۱۳۹۶ اسفند ۶, یکشنبه

نگاهی به نظرات «اسطوره شناسان» اقتصاد ایران(15) (بخش اول - قسمت پایانی)* کمونیسم کارگری کنونی و بورژوازی ملی


نگاهی به نظرات «اسطوره شناسان» اقتصاد ایران(15)

(بخش اول - قسمت پایانی)*

کمونیسم کارگری کنونی و بورژوازی ملی

 اخیرا حسن اصغری از حضرات ترتسکیستها کمونیسم کارگری یا در حقیقت اکونومیستهای امپریالیستی، به بیان دیدگاه خود درباره مقاله ای که بوسیله فردی به نام حمید آصفی در یکی از سایت های توده ای - اکثریتی درباره بورژوازی ملی درج شده، پرداخته است. وی پس از مشتی افاده برای عدم پشتیبانی این حضرات از بورژوازی ملی چنین مینویسد:
«بورژوازی ملی و مولد» حمید آصفی موجودی است جدا از دم و دستگاه جمهوری اسلامی.» (مقاله «در سودای حمایت کارگر از بورژوازی ملی»، کارگر کمونیست، شماره 480، سوم مرداد96 ، ص9- 8 تمامی نقل قولهای ما از همین مقاله است)
 خوب تا اینجا نصف قضیه حل شد! بورژوازی ملی آصفی«جزیی از دم و دستگاه دولتی نیست»، و چون اکنون جدا از دم و دستگاه دولتی است، لابد قابل بحث است. از این جا این نتیجه بدست میآید که یا اینکه بورژوازی ملی ای که برخی نیروهای خط سه از آن صحبت میکردند، جزیی از دم و دستگاه و دولت حکومت پهلوی بود و همین امر باعث شده بود که حضرات ترتسکیستها آن را طرد کنند،(چه رادیکالیسمی!؟) و یا آنکه جناب اصغری دولت موقت بازرگان را مد نظر دارد؛ یعنی زمانی که بورژوازی ملی دولت موقت را تشکیل داد و در آن زمان معین جزیی از حاکمیت بود. اگر این نکته دوم درست باشد آنگاه اصغری و گروهش باید زمانی که بازرگان استعفا داد و بورژوازی ملی از حاکمیت بیرون آمد و«جدا از دم و دستگاه جمهوری اسلامی»گردید، دوباره آنرا به عنوان بورژوازی ملی به رسمیت میشناخت!؟ میدانیم که کمونیسم کارگری چنین موضعی نگرفت و نداشت.  
اصغری ادامه میدهد:
«از فحوای نوشته ایشان چنین بر میاید که او یک لایه ضعیف و حاشیه ای از سرمایه داران خصوصی (غیر دولتی) را در نظر دارد.»
اینجا را داشته باشیم:«یک لایه ضعیف و حاشیه ای از سرمایه داران خصوصی (غیر دولتی)» این «لایه ضعیف و حاشیه ای از سرمایه داران خصوصی» چه تاثیری در نظر اصغری دارد؟ مثلا اگر بورژوازی ملی آصفی «لایه ضعیف و حاشیه ای» باشد در نظر اصغری در مورد بورژوازی بودن آن و استثمارگر بودن آن تغییری بوجود میاید؟
و سپس میگوید:
«ابتدا این نکته را یادآوری کنیم که این جدول بندی کردن های بورژوازی و بورژواها از جدول بندی کردن های که در اوایل انقلاب بین چپ های خلقی ایرانی مد بود، متفاوت است.»
 آفرین به جناب اصغری!  ما باید این« متفاوت است» را هم به آن داشته هایمان اضافه کنیم!  درعین حال  آن را با حروف درشت بنویسم و بر تارک کنگره های حزب کمونیست کارگری نصب کنیم: «چپ های خلقی ایرانی» به یک  بورژوازی ملی «دیگری» باور داشتند، اما این بورژوازی ملی که آصفی از آن صحبت میکند از بورژوازی ملی آنها«متفاوت» است! و این را اصغری حسابی حواسش هست که به خواننده یاد آوری کند!ً
اما چرا «متفاوت» است؟
 ترتسکیست هرهری  ما ادامه میدهد:
« آن دوره «بورژوازی ملی و مترقی» در تقابل با «بورژوازی وابسته و کمپرادو» تعریف میشد و قابل دفاع شده بود.»
 به عبارت دیگر، اگر آن«چپ های خلقی» بورژوازی ملی را« در تقابل با بورژوازی وابسته و کمپرادور» نمیدانستند (لابد باید با آن یکی میپنداشتند) آنگاه ممکن بود که قضیه جوری«متفاوت »میشد. و یا دقیقتر اگر آنها اصلا بورژوازی کمپرادور وابسته به امپریالیسم و اصلا امپریالیسم  را حذف میکردند و از یک بورژوازی که هیچ تقابلی میان لایه های آن وجود نداشت، صحبت میکردند، و البته پس از آن از  بورژوازی ملی صرفا به مانند «لایه ضعیف و حاشیه ای» سخن به میان میاوردند، ممکن بود قضیه جور دیگری«متفاوت »میشد.  کجای این قضیه را بگیریم که بتوان از آن نتیجه سر راستی بیرون آورد!؟
اصغری ادامه داده و در مورد تاریخچه بورژوازی ملی میگوید:
«تزی بود که ریشه آن استالین (ترتسکیست ما یادش نمیره که برای اینکه ما را به یاد اینکه پیرو  ترتسکی است بیندازد، از استالین نام ببرد!؟) و چپ روسی و حزب توده بود...»
البته خیال خامی است که کسی انتظار داشته باشد فردی از میان ترتسکیستها، از جمله جناب اصغری، حتی یکبار هم که شده تاریخ، آن هم تاریخی با این روشنی را درست شرح بدهند!؟
اولا، که وجود بورژوازی ملی در کشورهای زیر سلطه از زمان لنین مورد بحث قرار گرفت و نه از زمان استالین. کافی است که به نظرات لنین درباره کشورهای مستعمره و از جمله چین و ترکیه و ایران رجوع کرد تا پی به دروغ های تهوع آور ترتسکیستی در مورد تاریخ این نظریه پی برد.
دوما، حزب توده رویزیونیست از سالهای 40 به بعد، یعنی از زمانی که به مرور داشت تبدیل به حزبی مزدور شوروی میشد، زیر عنوان«بورژوازی لیبرال»(1) مخالف بورژوازی ملی بود، زیرا آن را وابسته به غرب میدانست. اما حزب توده نیمه رویزیونیست هم حتی در یکی از مهمترین فرازهای مبارزه ملت ما، از پشتیبانی دکتر مصدق به این سبب که وی را آمریکایی- که البته شما امپریالیسم آمریکا را هم حذف کرده اید - میدانست، سرباز زد و بجای اتحاد مشروط با وی، با وی به مبارزه محض پرداخت. بنابراین این تهمت ها که این حزب اصطلاح بورژوازی ملی را علم کرد و یا به آن باور داشت، به  جز دوران بسیار کوتاهی، به این حزب نمیچسبد.
 اصغری به نظرات توخالی خود در مورد تاریخ ادامه میدهد:
« که کمونیستها و کارگران چین را به قتلگاه بورژوازی ملی برده بود.»
ما جدا تلاش میکردیم که این «همدردی عمیق» جناب حسن اصغری( و البته دیگر همکیشان وی) را با کارگران چین  درک کنیم و برای آن ارزش زیادی قائل باشیم!؟اگر اصغری در مقابل نظرات ترتسکی که به ترتسکیستها در چین دستور داد به ارتش امپریالیستی ژاپن بپیوندند و در قتل عام کارگران و کمونیستها شرکت کنند، موضع میگرفت و آن رامحکوم میکرد. اما زمانی که اصغری و ترتسکیستها چنین نمیکنند، آنگاه ما به خود حق میدهیم که چنین «همدردی هایی» را نه همدردی واقعی، بلکه اشک تمساح بخوانیم و اهداف آنرا جعل تاریخ به شیوه ترتسکیستها بدانیم.
 باری، اصغری احتمالا  دوره لشکر کشی به شمال از سال 1926 به بعد را در نظر دارد؛ یعنی  دوره ای که چن دوسیو رهبر حزب بود و به بورژازی ملی به شیوه ای اپورتونیستی و راست روانه برخورد کرد و مشی «اتحاد بدون مبارزه» را با این بورژوازی  اتخاذ کرد و البته در این برخورد راست و اشتباه تاریخی وی، کمینترن و رفیق استالین نیز سهیم بوده و نقشی داشتند.
 اما ای ترتسکیست  تحریف گر، آن سیاست راست روانه چن دوسیو از سوی مائو تسه تونگ نقد شد و چن دوسیو از رهبری حزب کنار گذاشته شد، اما نه نقد اپورتونیسم راست چن دوسیو و نه برکناری وی و کسانی که چون وی اپورتونیسم راست بودند، به این نتیجه نینجامید که مائو و حزب کمونیست چین، بورژوازی ملی را فاقد موجودیت و کلا ارتجاعی ارزیابی کنند. آنها نه تنها برخورد راست چن دوسیو را نقد کردند، بلکه پس از آن با خطی که در حزب کمونیست چین غالب شد(خط جان گوه تائو که تنها طبقه کارگر و جنبش کارگری را قبول داشت و تمامی طبقات- از جمله دهقانان-  را نفی میکرد و تا حدودی متاثر از نظرات «چپ روانه» ترتسکی و رادک در مورد چین بود) و این بار «مبارزه مطلق بدون اتحاد با بورژوازی ملی» را پیش برد، در افتادند و آن را نیز نقد کردند.
نتیجه نهایی از صف خلق بیرون گذاشتن بورژوازی در تمامی مراحل انقلاب نبود، بلکه سیاست اتحاد و مبارزه توامان در مورد وی اتخاذ شد و در هر مرحله ای که میشد با این بورژوازی وارد اتحاد و  ائتلاف شد، آنها این اتحاد را انجام دادند و در مراحلی که به سبب تزلزلات و خیانتها و پیوستن آن به نیروهای ارتجاعی، نمیشد با آن اتحاد کرد، آن را یا منفرد کردند و یا از صف خلق بیرون گذاشتند؛ در عین حال همواره مراقب آن بوده و به مبارزه با ضعف ها، کمبودها و سازشکاری های آن با ارتجاع چین و امپریالیستها دست زدند. احتمالا ترتسکیست ما میخواهد پنهان کند(و یا نمیداند) که مائو و مائوئیستها، این سیاست  اتحاد و مبارزه را حتی پس پیروزی انقلاب 1949 در چین ادامه دادند و بورژوازی ملی در چین، پس برقراری جمهوری دمکراتیک خلق چین تا مدتها اجازه فعالیت داشت.
اصغری سپس میگوید:
 «تزی که مبارزه کارگر با «بورژوازی ملی »کشورهای باصطلاح «جهان سوم»(خیر! کشورهای زیر سلطه که مشهور به جهان سوم هستند اصلا وجود ندارند؛ چرا که امپریالیسم وجود ندارد!؟ این ترتسکیست خوش نشین در کشورهای امپریالیستی زندگی میکند و فکر میکند همه کشورهای جهان مثل کشور امپریالیستی هستند) را از دستور خارج کرده بود.»
و البته شما و حکمتی ها آنرا در دستور کار مبارزه اقتصادی صرف خود قرار دادید و به جای آن مشغول مغازله و بده بستان با بورژوازی بوروکرات- کمپرادور سلطنت طلب  شدید؛ با آنها  در برنامه های تلویزیونی نشست و برخاست کردید!؟ از آنها پشتیبانی مالی درست و حسابی گرفتید و مراسمها و برنامه های سیاسی خود را مشترکا برقرار کردید!؟
اصغری ادامه میدهد:
  «بخش  عمده چپ رادیکال و خلقی آن را پذیرفته بود که با نقد «اتحاد مباران کمونیست» و مشخصا منصور حکمت کنار گذاشته شد.»
منظور اصغری همین جزوه بی معنا و تهی از دانش و استدلال و منطق«اسطوره بورژوازی ملی و مترقی» است. حضرت والا نمیداند که سازمانهای  چپ رادیکال و از نظر حضرات خلقی ای همچون چریک های فدایی خلق پس از تحلیل انقلاب سفید، بسیار زودتر از حکمت، بورژوازی ملی را نفی کردند و راه کارگری ها هم تا آن زمان که «رادیکال»بودند، اصلا بورژوازی ملی نمی شناختند؛ واکنون هم، با رشد گرایشهای سوسیال دمکرات در آنها به درج نظرات وابسته به جبهه ملی و ملی گراها در سایت های وابسته به خود دست میزنند و به مرور خود را آماده میکنند تا چیزی شبیه به بورژوازی ملی را بشناسند؛ میماند دو سازمان عمده پیکار و رزمندگان. این دو سازمان هم اکنون وجود ندارند، اما جریانهای کوچکی هستند که راه آنها را میروند و برخی از این جریانها هم محافظه کارانه و برای اینکه مبادا متهم به پذیرش موجودیت بورژوازی «ملی» شوند، از واژه هایی مانند«ناسیونالیست» بجای« ملی» استفاده میکنند؛ گرچه کماکان آن را درصف دشمنان خلق قرار میدهند. این دسته اخیرنقطه نظرات ترکیب گرا و درهم کننده دیدگاههای گوناگون (اکلکتیسم) در موردطبقات خلق و ضد خلق، مرحله انقلاب وچیزهایی از این قبیل دارند. ما نظرات این دسته های اخیر را در بخش دوم همین جزوه بررسی خواهیم کرد.
وی سپس  ادامه میدهد
«اما تا آنجا که به رابطه «بورژوازی ملی و مولد» با «بورژوازی بزرگ دولتی رانتی» حمید آصفی بر میگردد، حقیقتا نمیدانم که یک چنین چیزی- اگر وجود داشته باشد- تا چه حد میتواند مستقل از رژیم جمهوری اسلامی و همان «بورژوازی بزرگ دولتی رانتی» به زندگی اش ادامه بدهد...»
کمونیسم کارگری را!؟ چگونه راه باز میکند برای تجدیدنظرهای نوع آذرینی که از بورژوازی صنعتی و مولد پیش از اینها صحبت کرده بود! اصغری میگوید که نمیداند(صد بارک الله به این اعتراف صادقانه!) که آیا یک چنین چیزی وجود دارد و یا ندارد (یعنی ممکن است وجود داشته باشد!؟). او در عین حال «حقیقتا» نمیداند چنانچه چنین چیزی وجود داشته باشد باز آیا مستقل از رژیم جمهوری اسلامی میتواند به زندگی اش ادامه دهد و یا خیر! به این ترتیب، اصغری خود را به ندانستن میزند و جای شک و تردید باقی میگذارد تا اگر روزگاری لازم شد بگوید وجود دارد و یا میتواند بالاخره به شکل ضعیف و حاشیه ای زندگی کند. به این میگویند یک تجدید نظر طلب واقعی منتها در امور ترتسکیستی!
و سپس:
«هر چه که بوده و هست، خصوصی و به اعضای خانواده خود وآقازاده ها واگذار شده و دست اندکاران نزدیک دولتی هاست.»
 بنابراین جای هیچ ندانستن و تردیدی نباید جایز باشد؛ حال آنکه اصغری نه تنها تردید میکند، بلکه آنرا ادامه میدهد:
« هدف من در این یادداشت کوتاه جواب دادن به«اتحاد بین کارگران و بورژوازی ملی و مولد » نیست. خود آصفی هم باور چندانی به عملی شدن یک چنین چیزی ندارد.»
پس از تردید نظری، اینک تردیدی عملی نیز بوجود میاید. به عبارت دیگر و بر طبق نظرات  و ادبیات ترتسکیستی  این گونه سخن گفته نمیشود که عملا«اتحاد بین کارگران و بورژوازی ملی و مولد»غیر ممکن است و طبقه کارگر با تمامی طبقه بورژوازی استثمارگر، خواه دولتی و خواه غیر دولتی روبروست، بلکه  این گونه گفته میشود که میتوان به آن «باور چندانی»(عبارت کشدارو قابل تفسیر) نداشت. یعنی ممکن است در شرایطی به آن باور آورد؛ و درست این گونه است که اصغری میگوید:
«اگر ضرورتی دست داد،حتما باید به تفصیل به این موجود موهوم «بورژوازی ملی و مولد»باری دیگر پرداخت.»
بنابراین دست دادن«ضرورت» است که تعیین کننده «پرداختن» دوباره به  «بورژوازی ملی و مولد» است. باید دید چه میشود و اوضاع در آینده چگونه خواهد بود و اصغری چه باید بکند! کلمه «موهوم» نیز از زمره همان بازی های کلامی است. اگر شما چهل سال پیش به این موجود «موهوم» پرداختید و گروه های «رادیکال و خلقی» نیز از آن گسست کردند و اکنون هم «کسانی پیدا نخواهند شد که به این حرفها گوش دهند»(همان مقاله) پس چرا باید ضرورتی ایجاد شود که شما دوباره به آن بپردازید؟ 
 و در پایان پس از مشتی ژست گرفتن در مورد مبارزات اقتصادی کارگران(2) و ادا و اصول «چپ» در آوردن چنین میگوید:
«برای قانع کردن کارگر به سواری دادن به بورژوازی، حمید آصفی بهتر است دنبال نقل قول از منشویکها و مائوئیستها بگردد.»
آقای حمید آصفی نیازی ندارد سراغ مائوئیستها برود. او و دیگر افراد مشوق وی که بنا به گفته خودش، از چند سال پیش تشویقش کردند که در سایت های توده ای - اکثریتی مقالاتش را درباره بورژوازی ملی منتشر کند، چشم امیدش همانطور که خودش میگوید امثال شما و همچنین چپ های زهوار در رفته و سوسیال دمکرات شده است. و جناب اصغری تا زمانی که «بلشویک» های این جنبش، امثال شما باشند، او دیگر نیازی ندارد که سراغ «منشویکها» برود.
بطور کلی، توده ای ها و اکثریتی ها (و همینطور راه کارگری ها) از یک سو و کمونیسم کارگری ها(3) از سوی دیگر، آرام آرام و یواش یواش دارند جا برای برخی از لایه های بورژوازی در صف مردم باز میکنند. این جور که بوی آن میاید، مصرف «اسطوره بورژوازی ملی لیبرال» تقریبا دارد به پایان میرسد!؟ 
پایان بخش اول
هرمز دامان
بهمن 96

·        بخش دوم این نوشته به «اسطوره» بودن طبقه متوسط میپردازد. طبقه ای که این روزها بیش از گذشته مورد بحث و بررسی قرار گرفته و میگیرد.
1-    «بورژوازی لیبرال» واین اواخر«بورژوازی ناسیونالیست» (اینجا واژه خارجی  «ناسیونالیست» خجولانه به جای واژه «ملی» نشسته است) اصطلاحاتی است که بخش هایی از چپ (که زیر نام مارکسیست - لنینست، تمایلات عمیقا ترتسکیستی را با خودحمل میکنند) و شبه چپ ایران( ترتسکیستها، رویزیونیستهای توده ای- اکثریتی، سوسیال دمکراتهایی که اینک در میان جریانهای سابق چپ رشد کرده اند) شرمگینانه پشت آنها پنهان شده اند و برای توصیف بورژوازی ملی از آنها استفاده میکنند. اصطلاح بورژوازی لیبرال عموما با یک یگانه انگاری با بورژوازی لیبرال روس بکار میرود و در کنار آن، وجه مبارزات لنین و بلشویکها با بورژوازی لیبرال روس برجسته شده اما در مورد سازشها و اتحادهای لنین و بلشویکها با این بورژوازی کمتر سخنی به میان میاید.
2-    خواندن این بخش از هارت و پورت های اصغری خالی از لطف نیست! باهم میخوانیم:« حمید آصفی حس کرده است که اتفاقات سرنوشت سازی در راهند». بببینم این «اتفاقات سرنوشت ساز» از دید اصغری کدامها هستند: آصفی«میگوید که دیگر کسی، نه در کارخانه ها، نه در دانشگاهها و نه در بین تحلیل گران سیاسی و حتی نه در دولت به این فکر نیست که مناسبات تولیدی سرمایه داری را از حوادث و اتفاقات احتمالی آینده نجات بدهد». حالا باید دید که اصغری کدام «حوادث و اتفاقات» را اقداماتی میداند که مناسبات تولیدی سرمایه داری را تهدید خواهد کرد:« کارگرانی که دستمزدشان کفاف زندگی بخور و نمیر را هم نمیدهد...»،« تلاش برای زندگی صرف راهنمای کارگران شده...»، «...کارگران را ازمطالبه کردن نان و بهداشت و هوای سالم و کرایه خانه منصرف نخواهد کرد...»،«ضرورت داشتن همین دو سه رقم مایحتاج اولیه زنده ماندن است که اعتراض بر علیه آنچه که بورژوازی نام دارد را بر تئوری و فلسفه بافی ارجحیت میدهد»، و در پایان« کارگران به حرف کسی گوش میدهند که راه خلاصی از استثمار را نشانش بدهد و نه راه تحکیم زنجیرهای اسارتش را». بنابراین «افزایش دستمزد»، تامین «یک زندگی بخور و نمیر»،«تلاش برای زندگی صرف»، «مطالبه نان و بهداشت و هوای سالم و کرایه خانه» ،«ضرورت داشتن همین دو سه رقم مایحتاج اولیه زنده ماندن» و «مبارزه برای رفاه و دستمزد»، اینها «حوادث و اتفاقاتی» است که قرار است مناسبات تولیدی سرمایه داری را تهدید کند؟! و گویا قرار خواهد بود که کارگران به حرفهای اصغری گوش بدهند و وی را به عنوان کسی که راه«خلاصی از استثماررا» نشانشان داده، بشناسند. اما اینها نه تنها راه «خلاصی از استثمار» نیست، و نه تنها حتی اگر این خواستها تحقق یابد«زنجیرهای اسارت طبقه کارگر» گسسته نخواهدشد(کافی است نگاهی به طبقه کارگر در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی غرب بیندازیم که بیشتر این خواستها را ندارد) بلکه «کل بورژوازی» و نه تنها بورژوازی ملی، بلکه بورژوازی بوروکرات کمپرادورهای سابق و نیز اصلاح طلبان حکومتی و غیره  نیز میتوانند به خاطر طرح این خواستها از جانب اصغری به عنوان نهایت خواستهای طبقه کارگر، اصغری را«حلوا حلوا کرده و روی سرشان بگذارند»!
3-    این مسئله شامل حزب کمونیست ایران نیز میشود که ظاهر از حزب کمونیست کارگری جلوتر است. نگارنده  در مقاله مستقلی که بزودی در وبلاگ قرار خواهد گرفت، به تحلیل دیدگاههای این حزب در این مورد پرداخته ام.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر