۱۳۹۸ اسفند ۱۶, جمعه

نگاهی به نقد آواکیانیستی از ترتسکیست های حکمتی (3)


نگاهی به نقد آواکیانیستی از ترتسکیست های حکمتی (3) 

با تجدید نظردر 24اسفند 98


 در این بخش ما مباحث خود را در مورد شیوه برخورد آواکیانیست ها نسبت به نظرات حکمت و کمونیسم کارگری ها پی می گیریم.
اشارات آواکیانیست ها به انحرافات حکمت
« در مورد مشخص بحث ما نکته درخور توجه این است که برخلاف ادعا و تبلیغات طرفداران حکمت، این خط نتیجه «نبوغ» شخصی وی نبود و او این نظرات را اساسا در دوران تحصیل در انگلستان و از جریانات تروتسکیستی بریتانیا اتخاذ کرد.»(آتش 93، ص3)
در اینجا به روشنی به این نکته اشاره شده است که حکمت نظرات خود را در دوران تحصیل و از «جریانات ترتسکیستی بریتانیا» اخذ کرد.
«نکته قابل توجه دیگر این که منصور حکمت نیز مانند هر رویزیونیست دیگری برای جا انداختن نظرات غیرمارکسیستی ­اش...»(93، ص3)
 در اینجا نظرات حکمت «غیر مارکسیستی» و «رویزیونیستی» خوانده شده است.
«همچنین در ادامه خواهیم دید که چگونه این خط نه تنها محتوی نظرات مارکس و انگلس را تحریف کرد»(93، ص3)
  اینجا نیز به این نکته اشاره شده است که خط حکمت «محتوی نظرات مارکس و انگلس را تحریف کرد.
«کمونیسم قلابی  کارگری...»(آتش 92، ص5، ستون سوم، تمامی تأکیدها در این مقال از ماست)
و اینجا کمونیسم حکمت، «کمونیسم قلابی کارگری» نامیده شده است.
به این ترتیب اتهامات آواکیانیست ها به حکمتی ها عبارت است از ترتسکیسم، رویزیونیست، تحریف گر نظرات مارکس و کمونیسم قلابی. آیا از این گونه اتهامات می توان نتیجه گرفت که جریان کمونیسم کارگری جریانی انقلابی و مترقی نبوده، بلکه همچون جریانات توده ای – اکثریتی ضد انقلابی و ارتجاعی بوده است؟
 اکنون نکته مزبور را پی می گیریم و به برخوردهای دیگری که آنها در ادامه مقالات خود به این ترتسکیست ها، رویزیونیست ها، تحریف گران مارکس  و به این کمونیسم قلابی کارگری کرده اند توجه می کنیم. آنچه که ما به دنبال آنیم تفاوت بین استنتاجاتی است که می توان از این اتهامات کرد و نوع استنتاجات آواکیانیست ها است.
امتیاز دادن آواکیانیست ها به دارودسته کمونیسم کارگری
«تعاریف حکمت و پیروانش از «ذات انسان» و «سرشت انسان» بیشتر یادآور اصطلاحات عرفانی و دینی یا بحث نظریه پردازانِ بورژوازی و بیودترمنیست‌ها از «طبیعت انسان» است تا نگاه علمیِ ماتریالیسم تاریخی.»(آتش94 ،ص 5)
در اینجا نظر یک دستی ارائه نشده است. گفته نشده که تعاریف حکمت یاد آور بحث نظریه پردازان بورژوازی است و در چارچوب آنها قرار می گیرد، بلکه گفته شده تعاریف حکمت «بیشتر» یاد آور بحث نظریه پردازان بورژوازی است «تا» ماتریالیسم تاریخی. به عبارت دیگر تعاریف کمونیسم کارگری ها یاد آورد نگاه علمی ماتریالیسم تاریخی نیز هست، اما نه به اندازه ای که یاد آور نظریه پردازان بورژوازی است. حال آن که یک ترتسکیست یا رویزیونیست حتی اگر دست به عبارت پردازی زند و نظرات خود را در پوشش ماتریالیسم تاریخی نیز ارائه دهد، این یک پوشش دروغین و بر طبق گفته های بالا « قلابی» است. 
چپ لیبرال و بورژوا - دمکرات
ادامه می دهیم:
«چگونه حکمت و جریان چپ لیبرالیستی و بورژوا دمکراتیکی که او در ایران نمایندگی و تبلیغ می‌کرد، در مقابل شکست موج اول دولت‌ها و انقلابهای سوسیالیستی دست به انحلال تمام دستاوردها و مفاهیم مارکسیستی و یک گردش به راست فکری و استراتژیک زدند. یکی از تبارزات این گردش به راست فکری، در همین مورد اومانیسم و درکهای ایده‌آلیستی از انسان و حقوق و ماهیت او بود.»(94، ص5)
در اینجا جریان ترتسکیستی و رویزیونیستی حکمت «جریان چپ لیبرالیستی» و نماینده  «بورژوازی دمکراتیک» نامیده شده است. راست اش ما نمی دانیم که از نظر حضرات آواکیانیست ها، لیبرال کیست و بورژوازی دمکرات کدام است! با توجه به این که آنها مدت ها است که بورژوازی ایران را یک دست دانسته و از تقسیمات پیشین آن به بورژوازی بوروکرات - کمپرادور و بورژوازی ملی که در آثار آنان بود، اثری نیست، آنچه  می توانیم از القاب «لیبرال» به ویژه بخش چپ آن( «چپ لیبرالیستی») و نیز «دموکراتیک» بودن این بورژوازی  حدس بزنیم این است که این بورژوازی می تواند ارتجاعی نباشد؛ و گر نه دلیلی بر کاربرد این مفاهیم نبود. از نظر ما القابی مانند لیبرال و دموکرات را در کشوری زیر سلطه تنها می توان برای لایه های گوناگون بورژوازی ملی و خرده بورژوازی به کار برد. بورژوازی کمپرادور در این کشورها نه لیبرال است و نه دمکرات.  
اینک با توجه به این که حکمت از نظر آواکیانیست ها نماینده «چپ لیبرال» است باید این گونه نتیجه گرفت که آنها حتی از بورژوازی لیبرال راست و میانه نیز قابل تفکیک هستند. از سوی دیگر کاربرد واژه بورژوا- دموکراتیک حتی می تواند خرده بورژوازی دمکرات را نیز شامل شود. پس این مسئله که بالاخره از دیدگاه آواکیانیست ما حکمت نماینده کدام جریان سیاسی است، کماکان در پرده ابهام باقی می ماند. از دیدگاه ما نظراتی که جریان حکمت از همان آغاز عرضه کرده و می کند بی برو برگرد و به طور مطلق در چارچوب نظرات بورژوازی کمپرادور ارتجاعی و نیز امپریالیسم است و ربطی به بورژوازی ملی لیبرال، حتی راست ترین بخش های آن ندارد، چه برسد به خرده بورژوازی دموکرات!
گردش به راست حکمت !؟
نکته دومی که در این عبارات هست از مطلب مورد اشاره ما نخست جالب تر و خواندنی تر است و آن «گردش به راست فکری و استراتژیک این جریان پس از شکست موج اول دولت ها و انقلاب های سوسیالیستی» است که در این متن دوبار آمده است. معنای این عبارات این است که پیش از این تاریخ، حکمت و دارودسته اش نه ترتسکیست بودند، نه رویزیونیست بودند و نه نظرات مارکس را تحریف می کردند و نه کمونیسم قلابی عرضه می کردند؛ یعنی به نوعی مارکسیست(و شاید هم لنینیست!) بودند. و حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که مارکسیست این حضرات حکمتی ها خیلی چنگی به دل نمی زد، اما خوب، بدک هم نبودند، زیرا هنوز «گردش به راستی» را که در دوره پس از شکست انقلابات سوسیالیستی کردند، نکرده بودند.
 اگر ما مقطع 1976 یعنی روی کار آمدن  تنگ سیائو پین و رویزیونیست ها در چین را مقطع  شکست انقلابات پرولتری بدانیم، آن گاه باید آن زمان را که مطابق با سال 1355ایران است، سال این «گردش به راست» بدانیم. اما تا آنجا که ما می دانیم  در آن زمان هنوز گروه این حضرات با نام«اتحاد مبارزان کمونیست- سهند» تشکیل نشده بود.
 از سوی دیگر و همان گونه که بالاتر دیدیم صحبت آواکیانیست ما این بود که حکمت نظرات خود را هنگام تحصیل  از ترتسکیست های بریتانیا اخذ کرد. بنابراین این گروه باید از همان آغاز تشکیل خود نظرات ترتسکیستی عرضه کرده باشد و حتی اگر این جا و آن جا عبارات مارکسیستی به کار برده این تنها فریب و دروغی بیش نبوده است و برای مقبول کردن خود میان چپ ایران بوده است. بنابراین چیزی به نام« گردش به راست» فکری در ادبیات این گروه معنا ندارد. این گروه از همان آغاز راست و ارتجاعی بود و تنها فریبکارانه آنچه اعتقادات وی بود پنهان کرده و آن را در قالب عبارت پردازی ها مارکسیستی عرضه می کرد. پس از مدتی هم تمامی فریب ها و دروغ های خود را کنار گذاشت و آنچه را در وی پنهان بود آشکار کرد. اگر چنانچه  کسی بخواهد مثلا بر تغییری در این گروه انگشت بگذارد  حداکثر می تواند بگوید که این گروه نخست ارتجاعی بود و بعد ارتجاعی تر و یا ماوراء ارتجاعی شد.
 وی در ادامه این عبارات را می نویسد:
«اومانیسم حکمتیستی با علنی شدن کامل ماهیت بورژوا دمکراتیک خط و نظرات منصور حکمت در دهه ۱۳۷۰ و بعد از فروپاشی شوروی تطابق داشت.»(94، 5)
در اینجا به گونه ای دیگر صحبت می شود. در بالا این گونه گفته شده بود که  حکمت و جریانش « در مقابل شکست موج اول دولت‌ها و انقلابهای سوسیالیستی دست به انحلال تمام دستاوردها و مفاهیم مارکسیستی و یک گردش به راست فکری و استراتژیک زدند. یکی از تبارزات این گردش به راست فکری، در همین مورد اومانیسم و درکهای ایده‌آلیستی از انسان و حقوق و ماهیت او بود.» اما اکنون گفته می شود که که حکمت در دوره پس از سال های 1370 انسان گرایی یا همان اومانیسم را در پیش گرفت. اما نه این تاریخ ربطی به شکست دولت ها و انقلاب های سوسیالیستی دارد- زیرا  طبق نظرات  عام آواکیانیست ها، در این دوره دولت رویزیونیست شوروی سقوط کرد و نه دولتی سوسیالیستی- و نه این که سقوط رویزیونیسم روسی و دولت سوسیال امپریالیستی روس و نیز دیگر دولت های به اصطلاح سوسیالیستی موجد عوض کردن ریل راست در حکمت شد. 
البته این که حکمت در دهه هفتاد جامه تازه ای بر تن ترتسکیسم و رویزیونیسم خویش کرده باشد یعنی جامه انسان گرایی، ممکن است درست باشد، اما این که مثلاً پیش از دهه ی 1370 حکمت به  ترتسکیسم و رویزیونیسم اعتقادی نداشت و در پس از این تاریخ «گردش به راست» را انجام داد، تنها نشانگر مغلطه آواکیانیست یعنی به طور ضمنی تأیید این نکته است که گویا حکمت پیش از این «گردش به راست»، مارکسیست و لابد لنینیست بوده است. این به کلی با آنچه در بالا از این آواکیانیست مغلطه گو در مورد حکمت آوردیم، در تضاد قرار می گیرد.
اما اینجا عبارت« با علنی شدن کامل ماهیت بورژوا- دمکراتیک»( چه آوانسی می دهند آواکیانیست به ترتسکیست ها و رویزیونیست ها! با این تفاصیل حق توده ای – اکثریتی های بینوا خورده شده و باید آنها را نیز  نماینده بورژوازی دمکرات بدانیم!) نشانگر«گردش به راست» نیست بلکه می تواند نشانگر آشکار شدن ماهیت راستی باشد که پوشیده بوده است.
به نظر ما ماهیت راست حکمت و دارودسته اش اولا هرگز« بورژوا- دموکراتیک» نبود، بلکه ترتسکیستی و بورژوا – کمپرادوری ارتجاعی بود و دوما خیلی هم پوشیده نبود. نگارنده در مقاله نگاهی به نظرات« اسطوره شناسان اقتصاد ایران» که در آن به گونه ای خاص به نظرات حکمت در مورد مسائل ساخت اقتصادی، طبقات، انقلاب دموکراتیک و بورژوازی ملی توجه شده است، این ماهیت راست را از همان نخستین مقالات این حضرات نشان داده است.
 به عبارتی دیگر از این آواکیانیست توجه کنیم:
«علاوه بر این حکمت با جا انداختن مفاهیم غیر علمی مثل سرشت انسان، حقوق جهانی انسانی، حرمت جهانشمول انسانی و غیره برای گردش به راست‌های سیاسی و سازش‌های سیاسی جریان‌شان توجیه و محمل فلسفی و تئوریک جور می کرد.»(94، 5)
می بینیم که در اینجا نیز صحبت از «گردش به راست های سیاسی و سازش های سیاسی» به میان آمده است. اینها نیز به این معناست که ماهیت حکمت و دارودسته اش پیش از این گردش به راست، ترتسکیستی و رویزیونیستی و... نبوده، بلکه (احتمالا)مارکسیستی بوده است و یا این که این جریان پیش از این« گردش به راست»ش مثلا « سازش سیاسی» نمی کرده و پس از گردش به راست شروع به سازش سیاسی کرده است!؟ این امر نیز که حکمت تلاش می کرد که برای گردش به راست خود توجیه و محمل فلسفی و تئوریک درست کند، مزید بر علت است. این به این معناست که پیش از آن، این خط از نظر فلسفی و تئوریک در چارچوب راست قرار نداشته است و فاقد محمل های فلسفی و تئوریک ضد مارکسیستی دیگری بوده است.
«سازش های سیاسی» این جریان نیزکه آواکیانیست ما از آن نام می برد و منظور از آن احتمالا باید بند و بست های نخستین حکمت با سلطنت طلبان بورژوا- کمپرادور باشد تنها چیزی که نیست «سازش سیاسی» است. در واقع اینها خانه زاد و همدم می و میخانه و یار غار یکدیگر بودند و در بهترین حالت تنها آن چه را که پنهان بود آشکار کردند. این « سازش های سیاسی» از جانب تقوایی و کمونیسم کارگری اش ادامه یافته و اکنون چنان بوی گند و تعفن آن برخاسته که حتی برخی از دارودسته های حکمتی از ترس شان، از آن برائت می جویند.   
از دیدگاه ما حکمت از همان آغاز مزدور بورژوا- کمپرادور ها و دولت های امپریالیستی و فرستاده آنها بود. این دولت ها معمولا روی دانشجویانی که گرایش و تمایلی به بورژوازی کمپرادور و یا دولت های امپریالیستی دارند، کار می کنند و کادرهای ترتسکیست و یا رویزیونیست ساخته و روانه جنبش های روشنفکری کشور خودشان می کنند. این کادرها وظیفه دارند که با جریان های مارکسیستی - لنینستی - مائوئیستی در کشور خود مبارزه کنند و تاثیر آنها را بر جنبش کارگری و انقلابی خنثی کنند و افراد این جریانات را به انفعال سیاسی بکشانند. این که این ها چگونه دست به جریان سازی می زنند، چگونه ماهیت خود را پنهان می کنند و نظرات خود را در پوشش مارکسیسم می پوشانند و یا چگونه با استفاده از جریان های ایدئولوژیک  فلسفی، سیاسی، فرهنگی، هنری و ...خرده بورژوایی، بورژوایی و بورژوا- امپریالیستی در غرب، به طرح این مباحث در کشور زیر سلطه دست می زنند و جوانان به ویژه دانشجویان را منحرف می کنند، خود حکایتی است.
ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه نخست اسفند98

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر