۱۴۰۳ مرداد ۵, جمعه

«گذار» سنتز خودخوانده ای رفرم و انقلاب(3)

 
استراتژی«گذار» جمهوری خواهان، «سنتز» خودخوانده ای
برای استراتژی های رفرم و انقلاب(3)
 
نقد استراتژی«گذار» و نظرات احمد پورمندی  
در هم‌اندیشی جمهوری‌خواهان، احمد پورمندی در موضوعی با نام «متد برخورد با شکاف بین‌گذارطلبان، اصلاح‌طلبان و سرنگون‌طلبان» یا «نقش گذارطلبان در مدیریت چالش بین اصلاح طلبان و سرنگونی طلبان»صحبت کرده است.
او در سخنرانی خود در این مورد گفته که «در یک پروسه تاریخی پیشرفته تئوری انقلاب مورد نقد قرار گرفته تئوری اصلاح در درون نظام‌های نیمه توتالیتر و استبدادی هم در کشورهای مختلف با دشواری و شکست مواجه شده است.»( بازگویه از گزارش نشست هم‌اندیشی جمهوری خواهان، تمامی بازگویه ها در این مقال از همین گزارش است)
در اینکه تئوری اصلاح کردن درون نظام های نه تنها نیمه توتالیتر و استبدادی بلکه در نظام های سرمایه داری که در آنها دموکراسی بورژوایی- امپریالیستی حاکم است اساسا شکست خورده است شکی نیست. این امر از زمانی که مارکسیسم پدید آمد موجود بوده است و در این مورد حق به جانب پورمندی است؛ اما در مورد تئوری انقلاب راست اش ما نمی دانیم که چه کسانی تئوری انقلاب را نقد کرده اند! اگر منظور پورمندی لیبرال ها و یا سوسیال دموکرات هایی همچون خود او است که این نقد به هیچ وجه تازه گی و ربطی به یک« پروسه تاریخی پیشرفته»( راستی منظور از آن چیست؟!) ندارد و از سده ی نوزدهم موجود بوده است. لیبرال ها و سوسیال دموکرات ها و همچنین رویزیونیست های رفرمیستی مانند برنشتین و جریان هایی درون احزاب سوسیالیست فرانسه و اتریش و ایتالیا ...مخالف تئوری انقلاب بوده و همواره آن را نقد کرده اند.
«و بر این اساس، نتیجه گرفته که گذار سنتز این پدیده است، پدیده‌ای جدید که کمبودها را برطرف می‌کند. او گفته است:«گذار، پاسخ مساله‌ای لاینحلی است که انقلاب و اصلاح قادر به حلش نبودند.»
در مورد این که نظریه ی«گذار» نمی تواند سنتز رفرم و انقلاب و یا «گذارطلب» سنتز رفرمیست و انقلابی باشد ما در بخش پیش صحبت کردیم. اینجا باید اشاره کنیم که اتفاقا مضمون و موضع «گذار» درست در برابر آن نکاتی است که نظریه ی انقلاب را نظریه انقلاب کرده است. حذف این نکات به ویژه نفی مبارزه ی قهرآمیز از انقلاب چیزی باقی نمی گذارد که مثلا در سنتزخوانده ی گذارطلبان به کلاسی بالاتر ارتقاء یابد.
اکنون بد نیست ببینیم پورمندی مساله را چگونه بررسی می کند و این سنتز را نشان مان می دهد( توجه کنیم که تا اینجا صحبت از تئوری انقلاب و تئوری اصلاح بوده است اما از این پس بین تئوری انقلاب و نظرسلطنت طلبان مزدورامپریالیست ها فریبکارانه خلط به عمل می آید):
«یکی هدفش سرنگون‌ کردن حکومت است( هدف ما «گذارطلبان» سرنگونی حکومت نیست بلکه «گذار» از حکومت است!؟) و دیگری اصلاح حکومت، یکی طرفدار اعمال خشونت است و دیگری حتی نافرمانی مدنی را هم برنمی‌تابد. یکی مردم را از خیابان برحذر می‌کند و اگر کسی به خیابان بیاید پشتیبانی نمی‌کند و دیگری خیابون را برای جنگ می‌خواهد. یکی به‌شدت درون‌گراست و هر تماس با بیرون را تابو می‌داند و دیگری دستش برای استفاده از نیروهای خارجی تا حدی که می‌تواند باز می‌گذارد. یعنی در اندیشه براندازی مرزی برای خودش قائل نیست.»(عبارت داخل پرانتز از ماست)
 یکم- در اینجا دروغ پردازی در مورد نظریه ی انقلاب به روشنی به چشم می خورد. پورمندی انقلابیون را طرفدار اعمال«خشونت»(1) نشان می دهد و از این صحبت نمی کند که چرا انقلابیون، قهر انقلابی یعنی کاربرد سلاح را در برابر سلاح ضرورت کسب قدرت سیاسی می دانند.
دوم- اصلاح حکومت تنها در این خلاصه نمی شود که احزاب و سازمان هایی از میان طبقه ی حاکمان طرفدار اصلاح حکومت از بالا باشند بلکه احزاب و سازمان هایی از میان طبقاتی که حاکم نیستند در صورتی که هدف شان تغییر نظام باشد اما بخواهند از راهی جز انقلاب و مبارزه ی قهرآمیز آن را صورت دهند، یعنی از راه گذار تدریجی، آرام و مسالمت آمیز آن را پیش برند  اصلاح طلب( یا رفرمیست- در این مقالات ما ترجیح دادیم بیشتر از این واژه استفاده کنیم) خوانده می شوند. تفاوت میان انقلابیونی که امکان گذارمسالمت آمیز را در دیدگاه استراتژیک خود به عنوان یک امر فرعی و استثنایی و نه قاعده وارد می کنند با رفرمیست ها را که تنها راه مسالمت آمیز را برای کسب قدرت سیاسی درست می دانند در بخش پیشین این نوشته روشن کردیم.
سوم: این که عده ای نافرمانی مدنی را برنتابند و عده ای دیگر هوادار نافرمانی مدنی باشند، تفاوت میان دو رفرمیست و در بهترین حالت بین یک لیبرال و یک سوسیال لیبرال یا سوسیال دموکرات رفرمیست است. «گذارطلبی» که «نافرمانی مدنی» بپذیرد هنوز رفرمیست است و با انقلابی تفاوت کیفی بسیار دارد. این در حالی است که تفاوت وی با رفرمیست حکومتی تفاوتی کمی است، زیرا هر دو مخالف سرنگونی و براندازی هستند. توجه کنیم که اصلاح طلبان حکومتی در سال 76 سیاست «فشار از پایین» را در نظر داشتند و در آن زمان هم ایشان را اصلاح طلب یا رفرمیست می خواندند. اصلاح طلبان حکومتی و اصلاح طلبان غیرحکومتی که خواهان تغییر حکومت هستند هر دو انقلاب و سرنگونی حکومت را بر نمی تابند و بنابراین در اصل تکامل «تدریجی» و «آرام» و«تغییر مسالمت آمیز» و در حقیقت غیرانقلابی بودن مشترک اند. تفاوت شان این است که یکی می خواهد از راه اصلاح از بالا حکومت را تغییر دهد و بهتر کند و دیگری می خواهد از راه «نافرمانی مدنی» یعنی همان «فشار از پایین» و بدون انقلاب و سرنگونی، تغییراتی در حکومت به وجود آورد و حکومتی دیگر را جایگزین این حکومت کند. در واقع می خواهد از جنبش توده های زحمتکش کارگر و کشاورز و طبقات میانی در بهترین و پیگیرترین حالت برای برپایی یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی استفاده کند. رفرم یعنی تغییر حکومت از راه اصلاح و نه انقلاب. از راه گذارمسالمت آمیز و نه گذار قهرآمیز. بنابراین تا آنجا که پای اساسی ترین نکات در مورد تغییر در میان باشد،«گذارطلب» به اصلاح طلب حکومتی نزدیک است و نه به هواخواه انقلاب و گذار قهرآمیز که در هر دو اینها موضعی مخالف دارد.
چهارم: انقلابیون خیابان را برای جنگ نمی خواهند مگر این که مجبور شوند با قوای مسلح دشمن در خیابان بجنگند. در واقع این حکومت سرتاپا مسلح و سرکوب های خونین اش است که خیابان را تبدیل به میدان جنگ می کند و چاره ای باقی نمی گذارد که انقلابیون دست به اسلحه برند. این ها تشریح تئوری انقلاب از راه دروغ و تحریف است.
پنجم- در ادامه پورمندی راه نیرنگ و فریب را در پیش می گیرد و چنان که در تمامی متن وجود دارد، در شرح براندازان، نیروهای انقلابی درون کشور را با سلطنت طلبان که امیدشان به دخالت امپریالیستی است، درهم می کند. او می گوید:
«یکی به‌شدت درون‌گراست و هر تماس با بیرون را تابو می‌داند و دیگری دستش برای استفاده از نیروهای خارجی تا حدی که می‌تواند باز می‌گذارد. یعنی در اندیشه براندازی مرزی برای خودش قائل نیست.» 
اصلاح طلبان حکومتی دنبال تغییر و اصلاح حکومت از درون و از بالا هستند. این گرچه صددرصد نیست(زیرا آنها برای برداشتن تحریم ها و ورود سرمایه های امپریالیستی له له می زنند و در صورت برداشتن تحریم ها و ورود سرمایه های امپریالیستی به کشور این ها حتی اگر اکنون سروسری نداشته باشند که لایه هایی از آنها دارند، دیر یا زود مزدور این سرمایه ها می شوند)عجالتا تا حدودی درست است. اما انقلابیون کمونیست و آزادیخواه و میهن دوست به هیچ وجه به نیروی دیگری جز نیروهای طبقه ی کارگر و کشاورز و توده های زحمتکش و طبقات میانی اتکا ندارند. آنها حتی اگر چشم شان به بیرون کشور باشد به طبقه ی کارگر، دهقانان و زحمتکشان و خلق های کشورهای دیگر است و نه« نیروهای خارجی» که روشن است منظور از آن نیروهای امپریالیستی است. به عبارت دیگر این جا پورمندی سالوسانه انقلابیون را با سلطنت طلبان مزدور امپریالیست های غربی در هم می کند که می خواهند براندازی کنند اما در این کار خواهان دخالت نیروهای امپریالیستی و تجاوز نظامی هستند و به اصطلاح در اندیشه براندازی مرزی برای خود قائل نیستند. او داشت اصلاح طلب و انقلابی را مقایسه می کرد و یک باره به جای انقلابی از پنجره سلطنت طلبان مزدور را وارد کرد و جای انقلابیون نشاند.     
پورمندی ادامه می دهد:
«گذار خشونت را از هدف جدا می‌کند. می‌گوید نظام جدید هدف است، اما مشروط به کنار گذاشتن اعمال خشونت و در مقابل اصلاح‌طلب هم می‌گوید بدون نافرمانی مدنی نمی‌توانیم با نظامی سراپا مسلح به جایی برسیم.»
نخست مهم این است که بینیم هدف کدام است. اگر هدف برای جریان های لیبرال و سوسیال لیبرال و سوسیال دمکرات در بهترین حالت یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی باشد شاید بتوان - گرچه نادر- در کشورهایی با رفرم و اصلاح به چنین هدفی رسید. اما چنین قدرتی دیر پا نخواهد بود زیرا در کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم در نهایت یا احزاب و جریان هایی که قدرت سیاسی را در دست خود می گیرند استحاله یافته و به مزدور امپریالیسم تبدیل می شوند و یا در صورتی که بر اصول و ضوابط خود باقی بمانند امپریالیسم و بورژوازی بوروکرات - کمپرادور قدرت را از دست آنها در خواهد آورد و حاکمیت خود را اعمال خواهد کرد.
اما اگر هدف توده هایی که درحال مبارزه هستند و در راس آنها طبقه ی کارگر، برقراری یک جمهوری انقلابی توده ای باشد آن گاه به چنین هدفی نمی توان از راه رفرم دست یافت و طبقه ی کارگر و کشاورزان و توده های میانی چاره ای ندارند که در مقابل سلاح حکومت و سرکوب اش، سلاح به دست گیرند و برای هدف خود دست به اشکال گوناگون مبارزه ی مسلحانه زنند. توده های زحمتکش برای رسیدن به چنین هدفی نمی توانند نبرد مسلحانه را کنار گذارند و به راه «نافرمانی مدنی» صرف بسنده کنند.
توجه کنیم که پورمند می گوید که  نظریه ی گذار«در مقابل اصلاح‌طلب هم می‌گوید بدون نافرمانی مدنی نمی‌توانیم با نظامی سراپا مسلح به جایی برسیم.»
روشن نیست که چگونه قرار است با نافرمانی مدنی مقابل نظامی سرتاپا مسلح به جایی رسید!؟ اگر با «نافرمانی مدنی» صرف، نظام های استبدادی که نیروهای سرتاپا مسلح دارند تغییر کنند این به برقراری یک جمهوری دموکراتیک توده ای که می تواند هدف طبقه ی کارگر و زحمتکشان باشد منجر نخواهد شد بلکه عموما به برقراری یک حکومت ارتجاعی دیگر با کمی بزک و دوزک به جای چنین حکومت هایی خواهد انجامید( نگاه کنیم به سوسیال امپریالیسم شوروی که چگونه جای خود را به روسیه ی امپریالیستی و نیز جمهوری هایی وابسته به روسیه و یا امپریالیست های غربی داد که بر بیشتر آنها مشتی بورژوای مرتجع  و مزدور حاکم اند).  
اما استراتژی انقلاب و استراتژی برقراری جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر می گوید نه تنها بدون نافرمانی مدنی، بلکه با نافرمانی مدنی یا دقیق تر با مبارزه ی مسالمت آمیز هم نمی توانیم«به جایی برسیم». در مقابل«نظامی سرتاپا مسلح» که البته تنها سرتاپا مسلح ولی منفعل نیست بلکه این سلاح را برای سرکوب خونین هر گونه جنبش اعتراضی از مبارزات اقتصادی کارگران تا مبارزه برای آب و یا محیط زیست و یا گرانی بنزین و همچنین آزادی خواهی زنان و جوانان و خلق های دربند کرد و بلوچ و عرب به کار گرفته است، نمی توان بی سلاح جنگید. در مقابل «نظام سرتاپا مسلح» و قهر ضدانقلابی و سرکوب های خونین اش تنها باید سلاح و قهر انقلابی به کار برد.  
 در ادامه گزارش چنین نوشته شده که پورمندی«با اشاره به نافرمانی مدنی ۴۰ ساله مردم ایران در خصوص مسائل اجتماعی چون استفاده از نوار کاست و ویدیو و ماهواره تا حجاب اجباری گفت: «چهل سال است که مردم ایران در زمینه دستیابی به اطلاعات نافرمانی می‌کنند. از انقلاب تا الان زنان دست از نافرمانی مدنی برنداشتند. اگر اصلاح‌طلب این را انکار کند، مبارزه را انکار می‌کند. گذارطلب می‌تواند دست این‌ها را در دست هم بگذارند.»
چنان که می بینیم پورمندی مجبور است برای چهل سال نافرمانی مدنی پیروزی هایی مانند استفاده از کاست و ویدیو و ماهواره ( در مورد حجاب اجباری مبارزه ای خونین به وسیله ی دختران و زنان شجاع پیش رفت و این مبارزه کماکان ادامه دارد) را بر شمارد. بر این سیاق لابد توده ها مجبورند چهل سال دیگر جمهوری اسلامی را تحمل کنند و با«نافرمانی مدنی» دستاوردهایی از این زمره به دست آورند!؟
پورمندی به عنوان یک هواخواه «نافرمانی مدنی» مقابل اصلاح طلبان حکومتی ژست رادیکال به خود می گیرد و می گوید«اگر اصلاح‌طلب این را انکار کند، مبارزه را انکار می‌کند. گذارطلب می‌تواند دست این‌ها را در دست هم بگذارد.»
 و لابد زمانی که دست اینها در دست هم گذاشته شد، و جنبش هایی علیه «قاچاق» و یا «اعدام» به راه افتاد(2) جمهوری اسلامی که نظامی سرتاپا مسلح است تسلیم خواهدشد و به امثال پورمندی خواهد گفت بفرمایید این شما و این هم قدرت سیاسی!؟ چهل سال است چنین نکرده و حال که پای«گذار طلبان» به میدان «نافرمانی مدنی» باز شده، به نیروهای مسلح اش فرمان غلاف کردن تفنگ ها را می دهد و به امثال پورمندی تسلیم خواهدشد تا بتوانند حکومت دلخواه خودشان را برقرار کنند! 
 پورمندی در سخنان اش وقایع را باز هم تحریف می کند. او در مورد ائتلاف جرج تاون که ائتلافی از بالا و با اشاره ی امپریالیست ها بود و نیروهایش هم بیشتر هواداران امپریالیست ها به ویژه سلطنت طلبان و امثال مهتدی بودند می گوید:  
«جوانان این جنبش شعار ائتلاف دادند و این شش نفر را به هم چسباندند. ائتلاف جورج تاون شکل گرفت. افراطی‌ترین نیروی مدافع تمامیت ارضی سلطنت‌طلب‌ها هستند. قوی‌ترین مدافع تعیین سرنوشت هم کُردها هستند. مهتدی و پهلوی نشستند منشور تدوین کردند. جنبش ایران  آن‌ها را مجبور کرد فرمولی بنویسند که مورد توافق باشد. آن جنبش توانست. اگر ما از طریق جنبش‌ها پیش برویم، نیروهای سیاسی  که غرق در گروه‌گرایی هستند را می‌توانیم محاصره کنیم.»
البته زمانی که جنبش های توده ای پیش بروند و وحدت بیشتری بیابند این را که گروه های سیاسی پراکنده میل به اتحاد و ائتلاف کنند بیشتر می شود. اما اینجا صحبت بر سر گروه هایی است که بازتاب دهنده ی منافع طبقات خلقی هستند و نه نوکران و جیره خواران امپریالیست های غربی همچون رضا پهلوی و مهتدی. اگر این ها گرد هم آمدند نه به دلیل نیاز توده ها به گرد آمدن آنها( مثلا رضا پهلوی چقدر نیرو میان توده ها و یا مهتدی چه پایگاه اجتماعی ای در کردستان دارد؟) بلکه به دلیل نیاز امپریالیست ها به گردآمدن آنها و ساختن یک آلترناتیو ارتجاعی و امپریالیستی بود. این به کلی با اتحاد مثلا گروه های کارگری با پشتوانه در داخل کشور که در خود احساس مسئولیت کردند منشوردوازه ماده ای را بدهند فرق می کند.
پورمندی ادامه می دهد:
«جامعه ما ظرفیت عبور از زخم‌ها را دارد. تئوری گذار ناظر بر این است که این جامعه بتواند به یک دستگاه فکری متحد کننده مجهز شود.»
البته «جامعه» باید به یک دستگاه فکری متحد کننده مجهز شود اما در ساختن چنین دستگاهی آن  طبقه ای بیشتر نقش خواهد داشت که بتواند رهبری مبارزات را به دست آورد. گذارطلبان چون مایل نیستند که بگویند نماینده ی کدام طبقه در جامعه ایران هستند از «جامعه» صحبت می کنند و نظرشان این است که با تئوری من- درآوردی و اجق و وجق «گذار»، جامعه بتواند به وسیله حضرات گذارطلبان«به یک دستگاه فکری متحد کننده مجهز شود».  «در همین انتخابات هم ما شاهد حضور نیرومند گذار طلبان بودیم. این ۶۰ درصد که پشت به حکومت کردند، می‌گویند نمی‌خواهیم، ولی دست به خشونت و اسلحه نمی‌برند.»
آیا این مضحک نیست که جناب پورمندی 60 درصدی را که در تحریم انتخابات ریاست جمهوری شرکت کردند مال خود کرده و به نفع «گذارطلبان» مصادره می کند؟ آیا در میان تحریمیان سرنگونی طلب انقلابی و هوادار کاربرد سلاح و قهر انقلابی برای کسب قدرت سیاسی  وجود ندارد؟
پورمندی در پایان سخنرانی خویش لُب نظرش را می گوید:
«یعنی شرایط را برای برگزاری انتخابات آزاد یا رفراندوم مهیا کنیم. فرمول مهندس میرحسین موسوی کارآیی دارد.» 
فرمول مهندس موسوی که برگزاری همه‌پرسی «آزاد و سالم» در ایران و تدوین قانون اساسی جدید است یک فرمول و استراتژِی رفرمیستی است. موسوی هوادار رفرم و گذارمسالمت آمیز است. پیروی از این فرمول یعنی رفرمیست بودن. پورمندی و گذارطلبان رفرمیست هستند و بیخود به خود برچسب«رادیکال ساختارشکن»می زنند!
 هرمز دامان
نیمه نخست مرداد 1403
یادداشت ها
1-    «خشونت» واژه ای است که لیبرال ها و رفرمیست ها و سوسیال دموکرات ها شیفته ی تکرار آن به جای قهرانقلابی ای هستند که نه جنبه ی دلخواسته بلکه جنبه ی تحمیلی به توده را دارد یعنی حکومت توده رامجبور می کند که دست به سلاح برد و قهر انقلابی را در دستور کار قرار دهد: انقلاب یعنی «خشونت» و انقلابیون برانداز«خشونت طلب» هستند! لابد حکومت که«خشونت» نمی کند انقلابیون هستند که هوادار «خشونت» هستند! از سوی دیگر در عین حال این واژه را می توان در مورد سلطنت طلبان که خواهان دخالت نظامی امپریالیستی هستند به کار برد!
2-    پورمندی در همان سخنرانی می گوید:« کسی بین نیروها هست که مدافع اعدام باشد؟ چرا نمی‌شود یک جنبش حق زندگی و علیه اعدام راه انداخت؟ کشور ما از قاچاق رنج می‌برد، چرا نمی‌شود جنبش ضد قاچاق راه انداخت؟»
پیوست
 سخنان انگلس درباره ی نقش انقلاب قهری در تکامل جامعه
«.. درباره اين که قوه ی قهريه در تاريخ نقش ديگرى نيز ايفا مي کند[علاوه برعامل شر بودن] که همانا نقش انقلابى است، درباره اين که قوه ی قهريه، بنا به گفته مارکس، براى هر جامعه کهنه‌اى که آبستن جامعه نوين است، به منزله ی ماماست، درباره اين که قوه قهريه آنچنان سلاحيست که جنبش اجتماعى به وسيله آن راه خود را هموار مي سازد و شکل هاى سياسى متحجر و مرده را در هم مي شکند - درباره هيچ يک از اينها آقاى دورينگ سخنى نمي گويد. تنها با آه و ناله اين احتمال را مي دهد که براى برانداختن سيادت استثمارگران، شايد قوه قهريه لازم آيد - واقعا که جاى تأسف است! زيرا هرگونه به کار بردن قوه قهريه بنا به گفته ايشان، موجب فساد اخلاقى کسانى است که آن را به کار مي برند و اين مطالب عليرغم آن اعتلاى اخلاقى و مسلکى شگرفى گفته مي شود که هر انقلاب پيروزمندانه‌اى با خود به همراه مي آورد! اين مطالب در آلمانى گفته مي شود که در آن تصادم قهرى، تصادمى که به هر حال ممکن است به مردم تحميل گردد، حداقل اين مزيت را دارد که روح آستان‌بوسى، روحى را که در نتيجه خوارى و ذلت جنگ سى ساله در اذهان مردم رسوخ کرده است، از بين ببرد. و آن وقت اين شيوه تفکر تيره و پژمرده و زبون کشيشانه جسارت دارد خود را در برابر انقلابى‌ترين حزبى که تاريخ نظير آن را نديده است عرضه دارد؟» (آنتی دورینگ، برگردان فارسی، فصل دوم اقتصاد سیاسی، بخش 4 و پایانی از تئوری قهر، ص 153 ... همچنین نگاه کنید به دولت و انقلاب  لنین و گفته های لنین پس از این بازگویه، مجموعه آثارتک جلدی، ص 524، تاکید از ماست)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر