۱۴۰۰ مهر ۱۹, دوشنبه

درباره شناخت(6) بخش نخست ماتریالیسم تاریخی مساله ی بازگشت در تاریخ (مقاله ی دوم)

 

درباره شناخت(6) 
بخش نخست
ماتریالیسم تاریخی
 
مساله ی بازگشت در تاریخ (مقاله ی دوم)
 
دو حرکت پیشرفت و بازگشت در ساخت های مرکب
1-    در ساخت های اقتصادی مرکب، عناصر ساخت های گوناگون در کنار یکدیگر زیست می کنند. آنها عموما زیر تاثیر ساخت مسلط و عمده هستند و استقلال ندارند .
2-    در تحولات تاریخی عناصر و حاملین ساخت مسلط تلاش می کنند تا یا خود را از ساخت های دست و پا گیر گذشته رها سازند و یا به آنها اشکالی در خور نیازهای خود بدهند. از سوی دیگر حاملین ساخت های زیر سلطه بر مبنای منافع خود تلاش می کنند تا یا خود را با  ساخت مسلط و حاکم سازگار کنند و یا آن را به زیر کشند. در صورت به زیر کشیدن، آنها می توانند جامعه را به پیش برند و یا به گذشته برگردانند.
3-    بر این مبنا، ساخت های اقتصادی نه به طور خود به خودی به پیش می روند و نه به همین سان به عقب برمی گردند. این انسان ها و در سطح گسترده تر طبقات هستند که با فعالیت خود آنها را به پیش می برند و یا به عقب بر می گردانند؛ گرچه آنها نمی توانند آنچه را که میل و اراده شان است، خواه در پیشرفت و خواه در عقب گرد اعمال کرده و یا جایگزین سازند. آنها حاملین این ساخت ها و وابسته به آنها هستند و منافع آنها در چارچوب امکانات واقعی رو به پیش و یا رو به پس آنها عمل می کند. چنانچه منافع آنها در تحرک رو به پیش باشد، هوادار تحرک رو به پیش هستند و برعکس چنانچه منافع آنها در تحرک رو به پس باشد( زیرا پیشرفت یعنی یا نابودی آنها و یا از دست دادن اشکال و هویت های پیشین شان) هوادار تحرک رو به پس هستند.
4-    در یک نگاه کلی دو نوع حرکت در تکامل به پیش می آید: حرکات از جانب وجوه مسلط و حرکات از جانب وجوه زیر سلطه. حرکات از جانب وجوه زیر سلطه نیز دو نوع حرکت را پدید می آورد: حرکات رو به پیش از جانب نیروهای نو و حرکات رو به پس از جانب نیروهای کهنه.
برگشت به گذشته از نظر اقتصادی
الف - سرمایه داری
1-    ساخت های اقتصادی نوین برقرار شده ممکن است که به گذشته برگردند، اما این برگشت معمولا در زمانی رخ می دهد که ساخت اقتصادی نو هنوز نتوانسته تسلطی همه جانبه و مطلق به دست آورد و تا حدودی زیر قدرت ساخت مسلط است و نیز نیروهای نوین نتوانسته به طور کامل قدرت سیاسی را مال خود کنند.
2-    فرایند انقلابات بورژوازی در کشورهای انگلستان و فرانسه از دوره های قدرت گرفتن بورژوازی تا برگشت اشراف و سلطنت و دوباره قدرت گرفتن بورژوازی را در بر می گیرد. عموما در این دوره ها گونه ای امتزاج در قدرت سیاسی به وجود می آید و بخش های راست بورژوازی که بیشتر از جنبش توده ها می ترسند با اشراف سازش کرده و تا حدودی در کنار اشراف در قدرت نقش پیدا می کنند. به این ترتیب پیروزی نهایی سرمایه داری بر فئودالیسم و به قدرت رسیدن نهایی بورژوازی، عموما تغییر و چرخش اداره ی دولت از راست ترین جناح های بورژوازی( بورژوازی مالی و تجاری تقریبا متحد با اشراف) به رادیکال ترین آنها یعنی بورژوازی صنعتی نیز بوده است که خواهان گسست ریشه ای تر است. در انگلستان در سال 1660 و دو دهه پس از انقلاب بورژوازی، اشراف توانستند تا انقلاب 1688 قدرت پیشین خود را بازسازی کنند و در فرانسه نیز به همین ترتیب بازگشت سلطنت در سال 1815 رخ داد. طی این بازگشت ها، اشراف گرچه توانستند برخی از دست آوردهای انقلاب را باز ستانند و تا حدودی مانع رشد بورژوازی صنعتی شوند، اما نتوانستند موقعیت اقتصادی گذشته ی خود را به طور کامل بازتولید کرده و قدرت سیاسی را نیز حفظ کنند. علت اساسی آن نه تنها تغییرات اساسی تدریجی اقتصادی در بطن جامعه ی گذشته، بلکه استمرار و گسترش ساخت نو، از بین رفتن و یا شکل پذیری طبقات کهنه در جامعه به تبعیت از جریان مسلط اقتصادی و همچنین سیاسی و فرهنگی بود. انقلاب 1848 فرانسه واکنش نیروهای خواهان پیشرفت در جامعه ی فرانسه بود.
3-    مهم ترین دلایل بازگشت ها از سرمایه داری به فئوالیسم عبارت بود از: عدم رشد کافی ساخت اقتصادی نو،  ضعف اداره ی قدرت سیاسی به وسیله ی نیروهای نوین، ترس بورژوازی از انقلاب و طبقات کارگر و دهقان و بنابراین عموما سازش آن با اشرافیت.
ب - سوسیالیسم
1-    پس از برقراری سوسیالیسم در بخشی از کشورهای جهان، عناصر فرصت طلب و رویزیونیستی که گرایش به سرمایه داری داشتند از بطن جریان حاکم بیرون زدند و موفق شدند که سوسیالیسم را به عقب، به سرمایه داری برگردانند. دلیل این موفقیت این بود که نه اقتصاد سوسیالیستی استحکام لازم را یافته بود و نه سرمایه داری خواه در آن کشور معین و خواه در سطح جهانی به طور عمده از بین رفته بود. از سوی دیگر می دانیم که طبقه ی کارگر گرچه به طور کلی از نظر فرهنگی و سیاسی( نخست به وسیله ی خود بورژوازی و سپس و به طور اساسی به وسیله ی نیروهای کمونیست) می تواند درون نظام سرمایه داری رشد کند و همچنین از نظر اقتصادی شرایطی عینی درون سرمایه داری برای گذر از نظام حاکم فراهم می شود، اما هیچ کدام از اینها نمی تواند ساخت اقتصادی سوسیالیستی را درون سرمایه داری به وجود آورد و این درست برعکس سرمایه داری است که به عنوان یک ساخت اقتصادی غیر مسلط در بطن فئودالیسم رشد می کند. به این ترتیب جابجایی قدرت بین سوسیالیسم و سرمایه داری با جابجایی قدرت و پس و پیش رفتن ها در تقابل سرمایه داری با فئودالیسم کیفیتا متفاوت و دارای ویژگی های متمایز است.
2-    مهم ترین دلایل بازگشت ها از سوسیالیسم به سرمایه داری عبارت بودند از: عدم رشد کافی ساخت اقتصادی نو و در عین حال اجبار به ادامه دادن برخی عناصر اقتصاد پیشین، عادت به گرایش های بوروکراتیک در اداره ی دولت و سیاست، عدم رشد کافی فرهنگ انقلابی- کمونیستی و وجود گرایش های فرهنگی سرمایه داری و بالاخره نقش کشورهای امپریالیستی.
3-   به طور کلی در صورتی که ساخت اقتصادی نو( خواه در مورد سرمایه داری و خواه در مورد سوسیالیسم) تسلطی همه جانبه و پیروزی استراتژیک به دست آورد و عناصر حامل ساخت گذشته را یا نابود و یا در خود مستحیل سازد، امکان بازگشت اقتصادی به گذشته به کلی از بین می رود. زمانی که فئودالیسم بر برده داری پیروزی استراتژیک به دست آورد، برگشت به برده داری در سطح جهانی از حدود امکان خارج شد و به امری غیرممکن تبدیل شد گرچه هنوز ممکن بود اینجا و آنجا به اشکالی بروز کند. در کشورهای سرمایه داری پیشرفته و امپریالیستی کنونی امکان بازگشت به ساخت اقتصادی فئودالیسم مطلقا وجود ندارد. حتی در کشورهای سرمایه داری بوروکراتیک زیرسلطه ی امپریالیستی که تا حدودی از بقیه کشورهای همانند پیش افتاده اند( برای نمونه کره جنوبی) بازگشت به نیمه فئودالیسم حداقل در اقتصاد، ممکن نیست.
نقش عوامل خارجی
1-     در مورد نقش عوامل خارجی نیز تا آنجا که صحبت در مورد تهاجم اقوام از نظر اقتصادی عقب مانده به اقوام و سرزمین های از نظر اقتصادی پیشرفته در میان است، با وجود تخریب وجوهی که اقتصاد بر آنها استوار بوده است و شکل دادن تولیدی عقب مانده در میان اقوام پیشرفته تر، اقوامی که از نظر اقتصادی ساخت های رشد نیافته داشتند، زیر تاثیر فرهنگی و سیاسی اقوام پیشرفته ی شکست خورده قرار گرفتند و به مرور از نظر اقتصادی به تولید پیشرفته تر روی آورده اند.
2-    در مورد وضع برعکس آن یعنی تجاوز کشوری که از نظر اقتصادی پیشرفته تر است به کشور از نظر اقتصادی عقب مانده، مارکس در مقدمه ای بر نقد اقتصادسیاسی( گروند ریسه، برگردان فارسی، ص22) اشاره می کند که پس از تجاوز کشوری که از نظر ساخت اقتصادی پیشرفته تر از کشوری است که مورد تجاوز قرار می گیرد وضع می تواند یا به آن انجامد که کشور متجاوز وضعی را که در کشور خود حاکم است در کشوری که زیر سلطه قرار گرفته حاکم کند و هم می تواند ساخت های موجود را دست نخورده باقی گذارد و یا وضعیت های بینابینی به وجود آورد. 
برگشت به گذشته از نظر
فرهنگی و سیاسی
1-    آنچه که پس از پیروزی نهایی و استراتژیک نیروهای نوین، در ساخت اقتصادی امکان پذیر نیست یا در شرایط خاص و به گونه استثنایی می تواند امکان پذیر شود، در روساخت های سیاسی و فرهنگی( به ویژه فرهنگی)، برعکس امکان پذیر است. موجودیت عناصر و وجوه  فرهنگی و سیاسی مربوط به گذشته که بخشا جان سختی می کنند و بخشا نیز از سوی جریان های مسلط به خدمت گرفته می شوند، موجب تحرک این عناصر شده و می تواند زمینه های تغییری منفی به گذشته را عموما در همین وجوه آماده کند. همین امور موجب بروز بازگشت هایی در دوران کنونی شده است که نمونه ی بارز آن«جمهوری اسلامی» در ایران و یا «امارات اسلامی» در افغانستان می باشد.
2-    برگشت فرهنگی به گذشته در نظام های سرمایه داری نخستین و یا پیشرفته ی امپریالیستی، هم می تواند در سطوح حاکم به وجود آید و هم در وجوه زیر سلطه در سطح اجتماع.
3-     در سطوح حاکم می تواند به شکل سنگین کردن بار فرهنگی گذشته مثلا مذهب، سنت ها و آداب و همچنین رواج عناصر فلسفی و هنری ارتجاعی تر بروز کند( برای نمونه پناه بردن بورژوازی امپریالیستی به مذهب و غلیظ کردن آن برای پیش بردن سیاست های ارتجاعی خود و یا برعکس رواج شیطان پرستی و جادوگری و از این قبیل تحرکات در سطح جامعه...)
4-    در مورد سطوح زیر سلطه، بازگشت به گذشته می تواند شکل یک واکنش نسبت به وجوه منفی تکامل را داشته باشد و یا مبارزه ای منفی با نظام حاکم به شمار آید. برخی تحرکات و گرایش های بازگشت به قرون وسطی در رمانتیست های در اواخر قرن هیجدهم و اوائل قرن نوزدهم و نیز جریان هیپی ها، نگاه منفی پسامدرنیست ها به خرد انسانی و تکنولوژی(آنچه «خردابزاری» می نامند) و بالاخره گرایش به دوره های پیشاسرمایه داری و اشکال دوره های زندگی های نخستین را در نیمه ی دوم قرن بیستم می توان در این زمره به شمار آورد. شکی نیست که آنجا که این جریان ها ساخته ی طبقات حاکم و یا زیر نفوذ آنها نیستند این طبقات حاکم با دمیدن به آرمانی جلوه کردن برخی وجوه عموما نادرست اشکال زندگی گذشته در مقابل زندگی کنونی به مخالفت های علیه خود اشکالی می بخشند که آنها را عموما ناتوان از کوچک ترین واکنش انقلابی نسبت به آنها به عنوان نیروهای مسلط حاکم سازد.
5-    به این ترتیب، در صورتی که عناصر(یا طبقات) ساخت های کهنه در روساخت سیاسی و فرهنگی حضوری فعال و یا نسبتا فعال داشته باشند، در شرایط معین مثبت داخلی و خارجی می توانند قدرت را غصب کرده و عناصری از ساخت های اقتصادی پیشین را که در مجموع ضعیف شده بودند، دوباره بازسازی و فعال کرده و جامعه را از نظر فرهنگی و سیاسی به گذشته بازگردانند.
6-    منظور از شرایط مثبت داخلی، سازش قدرت مسلط با این جریان های ارتجاعی بنا به دلایل متفاوت و دادن میدان به آنها برای تحرک و از سوی دیگر ضعیف بودن عناصر و حاملین ساخت های پیشرفته تر است و منظور از شرایط مثبت خارجی عناصری است که می توانند در شرایط معین با این حاملین ساخت های پیشین همنوایی کنند و یا آنها را در خدمت مقاصد خود به کار گیرند.
وضع کلی
1-    به این ترتیب عناصری که در ساخت های ترکیبی موجودیت دارند، در صورت معدوم نشدن نهایی می توانند با واسطه ی عناصر فرهنگی( جهان بینی، سنت و آداب و رسوم)موجود در  این ساخت ها و نیز عناصر آنها در عرصه ی سیاسی، نه تنها ساخت ترکیبی حاکم را در عرصه ی فرهنگی و سیاسی که اساس قدرت شان در آن است، به گذشته باز گردانند، بلکه می توانند برخی عناصر ساخت های اقتصادی کهنه را به درجاتی فعال گردانند. روشن است که وجه سیاسی و فرهنگی ساخت اقتصادی کهنه ی بازسازی شده بر عناصر اقتصادی آن که تابع خصوصیات اساسی ساخت مسلط موجود است، تسلط دارند.
2-    در اینجا یک ساخت ترکیبی کهنه بازسازی می شود که عناصر سیاسی و فرهنگی در آن وجه مسلط و فعال تری دارند. عناصر دیگر این ساخت ترکیبی عبارتند ساخت اقتصادی پیشین که وجه مسلط را در ساخت موجود تشکیل می دهد( گرچه عناصر فعال شده و بازسازی شده ی مربوط به گذشته در آن غلظت و تحرک بیشتری یافته اند) و روساخت سیاسی که عناصر فرهنگی کهنه ( جمهوری «اسلامی» و یا ولایت«فقیه» و نیز امارات«اسلامی») در آن وجه فعال تری یافته اند و همچنین فرهنگی که در آن عناصر فرهنگی کهنه فعال ترین بخش را تشکیل می دهند. در کنار تمامی این عناصر و وجوه ترکیبات پیشین، خواه عناصری که بیانگر ساخت های پیش از این مسلط بوده اند و خواه عناصر و وجوهی که نماینده ی آینده هستند، در تحرک و پویایی اند و امکانات تغییر و تحول را می سازند. 
3- ضمن آزمودن نکات بالا در مورد نمونه ی جمهوری اسلامی، به اشکال تحول و تکامل در بازگشت می پردازیم.
م- دامون
مهر 1400
 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر