۱۳۹۸ آذر ۱۵, جمعه

جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(4)


جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(4)

جنبش اعتصابی طبقه کارگر
شکل دیگر مبارزات توده های استثمار شده و زیر ستم ایران، اعتصابات صنفی، اقتصادی و سیاسی است.
تاریخچه این نوع اعتصابات همچون مبارزات و نبردهای خیابانی به زمان انقلاب مشروطه برمی گردد. به واسطه کمیت ناچیز کارگران در آن دوران و نیز بافت تازه شکل گرفته کارگری که عموما در صنایع نوپا و یا بخش های خدمات بود، تعداد این اعتصابات هم در آن زمان ناچیز بود. برعکس، شکل گردهمایی و راهپیمایی و نبرد و جنگ خیابانی، شکلی بود که در زمان انقلاب مشروطیت در ابعاد گسترده ای پدید آمد؛ امری که  با جنگ های پارتیزانی دهقانی در مناطق گوناگون ایران و نیز جنگ های منظم کلاسیک کامل می شد.
 بروز این امور، به دلیل عدم رشد صنایع نوین ایران، تسلط ساخت اقتصادی فئودالی و عشیره ای، و بر این مبنا، بافت روستایی و عشیره ای کشور و وجود دهقانان، توده فقیرعشایر و نیز تهیدستان و فقرای شهری بوده است که نیروی اصلی و عمده تمامی درگیری های خیابانی و نیز جنگ های پارتیزانی و منظم بوده اند.
در دوران های استبداد و اختناق، تعداد اعتصابات کارگران و بقیه طبقات زحمتکش شهری بسیار ناچیز، گرچه از نظر کیفی بسیار با اهمیت و دارای نقش در تکامل جنبش طبقه کارگر هستند. در سه دوره تاریخی 1300 تا 1320، 1332 تا 1357 و 1360 تا 1376 تعداد اعتصابات را کمابیش می توان با انگشت های دست شمرد. برعکس، در دوران های باز شدن نسبی جامعه یعنی سال های 20 تا 32 و به ویژه سال های 56- 60  یعنی سال های انقلاب، تعداد اعتصابات بسیار زیاد بوده است.
افزون بر این دو وضع، دوران هایی هم بوده که گرچه استبداد بسیار شدید و فضای سیاسی بسیار خفقان آور بوده است، اما به واسطه لبریز شدن صبر تحمل کارگران و طبقات زحمتکش و فقیر شهری در زیر فشارهای اقتصادی و مقاومت آنها برای اینکه بیش از این در دامان فقر و فلاکت نیفتند، اعتصابات اقتصادی ریز و درشت بسیاری به وقوع پیوسته است. خصلت ویژه اعتصابات در دوران 76 تا 98 از این گونه بوده است. امری که در تاریخ صد ساله ایران تقریبا بی سابقه است.

اعتصابات اقتصادی و سیاسی
به دلیل نبود تشکل های کارگری  و نیز آزادی اعتصاب، عموم اعتصابات در دوران ثبات نسبی استبداد، صنفی و اقتصادی بوده و جنبه سیاسی ناچیزی داشته اند. برعکس، در دوران بازگشایی جامعه و به ویژه زمان هایی که  جامعه وارد دوران انقلابی گردیده، وجه اساسی اعتصابات کارگری را سیاسی بودن آنها تشکیل داده است. برای نمونه، مشخصه و نیروی اعتصابات کارگری در دوران انقلابی 56- 57 جنبه اقتصادی آنها نیست، بلکه وجه سیاسی آنهاست. در واقع طی 70 سال اخیر، یکی از ستون های اساسی جنبش انقلابی دموکراتیک  طبقه کارگر و توده های  ایران را همین اعتصابات سیاسی تشکیل داده است. اعتصابات سیاسی، جدا از فلج کردن روند عادی تولید نظام سرمایه داری بوروکراتیک حاکم، همچون ستونی قدرتمند از توش و توان مبارزه توده ای در کنار مبارزات خیابانی و همچنانکه اشاره خواهیم کرد مبارزات پارتیزانی و جنگ های توده ای بوده است.  

اعتصابات اقتصادی- سیاسی امکان تشکل های طبقه کارگر را فراهم می کند
تاریخ تشکل هایی مانند سندیکا و اتحادیه به زمان مشروطیت بر می گردد. در دوران مشروطیت و پس از آن، هر زمان فضای سیاسی نسبتا باز بوده، تشکل های کارگری به سرعت  به وجود آمده و گسترش  یافته است.  تشکلات کارگری در ایران در فضاهای نسبتا باز سیاسی و عموما به وسیله احزاب و سازمان های کمونیستی و یا  در جریان اعتصابات اقتصادی و سیاسی و در هنگامه جنبش ها و انقلابات شکل گرفته است..
در مملکت ما به سبب استبداد مذهبی و پیش از آن استبداد سلطنتی، امکان تشکل های صنفی مستقل کارگری( و نه تنها کارگری بلکه زحمتکشان نیز) موجود نبوده است. به همین دلیل در تمامی این سال ها هر اقدام کارگران و دیگر طبقات زحمتکش برای ایجاد چنین با واکنش های سرکوب گرانه مستمر رژیم های مستقر روبرو بوده است.
در دوران اخیر که استبداد مذهبی سرمایه داری بوروکراتیک و وابسته برقرار گردیده، سندیکاهایی معدود در فضای اختناق آمیز کنونی شکل گرفته است. سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و نیز کارگران نیشکر هفت تپه  دو سندیکای استثنایی کارگری هستند که در بطن استبداد و اختناق به وجود آمدند و با مبارزه و مقاومت یک پارچه و ستایش آمیز کارگران این دو مجموعه توانستند تداوم یابند.

مبارزات در محل کار، رهبری های کارگری را ایجاد می کند
 اعتصابات اقتصادی - سیاسی افراد پیشرو طبقه کارگر را از خود بیرون می دهد. بدین طریق رهبران طبقه کارگر پدید آمده و شکل می گیرند. این رهبران می توانند نقش بارزی در آگاه کردن، متشکل کردن و برنامه ریزی برای جنبش کارگری داشته باشند.عموم سازمان های صنفی طبقه کارگر به وسیله  تلاش و هدایت این رهبران شکل گرفته است.
در حقیقت رهبران طبقه کارگر، نه از دل مبارزه خیابانی، بلکه عموما از دل همین اعتصابات اقتصادی و سیاسی بیرون می آیند. همچنین تشکل های صنفی و سیاسی کارگران همچون سندیکا و یا شورا نیز در درجه نخست، نه محصول مبارزات خیابانی کارگران، بلکه محصول مبارزاتی است که این طبقه در محل کار خود یعنی در کارگاه ها، کارخانه ها و موسسات دولتی و خصوصی صنعتی و خدماتی انجام می دهد. اعتصاب، مدرسه جنگ طبقاتی کارگران است.
 این امرالبته این نکته را نفی نمی کند که کارگری که از طریق محل کار خود به آگاهی سیاسی نرسیده است، اما از دل مبارزات خیابانی این آگاهی را کسب کرده است، در محل کار خود فعال شده و به عنوان و پیشرو و رهبر کارگری نقش معینی در تکامل آگاهی و تشکل کارگران داشته باشد. سخن ما بر سر قواعد است.

ارائه خواست های سیاسی طبقه کارگر، ارائه مقدماتی برنامه حکومتی این طبقه است
 اعتصابات اقتصادی- سیاسی نه تنها رهبری های کارگری و تشکل های کارگری را فراهم می کند، بلکه امکان ارائه برنامه طبقه کارگر برای حکومت را اعلام می نماید. خواست های مشخص طبقه کارگر، از درون مبارزات خیابانی بیرون نمی آید، بلکه از درون همین اعتصابات سیاسی بیرون می  آید. در فرایند انقلاب 56- 57 طبقه کارگر نخست با اعتصابات اقتصادی وارد انقلاب شد، اما چیزی نگذشت که این طبقه در فرایند رشد مبارزات خیابانی و ارتقاء آنها به درگیری های مداوم روزمره، و نیز تغییرات ممتد سیاسی، خواست های سیاسی خود را پیش گذاشت.
 این خواست ها در حالیکه عمدتا خصلت دموکراتیک داشتند، در عین حال برخی وجوه سوسیالیستی را با خود حمل می کردند. گرچه در مجموع، رادیکالیسم نسبی ای از جانب طبقه کارگر را در بر داشتند و نه تمامی رادیکالیسم طبقه کارگر را. دلیل این امر این بود که ارائه این خواست ها در زمانی صورت می گرفت که خود طبقه کارگر در زیر رهبری حاکم بر انقلاب یعنی خمینی و طبقه تجار و تولید کنندگان خرد و کسبه سنتی قرار داشت. در مقابل و پس از پیروزی نسبی انقلاب پس از قیام بهمن ماه 57، خصالی که رادیکالیسم دموکراتیک بیشتری داشته و تا حدودی و به گونه ای جنینی عناصری از سوسیالیسم را دنبال می کرد، در مبارزات طبقه کارگر آغاز به خودنمایی کرد و  طبقه کارگر را مقابل رهبری و تمامی  طبقات  بورژوایی حاکم بر انقلاب قرار داد. دوران پس از انقلاب 57 و تا خرداد سال 60، یکی از دوران های با شکوه مبارزات طبقه کارگر ایران است.   

اعتصابات سیاسی، اشکال تشکل طبقه کارگر را ارتقاء می دهد - تشکیل شورا
در دوران ثبات نسبی، امر مبارزات صنفی و اقتصادی طبقه کارگر را سندیکاهای کارگری پیش می برند. در دوران انقلابی، عموما وضع بدان گونه نیست که بتوان به وسیله سندیکاها، مبارزات انقلابی را پیش برد، لذا نیاز به تشکیلات دیگری است که جلوه تکامل مبارزه انقلابی طبقه کارگر بوده و نخست بتواند نماد تسلط همه جانبه قدرت کارگران بر تمامی امور کارخانه، کارگاه و موسسه و سپس خیز وی برای کسب قدرت سیاسی و برقراری دیکتاتوری طبقه کارگر باشد. (1)
 از این رو، در کنار سندیکا، در این دوران شکل دیگری از تشکیلات در میان طبقه کارگر به وجود آمد که شورا نام گرفت. این شوراها به عنوان تشکل سیاسی کارگری تنها در بستر انقلاب 57  و به ویژه بر مبنای اعتصابات سیاسی طبقه کارگر و خواست های تا حدودی ضد سرمایه دارانه این طبقه شکل گرفتند. شوراهای مورد ذکر نیز عموما خودبخودی بوده و بدون رهبری منظم احزاب و سازمان های کمونیستی و یا دارای باورهای سوسیالیسم خرده بورژوایی، به وجود آمدند.
نکته مهم در مورد خصوصیت شوراها در ایران این است که در حالی که این شوراها به نیروی توده کارگران کارخانه ها و موسسات تولیدی متکی بودند، اما از بطن مبارزه عمومی دموکراتیک و یا سوسیالیستی ای  که طبقه کارگر دارای نقش رهبری سیاسی در آن باشد، و یا حداقل در رهبری سیاسی، اشتراکی نسبی داشته باشد، بیرون نیامدند. برعکس، این شوراها در شرایطی شکل گرفتند که طبقه کارگر نقشی کاملا تابع در رهبری سیاسی مبارزات  طبقات مختلف ایران داشت.
 به دلیل خصلت مزبور، سخن گفتن از این که شوراهای کارگری به وجود آمده در سالهای 57- 60 بیان قدرت دوگانه ای بوده است درست همانند قدرت دوگانه ای که در روسیه در فاصله بین انقلاب فوریه و اکتبر 1917  بین شوراهای کارگری از یک سو و دولت بورژوایی از سوی دیگر شکل گرفت ، نادرست است.  

مقایسه ای بین شوراهای کارگری در ایران و روسیه
برای اینکه بتوانیم خصلت شوراهای کارگری را در ایران بهتر بیان کنیم، بد نیست مقایسه ای بین این شوراها و شوراهای کارگری که در روسیه پدید آمدند و تفاوت های کیفی آنها بکنیم:
 شوراها در روسیه که یکی از دو قدرت موجود را شکل دادند، از بطن انقلابی که طبقه کارگر نقش سیاسی مهمی  در رهبری سیاسی( به وسیله احزاب پرولتری و خرده بورژوایی) و کسب قدرت داشت، طبقه کارگر در آن مسلح شده بود و در انقلاب فوریه 1917 و قیام های مسلحانه نقشی مشخص و اساسی داشت، بیرون آمدند.  در ایران چنین امری رخ نداد یا حداقل در این ابعاد رخ نداد.
در انقلاب روسیه، کارگران مسلح، کنترل کارخانه ها را به وسیله نیروهای مسلح خود به عهده گرفتند. در انقلاب ایران چنین وضعی رخ نداد.
طبقه کارگر در روسیه به وسیله احزاب  سیاسی پرولتری( بلشویک ها) و خرده بورژوایی( منشویک ها و سوسیال رولوسیونرها) رهبری می شد . در حالیکه در انقلاب ایران، طبقه کارگر طی مبارزه عمدتا خودبخودی توانست به تشکل شوراها دست یابد.
بنابراین، آن وضع قدرت دوگانه ای که در روسیه پدید آمد، به این معنا که شوراهای کارگری به عنوان یکی از دو قدرت واقعی موجود در کشور قد علم کنند، دارای قدرت قانونگذاری و اجرا باشند و نیروی مسلحی که ضامن اجرای احکام آنها باشد، داشته باشند و نیز در مقابل قدرت دولتی مرکزی بتوانند بایستد، در انقلاب ایران پدید نیامد.
مقایسه ساده ای بین طبقه کارگر روسیه که به مدت بیش از بیست سال کار ممتد دموکراتیک و کمونیستی در آن شده بود و طبقه کارگر ایران، که به واسطه استبداد شاهی و اختناق سیاسی در ایران و نیز تسلط نظریات تئوریک - سیاسی نادرست بر جنبش چپ ایران، از چنین کاری آگاه گرانه، سازمان دهنده و رهبری کننده ای محروم بود، تا حدود زیادی توضیح دهنده تفاوت های بالا است.

تفاوت های موجود بین وضع فعلی با سال 57
 اکنون وضع با انقلاب 57 از نقطه نظر سازمان های سیاسی چپ یک تفاوت کیفی دارد که موجودیت آن به هیچوجه به نفع طبقه کارگر ایران و جنبش خلق نیست. این تفاوت آن است که در انقلاب 57، سازمان های موجود چپ( و ما از توده ای ها و تروتسکیست ها صحبت نمی کنیم) عموما انقلابی بودند و توانستند در زمان کوتاهی، نفوذ قابل توجهی در میان کارگران بدست بیاورند، سطح آگاهی کارگران را ارتقاء دهند و تا حدودی در تشکلهای سندیکایی و نیز شوراها موثر باشند.
 اما در دوره کنونی، عمده سازمان های موجود به هیچوجه انقلابی نیستند، بلکه به سبب تغییر ماهوی تئوریک - سیاسی، یا سوسیال دموکرات و تروتسکیست شده اند و یا نخبه گرا و شدیدا ضد کارگر. همچنین به واسطه سال ها اقامت در کشورهای اروپایی و آمریکایی و شرایط عموما مرفه سرانشان، در انفعال و بی عملی محض غوطه ورند و تنها ادعا دارند. این سازمان ها به این علت که ماهیت انقلابی ندارند، حتی اگر ما برخی از آنها را در بهترین حالت، به لایه های میانی و مرفه طبقه خرده بورژوازی ایران منسوب کنیم، بر این مبنا، بازتاب وجه پیشرو و انقلابی خرده بورژوازی نبوده، بلکه بازتاب وجه اصلاح طلبانه این طبقه هستند. به بیانی ، آنها حتی با منشویک ها و سوسیال رولوسیونرها روسی یعنی دو حزب خرده بورژوایی نافذ در طبقه کارگر روسیه، که تا حدودی بیانگر افکار کارگران میانه و یا عقب مانده طبقه کارگر هم بودند نیز قابل مقایسه نیستند.
در هر صورت از نظر ما، بروز اعتصابات اقتصادی و سیاسی توان تشکل یابی خودبخودی کارگران را ارتقاء می دهد. اما شکل شورا که شکل سیاسی کسب قدرت سیاسی به وسیله طبقه کارگر است، نیازمند وجود یک حزب انقلابی در راس جنبش طبقه کارگر، نقش گسترده کارگران در انقلاب، ایجاد نیروی مسلح کارگری و در ابعاد گسترده تر کارگری- دهقانی و نیز نقش داشتن در سرنگونی استبداد مذهبی سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور موجود و کسب قدرت سیاسی و یا حداقل اشتراک داشتن با دیگر طبقات در کسب قدرت سیاسی است. روشن است که  در صورتی که جنبش طبقه کارگر به وسیله یک حزب انقلابی کمونیست رهبری شود، وضع تا کسب قدرت سیاسی به وسیله طبقه کارگر در اتحاد با دیگر زحمتکشان و به ویژه زحمتکشان روستایی اعم از کارگران روستایی، دهقانان و کشاورزان و برقراری جمهوری دموکراتیک مردمی ایران تداوم خواهد داشت.

تشکیل شوراهای کارگران و کارکنان
در بخش پیش به نیاز جنبش به رشد فرایند اعتصابات کارگری و کارمندی و نیز دیگر طبقات و گروههای اجتماعی اشاره کردیم.  فرایند اعتصابات می تواند به تشکیل شوراهای کارگران و یا کارکنان در تمامی موسسات تولیدی، آموزشی و خدماتی بینجامد. در واقع هم شکل تکامل مبارزات اعتصابی در ایران در شرایط انقلابی این گونه بوده است که در پی آنها در موسسات تولیدی و خدماتی شوراهای کارگران و یا کارکنان تشکیل شده است. این امر در مورد طبقه خرده بورژوازی( تولیدکنندگان کوچک، کسبه، معلمین، کارمندان ادارات دولتی و خصوصی) و بورژوازی کوچک و متوسط( در حال حاضر به ویژه بنکداران کوچک و بزرگ بازار) نیز صدق می کند.
 دوران کنونی نیز از این امر مسنثنی نیست. این شوراها در هر بخش می تواند از پیشروترین و مبارزترین عناصر تشکیل شوند و به این ترتیب سازمان های خودجوش از میان توده ها سر برآورند. در شرایط کنونی شوراهای طبقاتی، شرایط اتحاد هر طبقه را آماده خواهد کرد. رهبران شوراهای مردمی و تشکل های خودجوش توده ای، شورای توده ای شهرها را تشکیل خواهند داد. این شوراها مبارزه برای ایجاد جمهوری دموکراتیک طبقات مردمی ایران را پیش خواهند برد.

مسئله ناموزون بودن تکامل مبارزه و نظرات نادرستی که از درک نکردن آن بر می خیزد
 نکته ای که باید در مورد اعتصابات اقتصادی- سیاسی گفت این است که این اعتصابات عموما نسبت به جنبش های توده ای دیگر با کمی تاخیر صورت گرفته است. به عبارت دیگر، اعتصابات در شرایطی به شکل گسترده و همگانی و عمدتا با وجه سیاسی در آمده  که کل جامعه درگیر مبارزه فراگیر سیاسی شده است.
این ها به این معناست که اولا، تمامی طبقه کارگر، دیرتر از سایر طبقات به شکل یک طبقه به مبارزه و انقلاب پیوسته است؛ و دوما، باز تا روزهای آخر، شکل سیاسی مبارزه را به عنوان تنها شکل یا شکل عمده مبارزه اتخاذ نکرده و هنوز در برخی مناطق، کارخانه ها، موسسات و کارگاه ها، یا کارگران اعتصاب نکرده اند و یا اگر اعتصابی بوده است، اعتصابی اقتصادی بوده است.
بروز این خصوصیات در مبارزات طبقه کارگر موجب گردیده است که هم طبقات دیگر در انقلاب از نظر شکل هایی که  به وسیله آن وارد مبارزه می شوند، جلوتر و به گونه ای پیشروتر از طبقه کارگر باشند(2) و هم اینکه رهبری انقلاب را کسب کنند. به این ترتیب، وضع به گونه ای شده که کارگران «دیر آمده» و «دیر پیوسته»، نتیجه ای منطبق با خواستها و ماهیت خواست های خود، از انقلاب و یا جنبش ها نگیرند.
نکته اخیر تنها از نظر شرکت کارگران به عنوان یک طبقه در مبارزه عمومی جاری راست در می آید، و گر روشن است که این طبقه در مبارزات خیابانی شرکت دارد، اما شرکتش را به حساب دیگران می نویسند، و این رهبری های خرده بورژوایی و بورژوایی هستند که از این امر به نفع خود استفاده می کنند.
یکی از علل وضع مورد بحث این است که در دوران استبداد فعالیت تمامی احزاب و سازمان های سیاسی چپ ممنوع است و هیچ سازمانی نتوانسته در این دوره ها کارآگاه گرانه ادامه داری را درون طبقه کارگر پیش برد. سازمان های روشنفکرانه انقلابی موجود، هم به سبب کار سنگین آگاه گرانه روزمره در میان کارگران در این دوره ها،عطای آن را به لقایش بخشیده و تلاش کرده اند تا از راه هایی همچون مبارزه مسلحانه انفرادی، کار مبارزه با نظام مستبد موجود را پیش برند.
 جدا از این علت، علت دیگر، وجود بافت ناهمگون و ناموزون صنایع ( پیشرفته، میانه، عقب مانده) و همچنین خود طبقه کارگر ایران است. در مورد طبقه کارگر می توان گفت که فواصل میان لایه های پیشرو طبقه کارگر و لایه های میانی و عقب مانده بسیار زیاد است و افزون بر این خود این بافت کارگری در کشور و در مناطق و  صنایعی با ویژه گی های مورد بحث پراکنده است. در واقع در بیشتر صنایع ایران کارگرانی کار می کنند که از نظر آگاهی عقب مانده هستند. از سوی دیگر، موسساتی که در جنبش ها و انقلاب ها نقش کلیدی دارند، رشته های صنعتی و خدماتی ویژه ای هستند. به هرحال تضادهای زیادی در این خصوص وجود دارد.
 این مسائل و به ویژه شورش های آبان 98 که تا حدودی در شهرهای غیر مرکزی و در محلات حاشیه ای و فقیر نشین بود و عمدتا به وسیله  اقشار زیر فشارتر طبقه کارگر( کارگرانی که کار تمام وقت و مداوم ندارند، بیکاران، حاشیه نشین ها، نیمه پرولتارها و...) و زحمتکشان شهری و نیمه روستایی صورت گرفت، موجب گشته که عده ای نخبه گرای شبه تروتسکیست بُل بگیرند که مثلا بخش صنعتی و دارای کار دائم طبقه کارگر، که بخش رهبری کننده طبقه کارگر است قابل اتکاء نیست.(3)
ادامه دارد.
 هرمز دامان
نیمه نخست آذرماه 98
یادداشتها
1-   در خصوص گرفتن قدرت سیاسی به وسیله اتحادیه های کارگری یعنی سازمان های صنفی طبقه کارگر( و ارتقاء این سازمان ها به سازمان سیاسی) می توان  به مبارزات طبقه کارگر لهستان و تجربه اتحادیه همبستگی در کسب قدرت سیاسی و نیز استحاله سیاسی آن اشاره کرد. شرایط اجتماعی- سیاسی ایران به کلی متفاوت است با شرایط لهستان. در صورتی که همانندی هایی پدید آید می توان در مورد آن صحبت کرد.
2-   نه از نقطه ماهیت خواست ها، بلکه از نظر شکل مبارزه، زیرا اگر طبقه کارگر با خواستهای خود در انقلاب شرکت کند، اما زیر رهبری طبقات دیگر رود، این امر نیز ربطی به ماهیت خواست های این طبقه  ندارد.
3-    نگاه کنید به مقاله تحلیل طبقاتی و جمعیت شناسی از خیزش آبان 98، نشریه آتش شماره 97 . در خصوص این مقاله و نیز برخی دیگر از نظرات آواکیانیست ها در مورد جنبش آبان در ادامه این مقالات صحبت خواهیم کرد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر