۱۴۰۱ مرداد ۴, سه‌شنبه

درباره ی سفر بایدن به خاورمیانه و پوتین به ایران

 
درباره ی سفر بایدن به خاورمیانه و پوتین به ایران
 
در اواخر ماه گذشته بایدن رئیس جمهور آمریکا به خاورمیانه سفر کرد. وی نخست به اسرائیل و سپس به عربستان سعودی رفت. سه روز پس از پایان دیدارهای وی از این منطقه پوتین رئیس جمهوری روسیه و همچنین رجب طیب اردوغان رئیس جمهور ترکیه به ایران آمدند و دیدارهایی با خامنه ای و رئیسی داشتند. سفر سران دو کشور امپریالیستی در یک فاصله ی بسیار کوتاه نشان از اهمیت اوضاع در این منطقه دارد.
تا آنجا که مساله ی جمهوری اسلامی و ایران در میان است به نظر می رسد سفر بایدن اهمیت بیشتری داشت. در مقابل، سفر پوتین حداقل تا کنون، از جانب خامنه ای و دولت رئیسی بیشتر جنبه ی تزئینی داشته است. برای این که پشت آن پنهان شوند و در برابر سفر بایدن، نمایش دروغین قدرت دهند.
سفر بایدن به خاورمیانه
 در مورد تضاد خلق فلسطین با دولت صهیونیستی اسرائیل روشن است که بایدن جز برخی نمایش ها برای خلق ستمدیده ی فلسطین چیزی نداشت. در مورد نیاز آمریکا و اروپا به نفت و خواست آنها از حکومت سعودی برای بالا بردن تولید خود نیز حداقل به شکل فوری نتیجه ای به بار نیامد. می ماند جمهوری اسلامی ایران که به نظر مهم ترین بخش سفر بایدن به منطقه و عربستان بود.
در مورد ایران دو مساله در درجه ی نخست اهمیت قرار داشت: یکی امکان تبدیل دست یابی حکومت ایران به بمب اتمی و دیگری جنبش توده ها. ایجاد اتحادی از کشورهای عربی و اسرائیل که به هر حال روابط شان تا حدودی طی سال های اخیر بهبود یافته، بیش از هر چیز در همین راستا مطرح است.
نکاتی که باید به آنها اشاره کرد به قرار زیر است:
امپریالیسم آمریکا به این علت نیروهای نظامی خود را از افغانستان و بخشی از آنها را از عراق بیرون برد که بیش از هر چیز با وضع نابسامان داخلی و بحران اقتصادی روبرو بود. در مورد جنگ اوکراین نیز آمریکا و اروپا خود آتش بیار معرکه بودند و طبیعی بود که از اوکراین به اشکال گوناگون پشتیبانی کنند؛ اما همین جنگ و مشکلاتی که پیش آورد- به ویژه کمبود سوخت و گندم - گریبان آنها را گرفت و تورم بی سابقه ای را در این کشورها دامن زد.
از سوی دیگر امپریالیسم آمریکا تنها نیروهای نظامی خود را از خاورمیانه بیرون برد و نه کمپانی های بزرگ اش را که بر اکثر کشورهای نفت خیز منطقه مسلط اند. این کمپانی ها خواه پیش از لشکرکشی به افغانستان و عراق و خواه پس از شکست های لشکر کشی های امپریالیسم امریکا به منطقه و تلاش برای برقراری«نظم نوین جهانی» وجود داشتند. «نظم نوین» ی که گویا به جای این که سروری آمریکا را برای پنجاه سال و یا یک سده بر جهان تامین کند به سرعت به بی نظمی در خود کشور آمریکا و کمابیش در اروپا انجامید.
این بیرون بردن نیروهای نظامی گرچه به این معنا بود که آمریکا تحمل هزینه های شرایط نگهداری آنها را ندارد و نیز نیاز به سامان دادن رقابت با امپریالیسم روسیه و چین را در مناطق دیگر ضروری می داند، اما به این معنا نبوده و نیست که اگر امپریالیسم آمریکا و اروپا احساس خطر کنند آنها را به این منطقه باز نخواهند گرداند. این تصور دور از ذهن نبود که در صورتی که آمریکا بتواند تا حدودی جراحت هایی را که طی برقراری نظم نوین جهانی به وی وارد شده بود التیام بخشد دوباره دخالت های نظامی را در منطقه از سر خواهد گرفت.
وضع حکومت خامنه ای
چنانچه از شواهد پیدا بود دولت رئیسی و پاسداران خامنه ای آمده بودند تا جدا از سازمان دادن یک حکومت نظامی در سراسر ایران، سرکوب جنبش های توده ای و ایجاد خفقان بیشتر در داخل، قضیه ی برجام را به پایان خود رسانند. اما نپذیرفتن حذف سپاه از لیست تروریستی از  جانب آمریکا تبدیل به مانع بزرگی در سر راه پذیرش برجام شد. در کنار این مانع، موارد دیگری نیز وجود داشت که دولت آمریکا به آنها نام «تقاضاهای فرا برجامی» داد و با آنها مخالفت کرد.
مورد حذف سپاه پاسدارن از لیست تروریستی البته مساله ی مهمی بود که  موجب جدال های زیادی درون باند خامنه ای و نیز بین این باند و دیگر لایه های اصول گرایان شد. برخی این امر را مهم نمی دانستند و می گفتند طی فرایند رابطه های نزدیک تر با آمریکا و اروپا حل می شود و برخی دیگر آن را «خط قرمز» نظام دانسته و هر گونه توافقی را موکول به حذف سپاه پاسداران از لیست می کردند. جدا از این ها دولت امپریالیستی روسیه نیز- و به ویژه پس از آغاز جنگ اوکراین- باندهای وابسته به خود را به عدم پذیرش برجام وادار می کرد.
با توجه آشکار شدن هر چه بیشتر نقش دولت روسیه در مساله ی نپذیرفتن برجام به وسیله ی جمهوری اسلامی می توانیم به این نکته هم اشاره کنیم که با توجه به نقش مسلطی که امپریالیسم روسیه و باندهای وابسته به آن در ایران طی دهه ی اخیر پیدا کرده اند قطعی نبود که حتی در صورت خارج کردن سپاه از لیست به وسیله ی آمریکا، خامنه ای برجام را بپذیرد. وی می توانست بازی درآورد و ضمن پیروزی قلمداد کردن این قضیه برای خودش، برجام را نپذیرد.
نهایتا خامنه ای و دولت حزب اللهی - نظامی اش راه دیگری پیدا نکردند جز این که به تهدید آمریکا و کشورهای اروپایی پرداخته و های و هوی راه اندازند که اگر تحریم ها تداوم یابد آنها نیز به طرف تولید بمب اتمی خواهند رفت!
دو سیاست امپریالیست های غربی در برابر حکومت خامنه ای
بر بستر چنین تضادهایی چنانچه اشاره شد در برابر امپریالیسم آمریکا و اروپا و همچنین کشورهای مرتجع منطقه دو مساله وجود داشته است: یکی دست یابی جمهوری اسلامی به بمب اتم و دیگری رشد آتی جنبش توده ها و برقراری یک حکومت دموکراتیک مردمی در ایران. این هر دو را امپریالیست های غربی و کشورهای مرتجع منطقه خطرناک دانسته و در پی چاره جویی سیاستی برای مقابله با آنها بوده و هستند.
در مورد اتمی شدن حکومت ایران، نه امپریالیست های غربی و نه هیچ کدام از کشورهای منطقه و در صدر آنها اسرائیل راضی نبوده و نیستند و مدت هاست که با آن مقابله می کنند. در واقع یکی از دلایل شکل گرفتن برجام نیز همین مساله بود. از این رو پیشگیری از این امر یکی از اساسی ترین سیاست های تمامی این کشورها بوده است. در کنار آنها روسیه و چین نیز که سران جمهوری اسلامی به نزدیکی به آنها و در حقیقت بر گردن انداختن طوق نوکری آنها می نازند با اتمی شدن ایران موافق نبوده اند.
در مورد جنبش توده ها نیز باید گفت از دیدگاه امپریالیسم آمریکا و اروپا و نیز کشورهای مرتجع منطقه چنانچه وضع به همین سان ادامه یابد خطرناک است. از نظر آنها اگر همچون بیست و اندی سال اخیر و به ویژه پس از سال 88 اشکال گوناگون سرکوب حکومت خامنه ای و سران پاسدارش نتواند مانع رشد این جنبش شود و در نهایت جنبش دمکراتیک توده ها به یک وضع کنترل ناشدنی و انقلاب منجر شود می تواند نقش خطرناکی در منطقه داشته باشد.
 بر مبنای آنچه گفته شد مهم ترین دلیل سفر بایدن را به خاورمیانه باید همین دو دلیل و چاره جویی برای آنها دانست.
از آنچه تا کنون به وسیله دولت های امپریالیستی غربی گفته شده است به نظر می رسد دو گزینه پیشاروی قرار دارد: یکی این که تلاش شود برجام به جایی برسد و به اصطلاح قضیه با کمترین هزینه حل و فصل شود؛ در صورتی که برجام به جایی برسد و تحریم ها برداشته شده و تولید و فروش نفت بتواند از سرگرفته شود ممکن از جهت تزریق مُسکن به اقتصاد بحران زده ی ایران و بازداشتن توده ها از مبارزه تا حدودی مفید باشد. از دید امپریالیست های غربی پیوستن خامنه ای به برجام در ضمن می تواند مانع از پیوستن اش به امپریالیسم روسیه و چین شود.
اما اگر برجام به جایی نرسد که جهت ظاهری حرکت آن در این سمت بوده است( نقش روسیه و باندهای وابسته به آن در جناح اصول گرایان و همچنین عدم اعتماد نسبی باند خامنه ای و سپاه پاسداران به غرب پر رنگ تر از بقیه ی موانع است) آن گاه خواه ناخواه برای جلوگیری از دست یافتن حکومت ایران به بمب اتمی چاره ای جز جنگ باقی نمی ماند. به عبارت دیگر جنگ آخرین گزینه است. بدیهی است که چنین جنگی در مراحل نخست خود، محدود خواهد بود و احتمالا اسرائیل یکی از کشورهایی است که در آن نقش مهمی خواهد داشت.
در مورد جنبش توده ها نیز چنانچه سرکوب های خامنه ای و پاسداران اش به نتایجی ضد آنچه گمان می کنند بینجامد( که طی 12سال اخیر انجامیده است) و این جنبش رشد کند دیگر با اشکال جنگ محدود نمی توان جلوی جنبش توده ها را گرفت و مانع روی کار آمدن یک حکومت دموکراتیک مردمی در ایران شد، بلکه باید دست به تهاجمی همه جانبه زد و یک برنامه ی تغییر رژیم از بیرون را اجرا کرد. پشتیبانی امپریالیسم آمریکا و متحدین غربی اش از سلطنت طلبان و جمهوری خواهان وابسته به خود و علم کردن رهبر برای جنبش و سرهم کردن شوراهای دروغین برای مردم ایران در این راستا است.
اهمیت مبارزات توده ها به این دلیل است که نه دولت های امپریالیستی آمریکا و اروپا و نه دولت صهیونیستی اسرائیل و نه دولت های مرتجع منطقه، تمایلی به رشد جنبش توده ها و سرنگونی جمهوری اسلامی در نتیجه ی یک انقلاب و روی کار آمدن یک دولت انقلابی در ایران ندارند و آن را برانگیزاننده ی توده های منطقه به ویژه کشورهای عراق، ترکیه، سوریه، افغانستان و... به مبارزه و انقلاب دیده و آن را کاملا علیه منافع خود می دانند.
به این ترتیب، ایجاد اتحاد در بین کشورهای منطقه و تعیین سیاست در این موارد مهم ترین دلیل سفر بایدن به خاورمیانه بوده است. این تلاش ها نشان از آن دارد که اگر چه امپریالیسم آمریکا و هم پیمانان غربی اش شرایط خوبی ندارند اما سخت است که چنین وضعی را به حال خود رها کنند و به این علت که نیروهای نظامی خود را از منطقه بیرون برده اند دیگر آن را به منطقه باز نگردانند.
چنان که بر شمردیم از میان گزینه های موجود بهترین گزینه برای امپریالیست ها برجام است.
این گزینه برای حکومت مستبد خامنه ای و سپاه پاسداران اش نیز بهترین گزینه است. اما تصور خامنه ای این است که امپریالیست ها و کشورهای منطقه در شرایطی نیستند که به جنگ دست بزنند. این است که خوش خیالانه و برای آسوده کردن بدنه ی بسیج و سپاه می گوید« نه ما برجام را می پذیریم و نه جنگ خواهد شد».
اما نپذیرفتن برجام هم جدای از هر چیز دیگر، به معنای ادامه ی شرایط موجود در ایران است. شرایط و بحران جاری با سیاست های اقتصادی دولت رئیسی و سران پاسداران هر روز به وخامت بیشتری می گراید. این بحران از یک سو همه ی طبقات مردمی ایران به ویژه طبقه ی کارگر و کشاورز و زحمتکش شهری را در گرداب خود فرو می برد و از سوی دیگر به نفرت و کینه و خشم شان از این حکومت دامن می زند و به  تحرکات و جنبش های بیشتری می کشاند. این جنبش ها را هم نمی توان با  زور و سرکوب و خفقان و نگه داشتن اسلحه بالای سر توده ها خاموش کرد.
در مورد روسیه و چین که قرار است پشت و پناه خامنه ای و اولادش باشند باید گفت که آنها هم صرفا به فکر منافع خود هستند. آنها نه می خواهند و نه به دلیل وجود تحریم ها می توانند کمک به درد بخوری به سران حکومت برای رهایی از این وضع بکنند. امپریالیسم روسیه به ایران همچون مهره ای در دستان خود در مقابله با غرب نگاه می کند و به محض این که در وضعیتی قرار گیرد که در حال شکست باشد و یا بتواند معامله ای و بده و بستانی پر سودی با امپریالیست های غربی بکند( از جمله بر سر همین اوکراین) خامنه ای و دم و دستگاه اش را به غرب خواهد فروخت.(1) چین نیز چنان که تا کنون نشان دهد بیشتر سیاست هایش در مورد ایران به جز قراردادهای اقتصادی سود آور، خنثی بوده است. به این ترتیب حکومت مستبد خامنه ای نه تنها با سیاست های داخلی بلکه با سیاست های خارجی ماجراجویانه اش هر روز گور خود را بیشتر می کند.
در مورد سفر پوتین و اردوغان به ایران
اگر به تاریخچه ی رابطه ی امپریالیسم روسیه با جمهوری اسلامی نگاه کنیم در کمتر زمینه ای آن را حتی به نفع خود سران این حکومت می بینیم. خواه اقتصادی و خواه سیاسی و خواه نظامی. در این رابطه جمهوری اسلامی تا توانسته امتیاز داده و روسیه نیز مهم تری کاری که انجام داده وتو کردن چند قطعنامه به نفع سران جمهور ی اسلامی و چند مانور نظامی بوده است.
در حقیقت باند خامنه ای و سران سپاه اش تنها برای بقای خود در ایران و به ویژه در مقابل غرب به پشتیبانی روسیه و چین نیاز داشتند و این دو کشور هم تا آنجا که توانستند از این ضعف  استفاده کرده و بیشترین امتیازها را گرفته اند. از این دیدگاه سفر پوتین به ایران جز این که وی نمایش قدرتی مقابل بایدن بدهد و خامنه ای نیز با برگ پوتین اش مقابل بایدن و امپریالیسم آمریکا بازی کرده و خودنمایی کند تا کنون نتیجه ی مهم دیگری به بار نیاورده است.(2)
در مورد روابط  باند خامنه ای با اردوغان نیز روشن است که اینها هر کدام دنبال منافع خود در منطقه و به ویژه در سوریه و عراق هستند و مشکل که با تدوین چند تفاهم نامه و میزانی ضعیف از روابط اقتصادی بتوانند بر این تضادها و رقابت شان سرپوش گذارند. اینجا نیز اردوغان و ترکیه که می دانند جمهوری اسلامی در نتیجه ی تحریم ها ضعیف شده است بیشتر می تازند تا خامنه ای مستبد و پاسداران اش.(3)
***
تغییرات در شرایط جهانی و منطقه ای
در یک نگاه کلی به نظر می رسد که همه ی امپریالیست ها ضعیف شده اند. خواه امپریالیست های غربی و در راس شان آمریکا و خواه امپریالیسم روسیه و بی آنکه جنگی جهانی رخ داده باشد. نه وضعیت این کشورها و نه شرایط جهان به گونه ی زمانی نیست که این ها جولان می دادند. امپریالیسم آمریکا و متحدین اروپایی اش را جنگ های افغانستان، عراق و لیبی و سوریه فرسوده و ناتوان کرد. این جنگ ها بر اقتصاد این کشورها اثر گذاشت و آن را به سوی بحرانی عمیق تر برد. جنگ کنونی در اوکراین هم که قرار بود طی چند روز به پایان برسد، نه تنها در نهایت امپریالیسم روسیه را فرسوده و تضعیف خواهد کرد بلکه امپریالیست های اروپایی و آمریکا را که از اوکراین پشتیبانی می کنند نیز بیش از گذشته ناتوان خواهد کرد.
 همین وضع موجب ترس سران دولت های مرتجعی شده است که در کشورها و یا مناطقی به سر می برند که حالت انفجاری دارند. نه اتکا صرف به دولت های امپریالیستی غرب خیلی ثمر بخش است و نه امید به این که بتوانند با اتکا به امپریالیسم روسیه و یا چین مشکلات خود را حل کنند. خاورمیانه یکی از این مناطق است و مبارزات و انقلاب های دهه ی پیش در کشورهای عربی نشان داد که در بیشتر کشورهای این منطقه زمینه برای جنبش و انقلاب فراوان است.
بر این پایه، شرایط در جهان بیش از پیش برای تهاجم طبقه ی کارگر و انقلابات دموکراتیک و سوسیالیستی آماده می شود و مشکل نه شکل گیری شرایط مساعد برای پیشروی انقلابات پرولتری بلکه عمدتا، نبود و یا ضعیف بودن احزاب کمونیستی انقلابی رهبری کننده ی طبقه ی کارگر و توده هاست.
باید که طبقه ی کارگر و ما نیروهای انقلابی هوادار آن این خلاء را پر کنیم؛ آنجا که احزاب کمونیستی موجود است آنها را تقویت کنیم و آنجا که نیست احزاب نوین کمونیستی را سازمان دهیم و برای نبردهای تازه تدارک ببینیم.
هرمز دامان
نیمه ی نخست تیرماه 1401    
یادداشت ها
1-    همه استعمارگران و امپریالیست ها این گونه اند. مثلا به قرارداد فینکنشتاین ناپلئون با فتحعلی شاه در سال 1807توجه شود که به محض شکست از روس ها، در معامله با دولت های انگلستان و روسیه تزاری، آن را زیر پا گذاشت و به هیچ کدام از تعهدات اش عمل نکرد. 
2-    از دید پوتین امضای تفاهم نامه ی نفتی با ایران و خرید پهپاد های ارزان که با خون ملت ایران درست شده می تواند مزید بر علت باشد. همچنین صحبت ها و زمینه چینی هایی برای کمک های بیشتر حکومت خامنه ای به روسیه و یا فرستادن نیرو به آنجا طرح است که در حال حاضر از حدود بحث خارج نشده است. اگر کار به فرستادن نیرو کشیده شود این صرفا برای کمک به روسیه نخواهد بود بلکه همچون علم کردن مساله ی حجاب، ایجاد درگیری های خارجی برای مشغول کردن ذهن توده ها- مانند ادامه دادن جنگ با عراق در شرایطی که می شد پعد از پس گرفتن خرمشهر به آن پایان داد- و گریز از مسائل اساسی ای که در حال حاضر مردم ایران با آن درگیرند نیز به شمار می آید.
3-    اردوغان نیز در سخنرانی های اخیرش در ترکیه ادعاهای خود را در مورد مشکلات این کشور در سوریه و عراق و این که این ها پایگاه تروریست ها علیه ترکیه شده اند تکرار کرده است. این سخنان جدای از مصرف داخلی، نشان از امکان شدت گرفتن جدال ها در این منطقه دارد. 

 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر