۱۳۹۸ آذر ۱۲, سه‌شنبه

راه کارگری ها و تحریف نظریه انقلاب سیاسی و اجتماعی(3)


راه کارگری ها و تحریف نظریه انقلاب سیاسی و اجتماعی(3)

با تجدید نظر(26 آذرماه 98)

«انقلاب اجتماعی» راه کارگری ها
راه کارگری ها ادامه می دهند:
«بلکه با درهم شکستن کامل دم و دستگاه سیاسی و اقتصادی بورژوازی، شرایط را برای عبور از سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم فراهم می کند جامعه ای که آزادی هر فرد شرط آزادی همگان باشد و سرشار از برابری و عدالت اجتماعی باشد»( گزارش سیاسی مصوب کنگره ۲۴ سازمان راه کارگر با نام «اوضاع سیاسی حساس ایران، وضعیت جنبش و وظایف مهم چپ»، سپتامبر 2019)
 به این ترتیب انقلاب اجتماعی مورد نظر راه کارگری ها پس از «درهم شکستن کامل دم و دستگاه سیاسی و اقتصادی، شرایط را برای عبور از سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم فراهم می کند».
 پس گویا قرار است راه حل «انقلاب اجتماعی» مورد نظر راه کارگری ها«انقلاب سوسیالیستی» باشد. البته راه کارگری ها در «گزارش سیاسی» خود به مفهوم« انقلاب سوسیالیستی» اشاره نمی کنند. آنها به جای انقلاب سوسیالیستی، مفهوم «انقلاب اجتماعی» را بکار برده بودند و اینجا از عبارت« شرایط را برای عبور از سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم فراهم می کند» استفاده می کنند. به عبارت دیگر نمی گویند انقلاب سوسیالیستی، یعنی نخست تصرف قدرت سیاسی به وسیله طبقه کارگر( با رهبری کردن لایه های تهیدست دهقانان و خرده بورژوازی شهری)می تواند شرایط ضروری برای عبور از سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم فراهم کند.
 بنابراین، می توان اینگونه نتیجه گرفت که انقلاب اجتماعی مورد نظر«انقلاب سوسیالیستی» نیست؛ یعنی تصرف قدرت سیاسی به وسیله طبقه کارگر نیست، بلکه یک «دگرگونی» ای است که قرار است «شرایط را برای عبور از سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم فراهم کند»( به دو واژه «شرایط» و «گذار» توجه شود)(1). این دگرگونی می تواند لزوما با معنای «انقلاب» و «جهش» مشخص نشده، بلکه به شکل «اصلاحات» و «تدریجی» باشد. این یکی دیگر از دلایلی است که موجب شده راه کارگری ها بجای مفاهیم درست، خاص و کلاسیک، از مفاهیمی عام مانند «انقلاب سیاسی» و «انقلاب اجتماعی» استفاده کنند و انقلاب سیاسی را نیز با تفسیری نادرست نقد کنند
 در واقع راه کارگری ها برای این از این دو مفهوم استفاده نمی کنند تا مثلا مباحث را پیش برده و نکات نوینی استنتاج نمایند( گرچه همچنانکه گفتیم به وسیله این مفاهیم که عام هستند نمی توان بررسی ها را تدقیق کرد) بلکه برای این از این دو مفهوم استفاده می کنند تا مفاهیم روشن را انکار و نفی کنند. آنها پشت این مفاهیم پنهان می شوند تا تبعیت آنها از سیاست خروشچفیستی و سوسیال دموکراسی غربی به راحتی آشکار نشود. گویا برای راه کارگری های« مدرن» و « امروزی» ( یا بهتر بگوییم  دموکراسی  غربی یا دموکراسی بورژوایی زده شده) مفهوم انقلاب سوسیالیستی  مربوط به گذشته های خیلی دور و کهنه است و باید جای خود را به مفهوم تازه ای، مفهوم « انقلاب اجتماعی» بدهد.
 برای اینکه به نظر خود مطمئن شویم، به بخش دیگری از عبارات بالا توجه  می کنیم.
منظور راه کارگری ها «از درهم شکستن کامل دم و دستگاه سیاسی و اقتصادی» چیست؟
 راه کارگری ها در عین حال از « درهم شکستن کامل دم و دستگاه سیاسی و اقتصادی بورژوازی» صحبت می کنند. این عبارات گَنده مُنده ظاهرا یاد آور مباحث مارکس در مورد درهم شکستن دستگاه دولتی است. اما مارکس کجا و راه کارگری های خروشچفیست کجا!؟
هنگامی که مارکس از درهم شکستن دستگاه دولت بورژوازی صحبت می کند، اولا، این دستگاه را دستگاه بوروکراتیک و نظامی می داند؛ و دوما، در عین حال و عموما این درهم شکستن را به وسیله انقلاب قهری( به مثابه  مامای جامعه کهنه) می داند، و سوما، او نظریه سترگ و تاریخی خویش یعنی دیکتاتوری پرولتاریا- همان نتیجه و ماحصل انقلاب سیاسی مشخص طبقه کارگر که راه کارگری ها برای فرار از طرح روشن و درست مسئله، کلی آسمان و ریسمان به هم بافتند- را عرضه می کند. خروشچفیسم سوسیال دموکراسی راه کارگری را در برخورد به این سه مسئله می توان دید.
مسئله نخست: از دیدگاه مارکس، مهمترین بخش دستگاه دولت، دستگاه نظامی آن است؛ یعنی ارتش و نیروهای انتظامی. در حالیکه در بحث راه کارگری ها اولا، از «دستگاه سیاسی و اقتصادی» صحبت شده و اسمی از دستگاه نظامی که اساس قدرت طبقه حاکم یعنی از نظر راه کارگری ها طبقه« بورژوازی» است، برده نشده است.
 این فرار از طرح مباحث به شیوه مارکسیستی  است و تنها به قصد تجدیدنظر طلبی صورت می گیرد.
اشاره کنیم که دولت یا دستگاه حاکم، اساسا دستگاهی بوروکراتیسم و نظامی است. شکستن دستگاه دولت، بیشتر از اینکه وجه شکستن دستگاه بوروکراتیک آن باشد، نخست شکستن دستگاه نظامی آن است. زیرا بدون درهم شکستن دستگاه نظامی، نمی توان دستگاه بوروکراتیک را درهم شکست. ضمنا اشاره کنیم که دستگاه سیاسی مفهومی عام است و بدون مشخص کردن آن و  اشاره به دستگاه نظامی، این معنا را نخواهد داد. این به معنای آن است که مثلا  دستگاه سیاسی بدون خرد کردن دستگاه نظامی، دست به دست شود.توجه کنیم که راه کارگری ها، انقلاب سیاسی» را طرد کردند.
مسئله دوم:  از دیدگاه مارکس، درهم شکستن دستگاه نظامی، تنها به وسیله کاربرد قهر انقلابی، یا قهر مسلحانه امکان پذیر است. به بیان دقیقتر، از نظر مارکس  قاعده عمده برای درهم شکستن دستگاه دولتی، انقلاب قهری است.
 اینجا خروشچفیسم راه کارگری آشکارا خود را نشان می دهد.
برای اینکه ببینیم که آیا راه کارگری ها چه نوع درکی از «درهم شکستن دستگاه سیاسی و اقتصادی بورژوازی» دارند، به بررسی ادامه تحلیل آنها می پردازیم.
 «اگر خیزش دی ماه با شعار: "اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا" ناقوس مرگ استحاله طلبی و بازی در بساط جناح بندیهای رژیم را به صدا درآورد، خیزش کارگری خوزستان راه طبقاتی شفافی را پیش روی اکثریت زحمتکش ایران قرار داد. شعار: "نان، کار، آزادی، اداره شورایی" باید به پرچم اصلی انقلاب نوین ایران تبدیل شود. اگر برای رهایی از چهار دهه حاکمیت جمهوری اسلامی، جنگ و کودتا و تحریم اقتصادی و هر نوع دخالت امپریالیستی و ارتجاعی راه چاره نیست، آنگاه یک راه حل بیشتر وجود ندارد: سرنگونی انقلابی کلیت این رژیم جهنمی.»
ما در اینجا از « شعار: "نان، کار، آزادی، اداره شورایی"»(2) که سَمبَل شده شعار «حکومت شورایی» است می گذریم و توجه خود را متمرکز بر مسئله شکستن دستگاه سیاسی یا همان «انقلاب سیاسی» می کنیم.
در متن بالا دو اشاره به مفهوم انقلاب شده است. یکی «انقلاب نوین ایران» و دیگر« سرنگونی انقلابی کلیت این رژیم جهنمی». منظور از مفهوم «انقلاب نوین ایران» همان انقلاب اجتماعی کذایی راه کارگری هاست که جای مفهوم «انقلاب سوسیالیستی» را گرفته بود. راه کارگری ها باز هم طفره می روند. آنها زمین و زمان را به هم می دوزند تا مفهوم « انقلاب سوسیالیستی» را طرح نکنند و بکار نبرند.
 و اما «سرنگونی انقلابی کلیت این رژیم جهنمی» در حالی که خیلی آتش تندی علیه «جهنم» و «جهنمی یان» دارد، اما پوچ و توخالی است. این شعار مشخص نمی کند که خصلت این سرنگونی چگونه خواهد بود. آیا سرنگونی انقلابی رژیمی که «جهنمی» است به وسیله انقلاب قهری و مسلحانه است و رژیم  را آن گونه که شایسته و بایسته است و با آتش سلاح پاسخ می دهد و «جهنمی» واقعی را برای این رژیم و حکومتگران ایجاد خواهد کرد، و یا نه سرنگونی به وسیله اصلاحات و رفرم «پر ملاطفت»، «نوازشگر» و «بهشتی» خواهد بود.( توجه کنیم که راه کارگری ها همچون دارودسته توده ای- اکثریتی همواره حاضر بوده اند که دنباله رو اصلاح طلبان باشند).
منظور راه کارگری ها از «قیام انقلابی نهایی» چیست؟
 راه کارگری ها ادامه می دهند:
«در مسیر راهپیمایی به سوی این هدف بزرگ، دست به نقد چند وظیفه مهم بر دوش فعالین انقلابی چپ در جنبشهای گوناگون سنگینی میکند: ۱- حمایت همه جانبه از جنبشهای کارگری و اجتماعی در داخل و خارج از کشور ۲- یاری رسانی به همبستگی و هماهنگی این جنبشها با یکدیگر ۳- کمک به تشکل یابی سراسری و سازماندهی منطقه ای و کشوری در متنوع ترین اشکال علنی، نیمه علنی و مخفی ۴- کمک به گسترش اعتصابات عمومی بویژه حرکت به سوی اعتصاب عمومی سیاسی سراسری هماهنگ جنبشهای مختلف با هدف قرار دادن رژیم بر لبه پرتگاه و ایجاد زمینه برای قیام انقلابی نهایی»
آنچه در متن بالا برای ما  اهمیت دارد همانا عبارت دهن پرکن و کشدار« قیام انقلابی نهایی» است.
به راستی منظور راه کارگری ها از این «قیام انقلابی نهایی» چیست؟ آیا این قیام انقلابی نهایی مسلحانه  است و قرار است دستگاه نظامی رژیم را به نیروی سلاح در هم شکند و یا یک« برخاستن» صرف و خشک و خالی است!؟ همانگونه که هنگام ورود کسی، عده ای به احترام وی بر می خیزند یا به زبان عامیانه «قیام می کنند»!؟ به نظر ما منظور کارگری ها دومی است!؟
چنانکه می بینیم راه کارگری ها در متن خود انواع و اقسام عبارات تند و تیز را به کار می برند، تا از بکار بردن آنچه به واقع تند و تیز است اجتناب کنند. آنها از به کار بردن مفهوم دستگاه نظامی، انقلاب قهری، قهر مسلحانه، قیام مسلحانه و غیره پرهیز می کنند، و این در جایی است که حضرات می خواهند «انقلاب» نوینی را صورت دهند که «انقلابی اجتماعی» باشد و انقلاب اجتماعی آنها در حالی که«انقلاب سیاسی» را طرد می کند، در عین حال قرار است وظایف انقلاب سیاسی را نیز انجام دهد.
 و اما مسئله سوم برقراری قدرت سیاسی طبقه کارگر که در شرایط کنونی انقلاب ایران دیکتاتوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه کارگر است. اینجا را که دیگر راه کارگری ها حاضر نیستند کوتاه بیایند. اگر آنها با انقلاب دموکراتیک نوین موافق نیستند و می خواهند انقلاب «اجتماعی» کنند، بسیار خوب، بفرمایند انقلاب اجتماعی کنند. اما آنجا نیز باید قدرت دولتی به وسیله طبقه کارگر تصاحب شود و طبقه کارگر فرمانروای جامعه گردد. این قدرت سیاسی را دیکتاتوری پرولتاریا می نامند. این بزرگترین دکترین مارکس است. اما راه کارگری ها به جای دیکتاتوری پرولتاریا و یا حتی از «حکومت طبقه کارگر»(مفهوم مورد علاقه قلبی هال دریپر که پیامبر راه کارگری ها و فسیل هایی مانند تراب ثالث از خان های اعظم راه کارگری ها در مسئله مورد بحث است)، از اداره شورایی صحبت می کنند. گویا انقلاب اجتماعی راه کارگری که انقلاب سیاسی نیز خواهد بود، نتایجی بی ارزش به بار می آورد و به قول مارکس «کوه» مفاهیم گنده راه کارگری ها «موش می زاید».
ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه دوم آبان 98
یادداشتها 
1- این واژه ها در قاموس راه کارگری های خروشچفیست معنایی دارند متفاوت از معنای آن  ها در نزد مارکسیست- لنینیست- مائوئیست ها. برای گروه  اخیر شرایط و گذار بر بستر انقلاب معنا می دهند. برای راه کارگری ها بر نفی انقلاب متکی هستند. چارچوب معنایی این واژه ها را از دیگرافاضات آنها می توان دریافت.  
  2- این شعار، شعاری تحمیلی  و زورچپان از جانب «شبه چپ»های دروغین به مرحله کنونی جنبش کارگری است که نشان از وضعیتی نمی دهد که خورندش چنین شعاری باشد. وانگهی  جدا از درست و نادرست بودنش در مرحله کنونی جنبش کارگری، این شعار در معنا هم قاراشمیش و رویزیونیستی است. از این رو به هیچوجه شعاری  دقیق و منطبق با منافع استراتژیک طبقه کارگر نیست. توجه کنیم که واژه«اداره» کردن شورایی به هیچوجه معنای حاکمیت طبقه کارگر را در شوراها نمی دهد، بلکه به مفهوم اشتراک طبقات با منافع متضاد در «اداره» شوراهاست. 



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر