۱۴۰۳ مرداد ۴, پنجشنبه

«گذار» سنتز خودخوانده ی رفرم و انقلاب(2)

 
استراتژی«گذار» جمهوری خواهان، «سنتز» خودخوانده ای
برای استراتژی های رفرم و انقلاب(2)
 
پیش از اینکه به دیدگاه های گذارطلبان بپردازیم نیاز است که برخی مفاهیم را از دیدگاه مارکسیستی - لنینستی - مائوئیستی روشن کنیم. این مفاهیم گذار، رفرم و انقلاب و گذارمسالمت آمیز و قهرآمیز می باشند.
درباره ی گذار
مفهوم گذار به معنای حرکت از یک نقطه به نقطه ای دیگر است؛ از وضعیتی به وضعیت متضاد آن که به معنای تغییر و تحول و تبدیل وضعیت نخست به وضعیت دوم است. گذار(یا انتقال) به مفهوم حدود میانی بین دو وضعیت آغاز و پایان یک فراشد است. در سیاست مفهوم گذار تمامی نقطه های میانی، پیشروی ها و عقب نشینی  ها و پیروزی ها و شکست ها و خلاصه تمامی حدود واسط و میانجی را که باید میان وضعیت نخست و وضعیت مورد نظر طی شوند در بر می گیرد.
رفرم و انقلاب
از دیدگاه مائوئیستی انقلاب تغییر از طریق حرکات سریع، تند، جهشی و حل و فصل قاطعانه با نظام اجتماعی کهنه برای گذار به نظام نو است. رفرم تغییر از طریق حرکات گام به گام، آرام، تدریجی و حل و فصل محتاطانه تضادها در نظام اجتماعی کهنه برای انتقال به نظام دیگر است. انقلاب و رفرم وحدت اضداد هستند. این دو در شرایط معین می توانند به یکدیگر تبدیل شوند و یکی جای دیگر را بگیرد.
از این دیدگاه انقلاب و رفرم هر دو می توانند«گذار» از یک وضعیت معین به وضعیت دیگر، از یک نظام اقتصادی- اجتماعی و سیاسی به نظام اقتصادی- اجتماعی دیگر را صورت دهند. انتخاب هر کدام از این دو به عنوان استراتژِی، وابسته به پایگاه اجتماعی - طبقاتی و اهداف و شرایط حزب، سازمان و افراد انتخاب کننده دارد. تفاوت یک انقلابی با یک رفرمیست از لیبرال گرفته تا سوسیال دموکرات (و یا ترتسکیست) در این است که برای یک انقلابی، انقلاب جهت عمده و اصلی مبارزه و رفرم جهت غیرعمده و فرعی و جانبی مبارزه است که تنها می تواند در شرایط معینی عمده شود( برای همین انقلابیون مائوئیست با رفرمیست ها که استراتژی شان تغییر از راه رفرم است مبارزه می کنند)، درحالی که برای یک رفرمیست لیبرال و سوسیال دموکرات، رفرم اصل و تمامی آن هدفی است که وی دنبال می کند و انقلاب جایی در اندیشه اش نداشته و وی اساسا علیه آن مبارزه و آن را طرد می کند. 
در حکومت های ارتجاعی سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور گاه می توان با فشار از پایین برای اصلاح پیش رفت و از رفرم برای ایجاد تغییراتی به نفع شرایط زندگی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی طبقه ی کارگر و کشاورزان و توده های زحمتکش و طبقات میانی در چارچوب نظام اقتصادی موجود و حکومت ارتجاعی استفاده کرد و شرایط مبارزه را بهبود بخشید؛ اما برای سرنگون کردن حکومت و نظام اقتصادی- اجتماعی کهنه و برقراری جمهوری انقلابی دموکراتیک خلق( و دیکتاتوری پرولتاریا) جز انقلاب راه دیگری موجود نیست. در واقع در حکومت های ارتجاعی مورد اشاره که زیرسلطه ی امپریالیسم هستند و بورژوازی ارتجاعی بوروکرات - کمپرادور در برخی نظام ها به تنهایی و در برخی دیگر به همراه فئودال ها حکومت می کنند، چنانچه قرار باشد طبقه ی کارگر به قدرت رسد و جمهوری انقلابی دموکراتیک خلق را برقرارکند سرنگونی اساسا به وسیله ی انقلاب ممکن است نه به وسیله ی رفرم های گام به گام و تدریجی.
البته در برخی شرایط حکومت های ارتجاعی جای خود را با یکدیگر عوض می کنند. یک حکومت ارتجاعی در مقابل امواج جاری مبارزه ی توده ای و یا امواج مبارزه ای که ممکن است در آینده صورت پذیر گردد یا تغییراتی از بالا صورت می دهد تا از رادیکالیزه شدن جنبش توده ای و یا امکان بروز آن در آینده پیشگیری کند و یا در صورت پیش رفتن جنبش توده ای با تن دادن به خواست های جناح هایی دیگر از طبقات ارتجاعی حاکم و یا حتی گاه طبقات مترقی غیرانقلابی بیرون قدرت تغییراتی در حکومت صورت می دهد و یا با عقب نشینی اساسا حکومت را به این جناح ها و یا طبقات واگذار می کند و بنابراین مبارزه را به کجراه می برد. چنین طبقاتی یا همان ارتجاع را با کمی بزک و دوزک به توده ها قالب می کنند و یا در صورت واگذاری به طبقات مترقی که یا تنها بیرون قدرت بوده و بخشی از اپوزیسیون هستند و یا توانسته اند رهبری جنبش توده ای را به دست آورند تن به انتقال به یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی (یعنی دیکتاتوری بورژوازی ملی به جای استبداد سلطنتی یا دینی و یا نظامی ...) می دهند. تمامی این ها اشکالی از رفرم هستند. 
چنانکه گفتیم برای طبقه ی کارگر مطلقا امکان پذیر نیست که از راه رفرم قدرت سیاسی را به دست آورد و حتی اگر به گونه ای استثنایی ممکن گردد برخلاف این تصور«گذارطلبان» که راه انقلاب پرهزینه تر است، راه رفرم و اصلاح بارها سخت تر و رنج آورتر و پرهزینه تر از راه انقلاب است.
نمونه ی پیش رو آن که نزدیک به 20 سال توده ها برای تغییر از راه اصلاح( از 76 تا 96) و یا فشار از پایین( طی مدت نزدیک به 27 سال از 76 تا کنون) و از راهی جز انقلاب کوشیدند و هزینه های فراوان در چهار جنبش بزرگ و دیگر جنبش های خویش و بسیار قربانی داده و زجرها و رنج های فراوان کشیدند و صدمات فراوان خوردند و حتی منابع کشور در حال نابودی است، اما نه تنها تغییری اساسی به نفع آنها صورت نگرفت، بلکه استبداد بدتری روی کار آمد. حال آنکه اگر شرایط آماده برای انقلاب بود همچون انقلاب 57 تکلیف خود را با این حکومت یکسره کرده و آن را همچون نظام سلطنتی به اعماق قرون فرستاده بودند و با توجه به تجارب به دست آمده می توانستند نظام بهتری ایجاد کنند.  
لنین هنگامی که از گذار از استبداد تزاری به یک دموکراسی بورژوایی از دو راه رفرم و انقلاب صحبت می کند پس از اشاره به خواست بورژوازی لیبرال برای گذار از طریق اصلاحات می نویسد:
«براى کارگران، به عکس سودمندتر است که اصلاحات لازمه‌اى که در جهت دمکراسى بورژوازى به عمل می آيد از طريق رفرم نبوده بلکه از طريق انقلاب باشد، زيرا راه رفرم راه تأخير است، راه دفع‌الوقت است، راه زوال تدريجى و دردناک اعضايى از پيکر مردم است که در حال فساد می باشند. از فاسد شدن اين اعضاء در درجه اول و بيش از همه پرولتاريا و دهقانان آسيب می بينند. راه انقلابى عمل جراحى سريعى است که درد آن براى پرولتاريا از همه کمتر است، اين راه، راه قطع مستقيم اعضاى در حال فساد است، راه کمترين گذشت و کمترين احتياط نسبت به سلطنت و مؤسسات منفور و پليد وابسته به آن است که فساد آنها فضا رامسموم مي کند.»( دوتاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک، مجموعه آثار تک جلدی، برگردان پورهرمزان، ص 255- 254، متن کامل این بخش از نظرات لنین در پیوست همین مقاله آمده است).
گذار مسالمت آمیز و گذار قهرآمیز
از نظر مائوئیسم انقلاب همان گونه که از نام اش بر می آید اساسا به مفهوم دگرگونی های پی درپی سریع و جهش وار و اساسا مبارزه  ی قهرآمیز و جنگ برای کسب قدرت سیاسی است و نه انقلاب و کسب قدرت سیاسی از راه رفرم و حرکات تدریجی و مبارزه ی مسالمت آمیز.
در مقابل رفرم به مفهوم تغییر یا انتقال مسالمت آمیز قدرت است از راه یک سلسله تغییرات آرام و تدریجی.
مائو اصل گذار قهرآمیز  را چنین بیان می کند:
«وظیفه ی مرکزی و عالی ترین شکل انقلاب تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی نیروهای مسلح یعنی حل مساله از طریق جنگ است. این اصل انقلابی مارکسیستی - لنینیستی در همه جا، چه در چین و چه در کشورهای دیگر، صادق است.» (مائو تسه دون- مسائل جنگ و استراتژی، منتخب آثار جلد دوم، ص 325)
تفاوت یک انقلابی مائوئیست که استراتژی خود را گذار قهرآمیز یعنی کسب قدرت از راه نیروی مسلح و جنگ می بیند و یک لیبرال و یا سوسیال دموکرات خرده بورژوا (و یا ترتسکیست) که تنها «گذار مسالمت آمیز» را برای تغییر در نظر دارد در این است که انقلابی مائوئیست گذار قهرآمیز را اصل و قاعده و جهت عمده می داند و گذار مسالمت آمیز را جهت غیرعمده و جانبی که تنها می تواند در شرایط معین و استثنایی عمده شود(برای همین انقلابیون مائوئیست با هواداران«گذار مسالمت آمیز» به عنوان استراتژی، مبارزه می کنند) اما برای یک هوادار«گذارمسالمت آمیز چنین راهی اصل است و وی به هیچ وجه گذار قهرآمیز  را قبول ندارد و اساسا علیه آن مبارزه می کند.
در مورد شرایط استثنایی برای گذر مسالمت آمیز باید گفت که این اساسا به بودن و یا نبودن و قوی و یا ضعیف بودن نیروهای مسلح در دو طرف درگیری مشروط می گردد. اگر در شرایط معینی وضعیت و توازن قوا به نفع نیروهای مسلح طبقه ی کارگر باشد و امکان گذار مسالمت از یک حکومت ارتجاعی به یک حکومت انقلابی ممکن گردد آنها که نظریه ی انقلابی را عمده می دانند می توانند امکان تکامل مسالمت آمیز را در دستور کار خود قرار دهند. برای نمونه لنین در شرایط بسیار ویژه ی بین انقلاب فوریه و انقلاب اکتبر امکان گذار مسالمت آمیز را به این دلیل ممکن می دانست که از یک سو نیروی نظامی دشمن از هم پاشیده و ضعیف شده بود و از سوی دیگر طبقه ی کارگر نیروی مسلح داشت، اما پس از چندی آن شرایطی که می شد این کار را انجام داد بنا به دلایل گوناگون گذشت و لنین دوباره دستور گذار قهرآمیز را در دستور کار قرار داد. و یا مارکس به این دلیل که در قرن نوزدهم در بریتانیا و در زمان معینی نیروی مسلح وجود نداشت امکان گذارمسالمت آمیز را در این منطقه ممکن می شمرد. بنیان و اساس گذار قهر آمیز به دلیل وجود نیروهای مسلح استثمارگران و ستمگران و استفاده از آنها برای سرکوب هر گونه تلاش برای کسب قدرت سیاسی از جانب کارگران و کشاورزان و دیگر طبقات خلقی از یک سو و نیاز به درهم کوبیدن و خرد کردن این دستگاه نظامی برای کسب قدرت به وسیله ی طبقه ی کارگر و حفظ آن پس از کسب قدرت از سوی دیگر است.
در شرایط کنونی جهان، تغییر نظام های اجتماعی کهنه به نظام اجتماعی نوین خواه در حکومت های ارتجاعی سرمایه داری امپریالیستی و دیکتاتوری بورژوازی امپریالیستی ( آنچه به نام دموکراسی امپریالیستی وجود دارد) به نظام دیکتاتوری پرولتاریا و سوسیالیسم و همچنین در کشورهای زیرسلطه امپریالیسم از حکومت ارتجاعی سرمایه داری بوروکرات - کمپرادور( خواه به تنهایی و خواه به همراه فئودال ها) به یک حکومت دیکتاتوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر و گذار به سوسیالیسم، تنها از راه «گذار قهرآمیز» یعنی کسب قدرت سیاسی از طریق نیروهای مسلح و جنگ ممکن است و نه از راه «گذار مسالمت آمیز» و رفرم و اصلاحات .
البته در برخی از کشورهای زیرسلطه به ویژه در کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی برخی از گذارها و انتقال های سیاسی صورت گرفته است که گویا از طریق اصلاحات و مبارزات تدریجی بوده است- البته به شرط فراموش کردن و یا در نظر نگرفتن بیش از نیم قرن مبارزه ی مسلحانه و جنگ خلق در این خطه و امکان گسترش آن- اما این حکومت ها تغییری اساسی در نظام اقتصادی- سیاسی سرمایه داری بوروکرات - کمپرادور به وجود نیاورده بلکه عمدتا حکومت گران و مجریان دولتی این گونه نظام های اقتصادی - سیاسی را تغییر داده اند.( عموما به جای نظامیان و افراد مرتجع تر، افراد کمتر مرتجع به همراه لایه ای نازک از لیبرال ها و سوسیال دموکرات ها و یا مبارزین پیشین تغییر ماهیت داده روی کار آمده اند که برخی از آنها در فساد و تباهی دست کمی از پیشینان نداشته اند، مانند برزیل، شیلی، بولیوی...) و یک حکومت های تلفیقی از دیکتاتوری بورژوازی کمپرادور با بورژوازی لببرال و سوسیال دموکرات ها به وجود آورده اند. تغییراتی که این جریان ها در زمینه ی اقتصاد و سیاست به وجود آوردند نقش سوپاپ اطمینان گذاشتن بر دیگی جوشان را داشت که موجب می گردید حرارت درون دیگ از دریچه هایی آرام تخلیه گردد و موجب انفجار دیگ یعنی انقلاب در یک منطقه ی پرجمعیت و سودمند برای امپریالیست ها به ویژه امپریالیسم آمریکا نگردد.
همین وضعیت در مورد گذار شوروی سوسیال امپریالیستی به روسیه امپریالیستی و دیگر جمهوری های مستقل که سابقا جزیی از کشور مزبور بودند به نظام های ارتجاعی سرمایه داری و به همراه آن تغییر نظام های کشورهای اروپای شرقی(از جمله لهستان) از سرمایه داری دولتی ارتجاعی نوع شرقی به سرمایه داری«آزاد» و ایضا ارتجاعی نوع غربی، و به همراه این ها مثلا یک کشور امپریالیستی درجه دو مانند یونان( روی کار آمدن سیریزا) و یا افریقای جنوبی که تنها تغییر آپارتاید صورت گرفت وجود داشته است.     
«گذارطلبی» سنتز خود خوانده ی گذارطلبان برای رفرم و انقلاب 
برگردیم به مفهوم «گذار»:
گذار برخلاف نظرات حضرات جمهوری خواهان«گذارطلب» به هیچ وجه ناظر به تکامل «تدریجی» و یا «مسالمت آمیز» مبارزه نیست، بلکه می تواند از جانب کسانی که به انقلاب و مبارزه ی قهرآمیز برای سرنگونی حکومت های ارتجاعی باور دارند و اندیشه شان این است که به جز از راه قیام  و یا نبرد مسلحانه ی دراز مدت امکان برقراری یک جمهوری دموکراتیک نوین به رهبری طبقه ی کارگر وجود ندارد به کار رود. تبدیل کردن مفهوم گذار به یک شکل و شیوه و آن را «سنتز» دو جریان رفرم و انقلاب خواندن جز سفسطه کردن در مورد مفهوم گذار و تحریف معنای آن چیز دیگری نیست.
از سوی دیگر«گذار»، «سنتز» رفرم و انقلاب نیست. سنتز رفرم، انقلاب و سنتز انقلاب، رفرم است. آنالیز یا تجزیه به معنای تقسیم یک واحد به دو واحد است. سنتز یا ترکیب به معنای تحلیل رفتن یکی در دیگری و یا عمده شدن یکی به جای دیگری است. راه گذار و تغییر به دو تقسیم می شود: راه رفرم و راه انقلاب. اگر شما برای گذار، استراتژی و راه رفرم را برگزینید، شما نظریه انقلاب را کنار گذاشته اید. اگر راه انقلاب را برگزینید یا نظریه ی رفرم را به کلی کنار گذاشته اید(دیدگاه های آنارشیستی) و یا نقشی غیرعمده برای آن قائل شده اید( دیدگاه مائوئیستی). یا انقلاب و یا رفرم. راه سومی وجود ندارد.  
در حقیقت ما با سه مفهوم روبرو نیستیم بلکه با دو مفهوم رفرمیست و انقلابی روبرو هستیم. رفرمیست آن نیست که بخواهد در یک حکومت استبدادی رفرمی از بالا صورت دهد. مثلا امپریالیست ها و شاه با رفرم«انقلاب سفید» تبدیل به رفرمیست نمی شوند، بلکه رفرمیست اساسا  کسی و جریانی است که می خواهد از یک نظام اجتماعی به نظام اجتماعی دیگر و یا از یک نوع حکومت به حکومتی دیگر عبور کند، اما می خواهد این کار را از راه تغییر تدریجی و مسالمت آمیز انجام دهد و نه از راه انقلاب و مبارزه ی قهرآمیز.
 از سوی دیگر رفرمیست ها نیز درجه دارند. رفرمیست هایی وجود دارند که خواهان تغییرات جزیی در نظام اجتماعی هستند و رفرمیست هایی نیز هستند که تغییرات جزیی اقناع شان نمی کند بلکه خواهان تغییرات بیشتر و ساختاری در نظام اجتماعی هستند. در میان خود اصلاح طلبان حکومتی نیز این درجه بندی وجود دارد. برخی خواهان تغییرات جزیی برای نگه داری جمهوری اسلامی هستند و برخی  دنبال تغییرات بیشتری بوده و مثلا مایل اند حکومت اسلامی ولایت فقیه به حکومتی اسلامی با محوریت جمهوری تبدیل شود و فقیه صرفا نقش نمادین داشته باشد.
از دیدگاه ما گذارطلبان، نیز رفرمیست هستند زیرا در بهترین حالت خواهان گذار از یک وضعیت به وضعیت دیگر، از حکومت استبدادی دینی ولایت فقیه به یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی از راه حرکت های آرام و تدریجی و مسالمت آمیز هستند. این گفته بیانگر ماهیت رفرمیستی و اصلاح طلبانه ی «گذارطلبان» است:
« تحول‌طلبان طرفدار سقوط ناگهانی رژیم حاکم بر ایران نیستند، چراکه می‌تواند باز هم ایران را با خلا سیاسی مواجه کند، بلکه به باور او این سرنگونی بایستی سامان‌مند صورت بگیرد.» (منصور فرهنگ)-  گردهمایی جمهوری خواهان) و
«یعنی شرایط را برای برگزاری انتخابات آزاد یا رفراندوم مهیا کنیم. فرمول مهندس میرحسین موسوی کارآیی دارد.»( محمد پورمندی) 
این ها به این معناست که «گذار» به تدریج و از راه اصلاح صورت گیرد و نه از راه انقلاب.
 هرمز دامان
نیمه نخست مرداد 1403
پیوست
نظرات لنین در مورد راه انقلاب و راه رفرم
«نفع بورژوازى در اين است که اصلاحات لازمه‌اى که در جهت دمکراسى بورژوازى به عمل مي آيد کندتر، تدريجى‌تر، با احتياط‌تر، سست‌تر و از طريق رفرم باشد نه از طريق انقلاب؛ نفع وى در اين است که اين اصلاحات در مورد مؤسسات «محترم» دوران سرواژ(مثلا سلطنت) حتى‌الامکان با احتياط بيشترى به عمل آيد و هر قدر ممکن است فعاليت مستقل انقلابى و ابتکار و انرژى مردم عامى يعنى دهقانان و بخصوص کارگران را کمتر نشو و نما دهد، زيرا در غير اين صورت براى کارگران خيلى آسان تر خواهد بود که به اصطلاح فرانسوي ها «تفنگ را از دوشى به دوش ديگر اندازند» يعنى همان اسلحه‌اى را که انقلاب بورژوازى براى آنان مهيا خواهد کرد، همان آزادى را که اين انقلاب خواهد داد، همان مؤسسات دمکراتيکى را که بر زمينه‌اى به وجود خواهد آمد که از سرواژ تصفيه شده است، بر ضد خود بورژوازى متوجه سازند.
براى کارگران، به عکس سودمندتر است که اصلاحات لازمه‌اى که در جهت دمکراسى بورژوازى به عمل می آيد از طريق رفرم نبوده بلکه از طريق انقلاب باشد، زيرا راه رفرم راه تأخير است، راه دفع‌الوقت است، راه زوال تدريجى و دردناک اعضايى از پيکر مردم است که در حال فساد مي باشد. از فاسد شدن اين اعضاء در درجه اول و بيش از همه پرولتاريا و دهقانان آسيب مي بينند. راه انقلابى عمل جراحى سريعى است که درد آن براى پرولتاريا از همه کمتر است، اين راه، راه قطع مستقيم اعضاى در حال فساد است، راه کمترين گذشت و کمترين احتياط نسبت به سلطنت و مؤسسات منفور و پليد وابسته به آن است که فساد آنها فضا را مسموم مي کند.
به اين جهت اگر ما مي بينيم که مطبوعات بورژوا ليبرال ما در مقابل امکان راه انقلابى زارى و شيون می کنند، از انقلاب مي ترسند، تزار را از انقلاب مي ترسانند، همّ خود را مصروف اين مي نمايند که از انقلاب احتراز شود و به خاطر رفرم هاى ناچيزى که به مثابه گام هاى اوليه‌اى در راه رفرم هستند تن به فرومايگى و آستان‌بوسى مي دهند- علت اش تنها ملاحظه از سانسور و تنها ترس از صاحبان قدرت نيست. نه تنها نشريات «روسيکه ودوموستى»، «سين آنچستوا»، «ناشا ژيزن» و «ناشى دنى» بلکه مجله غيرعلنى و آزاد «آسواباژدنيه» نيز از همين نقطه نظر پيروى می کنند. خود موقعيت بورژوازى به عنوان طبقه‌اى در جامعه سرمايه‌دارى، ناگزير موجب ناپيگيريش در انقلاب دمکراتيک مي گردد. خود موقعيت پرولتاريا به عنوان يک طبقه، وى را مجبور مي سازد که دمکرات پيگير باشد. بورژوازى از ترس پيشرفت و ترقى دمکراسى، که خطر افزايش قدرت پرولتاريا را در بر دارد، همواره به عقب مي نگرد. پرولتاريا جز زنجير خود چيزى ندارد از دست بدهد، ولى به کمک دمکراتيسم، تمام جهان را به دست خواهد آورد. لذا هر اندازه انقلاب بورژوازى در اجراى اصلاحات دمکراتيک خود پيگيرتر باشد، به همان اندازه نيز امکان اينکه اين انقلاب به چيزى محدود گردد که فايده آن منحصر به بورژوازى است کمتر خواهد بود. هر اندازه انقلاب بورژوازى پيگيرتر باشد به همان اندازه منافع پرولتاريا و دهقانان را در انقلاب دمکراتيک بيشتر تأمين خواهد کرد...»( دوتاکتیک سوسیال دموکراسی در انقلاب دموکراتیک، مجموعه آثار تک جلدی، برگردان پورهرمزان، ص 255- 254)
نظرات لنین در مورد رفرم و انقلاب 
« رابطه بین رفرم و انقلاب را تنها مارکسیسم دقیق و درست تعریف کرده است و ضمنا مارکس این رابطه را تنها از یک سو می ‌توانست مشاهده کند یعنی: در اوضاع و احوال پیش از نخستین پیروزی کمابیش استوار و کمابیش طولانی پرولتاریا ولو در یک کشور. در چنین اوضاع و احوالی مبنای رابطه ی درست عبارت بود از اینکه: رفرم محصول فرعی مبارزه ی طبقاتی پرولتاریاست. برای سراسر جهان سرمایه داری این رابطه بنیان تاکتیک انقلابی پرولتاریا و الفبایی است که پیشوایان خود فروخته ی انترناسیونال دوم و شوالیه های نیمه پداننیست و نیمه کرشمه باز انترناسیونال دوونیم آن را تحریف نموده و به روی آن سایه می افکنند. پس از پیروزی پرولتاریا ولو در یک کشور در رابطه ی رفرم و انقلاب چیز تازه ای پدید می آید. از نظر اصولی مطلب همان است که بود ولی از نظر شکل تغییری رخ می دهدکه مارکس شخصا نمی توانست پیش بینی کند ولی تنها بر اساسا فلسفه و سیاست مارکسیسم می‌توان به آن پی‌برد‌.
چرا ما توانستیم عقب نشینی برست را صحیحا به کار بریم؟ چون ما آنقدر جلو بودیم که جایی برای عقب نشینی داشتیم. ما با سرعتی سرگیجه آور در عرض چند هفته از 25 اکتبر 1917 تا صلح برست دولت شوروی را به پا داشتیم ، به شیوه ای انقلابی از جنگ امپریالیستی خارج شدیم، انقلاب بورژوا – دموکراتیک را به پایان رساندیم. به نحوی که حتی حرکت قهقرایی عظیم هم( برست) برای ما به هر جهت مواضع کافی باقی گذاست تا از « تنفس» استفاده کنیم و پیروزمندانه علیه کلچاک، دنیکن، یودنیچ، پیلسودسکی، و ورانگل پیش رویم.
تا پیش از پیروزی پرولتاریا  رفرم محصول فرعی مبارزه ی انقلابی طبقاتی است. پس از پیروزی، رفرم( در حالی که در مقیاس جهانی همان «محصول فرعی» است) برای کشوری که در آن پیروزی به دست آمده است، علاوه بر این عبارت می شود از یک تنفس ضروری و مشروع  در مواردی که قوا پس از استفاده ی حداکثر از آنها آشکارا برای اجرای انقلابی فلان یا بهمان انتقال کافی نیستند. پیروزی چنان« ذخیره ای از قوا» به دست می دهد که حتی در صورت عقب نشینی اجباری هم چیزی باقی می ماند که انسان بتواند هم به مفهوم مادی و هم به مفهوم معنوی کلمه خود را روی آن بند کند. به مفهوم مادی یعنی تفوق قوا به حد کافی حفظ می شود که دشمن نتواند ما را به طور قطعی درهم شکند. به مفهوم معنوی یعنی آن که امکان داده نمی شود روحیه ضعیف گردد و بی نظمی پدید آید و ضمنا داوری هشیارانه درباره ی اوضاع و نشاط و استحکام روحی حفظ می شود و عقب نشینی به فرض بعد مسافت آن هم باز به قاعده و اندازه انجام می گیردو به قسمی انجام می یابد که بتوان به موقع متوقف ساخت و بار دیگر به تعرض پرداخت.
ما به سوی سرمایه داری دولتی عقب نشینی کرده ایم. ولی ما قاعده و اندازه را در این عقب نشینی محفوظ داشته ایم. . ما اکنون به جانب تنظیم دولتی بازرگانی عقب نشینی می کنیم. ولی ما اندازه را نگاه خواهیم داشت. علاماتی هست که تا پایان این عقب نشینی را نشان می دهد و نشان می دهد که در آینده ای که چندان دور نیست امکان متوقف ساختن این عقب نشینی وجود دارد. هر قدر آگاهانه‌تر و یکدلانه تر و با خرافات کمتری این عقب نشینی ضروری را انجام دهیم، همانقدر سریع تر می توانیم آن را متوقف کنیم و همان قدر پیشروی پیروزامندانه ی ما محکم تر و سریع تر و پردامنه تر خواهد بود.»( درباره ی اهمیت طلا اکنون و پس از پیروزی کامل سوسیالیسم، 5 نوامبر 1921، مجموعه آثار تک جلدی، برگردان پورهرمزان، تاکیدها از لنین، صفحه 828- 827)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر