۱۴۰۰ مهر ۱۱, یکشنبه

یادداشت هایی درباره ی مبارزه و جنگ در افغانستان(3 - بخش پایانی)

 

 

یادداشت هایی درباره ی مبارزه و جنگ در افغانستان(3 - بخش پایانی)

 
دوازده
پنجشیر و دو موضع نادرست در مورد آن
شاید بخش مهمی از مردم ایران از مقاومتی که در پنجشیر علیه طالبان به وجود آمده کمتر از خود توده های افغانستان به شور نیامده بودند. بخشی از آن به دلیل همدلی عمومی بین خلق ها در مبارزه شان علیه استثمار و ستم در اشکال گوناگون آن است. بخش دیگر آن به دلیل 40 سال زندگی زیر سلطه ی یکی از عقب مانده ترین و ستمگرترین حکومت های تاریخ  و نفرت داشتن و کینه ورزیدن نسبت به آن است. امر اخیر موجب می شود که مردم ایران، مبارزه ی مردم یک کشور دیگر را که پیوندهای فرهنگی نیز با آن دارند علیه حکومت مذهبی کمابیش همانند، همچون مساله و مبارزه ی خود بدانند و پشتیبانی عمیق از آن به عمل آورند. گویی می دانند تشویق و پشتیبانی از مبارزه ی آنها، تشویق و مبارزه ی خودشان هم هست. ما در عین این که این همدلی و پشتیبانی را ستایش می کنیم اما درست می دانیم که موضع گیری بر مبنای تحلیل وضع واقعی جنبش در پنجشیر استوار گردد.
 نکته محوری مقاومتی که در پنجشیر جریان دارد، حداقل از سوی سران مبارزه، تا کنون صرفا بر سر تقسیم  دولت بین ملیت ها و قوم های موجود در افغانستان و شرکت همه ی آنها در اداره ی امور کشور بوده است. این در نهایت خود، صرفا انحصار طلبی ملی و یا قومی طالبان را هدف گرفته است. حتی سران مبارزه در پنجشیر پیش از درگیری کنونی خواهان گفتگو با طالبان صرفا در همین زمینه بوده اند و نظرشان این بود که چنانچه طالبان این حقوق را( که گاه صرفا به حقوق تاجیک ها محدود می شود) به رسمیت شناسد، آنها با طالبان از در آشتی در می آیند. چنین اهدافی بسیار کوچک تر از خواست مردم افغانستان است. ستم هایی که خواه دولت دست نشانده ی پیشین و خواه اکنون طالبان در افغانستان اعمال کرده و می کنند ابعادی بسیار گسترده تر از ستم ملی و قومی آنهاست و بنابراین مبارزه با طالبان حتی در حد اصلاح طلبانه ی( رفرمیستی) آن ابعادی فراتر از این خواست را در بر می گیرد چه برسد به این که خواست طبقه ی کارگر و دهقان افغانستان برای یک جمهوری دموکراتیک انقلابی خلق به میان آید.
 در عین حال باید در نظر داشت که بخش هایی از ارتش و پلیس رژیم دست نشانده ی سابق نیز به جنبش پنجشیر پیوستند و این وزن ارتجاع را در این جنبش سنگین تر می کند.
با این همه و با در نظرگرفتن نکات بالا، به نظر ما در شرایط کنونی و در مبارزه بین مقاومت در پنجشیر و حکومت طالبان، باید از گرفتن دو موضع خودداری کرد:
نخست باید از محکومیت مطلق جنبش در پنجشیر زیرعنوان ارتجاعی بودن، پرهیز کرد، زیرا چنین موضعی به نفع طالبان خواهد بود؛
و دوم این که از بی طرفی و موضع خنثی گرفتن که گویا هر دو طرف ارتجاعی اند و بنابراین ما کاری به کار دعواهای ارتجاع نداریم و هر دو طرف را محکوم می کنیم نیز باید خودداری کرد؛ زیرا این موضع نه تنها یک موضع منفعل در قبال تضادهای موجود در افغانستان است  بلکه  این نیز عملا به سود طالبان تمام خواهد شد.
بر خلاف این دو موضع نادرست، پشتیبانی مشروط از جنبش پنجشیر همراه با تحلیل و نقد وجوه ارتجاعی ای که بر آن غالب است، باید از نظر تاکتیکی مجاز دانسته شود.  
 
سیزده
افغانستان و ویتنام
هر گونه مقایسه دو وجه دارد: وجه اشتراک و یا وحدت بین دو مورد مقایسه و وجه اختلاف و یا تضاد بین آن ها. در عین حال باید ظرایف اختلافات را در همان وجوه مشترک نیز در نظر گرفت. هدف از مقایسه، شناختن نکات اشتراک مثبت و نکات اشتراک منفی است و این ها هم برای یاد گرفتن و در عمل به کار گرفتن درس های مقایسه است.
روشن است که بسته به شرایط متفاوت یکی از این دو وجه عمده است. در مقایسه  بین دو موردی که در برابر یکدیگر قرار می گیرند، در حالی که تجارب باید واقع بینانه و آن گونه که واقعا هستند، مقایسه شوند، اما در جایی و شرایطی باید نکات اشتراک را برجسته کرد و در جایی و شرایطی دیگر نکات اختلاف را.  در جایی این وجه اشتراک و یا اختلاف باید عمده شود و در جایی دیگر آن وجه اشتراک و یا اختلاف. اینها همه بسته به این است که کدام روند نظری و یا عملی در جنبش معینی و در شرایطی معین برجسته می شود و به عنوان یک نقطه ی اشتراک و یا اختلاف، پدیده ی دیگری را در ذهن مجسم می سازد، به یاد می آورد و یا ما را متوجه آن می سازد و در رابطه ی نظری و عملی با آن برای تبلیغ، آموزش و نیز استفاده در عمل قرار می دهد.
 در مورد مقایسه بیرون رفتن امپریالیسم آمریکا و متحدین هارش از افغانستان، تا آنجا که این بیرون راندن را از دیدگاه تضاد خلق و امپریالیسم بررسی کنیم و نیز شکل بیرون رفتن امریکای متجاوز از افغانستان را که تا حدودی بدون برنامه و هول هولکی شد( که به هرحال از ایرادات و ضعف هایی در برنامه ی سازش با طالبان حکایت می کرد) به طور کلی مد نظر قرار دهیم، آن گاه این یک پیروزی برای خلق افغانستان و شکست شکل تجاوز نظامی و اشغالگری(در شرایطی که  شکل غالب حضور امپریالیسم غرب در افغانستان بود) برای امپریالیسم بود. در این حدود می توان این پیروزی  و این بیرون رفتن اشغالگر را( و البته با در نظر گرفتن ظرایف اختلاف) با ویتنام مقایسه کرد. این جا دو خلق هستند و یک امپریالیسم متجاوز و هر دو این خلق ها امپریالیسم را به شکست کشانده و بیرون رانده اند.  
اما آنجا که صحبت بر سر چند و چون یا کیفیت این پیروزی و این بیرون راندن به میان آید، اختلاف بین جنبش در افغانستان و جنبش ویتنام بروز می کند و این میان دو نکته از همه مهم تر است:
 یکم:  خلق افغانستان رهبری انقلابی نداشت، اما ویتنامی ها داشتند.
دوم امپریالیسم از افغانستان درحالی که از نقطه نظر کلی به واسطه ی مبارزه ی توده ها بیرون رفت از نقطه نظر جزیی بیرون رفتن اش در پی یک سازش با نیروهای ارتجاعی طالبان بود. به این ترتیب در افغانستان، شکست امپریالیسم بیشتر شکست شکل تجاوز و حضور نظامی اش بود و نه شکست به معنای بیرون رفتن کامل امپریالیسم و پایان تمامی اشکال نفوذش؛ در حالی که بیرون رفتن امپریالیسم از ویتنام نتیجه ی یک مبارزه پیگیرانه و تا به آخر بود و سازش با هیچ نیرویی برای به قدرت رسیدن آن نیرو در آن کشور، در آن جایی نداشت. در ویتنام، تنها شکل تجاوز و حضور نظامی امپریالیسم شکست نخورد، بلکه با شکست شکل تجاوز و حضور نظامی و از آنجا که مبارزه علیه این شکل، تجلی تمامی مبارزات خلق ویتنام علیه امپریالیسم بود  به واقع امپریالیسم در تمامی اشکال حضورش شکست خورد و از این نظر در آن مقطع این یک شکست استراتژیک برای امپریالیسم به شمار می آمد.
چهارده
تضادهای کنونی در جهان
تضادهای جهان کدام اند؟ این تضادها در حال حاضر عبارتند از:
 تضاد میان طبقه ی کارگر و سرمایه داران امپریالیست در کشورهای امپریالیستی
تضاد میان طبقات خلق و امپریالیسم در کشورهای زیر سلطه و یا مستعمره
تضاد میان امپریالیست های رقیب
این ها تضادهای مهم هستند. جز این ها دو زیر تضاد نیز وجود دارد که دارای اهمیت اساسی نیستند اما برخی تحولات را در مناطق مختلف توضیح می دهند.
تضاد میان نوکران با اربابان امپریالیست شان
تضاد میان خود نوکران یک امپریالیست  و یا نوکران امپریالیست های رقیب.
تضاد دوم زمانی که بین نوکران امپریالیست های رقیب است در عین حال می تواند تجلی تضاد و رقابت میان امپریالیست ها باشد و یا بشود. مانند دعوای شاه و صدام در گذشته.
این تضادها در تمامی عرصه های اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی(( فلسفی، علمی، هنری، دینی و مذهبی و غیره) وجود دارد و بسته به اهمیت و یا نوع درگیری و تقابل، یکی از آنها عمده می شود. 
این تضادها عموما وابسته به یکدیگرند. و تحولات جاری جهانی، منطقه ای و کشوری تابع تحرک آنهاست و هیچ تضادی بروز نمی کند که از آنها خارج باشد. 
از میان اینها سه تضاد نخست دارای اهمیت اساسی است و دو تضاد دیگر بیشتر تابع رقابت میان امپریالیست هاست. این دو تضاد به واسطه ی موجودیت و تاثیر می توانند موجب در آمیختگی مسائل شوند.
از میان سه تضاد نخست، در شرایط کنونی دو تضاد حائز اهمیت است: تضاد میان خلق و امپریالیسم  و تضاد میان امپریالیست ها. از میان این دو تضاد با توجه به رویدادهای دو دهه ی اخیر تضاد میان خلق و امپریالیسم عمده است.
 هرمز دامان
نیمه نخست مهرماه 1400

 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر