۱۳۹۶ اسفند ۹, چهارشنبه

وجود «طبقات دیگر» در مبارزه کنونی درباره سخنرانی ابراهیم علیزاده در کنگره حزب کمونیست ایران





 وجود «طبقات دیگر» در مبارزه کنونی

 درباره سخنرانی ابراهیم علیزاده در کنگره حزب کمونیست ایران

بنظر میرسد که واقعیات مبارزه طبقاتی جاری همچنان که میتواند چشم های برخی ها را بر روی واقعیات ببندد و به پرت و پلا گفتن های ذهنی گرایانه ی بیشتری وادار کند، در مقابل چشمهای برخی را نیز باز سازد تا حداقل برخی واقعیات را درست ببینند و نکات درستی را در مورد آن بر زبان آورند؛ صرف نظر از اینکه بتوانند مواضع درستی در قبال آن واقعیات اتخاذ کنند یا نکنند.
 تشخیص درست دوستان انقلاب از دشمنان آن در هر مرحله، یک اصل اساسی و بنا به مائو«دارای اهمیت درجه اول»(تحلیل طبقات جامعه چین) برای هر انقلاب است و چنانچه این امر بدرستی تشخیص داده نشود، اینکه عاقبت جنبشی به شکست بینجامد و یا پیروزی کاملی بدست نیاورد، امری تردید ناپذیر است.
اصل اساسی دیگر در این مورد این است که طبقه کارگر باید تا آنجا که میتواند دایره دوستان خود را گسترده سازد و تا آنجا که میتواند دایره دشمنان خود را کوچک سازد.هر نیرویی را که میتواند به انقلاب یاری رساند( حتی جزیی، فرعی و یا کم اهمیت) در خدمت اهداف انقلاب بسیج کرده و هدایت کند و هر نیرویی  را در میان دشمنان(بازحتی جزیی، فرعی، کم اهمیت) که میتواند خنثی و بی طرف و یا منفعل سازد؛ و تمامی نیروهایی را- از هر دسته و سلک - که در هر مرحله انقلاب(دموکراتیک و سوسیالیستی) و یا در هر مرحله معین از یک انقلاب، میتوان با آنها وارد اتحادهای دراز مدت و کوتاه مدت شد، دریابد و برنامه های استراتژیک و تاکتیکی خود را بر مبنای این اصل و شروط آن تنظیم سازد.
یکی از این واقعیات  مبارزات طبقاتی جاری، وجود طبقات دیگری غیر از طبقه کارگر در مبارزه علیه حکومت های استبدادی سلطنتی پهلوی و استبداد دینی آخوندهای حاکم است. در تاریخ جنبش کمونیستی در مورد این مسئله ناروشنی بسیار بوده و چپ و راست زدنهای فراوان به چشم میخورد.مهمترین دیدگاههایی را که مورد تحلیل طبقات، در این جنبش وجود داشته و دارد، به گونه ای فشرده و با چشم پوشی از برخی زوائد، طیف های بینابینی و نیز گروههای رویزیونیستی به این دلیل که اینها عموما هیچگونه پرنسیپ پابرجایی در مورد تحلیل طبقات در هر مرحله از انقلاب ندارند، میتوان این چنین دسته بندی کرد:
 دیدگاه ترتسکیستی: تنها دو طبقه ی اجتماعی کارگران و سرمایه داران را دیده و می بیند. این بینش، سرمایه داران را نیز کل یکپارچه ای می انگارد که در یکسو قرار دارند و در سوی مقابلشان کارگران را قرار میدهد.
 دیدگاه مارکسیست - لنینیستی: طبقات درگیر با حکومت را از یکسو طبقه کارگر و خرده بورژوازی(گاه صرفا شهری و گاه شهری و روستایی) می بیند و در سوی مقابل سرمایه داران وابسته (و گاه تنها سرمایه داران و بدون توجه به وابستگی به امپریالیسم) را قرار میدهد.
 دیدگاه مائوئیستی: طبقات کارگران، دهقانان، خرده بورژوازی شهری را در یکسو و بورژوازی حاکم را در سوی دیگر می بیند و اینها را در صف خلق قرار داده و دشمنان را نیز بورژوازی بوروکرات - کمپرادورها می بیند(در حال حاضر در  چهره و رنگ دینی و مذهبی) که به همراه لایه هایی از مالکین زمین خوار حکومت را دردست خود گرفته و از سوی امپریالیستها  و در مقابل خلق همواره مورد پشتیبانی قرا گرفته اند. درعین حال دسته آخر لایه هایی از اقشار بورژوازی ملی را تشخیص میدهد که بسته به اوضاع و احوال انقلاب میتواند در صف خلق قرار گیرد و یا در صف دشمنان خلق و یا منفعل باشد.(1)
  حزب کمونیست ایران( کومله سابق) یکی از احزاب چپ ایران است. این حزب، پیش از انقلاب عمدتا بوسیله رفیق کاک فواد سلطانی رهبری میشد و در مورد طبقات موجود در انقلاب دارای مواضعی مارکسیستی - لنینستی- مائوئیستی بود. در طول سالهای منتج به سال 60 تحت تاثیر جریان ترتسکیستی منصور حکمت و گروه او موسوم به مبارزان کمونیست(سهند ) قرار گرفت و مواضع خود را 180 درجه تغییر داد و به تنها دو طبقه کارگر و سرمایه دار حتی در کردستان باور آورد و تا جنگ با حزب دموکرات که آن را نماینده بورژوازی و صرفا در جهت مقابل خود ارزیابی میکرد، پیش رفت. در دهه 60 و پس از خیانتهای منصور حکمت و دارو دسته اش به این حزب و برپایی تشکلی به نام «حزب کمونیست کارگری»، گرچه این حزب تا حدودی مستقل از ترتسکیستهای کمونیست کارگری بود، اما کمابیش بر همان نظرات پیشین خود پافشاری کرده و نیز از جوانب دیگری به راست روی و نوعی سوسیال دمکراسی متمایل گشت. اکنون نیز این حزب از نظر تئوریک- سیاسی، با توجه به اینکه تمایلات و گرایشات ناسازگاری در آن وجود دارد، وضع بسامانی ندارد و از یک سو برخی از خطوط درون این تشکیلات آنرا به سوی اتحادهای موقتی با جریانهای ترتسکیستی رانده اند و از سوی دیگر، گرایشات دیگر به سوی نوعی سوسیال دمکراتیسم، که عاقبتش از دست دادن استقلال حزبی و دگردیسی یافتن و یا حل شدن در جریانات بورژوازی ایران و کردستان خواهد بود.
 آنچه اینجا برای ما اهمیت دارد نظرات ابراهیم علیزاده درباره وجود طبقات دیگری جز طبقه کارگر در مبارزات جاری است که بتازگی در سخنرانی خود در جلسه پایانی کنفرانس سالانه حزب کمونیست ایران درباره آن صحبت کرده است. این مسئله که رهبر حزبی که تقریبا نزدیک به 36 سال زیر نفوذ ترتسکیسم بوده است، نظراتی را ارائه میدهد که هم کیشی ای با ترتسکیسم رایج حکمتی ندارد و حتی در مقابل آن است، برای ما بسیار جالب است. ارائه چنین نظراتی ثابت میکند که حتی جریانهای زیر نفوذ ترتسکیسم و یا زیر تاثیر سوسیال دمکراتیسم، چگونه برای پذیرش وجود طبقات دیگر در جامعه جا باز میکنند. طبقاتی که علیرغم بورژوا بودن، از نظر آنها دشمنان اصلی مرحله کنونی مبارزه نیستند.(2)
روشن است که تنها پذیرش واقعیات وجود طبقات دیگر به خودی خود دردی را دوا نمیکند، بلکه مهمتر از آن تعیین مرحله انقلاب و نیز شیوه برخورد طبقه کارگر به آن طبقات در هر مرحله معین است. گرچه این نکات نه به گونه ای صریح و روشن، بلکه به گونه هایی حاشیه ای و نا روشن در سخنرانی علیزاده وجود دارد که ما به آنها اشاره خواهیم کرد، اما آنچه بطور عمده مورد توجه ماست، امر وجود طبقات دیگر در مبارزه جاری است و در وقت خود به نظرات این جریانات در مورد مرحله انقلاب و شیوه های برخورد این جریانات به این طبقات نیز خواهیم پرداخت.
 اینک به مرور مهمترین فرازهای سخنان علیزاده میپردازیم:
بورژوازی لیبرال
ابراهیم علیزاده در بخشی زیر نام اپوزیسیون  و پس از ابراز نظرش درباره سلطنت طلبان و بویژه مجاهدین چنین میگوید:
«اما در یک نگاه کلی به آرایش سیاسی دو طیف چپ و راست جامعه می توان تصور کرد که چه نیروهائی در صحنه سیاسی آینده ایران در کنار هم ظاهر خواهندشد. یک طیف لیبرال های ایران هستند، آنهائی که مطالبه ای بر علیه مناسبات مالکانه موجود ندارند، اما خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی هم هستند. این طیف از لیبرال ها را می شود شناسایی کرد. وقتی می گویم طیف، منظور من این است که طیف های مختلف، گرایش های مختلف، با افکار مختلف، با برنامه های متفاوت و با رهبری شناخته شده متفاوت. منظورم یک طیف است، نه یک سازمان معین. در مقابل یا در کنار این طیف، چپ قرار دارد[که] همراه و در کنار هم برای سرنگونی جمهوری اسلامی مبارزه می کنند.»(سخنرانی ابراهیم علیزاده در  جلسه اختتامیه کنفرانس سالانه تشکیلات حزب کمونیست ایران در آلمان در تاریخ 20 و 21 ژوئیه 2018، تمامی بازگفت های ما در این مقاله از همین سخنرانی است. علامت داخل قلاب، جمله داخل پرانتز و تاکیدها از ماست).
 مفهوم لیبرالها در واژه شناسی «چپ» (و بعضا ترتسکیستی) ایران مفهومی تازه نیست. آنچه در اینجا تازه و جالب است اولا گستره ای است که علیزاده به لیبرالها میدهد و از آنها به عنوان یک طیف با«گرایشهای گوناگون، با افکار مختلف و با برنامه های متفاوت و با رهبری شناخته شده» نام میبرد و از سوی دیگر اشاره وی به این نکته است که این ها در«مقابل» و در «کنار چپ» قرار دارند و «همراه و در کنار هم برای سرنگونی جمهوری اسلامی مبارزه میکنند».
به  این ترتیب ابراهیم علیزاده آمادگی حزب خود را جدای از «تقابل» با لیبرالها، برای «در کنار» و «همراه» آنها قرار گرفتن در مبارزه  کردن علیه جمهوری اسلامی، اعلام میکند. (3)
علیزاده روشن نمیکند که این لیبرالها کدام طبقه اقتصادی - اجتماعی هستند و چه خواستهایی دارند. او تنها به این نکات به شکل منفی اشاره میکند. وی میگوید که لیبرالها
«مطالبه ای بر علیه مناسبات مالکانه موجود ندارند، اما خواهان سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی، هم هستند».
نیرویی که مطالبه ای بر علیه مناسبات مالکانه موجود نداشته باشد یا بورژوازی است و یا خرده بورژوازی.(4) اما ما کمتر دیده ایم که گروه های چپ، خرده بورژوازی را لیبرال بدانند. بنابراین گمان قوی تر میتوان بورژوازی باشد. اگر چنین باشد این کدام بورژوازی است که خواهان سرنگونی جمهوری اسلامی است؟ این بورژوازی در جامعه ایران عمدتا میتواند بورژوازی ملی باشد.
میگوییم عمدتا، زیرا در شرایط خاصی بین  گروههای رقیب بورژوا - کمپرادور نیز تضادهایی پدید میاید و دسته ای خواهان سرنگونی دسته دیگر- خواه وابسته به یک بلوک امپریالیستی باشند و خواه وابسته به دو بلوک متضاد- میشوند. در وضع فعلی، بورژوازی بوروکرات- کمپرادور سابق نیز مایل به سرنگونی جمهوری اسلامی است. در واقع  در شرایط خاص ایران دو نوع بورژوا- کمپرادور وجود دارد. یکی بورژوا - کمپرادورهای سابق که سلطنت طلبان و جمهوری خواهان هوادار امپریالیسم غرب هستند  و دیگری بورژوا- کمپرادور های کنونی که از نظر اقتصادی عمدتا به امپریالیستهای غربی وابسته اند، اما از نظر سیاسی دارای درجاتی از استقلال هستند و در این زمینه تضادهایی ارتجاعی با امپریالیستها دارند.
علیزاده بالاتر، در مورد بورژوازی بوروکرات – کمپرادور سابق چنین گفته بود: «سازمان مجاهدن خلق ایران یا سلطنت طلبان تنها با اتکا به قدرت مالی و امکانات مادی که داشتند توانستند وانمود کنند که گویا در این حرکت ها نقش و سهمی داشتند وگرنه، نه از لحاظ تعیین شعارها و نه از لحاظ ترکیب شرکت کنندگان، خیزش دیماه نه ربطی به سلطنت طلبان داشت و نه به مجاهدین خلق. قابل تصور نیست مردمی که برای نان، کار و آزادی به خیابان ها آمده باشند، خواهان بازگشت رژیم پادشاهی بشوند»(تاکیدها از ماست)
به این ترتیب، علیزاده سلطنت طلبان و وابستگان به رژیم پادشاهی را(یعنی از نظر ما بورژوا- کمپرادورها ی سابق) و البته بی آنکه روشن کند که ماهیت طبقاتی اینها چیست، بیرون میگذارد و بنابراین میماند بورژوازی ملی!
لازم به ذکر است که علیزاده این دو نوع نیرو را یکی نمیداند و آنها را از یکدیگر جدا میکند؛ بنابراین لازم است از نظر کیفی خصوصیات متمایزی را برای آنها قائل شود. اینکه علیزاده نیرویی را بنام بورژوازی «بوروکرات - کمپرادور» و یا «ملی» به رسمیت بشناسد و یا نشناسد از نظر ما عجالتا اهمیت ندارد. آنچه اهمیت دارد این است که ویژگیهای آنها را چگونه شرح میدهد.
 علیزاده در مورد در مقابل قرار گرفتن این نیروها «مقابل» طبقه کارگر چنین میگوید:
«برنامه احتماعی اینها و شعار هایشان بتدریج در درون جنبش برای سرنگونی رژیم، در آینده ای نه چندان دور، اینها در مقابل هم قرار خواهند گرفت و مردم را در موقعیت انتخاب قرار خواهند داد.»
البته علیزاده اشاره نمیکند که این برنامه اجتماعی چیست و این شعارها کدامست، اما اشاره علیزاده به اینکه این دو نیرو در آینده ای نه چندان دور، در«مقابل» هم قرار خواهند گرفت، اشاره به این نکته است که اکنون در مقابل هم نیستند،(یا تقابل آنها محسوس و یا درجه نخست اهمیت قرار ندارد) و از این نکته که اکنون مقابل هم نیستند، میتوان این گونه نتیجه گیری کرد که اکنون «در کنار» و«همراه »هم علیه جمهوری اسلامی هستند.
سپس علیزاده در مورد توان و نقطه قوت این طیف ها چنین میگوید:
«نقطه قوت طیف لیبرال عبارت است از پشتیبانی بین المللی دولت ها به گونه ای که در هر شرایطی دولت ها اینها را لانسه می کنند و نهایتا پشتیبانی می کنند. ارگانها تبلیغاتی هایشان را در خدمت به آنها بکار خواهند انداخت، شما به این تلویزیون هایشان نگاه کنید می بینید نود در صد تبلیغات و ماحصل آن کمک به تقویت این جناح است، این امکان را دارند و طبعا در مورد امکانات مالی، تدارکاتی، تبلیغاتی همه این ها را به نفع آنها بکار خواهند انداخت. این نقطه قوت اینها است»
 این سخنان علیزاده در کل درست است. تنها چند تصحیح نیاز دارد. یکم اینکه این دولتهایی که از لیبرالها پشتیبانی میکنند، دولتهای امپریالیستی هستند(مانند دولتهای آمریکا، انگلیس، آلمان و فرانسه و...) که  امکانات مالی و تریبون هایی در اختیار آنها قرار میدهند. اما این امر که دولتهای امپریالیستی از لیبرالها پشتیبانی میکنند، موجب این نگشته بود که علیزاده آنها را از سلطنت طلبان که مزدور و نوکرهمین دولتهای امپریالیستی هستند، جدا نکند. علیزاده اینها را بدرستی متمایز میکند. روشن است که پشتیبانی ای که امپریالیستها از لیبرال ها میکنند و تریبون هایی که در اختیار آنها میگذارند به هیچوجه به آن اندازه نیست که از سلطنت طلبان میکنند. ضمن آنکه بالاتر علیزاده در مورد سلطنت طلبان گفته بود که:
« ...سلطنت طلبان تنها با اتکا به قدرت مالی و امکانات مادی که داشتند توانستند وانمود کنند که گویا در این حرکت ها نقش و سهمی داشتند.» و ما میدانیم که این «قدرت مالی» و «امکانات مالی»بخشا از وابستگی این نیروها به امپریالیستها بدست میاید. اما در مورد لیبرالها اشاره او عمدتا به امکانات بوق های تبلیغاتی امپریالیستها همچون بی بی سی و صدای آمریکا و دیگر جارچیان آلمانی و فرانسوی است، و بهر حال تمایزی در این خصوص قائل است. در صورتی که چنین تمایزی موجود نبود، آنگاه لیبرالها با سلطنت طلبان یکی و یا در یک دسته بودند و نیازی نبود که علیزاده آنها را از یکدیگر جدا کند و قرار بگذارد که« در کنار و همراه آنها» علیه جمهوری اسلامی مبارزه کند.(5)
نکته دوم این است که این بورژوازی لیبرال همانگونه که در ادبیات خط سه و مائوئیستی بارها و بارها به آن اشاره شده، گرچه نوکر و مزدور امپریالیسم نیست، اما با هزار بند به امپریالیسم وصل میباشد؛ از این رو، روشن است که چرا امپریالیستها در صورتی که نتوانند از مزدورانی وابسته به خود که در آب نمک خوابانده اند، بهره ای ببرند، ترجیح خواهند داد که از جناح هایی از این بورژوازی لیبرال برای پیشبرد مقاصد خود در مقابل نیروهای چپ و دمکرات استفاده کنند. امپریالیستها زمانی که مجبور باشند که بین نیروهای چپ و دمکرات از یک سو و بورژوازی لیبرال یکی را انتخاب کنند و یا به قدرت یکی از این دو نیرو تن بدهند، طبعا بورژوازی ملی و لیبرال را انتخاب خواهند کرد.
طبقات ناراضی در ایران که از کمونیسم دل خوشی ندارند!
علیزاده در ادامه میگوید:
«به اضافه، در خود جامعه ایران هم طبقات ناراضی وجود دارند که دل خوشی از سوسیالیسم یا کمونیزم یا قدرت گیری نیرو های چپ را ندارند و در عین حال نیروی واقعی اجتماعی هم هستند آنهم در سطح میلیونی، این طوری نیست که تعداد آنها هم کم باشد خوب اینها هم پشت این جریان می روند بنا بر این ما با یک جریان اجتماعی نسبتآ نیرومند روبرو هستیم که در داخل کشور پایگاه دارد و از پشتیبانی در خارج هم برخوردار است و امکانات وسیعی هم در اختیار دارد.»
 اینها نکات تازه ای در دیدگاههای حزب کمونیست ایران به شمار میرود. این دیدگاهها صد و هشتاد درجه با دیدگاههای حکمتی و ترتسکیستی پیشین این حزب در تضاد قرار دارد. (گرچه خود حکمتی ها هم به مرور مواضعشان را تغییر داده و همانگونه که نگارنده در نقد نظرات حمید تقوایی نشان دادم از مدتها پیش مفهوم «مردم» را به جای کارگر نشانده و یا بیشتر از سابق بجای آن بکار میبرند). توجه کنیم علیزاده به چه نکاتی اشاره میکند:
نکته نخست اشاره به این است که در جامعه ایران غیر از طبقه کارگر، «طبقات ناراضی» دیگری آن هم در سطح میلیونی  وجود دارند. اما در این صورت این پرسش پیش میآید که این طبقات ناراضی که در سطح میلیونی هستند، کدام طبقات هستند؟ چنانچه منظور علیزاده طبقه کارگر نبوده و خود طبقه بورژوازی لیبرال هم نباشد، آنوقت تنها یک طبقه میتواند وجود داشته باشد که در سطح میلیونی باشد و آن هم خرده بورژوازی (شهری و روستایی) یا بنا به ادبیات مغشوش و درهم کننده «شبه چپ» ایران «طبقه متوسط» است. در صورتی که این استنتاج درست باشد آنگاه تا اینجا علیزاده بر وجود دو طبقه انگشت گذاشته است: 1- بورژوازی لیبرال و 2- خرده بورژوازی. علیزاده این ترکیب را یک «جریان اجتماعی نسبتا نیرومند» میداند.
 نکته دوم اشاره علیزاده به این مسئله است که  این طبقه از کمونیسم هم دل خوشی ندارند. این نکته بخودی خود و در شرایط کنونی وضعیت چپ در سطح جهانی و در سطح ایران درست است، اما نمیتوان آن را به هر زمان و مکان و شرایطی تعمیم داد.
در این جا این گمان بوجود میاید که علیزاده تصور روشنی از توانایی رهبری طبقه کارگر و حزب کمونیست واقعی اش ندارد. در کشوری مانند روسیه، حزب کمونیست(بلشویک) پس از رشد ابتدایی خود میان طبقه کارگر، میتوانست در هر مرحله معین، تمامی طبقاتی را که  میشد پیرامون طبقه کارگر و زیر پرچم این طبقه گرد آورد، گردآورد و رهبری کرد. این امر بویژه شامل دهقانان و خرده بورژوازی شهری میگردید. در چین، حزب کمونیست این کشور، در مرحله انقلاب دموکراتیک، توانست تمامی طبقات خلقی و حتی بورژوازی ملی را زیر رهبری طبقه کارگر هماهنگ کند و در مرحله انقلاب سوسیالیستی، بخش هایی از این طبقات را با برنامه های نوسازی ایدئولوژیک - سیاسی موافق سوسیالیسم و کمونیسم نماید. اما علیزاده از پیش چهره یک بازنده و شکست خورده را بخود  میگیرد. از نظر علیزاده، این طبقات ناراضی را نمیتوان بزیر رهبری طبقه کارگر در مبارزه برای سرنگونی حکومت کنونی، و در مرحله بعدی، بخش های مهمی از آنها را زیر  پرچم سوسیالیسم و کمونیسم بسیج کرد!؟ چرا؟ زیرا دل خوشی از کمونیسم ندارند! این نکته ای است که تنها میتوان از کسانی شنید که باوری واقعی به تئوری انقلابی مارکسیسم و قدرت اعجاز برانگیز طبقه کارگر در انقلابات دموکراتیک و سوسیالیستی ندارند.
تردیدی نیست که هر طبقه اجتماعی به سازمان و یا حزبی تکیه میکند که آنرا بیانگر خواستهای خود میبیند. اما چنانچه حزب کمونیستی تمام عیار در ایران پا بگیرد و تمامی نیروهای زحمتکش شهر و روستا را به گرد طبقه کارگر بسیج کند و در راه مقاصد  طبقه کارگر و تمامی مردم سیاست های درست در پیش بگذارد که از جمله منافع آن طبقات غیر کارگر، اما مردمی را در هر مرحله نیز دربر گیرد، و در راه تحقق عملی آنها بکوشد و جانفشانی کند، آنگاه احزابی که براستی بر منافع واقعی طبقات خرده بورژوازی و بورژوازی ملی استوارند، سیاستهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی طبقه کارگر را تایید کرده و رهبری طبقه کارگر و حزب وی را خواهند پذیرفت.
باید به این حکم صائب و قدرتمند مارکسیستی توجه داشت که تا هنگامی که طبقه کارگر تمامی طبقات زیر استثمار و ستم را آزاد نکرده، نمیتواند خود را رها و آزاد سازد. این حکم  در شکل مثبت خود به این صورت در میاید که طبقه کارگر بواسطه شرایط ویژه خود درون نظام اقتصادی سرمایه داری بوروکرات - کمپرادوری  زیر سلطه و با توجه به شرایط ویژه انقلابات دموکراتیک نوین که جزیی از انقلابات سوسیالیستی هستند، میتواند رهبر تمامی طبقات خلقی شود و آنها را برای امر جمهوری دموکراتیک و سپس سوسیالیسم و کمونیسم بسیج کند. جبهه متحد خلق چین، خواه هنگام جنگ داخلی، خواه هنگام نبرد با ژاپن امپریالیستی و خواه باز در جنگ داخلی با گومیندان، تجلی بارز یک سیاست درست و انقلابی بود. طبقه کارگر در راس آن قرار داشت و تمامی احزاب دموکراتیک چین و همچنین بخشهای مهمی از بورژوازی ملی رهبری آن را بر انقلاب دموکراتیک پذیرفته بودند.
کردستان
وی در بخش دیگری از سخنان خود که درباره کومله (شاخه کردستان این حزب) است، نکات اساسی نظر خود را به کردستان تعمیم میدهد. از نظر وی در کردستان:
«توازن طبقاتی از لحاظ آماری به نفع طبقه کارگر نیست. در عین حال طبقه کارگر در کارگاه ها و مراکز کوچک کارگری پراکنده است و اینکه در این جامعه هنوز سازمان های مستقل کارگری که حالا زیر یک سقف کارخانه متحد نیستند حداقل بتوانند در تشکل هایی دور هم متحد باشند، بوجود نیامده اند. همه آن فشارهایی که دیکتاتوری و سرکوب در سطح ایران اعمال کرده، در سطح کردستان هم بر سر طبقه کارگر فرود آمده است. بنابراین ما در کردستان یک جامعه تافته جدا بافته ای نداریم از بقیه ایران، همه اون نقطه ضعف ها و نقطه قوت ها که در سطح سراسری از آن صحبت می کنیم این ها در این جا هم هم وجود دارند...»( تمامی تاکیدها از ماست)
اشاره به این مسئله که  در کردستان «توازن طبقاتی از لحاظ آماری به نفع طبقه کارگر نیست» اشاره به این نکته است که توازن طبقاتی به نفع طبقات دیگر است. اما علیزاده به جای تحلیل طبقاتی جامعه کردستان و اینکه این طبقات دیگری که امکان توازن طبقاتی به نفع طبقه کارگر را نمیدهند، کدام  طبقه یا طبقات هستند، و همچنین وزن و جایگاه هر طبقه در اقتصاد آن خطه، و اساسا این چه نوع اقتصادی است که این وضع را بوجود آورده، به این نوع کلی گویی ها بسنده میکند. از سوی دیگر، اشاره به اینکه «طبقه کارگر در کارگاه ها و مراکز کوچک کارگری پراکنده است» ویا «سازمان های مستقل کارگری بوجود نیامده اند» میتواند زمینه ای باشد برای برخی نتیجه گیریها در بخش بعدی سخنان وی که پایین تر به آن اشاره خواهیم کرد.
وی پس از بیان برخی خصوصیات مثبت کردستان همچون سنت های پیشرو،  سابقه مقاومت ۴۰ ساله، اینکه «کردستان جامعه ای تحزب یافته است و احزاب سیاسی در آن پایگاه های مهمی دارند» و بویژه اهمیت کمونیستها در آن خطه، چنین ادامه میدهد:
«اما با وجود این، اولآ نباید دچار این تصور شد این که گویا مقدرات جامعه کردستان به تصمیم کمونیست ها گره خورده است، اینکه کمونیست ها چه تصمیمی بگیرند حتمآ جامعه همانطوری خواهد شد، این اساسآ علمی نیست، این عینی نیست، عملی هم نیست به خاطر اینکه کمونیست ها منافع طبقاتی متفاوتی را نمایندگی می کنند و این منافع طبقاتی در سیاست و در زندگی واقعی منعکس است.»
این نکات مبهم هستند و جا برای اشکال گوناگونی از تفسیر باز میگذارند. مهمترین نکته ای را که میتوان با توجه به نکات پیشین ( به نفع طبقه کارگر نبودن توازن طبقاتی، وضع پراکنده  و بدون تشکل طبقه کارگر که در بالابه آن اشاره کردیم) و پس از این قطعه استنتاج کرد این است که چنانچه  فکر کنیم که مرحله انقلاب در کردستان سوسیالیستی است، این نه «علمی» است، نه «عینی» و نه «عملی». علیزاده در بخش بعدی سخنان خود این گمان را قوی تر میکند:
«این واقعیت به ما می گوید که اگر می خواهیم که جنبش کردستان قدرتمندانه در مقابل رژیم جمهوری اسلامی قرار بگیرد و دولت مرکزی واقعآ احساس کند که نیروی عظیمی را در مقابل خودش دارد و مردم معترض ایران ببینند که نیروی قدرتمند و موثری پشتیبان آنهاست، باید کارویژه ای هم انجام بدهیم. اینجا است که ما بحث های زیادی داریم راجع به اینکه سعی کنیم راه هایی را پیدا کنیم که جامعه کردستان با نیروی بیشتری در مقابل رژیم مرکزی قد علم کنند. بحث همکاری با نیروهای دیگر که طیفی از لیبرالها و ناسیونالیست کُرد هستند و همینطور طیفی از نیرو های چپ، از اینجا ناشی میشود. جواب به یک ضرورت است که این یک ویژه گی است.»(تاکید از ماست)
به این ترتیب علیزاده در کردستان  برای  داشتن نیروی بیشتر در مبارزه علیه حکومت مرکزی خواهان همکاری با «نیروهای دیگر که طیفی از لیبرالها و ناسیونالیست کرد»(و همینطور نیروهای چپ)هستند، میشود و آن را«ضرورت» میداند. و باز بدون آنکه یک تحلیل طبقاتی ارائه دهد و بگوید این «لیبرالها و ناسیونالیست های کرد» نمایندگان سیاسی کدام طبقات در اقتصاد کردستان هستند!؟ و معنای این «ضرورت» که به نوعی به ناکافی بودن نیروهای طبقه کارگر در مرحله کنونی دلالت دارد، چیست؟
 با توجه به پیش زمینه های نظری در این حزب، تنها نکته ای که عجالتا میتوان استنتاج کرد  این است که با وجود بورژوازی لیبرال و ناسیونالیست ها مرحله کنونی انقلاب نمیتواند سوسیالیستی باشد. 

هرمز دامان
بهمن96
یادداشتها
1-   این مسئله که در دوران کنونی، امپریالیستها با حکومت آخوندها در تضاد قرار داشته و برنامه هایی برای محدود کردن ماجراجویی های آنها و قرار دادن آنها در کنترل  خود تنظیم میکنند، به هیچوجه این مسئله را کمرنگ نمیکند که تا آنجا که توانسته و میتوانند این نوع حکومتها را در مقابل  مبارزات خلق پشتیبانی کرده و میکنند. پشتیبانی کنونی آنها از مبارزات مردم نیز کاملا تاکتیکی است و به امید بازگشت سلطنت طلبان به قدرت  و یا اجرای دیگر نقشه های امپریالیستی صورت میگیرد.
2-    آنچه که وجه عمده پذیرش کنونی طبقات دیگر را در بین برخی جریانها تشکیل میدهد، گرایشی راستی است که در برخورد به این طبقات، بویژه بورژوازی لیبرال زیر عنوان «بورژوازی صنعتی مولد» رخ می نماید. زمینه های این امر، سالها پیش بوسیله ایرج آذرین یکی از ترتسکیستهای قهار بوجود آمد. از حدود چهار الی پنج سال پیش هم توده ای - اکثریتی ها، بحث در مورد وجود بورژوازی ملی را با واسطه شخصی به نام حمید آصفی(که گویا از خودشان نبوده و از جریانات ملی است!) رو آوردند و مقالات متعددی از وی، در یکی از سایت های وابسته به خود درج کردند. ترتسکیستها  نیز که بخشا نگاهشان به توده ای- اکثریتی هاست و علیرغم خطوط ظاهر 180 درجه مخالف یکدیگر، بواسطه یگانی بنیادی نظرات اساسی رویزیونیستی، آنها را بیش از بقیه قبول دارند، شیوه برخوردی متفاوت با گذشته درمورد این مسئله در پیش گرفتند و بوسیله افرادی درون خود حزب کمونیست کارگری، به این مسائل گوشه چشم نشان دادند.  نگارنده در مقاله دیگری به این نظرات اخیر در حزب کمونیست کارگری پرداخته ام. (نگاه کنید به هرمز دامان، اسطوره شناسان اقتصاد ایران، بخش 15)
3-   علیزاده  تا حدودی- گرچه نه خیلی روشن- دو جنبه تاکتیک طبقه کارگر در مورد این بورژوازی لیبرال را بیان میکند. یک جنبه «مقابله» است و جنبه دیگر« در کنار و همراه هم بودن» در مبارزه برای سرنگونی حکومت اسلامی. مثلا وی در مورد جنبه مبارزه معتقد است که« این کاری است که چپ بایستی انجام بدهد یعنی اون طیف چپ بایستی بتواند مردم را متقاعد کند به اینکه تحول انقلابی در شرایط زیست مردم تنها در صورتی ممکن است که یک جریان چپ و به آن معنا که ما می گوییم، سوسیالیست( اصطلاحات سوسیال دمکراتیک!؟) در رأس جنبش قرار بگیرد.این یک کشمکش اجتماعی است، این فقط یک کار ترویجی نیست، این یک کار فقط برنامه ریزی نیست، این مبارزه اجتماعی است که سنگر به سنگر، خونه به خونه، کارگاه به کارگاه، دانشکده به دانشکده و در همه سطوح جامعه باید جریان یابد». (همانجا، تاکیدها و عبارت داخل پرانتز از ماست)این سخنان را میتوان این گونه تفسیر کرد که هنگامی که طبقه کارگر به همراه بورژوازی لیبرال برای سرنگونی جمهوری اسلامی قرار میگیرد، «همراهی» و «در کنار هم بودن» در مقابله با دشمن مشترک، به همراه«مبارزه» کردن با یکدیگر برای رهبری و در باره محتوی، شیوه ها و اشکال مبارزه با این دشمن مشترک و نیز برخی تقابلهای دیگر درون جبهه مشترک، هر دو وجود دارند، و این گونه نیست که زمانی که این دو نیرو، در جبهه ای واحد، درکنار هم و برای هدفی واحد مبارزه میکنند، دیگر مبارزه  با یکدیگر برای رهبری و در مسیر دستیابی به هدف موقوف و تعطیل گردد. از این دیدگاه نباید دو قطب «وحدت و مبارزه» را از یکدیگر جدا کرده و هر کدام را به دورانی موکول کرد، گرچه در هر دوران یا مرحله یکی از این دو عمده است.
4-   ما درست میدانیم که بگوییم علیه نفس مالکیت خصوصی و نه «علیه مناسبات مالکانه موجود». زیرا هم بورژوازی لیبرال و هم خرده بورژوازی علیه مناسبات مالکانه موجود که بوروکرات-  کمپرادوری و وابسته به امپریالیسم است و به آنها ستم روا میدارد، ادعا و اعتراض دارند.
5-    مگر اینکه علیزاده اساسا تمایزی بین این دو نیرو قائل نباشد. این امر البته از جانب حزب کمونیست کارگری  و دارودسته حکمتیستها  غریب نخواهد بود؛ زیرا اینها از مدتها پیش با سلطنت طلبان وارد ضد و بند شده و کلی مراودات و همکاری داشتند. اما با توجه به اشارات بعدی علیزاده در مورد اتحاد با لیبرالها و ناسیونالیستها در کردستان روشن است که در نظر وی این تمایز وجود دارد.



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر