۱۴۰۰ آبان ۳, دوشنبه

درباره ی شناخت(7) بخش نخست ماتریالیسم تاریخی مساله ی بازگشت در تاریخ (مقاله ی سوم)

 

درباره ی شناخت(7) 

بخش نخست

ماتریالیسم تاریخی 

مساله ی بازگشت در تاریخ (مقاله ی سوم)

1-     اشاره شد که برگشت به گذشته هم به گونه ای منفی و هم به گونه ای مثبت، خواه به وسیله ی نیروهای مسلط و خواه به وسیله ی نیروهای زیرسلطه مورد بهره برداری قرار گرفته است. از سوی دیگر برخی برگشت ها از جانب نیروهای زیرسلطه، در چارچوب مخالفت با قدرت حاکم صورت گرفته و مرزهای حرکت آنها در مجموع محدود و اقلیتی از اجتماع  را و آن هم برای دوره ای کوتاه درگیر کرده است، در حالی که برعکس برخی دیگر از برگشت ها در تقابل با قدرت حاکم منجر به قدرت گرفتن نیروهای زیرسلطه شده است. در قدرت گرفتن نیروهای زیر سلطه هم دو حرکت متضاد به وجود آمده است: یا بازگشت به گذشته صرفا فرهنگی بوده و برای پیشبرد مقاصد مثبت و نو مورد بهره برداری قرار گرفته و به محض تغییرات مادی و معنوی مورد نیاز نیروهای نوین، آن گذشته کمابیش ناپدید شده است و یا این که این بازگشت نه تنها برای استفاده ی امور نو نبوده بلکه تبدیل به بازگشت عملی به گذشته ای کهنه و منسوخ شده و تاثیرات زیادی بر شیوه ی زندگی و اشکال سیاسی و فرهنگی جامعه گذاشته است.
2-     برگشت های مثبت به گذشته از جانب نیروهای زیرسلطه عموما استفاده از شخصیت ها و اشکال اندیشه ها و مبارزات فرهنگی گذشته بوده است، اما این که اندیشه ها و اشکال فرهنگی پیشین در مجموع در عمل دوباره سازی و قرینه سازی شود و یا مضامین و نهادها و ارگان های سیاسی پیشین شکلی عملی  یابند، به خود نگرفته است. برای نمونه در رنسانس(یا تجدید حیات فرهنگی) و یا انقلاب 1848 فرانسه بازگشت به گذشته( همانند سازی اندیشه ها، شخصیت ها، رویدادها) یا به این دلیل بود که وضع گذشته (مثلا در رنسانس وضع یونان و روم باستان) حداقل از جهاتی بهتر از وضع کنونی( قرون میانی و حکومت مستبدانه ی دین) بود و یا صرفا قالبی بود برای ایجاد و گسترش مضامین نو. بنا به نظر مارکس برای این که مضمون نو خود را در لوای آنها پنهان کند و پیشرفت های نخستین اش با مانعی از سوی قدرت حاکم مواجه نشود. همچنین بازگشت های اقتصادی عملی به گذشته از سوی قدرت حاکم مثلا سیاست لنین و بلشویک ها در نپ در روسیه، آگاهانه و برای سخت کردن زمین زیر پای خود برای پرش های بعدی به جلو بوده است.
3-     بازگشت منفی نیز تا آنجا که فرهنگی بوده است، مثلا بازگشت ادبی در ایران در اواخر قرن دوازدهم، صرفا شکل تقلید های بی مایه داشته است و از آنجا که برخلاف مسیر تکامل که پویایی مضمون و شکل هنری وجه اساسی آن است، صورت گرفته( البته این «بازگشت» خود واکنشی در مقابل «سبک هندی» در شعر ایران بوده است، اما نتوانسته واکنشی مناسب و ترقی خواهانه ای در مقابل آن باشد. آن یک، کنشی منفی بود و این نیز منفی بود) نه تنها نقشی اساسی در تحرکات عملی جامعه و فرهنگ و سیاست- گاه حتی نیازهای واقعی سیاست قدرت حاکم نداشته(1) بلکه خود بیشتر همچون بیگانه با مسائل اجتماع و نماینده ی رکود فرهنگی جامعه بوده است. در مجموع سبک هندی و در مقابل آن بازگشت ادبی به گذشته در ایران مقدمه ای شد برای جهش بزرگ هنر و ادبیات در مشروطه. این جهش بزرگ هم در مقابل مضامین مغلق و پیچیده گی های بی منطق صور شعری سبک هندی بود و هم در مقابل تقلید های بی مایه ی بازگشت ادبی به دوران اوج ادبیات کلاسیک ایران و دوباره سازی بی کم و کاست شعرهای شاعران برجسته ی آن.(2)
4-    در مقابل، بازگشت های منفی ای نیز وجود دارند که نه تنها همان تقلید فرهنگی از گذشته در آنها صورت می گیرد، بلکه این تقلیدها تبدیل به اشکال عملی و موثر در زندگی اجتماعی و سیاسی  موجود می شوند و از سوی قدرت مسلط اعمال می گردند.
5-    تجربه «ولایت فقیه» و «جمهوری اسلامی» نشانگر نه تنها بازگشت منفی فرهنگی(مذهبی) و سیاسی به گذشته است بلکه این بازگشت با توجه به این که نیروهای حامل آن، قدرت سیاسی را به دست آوردند، عملا اجرا و یا اشکال مادی به خود گرفته و در شیوه ی زندگی موجود و موسسات سیاسی و فرهنگی جامعه تاثیر گذار و جهت دهنده بوده و تا کنون به مدت 40 سال زندگی تمامی طبقات مردم ایران را زیر تسلط  مخرب و نابود کننده ی خود قرار داده است.
زندگی در تضادها
1-    در ایران ساخت اقتصاد سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور وجه غالب است و عناصر ساخت های کهنه ی اقتصاد نیمه فئودالی در آن کمابیش تحلیل رفته اند. به این ترتیب زوراین وجوه کهنه دیگر به ساخت حاکم نمی رسد که بتوانند آن را تخریب و وضع را به سود خود برگردانند.
2-    در مقابل، ساختی ترکیبی در وجوه سیاسی و فرهنگی وجود دارد. در عین حال نگاهی به جامعه نشان می دهد که چنین ساخت ترکیبی ای تنها از جانب قدرت مسلط اعمال نمی شود بلکه در خود جامعه نیز عناصر ایدئولوژیک - فرهنگی سرمایه داری بوروکراتیک در کنار عناصر فرهنگی و اندیشه ها و علائق و سبک زندگی نیمه فئودالی، عشیره ای و قبیله ای و در عین حال وجوهی از فرهنگ و زندگی پیشرفته ی مدرن مترقی و انقلابی پخش و کمابیش در میان تمامی طبقات وجود دارند.
3-    به این وضعیت اغلب زیر نام«دست و پا زدن میان گذشته، حال و آینده» و یا «وضع تراژیک» مردم ایران و تضاد بین «سنتی و مدرن» اشاره شده است.
انقلاب دموکراتیک و ضدامپریالیستی 57
1-    در مقابل انقلاب 57 ایران دو امکان قرار داشت: به پیش رود یا به عقب برگردد. یعنی امکان آینده را تحقق بخشد و یا امکان گذشته را برگزیند. البته این امکان نیز وجود داشت که انقلاب در تداوم خود از حکومت مسلط سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور شاه و سلطنت شکست بخورد و همه چیز کمابیش دست نخورده برجای بماند.
2-    در پیش رفتن نیز دو امکان انقلابی و لیبرالی وجود داشت: جریانی که امکان رو به پیش انقلابی را نمایندگی می کردند طبقه کارگر( و به همراه وی خرده بورژوازی انقلابی و دموکرات)  و جریانی که امکان رو به پیش لیبرالی را نمایندگی می کرد بورژوازی ملی بود( از دیدگاه طبقه ی کارگر«دموکراسی بورژوایی» در مقابل «استبداد سلطنتی» بوروکرات - کمپرادورها، دارای وجهی رو به پیش و مترقی است). در مقابل، جریان هایی که پسرفت و بازگشت را نمایندگی می کردند،علیرغم تضادهای میان شان،بورژوازی تجاری سنتی، خرده بورژوازی سنتی شهری و روستایی و نهاد روحانیت بودند.
3-    در امکانات رو به پیش، دو گزینه ی جمهوری دموکراتیک خلق و جمهوری دموکراتیک بورژوایی می توانستند تحقق یابند؛ اما گزینه  ی جمهوری دموکراتیک بورژوایی یا دیکتاتوری بورژوازی ملی( «دموکراسی بورژوایی» اشاره شده در بند پیشین) گرچه نسبت به استبداد شاهی بوروکراتیک - کمپرادور، خصلتی مترقی دارد، اما نسبت به جمهوری دموکراتیک خلق نماینده ی پیشرفت نیست و در عصر امپریالیسم و در شرایط کنونی کشور ایران و به طور کلی کشورهای زیر سلطه، در تداوم خود یا به سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور منجر می گردد و یا به گزینه های واپسگرا پا می دهد و به این ترتیب در حالی که در جزء و در مقابل استبداد حاکم می تواند نماینده ی حرکتی مترقی باشد اما در کل و به طور نهایی در شرایط کنونی جهان نماینده ی امکان پیشرفت و تغییر و تحول اساسی جامعه کنونی ایران نیست. در حقیقت تنها امکانی که روبه تکامل دارد و آینده را تجسم می سازد، جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه کارگر است که مقدمه ی نظام اقتصادی- اجتماعی سوسیالیسم و کمونیسم است. این تنها امکان رو به پیش و از این نظر مطلق است.
تجربه ی جمهوری اسلامی ولایت فقیه و بازگشت به گذشته در ایران
1-     جریان ارتجاعی که در پی انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی بزرگ 57 به قدرت رسید در ساخت جامعه ی ایران در اشکال متنوعی حضور داشت. این حضور در ساخت اقتصادی نه چندان توانا و در عرصه ی فرهنگی نسبتا پر رنگ بود به این سبب که به شکلی از سوی طبقه ی حاکم و از سوی دیگر از سوی برخی طبقات زیر سلطه که عموما نماینده ی نیروهای کهنه هستند، تبلیغ و ترویج می شد. در زمینه ی سیاسی و تا آنجا که صحبت بر سر داشتن سازمان های سیاسی است، حضور نه پر رنگ و نه ناچیز بود.
2-    در عرصه ی اقتصادی جدا از تولید خرد روستایی و شهری می توان برای مثال از نقش اقتصادی نهاد روحانیت، حوزه های علمیه، سازمان اوقاف و اشکال درآمد های فئودالی نهادهای مذهبی( سهم امام، خمس و ذکات و...) و زیارت گاه های بزرگ و کوچک که جدای از نقش ایدئولوژیک - فرهنگی دارای کنش های اقتصادی هستند نام برد. در زمینه ی سیاسی و از جانب سرمایه داران بوروکراتیک- کمپرادور حاکم تا آنجا که سازمان هایی همچون نهاد روحانیت و مدارس دینی طلاب در تحرکات سیاسی خود مطیع اش بودند و یا خیلی به پر و پایش نمی پیچیدند مورد عنایت قرار داده می شدند و از سوی دیگر در صورتی که به مقابله ای نسبتا جدی بر می خواستند، از سوی آنها محدود می شدند. در مورد موجودیت سازمان های سیاسی نیز می توان به خرده سازمان ها و احزاب گروه های مذهبی سنتی و یا متعصب( به ویژه موتلفه اسلامی، سازمان های فدائیان اسلام و برخی دیگر از گروه ها که بعد از بهمن 57 سازمان مجاهدین انقلاب اسلامی را تشکیل دادند) اشاره کرد. همچنین حضور برخی سازمان های دیگر مذهبی که از نظر ایدئولوژیک - سیاسی به نسبت های گوناگون مخالف این جریان ها بودند، به واسطه ی زمینه ی همانند دینی و مذهبی و تا آنجا که اینها سدی در مقابل گرایش جوانان به اندیشه ها و سازمان های انقلابی دموکرات و کمونیستی بودند و نیرو و گستره ی نفوذ این اندیشه ها و سازمان های غیر مذهبی را تضعیف می کردند، عملا - حداقل پیش از حاد شدن تضادهای آنان با این جریان ارتجاعی- به نفع این جریان ارتجاعی تمام شدند. از آن جمله اند نهضت آزادی، جریان شریعتی و مجاهدین خلق.
3-     در عرصه ی فرهنگی نیز نقش مهم مذهب در ارکان ایدئولوژیک حکومت و نیز در متن خود جامعه (به همراه اشکال آداب و رسوم و سنت های مذهبی) قابل شناسایی و ارزیابی است.
4-    آنچه که موجب پاگیری این جریان طی انقلاب 57 شد در درجه نخست، حضور فرهنگی آن یعنی نقش پررنگ دین اسلام و مذهب شیعه در روساخت فرهنگی بود که بسیاری از سازمان ها از مجاهدین خلق و جریان های وابسته به شریعتی گرفته تا جریان های بازاری مانند هیئت موتلفه و گروهای متعصب همچون مجاهدین انقلاب اسلامی آن را با تفاسیر متفاوت و گاه به شدت متضاد، جهان بینی خود می دانستند. مذهب و تمامی وجوه آن همچون آداب و رسوم و سنن و اسطوره های مذهبی به عنوان وجه«سنتی» نقشی مهم در فرهنگی داشتند که وجه فرهنگی سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور یعنی وجه «شبه مدرن» عامل مسلط  و هدایت گر آن را تشکیل می داد. سازش این عامل مسلط یا وجه شبه مدرن با مذهب و سنت برای بقاء وجه حاکم، و کلا طبقه ی سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور ایران ضروری بود. این عامل مسلط گرچه تلاش کرد برای بقای خود، جریان مذهبی را جهت داده و با خود همنوا کند، اما ویژگی های خاصی که عناصر کهنه مذهبی در متن جامعه و در تقابل با روند مسلط حفظ کردند- و این در نهایت شکل بروز مقاومت معنوی طبقات میرنده در مبارزه ی طبقاتی جاری بود- به عنوان مانعی در راه یکی شدن کامل با عنصر مسلط در ساخت فرهنگی عمل کرد. به این ترتیب بین دین و مذهب آن گونه که از سوی قدرت مسلط به خدمت گرفته می شد( در اینجا مذهب زیر تسلط وجه «شبه مدرن» روساخت فرهنگی بود) با دین و مذهب آن گونه که از جانب طبقاتی که روند حاکم را به سود خود نمی دیدند( و در اینجا مذهب از زیر تسلط وجه«شبه مدرن» بیرون می آمد و بنا به تفسیر طبقاتی که آن را ایدئولوژی خود قرار داده بودند و در مخالفت با عنصر مسلط «شبه مدرن» و از نظر این طبقات معین در «خلوص» خود ظاهر می گشت) تضاد شدت گرفت.
5-    نقش فرهنگی مذهب بر نقش سیاسی آن اثر گذاشت و این بخش را فعال تر کرد. نهادهایی مذهبی همچون روحانیت نیز در پیشبرد این امر موثر بودند. این همه، از یک سو برای تداوم نفوذ دین و مذهب و روحانیت بود و از سوی دیگر فعال کردن وجوهی که در ساخت اقتصادی حضور داشتند؛ مانند رونق بخشیدن به وجه اقتصادی نهاد روحانیت و سازمان های وابسته به آن و نیز بیرون آوردن تجار سنتی از زیر نفوذ تجار مدرن و کلا طبقه ی سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور مسلط. همچنین رو آوردن تجار سنتی و ارجح کردن منافع این طبقه، برداشتن فشارهای افزایش یابنده بر خرده بورژوازی سنتی برای دوره ای و ...
6-    به این ترتیب عناصر و اشکال ایدئولوژیک - فرهنگی که به وسیله ی گروه های ارتجاعی نامبرده تبلیغ و ترویج می شد، شکل سیاسی حکومت را تعیین کردند: جمهوری اسلامی بر مبنای ولایت استبدادی فقیه.  نخست طرح «ولایت فقیه» در رساله ی خمینی به همین نام و سپس «جمهوری اسلامی» و آن گاه  شکل عملی یافتن ولایت فقیه که فی نفسه معنای جمهوری را در جمهوری اسلامی نابود می کند و از آن جز حکومت اسلامی و ولایت استبدادی فقیه چیزی باقی نمی گزارد.
7-     دو نوع مبارزه به وسیله جریان های مذهبی ای که حاکم شدند پیش رفت. یکی مبارزه با جریان حاکم مسلط که سرمایه داران بوروکرات- کمپرادو سلطنتی و پیرامون آن بودند و دیگر مبارزه با جریان های انقلابی و دموکرات جامعه از طبقه ی کارگر و خرده بورژوازی دموکرات و انقلابی گرفته تا بورژوازی لیبرال و ملی. مبارزه با طبقات نخست، خواست تغییر جامعه را از شکل کنونی به شکلی دیگر، شکلی که به عواملی( روحانیت و تجار سنتی، شکل حکومت اسلامی و دین و مذهب) که در اقتصاد، سیاست و فرهنگ نماینده ی گذشته بودند ارجحیت داده شود، داشت. مبارزه با طبقات دوم، مانع شدن برای این که این تغییر به سوی آینده و برقراری شکل نوین جامعه پیش رود، بود.
8-    در روی کار آمدن حکومتی مذهبی در ایران باید به ضعف سیاسی و توانایی نیروهای سیاسی تمامی طبقات خلقی یعنی طبقه ی کارگر، خرده بورژوازی و بورژوازی ملی نیز اشاره کرد. طبقه کارگر از نظر عملی نیرومند و توانا و از نظر سیاسی ضعیف بود و نیرویش در خدمت جریان ارتجاعی قرار گرفت. حتی بورژوازی ملی که از سوی خمینی مامور تشکیل نخستین دولت شد و بخشی از قدرت سیاسی را در دست گرفت توانایی مقابله با این جریان را نداشت و دولت بازرگان پس از چندی استعفا داد.
9-    این فعل و انفعال درونی بود و چنان که در بخش های پیشین اشاره شد، نیروهای خارجی یعنی امپریالیست ها غربی نیز تمامی توجه و برنامه ی خود را صرف رشد این جریان ارتجاعی و سرکوب کردن جریان های پیشرو و مترقی که در مجموع خود نیز آن چنان قدرتمند نبودند، کردند. به این ترتیب در دست به دست دادن عوامل داخلی و خارجی یعنی تحقق شرایطی معین و ویژه ی تاریخی منجر به برقراری حکومت استبدادی دینی و مذهبی ولایت فقیه گشت. 
     اکنون باید دید این وضعیت چه امکاناتی در پیش رو به وجود آورده یا می آورد. 
   
م- دامون
مهر ماه 400
یادداشت ها
1-     این دورانی است که رویدادهایی مهم درجریان بوده است، در حالی که هنر ایران با این «بازگشت» نشان داده که آن چنان رابطه ای با این رویدادها ندارد. شاید بتوان موجودیت و تداوم این بازگشت را جدا از واکنشی در مقابل سبک هندی، به ویژگی های شخص فتحعلی شاه در راس قدرت حاکم نسبت داد که به کلی بیگانه از جامعه و نیازهای آن بوده است و نه لزوما کل طبقه ی حاکم که مثلا عباس میرزا نیز به آن تعلق داشت و نیازهای آن در آن زمان ایجاب هنری و شعری دیگر را می کرد.
2-    « نهضت بازگشت، فقط به سان کودتایی بود برای ساقط کردن سلطنت انحصاری دودمان سبک هندی، که همه از آن به تنگ آمده بودند، و ایجاد ملوک الطوایفی در شعر و ادب، با این تفاوت که هیچ چهره درخشانتراز چهره های پیشین پیدا نکرد سهل است که حتی مشتی آدمهای دروغین به وجود آورد: سعدی دروغین، سنایی دروغین، منوچهری دروغین و دیگر و دیگران»( مهدی اخوان ثالث، به نقل از کتاب از صبا تا نیما، جلد نخست، ص 19)

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر