۱۴۰۱ مهر ۱۲, سه‌شنبه

جنبش و خیزش جوانان

 

جنبش و خیزش جوانان
 
خیزش جوانان
جنبش و خیزش جاری علیرغم افت و خیزها و کش و قوس ها می رود که گسترده تر از پیش شود. پس از سرکوب خونین دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، دانشگاه های بیشتری به جنبش و خیزش آمدند و خشم خویش را از این حکومت کثیف و جنایتکار و مرتجع ابراز کردند.
 در پی آنها دانش آموزان این نوگلان  آینده ساز کشور مبارزات نوین خود را آغاز کردند. آنان در مدارس نه تنها عکس های خامنه ای بلکه همچنین عکس های خمینی را پاره کرده و یا سوزاندند و به این وسیله نشان دادند که مخالف کل حکومت مذهبی حاکم از آغاز تا کنون هستند و می خواهند از مرزهای این حکومت مستبد مذهبی و خط قرمز های آن رد شوند و یک جمهوری مردمی غیرمذهبی(سکولار) را برپا کنند.
دانش آموزان و به ویژه دانش آموزان دختر در مدارس به گردهمایی های پرشوری دست زدند و در پی آن به خیابان ها آمدند و شعارهای خود علیه حکومت را سر دادند.
سربلند کردن جنبش دانش آموزان پس از جنبش دانشجویان نشان می دهد که در خیزش کنونی ایران انتقال های مداومی از یک بخش، گروه و طبقه به بخش و گروه و طبقه ی دیگر صورت می گیرد و اجازه نمی دهد پرچمی که بلند شده به زمین بیفتد. این انتقال های پی در پی از یک سو نشان دهنده ی ناموزونی رشد در مبارزات و خیزش ها و انقلاب ها در ایران است و از سوی دیگر طلایه های موزونی آینده یعنی حرکت و جنبش متحدانه ی تمامی بخش ها و گروه ها و طبقات خلقی است.  
در پی مبارزات دانشجویان و دانش آموزان، کشاورزان اصفهان نیز دست به راهپیمایی زدند و شعارهایی علیه دولت رئیسی سر دادند.
 و ای کاش می شد که دوباره چادرها را در کنار سی سه پل برپا کنند و یا به اشکال دیگری از مبارزه دست زنند که بتواند پایدار باشد، که این بار نه تنها توده های استثمار شده و ستمدیده ی کارگر و زحمتکش اصفهان که تمام خلق ایران با آنها همراهی خواهد کرد.  
استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی
یکی از شعارهایی که در راهپیمایی های دانش آموزان داده شد « استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» بود. دو وجه مهم این شعار همانا استقلال و آزادی است و همان ها هم می تواند مضمون اساسی جمهوری ایرانی را مشخص کند. استقلال و آزادی خواست های ملت ایران از مشروطیت تا کنونی بوده است. مضمون این شعار یعنی حکومتی که مستقل از امپریالیست ها غربی و شرقی باشد و آزادی و دموکراسی را تامین کند تنها می تواند یک جمهوری دموکراتیک و مردمی باشد که مبنای اساسی اش آزادی و دموکراسی برای توده ها و طبقات خلقی و حفاظت از استقلال ایران در مقابل هر نیروهای استعماری و امپریالیستی است.

درود به دانش آموزان و دانشجویان مبارز
درود به کشاورزان اصفهان
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک مردمی به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
 13 مهر 1401

عربده کشیدن خامنه ای برای جنبش توده ها

 

 


  عربده کشیدن خامنه ای برای جنبش توده ها

 بالاخره خامنه ای«حرف» زد! 
خامنه ای چیزی در چنته ندارد که بگوید جز این که برای توده ها شاخ و شانه بکشد! جز آنکه رذیلانه و با پستی هر چه تمام تر آنها را« اغتشاشگر» بنامد!
 این آخوند مستبد بلاهت را به سرحد اعلای آن رسانده است چندان که گویی بلاهت و حماقت، تمامی جهان را رها کرده و در این شخص وجودی را یافته که می تواند به بهترین شکل تمامی چهره ی خود را مجسم و به نمایش گذارد.
 از سوی دیگر وی خود را عامدانه به نفهمی می زند و خیزش توده ها را به نیروهای بیگانه نسبت می دهد:
 این خیزش بزرگ «کار خارجی هاست، کار آمریکا و صهیونیست های اسرائیل است، کار حقوق بگیران آنهاست»!
و چه قدرتی می دهد به این آمریکا و اسرائیل که پس از 40 سال حکومت و رسیدن جمهوری خامنه ای و اراذل پاسداراش به پهپاد و نزدیک شدن به بمب اتم و قدرت اول منطقه و احتمالا دنیا!؟ شدن، هنوز تا داخل بیت رهبری می آیند و نیز می توانند چنین جنبشی علیه خامنه ای به راه اندازند!؟
خامنه ای به این بسنده نکرده و پیوستن هنرمندان و ورزشکاران را به جنبش بی اهمیت می خواند.
 او خود را به نشنیدن این فریاد پیچیده در جامعه می زند که آنکه از نظر خیزش توده ها اکنون بی اهمیت ترین و بی ارزش ترین فرد این جامعه است خود اوست. او و دم و دستگاه خلافت اش است که باید جمع شود و همچون عکس ها و تصاویرشان سوزانده و به زباله دان انداخته شوند.
خامنه ای این فرد خودپرست و مغرور که حتی جناح اصول گرایش را هم به بدترین موقعیت طی چهل سال اخیر کشانده، کسی که برای خاندان خود حکومتی طولانی دوخته بود اما اینک آرزوهای خود را برباد رفته می بیند، چاره ای ندارد که در اوج درمانده گی به خباثان دفترش و نیروهای سپاهی پلیداش انرژیِ تزریق کند و از آنها بخواهد که از حکومت او و خاندان اش دفاع کنند و نگذارند سر بچه اش بی کلاه( بی عمامه!) بماند!
خامنه ای همچون گذشته سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی اش، این نیروهای جنایتکار را که خشم و نفرت خلق ایران را برانگیخته اند و توده ها علیه آنها شعارهای «مرگ بر سپاهی» و «مرگ بر بسیجی» و« بیشرف، بیشرف» سر می دهند«مظلوم» می خواند. او البته فراموش می کند که «لباس شخصی ها»یش یعنی پاسداران تفنگ به دستی را که از ترس حاضر نیستند با لباس خود بیایند جزو این دارودسته ی«مظلومین» قرار دهد!
 و چه«مظللومانی»! نیروهایی که تا دندان مسلح اند و خلق بی سلاح را با شلیک گلوله جنگی و ساچمه می کشند و مجروح می کنند!
به راستی که اگر خامنه ای این گونه سخن نگوید چه بگوید!
تضاد باند خامنه ای  با دیگر باندهای اصول گرا
آنچه که در عربده کشیدن های خامنه ای مهم است در درجه ی نخست آشکار کردن تضادهای شدید در جناح اصول گرا و در درجه ی دوم بازتاب مبارزات مردم در این جناح و دم و دستگاه  تبلیغاتی است:
خامنه ای آنها را خطاب قرار می دهد:
« برخی افراد نسبت به اینکه گفته شود فلان حادثه طراحی و کار دشمن بوده است، حساس هستند...»
 این حرف ها درست آشکار کردن تضادها در جناح اصول گرا است. برخی از افراد و باندهای درون این جناح دیگر بر نمی تابند که جنبش ها و شورش های مردم به خارجی ها و«حقوق بگیران» آنها( و از جمله ساواکی ها!؟) نسبت داده شود. این جریان های جناح اصول گرایان که در ارگان ها کشور و از جمله مجلس هم حضور دارند بروز این جنبش ها را نه متوجه «خارجی ها»ی خامنه ای بلکه متوجه خامنه ای و دفتر او و پسرش و سیاست های آنها می دانند.
خامنه ای برآشفته شده و مزورانه و شیادانه آنها را هم نخست به وسیله ی عباراتی که در پی می آید به خارجی ها وصل می کند:
«[ این افراد] سینه سپر می‌کنند برای دفاع از سازمان جاسوسی امریکا و صهیونیستها و انواع تحلیل‌ها و لفاظی‌های مغالطه‌آمیز را نیز به کار می‌گیرند تا بگویند کار خارجی‌ها نیست.»
و پس از تعیبر هر گونه «حساسیت» در مورد این که درست نیست هر جنبشی را کار دشمن بدانیم، به «سینه سپر کردن» برای خارجی ها( به بیانی ساده اگر شما مخالف حرف های من باشید که این شورش ها را به خارجی ها نسبت می دهم در حقیقت برای دشمن خارجی «سینه سپر» می کنید و بنابراین شما هم جزو حقوق بگیران این دول خارجی هستید!) و مشتی استدلال بی خاصیت که چون دول غربی پشتیبانی لفظی کردند پس به راه افتادن جنبش نیز کار آنهاست( خامنه ای به خوبی می داند که اگر دارودسته اش دست از ادا و اطوارهای دروغین ضد برجامی شان بردارند امپریالیست ها چطور با آنها  کنار می آیند!)، ته حرف خویش را به زبان می آورد:
«در اول کار برخی خواص بدون تحقیق و احتمالاً ناشی از دلسوزی، اطلاعیه و بیانیه دادند و اظهار نظر کردند. برخی از آنها اتهام را به سمت سازمان انتظامی بردند و برخی هم مجموعه نظام را متهم کردند. اکنون که دیدند قضیه چیست و نتیجه حرف‌های آنان با برنامه‌ریزی دشمن چه اتفاقاتی را در خیابانها رقم زده است، باید کار خود را جبران و صریحاً اعلام کنند با آنچه اتفاق افتاده و با برنامه دشمن خارجی، مخالفند.» و « ...اگرنفهمیدید حالا بفهمید و صریحا موضع گیری کنید.» 
این عبارت پایانی جز تهدید باندهای رقیب در جناح اصول گرایان و همچنین جناح اصلاح طلبان نیست. باند خامنه ای به گوشه ی رینگ افتاده و جز این که عربده کشی کند چیز دیگری در چنته ندارد.
 مساله ی حجاب اجباری
 اما خامنه ای یک رویه ی دیگر در حرف هایش داشت که باید به آن اشاره کرد. وی گفت:
« دعوا بر سر حجاب و بد حجابی نیست، بر سر ایران مستقل و قوی است.»( این را شریعتمداری  نوچه ی خامنه ای در کیهان اش تیتر کرده است!)
و این در مقابل نظراتی در جناح اصول گر است که معتقدند «دعوا بر سر حجاب و بد حجابی است». این بخش ها مخالف حجاب اجباری هستند و احتمالا بر این باورند که این مساله چشم اسفندیار جمهوری اسلامی شده است.
خامنه ای در ادامه گفت:
«خیلی از کسانی که حجاب کامل ندارند جزو هواداران جدی جمهوری اسلامی هستند و در مراسم مختلف شرکت می کنند.»
این حرف ها در عین حال که گونه ای پاسخ دادن به همان بخش های جناح اصول گرایان است( یعنی برای ما مهم نیست حجاب کامل باشد بلکه مهم این است که آنکه حجاب اش کامل نیست هوادار جمهوری اسلامی باشد)، و همچنین گونه ای مانور تبلیغی موذیانه است برای فریب جوانان و زنان و توده های ستمدیده که مثلا امکان اش هست که ما کاری به بی حجابی نداشته باشیم، احتمالا برای باز کردن جا برای عقب نشینی تاکتیکی عملی و لغو حجاب اجباری به طور موقتی و در صورت تداوم و اوج گیری بیشتر خیزش کنونی نیز هست. مساله ای که در مورد مانور« قانونی کردن اعتراضات» نیز به چشم می خورد. این ها اموری است که خلق ایران در مورد آن ها هشیار خواهد بود.
هسته ی سخت قدرت
خامنه ای و دفترش و پسرش مرکزی هستند که «هسته سخت» قدرت نامیده شده اند. این ها دارای قدرت سیاسی، قدرت مالی و نفوذ ایدئولوژیک هستند. این آنها هستند که می گویند جمهوری اسلامی آخرین حکومت ایران است! و اگر ما نباشیم ایران هم نخواهد بود. و همین ها هستند که بیشتر رهبران جناح اصول گرا را با انواع توطئه منزوی و گوشه نشین کردند و اکنون که صدای این باندها علیه خامنه ای در آمده آنها را تهدید می کنند.
 این هسته سخت قدرت حسابی خیال برش داشته است. آنها اکنون که رویاهای خود را برباد رفته می بینند به سخت ترین تلاش ها دست می زنند تا آب رفته را به جوی بازگردانند. آنها و به ویژه کسانی که نفوذ ایدئولوژیک هسته ی سخت قدرت در آنها سفت و چغر شده، قطعا به سخت ترین مقاومت ها دست می زنند. پس خلق باید پتک خود را قوی تر و فولادین تر کند و بر مغز این جاهلان فرود آورد. راه دیگری برای از هم پاشیدن این هسته ی سخت و متلاشی کردن قدرت آنها نیست! 
زنده باد خیزش بزرگ توده ها
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
12 مهر 1401

the statement of the Communist Party of Turkey

 
ترجمه بیانیه ی حزب کمونیست ترکیه ( مارکسیست - لنینیست) در پشتیبانی از مبارزات  خلق ایران
Türkiye Komünist Partisi'nin (Marksist-Leninist) İran halkının mücadelesini destekleyen açıklamasının çevirisi
Translation of the statement of the Communist Party of Turkey (Marxist -Leninist) in support of the struggle of the people of Iran
 
 
ما از شورش مردم ایران استقبال می کنیم!
 
ما قتل وحشیانه ی مهسا امینی و حمله و بازداشت و سرکوب جنبش گسترده ی خلق ایران را به وسیله ی رژیم جمهوری اسلامی را محکوم می کنیم!
 
ما از  اعتراضات و جنبش جاری و مبارزات عادلانه ی زنان و کارگران و دیگر مردم زیر ستم در ایران پشتیبانی می کنیم!
 
 در روز جمعه 25 شهریور، مهسا( ژینا) امینی، زن جوان 22 ساله اهل کردستان ایران بر اثر شدت ضربات و جراحات وارد شده به سر وی به وسیله ی نیروهای گشت ارشاد مرتجع جمهوری اسلامی ایران، در بیمارستان جان باخت. پس از قتل ژینا اعتراضات گسترده ای به رهبری زنان در بیش از 170 شهر در سراسر کشور از جمله پایتخت و سایر شهرهای بزرگ صورت گرفت و شعارهایی مانند «نه ملا و نه شاه»( مرگ بر ستمگر، چه شاه باشد، چه رهبر) که علیه رهبران جمهوری اسلامی سر داده شد کل رژیم را مستقیماً به چالش کشید.
از سوی دیگر، رژیم ملاها زیر نام« اغتشاشات» به حملات خشونت آمیز خود به تظاهرات ادامه داده و دسترسی به اینترنت را محدود کرده است. در واقع، طبق سندی که به مطبوعات درز کرده است، رژیم به ارتش و پلیس دستور داده است که «تظاهرات را بدون رحم و با خشونت زیاد سرکوب کنند». در این مرحله طبق اظهارات رسمی 84 نفر جان خود را از دست دادند و نزدیک به 2000 نفر دستگیر شدند. یک تخمین واقعی تر در حال حاضر این ارقام را حداقل 300 کشته و بیش از 20000 دستگیری ذکر می کند. با این وجود، شورش مردم ایران همچنان ادامه دارد.
 
در طول 43 سال گذشته رژیم جمهوری اسلامی، نزدیک به 20 قیام علیه رژیم ملاهای ایران رخ داده است. این شورش ها به وسیله ی رژیم ارتجاعی با خشونت سرکوب شده است. رژیم همواره ادعا کرده است که شورش ها به وسیله ی «نیروهای خارجی» سازماندهی شده است. همچنین شورش فعلی را به عنوان کاری از جانب«قدرت های خارجی» تبلیغ می کند. با این حال، این یک دروغ است. توده های ایران بر علیه تحمیل سبک زندگی (بر اساس احکام اسلامی)، شرایط وحشتناک اقتصادی و فقر قیام می کنند. نکته اصلی که شورش امروز را از شورش های پیشین متمایز می کند این است که پایه های رژیم را هدف قرار داده است. مردم ایران و به ویژه زنان، سبک زندگی مذهبی فاشیستی مردسالارانه تحمیل شده بر خود را نمی پذیرند.
البته قیام مردم ایران و به ویژه زنان علیه رژیم ارتجاعی ملاها مستقل از تأثیر بحران اقتصادی جهانی نیست. تضادهای عمیق رژیم ایران با امپریالیسم «شیطان بزرگ» آمریکا منجر به تحریم‌های اقتصادی غرب شده است که وضعیت معیشتی مردم را بدتر کرده است.
رژیم ملا هرگز ضد امپریالیست نبوده است، هرچند که برخی، سیاست های آن را خط ضد آمریکایی رژیم ایران و «محور مقاومت» و مثلا ضد امپریالیسم تبلیغ کرده اند. قراردادهای میلیاردی رژیم ایران در گذشته با فرانسوی ها و امروز با روسیه و اخیراً با چین مهم ترین گواه این امر است. رابطه رژیم ملاها با قدرت های امپریالیستی روسیه و چین در سال های اخیر افزایش یافته است. این وضعیت نشان دهنده رابطه جمهوری اسلامی ایران با امپریالیسم است.
ظلم و ستم فاشیستی، شکنجه و قتل عامی که رژیم ملاهای ایران علیه توده های ایران و اقلیت های ملی مختلف به راه انداخته، مقاومت و مبارزه مردم را متوقف نکرده و نخواهد کرد. مردمی که مقاومت و مبارزه کنند قطعا پیروز خواهند شد. مبارزه توده های ستمدیده ی ایران رژیم ملاهای فاشیست مرتجع را به زباله دان تاریخ خواهد فرستاد.
ما با مبارزات کارگران، دیگر توده های زحمتکش و همه اقشار تحت ستم جامعه ی ایران همبستگی می کنیم.
 
زنده باد مبارزات مردم ایران و زنان از ملیت های مختلف!
 
مرگ بر رژیم جمهوری اسلامی ایران!
 
مرگ بر امپریالیسم و ​​همه مرتجعین!
 
زنده باد انترناسیونالیسم پرولتری
 
حزب کمونیست ترکیه – مارکسیست - لنینیست
دفتر بین المللی
اکتبر 2022
لینک: https://www.tkpml.com/tkp-ml-ebiran-halkinin-isyanini-selamlenen

۱۴۰۱ مهر ۱۱, دوشنبه

برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی(2)


  
برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی و موضع طبقه ی کارگر(2)
 
مبارزه ی طبقاتی و انقلاب
مبارزه ی طبقاتی یعنی چه؟
یعنی مبارزه ی یک طبقه علیه طبقه ی دیگر. مبارزه ی طبقات معینی علیه طبقات معین دیگر. یعنی مبارزه ی طبقه ی نو علیه طبقه یا طبقات کهنه و پوسیده.
انقلاب یعنی چه؟
 انقلاب یعنی این که مبارزه ی طبقاتی به نقطه غلیان و جوش خود می رسد و طبقه ی نو و تمام یا اکثریت توده هایی که نظام کهنه را نمی خواهند به فعالیت گسترده ی سیاسی بر می خیزند و در برانداختن نظام کهنه تلاش می کنند.
 انقلاب یعنی سرنگونی یک طبقه و برقراری حاکمیت طبقه ی دیگر عمدتا به وسیله ی زور و قهر.
 یعنی طبقه نو طبقه ی کهنه را سرنگون می کند و به جای آن در مسند قدرت قرار می گیرد و نظام نوین و جامعه ی نوین را بر پا می کند.
 انقلاب یعنی تحولی کیفی و ژرف و نو در تمامی وجوه زندگی مادی و معنوی توده هایی که نیروهای مولد نوین و جمعیت اصلی کشور هستند.
 در انقلاب اکثریت و یا بخش بزرگ طبقه ی نوین و طبقات زیراستثمار و ستم به خروش می آیند و طی یک فرایند معین طبقه یا طبقات کهنه را سرنگون می کنند و خود به جای آنها نشسته و نظام و جامعه ی نوین را برپا می کنند.
بر این مبنا انقلاب می تواند یک فرایند بزرگ و با گسست و پیوست های کوچک و بزرگ باشد و یا مراحل معینی از این فرایند بزرگ را در بر گیرد. مراحل و مقاطعی که نقطه های غلیان و یا جوش هایی تمام عیار در این فرایند بزرگ غلیانی به شمار آیند.
فرایند بزرگ انقلاب دموکراتیک ایران از مشروطیت آغاز می شود و در آن دوران نزدیک به 15 سال به درازا می کشد و سپس این انقلاب از مرحله ی استبداد رضاخانی می گذرد و به دوره ی 20 تا 32 پا می گذارد و با گذر از استبداد محمدرضا شاهی و مراحلی مانند سال های 39 تا 41 به انقلاب 57 می رسد و باز با گذر از آن به دوره استبداد مذهبی کنونی می رسد. در این استبداد نیز از مراحل گوناگونی گذر کرده است که آخرین آن جنبش بزرگ آبان 98 بوده است.
با این تفاصیل ما با یک فرایند بزرگ انقلاب( انقلاب دموکراتیک) سرو کار داریم. فرایندی که از مشروطیت آغاز می شود و تا کنون ادامه می یابد. این فرایند تغییرات و تحولات کمی و کیفی فراوان داشته است؛ بسی تضادها درآن ضعیف و برخی تضادها شدید و برخی تضادهای تازه نیز پدید آمده است اما یک تحول کیفی اساسی از جهت خواست ها و اهداف اساسی آن یعنی به دست آوردن استقلال و آزادی ملت ایران و علیه دشمنان اصلی آن یعنی استبداد و دیکتاتوری نیروهای وابسته به امپریالیسم و نیمه مستعمره گی آن یعنی زیر تسلط امپریالیسم بودن آن به وجود نیامده است. نقطه ای که اکنون در آن به سرمی بریم ادامه ی این انقلاب است.
 از نظر ایدئولوژیک - سیاسی این انقلاب تا کنون زیر رهبری طبقات بورژوایی به پیش رفته است و طبقه ی کارگر ایران جز در برخی بخش ها و  جوانب هرگز نتوانسته رهبری آن را به دست آورد و این دلیل  اساسی شکست این انقلاب تا کنون بوده است.
اما انقلاب به معنای فرایندها و یا مراحل خاص زمانی است که در این فرایند بزرگ انقلاب مراحلی پیش می آید که طبقات زیرسلطه در گستره ای بسیار بزرگ به غلیان می آیند، فعالیت شان شدت می گیرد و مضامین اساسی انقلاب را از نو مطرح می کنند و انواع و اشکال مبارزات را شکل می دهند.
از این دیدگاه انقلاب مشروطیت مثلا دوره ای است معین از پیش از امضای مشروطیت تا شکست استبداد صغیر و فتح تهران به وسیله ی مشروطه خواهان؛ و جنبش های پس از آن از جمله جنبش گیلان و یا مبارزات در آذریایجان و خراسان در حالی که جزوی از همان فرایند بزرگ انقلاب دموکراتیک ایران- و حتی خود فرایند انقلاب مشروطه- هستند اما دیگر به معنای مورد اشاره انقلاب خوانده نمی شوند.
همچنین انقلاب 56 تا 57 انقلاب خوانده می شود اما مثلا تمامی رویدادهای پیش از آن( مثلا مبارزات سال های 42 - 39 ) و یا سه ساله ی پس از سرنگونی شاه که نه تنها دست کمی از رویدادهای یک ساله ی انقلاب ندارند، بلکه اتفاقا از بسیاری جهات برترند( مبارزات طبقه ی کارگر، مبارزات دهقانان، مبارزات در کردستان و خوزستان و گنبد، مبارزات دانشجویان و...) از دیدگاه بالا انقلاب خوانده نمی شوند. در حالی که از دیدگاهی دیگر جزیی هستند از انقلاب 60- 57 و نیز جزیی از فرایند بزرگی که از مشروطیت تا کنون ادامه داشته است.
روشن است که زمانی که از فرایندهای بزرگ انقلاب صحبت می کنیم مفاهیمی مانند انقلاب های شکست خورده در آن موجود است. مثلا در صورتی که انقلاب مشروطیت پیروزی قطعی و نهایی به دست می آورد و بورژوازی ملی ایران که در مجموع رهبری انقلاب را در دست داشت می توانست به قدرت دست یافته و دیکتاتوری بورژوازی را برقرار سازد و مثلا جامعه ای مانند ژاپن درست کند، دیگر آن  فرایند بزرگ ادامه نمی یافت و از آن پس ماهیت انقلاب تغییر کیفی کرده از انقلاب بورژوازی به انقلاب پرولتری گذر می کرد و فرایند انقلاب دیگری آغاز می شد.
 از آنچه گفته شد بر می آید که مفهوم انقلاب هم عام و مطلق است و هم خاص و نسبی.
دو گونه انقلاب  
در دو قرن اخیر در کشورهای جهان دو نوع انقلاب وجود داشته است:
 انقلاب بورژوایی علیه نظام فئودالیسم و انقلاب پرولتری علیه نظام سرمایه  داری.
انقلاب بورژوایی در کشورهای زیر سلطه نیز خود به دو نوع انقلاب تقسیم شده است:
 انقلاباتی به رهبری بورژوازی ملی در کشورهای زیر سلطه( مثلا در ایران در دوران مشروطیت و یا دوران رهبری مصدق بر جنبش ملی، مصر در دوران جمال عبدالناصر و یا اندونزی در زمان سوکارنو و همچنین انقلابات ده ی پیش در کشورهای عربی) و انقلاباتی به رهبری طبقه ی کارگر در این کشورها( مانند چین و کشورهای جنوب شرقی آسیا).
برخی از این انقلابات اخیر در کشورهای زیر سلطه همچون چین به انقلاب پرولتری تکامل یافته است. این در حالی است که در کشورهای امپریالیستی، انقلاب خواه پیش و خواه پس از جنگ جهانی اول و همچنین دوم اساسا انقلاب پرولتری بوده است و یا در چارچوب آن قرار داشته است.
دیگر انقلاب ها
 انقلاب های فرهنگی نیز بر بستر همین مبارزات معنا می یابند زیرا انقلابات فرهنگی نیز یا بورژوایی است یا پرولتری. انقلابات فرهنگی بورژوایی پس از تثبیت این طبقه در قرن نوزدهم به پایان رسیده است و بورژوازی نه تنها علاقه ای به انقلاب فرهنگی ندارد بلکه برعکس علاقه به ضد انقلاب فرهنگی و ارتجاع فرهنگی دارد و آن را رواج می دهد. و می دانیم آنچه هم که در ایران «انقلاب فرهنگی» خوانده شد، ضد انقلاب فرهنگی یا دقیق تر ارتجاع فرهنگی بود.
 انقلاب های دیگر همچون «انقلاب زنانه»( نام مبارزاتی که زنان برای احقاق حقوق برابر با مردان در دهه ی شصت در اروپا آغاز کردند و تا کنون ادامه داده اند) و یا «انقلاب علمی» و «انقلاب کامپیوتری» و یا «انقلاب در ارتباطات»، تماما در چارچوب انقلاب های بالا تعریف و توصیف می شوند و در چارچوب منافع طبقه ی حاکم به کار گرفته شده و بنابراین هویتی مستقل از ماهیت طبقاتی انقلابات و وضعیت نیروهای مولد و ابزار تولید در نظامی که در آن صورت می گیرند، ندارند.  
برای نمونه انقلاب صنعتی و اساسا تمامی انقلابات تکنولوژیک بر بستر انقلاب بورژوایی و نظام و جامعه ی سرمایه داری تعریف می شوند و در خدمت منافع طبقه ی بورژوازی به کار گرفته شده و یا می شوند؛ و یا تمامی تغییرات و تحولاتی که«انقلاب زنانه» ایجاد کرده است در چارچوب جامعه ی بورژوایی بوده است. این انقلاب گرچه تغییرات معینی که برخی از آنها کیفی است در روابط مردان با زنان در همین نظام و جامعه ایجاد کرده اما به وسیله ی آن و تمامی تغییرات و تحولاتی که ایجاد کرده گذری از این نظام و جامعه ی سرمایه داری به نظام پیشرفته تر صورت نگرفته است و صرفا روابط مرد و زن در جامعه ی سرمایه داری را دچار تغییرات نسبی کرده است.
با این حال روشن است که تحولاتی که با این انقلاب در آزادی زنان و نیز تضعیف روابط مردسالارانه ایجاد شد می تواند شرایط را برای تکامل یک انقلاب اساسی در روابط زنان با مردان و نفی مردسالاری و ایجاد برابری همه جانبه و واقعی بین زن و مرد فراهم کند. چنین انقلابی تنها بر بستر یک انقلاب پرولتری مقدور است.
انقلاب از دیدگاه مفسران وابسته به امپریالیسم و رفرمیست ها
جالب این است که کسانی که خیزش کنونی ایران را انقلاب می نامند هیچ تعریف طبقاتی معینی از انقلاب ندارند.
اگر از آنها بپرسی این چه نوع انقلابی است، جز این که بگویند« انقلاب زنانه» است و یا انقلاب « دهه ی هشتادی ها» یعنی دختران و پسرانی است که در خیابان ها هستند و جمهوری اسلامی را نمی خواهند، چیز دیگری برای گفتن ندارند. نهایت این که خواست این انقلاب را برقراری نظام سرمایه داری زیر سلطه زمان شاه و در بهترین حالت برقراری آزادی هایی که در جوامع امپریالیستی غربی وجود دارد، می دانند.
 با چنین دیدگاهی آنها نمی توانند توضیح دهند که مضمون و ماهیت اساسی نخواستن جمهوری اسلامی چیست و طبقات گوناگون جامعه ی ما و در درجه ی نخست طبقه ی کارگر و کشاورز و به طور کلی طبقات زحمتکش چه چیزی را نمی خواهند و منافع این طبقات در خواستن چه چیزهایی است.
«انقلاب زنانه»
در نتیجه آنها جنبش و انقلاب را  در چارچوب مفاهیمی مانند« انقلاب فمینیستی» محدود می کنند و در عین حال ماهیت  انقلاب در روابط بین زنان و مردان و یا خواست ها و اهداف آنها را در بهترین حالت در حد آزادی های اجتماعی و فرهنگی زمان سلطنت شاه سابق و یا مثلا آزادی های کنونی زنان در کشورهای امپریالیستی می دانند.
انقلاب ده ی هشتادی ها
آنها همین بلا را بر سر نظریه ی دیگر خود یعنی «انقلاب دهه ی هشتادی ها» و یا دقیق تر خیزش جوانان در بطن یک انقلاب می آورند. از دیدگاه آنان آنچه دهه ی هشتادی های ایران می خواهند همان چیزی است که زمان شاه سابق وجود داشت و یا هم اکنون جوانان کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی دارند.
خیزش زنان و جوانان ایران جزیی از انقلاب دموکراتیک نوین ایران است
اما نه آزادی زنان از قیود مردسالاری و نه خواست ها و اهداف مبارزات جوانان ما، در چارچوب آزادی پوشش و یا اینترنت و آزادی روابط بین دختر و پسر و برخی دیگر از آزادی های اجتماعی و حتی سیاسی محدود نمی شود، بلکه بر بستر یک انقلاب دموکراتیک نوین به رهبری طبقه ی کارگر در کشوری که نظام استبدادی بر آن حاکم است و زیر سلطه ی امپریالیست هاست و در نتیجه گذار به روابط و نظام و جامعه ای پیشرفته تر توضیح داده شده و تفسیر می شود.    
نفی وجوه اساسی انقلابات زیر نام نفی «الگوهای بسته»
برخی دیگر این حضراتی که اسم خود را جامعه شناس گذاشته اند و بیشترشان هم جامعه شناس های امپریالیستی هستند می گویند نمی توان آنچه در ایران می گذرد را در چارچوب «الگو های گذشته» توضیح داد.
اما منظور از این الگوها که نمی توان جنبش را بر مبنای آن توضیح داد کدام اند؟
 این که جامعه به طبقات تقسیم می شود. این که جنبشی طبقاتی باشد؛ این که جنبش و انقلاب در چارچوب مبارزات طبقاتی باشد. این که که در جنبشی اشکال اعتصاب، و شورش و قیام و جنگ وجود داشته باشد. اینها را «الگوهای کهنه »می خوانند.
 ولی جنبش ها و انقلابات در تمامی تاریخ طبقاتی بوده اند و در چارچوب مبارزات طبقاتی شکل گرفته اند و اساسا بیرون از این چارچوب، جنبش و انقلابی به وقوع نمی پیوندد. اشکال مبارزه اساسی در 300 سال اخیر( و برخی از آنها از همان آغاز جامعه طبقاتی) نیز عموما همین ها بوده اند که به یک دیگر تبدیل می شدند.
خیر! آنها نه اعتصاب سیاسی می خواهند و نه شورش و قیام و جنگ. از نظر آنها «انقلاب زنانه» و یا «انقلاب دهه ی هشتادی ها» در چارچوب هیچ کدام از این« الگوها» نمی گنجد. در عین حال آنچه آنها می خواهند یک جنبش نیمه کاره است. چند تایی گردهمایی و راهپیمایی و اگر توانستند کودتایی سامان دهند و خلاصه سروته همه چیز را سر بیاورند.
 به این ترتیب آنها ماهیت طبقاتی جنبش ها و انقلابات را نفی و اشکال مبارزه ی آنها را در بهترین حالت در چارچوب اشکال معینی که وجه اساسی آنها مسالمت آمیز بودن شان است محدود می کنند. (1) 
ماهیت تضادها از دیدگاه شبه چپ ها
تلاشی که عده ای از به اصطلاح نظریه پردازان بورژوازی و در کنار آنها برخی از جریان های شبه چپ ایران(2) به خرج می دهند تا مثلا خیزش کنونی در ایران را که ماهیتا دموکراتیک و ضد امپریالیستی است، تفسیر کنند نیز در نوع خود جالب است.
برخی از آنها طبقه ی کارگر را رها کرده و به طبقه ی سرمایه داران کمپرادور سلطنت طلب و جمهوری خواه چسبیده اند. دارودسته های کمونیسم کارگری و بقیه ی حکمتی ها عموما از این زمره هستند.
برخی دیگر دنباله رو همان قضیه ی«انقلاب فمینیستی» هستند؛ گویی در کل این چهل سال تنها تضاد میان دوجنس محور تمامی تضادهای موجود در جامعه ایران بوده است!
این میان نکته ی قابل توجه این است که بیشتر این دارودسته های حکمتی که در انقلاب 57 و تا دهه ها پس از آن حنجره شان را پاره می کردند تا بگویند ما« یک طبقه ی کارگر داریم و یک طبقه ی سرمایه دار» و «یک جنبش و کمونیسم کارگری داریم و یک جنبش و کمونیسم  بورژوایی و یا طبقات دیگر» الان آنها را رها کرده اند و از یک «انقلاب زنانه» پایین تر نمی آیند!
 عده ای دیگر از ما می خواهند که به همین جنبشی که الان در خیابان جریان دارد بنگریم که زنان و جوانان در آن اند و دیگر دنبال طبقه ی کارگر نگردیم. بعید نیست که این حضرات مایل باشند که طبقه ی کارگر در این انقلاب شرکت نکند زیرا اگر کارگران مانند سال های 57 تا 60 در انقلاب شرکت کنند و نقش گذشته ی خویش را پی گیرند، تئوری هاشان روی هوا می رود.
وجه مشترک تئوری های رفرمیستی و ارتجاعی
وجه مشترک و اساسی تمامی این تئوری های من - درآوردی که ادعای نو هم بودن دارند نفی مارکسیسم است.
آنچه مارکسیسم از ما می خواهد پیش از هر چیز تحلیل طبقاتی، مبارزه ی طبقاتی و چگونگی سلب قدرت از یک طبقه و گرفتن قدرت سیاسی از جانب طبقه ی نو و برقراری جامعه ی نوین است.
تمامی جوامع بلااستثنا به طبقات تقسیم می شوند. بین تمامی طبقات مبارزه ی طبقاتی وجود دارد. در هر مرحله تاریخی طبقات به طبقات خلقی و دارای منافع مشترک و طبقات ضد خلقی تقسیم می شوند.
در هر مرحله ی تاریخی تضادهای طبقاتی که درون خلق جای دارند باید از طریق مبارزه ی مسالمت آمیز و انتقاد و انتقاد از خود حل و فصل شود.
از سوی دیگر در میان طبقات خلقی و طبقات ضد خلقی این در نهایت مبارزه ی قهرآمیز است که تعیین تکلیف مبارزه را مشخص می کند.
این ها الفبای مارکسیسم است که خود از تمامی تاریخ گذشته جهان بیرون کشیده شده است و تمامی تغییرات در جهان طی صد و هفتاد سال اخیر نه تنها تغییری در آن ها به وجود نیاورده بلکه بر عکس بیش از پیش آنها را به وسیله ی واقعیت مستند کرده است. تمامی تلاش های جامعه شناسان امپریالیستی، جامعه شناسان سرمایه داران ملی و لیبرال و گروه های وابسته به امپریالیسم و یا رفرمیست  شبه چپ، نفی این وجوه اساسی مارکسیسم- لنینیسم - مائوئیسم است.
 اندیشه های نادرست و ارتجاعی
فقدان سازمان و حزب و یک دموکراسی مردمی پایدار در ایران باعث شده که  نوعی هر کی به هر کی در نظریه رواج یابد و اشخاصی بی مسئولیت چیزی هایی را سرهم کنند.
برای نمونه به این عبارات توجه کنیم:
«ما نه به رهبری و نه به سازمان و نه به حزب نیازی نداریم»!
و یا بدون اطلاع از تاریخ، این بار به روی دیگر قضیه می چرخند و به تحقیر مردان دست می زنند و می گویند:
«آنچه مردان در بیش از 100 سال انجام ندادند زنان دارند انجام می دهند»
 این نظریات یا از سر خامی است و یا مقاصدی در پشت شان پنهان است و البته در بیشتر موارد این دومی است.
روشن است که جنبش کنونی ایران ادامه جنبش های گذشته است و یک دفعه از زیر زمین  بیرون نیامده است. اما شکست جنبش های گذشته همچون مشروطیت یا انقلاب 57 اولا به این علت نبود که زنان در آن نبودند( که بودند و نقش هم داشتند) و دوما به این علت نبود که مثلا در بدنه ی آن و یا در رهبری آن در اکثریت نبودند.
 این چنین جنبش هایی یعنی جنبش هایی که مردان در بدنه و رهبری آن نقش اصلی را داشتند در بسیاری کشورها( خواه انقلابات بورژوایی همچون انقلاب فرانسه 1789 را در نظر گیریم و خواه انقلابات طبقه ی کارگر همچون انقلاب اکتبر 1917) به پیروزی رسیدند. پس برمبنای این نظریه باید این گونه بگوییم که این جنبش ها و انقلابات به این دلیل به پیروزی رسیدند که مردان در رهبری بودند و زنان در رهبری نبودند!
می بینیم که این بی منطق و بی پشتوانه حرف زدن ها چه نتایج بی معنایی به همراه می آورد.
از سوی دیگر یکی از مشکلات اساسی جامعه ی ما نبود دموکراسی واقعی و مردمی و از جمله نبود سازمان ها و احزاب سیاسی و تکیه ی طبقات اجتماعی به منافع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی شان است که احزاب آنها را به شکل منظم و فشرده بیان می کنند. جمهوری اسلامی تقریبا بیشتر رهبران و کادرهای سازمان ها و احزاب فعال را قتل عام کرد. چرا که از این می ترسید مبادا این ها کانون های رهبری طبقات مردمی ( که نظر این قبیل افراد هم همین سازمان های مبارز است و گرنه با پهلوی چی ها کاری ندارند!) شوند. یکی از دلایل دیرپایی حکومت جمهوری اسلامی همین قلع و قمع سازمان ها و احزاب مبارز و رهبران طبقات انقلابی و مترقی است. حال در چنین کشوری و در شرایطی که بیش از هر چیز فقدان این گونه سازمان ها و احزاب مبارز  و ترقی خواه احساس می شود کسانی پیدا می شوند و می گویند جنبش کنونی نشان داده است که ما نیازی به  سازمان و حزب نداریم! شک نکنیم که اگر فردا همین پهلوی چی ها جلو بیایند حضرات از تشکل این ها دفاع خواهند کرد.
درباره روز  9 مهر - جبهه ی متحد بر مبنای اتحاد آگاهانه طبقات مردمی استوار است
این روز به عنوان روزی که خلق ایران مبارزات خود را به گونه ای هماهنگ پیش برد و وحدت خود را یک بار دیگر نشان داد در تاریخ ثبت می شود و البته وجه تاریخی این روز بیشتر در مورد مبارزات خارج کشور و مبارزات آنهاست تا داخل کشور. این رویه ی مثبت این اتحاد بزرگ است.
اما این هنوز اتحادی کامل و بر مبنای اتحاد طبقاتی که آگاهانه منافع طبقه ی خویش را می شناسند نیست. اتحادی است کلی و بدون خط و مرز و صرفا برای سرنگونی جمهوری اسلامی و بر مبنای عدم وحدت درونی هر طبقه ی مشخص و در نظر نگرفتن منافع هر طبقه ی معین و حتی فهم آگاهانه ی آن منافع.
اتحاد آگاهانه ی خلق ایران و وحدت شان به عنوان یک ملت زمانی مقدور خواهد شد که هر طبقه از طبقات خلقی( کارگران، کشاورزان، لایه های گوناگون طبقات میانی) منافع طبقه ی خویش را بشناسند و با هر طبقه ی دیگری که متحد می شود بر مبنای فهم این باشد که در چه منافعی با وی مشترک و در چه منافعی با وی اختلاف دارند. بر چنین مبنایی یعنی بر مبنای فهم اشتراکات و اختلافات میان طبقات خلقی و تعیین حدود و مرزهای اتحاد و اختلاف است که می توان اتحاد آگاهانه و داوطلبانه طبقات را سامان داد و یک جبهه مشترک و متحد از طبقات خلقی برپا کرد.
 
 هرمز دامان
نیمه ی نخست مهر ماه 1401  
 
 یادداشت ها
1-    در مورد الگوهایی مانند انقلاب اکتبر روسیه که عموما تکامل از اعتصاب به قیام است و انقلاب چین که دست زدن به جنگ طولانی خلق و محاصره ی شهرها از طریق روستاهاست، جداگانه و در بخشی دیگر صحبت خواهیم کرد.
2-    منظور ما از شبه چپ، رویزیونیست های توده ای- اکثریتی، خروشچفیست های راه کارگری، ترتسکیست های حکمتی از جمله کمونیسم کارگری و دیگر حکمتیست ها،
چپ نویی ها و کمونیسم اروپایی و مارکسیسم غربی و مارکسی های بی خاصیت و در واقع ضد مارکس می باشد. تمامی این گروه ها عمیقا ضد مارکسیسم هستند. برخی خائن به جنبش خلق و برخی در بهترین حالت رفرمیست هستند.

 

 

 

 

 

 

 

صدای کارگران

 

کارگران هفت تپه: به سوی گسترده تر کردن اعتراضات، اعتصابات و تجمعات

با شعار زن زندگی آزادی و با فریادهایمان به سایر مردم معترض و برحق بپیوندیم. ما خواهان آزادی کامل و حق پوشش، نظر، عقیده، رای، بیان، انجمن، حزب، تشکل و همچنین خواهان برقراری فوری آموزش رایگان، بهداشت و درمان رایگان، برقراری فوری حداقل دستمزد مطابق با بیست و سه میلیون تومان در ماه، بیمه کامل، حقوق بازنشستگی مناسب برای همه زنان و مردان جامعه هستیم؛ اما اینها حداقل های مطالبات ماست.
ما باید بلافاصله برای ایجاد شوراهای مستقل در محیط های کار و زندگی اقدام کنیم تا در تمامی شئون اقتصادی-سیاسی-اجتماعی دخالت مستقیم کنیم. ما با شیوه جمعی و متحدانه و با رای حداکثری و دموکراسی مستقیم و شورایی درباره موارد زیربنایی و ریز و درشت مسائل اقتصادی و سیاسی تصمیم گیری خواهیم کرد و به طور کامل سرنوشت خود را به دست خواهیم گرفت. اینجا مملکت ماست و نه مفت خوران و سرکوبگران و استثمارگران. در کنار هم و دست به دست هم باید این مملکت را آباد کنیم و آزادی و رفاه و برابری را به قدرت و توان خودمان برقرار کنیم.
این یک فراخوان به همکاران ما در هفت تپه و سایر کارگران در شهرهای شوش، دزفول، اندیمشک و سایر شهرهای خوزستان و ایران است. ما باید در کنار عزیزان معترض اعم از زن و مرد در اهواز که امروز به خیابان آمدند قرار بگیریم. امروز روز آن است که همکاران هفت تپه ای به شکلی متحدانه تر و منسجم تر در اعتراضات حاضر شوند.

جمعی از کارگران هفت تپه- جمعه - ۸ مهر ۱۴۰۱

۱۴۰۱ مهر ۱۰, یکشنبه

یورش ددمنشانه ی نیروهای خامنه ای

 
یورش ددمنشانه ی نیروهای خامنه ای به دانشگاه صنعتی شریف
 
پس از شلیک موشک به اقلیم کردستان عراق و نیز به تیر بستن توده های ستمدیده ی بلوچ در روز جمعه گذشته و کشتن ده ها نفر، در روز یکشنبه 10 مهر یورش دیگری از جانب نیروهای رژیم به جنبش صورت گرفت و این بار به دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف. در پی این یورش بسیاری از دانشجویان مورد ضرب و شتم قرار گرفته و بسیاری نیز بازداشت شدند و به محل های نامعلومی برده شدند.
 این یورش که یاد آور حمله  به کوی دانشگاه در تیر ماه سال 78 می باشد از یک سو انتقام گیری کوری از دانشجویان این دانشگاه است که در روزهای گذشته شعارهای روشن و کوبنده ای علیه نظام و سران آن داده بودند و از سوی دیگر زهره چشمی است از کل دانشگاه ها و دانشجویان کشور که با اعتصابات و گردهمایی های خود به گونه ای جدی و همه جانبه وارد مبارزات شدند و نقش پیشگام را به عهده گرفتند و از سوی سوم ضربه ای است به کل جنبش و خیزش توده ای در سراسر کشور.
 هدف اساسی این یورش ها وارد کردن ضربات کاری به جنبش برای از کار انداختن آن است. انتخاب این سه نقطه نیز دلایل خاص خود را دارد. کردستان و بلوچستان برای پیشگیری از تبدیل مبارزات کنونی به مبارزات گسترده تر و شدیدتر و در مورد دانشگاه، فلج کردن دانشجویان و به پس راندن آنها از اجرای نقش پیشگامی برای جنبش کنونی. 
 اما این یورش های رژیم، خواه اقلیم کردستان عراق و کشتن زنان و کودکان و خواه زاهدان و به خون کشیدن خلق ستمدیده ی بلوچ و خواه اینک دانشگاه صنعتی شریف و به خون کشیدن دانشجویان مبارز به هیچ وجه از سر اقتدار نیست بلکه برعکس از روی ضعف و استیصال و درمانده گی است.
این دو یورش اخیر یعنی زاهدان و دانشگاه درست پیش و پس از روز 9 مهر است که روزی مهم در تاریخ مبارزات توده های زیر ستم ایران است. چرا که اتحاد توده ها در این روز و تداوم مبارزات، ضربات هولناکی به امیدهای سران نظام برای برگرداندن اوضاع به پیش از آن وارد کرد.
هدف عمده ای که این یورش ها دنبال می کنند این است که به توده ها فهمانده شود که سران جمهوری اسلامی و پاسداران اش در موقعیت ضعف و انفعال قرار نگرفته اند و بلکه برعکس در اوج قدرت و اقتدار هستند و به هیچ وجه تسلیم خواست های توده ها نخواهند شد. در عین حال این تلاش های مایوسانه با این امید صورت می گیرند که شاید نتیجه ای به بار آورند و خیزش بزرگ کنونی را به عقب برانند و وضع سابق را برقرار سازند.
اما این ها خیال ها و اوهامی پوچ است. خیزش کنونی در تکامل جنبش ها و خیزش های 25 ساله ی اخیر به وجود آمده و از آنها پیشروتر و کامل تر است. این خیزش در گسترده دگی و ژرفا و کیفیت اش به ویژه سطح آگاهی و یگانگی اراده و اتحادی که در آن دیده می شود از آنها  بالاتر است و نشان می دهد که توده های مردم ایران به کلی از این رژیم گسسته اند و عزم خویش را جزم کرده اند که بساط این نظام اهریمنی را برچینند.
 از سوی دیگر این خیزش نوین تازه در آغاز پا گرفتن است و تردیدی نیست که هر روز که می گذرد دامنه و شدت اش بیشتر شده و قوت و استحکام بیشتری خواهد یافت. یورش های مآیوسانه ی سران دیو صفت نظام درست برای این صورت می گیرد که مانع گسترش این دامنه و قرصی و استحکام شوند.
اکنون و با واکنشی که توده ها با جمع شدن سریع شان در مقابل دانشگاه و در پشتیبانی از دانشجویان نشان دادند شکی باقی نمی ماند که هر اقدام و هر یورش این نظام به هر بخش از جنبش از یک سو با واکنش متقابل و شدیدتر توده ها روبرو خواهد شد و از سوی دیگر موجب گسترش بعدی جنبش و تکامل هر چه بیشتر اشکال مبارزه ی آن خواهد شد.
از این رو سران این نظام خونخوار باید منتظر این باشند که در روزهای آینده دانشجویان بیشتری در سراسر کشور به جنبش برخیزند و نیز استادان بیشتری از دانشگاه ها و همچنین دیگر بخش ها و طبقات زیرستم به جنبش و اعتصاب سراسری بپیوندند. آنها باید نظاره گر غولی در مقابل خود باشند که به مرور بر می خیزد و سر بلند می کند تا ضربه ی نهایی را پتک وار بر مغز آنان فرود آورد.
درود بر دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف
درود بر تمامی دانشجویان مبارز سراسر کشور
مرگ بر رژیم خونخوار
زنده باد آزادی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
دهم مهر 1401
 

9 مهر و تکامل در مبارزات خلق ایران

 
همنوایی در خیزش بزرگ توده ها
 
9 مهر و تکامل در مبارزات خلق ایران
روز 9 مهر روز مهمی برای خیزش جاری به ویژه در خارج کشوراست. در داخل کشور توده ها کنار یکدیگر مبارزات را علیه خامنه ای و استبداد مذهبی حاکم ادامه دادند و در خارج از کشور نیز به فراخوان خانواده های قربانیان هواپیمای مسافری بری اوکراینی( پی اس 752) برای گرامیداشت یاد جانباخته گان هواپیمای اوکراینی و همچنبن اتحاد با مبارزات توده های داخل کشور برای سرنگونی حکومت جمهوری اسلامی پاسخ مثبت داده و در بیش از 150 شهر در کشورهای گوناگون جهان گردهمایی و راهپیمایی برگزار کردند. شکی نیست که این روز تاریخی نقشی چشمگیر در ارتقاء و تکامل مبارزات خواهد داشت.
«مرگ بر ستمگر چه شاه باشد و چه رهبر»
«مرگ بر ستمگر چه شاه باشد چه رهبر» یکی از بهترین شعارهایی است که می تواند در کنار دیگر شعارهای اصلی و کلیدی در مورد برچیدن استبداد مذهبی حاکم و برقراری آزادی و دموکراسی به کار رود. اهمیت این شعار در شرایط کنونی خط و مرزی است که با سلطنت طلبان طرفدار امپریالیست های غربی ترسیم می کند.
هدف سلطنت طلبان و جمهوری خواهان هوادار امپریالیست های غربی استفاده از مبارزات توده ها در داخل است به نفع قدرت گرفتن  یک طبقه ی سرمایه دارانگلی و وابسته و گذاشتن کشور در اختیار امپریالیست های غربی؛ همان کاری که سلطنت پهلوی 50 سال انجام داد.
این جریان در داخل و در بین طبقات خلقی نیرویی ندارد و در خارج از کشور نیز نیروهایشان ناچیزتر از آن چیزی است که پرچم های بزرگ شان نشان می دهد. در واقع باید این ها را زمانی که مشترکا با حزب خودفروخته و حکمتی کمونیسم کارگری و دیگر حکمتی ها گردهمایی می گذارند دید و عیارشان را سنجید.
مهم ترین بوق های این دارودسته، یکی چندتایی تلویزیون است که دارند و دیگر دفتر و دستک خواننده های لوس آنجلسی آنهاست و این جا نیز حتی نیروهای اصلی شان چند نفری بیشتر نیستند که سلطنت طلبان آنها را پیش انداخته اند و پشت آنها پناه گرفته اند. اگر مجاهدین را جزو آنها به شمار نیاوریم، نیروی عملی ای ندارند اما می خواهند با بوق و کرنا وانمود کنند که زیادند و امید دارند که به پشتیبانی امپریالیست ها و پس از سرنگونی جمهوری اسلامی قدرت را به دست گیرند.
سیاست ما در مورد سلطنت طلبان و امپریالیست های غربی
 در شرایطی که تضاد عمده ی جامعه ی ما تضاد میان طبقات خلقی یعنی کارگران و کشاورزان و طبقات میانی با خامنه ای و حکومت استبداد مذهبی کنونی است، تضاد خلق ما با  امپریالیست های غربی و برای استقلال ایران  در چارچوب همین تضاد پیش می رود و تابع آن است. از این رو در شرایط کنونی لبه ی تیز حمله ی ما قاعدتا علیه سلطنت طلبان و امپریالیست های غربی نیست.
همچنین در چارچوب تضاد توده ها با حکومت خامنه ای و دولت رئیسی و سران مرتجع پاسدار، ما از هر گونه اقدامی که امپریالیست های غربی در انزوای رژیم جمهوری اسلامی و اموری مانند برقراری اینترنت انجام دهند پشتیبانی خواهیم کرد.
 از سوی دیگر - و این بخش بسیار مهم موضع ماست- وظیفه ی تعیین تکلیف با خامنه ای و حکومت کنونی با مردم ماست و طبقات خلقی ما و در راس شان طبقه ی کارگر به خوبی از عهده ی این کار برخواهند آمد و حکومت برگزیده ی طبقات خلقی ایران را تشکیل خواهند داد. از این رو مردم ما نیازی به هیچ گونه مداخله ی خارجی برای سرنگونی این رژیم ندارند و بر این مبنا با هر گونه دخالت نظامی امپریالیست ها برای سرنگونی جمهوری اسلامی ایران( و همچنین دولت سازی) مخالف بوده و در صورت عملی کردن شدیدا علیه آن به مقابله بر می خیزند.
خامنه ای همین تفنگ هاست که به توده ها شلیک می شوند!
عده ای از افراد مدام به دنبال خامنه ای می گردند و  گویا حرص شان گرفته که چرا خامنه ای چیزی نمی گوید!
اما نیاز نیست که خامنه ای  بیاید و چیزی بگوید تا نشان دهد حضور دارد و یا سیاست اش چیست. خامنه ای در افراد و نیروهای حکومت اش و در کارهایی که می کنند وجود دارد.
خامنه ای همین دارو دسته های حاکم از رئیس جمهور و وزیر دولت و وکیل مجلس و سران پاسداران است که سخنرانی می کنند و مدام توده ها را تهدید می کنند.
خامنه ای همین  لباس شخصی هاست که به مردم شلیک می کنند.
خامنه ای و دفترش همین پاسدارانی است که بیش از 100 ها نفر از مردم بلوچ را کشتند و در حال کشتن تعداد بیشتر هم هستند.
خامنه ای و دین اش همین استفاده ی رذیلانه از آمبولانس ها و اتوبوس های عمومی و ماشین های آتش نشانی برای سرکوب توده هاست.
خامنه ای همین سیاست به کار گرفتن کودکانی است که اسلحه به دست شان می دهند تا اگر آسیبی دیدند چندتایی علی اصغر و علی اکبر بتراشند و دلایل بیشتری برای سرکوب های  شدیدتر داشته باشند!
خامنه ای جز تزویر و سالوسی و توطئه و ترور و جنایت و کشتار چیزی بلد نبوده و نیست!
 کشتارهای متعدد به جای کشتارهای گسترده
سپاه در حال کشتار توده های ستمدیده ی بلوچ است. این سپاه پوشالی که پوشالی بودن اش از تمامی اعمال اش پیداست (مانند استفاده ی بزدلانه از آمبولانس و اتوبوس برای نقل و انتقال نیروهای نظامی و برخی دیگر که در بالا اشاره کردیم) چیزی در چنته ندارد جز آنکه توده های بی دفاع و ستمدیده ی بلوچ را با هلیکوپتر به رگبار ببندد. 
کشتار خونین زاهدان را باید با وقایعی مانند حمله به مسجد کرمان در زمان انقلاب 57 مقایسه کرد و یا اشکال کوچک تر کشتارهای میدان ژاله و سینما رکس نامید. چنانچه وضع به شکل کنونی تکامل یابد این موجودات کثیف و جانیان تمام عیار ممکن است حتی اگر نتوانند از ترس شان کشتارهای بزرگی را صورت دهند اما به کشتارهایی در ابعادی کوچک تراز میدان ژاله،  در مناطق گوناگون و به تعداد زیاد دست زنند.
اعتصابات سیاسی می تواند از کشتارهای بزرگ تر جلوگیری کند
گویا برخی از افراد و گروه های اجتماعی منتظرند تا حوادثی مانند سینما رکس آبادان و یا میدان ژاله ای پیش بیاید تا آنها به خیزش کنونی بپیوندند!؟
هر گونه گسترش کمی خیزش کنونی و نیز دست زدن به دیگر اشکال مبارزه به ویژه اعتصاب سیاسی مانع چنین اتفاقاتی می شود.
چنانچه اعتصابات سیاسی سراسری صورت گیرد، این اعتصابات می تواند مانع کشتارهایی از نوع میدان ژاله و یا سینمارکس شوند. 
نباید منتظر شد که چنین کشتارهایی به وجود آید و آن گاه اعتصابات آغاز شود.
زنده باد مبارزات توده ها
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر سران مرتجع پاسدار قاتلان خلق بلوچ
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
10 مهر 1401