۱۴۰۳ خرداد ۲۷, یکشنبه

امپریالیسم سوئد و معامله ای کثیف

 
امپریالیسم سوئد و معامله ی کثیف دیگری با خامنه ای
 
در روز شنبه ۲۶ خرداد ماه ۱۴۰۳(۱۵ ژوئن ۲۰۲۴) حمید نوری از عاملین جنایت ها و کشتارهای دهه 60 که دو سال پیش و پس از نه ماه محاکمه در دادگاه عالی سوئد به حبس ابد محکوم شده بود با دو زندانی سوئدی( در واقع به گروگان گرفته شده برای چنین روزهایی) با نام های یوهان فلودروس و سعید عزیزی که در زندان های جمهوری اسلامی بودند و موقعیت شان به هیچ وجه با حمید نوری قابل مقایسه نبود مبادله شد.  
جدا از نفس گیر انداختن جنایتکارانی چون حمید نوری و جانیانی چون اسدالله اسدی و... سپردن آنها به دادگاه ها آنچه که مهم ترین بخش محاکمه حمید نوری جنایتکار در دادگاه عالی سوئد را تشکیل می دهد شرکت زندانیان سیاسی دهه ی شصت و خانواده های قربانیان و افشای جنایات حمید نوری و دستگاه آدمکشی خمینی و خامنه ای در پیشگاه طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش و آزادیخواه کشور ما و دیگر کشورها است. این جنبه ی مثبت و در خور این محاکمه است.
اما اینکه دولت هایی مانند سوئد یا بلژیک و یا آلمان چنین محاکماتی را در مورد اتباع کشوری که به درجاتی و یا در مجموع زیرسلطه ی اقتصادی آنها و بلوک آنهاست انجام می دهند و به نوعی قیافه ی احترام به حقوق بشر می گیرند، نه همچون امری که ماهیت حقوقی و سیاسی و اقتصادی آنها را تشکیل می دهد - چرا که ماهیت امپریالیست ها ارتجاع است نه ترقی خواهی، نه احترام به حقوق بشر- بلکه عمدتا وابسته به شرایط  اقتصادی و سیاسی چگونگی رابطه با این گونه کشورها است. یعنی در این جا و در مورد جمهوری اسلامی آنچه در درجه نخست قرار می گیرد و به طور کلی تعین کننده ی انجام چنین محاکماتی است شرایط روابط اقتصادی و سیاسی این دولت های امپریالیستی و کلا دولت های امپریالیستی غرب با ولایت فقیه خامنه ای و جناح ها و یا جناح های حاکم است.
 به طور کلی اگر این روابط در دورانی باشد که تضادهای بین این کشورها با جمهوری اسلامی به هر دلیلی( به سیاست های جهانی و منطقه ای امپریالیست ها و به شرایطی که آنها برای حکومت مرتجعین حاکم بر می شمارند گردن نگذاشتن، گرایش پیدا کردن به سوی بلوک امپریالیستی مقابل و...) تشدید و بنابراین جهت عمده ی این روابط خصومت باشد برای زیر فشار قرار دادن حکومت از این گونه اقدامات انجام می دهند و اگر این روابط در دورانی باشد که سیاست آنها در مورد کشور مزبور بر مبنای پیام هایی که از آن کشور برای آماده گی اطاعت و حرف شنوی و ترمیم روابط و یا تامین منافع آنها می رسد قرار باشد تغییر کند آن گاه عموما برعکس آن را انجام می دهند؛ یعنی امتیازاتی به این دولت می دهند. موردمبادله ی حمید نوری و نیز اسدالله اسدی از این گونه مبادلات است که در چارچوب کلی روابط امپریالیست های غربی با جمهوری اسلامی، بین کشورهای امپریالیستی سوئد و بلژیک و جمهوری اسلامی صورت گرفت.
البته در چنین چارچوب هایی گاه ظاهر قضیه این گونه می شود که مثلا این دولت ها جانب خلق این کشورها و جنبش و انقلاب آنها را گرفته اند و مثلا افرادی را بازداشت و محاکمه کرده و به زندان انداخته اند که جنایاتی در حق توده های زحمتکش  کشور خویش مرتکب شده اند و به این وسیله با جنبش ها و خیزش های جاری در این کشورها همراهی کرده اند. اما در ماهیت امر این بیشتر و اساسا به سبب همان تضاد نخستین یعنی در چارچوب تضاد خودشان با حکومت مزبور صورت می گیرد و نه در چارچوب تضاد خلق کشور مزبور با مرتجعین حاکم بر کشورشان. و اگر هم همراهی ای باشد برای وابسته کردن جنبش به خودشان و رهبری های وابسته به خودشان است نه دفاع از منافع خلق.
به بیانی دیگر امپریالیست ها هرگز در جانب خلق هیچ کشور زیر سلطه ای نایستاده و نمی ایستند مگر این که در خط جنبش این گونه کشورها ایستادن و همراهی ظاهری با آن، در چارچوب تضاد خودشان با حکومت مزبور و یا دیگر قدرت های امپریالیستی باشد. نمونه ی مهم تاریخی در ایران ایستادن موقتی امپریالیسم جهانخوار انگلستان در کنار مشروطه خواهان است که کاملا در چارچوب تضاد آنها با امپریالیسم روسیه بود و نه در چارچوب تضاد طبقات خلقی ایران با حکومت استبدادی قاجار.
روشن است که طبقه ی کارگر و دیگر طبقات زحمتکش می توانند از این تضادها استفاده کنند و امر انقلاب خود را پیش برند( و مورد محاکمات این چنینی از زمره ی آنهاست) اما به هیچ وجه نباید چنین پشتیبانی هایی از جانب امپریالیست ها به عنوان امری که ماهیت آنها را تشکیل می دهد به شمار آورند و دچار خوش بینی های فریبنده شوند. یعنی همواره باید چرخش آنها را در نظر داشته و پیش بینی کنند.
محاکمه ی حمید نوری دو سال پیش و در دورانی صورت گرفت که پیش از آن خامنه ای با راندن روحانی متمایل به امپریالییست های غربی از قدرت، باز هم بیشتر از پیش به امپریالیسم روسیه نزدیک شده بود، و از سوی دیگر با امکان ندادن گسترش روابط اقتصادی با غرب و امکان سرمایه گذاری های امپریالیست های غربی در ایران شرایط تشدید بحران اقتصادی جاری در ایران و رشد بیشتر شورش های توده ای را فراهم کرده بود، و از سوی سوم با سرکوب حتی ساده ترین آزادی های اجتماعی و فرهنگی، جنبش و خیزش های متوالی در ایران را بیش از پیش  برانگیخته بود، و از سوی چهارم به ماجراجویی هایش در منطقه ی خاورمیانه ادامه می داد و موجب به هم ریختن برنامه های امپریالیست های غربی برای کنترل منطقه می شد. جنبش هایی که می توانست در منطقه خاورمیانه تاثیر گذارد و شرایط در خطرقرار گرفتن منافع امپریالیست ها را سبب شود. اما مبادله و آزادی وی در دورانی صورت می گیرد که حکومت خامنه ای پس از سرکوب خشنی که در مورد خیزش«زن، زندگی، آزادی» پیش برد بخشی از هم و غم خود را از انزوای شدید بین المللی بیرون آوردن حکومت اش و سروسامان دادن به روابط با امپریالیست های غربی و در راس شان آمریکا و بایدن و حزب دموکرات آمریکا قرار داد و در این راه انواع دریوزگی ها و عقب نشینی ها پیشه کرد.
آنچه نیاز است تکرار و به روی آن تاکید شودهمانا امید نبستن جنبش طبقه ی کارگر و طبقات خلقی ایران به امپریالیست هاست. امپریالیسم، امپریالیسم است. خواه آمریکا (و روسیه) باشد خواه انگلستان و آلمان و فرانسه و ایتالیا و خواه کشورهایی مانند بلژیک و سوئد و سویس و دانمارک و فنلاند و ... اینها همه امپریالیست اند و در این جای شک و تردیدی نیست.
این که این میان برخی از این دولت ها( و به ویژه دولت امپریالیستی سوئد) موذیانه و به دلیل برخی شرایط اقتصادی و سیاسی توانسته اند چهره ی کامل تری از«دولت های رفاه» برای خود در اذهان ترسیم کنند و حتی در نظر برخی تا حدودی«نیمه سوسیالیستی» بنمایند تغییری در اصل مساله یعنی امپریالیستی بودن این کشورها نمی دهد.
آنچه که بخش مضحک قضیه را تشکیل می دهد این است که در نظر حتی برخی از جریان های«شبه چپ» ایران از قماش دارودسته های ترتسکیست های حکمتی، «مارکسی» های به اصطلاح «ضد سرمایه داری»اما در واقع و در عمل غرب پرست و خروشچفیست های راه کارگری، دولت سوئد تا حدود زیادی چنین است؛ صاحب یک «دموکراسی کامل»( یعنی به شکلی نبود دولت و نبود دیکتاتوری سرمایه داران امپریالیست!)، جامعه ای تقریبا«کمال مطلوب» و به احتمال یک «مدینه ی فاضله»!
این حضرات«شبه چپ» که برخی شان عنوان استاد دانشگاه را یدک می کشند کار را به جایی می رسانند که شروع به پند و اندرز دادن به دولت امپریالیست سوئد می کنند و از این سخن می رانند که «چنین اقداماتی به نفع دولت سوئد نیست و جمهوری اسلامی از آن استفاده می کند و در آینده دست اش بازتر است و راحت تر دست به ترور نیروهای مخالف پناه آورده به این کشورها می زند و اگر فردی از این تروریست های جمهوری اسلامی هم دستگیر شد، خیال اش راحت است که با چند گروگان گرفتن می تواند دولت هایی مانند دولت سوئد را وادارد که تروریست مزبور را آزاد کند.» و ...( نقل به معنا از مصاحبه ها و مقالات چنین افرادی و نیز اعلامیه های گروه های«شبه چپ»).
حضرات گمان می کنند که این دولت ها منافع خود را نمی شناسند و منتظرند تا این «شبه چپ» های بی خاصیت و دانشگاه دیده های پرمدعا که عملا مزدبگیر سرمایه داران و صد البته خدمتگزارشان هستند، به آنها بگویند که چه به نفع شان هست و چه به نفع شان نیست. برای این ها که دچار خرافات«دموکراسی کامل در سوئد»هستند و پشت این دموکراسی و دولت دموکراتیک سوئد، دیکتاتوری سرمایه داران امپریالیست را نمی بینند، این روشن نیست که این تا حدود زیادی خود این دولت ها هستند که در صورتی که منافع اقتصادی و سیاسی شان ایجاب کند میدان کشتار مخالفان را برای جمهوری اسلامی باز می گذارند و چشم بر هم می گذارند که چیزی ندیده اند. مشکل بتوان گفت که بخشی از ترورهای حکومت اسلامی در کشورهای امپریالیستی اروپای غربی بدون آگاهی دولت های این کشورها صورت گرفته باشد.
جنبه ی دیگر خرافاتی بودن این «شبه چپ» ها و«استادان دانشگاه» این است که گمان می کنند در دولت سوئد و کلا جمهوری های دموکراتیک بورژوایی، دستگاه قضایی استقلال کامل دارد و حال که این جنایتکار آزاد شده است به این معناست که دولت سوئد استقلال دستگاه قضایی را نادیده گرفته است( نگاه کنید به اعلامیه ی مشترک راه کارگر و حزب کمونیست ایران با نام در «محکومیت آزادی حمید نوری؛ “حقوق بشر”، ابزاری برای حفظ منافع دولت های غربی» یکشنبه 27 خرداد 1403). این است که آه و ناله سر می دهند که حمید نوری در دادگاه عالی سوئد محاکمه شده است «وبا این استرداد... کل سیستم قضایی مورد اهانت قرار گرفته است»( اعلامیه ی حزب چپ ایران با نام« استرداد حمید نوری، آزادی یک جنایتکار دیگر، تشویقی مکرر برای گروگانگیری جمهوری اسلامی» 27 خرداد 1403). این حضرات که فریب دموکراسی بورژوایی را خورده اند اصلا نمی توانند دولت سرمایه داران را همچون کلی تصور کنند که سه بخش دستگاه قانون گذاری، دستگاه اجرایی و دستگاه قضایی به همراه دستگاه نظامی دارد که ظاهرا مجزا از یکدیگر و دارای استقلال اما در ماهیت متحد هستند و به عنوان یک مجموعه دستگاه بوروکراتیک- نظامی، دیکتاتوری همه جانبه ی یک طبقه را بر طبقه ی کارگر و زحمتکشان و لایه های خرده بورژوازی اعمال می کنند.
 اما جنبه ی آزارنده ی قضیه این است این جریان ها این آت و آشغال های نظری را برای خود نگه نمی دارند بلکه در میان طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش کشور نیز تبلیغ و ترویج می کنند و به این وسیله طبقه ی کارگر را فریب می دهند.
طبقه ی کارگر و دیگر طبقات زحمتکش و خلقی ایران در انقلاب دموکراتیک بزرگ خود باید بر نیروی خود اتکاء کنند. این پایه ی قضیه و اصلی اساسی است. در کنار آن نگاه یاری خواهانه ی طبقه ی کارگر و خلق ما به طبقه ی کارگر بین المللی و زحمتکشان جهان است و نه امپریالیست ها و دولت های ارتجاعی و دستگاه قضایی آنها.
هرمز دامان
28 خرداد 1403     

 

 

۱۴۰۳ خرداد ۲۶, شنبه

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(7)

 
انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(7)
بخش اول: قهر انقلابی و الگوهای تاریخی انقلاب
 
طرح کلی الگوی محاصره ی شهرها از طریق روستاها
 
در بخش پیشین نکات عام تئوری جنگ درازمدت خلق را بررسی کردیم. در این بخش به برخی از مهم ترین تغییراتی که مائو در این تئوری ایجاد کرد توجه می کنیم. برای این کار باید به مرور نخستین اشکال تدوین آن بپردازیم.
تئوری جنگ خلق نخستین بار به شکل منسجم در مقاله ی چرا حکومت سرخ در چین پابرجا بماند( 5 اکتبر1928) طرح شد. مائو در بخشی از این مقاله  از یک سو به اینکه چرا می توان حکومت سرخ در چین برپا کرد می پردازد و از سوی دیگر به شرایط مورد نیاز آن.(1)
بخشی از شرایط مورد نیاز برای بقای حکومت سرخ
مائو در پاره ای از این مقاله در مورد دلایل پیدایش و بقاء و رشد حکومت سرخ در چین می نویسد:
«در داخل یک کشور بقاء دراز مدت یک یا چند منطقه کوچک حکومت سرخ که در محاصره ی کامل حکومت سفید قرار دارد، پدیده ایست که تا کنون در هیچ کشور دیگر جهان دیده نشده است.  پیدایش یک چنین پدیده غیر عادی دارای علل خاصی است .بقاء و رشد این حکومت سرخ تنها در شرایط معینی امکان پذیر است.»( ، منتخب آثار، جلد یک، ص 93)
روشن است که در زمان مورد نظر این نخستین شکل بروز حکومت سرخ در مناطقی از  یک کشور نیمه مستعمره و استثنایی در جهان بود.
مائو در مورد نخستین دلیل بروز این چنین حکومتی می نویسد:
۱ - این حکومت سرخ نمی تواند در هیچ یک از کشور های امپریالیستی و یا در هیچ یک از
مستعمراتی که زیرسلطه ی مستقیم قدرت امپریالیستی قرار دارند ...به وجود آید بلکه تنها می تواند در کشوری چون چین نیمه مستعمره ظاهر شود که از نظر اقتصادی عقب مانده و زیر سلطه ی غیر مستقیم قدرت امپرالیستی قراردارد.  زیرا این پدیده غیرعادی تنها در ارتباط با پدیده غیرعادی دیگری یعنی جنگ در درون حکومت سفید ظاهر می شود.  یکی از علائم مشخصه چین نیمه مستعمره این ست که دارودسته های مختلف دیکتاتورهای نظامی قدیم و جدید که از طرف امپریالیست ها و در داخل کشور از طرف طبقه کمپرادورها و طبقه مالکان ارضی بزرگ پشتیبانی می شوند، از اولین سال تأسیس جمهوری) ۱۹۱۲(  پیوسته علیه یکدیگر در جنگ اند. چنین پدیده ای در هیچ یک از کشورهای امپریالیستی جهان و حتی در هیچ یک از مستعمراتی که تحت سلطه مستقیم قدرت امپریالیستی هستند، قابل مشاهده نیست، بلکه تنها در کشوری چون چین که زیر سلطه غیر مستقیم قدرت امپریالیستی قرار دارد، قابل رؤیت است.»
سپس مائو در توضیح این پدیده و در اقناع کمونیست هایی که به بقای حکومت سرخ در چین اطمینانی نداشتند می نویسد:
«پیدایش این پدیده دو علت دارد: اول اقتصاد کشاورزی محلی) نه اقتصاد واحد سرمایه داری(و دوم سیاست امپریالیستی تجزیه و استثمار برای تقسیم چین به مناطق نفوذ خود. تفرقه و جنگ های مداوم در درون حکومت سفید شرایطی به وجود می آورند که یک یا چند منطقه کوچک سرخ زیر رهبری حزب کمونیست بتواند در میان حلقه محاصره حکومت سفید پدید آید و دوام یابد. حکومت مستقل منطقه مرزی حونان - جیان سی یکی از این مناطق کوچک است. برخی از رفقا در روزهای سخت و بحرانی اغلب در امکان بقاء چنین حکومت سرخی شک و تردید به دل راه می دهند و دچار بدبینی می گردند. علت این ست که این رفقا برای پیدایش و بقاء این گونه حکومت های سرخ دلیل قانع کننده ای نیافته اند. اگر ما تنها به این حقیقت پی ببریم که تفرقه و جنگ ها در درون حکومت سفید امر پایان ناپذیری است، آن گاه دیگر در امکان پیدایش، بقاء و گسترش روزافزون حکومت سرخ هیچ گونه شک و تردیدی پیدا نخواهیم کرد.»( ص95-94)
مائو در مقاله ی دیگری با نام مبارزه در کوهستان جین گان( 25 نوامبر 1928) که پس از این مقاله نگاشته است به همین نکات اشاره می کند:
«چین در جهان کنونی تنها کشوری است که در آنجا یک یا چند منطقه کوچک در میان حلقه محاصره ی حکومت سفید به زیر قدرت سیاسی سرخ در آمده است.  طبق تحلیل ما، یکی از دلایل وجود این پدیده تفرقه و جنگ های مداومی است که بین بورژوازی کمپرادور و طبقه مالکان ارضی بزرگ چین در جریان است. تا زمانی که این تفرقه و جنگ ها ادامه دارند، امکان بقاء و رشد حکومت مستقل مسلح کارگران و دهقانان نیز موجود خواهد بود.»( پیشین، ص 107)
اشاره به این شرایط در کنار شرایط دیگر در رساله ی مسائل استراتژی در جنگ انقلابی چین نیز ادامه می یابد که ما در بخش گذشته به آن اشاره کردیم. در این نوشته آمده است:
«دیکتاتورهای نظامی بزرگ که حکومت مرکزی را در دست دارند، با دیکتاتورهای نظامی کوچک که براستان های مختلف مسلط اند، همزیستی می کنند؛ دو نوع ارتش ارتجاعی یعنی "ارتش مرکزی" که تابع چانکایشک است، یا " قوای نظامی مختلط " که تابع دیکتاتورهای نظامی استان های مختلف اند، همزیستی می کنند؛» و همچنین:
«چین کشوری نیمه مستعمره است – تشتت در میان قدرت های امپریالیستی موجب تشتت در میان گروه های مختلف هیئت حاکمه چین می شود. بین کشورنیمه مستعمره ای که زیر سلطه ی چندین دولت قراردارد و کشورمستعمره ای که تنها یک دولت برآن مسلط است، فرق و تفاوت هست.»( همان، ص298)
تا اینجا در تحلیل مائو از شرایط مشخص چین و دلایل امکان پیدایش و بقاء و گسترش حکومت سرخ دو شرط مهم وجود دارد:
یکی از آنها تقسیم قدرت در چین بین دیکتاتورهای نظامی گوناگون و تفرقه و جنگ میان آنهاست  که خود نتیجه ی نیمه مستعمره بودن چین و تقسیم این کشور بین امپریالیست های گوناگون و تشتت و تضاد میان آنها بر سر تقسیم چین است. مائو در تحلیل اینکه دوام حکومت سرخ در چین ممکن است اشاره می کند که «بین کشور نیمه مستعمره ای که زیر سلطه ی چندین دولت قراردارد و کشورمستعمره ای که تنها یک دولت برآن مسلط است، فرق و تفاوت هست.» دلیل دیگر نیز نبود اقتصاد واحد سرمایه داری و وجود اقتصاد محلی کشاورزی است.
تغییر در تئوری
با تکامل انقلاب های دموکراتیک در کشورهای زیرسلطه و دست زدن به جنگ های انقلابی با قدرت مرکزی و یا جنگ آزادیبخش ملی با نیروهای نظامی امپریالیستی در سه قاره، تجربه ی چین از استثناء بیرون می آید و نشانگر وضع عمومی تازه و راه انقلابی نوینی در جهان زیرسلطه می شود. این بیرون آمدن تجربه ی انقلابی چین از استثنا و عمومیت یافتن تجربه ی و راه انقلابی آن در بسیاری از کشورهای زیرسلطه ، به تدوین نظریه به شکل نوین تری می انجامد.
چنان که دیدیم در رساله ی مسائل جنگ و استراتژِ ی که در اوائل جنگ دوم جهانی به رشته ی تحریر در آمده نکات کلی در مورد لزوم جنگ خلق و محاصره ی شهرها از طریق روستاها  چنین تنظیم شده بود:
«در چین وضع طور دیگری است. ویژه گی های چین در این است که کشوری مستقل و دموکراتیک نیست بلکه نیمه مستعمره و نیمه فئودالی است؛ در داخل آن رژیم دموکراتیک مستقر نیست بلکه ستم فئودالی حکمرواست؛ کشوری است که در مناسبات خارجی خویش از استقلال ملی برخوردار نیست بلکه زیر یوغ امپریالیسم قرار دارد. از این جهت در چین پارلمانی که بتواند مورد استفاده قرار گیرد، نیست و حق  قانونی تشکیل اعتصابات کارگری هم وجود ندارد. در اینجا وظیفه حزب کمونیست علی الاصول این نیست که مبارزه ی درازمدتی را از سر بگذراند تا به قیام و جنگ برسد، و یا نخست شهرها را تصرف کند و سپس دهات را، بلکه درست عکس این است.»( منتخب آثار، جلد دوم، ص 327- 326)
همان گونه که دیده می شود در اینجا نیز هنوز مائو در مورد چین و شرایط چین صحبت می کند، اما شرایطی که مائو ویژگی های آن را در چین بر می شمارد دیگر منحصر به چین نشده قابل تعمیم به تمامی کشورهای زیرسلطه ای است که از نظر آن شرایط کلی که مائو بیان می کند با چین همانند بوده اند. یعنی در تمامی کشورهای زیرسلطه ی آسیا، افریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی. در این بخش از نوشته نه از جنگ بین دیکتاتورهای نظامی اثری است و نه از تقسیم چین بین امپریالیست های گوناگون. به جای آن از ویژگی های متضاد آن با کشورهای امپریالیستی یعنی فقدان استقلال اقتصادی و وجود ساخت های عقب مانده ی نیمه فئودالی و فئودالی، نبود دموکراسی بورژوایی در کشور، نبود پارلمان برای مبارزه پارلمانی، فقدان حق قانونی اعتصابات کارگری و همچنین نبود امکان دست زدن به مبارزات مسالمت آمیز دراز مدت تا زمان آماده شدن توده ها برای قیام مسلحانه و تصرف نخست شهرها صحبت می کند. در یک کلام در اینجا راه انقلاب چین نه به عنوان یک مورد خاص و یا یک استثناء بلکه در تضاد با راه انقلاب اکتبر ترسیم می شود.  
در مورد چین می توان گفت که در دو دوره ی جنگ با ژاپن و نیز پس از شکست ژاپن، جنگ با گومیندان، وضعی غیر از جنگ داخلی پیش از تجاوز ژاپن به چین به وجود آورد.
در نخستین، ژاپن دشمن عمده و بخش هایی از کشور مستعمره ی ژاپن شده بود و در دومین، جنگ با گومیندان و امپریالیست های غربی پشتیبان وی عمده شده بود. به واقع پس از پایان جنگ با ژاپن این گونه تقسیم کشور بین امپریالیست های گوناگون و یا دیکتاتوری های نظامی گوناگون تا حدودی از بین رفت. در این دوران امپریالیسم ژاپن شکست خورده و از گردونه ی رقابت بیرون رفته بود و امپریالیسم آمریکا و غرب تنها امپریالیست های عمده بودند. در دوران پس از جنگ ارتش سرخ تنها یا عمدتا با ارتش چیانکایشک روبرو بود که وابسته به امپریالیسم  آمریکا و غرب بود.
البته باید اشاره کنیم که  شروط یا ویژگی های مورد بحث می توانست کشور نیمه مستعمره را برای دست زدن به جنگ مسلحانه و برقراری حکومت سرخ در مناطق روستایی و محاصره ی شهرها از طریق روستاها مساعد تر از کشورهایی کند که این ویژگی ها را نداشتند، اما نبود این ویژگی ها مانعی در دست زدن به جنگ مسلحانه و برقراری حکومت سرخ و محاصره ی شهرها از طریق روستاها نبود.  
وجود چنین نقطه ای به عنوان یکی از نقاط حرکت در تحلیل شرایط  نه تنها در زمان خود برای شرایط خاص چین درست بود بلکه هر کجا که چنین جنگی بین قدرت های گوناگون در یک کشور پدید می آمد در صورتی که طبقه ی کارگر حزب کمونیست دارای پایه ی توده ای و امکان ایجاد ارتشی از خود و توده های کشاورز و زحمتکش را می داشت( به این شرایط پایین تر اشاره می کنیم) می توانست از چنین ویژگی هایی استفاده کند و به جنگ خلق دست زند و مناطق سرخ برپا کند.
با این همه این شروط در دوران جنگ جهانی دوم و پس از آن در بسیاری از کشورهای زیرسلطه وجود نداشت و بیشتر کشورها نه مستعمره ی کامل بلکه نیمه مستعمره و حکومت ها متمرکز و دارای یک ارتجاع یکدست و دولتی به نسبت متمرکز و ارتشی در مجموع یکپارچه بودند اما در این کشورها دست زدن به مبارزه ی مسلحانه و سپس برپایی حکومت های سرخ درست و امکان پذیر بود.
تغییر مزبور تنها به تجارب جنگ انقلابی در چین و تغییرات در این کشور مربوط نبوده بلکه در عین حال به تغییرات گوناگون در شرایط جهانی و کشورهای زیرسلطه و همچنین ظاهر شدن شوروی استالینی به عنوان یک قدرت بزرگ پس از جنگ نیز مربوط می شد.(2)
به این ترتیب در این نوشته ی دوم این تئوری در تغییریافته ترین، تکامل یافته ترین و قابل تعمیم ترین شکل خود تنظیم می شود.
حال می توانیم استنتاج کنیم که آغاز جنگ در یک کشور مشخص ربطی به مستعمره بودن مستقیم و کامل آن کشور و یا نیمه مستعمره بودن آن و بنابراین تقسیم آن بین امپریالیست های گوناگون و یا وجود دیکتاتوری های نظامی( یا قدرت های مسلح محلی و منطقه ای) و جنگ میان آنها ندارد. به بیان دیگر در کشور معینی می تواند تنها یک امپریالیسم و یا یک بلوک امپریالیستی عمده و کشور هم مستعمره  کامل باشد و یا دولت مرکزی دارای تمرکز و قدرت بوده و نیروهایی محلی پرقدرتی در مقابل آن وجود نداشته باشند اما بازهم راه انقلاب راه نبرد مسلحانه و جنگ خلق و برقراری حکومت سرخ باشد.
شرایط دیگر
وجود مناطق انقلابی یا جنبش خیز
مائو در مورد شرایط دیگری که برای دست زدن به مبارزه ی مسلحانه و جنگ خلق و برقراری حکومت های سرخ و محاصره ی شهرها از طریق روستاها نیاز است چنین می نویسد:
«2- مناطقی که حکومت سرخ چین ابتدا در آنجا پدید آمده و برای مدت طولانی قادر به دوام است، مناطقی همچون ...نیستند که زیر تأثیر انقلاب دموکراتیک واقع نشده باشند، بلکه مناطقی هستند ... که در آنجا توده های کارگران، دهقانان و سربازان در جریان انقلاب بورژوا  دموکراتیک ۱۹۲۶ و ۱۹۲۷ به تعداد زیادی بپا خاسته اند. در بسیاری از نقاط این استان ها شبکه وسیعی از اتحادیه های کارگری و انجمن های دهقانی ایجاد شده بود و طبقات کارگر و دهقان علیه طبقه مالکان ارضی و بورژوازی به یک سلسله مبارزات اقتصادی و سیاسی دست زده بودند. به این جهت بود که توده های مردم توانستند قدرت سیاسی خود را برای مدت سه روز در شهر گوان جو مستقر سازند؛ به این جهت بود که حکومت های مستقل دهقانی در مناطقی مانند ... پدید آمدند... ارتش سرخ کنونی ارتشی است که از ارتش انقلابی ملی که در پرتو روح دموکراتیک تعلیم سیاسی یافته و زیر نفوذ توده های کارگران و دهقانان قرار داشته، منشعب گردیده است. ..»( چرا حکومت سرخ در چین ...، پیشین، ص95)
تکامل انقلاب در سراسر کشور
«3 - اینکه آیا قدرت سیاسی توده ای می تواند در مناطق کوچک برای مدتی طولانی دوام یابد یا خیر، مسئله ایست که به تکامل وضع انقلاب سراسر کشور مربوط می شود. اگر
وضع انقلاب سراسر کشور تکامل یابد، بدون شک مناطق کوچک سرخ برای مدتی طولانی دوام خواهد یافت و افزون بر آن ناگزیر به یکی از نیروهای بیشمار برای کسب قدرت سیاسی در سراسر کشور بدل خواهند گشت. ولی چنانچه وضع انقلاب سراسر کشور از تکامل باز ایستد و حتی برای مدت نسبتاً طولانی دچار رکود شود، آن گاه طبیعی است که این مناطق قادر نخواهند بود برای مدتی طولانی دوام بیاورند. در حال حاضر وضع انقلاب چین به موازات تفرقه و جنگ های مداوم در صفوف طبقه کمپرادورها، طبقه مالکان ارضی بزرگ و بورژوازی بین المللی همچنان رشد و تکامل می یابد. از این رو مناطق کوچک سرخ بدون تردید برای مدتی طولانی دوام خواهند یافت و به توسعه خود ادامه خواهند داد و به تدریج به این هدف یعنی تصرف قدرتی سیاسی در سراسر کشور نزدیک خواهند شد.»( ص 96- 95)
وجود ارتش سرخ منظم و نسبتا نیرومند
«4 - وجود ارتش سرخ منظم و نسبتاً نیرومند، شرط لازم برای بقاء قدرت سیاسی سرخ است. تنها با واحدهای محلی گارد سرخو بدون داشتن یک ارتش سرخ منظم ما قادر نخواهیم بود حریف ارتش سفید منظم شویم، بلکه تنها می توانیم با تفنگچی های مالکان ارضی به مقابله بپردازیم. بنابراین، حتی اگر توده های کارگران و دهقانان هم فعال باشند، تا زمانی که ما فاقد نیروهای مسلح منظم و نسبتاً نیرومند باشیم، ایجاد یک حکومت مستقل به هیچ وجه ممکن نخواهد بود، تا چه رسد به اینکه حکومت مستقلی ایجاد کنیم که بتواند دوام کند و روز بروز توسعه یابد. از این رو فکر«استقرار حکومت مستقل کارگری  دهقانی به وسیله نیروهای مسلح» فکر  مهمی است که حزب کمونیست و توده های کارگران و دهقانان در مناطق تحت حکومت مستقل باید آن را عمیقاً درک کنند.»)ص 96)
سازمان حزبی مستحکم
«5 - علاوه بر شروط  بالا، شرط مهم دیگری نیز برای دوام طولانی و توسعه قدرت سیاسی سرخ لازم می آید و آن این ست که سازمان حزب کمونیست باید قوی و سیاست اش صحیح باشد.»( ص 97)
و نیز در مقاله ی دیگر مائو  مبارزه در کوهستان جین گانآمده است:
«علاوه بر این، بقاء و رشد این حکومت مستلزم وجود شروط زیرین است: ۱ - توده های فعال مردم؛( همانند مورد دوم بالا) ۲ - سازمان حزبی محکم؛( همانند مورد پنجم)) ۳ - ارتش سرخ نسبتاً قوی( مورد چهارم)؛ ۴ - زمین مساعد برای عملیات نظامی؛ ۵ - منابع اقتصادی کافی برای تأمین خواربار.» ( مبارزه در کوهستان جین گان، پیشین، ص 107)
در مورد شرط  بی ثباتی حکومت و تداوم انقلاب در سراسر کشور مائو نکات زیر را می افزاید:
«حکومت مستقل در قبال طبقات حاکم که احاطه اش کرده اند، باید بر حسب اینکه رژیم طبقات حاکم دوران ثبات موقت یا تفرقه را می گذراند، استراتژی های متفاوت اتخاذ کند. در دورانی که طبقات حاکم دستخوش تفرقه و نفاق هستند-  مانند زمان...- استراتژی ما می تواند بر اساس پیشروی نسبتاً جسورانه مبتنی باشد؛ و مناطقی که حکومت مستقل در آنجا از طریق عملیات نظامی توسعه می یابد، می توانند نسبتاً وسیع باشند. با این حال ما باید به امر ایجاد پایه و اساس محکمی در مناطق مرکزی توجه کنیم تا بتوانیم هنگامی که ترور سفید آغاز شد، بدون کوچک ترین نگرانی بدان تکیه کنیم. ولی در دورانی که رژیم طبقات حاکم از ثبات نسبی برخوردار است، مانند وضعی که بعد از آوریل اخیر در استان های جنوبی حکمفرما بود، ما باید استراتژی خود را بر اساس پیشروی تدریجی قرار دهیم. در چنین دورانی آنچه که باید بیشتر از همه از آن پرهیز کرد، در عملیات نظامی تقسیم قوا جهت اقدام به یک پیشروی بی ملاحظه و در زمینه کار محلی)تقسیم اراضی، استقرار قدرت سیاسی، بسط و توسعه حزب و تشکیل نیروهای مسلح محل(  پخش نیروهای انسانی و غفلت در ایجاد پایه و اساس محکم در مناطق مرکزی است.»( همان، ص 108)
اکنون باید به تغییراتی بپردازیم که پس از دهه ی هفتاد در برخی از مهم ترین نکات طرح شده به وسیله ی مائو یعنی به ویژه در ساخت اقتصادی و سیاسی کشورهای نیمه مستعمره و نیمه فئودال به وجود آمده است.
 هرمز دامان
نیمه ی دوم خرداد 1403
یادداشت ها
1-    مقاله ای به قلم ابراهیم کایپاککایا بنیانگذار حزب کمونیست ترکیه(م- ل) با نام آموزش صدر مائو در مورد قدرت سیاسی سرخ را به درستی درک كنیم(سال 1972) نگاشته شده است که در بخشی از آن به شرح تغییر شرایط مورد نظر مائو برای دست زدن به جنگ خلق طولانی، در حدفاصل نگارش چرا حکومت سرخ می تواند در چین پابرجا بماندو نوشته های بعدی می پردازد و در بخش دیگر کاربرد این تئوری در شرایط خاص کشور ترکیه را مد نظر قرار می دهد. این نوشته که بخش مربوط به تغییر نظر مائو در آن در وبلاگ ما قرار داده شده است، راهنمای نگارنده در نگارش این بخش از مقاله بوده است و مقاله ی کنونی تا حدود زیادی جز شرح بیشتر و ریزتری از این تغییر نیست.
2-    در یادداشت شماره ی 7 مقاله ی چرا حکومت سرخ در چین می تواند پابرجا بماند به تغییر نظر مائو در مورد کشورهای مستعمره اشاره شده است: «در زمان جنگ جهانی دوم بسیاری از کشورهای مستعمره خاورکه قبلا در زیرسلطه ی امپریالیست های انگلستان، آمریکا، فرانسه و هلند بودند، به اشغال امپریالیست های ژاپن در آمدند. توده های کارگر، دهقان، خرده بورژوازی شهر و عناصر بورژوازی ملی در این کشورها زیر رهبری احزاب کمونیست با استفاده از تضادها بین امپریالیست های انگلستان، آمریکا، فرانسه و هلند از یک طرف و امپریالیست های ژاپن از طرف دیگر جبهه متحد وسیعی در مبارزه علیه تجاوز فاشیستی به وجود آوردند و با ایجاد پایگاه های ضد ژاپنی سرسختانه به جنگ پارتیزانی علیه ژاپن پرداختند. از این جهت وضع سیاسی ای که تا زمان جنگ جهانی دوم موجود بود، تغییر یافت. وقتی که در پایان جنگ متجاوزین ژاپنی رانده شدند، امپریالیست های آمریکا، انگلستان، فرانسه و هلند تلاش کردند تا همانند سابق سلطه ی استعماری خود را بر این کشورها نگهدارند، ولی خلق های این کشورهای مستعمره که در طول جنگ ضد ژاپنی نیروهای مسلح نسبتاً نیرومندی را ایجاد کرده بودند، نمی خواستند به زندگی گذشته تن در دهند. در این زمان در اثر نیرومند شدن اتحاد شوروی و به واسطه ی واژگونی و یا ضعیف شدن تمام کشورهای امپریالیستی – به جز امریکا - در جنگ و بخصوص در اثر اینکه جبهه امپریالیستی در چین به علت پیروزی انقلاب چین شکاف یافته بود، تمام سیستم امپریالیستی جهانی شدیداً دچار تزلزل گردید. به این ترتیب خلق های کشورهای مستعمره خاور، یا حد اقل بعضی از این کشورها توانستند امکاناتی نظیر آنچه که در چین وجود داشت، به دست آورند تا طی مدت طولانی پایگاه های انقلابی کوچک و بزرگ و قدرت سیاسی انقلابی را در دست نگهدارند و به جنگ انقلابی درازمدت که در آن، شهرها از طریق دهات محاصره می شوند، پیگیرانه ادامه دهند، و سپس با پیشروی تدریجی شهرها را تصرف نموده و بالاخره به پیروزی سراسری این کشورها نایل گردند. بنابراین وضع جدید نظر رفیق مائو تسه دون در سال 1928 در مسئله ی ایجاد حکومت مستقل در مستعمرات زیر سلطه مستقیم امپریالیست ها تغییر یافت.»( منتخب آثار، جلد یک، ص 104- 103)