۱۳۹۸ آذر ۲۲, جمعه

جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(6)


جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(6)

از هم پاشیدگی و انسجام در طبقه حاکم
نخستین نکته ای که باید در مورد طبقه ارتجاعی حاکم گفت، توانایی های این طبقه و در واقع باندی است که بر این طبقه حاکم است.  تردیدی نیست که این رژیم از نظر درونی، هم در حال سست شدن، از هم پاشیدگی و تخریب است و هم در حال  انسجام یافتن، تمرکز و استحکام . از هم پاشیدگی  و تخریب آن، جدا از بحران اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مزمن، به باندهای گوناگونی باز می گردد که هر یک گوشه ای از قدرت و ثروت را در دست خود گرفته و به سوی خود می کشند و هر بار که باندی سرنگون شده و از دایره قدرت کنار رفته، باند دیگری سر برآورده است. نگاهی به تاریخ چهل ساله جمهوری اسلامی نشان از وجود فرقه و فرقه گرایی و باند و باند بازی و بلعیدن یکدیگر در این نظام دارد. امری که همواره و به ویژه در دوران اخیر موجب تضعیف تمرکز، استحکام و ثبات طبقات حاکم گردیده است.
 طی سالهای اخیر، روند مزبور بیش از گذشته تشدید شده است. چنانچه بخواهیم نه از موارد متوسط و کوچک بل از موارد بزرگتر سخن به میان آوریم، باید به زدن باند احمدی نژاد، کشتن رفسنجانی و این اواخر به تشدید تضاد با باند لاریجانی ها و گوشه نشین کردن آنها اشاره کنیم. اما روند سست شدن و از هم پاشیدن، یکی از دو روند متضاد درون طبقه حاکم و نظام کنونی است.
 از سوی دیگر و همراه با روند تشدید تضادهای درونی طبقه حاکم، روند شکل گیری هسته سختی از ارتجاع  به مرکزیت خامنه ای و هر چه بیشتر متشکل شدن، انسجام و مسلط شدن این هسته بر اوضاع داخلی طبقه حاکم و نیز کل جامعه به چشم می خورد.
 البته این تا جایی است که ما در مورد نهادهای نظامی این رژیم صحبت می کنیم و نه نهادهای سیاسی و حتی امنیتی آن. هر کدام از این نهادهای اخیر را بنگریم، به انبوهی از تضادهای حاد در آنها  برمی خوریم. از مجالس شورای اسلامی تا خبرگان و از خبرگان تا تشخیص مصلحت نظام و شورای نگهبان و از وزارت اطلاعات تا سازمان حفاظت اطلاعات سپاه و خود دفتر خامنه ای. البته این تضادها در برخی ارگان ها شدیدتر و در برخی هنوز خفیف تر است.
 اما چنانچه از نهادهای سیاسی به نهاد های نظامی گذر کنیم، تا حدودی آن تمرکز، انسجام، تسلط و نظم مشاهده می شود. در سطح این نهادها، به ویژه سپاه و بسیج که نقش اصلی را در سرکوب های تمامی چهل ساله اخیر و به خصوص از 78 به این سو به عهده داشته اند، هنوز پیوستگی و استحکامی به چشم می خورد. و این اساسا به دلیل نظم سفت و سخت در این ارگان ها و تصفیه های مداوم آنها از عناصر مخالف یا«ناباب» است.
 این که آیا این نظم، پیوستگی و استحکام آنجا که مقابل جنبش رشد یابنده طبقه کارگر و توده ها در تمامی اشکال آن  قرار می گیرد، می تواند دوام آورد، و آیا  می تواند جنبش خلق را در تمامی ابعاد آن در هم شکند و توده های را برای دورانی وادار به تمکین کند، و یا خیر، خود در نتیجه رشد و تکامل جنبش متلاشی می شود، مسئله ای است که هنوز روشن نیست و با اطمینان نمی توان در مورد آن سخن گفت.(1)
 به این ترتیب، اگر ما به دو صف ارتجاع و توده ها نگاه کنیم، صف ارتجاع را دارای رهبری ای متمرکزتر، سازمان یافته تر، دارای برنامه ریزی بهتر و دارای آمادگی و انعطاف بیشتری مشاهده می کنیم. توده ای بدون رهبری و با دست خالی در مقابل نیروهای نظامی متشکل و به انواع و اقسام سلاح مسلح ارتجاعی حاکم قرار گرفته است و این وضع گرچه پیروزی استراتژیک ارتجاع مقابل توده ها را رقم نخواهد زد و موفقیتی برای هسته مرکزی قدرت نخواهد داشت، اما حداقل برای دورانی، کار گره گشایی از اوضاع را پیچیده و مشکل می کند.

ارزیابی های غلو آمیز از قدرت رژیم و ضعف مردم - خط تروتسکیستی
در بالا به این نکته اشاره کردیم که هسته مرکزی که پیرامون خامنه ای گرد آمده، پس از شورشهای دی ماه 96، تلاش کرد که ضعف های خود را در مقابله با رویدادهایی که چندان به طور دقیق نمی توان پیش بینی کرد، برطرف کند و در عین حال با رویدادهایی مانند فرایند ده روزه دی ماه 96 آماده کند. همین آمادگی همه جانبه و تقریبا در تمامی شهرها، و نیز اتخاذ خط  سرکوب به وسیله کشتار، موجب شد که جنبش به گستردگی و بزرگی جنبش آبان 98  به زور سلاح و در عرض چند روز، به شکست و عقب نشینی کشانده شود.
این شکست و عقب نشینی، موجب پاگیری هر چه بیشتر، قُرص شدن و رواج گسترده تر اندیشه ای به غایت نادرست گردیده است. اندیشه ای منفعل مبنی بر اینکه در ایران کاری از توده ها بر نمی آید و رژیم هر گونه مبارزه آنها را درهم خواهد شکست و قفل مبارزه تنها به وسیله تهاجم خارجی امپریالیستی شکسته می شود. به عبارت دیگر، سرنگونی این رژیم به هیچوجه به وسیله طبقه کارگر و توده های مردم نمی تواند انجام شود، بلکه به وسیله نیروی امپریالیستی قدر قدرت که دارای نیروی نظامی قوی است و توانایی تجاوز به ایران و سرنگونی این رژیم را دارد، می تواند صورت گیرد. بنابراین از این نظریه این نتیجه بدست می آید که ارتقاء و تکامل مبارزه  طبقاتی در ایران به مراحل بالاتر و به وسیله خود توده ها، مقدور و ممکن نیست.
این دیدگاه، قدرت یکی از دو نیرو، یعنی قدرت حاکم را مطلقا قدر قدرت و نیروی دیگری یعنی قدرت توده را مطلقا ضعیف ارزیابی می کند. شاید به گونه ای همان داستان «دو مطلقی» که در دوره ای در مورد رژیم شاه میان بخشی از چپ حاکم شد، با این تفاوت که از درون مبارزه با نظریه «دو مطلق» در زمان شاه سابق، مشی مسلحانه جدا از توده پدید آمد، اما از درون این نظریه، و به اصطلاح برای گذر از« دو مطلق» مورد بحث، نظریه  نگاه به امپریالیست ها و تکیه به آنها برای ورود به مبارزات طبقاتی در ایران بیرون می آید.   
البته پیروان این دیدگاه را باید به دو بخش تقسیم کنیم: بخشی که سالم و صدیق هستند و بخشی که ناسالم و نا راستند. خط اصلی در بخش  دوم، نه صرفا از یک درک انفعالی، بلکه از یک بی باوری ژرف به قدرت لایزال توده ها سرچشمه می گیرد و در عین حال در مقابل آن، مبنی بر اعتقاد کامل به قدرت امپریالیست ها است. حاملین این نظریه که بیشتر خیل  تاریک فکران تروتسکیست های حکمتی هستند، در تکامل  خدمت به امپریالیسم و مزدوری آن، این نظریه را طرح، تبلیغ  و ترویج می کنند.  

مسئله واکنش های توده به سرکوبی ارتجاع
اگر بر مبنای سیر تحولی که تا کنون بر قرار بوده است، ما فرض را بر این بگذاریم که یکی از واکنش های بعدی جنبش توده های تهیدست، به ویژه توده های منسوب به طبقه کارگر و بخصوص جوانان کارگر، گرایش به کاربرد سلاح است، آنگاه روشن است که نیروهای نظامی ای که از مرکزیت قوی و پخته ای برخوردارند و تا حدود زیادی و حداقل تا کنون از یکدستی نسبی و نظم برخوردار بوده اند، در حالی که گردهمایی و راهپیمایی های مسالمت آمیز توده ها را چنین به گلوله می بندند، با نیروهایی که سلاح بدست به مبارزه برخیزند، به چه شکلی رفتار خواهند کرد.
در واقع، در وضعیت فعلی، هسته مرکزی قدرت و نیروهای نظامی آن ممکن است بدشان نیاید که بخش هایی از توده های جوان به مبارزه مسلحانه ای روی آورند تا به شدیدترین وجه آن را  درهم کوبیده و سرکوب کنند و بدینسان هم خود را شکست ناپذیر نشان دهند و هم توده ها را به افسردگی، انفعال و تمکین به نظام بکشانند.
 بحث و یا نتیجه این نیست که توده ها نباید به اشکالی از مبارزه مسلحانه توده ای، به عنوان شکلی در کنار دیگر اشکال در جریان، روی بیاورند، امری که اساسا یکی از وجوه اندیشه هایی است که راه مسالمت آمیز را موعظه می کنند و ما در مورد آن در بخش های پیشین صحبت کرده ایم، بلکه بحث بر سر این است که در شرایطی که مبارزه خودبخودی است و رهبری ندارد، سازمان دادن و پیش بردن چنین مبارزه ای بسیار سخت است و چنانچه عجالتا محافل کوچک توده ای متشکل، دست به این کار زنند، باید تا حد ممکن، اندیشمندانه و با دقت و حساب و کتاب چنین کنند. بی گدار به آب نزنند و به تدریج پیش روند.
همین جا باید اشاره کنیم که قدرت توده ها و خلاقیت و توانایی آنان برای آفرینش  شیوه ها و راه های نوین مبارزه پایان ناپذیر است و تردیدی نیست که راه برون رفت از اوضاع کنونی در نهایت با واسطه تجارب خود آنها نشان داده خواهد شد. 

 راه های تکامل مبارزه طبقاتی، خطی نیست، بلکه مارپیچی است
همچنانکه پیش از این اشاره کردیم، زمانی که در امری کار پیش نمی رود، و یک جنبه از آن تضاد، و بنابراین تضاد در آن شکل، دچار ضعف نیرو برای پیشروی شده است و در عوض در دیگر تضادها و یا تضادها در اشکال دیگر، می توان پیشروی کرد، آنگاه  تا زمان بر طرف شدن اشکالات در آن امر یا آن تضاد، باید کار در امور دیگر و اشکال دیگر تضاد پیش رود.
 به بیانی دیگر، زمانی که شکلی از مبارزه توده ها به دلیل ضعف نیروی توده ها در آن شکل به بن بست می رسد، گاه برای حل آن بن بست، باید اشکال دیگری را در دستور قرار داد و به اصطلاح از راه های دیگری باید رفت. این امر نوعی گره گشایی در تکامل ناموزون است. زمانی که دوباره به شکلی از حرکت برمی گردیم که در آن در زمان پیشین مفروض، نمی توانستیم تحرک بیشتری در آن داشته باشیم، و به اصطلاح راهها بسته شده بود، ما ضعیف بودیم، یا آن شکل از مبارزه در آن زمان دیگر نمی توانست جواب اوضاع تکامل یابنده را بدهد، آنگاه می بینیم که ما در وضعیت نوینی هستیم که با وضعیتی که آن را ترک کردیم، متفاوت بوده و امکانات تکامل در آن شکل باز شده، یا در حال باز شدن است، و یا به سبب داشتن نیرو برای پیشروی و به یاری تلاش های فکری و عملی معین و به  اصطلاح با کمی تلاش فکری و زور راه ها باز می شود و کار پیشروی به روی غلطک می افتد.
 تغییر اشکال مبارزه طبقاتی و «افتادن از یک ریل روی ریل دیگر» نیز از همین مقوله است.  

کدام حلقه انتقال مبارزه توده ای به مراحل بالاتر را ممکن می کند؟
در بالا به استحکام و قدرت هسته مرکزی ارتجاع و هر چه بیشتر متمرکز شدن پیرامون خامنه ای صحبت کردیم. با توجه به تسلط این هسته بر ارگانهای نظامی رژیم به ویژه سپاه و بسیج و صف آرایی این هسته در مقابل  طبقه کارگر و توده های تهیدست و ستمدیده، این مسئله که جنبش بتواند به سادگی در اشکال مبارزه خیابانی تکامل یافته و به قیامی ختم شود، مشکل به نظر می رسد. برای اینکه وضع به گونه ای شود که شرایط فعلی بتواند به وضع تکامل یافته تری ارتقاء یابد، باید جنبش خودبخودی به حلقه های دیگری از مبارزه چنگ زند، تا توده ها در موقعیت بهتری قرار گرفته، شرایط مبارزه و پیشروی برای آنها بهتر شود.
 اکنون به نظر می رسد که چنین حلقه ای، اعتصابات گسترده طبقه کارگر و دیگر طبقات باشد. نمونه هایی از این اعتصابات همواره اینجا و آنجا بوده است، اما این اعتصابات عموما اقتصادی بوده و به هیچوجه پشتیبانی عملی از یکدیگر نداشته اند. روشن است که وضع از این نظر در اعتصاب آتی باید فرق کند. از سوی دیگر،همچنانکه در چند روزه آبان ماه، با خیل شهرهایی که در آنها اعتراضات توده ای صورت گرفت، روبرو بودیم، باید اعتصابات آتی نیز در کارخانه ها، کارگاه ها و موسسات گوناگون  صورت گیرد و نه تنها از جانب طبقه کارگر، بلکه از جانب تمامی طبقات مردمی باشد.

برخی تضادهای مسئله اعتصاب همگانی
اگر ما نگاهی گذرا به وضع طبقه کارگر کنیم می بینیم  که بین دو بخش طبقه کارگر از نظر شاغل بودن، در حال حاضر تضادی به چشم می خورد. از سویی با کارگرانی روبروییم که در کارخانه ها و موسسات مهم کار می کنند و دارای کار دائم هستند و از سوی دیگر با کارگرانی که کار دائم نداشته و نیز گاه نیمه وقت کار می کنند و از آن بدتر بیکار هستند. این تضادی است که همواره در طبقه کارگر وجود داشته است.
 با توجه به اینکه کارگران فاقد مشاغل دائم، نقشی در موسسات و کارخانه های کلیدی ندارند، روشن است که اگر قرار باشد که اعتصابی صورت گیرد، باید این اعتصاب به وسیله کارگرانی باشد که شاغل در این موسسات هستند.
  اما اکنون وضع به واسطه فقر و فلاکت همگانی طبقه کارگر به گونه ای است که فرد کارگری که کار می کند، نمی تواند از پس مخارج زندگی بر آّید، چه برسد به این که بیکار شود. یعنی در صورت بروز اعتصاب در موسسات و کارخانه ها، کارگران بدتر از حال، نمی توانند از پس مخارج زندگی خود بر آیند و صندوق بیکاری ای هم که کارگران اعتصابی هر کارخانه بتوانند با برداشت از آن، مدتی اعتصاب را ادامه را دهند، وجود ندارد.
 از سویی دیگر، نگاهی گذرا به اعتصابات کارگران نیشکر هفت تپه، فولاد اهواز و نیز هپکو و آذرآب  نشان می دهد که دلیل اعتراض کارگران این کارخانه ها، جدا از مسئله عقب افتاده حقوق ها و برخی مسائل صنفی دیگر، به دلیل مسئله واگذاری این کارخانجات به بخش خصوصی بوده است. این امر در مورد بسیاری از موسسات و کارخانه ها صدق نمی کند. بنابراین این که چون این کارگران اعتصاب کردند، دیگر کارگران نیز باید اعتصاب کنند، بدون اینکه شرایط ویژه آنها را- حداقل در این شرایط و اوضاع - داشته باشند، حکم بدون دلیل و منطقی است.
از اینها گذشته، وضع وسایل تولید، مواد اولیه و نیز بازار اجناس و خدمات در بسیاری از کارخانه و موسسات - به ویژه متوسط و کوچک - به گونه ای که برخی سرمایه داران در صورت اعتصاب، ترجیح می دهند که در کارخانه را ببندند.
 سوی دیگر و مهمی از قضیه هم به سطح آگاهی طبقه کارگر بر می گردد. این سطح به دلیل عدم حضور مستمر نیروهای آگاه در میان طبقه کارگر، در سطح مناسبی به سر نمی برد. لذا این توقع که امر اعتصاب طبقه کارگر بتواند سریعا آغاز گردیده و گسترده و همگانی شود، نمی تواند وجود داشته باشد.
  اما این ها دلیل آن نمی تواند باشد که برای آن کار نشود.
ادامه دارد.
هرمز دامان
 نیمه دوم آذرماه 98
یادداشت ها
1-   ما در مقالات خود بارها به خصلت خودبخودی جنبش توده ای و فقدان رهبری و سازماندهی در آن اشاره کرده ایم. تمامی تلاش گروههای«شبه چپ» بی خاصیت بیرون کشور در این زمینه بوده است که این جنبش را از زیر رهبری اصلاح طلبان بیرون بکشند، به این امید که به زیر رهبری آنها در آید. اما توده ها گرچه خود را از زیر رهبری اصلاح طلبان بیرون کشیده - و نه به دلیل تلاش این حضرات، بلکه به دلیل تجارب عینی خود- و تا حدودی از این نظر رها و آزاد شده اند، اما هیچ سازمان سیاسی «شبه چپی» در خارج کشور نبوده است که توده ها حتی گرایشی به آن نشان دهند و یا اسم آن را زمزمه کنند، چه برسد به اینکه از آن تبعیت کرده و زیر رهبری آن در آمده باشند.( به واقع این سازمان ها عددی نیستند که حتی توانایی رهبری را داشته باشند. بسیاری از آنها حتی ترجیح می دهند کار را به حرکت های خودبخودی بسپارند و آن را تئوریزه کنند. پنهان شدن پشت نظریه شوراها نمونه ای از آن است) نتیجه اینکه در حالیکه توده ها از رهبری پیشین کنده شده اند، اما رهبری نوینی را نپذیرفته اند و یا پیدا نکرده اند. جنبش کماکان خودبخودی بوده و به نظر می رسد که به این زودی ها هم رهبری ای پیدا نخواهد کرد.


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر