۱۳۹۹ شهریور ۱۰, دوشنبه

درباره برخی مسائل هنر(15) بخش دوم هنر و مخاطب



درباره برخی مسائل هنر(15)

بخش دوم
هنر و مخاطب

در بخش پیشین درباره موانع بیرونی رشد فرهنگ و علائق هنری کارگران و دهقانان و دیگر زحمتکشان صحبت کردیم. اینک به موانع درونی آن بپردازیم.
موانع درونی
1-    کار طولانی و شاق- اوقات فراغت کم
نخستین مانعی که همواره به عنوان یک مانع درونی در روی آوری توده ها به هنر نقش بازی کرده ، امکان فراغت ناچیز تقریبا اکثریت به اتفاق کارگران و دهقانان بوده است. این امر در سال های پس از مشروطیت همچون مانعی جدی برای پیشرفت توده ها در امور فکری و در اینجا ذائقه هنری(هنر های نو و نه هنر فولکولوریک که توده ها خود آفرینشگر آن هستند) و رشد و تعالی احساسات آنها عمل می کرد. در این دوران، اکثریت کارگران حتی در پیشروترین مناطق صنعتی محبور به کار طولانی شاق روزانه گاه تا 14 ساعت بودند. افزون بر این، شدت و سنگینی کار نیز بالا بود و کارگران پس از کار روزانه دیگر رمقی برای شان باقی نمی ماند که بخواهند به کار جدی فکری ای بپردازند. بنابراین هنر که جای خود دارد، حتی برای مطالعه اخبار روزمره سیاسی و اجتماعی نیز وقت کارگران ناچیز بود. به همین دلیل در زمانی طولانی نیازهای اکثریت کارگران پیشرو عموما از طریق گوش دادن به رادیو( اخبار و دیگر برنامه ها) رفع می شد.
2-    گرایش توده ها به طرف هنرمبتذل
 در اینجا متأسفانه گرایشی منفی رشد می کرد. این گرایش بدین گونه بود که بخش مهمی از کارگران و زحمتکشان برای رفع خستگی و تمدد اعصاب و وقت گذرانی به هنر دم دستی-   موسیقی، فیلم و سریال های رایج، داستان های پیش پا افتاده روزنامه ها و مجلات، کتاب های پیش افتاده عامیانه و غیره روی می آوردند.
 گرایش کارگران و زحمتکشان به این گونه آثار، از یک سو بر مبنای گرایش های خود به خودی درونی در ذهن و روان کارگران و نیز زیر تأثیر جو رایج بر جامعه بود و همچنین از تسلط ایدئولوژی و فرهنگ طبقات حاکم بر جامعه ( و نه تنها جامعه موجود بلکه گذشته نیز ) و شیوه شکل دهی این فرهنگ به اذهان توده ها حکایت می کرد؛ از سوی دوم نشان از ذائقه پرورش نیافته توده ها و عدم فعالیت انقلابی و آموزشی پیشرو میان آنها داشت.
در اینجا باید توجه داشت که ما مخالف هنری که گاه حتی وجه عمده اش مفرح و سرگرم کننده باشد نیستیم . اما فرق می کند هنر سالم، نشاط آور و لذت بخش با هنری مبتذلی که ایضا به چنین قصد و نیاتی تولید می شود. حتی اگر هنری وجه عمده اش سالم و نشاط آور باشد و وجه آموزنده در آن عمده نباشد، خوب است که باشد. زیرا نمی توان خواست که تمامی کارگران تمامی ساعات بیکاری و استراحت خود را صرفا و یا به طور عمده وقف آموزش کنند. هر انسانی به استراحت و رفع خستگی و ایجاد نشاط  و سرحالی در خود نیاز دارد و هنر نیز می تواند سرگرم کننده و متفنن باشد و این گونه نیازها را پاسخ دهد.
در مورد نخست یعنی تسلط گرایش های خود به خودی به سوی هنرهای فئودالی و یا سرمایه داری، این نکته باید مد نظر قرار گیرد که حتی در یک جامعه سوسیالیستی نیز تا زمانی که سوسیالیسم به طور کامل پیروز نشده- و زمانی که سوسیالیسم پیروز شود عموما زمانی است که ما در آستانه پا گذاشتن به جامعه کمونیستی هستیم- گرایش های متضاد درمورد هنر و دیگر امور، در ذهن توده های زحمتکش و حتی افراد پیشرو در میان آنها و یا میان روشنفکران وجود دارد. دو گرایش اساسی عبارت است از گرایش به سوسیالیسم و گرایش به سرمایه داری. باید توجه کرد که نیروی کهنه با کهنه شدنش افزون تر می شود و و همچون اختاپوسی دست و پای ذهن و عمل را می بندد. از میان برداشتن آن به زمان طولانی و تلاش و کوشش فراوان نیازمند است. بنابراین تا زمانی که سرمایه داری به عنوان شکل عمده آلترناتیو سوسیالیسم در کشورهای سرمایه داری و به عنوان شکل غیر عمده در کشورهای سوسیالیستی موجود است، نسبت به خود گرایش و تمایل ایجاد می کند. بنابراین گرایش به طرف سرمایه داری در تمامی ارکان جامعه سوسیالیستی وجود دارد و مبارزه سیاسی، اقتصادی و  فرهنگی و از جمله هنری بین دو تمایل و گرایش وجود خواهد داشت.
از این رو در جامعه ای که سرمایه داری عقب مانده حاکم است و ترکیبی از بافت های اقتصادی و فرهنگی نظام های گذشته وجود دارد، این که گمان کرد توده ها به راحتی می توانند خود را از شر این فرهنگ ها آزاد کنند، امری نادرست و غیر قابل تصور است. 
  آنچه در مورد کارگران گفتیم در مورد دهقانان با شدت بیشتری  عمل می کرد. برای همین نخستین و بیشترین مبارزات کارگران ایران پیرامون ساعات کار روزانه و شرایط سنگین کار و عموما برای هشت ساعت کار روزانه بود.
البته این امر با خود پرداخت پول بابت خرید کتاب کامل می شد که در دوران هایی به ویژه در سی سال اخیر که کتاب بسیار گران شده است و الویت خرید آن حتی برای اقشار پیشرو خرده بورژوازی تهیدست در درجات پایین قرار گرفته است، تبدیل به یک مشکل اساسی گردیده است و رابطه توده ها با هنر تبدیل شده به برنامه های هنری تلویزیون ها و ماهواره ها.
3-     فرهنگ کتاب خوانی، ثانوی شدن فرهنگ کتابخانه رفتن و کتاب گرفتن
مانع دیگری که این وضع را دامن می زند خود فرهنگ توجه به هنر و به ویژه کتابخوانی است. در حالی که از یک سو نظام های ارتجاعی حاکم به گسترش نشر کتاب ها و گونه های هنری دامن می زنند، از سوی دیگر دامنه آن را به شدت محدود می کنند.
به گسترش آن دامن می زنند زیرا می خواهند تا آنجا که ممکن است از طریق هنر به ترویج ایدئولوژی حاکم بپردازند و حکومت خود را تا آنجا که هنر می تواند در تثبیت و استحکام آن نقش داشته باشد، پایدار کنند. از سوی دیگر می خواهند مردم را مشغول کنند و تمامی ساعات استراحت و یا بیکاری آنها را اشغال کنند و اجازه ندهند که گرایش های دیگری این ساعات را در اختیار بگیرند.
 اما محدود می کنند، از یک سو با واسطه عدم گسترش فرهنگ توجه به هنر و به ویژه کتاب خوانی و رواج افکار نادرست و تا حدود زیادی منفی در مورد کتاب خوان ها ( که مثلا این ها مشتی روشنفکر بی کار و بی مسئله و مشکل هستند، فکر آب و نان نیستند و ...) و تمامی روشنفکران، و از سوی دیگر با عدم گسترش کافی امکانات هنری. در مورد اخیر می توان برای نمونه از محدود شدن سالن های تاتر به تهران و تا حدودی نیز چند شهر مهم دیگر و تازه محدود بودن تماشاگران نمایشنامه های جدی به اجرا در آمده در آنها به دانشجویان و روشنفکران نام برد. به طور کلی تاتر و نقاشی جزء هنرهای اختصاصی بخش هایی از روشنفکران بوده است و برای مردم به ترتیب موسیقی، فیلم و سریال و شعر و داستان اهمیت بیشتری داشته است.
 اما اگر از نقشی که نظام های حاکم در امر رواج کتاب خوانی دارند بگذریم، فرهنگ کتاب خوانی به طور کلی در ایران نسبت به کشورهای دیگر ضعیف است. بسیاری از توده ها و حتی گاه درس خوانده ها بیشتر تمایل دارند که از طریق گوش دادن به حرف های دیگران و به اصطلاح شفاهی، اطلاعات و دانش خود را بیشتر کنند تا از طریق خواندن کتاب و زحمت و رنج فرا گیری فردی علم و دانش و هنر. 
 یکی از دیگر محدودیت ها، گسترش کتابخانه ها و محل های نمایشی بوده است.  در واقع کتابخانه ها بیشتر تبدیل شده اند به محلی ساکت و آرام برای خواندن درس تا محلی برای گرفتن کتاب و کتاب های هنری، و تا آنجا که به توده های مردم مربوط است، پیشروان این توده ها نیز کمتر با کتابخانه سروکار داشته اند.
4-    تمایلات و گرایشات هنری روشنفکران خرده  بورژوا و بورژوا
چهارمین مانعی که موجب می گشت که هنر خصلت توده ای نیابد این بود که کار فکری و هنری در انحصار روشنفکران طبقات بورژوا و خرده بورژوا بود. در این دوران عموما راه آشنایی با هنر کشورهای دیگر، یا تحصیل در بیرون کشور و یا فراگیری زبان و خواندن متن های خارجی بود و امکان چنین کارهایی را کسانی بیشتر داشتند که متعلق به طبقات دارا و مرفه بودند.
 از سوی دیگر و جدای از تعلقات طبقاتی و بنابراین ویژگی های فکری و روحی این گونه هنرمندان، تأثیر آنها از متن های ادبی خارجی و نیز گرایش ها وسبک های هنری منجر به این می شد که حتی در بهترین هنرمندان که دارای صداقت و صمیمت کلی نسبت به توده ها بودند، توان بنیان گذاردن هنری برای تودهای مردم ممکن نگردد. این  امر موجب می شد که چنین هنرمندانی ، اسیر و دلمشغول  تضادها و تلاطمات روحی و شخصی خویش، که بخشا از جایگاه طبقاتی اینان و بخشا از اوضاع استبدادی حاکم سرچشمه می گرفت،گردند و توش و توان خلق هنری پیشرو و به راستی برای توده ها را کسب نکنند. (حتی در سالهای 20تا 40 نیز کمتر آثار هنری توده ای اصیل و  باارزشی خلق شد).
توجه کنیم که در سال های کمی به ویژه در دهه 40 و 50 که هنر متعهد تسلطی نسبی به دست آورد و آثار با ارزشی خلق شد، چه همان زمان و چه به ویژه در سال ها پس از انقلاب با چه مقاومتی از جانب این گونه روشنفکران – برای نمونه گلشیری و گروهش -  روبرو شد.  نگاهی به مقالاتی از همان زمره که ما در بخش پیوست... مورد بررسی قرار دادیم به طور گویایی نشانگر این امر است.
از سوی دیگر، اینها تازه روشنفکرانی بوده و هستند که مثلا مخالف نظام های استبدادی وابسته به امپریالیسم بوده اند. گروه هایی دیگر نیزوجود داشته اند که دشمنان همیشگی  هنر و ادبیات متعهد و  توده ای  بوده و هستند. تبلیغ و ترویج این هنر از دهه هفتاد به بعد شکل همه جانبه تری به خود گرفت و بخش فرهنگی جمهوری اسلامی به طور غیر مستقیم از آن ها پشتیبانی کرد و اجازه به رواج هنر آنها داد.
نمونه برجسته هنرمندان نوع نخست صادق هدایت بود. و زمانی که در مورد یکی ازبرجسته ترین هنرمندان  وضع چنین باشد، آنگاه روشن است که در مورد هنرمندانی که تعهد و شرافت هدایت را نداشتند، وضع چگونه می توانست باشد. در واقع بیشتر آثار داستانی هدایت برای توده های مردم و حتی روشنفکران طبقات پایین نیستند. برخی از آنها مانند بوف کور همچون نمونه ای برجسته، تأثیر زیادی بر ادبیات ایران گذاشت و تبدیل به یک خط در ادبیات داستانی ایران شد( کتاب دیگری که به همراه آن قرار گرفته است ملکوت بهرام صادقی است که او نیز روشنفکر و هنرمندی متعهد بود). گرایش به خلق چنین آثاری تا حدود زیادی موجب می گشت که آثار هنری به سوی خطی متمایل به ارتباط با مخاطبان محدود در میان طیف هایی از روشنفکران لایه های مرفه و میانی خرده بورژوازی گرایش یابند و توده های مردم از یاد بروند.
 البته ما به هیچ وجه منکر ارزش هنری آثاری مانند بوف کور و یا ملکوت حتی با وجود انتزاعی و غیر ملموس بودن نیستیم و نیز منکر این نیستیم که این آثار خود در جهت مبارزه با نظام حاکم و افشای گنداب و تعفن موجود در طبقات حاکم به وجود آمدند( گرچه مضامین آنها بسیار درهم بود و از یک خط معین پیروی نمی کرد)اما مخاطبین این آثار همان لایه هایی بود که بر شمردیم. و با توجه به این که این نوع آثار هنری در نقد نظام حاکم بر ایران بوده و برای برانگیختن ذهنیت مبارزه با نظام حاکم به وجود آمدند، اما بیشتر مخاطبین- اگر نگوییم همه- آنها نمی توانستند آنچه که هنرمندان آفریننده این آثار می خواستند، انجام دهند. از این رو، این آثار علیرغم میل و خواست آفرینندگان شان تبدیل شدند به موضوعاتی برای بحث های روشنفکرانه و ارضای تمایلات روشنفکرانی که هنر را برای خود و معدودی لایه های روشنفکر می خواهند.
در پیرامون همین خط ، داستان ها و  فیلم ها- برخی از فیلم ها- ساخته شد؛ خواه در آثار هنری در سال های پس از کودتای 32 و خواه در دوران جمهوری اسلامی. برخی آثار نوشتاری و یا فیلم های ابراهیم گلستان که زمانی روشنفکری چپ و عضو حزب توده بود، یک نمونه است. آثار خسرو هریتاش و نیز آربی آوانسیان و حتی برخی فیلم های داریوش مهرجویی و بیضایی که هنرمندان متعهدی بودند به شکل دیگری همین راه را دنبال کرده است.هنری که مخاطب بسیار محدودی دارد. مخاطبی که اساسا در تکامل فرهنگی توده های مردم ایران غیرموثر است. 
 همین خط تا حدودی در خط ترجمه ی آثار هنری کشورهای دیگر و تبدیل کردن آنها به نمونه های قابل پیروی در ادبیات ایران نیز بازتاب یافت( به ویژه کامو، جویس، بکت، اوژن یونسکو، آثار ادبی سارتر و نیز تا حدودی کافکا). مترجمین برخی از این آثار خود روشنفکرانی بودند که زمانی به عنوان«توده ای»( عضو حزب توده ایران) فعالیت می کردند.(1)  
ارتباط برقرار کردن با مخاطبان گستره یکی از معیارهای هنر ممتاز است
یکه و ممتاز بودن یک اثر هنری، صرفا بر مبنای وجوه درونی آن یعنی ساخت و شکل هنرمندانه اثر و یا مضامین عالی آن، مضامینی که با ارزش های طبقات استثمار کننده و ستمگر حاکم( و نیز استعمار، امپریالیسم، فاشیسم و ...) هم در مبارزه است، تعیین نمی شود، بلکه این ممتاز بودن، یک وجه بیرونی، عینی و ارتباطی دارد که دارای اهمیتی فوق العاده است. آثار هنری ای که یکه و ممتاز دانسته شده و محبوب گشته اند( آثار فردوسی، خیام، حافظ، مولوی، نظامی و یا در کشورهای غربی آثار هنری سوفوکل و اوریپید، شکسپیر، سویفت و دیکنز، گوته و شیلر، بالزاک و استاندال، فلوبر، پوشکین و تولستوی، گورکی و شولوخوف، برشت و...) توانایی آنها در نفوذ در مخاطبان گسترده و تأثیرات اساسی آنها  در تکامل فرهنگی و تاریخی به ویژه در برهه ای است که پدید آمده اند. اثر ممتازی که حتی محتوی و شکلی عالی و بی نقص داشته باشد، اما نتواند در حد نامش ارتباط با مخاطبان گسترده بیاید، اسما اثری یکه و ممتاز است.
هزار بار بگویند که فلان نویسنده بهترین نویسنده و هنرمند قرن بیستم  است، اما زمانی که چنین نویسنده ای نمی تواند از راه آثار خویش با توده های میلیونی و میلیاردی زحمتکش و یا روشنفکران پیشرو آنها ارتباط درخور و ارزشمندی بیابد و نقش اساسی در تحول تاریخی کنونی بازی کند، چنین نویسنده و هنرمندی در خور این القابی که به وی می دهند، نیست. چنین هنرمندی همان بهتر که در محیط های دانشگاهی و رشته های دانشگاهی هنر( تازه اگر مقبول تمامی دانشجویان رشته هنر قرار گیرد که چنین نیست) در محافل روشنفکران بورژوا و خرده بورژوا( از ارتجاعی گرفته تا لیبرال و نیمچه دموکرات) مورد بحث قرار گیرد و شاهد وراجی های عموما تمام نشدنی آنها پیرامون خود و آثارش باشد.
روشن است که ما اینجا درباره نو آوری های هنری صحبت نمی کنیم. برخی از این گونه نوآوری ها، خواه در شکل و خواه در مضمون ممکن است که درآغاز مخاطبان محدودی داشته باشند، اما اگر بر مبنای تحلیلی درست از مضامین و شکل های هنری گذشته، نفی اصولی آن و بر این مبنا تدوین مضامین و آفریدن شکل های نوین صورت گرفته باشند، دیر یا زود مخاطبان خود را گسترش خواهند داد. در عین حال باید فرق گذاشت بین نوآوری هایی که بر مبنای تحلیل مشخص از شرایط مشخص و در پاسخ به نیازهای توده ها و یا روشنفکران مردمی صورت می گیرد و پس از مدتی با اقبال توده ای و یا لایه های روشنفکران پیشرو روبرو می شود با نوآوری هایی که همچون تیری عموما بی هدف در هوا شلیک می شود.
برخی از هنرمندان این گونه اخیر خود را دلداری می دهند که آثار آن ها نمی تواند درک شود و مثلا مال دوره و عصر و قرن خودشان نیست و مال قرن بعد و یا  دو قرن دیگر است. برخی از مخاطبین نیز در دوران کنونی به آثاری توجه می کنند که مثلا 150 سال پیش آفریده شده اند و گویا متوجه مثلا شکل های هنری نویی می شوند که در این آثار به کار برده شده و درک نشده باقی مانده بوده اند.
هر چند که به طور کلی در عرصه هنر نمی توان از این ناموزونی ها جلوگیری کرد، اما اگر معیار ما پاسخ به اوضاع و شرایط جامعه ای معین باشد، این گونه هنرمندان نمی توانند برای زمانه ی خودشان مفید باشند. از آن سوی، درک این که در فلان اثر هنری شکل هایی سنت شکن به کار رفته که در زمان خودش درک نشده و برای زمانه ما نیز مدرن است، امتیازی برای این آثار هنری نیست.  زیرا این آثار در زمانه خودشان مبدع اثر ارزش مندی در جامعه و فرهنگ آن نبوده اند.
دو معیار اساسی برای هنر پیشرو عبارت اند از پاسخ دادن آن به مسائل اساسی است که اوضاع و شرایط عمومی جامعه و عصر هنرمند ایجاد کرده است و نیز توانایی ایجاد شکل های هنری که به وسیله ی آنها بتوان این مضامین را به بهترین طریق ممکن ارائه کرده و به مخاطبان توده ای انتقال داد.   
ادامه دارد.
 م- دامون
مرداد 99
یادداشت ها
1-   صحبت ما به هیچ وجه این نیست که این آثار نباید ترجمه و در موردشان صحبت شود، صحبت مان بر سر خطی است که از طریق سرمشق قرار دادن این آثار به اصطلاح مدرن، بر هنر ایران غالب شده و می شود. دوری هنر از طبقه کارگر و توده های مردم


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر