۱۴۰۰ مهر ۱۴, چهارشنبه

درباره ی شناخت(5) بخش نخست ماتریالیسم تاریخی مساله ی بازگشت در تاریخ( مقاله ی نخست)

 

 

درباره ی شناخت(5) 

بخش نخست

ماتریالیسم تاریخی

مساله ی بازگشت در تاریخ( مقاله ی نخست)

خلوص و آمیزش ساخت های متضاد و همگون شده در جامعه
1-  هر ساخت اقتصادی مرکب، ویژگی هایی دارد که آن را از ویژگی های ساخت های مرکب دیگر متمایز می کند. این ویژگی ها نخست از خصوصیت آن وجهی که عمده و مسلط  است و در واقع محرک و شکل دهنده ی اصلی ساخت است و جهت حرکت ساخت را تعیین می کند بر می خیزد.
2-   ویژگی های وجوهی که غیر عمده هستند نیز به وسیله جهت عمده تغییر و جهت داده می شوند؛ هر چند در روند تغییرات برخی خصوصیات پایه ای  خود را حفظ می کنند. به این ترتیب و در درجه ی دوم، خصوصیات هر کدام از عناصری که در آن ساخت با یکدیگر در آمیزش قرار گرفته اند، ویژگی های یک ساخت را می سازند.
3-   ساخت های مرکب در تبعیت از وجه مسلط و نیز آمیزش های درونی خود مشمول تصفیه و بازسازی هستند. هر گاه به عنوان یک امر عام، تکامل یافته تر شوند، ساخت های کهنه تر یا از بین می روند و یا در تبعیت از ساخت مسلط، اشکال خود را تغییر می دهند و با آن سازگار می شوند.
4-    برای نمونه، در ایران با وجود این که ساخت اقتصادی سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور که هم انحصارات دولتی و هم خصوصی را در بر می گیرد(1) در اقتصاد از وجوه نیمه فئودالی تا حدود زیادی تصفیه شده است، اما در عرصه های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی با نیمه فئودالی، قبیله ای و عشیره ای کماکان آمیزش دارد. از سوی دیگر ساخت سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور در ایران با همین ساخت در کشورهای زیر سلطه ی دیگر تفاوت دارد و از سوی سوم این ساخت اقتصادی با کیفیت ویژه ی خویش به روی همه ی عناصر کهنه اثر گذاشته و ویژگی هایی آن ها را در تبعیت از خود شکل می دهد، اما در عین حال این عناصر خصوصیات ویژه ی خود را نیز دارند که آنها را از وجوه هم شکل خودشان در ساخت اقتصادی کشورهای دیگری که وجه مسلط آنها سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور است، متمایز می کند.
5-    به این ترتیب خواه سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور در ایران و خواه ساخت های ترکیب شده با آن، جایگاه و ویژگی هایی دارند که اشکال موجودیت آنها را از همین ترکیب و از خصوصیات همین وجوه در کشورهایی مانند برزیل، ونزوئلا، کره جنوبی، سنگاپور، مصر، سودان، پاکستان، عربستان سعودی، عراق و یا افغانستان متمایز می کند. هر گونه مقایسه ی بین ساخت اقتصادی و یا شکل های حاکمیت سیاسی و نیز خصال فرهنگی در ایران با کشورهای نام برده در عین برخی وجوه مشترک در عین حال نشانگر همین ویژگی های متمایز و متضاد است. 
تکامل بالنده و پسگردهای موقت
1-   انگلس در شرح خود از جنبه ی انقلابی اندیشه ی هگل یعنی دیالکتیک هگلی می نویسد:
«هگل صرفا کنار گذاشته نشد. برعکس کار باید از جنبه ی انقلابی اش ... از شیوه ی دیالکتیکی آغاز می شد... بنابراین در نزد هگل، تکامل  دیالکتیکی پدیدار در طبیعت و تاریخ- یعنی همبستگی علی حرکت بالنده از پست به عالی که خود را با واسطه ی همه ی حرکات پیچ در پیچ و پس گردهای موقت بروز می دهد...»(لودویگ فوئرباخ و پایان فلسفه ی کلاسیک آلمان، برگردان پرویز بابایی، در کتاب لودویگ فوئرباخ و ایدئولوژی آلمانی، نشر چشمه 1386، ص 54).(2)
 وی سپس همین نکات را تکرار می کند:« این اندیشه ی اساسی بزرگ که جهان نباید به منزله ی  مجموعه ای از اشیا ء از پیش ساخته- پرداخته تصور شود بلکه همچون مجموعه از فرایندها در نظر گفته شود که در آنها اشیاء ظاهرا ثابت و استوار- همانند تصاویر ذهنی شان در سرهای ما به صورت مفاهیم- معروض تغییر مداوم کون و فسادند، که در آنها به رغم همه ی تصادفی بودن ظاهری و همه ی برگشت های موقت، در پایان تکامل بالنده  ی خود را متجلی می سازد. آری، این اندیشه اساسی بزرگ، به ویژه از هنگام هگل به بعد، چنان کاملا در شعور عادی نفوذ کرده که در کلیت اش اینک به ندرت مورد انکار قرار می گیرد.»(همان، ص 55، تاکید از متن است)
2-   در اینجا «برگشت های موقت» در چارچوب کلی  پیشرفت و تکامل بالنده ظاهر می شوند و به وقوع می پیوندند.
دو امکان در تغییر پدیده
ناموزونی در تکامل
1-   مائو  جدا از اشارات خود به مساله ی عقب گرد موقتی و یا بازگشت احتمالی به عقب در مسیر پیشرفت( برای نمونه نگاه کنید به در راه جلب توده ها به جبهه ی متحد ملی، منتخب آثار جلد اول، ص 436 و 438)می نویسد: «در تکامل یک شی یا پدیده تنها دو امکان وجود دارد، امکان خوب و امکان بد. در برخورد به مسائل بین المللی و داخلی باید هر دو امکان را در نظر گرفت. شما می گوئید امسال سال صلح خواهد بود، شاید چنین باشد. اما درست نیست کارتان را برپایه این ارزیابی قرار دهید، بلکه باید کارتان را بر پایه این فرض بگذارید که ممکن است بدترین حالت به وقوع بپیوندد. از نظر بین المللی بدترین حالت در حداکثر خود وقوع یک جنگ جهانی و فرود آمدن بمب های اتمی است.»( منتخب آثار جلد پنجم، سخنرانی در کنفرانس مسئولین کمیته های حزبی استان،...سخنرانی27 ژانویه، ص390 و  نیز در چاپ سازمان انقلابی، ص226. همچنین نگاه کنید به جنگ طولانی، شماره ی 28، منتخب آثار، جلد دوم، ص 196. در آنجا مائو از دو امکان آزادی و انقیاد صحبت می کند).
2-   در اینجا مائو، دو امکان خوب و امکان بد را در تکامل جامعه و در روند رو به پیش( مثلا وقوع جنگ جهانی سوم) در نظر می گیرد. با گسترش دو امکان به پیشرفت و پسگرد گر چه  امکان بد می تواند روندهای پسگردهای موقت را در بر گیرد اما صرفا به آنها محدود نمی شود. 
3-   امکان خوب و امکان بد را می توان در هر شی و پدیده و هر زمینه ی معین، و نیز در جامعه با توجه به شرایط خاص هر جامعه و کشور و نیز هر مرحله ای در تکامل اوضاع جهانی تبیین کرد.
4-   نظام سرمایه داری در تکامل خود هم حاوی جنبه های مثبت و هم حاوی جنبه های منفی بوده است. به مرور و با کهنه شدن این نظام، جنبه های منفی بر جنبه های مثبت این نظام مسلط شده و پدیده را به سوی زوال و مرگ سوق می دهند. متضاد با این جریان، رشد جهت نو درون این نظام است که از نارس و ناکامل به پختگی و کمال گذر کرده و شرایط را برای زندگی نظام نوینی فراهم می سازد. تقابل نو و کهنه درون یک جامعه، اساسی ترین سازنده ی امکانات خوب و بد در تکامل جامعه است.
5-   در کنار تقابل نو و کهنه، تقابل نیروهای کهنه موجود در ساخت های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و یا بین کشورهای متفاوت نیز می تواند به نوبه ی خود امکانات متفاوت و متضادی را رقم بزند. از این گذشته، خود نیروهای نوین نیز می توانند در مبارزه ی خود با جهت کهنه امکانات متفاوتی از پیشرفت و بازگشت را رقم زنند.
6-   به این ترتیب بر مبنای تقابل نیروهای متفاوت نو با کهنه و یا کهنه با کهنه، هر کدام از امکانات خوب و بد مزبور می تواند یا در جهت رو به پیش به وجود آیند و یا شکل پسگرد و یازگشت را پیدا کنند.
7-   این نشانگر خصلت پیچیده و متضاد حرکت و تکامل است. پیشرفت و تکامل تنها حاوی وجه مثبت نیست، بلکه حاوی وجه منفی نیز هست. از سوی دیگر پیشرفت و تکامل حاوی وجه رو به پیش نیست، بلکه حاوی وجه رو به پس نیز هست.
8-   منظور از این عبارات آخر این نیست که هر گونه بازگشتی معنای تکامل و پیشرفت را دارد، بلکه منظور این است که بازگشت موقت و از این رو نسبی و جزیی در روند پیشرفت مطلق و کلی تکامل بالنده، امکان شکلگیری و وقوع دارد.
 در عین حال در پیشرفت و تکامل لزوما شکل و محتوی منطبق بر یکدیگر نیستند و گاه برعکس یکدیگرند. و نیز حرکت رو به پیش و برگشت به گذشته در هر زمینه( اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی  و در هر شرایطی، داخلی و بین المللی) همچون دو امکان متقابل در مقابل تحول و تکامل تاریخی قرار می گیرند.
9-   بر این مبنا می توانیم «دو امکان» مائو را نه تنها بر مبنای نیروهای اساسی مسلط و زیر سلطه  و در حرکت های جاری بلکه بر مبنای امکان های پیشرفت و بازگشت در حرکت تکاملی تاریخ استوار کنیم و یا آنها را بر این مبنا نیز تبیین کنیم.
امکان برگشت تاریخی
1-   مساله ی پیشرفت و بازگشت خواه از نظر زمینه( اقتصادی، سیاسی و فرهنگی)، حوزه ی عمل( دوره ی تاریخی، مرحله ای معین از یک انقلاب و...) و یا شکل و مضمون آن دارای وجوه گوناگونی است. یک جامعه، یک حزب سیاسی و یا یک انسان خواه از نظر فعالیت مادی و خواه از نظر فعالیت معنوی می تواند طی حرکت خود، طیفی از حرکت های مثبت و یا منفی در گرایش کلی رو به جلو، پیشرفت واقعی و یا به اصطلاح پیشرفت، و همچنین حرکت های مثبت و منفی رو به عقب، بازگشت واقعی و یا به اصطلاح بازگشت داشته باشد. در مورد«به اصطلاح پیشرفت» و «به اصطلاح بازگشت» باید گفت که هر پیشرفتی، پیشرفت نیست و ممکن است عین پسرفت باشد و برعکس هر بازگشت و پسرفتی، پسرفت نیست و ممکن است عین پیشرفت باشد. یگانگی نسبی شکل و محتوی در پیشرفت و یا پسرفت یکی از اشکال حرکت و تغییر در تکامل است.
2-   ما در این جا به روی حرکات پیشرفت و بازگشت در سطح جامعه متمرکز می شویم.
3-   در هر پدیده، تضاد و کشاکشی بین وجوهی گوناگونی که آن را می سازند وجود دارد. در مورد ساخت های مرکب( توجه عمده ی ما به روی کشورهای زیر سلطه است)، این تضاد و کشاکش دائمی هم درون وجوه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی عناصری که ساخت مسلط و ساخت های تابع این وجوه را می سازند وجود دارد و هم بین خود این وجوه با یکدیگر برقرار است.
4-   کشاکش های مزبور بر سر حرکت رو به پیش و یا حرکت رو به پس، خواه در هر زمینه و خواه میان زمینه های گوناگون به وجود می آید.
5-   همچنان که حرکات رو پیش حاوی تضاد مثبت و منفی است، برگشت به پس نیز حاوی تضادهای مثبت و منفی است.
6-   نکات مثبت و منفی را می توان در یک طیف گسترده از گونه های پیشرفت و بازگشت به کار برد. مثلا ممکن است پیشرفت یا بازگشت در شکل منفی و در مضمون مثبت باشد. یعنی در حالی که در شکل برگشت صورت می گیرد، در مضمون حرکت رو به پیش باشد(مثلا در مبارزات انقلابی جاری به جای آفرینش اشکال جدید، از اشکال پیشین یعنی از رویدادها، مبارزات و شخصیت های گذشته یاری گرفته می شود برای این که مبارزه جاری و رو به پیش هم به نتیجه برسد و هم محتوایی غنی تر بیابد- مارکس در هجدهم برومر لویی بناپارت خود به این نکته اشاره دارد و ما نظرات وی را در پیوست همین مقاله آورده ایم). رنسانس در اروپا نیز از اشکال فرهنگ گذشته بهره گرفت برای اینکه مضمون نویی را پیش برد. و یا برعکس در حالی که در شکل رو به پیش است در مضمون رو به پس دارد(مثلا زمانی که از اشکال پیشرفته ی شعری و یا نثری بهره گرفته می شود اما مضامینی که عمر آنها دهه ها و یا قرن هاست سپری شده است در این اشکال پیشرفته بیان می شود). و بالاخره مواردی هم هست که به گذشته بازگشت می شود و از آن تقلید می شود به قصد بازسازی آن، اما مضمون بی مایه و تهی است؛ مانند دوره ی بازگشت ادبی در ایران در نیمه ی دوم قرن دوازدهم)
7-   گونه ی دیگری که می توان از آن نام برد برگشت هایی خواه در شکل و خواه در مضمون است که می تواند زمینه های جهش های بزرگ به پیش را فراهم کند. این خواه در زندگی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی اجتماع به وجود می آید و خواه در تکامل زندگی یک فرد. برای نمونه  دوره ی سیاست نپ در شوروی از نقطه نظر حرکت عمومی جاری و رو به پیش، یک عقب نشینی، برگشت به گذشته و اقتصاد خرده سرمایه داری بود که به وسیله سیاست های کمونیسم جنگی تا حدود زیادی محدود شده بود. این به سبب پیشرفت های زیادی بود که در دوره ی کمونیسم جنگی حاصل شده بود و پیشرفت طبقه ی کارگر با درست کردن عقبه ی آن به اندازه ی کافی توام نشده بود و به اصطلاح این پیشرفت ها استحکام نیافته بود. به این ترتیب باید ترمزها کشیده می شد و تا حدودی برگشت به عقب به وسیله تاکتیک عقب نشینی( در اینجا بازگشت یک تاکتیک است) صورت می گرفت تا بر زمینه ای سخت تر دوباره حرکت رو به پیش آغاز می شد. به این ترتیب این برگشت به عقب، نقش نوعی تجدید قوا را هم داشت و برای پرش های بیشتر و رو به پیش در آینده صورت می گرفت. تاکتیک های پیشرفت و عقب نشینی( آگاهانه و یا به اجبار) نیز که دو وجه متضاد جنگ را می سازد اشکال کوچک تر همین پیشرفت( پیشروی) و بازگشت( عقب نشینی)هستند، با این تفاوت اساسی که این تاکتیک ها به وسیله نیروی واحدی اعمال می شوند،(3) در حالی که در برگشت های تاریخی که توجه ما بیشتر به آن خواهد بود نیروهای برگشت دهنده از نیروهای حاکم جدا هستند. تفاوت مهم دیگر این است که عقب نشینی تاکتیکی یا بازگشت آگاهانه و نه تحمیلی، برای پرش به پیش است( گرچه ممکن است روی دهد و یا روی ندهد) در حالی که در برگشت های تاریخی ای که تحمیل می شود( و نه آنها که آگاهانه اتخاذ می شوند مانند مورد مثبت رنسانس) این که این بازگشت ها زمینه ساز پیشرفت باشند، آگاهانه نیست، بلکه ناآگاهانه است.(4)
م- دامون
 مهر 1400
یادداشت ها
1-    ساخت اقتصادی سرمایه داری بوروکراتیک – کمپرادور پس از انقلاب مشروطیت از سوی امپریالیست ها به اقتصاد فئودالی کشور ما دیکته شده و منطبق با منافع آنها شکل گرفته است. این ساخت پس از حذف نسبی ساخت نیمه فئودالی، دارای سه خصلت اساسی زیر سلطه امپریالیست ها بودن، عقب مانده گی در کلیه ی زمینه ها و بوروکراتیک را داراست، یعنی نقش دولت و انحصارات دولتی عموما عمده است.
2 -    به جای« پسگردهای موقت» دربرگردان های دیگر به فارسی«گام های قهقرایی موقت» و یا «فروکش های موقت» نیز به کار رفته است.
3 -    لنین  در مجادله با «چپ رو» ها می نویسد: «آیا این مانند این نیست که ما به هنگام صعود از کوه دشواری که تا کنون اکتشاف نشده و پای کسی به آنجا نرسیده از پیش امتناع ورزیم از این که گاهی با پیچ و خم بالا برویم، گاه به عقب بازگردیم و از سمت انتخاب شده صرف نظر کنیم و سمت های گوناگونی را آزمایش نماییم؟»( بیماری کودکی «چپ روی» در کمونیسم، منتخب آثار دو جلدی، جلد دوم، قسمت دوم،  ص 474)
4 -    در مورد مساله ی بازگشت در تاریخ، دفتری با نام بازگشت و دیالکتیک در تاریخ به وسیله ی علی محمد حق شناس منتشر شد( در مرداد 1358) که گرچه حاوی برخی نکات مفید بود، اما دیدگاه های نادرستی خواه در مورد دیالکتیک، خواه در مورد دیالکتیک تاریخ( با عنایت نویسنده آن به دیدگاه هگل و نه دیدگاه مارکسیستی) و خواه در مورد انقلاب و تاریخ ایران در آن وجود دارد و ما در مقاله ای مستقل به برخی نکات آن خواهیم پرداخت.  
 
پیوست
بخشی از متن مارکس درباره استفاده از گذشته برای پیشبرد مبارزه ی جاری در کتاب هجدم برومر لویی بناپارت
«بار سنت همه نسل هاى گذشته با تمامى وزن خود بر مغز زندگان سنگینى می کند. و حتى هنگامى که این زندگان گویى بر آن می شوند تا وجود خود و چیزها را به شیوه ای انقلابى دگرگون کنند، و چیزى یکسره نو بیافرینند. درست در همین دوره‌هاى بحران انقلابى است که با ترس و لرز از ارواح گذشته یاری می طلبند؛ نام هایشان را به عاریت می گیرند، و شعارها و لباس هایشان را، تا در این ظاهر آراسته و در خور احترام، و با این زبان عاریتى، بر صحنه جدید تاریخ ظاهر شوند. به همین ترتیب بود که لوتر نقاب پولس حوارى را به چهره زد. انقلاب ١٧٨٩ تا ١٨١٤ به تناوب یک بار جامه ی جمهورى رم و بار دیگر رخت امپراتورى روم را بر تن کرد، و انقلاب ١٨٤٨ هم کارى بهتر از این نیافت که گاه اداى انقلاب ١٧٨٩ را درآورد و گاه اداى رویدادهاى انقلابى ١٧٩٣ تا ١٧٩٥ را...
بررسى این گونه همدستى‌ها با مُرده‌هاى تاریخ، بی درنگ تفاوت بارزى را آشکار می کند. آدم هایى چون کامیل  دمولن، دانتون، روبسپیر، سن ژوست، و ناپلئون، از قهرمانان گرفته تا احزاب و توده ی مردم در نخستین انقلاب فرانسه، در لباس رومى و با زبان و بیانى که از رومیان گرفته بودند، کارى را انجام دادند که لازمه زمان خودشان بود، یعنى شکوفا کردن و تأسیس جامعه بورژوایى مدرن. اگر ردیف اول کسانى که نام بردیم نهادهاى فئودالى را در هم شکستند و سرهاى فئودالى را که روى آن نهادها سبز شده بودند از پیکر جدا کردند، ناپلئون به سهم خود، در درون جامعه فرانسوى شرایطى را پدید آورد که در پرتو آنها رقابت آزادانه می توانست توسعه بیابد، و خرده مالکى زمین و نیروهاى تولیدى آزاد شده ملت به بهره‌بردارى برسد، در حالى که در خارج از فرانسه هر جا که پاى وى بدان جا رسید نهادهاى فئودالى را در حدى که براى بهره‌مند کردن جامعه فرانسوى از گستره‌هاى هماهنگ با ذات خود در پهنه قاره اروپا ضرورى می نمود از میان برداشت. همین که شکل جدید جامعه یکبار براى همیشه مستقر گردید غول هاى پیش از توفان نوح و به همراه آنها روم با همه قد و قواره دوباره زنده شده‌اش، به سرعت ناپدید شدند: بروتوس ها، گراکوس ها، پوبلیکولاها، تریبون ها، سناتورها و خود قیصر، همه و همه به گورهاى خود برگشتند. جامعه بورژوایى، در همان قالب نوپاى خود، دیگر نمایندگان و سخنگویانش را، در سیماى کسانى چون سه، کوزن، رویه کولار، بسه، بنیامین کنستان و گیزو پدید آورده بود. سرداران واقعى این جامعه دیگر پشت میز بنگاه هاى مالى و بازرگانى نشسته بودند و "کلّه‌ پیهى" [der Speckkopf] چون لوئى هژدهم هم مغز سیاسى‌اش را تشکیل می داد. این جامعه بورژوایى که یکسره سرگرم تولید ثروت و پیکار مسالمت‌آمیز در صحنه رقابت بود، آن اشباح رومى را که بر سر گهواره‌اش بیدارى کشیده بودند یکباره از یاد برده بود. ولى جامعه بورژوایى اگر چه (در ذات خود)ناقهرمانانه است، اما قهرمانگرى، از خود گذشتگى و ایثار، دست یازیدن به ایجاد وحشت، جنگ داخلى و جنگ هاى خارجى فراوان لازم بود تا چنین جامعه‌اى به دنیا آید. گلادیاتورهاى این جامعه، آرمان ها، صور هنرى، و پندارهایى را که براى سرپوش گذاشتن بر محتواى دقیقا بورژوایى مبارزات شان و روشن نگاه داشتن شراره‌هاى شور و شوق آن مبارزات که به عنوان مظهرى از تراژدى بزرگ تاریخ ضرورى بود، در سنت هاى اساسا کلاسیک جامعه روم یافتند. یک قرن پیش از آن هم مرحله دیگرى از توسعه تاریخى به همین سان گذشته بود: کرامول و مردم انگلیس، زبان و شور و پندارهاى لازم براى انقلاب بورژوایى خود را از لابلاى صفحات عهد عتیق به عاریت گرفته بودند. ولى همین که هدف واقعى حاصل شد، یعنى دگرگونى بورژوازیى جامعه انگلیسى به سرانجام خود رسید، (دیگر به سرمشق هاى کهن نیازى نبود، و) جان لاک جاى جبقوق را گرفت.
دوباره زنده کردن خاطره مردگان در این گونه انقلاب ها، بنابراین، براى شُکوه بخشیدن به مبارزات جدید بود، نه براى درآوردن اداى مبارزات گذشته؛ براى آن بود که در بزرگنمایى وظایف مشخص در خیال مردم بکوشند، نه براى طفره رفتن از انجام آن وظایف در واقعیت ...؛ براى بازیافتن روح انقلاب بود نه براى به حرکت درآوردن دوباره شبح انقلاب. ( هجدهم برومر لویی بناپارت، برگردان باقر پرهام، ص 15- 13، تاکیدها از متن است)
 
 
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر