۱۴۰۳ بهمن ۱, دوشنبه

بیانیه مشترک در اعتراض به حکم اعدام پخشان عزیزی و سایر احکام اعدام

 

یکشنبه 30 دی ماه 1403

بیانیه مشترک فعالان جنبش زنان و حامیان انقلاب زن زندگی آزادی از داخل و خارج کشور در اعتراض به حکم اعدام پخشان عزیزی و سایر احکام اعدام


ما، امضا‌کنندگان این بیانیه در داخل و خارج کشور، صدور حکم اعدام برای پخشان عزیزی، زندانی سیاسی محبوس در بند زنان زندان اوین و سایر محکومین به اعدام، را به‌شدت محکوم می‌کنیم. این اقدام، یکی دیگر از جنایات سیستماتیک جمهوری اسلامی است که نه تنها علیه یک انسان، بلکه علیه انسانیت، آزادی، کرامت و منزلت انسانی، و علیه حق حیات است که «زنان» و انقلاب «زن زندگی آزادی» را نشانه گرفته
پخشان عزیزی اکنون در آستانه اعدام قرار دارد. اعدام، چیزی جز قتل عمد حکومتی نیست و صدور این حکم، نماد اوج وقاحت رژیم اسلامی در انکار سرنگونی است. اعدام، ابزار جنایتاکارانه‌ای است که رژیم از آن برای حفظ قدرت ننگین خود، و ایجاد رعب و وحشت استفاده می‌کند. به‌ویژه پس از شکست‌های پی‌درپی رژیم در جنگ علیه زنان، از مردم ایران در داخل کشور و شکست در منطقه، این اقدام یک نوع انتقام‌جویی و تلاشی است نافرجام برای خاموش کردن صدای اعتراض و نارضایتی عمیق مردم علیه وضع موجود که همچون کوه آتشفشان در شرف انفجار است و اینبار سر تا پای رژیم را خواهد سوزاند.
صدور این حکم همچنین حمله به بند زنان زندان اوین است. بندی که به یکی از خطوط مقدم انقلاب زن زندگی آزادی شناخته میشود و در همراهی «سه‌شنبه‌های نه به اعدام»، به یکی از مهم‌ترین نمادهای ایستادگی علیه این رژیم زن ستیز و اعدامی تبدیل شده‌ است. رژیم باید بداند که این بند، همچون خیابان، بخش جدایی ناپذیر از انقلاب زن زندگی آزادی است و همانطور که هرگز نتوانسته ایستادگی زنان در خیابان را بشکند، بند شکست ناپذیر زنان زندان اوین را نیز نخواهد توانست. خروش در این بند که مبارزه علیه دیکتاتوری اسلامی را به اوج خود رسانده با سیاست‌های سرکوبگرانه رژیم خاموش نمیشود. هر اعدام، تنها خشمی را شعله ورتر میکند که همچون آتش زیر خاکستر است.
ما تأکید می‌کنیم که مبارزه برای لغو اعدام، چه برای زندانیان سیاسی و عقیدتی، و چه برای زندانیان جرائم عمومی، مبارزه‌ای برای حفظ کرامت انسانی و حق حیات است. لغو اعدام، بخشی جدایی‌ناپذیر از انقلاب جاری ماست که علیه رژیم آپارتاید جنسیتی، تبعیض‌های قومی و مذهبی مبارزه می‌کند بنابراین لغو اعدام، به‌عنوان فتح یکی از خاکریزهای اصلی رژیم باید به یکی از اهداف اساسی انقلاب زن زندگی آزادی تبدیل شود. همان‌طور که رژیم نتوانست خاکریز حجاب اجباری را از جامعه و در صف مقدم از زنان باز‌پس گیرد، امروز باید مبارزه ما بر این استوار باشد که مجازات اعدام، این ابزار جنایتکارانه، از دستان رژیم گرفته شود. لغو اعدام، می‌تواند به خلع سلاح رژیم و فتح خاکریز اعدام تبدیل شود
انقلاب زن زندگی آزادی، نخستین انقلاب زنانه تاریخ بشریت، نه تنها بنیان‌های مردسالارانه و مذهبی و سرکوبگر جمهوری اسلامی را به مرز نابودی کشانده است، نه تنها به نقطه امیدی برای تامین خواسته‌های ما زنان،‌ ما مردم ایران که بر آزادی، برابری، سکولاریزم، مدرنیزم، امنیت، رفاه همگانی و عدالت اجتماعی استوار است تبدیل شده بلکه به نقطه امیدی برای تمام زنان و آزادی‌خواهان منطقه خاورمیانه و جهان بدل گشته است
بنابراین ما از تمامی دولت‌ها، نهادهای بین‌المللی و سازمان‌های حقوق بشری می‌خواهیم که با اقدام فوری و قاطع، جلوی موج اعدام‌ها را بگیرند و جمهوری اسلامی را به پاسخگویی و لغو فوری اعدام پخشان عزیزی و تمامی محکومین به اعدام وادار کنند. حمایت عملی از انقلاب زن زندگی آزادی به عنوان راهی برای سرنگونی رژیم جنگ افروز و جنایتکار برای جهانیان و امنیت جهانی ضروری است. ما خواستار بایکوت حکومت آپارتاید جنسیتی و اخراج جمهوری اسلامی از تمامی مجامع بین المللی هستیم و تاکید داریم هیچ توجیهی برای ادامه رابطه و همکاری با رژیمی که بارها به جرم نقض حقوق زنان، نقض حقوق بشر و جنایت علیه بشریت محکوم شده وجود ندارد.
جان پخشان عزیزی در خطر است. جمهوری اسلامی تنها زبانی را می‌فهمد که اعتراضی قاطع و عملی باشد. این اعتراض باید با تقویت گفتمانی و سازماندهی اعتصابات سراسری در بخشهای مختلف و همینطور اعتراضات سراسری در داخل کشور و سازماندهی برای هم‌زمانی و هم افزایی این دو بازوی اصلی برای از کار انداختن ماشین سرکوب رژیم صورت بگیرد. به موازات هم در خارج کشور با گسترش اعتراضات و فشار روی دولتها و سازمانهای بین المللی جلو برده شود
ما از تمامی وجدان‌های بیدار، می‌خواهیم که با اتحاد و همبستگی، برای نجات جان پخشان عزیزی و تمامی محکومین به اعدام، در داخل و خارج کشور به میدان عمل بیایند.
حکم اعدام پخشان عزیزی و تمامی احکام صادره اعدام باید فورا لغو شوند. پخشان عزیزی و تمامی زندانیان سیاسی باید آزاد شوند

نه به اعدام، نه به جمهوری اسلامی
زن، زندگی، آزادی، ژن ژیان ئازادی

اسامی امضا کنندگان:

۱. حدیث صبوری – فعال حقوق زنان، ایران

۲. فرشته دیدنی – فعال حقوق زنان، ایران

۳. پوران ناظمی – فعال حقوق زنان، ایران

۴. سوری بابایی چگینی – فعال کارزار حجاب بی‌حجاب و زندانی سیاسی، ایران

۵. یاسمن آریانی – فعال حقوق زنان، ایران

۶. لیلا میرغفاری – فعال حقوق زنان، ایران

۷. نادیا بهاری – فعال حقوق زنان و کودکان کار، ایران

۸. ریحانه سعیدی – پزشک و از بازداشت‌شدگان انقلاب زن زندگی آزادی، ایران

۹. آستاره انصاری – وکیل دادگستری، از بازداشت‌شدگان انقلاب زن، زندگی، آزادی – ایران

۱۰. الهام رسولی – فعال حقوق زنان و کودکان کار، ایران

۱۱. کوکب بداغی پگاه – فعال صنفی معلمان، ایران

۱۲. نصرت بهشتی – فعال جنبش زنان و کارگری، ایران

۱۳. نرگس ظریفیان – فعال حقوق زنان، ایران

۱۴. محبوبه فرح‌زادی – عضو هیئت مدیره کانون صنفی معلمان تهران، ایران

۱۵. فرنگیس مظلوم – مادر دادخواه سهیل عربی، زندانی سیاسی در تبعید، ایران

۱۶. فریبا فریدونی – زندانی سیاسی سابق، ایران

۱۷رضوانه خان‌بیگی – فعال حقوق زنان، زندانی سیاسی، ایران

۱۸. خدیجه مهدی‌پور – فعال سیاسی، ایران

۱۹. رادا مردانی – فعال صنفی معلمان، ایران

۲۰. سهیل عربی – زندانی سیاسی سابق، کارگر دادخواه، ایران

۲۱. مجتبی نایری – روزنامه‌نگار، ایران

۲۲. بهفر لاله‌زاری – زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین، ایران

۲۳. برزان محمدی – زندانی سیاسی سابق و دادخواه، ایران

۲۴. سارا سیاهپور – فعال صنفی معلمان، ایران

۲۵. شیرین شمس – از مسئولین تشکل انقلاب زنانه

۲۶. مهشید ناظمی – فعال حقوق زنان

۲۷. سارا قربانی – فعال حقوق زنان و عضو کمپین اتحاد علیه آپارتاید جنسیتی

۲۸. بنفشه جمالی – فعال حقوق زنان

۲۹. نسیبه شمسایی – فعال حقوق زنان

۳۰. گلین شیرزاد – فعال حقوق زنان

۳۱. فریبا برهان‌زهی – فعال حقوق زنان و اهل بلوچستان

۳۲. الهام مدرسی – از فعالان و آسیب‌دیدگان انقلاب زن زندگی آزادی

۳۳. اوین مصطفی‌زاده – کنشگر حقوق‌بشر و سخنگوی سازمان حقوق‌بشری کُردپا

۳۴. سارا افراسیابی – روانشناس، نویسنده و فمینیست

۳۵. آزاده دواچی – فعال حقوق زنان

۳۶. ساره صدیقی همدانی – فعال ال‌جی‌بی‌تی‌کیو و حقوق زنان

۳۷. مینا احدی – فعال حقوق زنان و سخنگوی کمیته بین‌المللی علیه اعدام

۳۸. ماه‌منیر ندیم – خواننده و مدل، فعال حقوق زنان و افراد دارای معلولیت

۳۹. ناهید حسینی – مدیر هماهنگی شبکه استقلال و برابری پایدار زنان (وایز)

۴۰. هرمینه هورداد – فعال حقوق زنان

۴۱. فاطمه اختصاری – شاعر و نویسنده

۴۲. مژگان کشاورز – فعال حقوق زنان

۴۳. شیوا محبوبی – فعال حقوق زنان و سخنگوی کمیته آزادی زندانیان سیاسی

۴۴. شایا گلدوست – کنشگر جنسی و جنسیتی

۴۵. رضوان مقدم – دادخواه، سخنگو و بنیانگذار کمپین توقف قتل‌های «ناموسی»

۴۶. عزیزه لطف‌الهی – سخنگوی نهاد نه به تابو نه به خشونت علیه زنان

۴۷. ساناز صفایی – هنرمند و فعال حقوق زنان

۴۸. شقایق نوروزی – فعال حقوق زنان

۴۹. هدی خموش – از جنبش زنان علیه طالبان

۵۰. مریم نمازی – فعال حقوق زنان و عضو کمپین یک قانون برای همه

۵۱. آزاده بار زاده – روزنامه‌نگار و فعال حقوق زنان

۵۲. فروزان جلالی – کارگر و از اعضای تشکل ۸۰۰ زن سینماگر

۵۳. اسرین محمدی – خواهر دادخواه شهریار محمدی از جانباختگان انقلاب زن، زندگی، آزادی

۵۴. یحیی سرخانی – فعال مدنی و محیط زیست، آسیب‌دیده چشمی انقلاب زن، زندگی، آزادی

۵۵. ماریا محمودی – همسر دادخواه محمد فرامرزی، جان‌باخته راه آزادی

۵۶. مینا کرمی – خواهر دادخواه رامین کرمی از جان‌باختگان انقلاب زن زندگی آزادی

۵۷. صبا آلاله – روان‌شناس بالینی، روان‌تحلیل‌گر سیاسی و اجتماعی

۵۸. بیان عظیمی – همسر دادخواه پژمان فاتحی، جان‌باخته راه آزادی

۵۹. فاطمه داوند – زندانی سیاسی سابق و از شاهدان دادگاه آبان ۹۸

۶۰. شعله پاکروان – مادر دادخواه ریحانه جباری

۶۱. ایمان آقایاری – فعال سیاسی

۶۲. شیوا گنجی – روزنامه‌نگار و فعال حقوق زنان

۶۳. عظمت اژدری – خواهر دادخواه غنیمت اژدری و عضو انجمن دادخواه پرواز PS752

۶۴. الهه اجباری – فعال حقوق زنان و اهل بلوچستان

۶۵. مرجان اروندی – پژوهشگر و استاد دانشگاه

۶۶. نواز ابراهیم – خواهر دادخواه نیلوفر ابراهیم و همسر سعید طهماسبی خادم اسدی، از جان‌باختگان پرواز PS752

۶۷. زویا سپهری – فعال حقوق بشر

۶۸. کیان آذر – دبیر سازمان جوانان کمونیست

۶۹. شیلان میرزایی – فعال سیاسی

۷۰. علی قلی‌لو – فعال حقوق زنان و زندانی سیاسی سابق

۷۱. فاطمه خوشرو – زندانی سیاسی سابق و از شاهدان دادگاه آبان ۹۸

۷۲. مهدی موسوی – شاعر و نویسنده، مدافع حقوق زنان

۷۳. رادا فاتحی – خواهر دادخواه رامین فاتحی از جان‌باختگان انقلاب زن، زندگی، آزادی

۷۴. شهناز مرتب – فعال حقوق زنان و عضو انجمن خانواده‌های دادخواه پرواز PS752

۷۵. کیوان صمدی – از آسیب‌دیدگان انقلاب زن، زندگی، آزادی

۷۶. خلیل عبیات – فعال حقوق جامعه ال‌جی‌بی‌تی+ و مسئول بخش عربی شش‌رنگ

۷۷. محمد هاشمی – فعال مدنی و از خانواده‌های دادخواه زن، زندگی، آزادی

۷۸. مهسا پیرایی – دختر دادخواه مینو مجیدی از کشته‌شدگان انقلاب زن، زندگی، آزادی و عضو انجمن دادخواهان ایران

۷۹. راد معلم – زندانی سیاسی سابق

۸۰. لیلا مروتی

۸۱. نیره انصاری – حقوق‌دان، کارشناس حقوق بین‌الملل و حقوق اروپا

۸۲. مهدی ذوالفقاری – فعال سیاسی

۸۳. امید حبیبی‌نیا – زندانی سیاسی سابق، روزنامه‌نگار و مدافع آزادی بیان

۸۴. امجد حسین‌پناهی – برادر دادخواه رامین حسین‌پناهی

۸۵. علی توکلی – فعال حقوق جامعه ال‌جی‌بی‌تی‌کیو+

۸۶. عاطفه دانشگر – روزنامه‌نگار و پژوهشگر حقوق بشر

۸۷. شادی امین – نویسنده و فعال سیاسی

۸۸. امیرا ذوالقدری – فعال برابری جنسی و جنسیتی

۸۹. هرش نقش‌بندی – آسیب‌دیده چشمی انقلاب زن، زندگی، آزادی

۹۰. الهام (الی) امیدواری – فعال اجتماعی

۹۱. علی مصری – آسیب‌دیده چشمی انقلاب زن، زندگی، آزادی

۹۲. محمد یوسفی اقکند – فعال مدنی

۹۳. ملیکا زر – مدیر اجرایی شبکه شش‌رنگ و فعال حقوق جامعه ال‌جی‌بی‌تی+

۹۴. لادن بازرگان – خواهر دادخواه بیژن بازرگان و عضو انجمن دادخواهان ایران

۹۵. سولماز آزاد – فعال حقوق ال‌جی‌بی‌تی

۹۶. کامران کهنلو – فعال سیاسی

۹۷. نازنین افشین‌جم – فعال حقوق بشر و دموکراسی

۹۸. فریبا بلوچ – برنده جایزه بین‌المللی «زنان شجاع ۲۰۲۴» از سوی وزارت خارجه آمریکا

۹۹. نسترن پایبندی – فعال سیاسی و حقوق زنان

۱۰۰. شهلا دانشفر – سخنگوی کمپین برای آزادی کارگران زندانی (فری‌دم‌ناو(

۱۰۱. جوانا طیمسی – همسر دادخواه زنده‌یاد محسن مظلوم

بیانیه۳۴۰۰ تن در اعتراض به حکم اعدام «پخشان عزیزی»

شنبه 29 دی ماه 1403

بیانیه۳۴۰۰ تن از هنرمندان، نویسندگان، شاعران، روزنامه‌نگاران، فعالان مدنی، سیاسی، مذهبی، دانشجویی، وکلا و شهروندان، در اعتراض به حکم اعدام «پخشان عزیزی»  


متن بیانیه:
در مسیر عدالت هیچ جایی برای کلمه اعدام وجود ندارد
پخشان عزیزی انسانی از میانِ مردم ماست. از جنس دردها، آرزوها و امید‌های ما. اعدام پخشان عزیزی، زخمی بر وجدان ما خواهد بود که هرگز التیام نخواهد یافت.
هیچ جامعه‌ای با ریختن خون انسان‌ها عادلانه‌تر نخواهد شد. در مسیر عدالت، هیچ جایی برای کلمهٔ اعدام وجود ندارد.
ما این بار نه به عنوان هنرمند یا فعال مدنی یا هر چهرهٔ دیگری، به عنوان مردم به درد آمده‌ای؛ به عنوان شهروندان این‌‌ کشور؛ خانواده‌های ایرانی، که در برابر هر گونه ستمی تکلیفی برای خود احساس می‌کنیم، اعتراض جدی خود را به حکم اعدام «پخشان عزیزی» اعلام می‌کنیم.

برخی از امضاکنندگان این بیانیه شامل
آتش شاه‌کرم - هنرمند تجسمی
آتفه چهارمحالیان - شاعر
آتنا دائمی- فعال حقوق‌بشر
آرش صادقی- فعال مدنی
کیوان صمیمی- فعال سیاسی
احمد ابوالفتحی- نویسنده
احمد رأفت- روزنامه‌نگار و نویسنده،
ویدا ربانی- روزنامه‌نگار
وحید بهروزیان- منتقد سینما
هانا کامکار- موزیسین
نیوشا توکلیان- عکاس خبری
نغمه ثمين- نمایشنامه نویس
نسرین ستوده- فعال سیاسی،
نسرین فرخه- روزنامه نگار
نرگس محمدی- فعال سیاسی، برنده جایزه صلح نوبل
مینا اکبری- روزنامه نگار و فیلمساز
میلاد علوی- روزنامه نگار،
مژگان اینانلو- کارگردان،
مهدیه گلرو- فعال سیاسی،
سپیده رشنو- فعال مدنی،
فرهاد میثمی- نویسنده و منجم،
صدیقه وسمقی- نویسنده و اسالم پژوه،
شهناز اکملی-
آزاده مختاری - خبرنگار
آیدا قجر - روزنامه‌نگار
اسماعیل بخشی- فعال مدنی
اسماعیل عبدی - فعال مدنی
اعظم جنگروی - فعال مدنی
الناز رکاین- ورزشکار
الهام مدرسی - از آسیب‌دیدگان ۱۴۰۱
الهه توکلیان- از آسیب دیدگان ۱۴۰۱
امیر بهاری - روزنامه‌نگار
امیر رئیسیان - وکیل دادگستری
اختای حسینی - زندانی سیاسی سابق
باربد گلشیری - هنرمند تجسمی
بنفشه جمالی - زندانی سیاسی سابق
بهرام نورایی - موزیسین
بیژن ابراهیمی - عضو کمیته آزادی زندانیان سیاسی در ایران
پارسا قبادی - از آسیب‌دیدگان ۱۴۰۱
پرستو فروهر - هنرمند تجسمی
پریسا بخت‌آور - کارگردان و تهیه‌کننده
پریسا پوینده - فعال حقوق زنان
خانواده قربانیان ۸۸ و صدها چهره شناخته شده دیگر

۱۴۰۳ دی ۲۹, شنبه

کشتن دو تن ازروسای بیدادگاه های خامنه ای

 
به درک واصل شدن دو تن از کفتارهای حکومت خامنه ای
و گمانه ها
 
طبقه اخبار رسمی در ساعت 45: 10 روز شنبه 29 دی ماه 1403دو تن از مهم ترین افراد دستگاه قضایی جمهوری اسلامی علی رازینی رئیس شعبه 39 و محمد مقیسه ای رئیس شعبه 53 دیوان عالی کشور در محل کار خود در دادگستری تهران ترور شدند. این دو آخوند مرتجع که قاضی حکومتی و ریاست بیدادگاه های حکومت را داشته اند از جنایتکارترین متحجرین و منفورترین افراد حاکم بر ایران بودند و به همراه باندهای مربوطه در وزارت اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه جزیی مهم از دستگاه حاکم و هسته ی سخت قدرت را تشکیل می دادند. 
بنا به همین اخبار فرد ضارب نیز خودکشی کرده است.
اگر این ترور از جانب نیروهای ریزش کرده و یا مردمی صورت گرفته باشد( پایین تر در این باره صحبت خواهیم کرد) بی تردید یکی از عالی ترین ترورهای جانیان حکومتی در سه دهه ی اخیر به شمار می آید(در تراز ترورهایی همچون ترور ناصرالدین شاه به دست میرزا رضای کرمانی در 1274 شمسی و امین السلطان اتابک اعظم به دست عباس صراف تبریزی در 1286 و ...)؛ زیرا این دو فرد از مهم ترین افرادی بودند که تجلی و نماد جنایت و تحجر این حکومت در بخش سرکوب مبارزان جنبش انقلابی و توده ای و سرکوب گروه های لیبرال و یا جریان های اصلاح طلب دهه ی هفتاد به شمار می آمدند. 
دستگاه قضایی، دستگاه سرکوب خلق است
دستگاه قضایی جمهوری اسلامی که یکی از دو جزء مهم ارگان های سرکوب جنبش توده ای و استبداد دولت طبقه ی حاکم است( جزء دیگر دستگاه نظامی است) پس از انقلاب 57 و روی کار آمدن این کثافات و توده های متعفن قرون وسطی به وسیله ی افرادی چون بهشتی تصاحب شد و به وسیله ی افرادی همچون موسوی اردبیلی و محمد یزدی و شاهرودی و لاریجانی و رئیسی و محسنی اژه ای برای بقای جمهوری اسلامی تداوم یافت. این دستگاه با سرکوب مخالفان از کمونیست ها و مجاهدین و لیبرال - ملی ها گرفته تا اصلاح طلبان جدا شده از حکومت( امثال قدیانی و محمد نوری زاد و تاج زاده و...) توانست نقش مهمی در تداوم قدرت جناح های اصول گرا و به ویژه باند خامنه ای و شرکای پاسدار جمهوری اسلامی داشته باشد.
افرادی مانند رازینی و مقیسه ای به همراه آخوندهای جانی دیگری همچون رئیسی و حسینعلی نیری ... نقش های اساسی در کشتارهای دهه ی شصت و به ویژه کشتار تابستان 67 و پس از آن در سال های 70 به این سو و در جنبش های توده ای بزرگ سیاسی این دهه ها داشته اند.
شادی توده ها
کشته شدن این کفتارها و خون آشامان پلید و از گوربرخاسته گان دل تمامی خانواده های جانباخته گان تمامی این دهه ها و زندانیان سیاسی و نیز بسیاری از افرادی که به وسیله ی اینان به ده ها سال زندان محکوم شده بودند و دل توده های ایران را شاد کرد.
اخبار ضد ونقیض حکومت
حکومت بر روال معمول اخبار پر تضادی را در مورد مکان به هلاکت رسیدن این دو فرد، این که آیا تعداد کشته شده گان همین دو نفر بوده اند و یا افراد دیگری هم بوده اند که کشته( یا زخمی- شایعه ی زخمی شدن حسینعلی نیری -) شده اند و همچنین فرد یا افرادی که اینها را کشته اند، نشر داده است. این گون پرونده ی به درک واصل شدن اینان نیز همچون پرونده ی رئیسی و بسیاری دیگر تا زمانی دیگر در پرده ای از مه باقی خواهد ماند.
شرایط سیاسی این اقدام 
شرایط ویژه اجتماعی و سیاسی این اقدام و در حالی که عده زیادی زیر حکم اعدام هستند و حکومت بنای سرکوب جنبش توده ای را از راه اعدام های فشرده و مداوم دارد، و در عین حال جنبش های توده ای در حالت مقابله با حکومت قرار دارند، می تواند موجب دو نتیجه متضادی برای اقدام شود:
از یک سو می تواند موجب ترس و وحشت قاضی ها در دادگاه ها و در دیوان عالی کشور و کلا جناح های حاکم شود و آنها را در دادن احکام اعدام و یا تایید آنها، دست به عصا کند و از این به وحشت افتند که اگر بیش از این احکام اعدام صادر کنند و یا احکام اعدام را تایید کنند واکنش ها از جانب مبارزین و توده ها بسیار شدیدتر خواهد شد؛ و از سوی دیگر برعکس می تواند بهانه ای برای صدور احکام اعدام بیشتر و سرکوب بیشتر جنبش توده ها و مبارزین شان شود. در مورد وجه دوم باید در نظر داشت که اکنون شرایط به هیچ وجه مانند سال های شصت نیست که حکومت پایه ی توده ای داشته باشد و یا جنبش انقلابی توده ها در حالت شکست و عقب نشینی قرار داشته باشد. 
گمانه ها در موردعاملین این اقدام را می توان به چهار بخش تقسیم کرد.
ریزش کرده های حکومت
یک - نخستین گمانه ای که می تواند طرح شود این است که این اقدام از درون دستگاه حکومت اما به وسیله افرادی که از پایه های حکومت بوده اما از حکومت کنده شده اند، از جمله محافظان خودشان و یا افرادی که وظیفه ی امنیت و حفاظت داخلی را به عهده داشته اند و یا حتی دیگر افرادی از دم و دستگاه قضایی که نه چندان دارای موقعیت کاری بوده اند، صورت گرفته است. روشن است که اگر محافظان و یا مامورین امنیت داخلی ترور کرده باشند حکومت این را نمی گوید زیرا تاثیر آن خواه در محافظان و خواه در دیگر افراد دارای موقعیت در حکومت که امکان ترورشان می رود بسیار مخرب است. این که می گوییم محافظان به این دلیل است که اداراتی که این افراد در آن کار می کنند خواه از بیرون و خواه از داخل دارای سیستم امنیتی مانند سیم های خاردار برقی هستند و نفوذ به داخل شان و به ویژه با اسلحه و یا به دست آوردن اسلحه در مکان بسیار سخت است و فرد باید حتما مجاز به داشتن اسلحه باشد.
چنین اقداماتی همواره وجود داشته است اما در دوران کنونی با توجه به اختلاس ها و فسادها و دزدی های مقام های حکومتی و از جمله قضایی و همچنین شکست ها و عقب نشینی ها و سازش های حکومت بیشتر شده است. پایه های حکومت تضاد بین آنچه این ها می گویند و آنچه واقعا هستند شکافی بزرگ را می بینند.
از سوی دیگر انتخاب این جانیان از سوی فرد یا افراد عامل اقدام می تواند در ارتباط با تایید احکام اعدامی باشد که مداوما از جانب چنین افرادی صادر شده و می شود. به گفته ی سایت حقوق بشری هرانا اکنون حدود 54 نفر از زن و مرد جوان و میانسال با اتهامات سیاسی و امنیتی زیر حکم اعدام هستند.
اقدامات خودبه خودی توده ای
دو- گمانه دوم این است که این امری است خودبه خودی و افرادی عادی از درون توده ها که جان به لب شده اند دست به چنین اقدامی زده اند. به این معنا که این افراد می توانند افرادی مانند آبدارچی و یا کارمند و کارگر اداره باشند اما وابستگی ایدئولوژیک باطنی به حکومت نداشته بلکه تنها در ادارات و قطعا با حفظ ظاهر کار می کرده اند.
این گونه اقدامات در گذشته وجود داشته است. از جمله آخوندها محمد خرسند امام جمعه کازرون در همین شهر در خرداد ماه سال 1398 و آخوند عباسعلی سلیمانی در بابلسر در اردیبهشت 1402 به وسیله ی این چنین افرادی کشته شدند. در دهه ی اخیر و به ویژه پس از سرکوب مبارزات توده ای سال های 88 و 96 و 98 و 401 و همچنین بحران اقتصادی هولناک که امان توده ها را بریده افراد سرشار از بغض و کینه ی طبقاتی و متنفر از آخوندهای ریاکار و شیاد و دزد و اختلاس گر بیشتر شده است. افرادی که دست به چنین اقدامانی می زنند برآمد خشم و غضب توده ها هستند و نمادی از وضعیت ذهن و روان آنها. 
گروه های سیاسی
سه- گمانه سوم این است که این اقدامات سازمان یافته و از جانب سازمانی سیاسی صورت گرفته باشد. این امکان با توجه به نکاتی که در مورد حفاظت از این گونه افراد گفتیم بسیار سخت است اما نمی توانست نشدنی باشد. در حال حاضر محافل و گروه های کوچک و بزرگ سیاسی مذهبی و غیرمذهبی در بخش هایی از ایران وجود دارند که مبارزه ی مسلحانه را فرا راه خویش قرار داده و ترور پلیدترین و کثیف ترین جنایتکاران حکومت را به عنوان جزیی و بخشی از این مبارزه می دانند. در سال 1377 اقدام برای کشتن رازینی صورت گرفت که ناموفق بود و گفته شد که سازمان دهنده ی این امر یک گروه مذهبی به نام مهدویت بود که 26 نفر از افراد آن بازداشت و محاکمه شدند. گروه هایی این چنین همواره پدید می آیند.
باند خامنه ای و مجتبی
چهارم- گمانه چهارم این است که این افراد به وسیله ی حکومت و باند خامنه ای به قتل رسیده اند.
دلایل آن می تواند چنین باشد: با توجه که این افراد در دستگاه قضایی از آخوندهای قدیمی بوده و حق آب و گل داشته اند ممکن است که مخالف با پروژه ی جانشینی مجتبی و سیاست های کلی ای که قرار است در پیش گرفته شود( از جمله به وسیله ی پزشکیان) بوده اند و به طور کلی خواهان نقشی مهم تر. اگر در نظر آوریم که رئیسی در پروازی مشکوک کشته شد و همچنین برخی دیگر همچون صادق لاریجانی در فشار قرار گرفتند تا تسلیم انتخاب مجتبی خامنه ای به عنوان جانشین شوند، آن گاه این گمانه هم می تواند طرح شود.
این امکان از این رو هم می تواند طرح شود که این ترور در شرایطی صورت گرفته است که بسیاری از زندانیان زن و مرد زیر تیغ اعدام هستند و انداختن آن به گردن مخالفین این جنایتکاران شاید کار ساده ای باشد و در شرایطی که خط سرکوب شدیدتر جنبش توده ای از طریق اعدام های بیشتر می رودهمچنین آتویی به دست حاکمان و دستگاه جانیان قضایی بدهد که کشتارها را بیشتر کنند.  
دلیل دیگر و شاید کمتر مجاب کننده تر این است که اینها در دستگاه قضایی باندی بوده که به رشوه خواری و فساد و بالا کشیدن درآمدهای این دستگاه (از آن زمره ای که اکبر طبری معاون صادق لاریجانی به دلیل آن بازداشت شد) دست زده و در نتیجه در رقابت با باندهای دیگر قرار گرفته بودند و به همین دلیل به وسیله ی باندهای تازه به قدرت رسیده که خواهان سهم بیشتر هستند حذف شدند.
 احتمالا سه گمانه ی نخست بیشتر به حقیقت نزدیک هستند، به ویژه امکان این که سازماندهی شده و از جانب گروه هایی بوده باشد که سال ها برای نفوذ در دستگاه های حکومتی کار کرده بودند و یا این که تلاش کرده باشند افرادی از درون دستگاه ها را به سوی خود جلب کنند. چرا که کشتن دو تن( و اگر نیری هم بوده و زخمی شده باشد سه تن) از دیوان عالی کشور که اخیرا احکام اعدام را بیشتر از سابق تایید کرده است و با این موقعیت در این دستگاه، و در یک مکان و چنان که اخبار را ملاک قرار دهیم  با یکدیگر و در یک دفتر، بدون حساب و کتاب، کاری بسیار مشکل است.(این وجوه در مورد گمانه ی نخست یعنی کنده شده ها نیز تا حدودی می توانند صادق باشند).
درباره این که«چه خوب بود این ها در یک دادگاه محاکمه می شدند و اسرار حکومت...»!
این ها مشتی چرندیات و دری وری های سوسیال دموکراتیک و لیبرالی است و عموما از دیدگاه هایی بر می خیزد که مخالف با کاربرد نیروی قهر انقلابی - توده ای در مبارزه با دشمن تا دندان مسلح هستند. دشمنی که به نیروهای مخالف خود حتی فرصت نفس کشیدن در عرصه ی سیاسی را نمی دهد.
حضرات آرزو می کنند که کاش می شد چنین و چنان شود و قیافه های افراد «متمدن» و «حقوق بشری» می گیرند. اما مبارزه ی طبقاتی معطل نمی ماند که روزی فرا رسد که همه ی مرتجعین را زنده به صف کرد و یکی یکی دادگاه عادلانه برایشان برگزار کرد و آنها به افشای جنایت هاشان برخیزند و ناگفته ها و اسرار بگویند و اسناد زیادی رو شود و مردم دنیا بدانند این ها چه کرده اند و این درسی هم شود برای بقیه ی مرتجعین که چنین نکنند! این به این معناست که همه چیز در سرنگونی قدرت سیاسی یک طبقه و به قدرت رسیدن طبقه ای دیگر به خیر و خوشی پیش رفته و به خیر و خوشی به پایان رسد. این نفی این است که عمل مرتجعین بر طبق منافع طبقاتی شان است. آنها حتی اگر هزاران هزار دادگاه برایشان تشکیل شود به هنگامی که طبقه ی حاکم هستند همان جنایاتی - و حتی بدتر از آن را- انجام خواهند داد که پیش از این انجام می دادند. تکامل تاریخی مبارزه ی طبقاتی یعنی تکامل اشکال قهرضد انقلابی و قهرانقلابی و گسترده تر و شدیدتر شدن آنها.   
آفتاب آمد دلیل آفتاب! مبارزه ی طبقانی و انقلاب صحنه ی درگیری و زد و خورد طبقاتی است. مبارزه ی مسلحانه توده ای شکلی از مبارزه ی طبقاتی برای گرفتن قدرت سیاسی و آن هم عالی ترین شکل آن است. در مبارزه ی مسلحانه ی توده ای ترور جانیان نظامی، فرماندهان مهم دستگاه های نظامی و روسای دادگاه های ضد خلقی و کلا جنایتکار ترین و پلیدترین و کثیف ترین و منفورترین دشمنان یکی از مهم ترین اقدامات است. چنین اقداماتی دشمن را از افراد مهمی که سازماندهی جبهه های گوناگون سرکوب( نظامی، حقوقی، سیاسی، اقتصادی و فرهنگی) را به عهده دارند محروم می کند(در بدترین حالت حداقل برای مدتی) و از یک سو دل توده ها را که عموما از چنین افرادی نفرتی عمیق دارند شاد کرده و آنها را به شور و هیجان می آورد و از سوی دیگر به نیروهای خلق امکان تنفس و پیشروی می دهد. خلق نمی تواند برای روزی که این فرماندهان و روسا ناگفته ها را بگویند و اسرار حکومت برملا کنند صبر کند و به آنها امان زندگی برای سرکوب دهد.
طبقه ی کارگر و مبارزه ی مسلحانه توده ای
از دیدگاه ما طبقه ی کارگر ایران و حزب کمونیست انقلابی اش که دیر یا زود پا به عرصه ی مبارزه ی طبقاتی جاری خواهد گذاشت بدون دست زدن به مبارزه ی مسلحانه توده ای با نظام حاکم در کنار مبارزه ی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی نمی تواند قدرت سیاسی را به دست آورد و جمهوری دموکراتیک خلق ایران را بر پا کند. این یک اصل و قانون برای تمامی انقلاب های دموکراتیک و سوسیالیستی و از جمله انقلاب دموکراتیک خلق ایران است. گرچه نمی توان و نباید ترور را تنها شکل و یا مهم ترین شکل مبارزه ی عمومی مسلحانه ی توده ای قلمداد کرد، اما ترور مقامات جنایتکار حکومتی می تواند بخشی از این مبارزه ی مسلحانه ی عمومی باشد و در مقاطع حساس به عنوان یکی از شکل های مبارزه ی مسلحانه نقشی مهم در پیشبرد مبارزه اجرا کند.
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران

29 دی ماه 1403

۱۴۰۳ دی ۲۸, جمعه

مبارزان سیاسی و توده ها علیه احکام اعدام پخشان عزیزی، بهروز احسانی، مهدی حسنی، وریشه مرادی، مجاهد کورکور و...


‌‍ ‌‍   کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام

‌‍پیوستن چهار زندان حویق تالش، بند زنان زندان عادل‌آباد شیراز، برازجان و جوین 
به کارزار "سه‌شنبه‌های نه به اعدام" 
در هفته پنجاه و یکم

با اوج‌گیری بحران‌های کلان اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در ایران، حکومت به دلیل فساد و ناکارآمدی ساختاری و سیستماتیک به بن‌بست رسیده و توانایی حل این بحران‌ها را ندارد. از همین رو، هر روز شاهد اعتراضات گسترده از سوی اقشار مختلف در کشور هستیم.
برای حاکمان مستبد حاکم بر ایران روشن است که این نارضایتی عمومی به‌زودی به موج دیگری از قیام‌های گسترده تبدیل خواهد شد که موجودیت این حکومت استبدادی را در سراشیبی سقوط قرار خواهد داد. بنابراین، در محاسبه‌ای غلط، حکومت به گسترش اعدام‌ها روی آورده و قصد ایجاد رعب و وحشت بیشتر در جامعه برای پیشگیری از اعتراضات را دارد. به طوری که از سه‌شنبه گذشته تاکنون، دست‌کم ۱۷ نفر و از ابتدای دی‌ماه تاکنون، بیش از ۱۰۲ نفر اعدام شده‌اند.
در راستای همین سرکوب‌ها، هفته گذشته حکم اعدام زندانیان سیاسی بهروز احسانی، مهدی حسنی و پخشان عزیزی توسط دیوان عالی کشور تأیید شد. پیش‌تر نیز حکم اعدام زندانی سیاسی مجاهد کورکور و چهار زندانی سیاسی بلوچ و چهار زندانی سیاسی عرب تأیید شده است، که جان آن‌ها در خطر جدی قرار دارد. این در حالی است که روزانه زندانیان محکوم به اعدام با جرائم غیرسیاسی به دار آویخته می‌شوند.
در اعتراض به این احکام غیرانسانی، بسیاری از فعالان سیاسی در داخل و خارج زندان، همراه با خانواده‌های دادخواه، واکنش نشان داده و این احکام اعدام را به‌شدت محکوم کرده‌اند.
در ادامه اعتراضات به گسترش اعدام‌ها، در روزهای اخیر جمعی از زندانیان در چهار زندان حویق تالش، بند زنان زندان عادل‌آباد شیراز، زندان جوین در استان خراسان رضوی و زندان برازجان در استان بوشهر به کارزار "سه‌شنبه‌های نه به اعدام" پیوسته و همراهی خود را با سایر زندانیان اعلام کردند. به این ترتیب، تعداد زندان‌های مشارکت‌کننده در این کارزار به ۳۴ زندان افزایش یافت.
اعضای کارزار "سه‌شنبه‌های نه به اعدامتأیید حکم اعدام زندانیان سیاسی مجاهد کورکور، پخشان عزیزی و دو عضو کارزار، مهدی حسنی و بهروز احسانی را به‌شدت محکوم کرده و اعلام می‌کند که برای لغو اعدام در ایران و ریشه‌کن کردن این احکام قرون‌وسطایی از هر امکانی استفاده خواهند کرد. این کارزار از همه اقشار جامعه برای مقابله با احکام اعدام دعوت به همراهی می‌کند.
این کارزار، همان‌طور که بارها تأکید کرده است، مقابله با حکم غیرانسانی اعدام را تنها از طریق همبستگی، عمل جمعی و همراهی عمومی جامعه ممکن می‌داند.
اعضای کارزار "سه‌شنبه‌های نه به اعدام" روز سه‌شنبه ۲۵ دی‌ماه ۱۴۰۳ در پنجاه و یکمین هفته این کارزار در ۳۴ زندان زیر دست به اعتصاب غذا خواهند زد:
زندان اوین (بند زنان، بند ۴ و ۸)، زندان قزلحصار (واحد ۳ و ۴)، زندان مرکزی کرج، زندان تهران بزرگ، زندان خورین ورامین، زندان اراک، زندان خرم‌آباد، زندان اسدآباد اصفهان، زندان دستگرد اصفهان، زندان شیبان اهواز، زندان نظام شیراز، زندان بم، زندان کهنوج، زندان طبس، زندان مشهد، زندان قائم‌شهر، زندان رشت (بند مردان و زنان)، زندان رودسر، زندان اردبیل، زندان تبریز، زندان ارومیه، زندان سلماس، زندان خوی، زندان نقده، زندان سقز، زندان بانه، زندان مریوان، زندان کامیاران، زندان حویق تالش، زندان عادل‌آباد شیراز (بند زنان)، زندان جوین خراسان رضوی و زندان برازجان بوشهر.
هفته پنجاه و یکم
سه‌شنبه ۲۵ دی‌ماه ۱۴۰۳
کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام
 
 پیام همبستگی زنان زندانی زندان لاکان
جمعه ۲٨ دی ١۴٠٣
با سایر زندانیان در زندان‌های اوین، قزلحصار و تهران بزرگ
گروهی از زنان زندانی زندان لاکان در پیامی، همبستگی خود را با سایر زندانیان در زندان‌های اوین، قزلحصار و تهران بزرگ اعلام کرده و از بیانیه ۶۸ زندانی سیاسی و عقیدتی در محکومیت اعدام حمایت نمودند.
شریفه محمدی، فروغ سمیع‌نیا، آزاده چاووشیان، تینا دلجو و زهره دادرس، تأیید احکام اعدام مجاهد کورکور، پخشان عزیزی، مهدی حسنی و بهروز احسانی را به‌شدت محکوم کرده و نسبت به افزایش اجرای احکام اعدام، به‌ویژه برای زندانیان گمنام، ابراز نگرانی کردند.
اعضای کارزار سه‌شنبه‌های نه به اعدام در بند زنان زندان لاکان نیز بر ادامه این کارزار تأکید کرده و خواستار حمایت گسترده جامعه از مطالبه توقف اعدام شدند.


مبارزان سیاسی و توده ها علیه احکام اعدام پخشان عزیزی، بهروز احسانی، مهدی حسنی، وریشه مرادی، مجاهد کورکور و...

آنیشا اسدالهی

پنجشنبه ۲٧ دی ١۴٠٣

نه به اعدام؛ خواستی مطلق در اندیشه، اراده و عمل

سلام. من آنیشا اسداللهی هستم، معلم و مترجم. نزدیک به دو سال از حبس خود را سپری کرده‌ام و هم‌اکنون در زندان اوین به سر می‌برم.
تاکنون نامه‌ای به تنهایی ننوشته‌ام و خواننده‌ای را اینگونه مستقیم خطاب نکرده‌ام. امیدم به خوانده‌شدن این نامه را شاید محدود به دوستان و آشنایان بدانم، اما در هر صورت از شما خواننده عزیز خواهش می‌کنم دقایقی پرگویی من را که دغدغه‌ای در خود دارد با شکیبایی دنبال کنید.
ابتدا قصد داشتم این نامه را مشخصاً درباره صدور حکم اعدام برای دو هم بندی‌ام پخشان عزیزی و وریشه مرادی بنویسم.
پخشان و جوانا (وریشه) را به خوبی می‌شناسید، هم‌بندیان‌ام بارها از ظرافت‌های شخصیتشان گفته‌اند، دو زندانی جوان کورد با جهان‌بینی ویژه خودشان، دغدغه‌مند و محترم و بسیار مقاوم.
به خوبی به یاد دارم، تابستان بود و با شنیدن خبر صدور حکم اولیه پخشان عزیزی ما هم‌بندیان‌اش قریب به اتفاق در بهت و خشم از با هر گرایش سیاسی دور هم جمع آمدیم. لحظه‌ای با شکوه بود چرا که روح نه به اعدام بر فراز هر گرایش سیاسی و همزمان در درون آن، در ذهن تک تک ما ایستاده بود و ما را نظاره می‌کرد.
از دقایق مشابه دیگری هم باید بگویم. روز اعدام رضا رسایی، وقتی خبرش به ما رسید همه چیز خودجوش اتفاق افتاد. خیل زیادی از زندانیان بند خشمگین و ناباورانه با نگاه‌ها و گرایش‌های سیاسی مختلف و حتی متضاد در کنار هم در اعتراض به اعدام، این عمل انحصاری دولتی، صف‌آرایی کردیم.
درخشانیِ این دقایق در همبستگی صرفِ خلاصه نمی‌شود، بگذارید دقیق‌ بگویم: آن جا کسی نپرسید رضا رسایی که بود؟ چه گرایشی داشت؟ چه کرده بود؟ از چه و چه خبری نبود، از آن «چه»‌هایی که مخصوص اتاق‌های بازجویی یا اتاق خبر حاکمیت سرکوبگر است تا رخنه‌ای بشکافد به «نه به اعدام»، این خواستِ به تمامی مطلق، تا راه باز کند که در نه به‌ اعدام استثنایی وجود دارد و از همین روزنه است که دولت‌ها می‌توانند دست به تمام حیثیت انسان دراز کنند و حاکمیت کنونی به خوبی می‌داند که این روزنه‌های تاریخی، اجتماعی، طبقاتی، و سیاسی در کجای جامعه ما قرار دارند تا آن را به سیاه چاله‌ای تبدیل کند و تمامیت «نه به اعدام» را به طرفه‌العینی در خود ببلعد.
من به عنوان یک سوسیالیست با همفکرانم در زندان در تمام این لحظات با شکوه حضور داشتیم، لحظه‌ای نبود در زندان صدایی بلند شود و ما سوسیالیست‌ها غایب باشیم، پا به پای هم بندی‌هایمان با گرایشات دیگر.
ما به خوبی از ضرورت دفاع تمام قد از نه به اعدام و البته خاستگاه طبقاتی آن آگاهیم و وظیفه تاریخی خود می‌دانیم از این حق مترقی به تمامی دفاع کنیم و تمام تبعات این رویارویی را نیز به خود دیده‌ایم و نیز فراموش نمی‌کنیم خود از اولین حذف‌شدگان ماشین دولتی اعدام بوده‌ایم.
دوستان عزیز، قویاً باید به این باور داشت که نه به اعدام باید خواسته‌ای مطلق باشد، به محض آنکه روزنه‌ای در آن بیفتد دایره هیولای اعدام بازتر و بازتر می‌شود. باید در چرایی این خواست مطلق، یعنی در چرایی درهم‌آمیختگی نظر و عمل، کوشید که ما سوسیالیست‌ها از آن با نام «پراکسیس» یاد می‌کنیم.
به خوبی باید دانست روح خواستِ «نه به اعدام» در این سرزمین هنوز به تمام و کمال درونی ‌ما نشده‌ است، چنانکه در آن هیچ اما و اگری نباشد. اگر در دهه‌های اخیر به پاس تلاش‌های فراوان، در میدان گسترده‌‌تری پذیرای آن هستیم هنوز محدوده‌هایی وجود دارد که با اعدام همراهی می‌شود یا با سکوتی معنادار از کنارش با بی‌تفاوتی رد می‌شویم.
متاسفم که تاریخ این سرزمین تاریخ زور بی‌واسطه بوده است یا به قول فتحعلی خان قاجار زبان شمشیر. ردش را در همه چیز می‌توان دید. حتی آنجا که حقی بر جای خود نشسته‌ گویی با نیرویی بی‌واسطه و بدون ‌پشتوانه‌ی مفهومی و نظری سربرآورده و در نتیجه ریشه ندوانده است. تاریخ شکننده حق‌ها، حتی آنجا که حقانیتی سر بر می‌آورد، نیرو می‌گیرد، و فراگیر می‌شود، سست و متزلزل است، به آسانی فرو می‌نشیند و به فراموشی سپرده می‌شود، قبل از آنکه خود را بومی این سرزمین کند.
گویی دنیای میدان‌ها و جریان‌های کوتاه مدت فرصتی نمی‌دهد تا به دنبال پشتوانه‌های ریشه‌ایِ مفاهیمِ نظری، طبقاتی، اجتماعی، تاریخی و الهیاتیِ آن باشیم، تا ریشه‌های این ساقه‌های تنک را در برابر طوفان تاریخی ارتجاع محکم کنیم.
این روزها نوعی گفتمان نخبه‌گرا باب شده که سالیان است در خودش گیر افتاده. منطق آن علیه ارتجاع همچنان همان منطق زور تاریخی‌مان است. در جامعه سیاسی هرازگاهی شاهد فضاها و میدان‌هایی هستیم که طوفانی به پا می‌کنند، مسئله‌ای به حق را با دغدغه‌ای به حق بالا می‌آورد اما راهی به جامعه آنچنان که باید باز نمی‌کند چرا که تا حد زیادی در‌خود‌مانده است؛ چرا که جامعه را هنوز صرفا همان گله‌ای رهرو می‌داند که قرار است به زور دنبالشان راه بیفتد. به محض پذیرفتن حقی که حتی خودشان نمی‌توانند به آن به شکلی ریشه‌ای پاسخ دهند، و آن را درونی و عقلانی کنند، دچار این خیال می‌شوند که می‌توانند به گونه‌ای صوری و بالا به پایین به توده مردم بقبولانند.
اما باز هم متاسفم برخلاف نظر این نخبه‌گرایانِ فقیر در اندیشه، راهی به این شکل به جامعه نیست چرا که نیاموخته‌اند آن‌ها هستند که باید در برابر پرسش‌گری مردم پاسخگو باشند و به زبان ما سوسیالیست‌ها به «زبان توده» مردم باید سخن بگویند.
و برخلاف تصور آن‌ها زبان مردم زبان ساده و تحمیق‌انگارانه نیست، زبان تعقل است، زبان پرسشگری است، زبان عقلی است در محدوده تاریخی، طبقاتی و الهیات سیاسی ما. صرف گفتنِ نه به اعدام کسی شما را به تمامی پذیرا نخواهند بود.
توده مردم پرسش‌گر هستند، جامعه به راحتی حق نه به اعدام، آن هم به صورت مطلق‌اش را اینگونه فرمایشی و از بالا به پایین نمی‌پذیرد. موجی از بالا شاید بیاید و مدت زمانی با نیروی عظیمی که می‌سازد همراهی بیاورد و نباید هم این تلاش را دست‌کم گرفت، اما وقتی خبری از پاسخ به چرایی‌های ریشه‌ای در سطح اندیشه‌ورزانه نیست، این حق مبهم‌گونه به خود رخنه می‌پذیرد، روزنه‌ای باز می‌شود، سر و گوش استثناها پیدا می‌شوند که در محدوده تاریخ آگاهی ما قابل فهم است.
هنوز فعالان سیاسی هنگامی که از نه به اعدام سخن می‌گویند نه به اعدامی مطلق را طلب نمی‌کنند. آن ها به دنبال پشتوانه‌ای صوری می‌گردند چرا که در عمق ریشه‌های اندیشه‌هایشان، در مطلق بودن «نه به اعدام» گنگی وجود دارد. بر پیشینه محکومین نه به اعدام تاکید می‌کنند، از شغلش ، علایق‌اش، شخصیت ویژه‌اش، مقاومتش و… می‌گویند و مثلا می‌گویند او معلم است او دانشجو است، پدرش فلانی است، او از صلح و دوستی همانی را دنبال می‌کند که ما می‌فهمیم و الی آخر.
بگذارید از شما بپرسم اگر من اینگونه نباشم آیا شما به حاکمیت ارتجاع حق می‌دهید من را وارد آن روزنه هولناک استثنا کند؟
هر نیروی سیاسی امروز باید ابتدا پیش از حمله بردن به دیگری از خود بپرسد آیا نه به اعدام برایش امری مطلق است؟ به چرایی این حقانیت تا چه حد آگاه است؟ باید از استثناها پرسید باید به پرسش‌گری پرداخت باید این انحصار تاریخی دولت ها در اعدام را روشنگری و افشا کرد. آنجا که سیاه‌چاله‌ای در لباس استثناها انتظار ما را می‌کشد تا به وقت سلطه و غلبه و قدرت گرفتن سر فراز کند.
باید هر نیروی سیاسی را در برابر آحاد توده مردم با پرسش‌گری پاسخگو کرد.
حاکمیت فعلی سال‌ها با اتهاماتی چون مفسد فی الارض، بغی و… با انتشار ویدیوهایی از کسانی چون مجیدرضا رهنورد و رامین حسین پناهی … راه را به هیولای مخفی در روزنه‌های استثنایی گسترده گشود.
آیا فردا این روزنه‌ها قرار است با زبانی دیگر تکرار شود؟ وطن فروش؟ تروریسم؟ خائنین؟ قصاص؟ و…
هرچند به خوبی باید آگاه باشیم که پایه های عمل نظرورزانه‌مان درباره نه به اعدام از ریشه‌هایی محکم هنوز برخوردار نیست، و سست است اما حداقل باید در تلاش برای نه به اعدام به شکل مطلق آن عمل کنیم که امروز عملی ضروری است.
متاسفانه هنور هنگامی که خبر محکومیت اعدام کسی می‌آید، بلافاصله صرفا به بی‌گناهی‌اش پرداخته می‌شود. اینکه او که بوده است و ارزش‌گذاری‌هایمان را شروع می‌کنیم که… این حکم ارتجاعی را تناسبی با او نیست. این همان آغاز گشودن روزنه‌ها است …
اما نه، او یک انسان است و به پاس فقط، و فقط انسان بودنش است که هیچ دولتی را راه به گرفتن جانش نیست.
سخنم را به پایان برسانم، از هر جریان سیاسی باید پرسش‌گری کرد. نباید اجازه داد هیچ جریان سیاسی دفاع از این حق را به نفع اهداف خودش به انحصار درآورد. یا برعکس پاسخ‌گویی به پرسش‌ها را مسکوت بگذارد. از هر جریان سیاسی باید پرسید اگر استثنایی قائل است، آنجا کجاست.
باید آگاه بود که در آن اما و اگرها هیولای تاریخی خون‌خوار کمین کرده‌ است، شاید بتوان گفت چهره واقعی همان دولت تاریخی که خود را برفراز جامعه علم کرده و در هر دو دستش چیزی جز تبر نمی‌توان دید.
نه به اعدام حقی است که تا هرکجا که در اراده و عمل آگاهی‌یمان درونی شود، هیچ قدرتی را به بازپس گرفتنش توانی نیست.
اعدام در انحصار دولت‌هاست و نه به اعدام خواستی مطلق که آن را باید مطلق اندیشه، اراده و عمل کرد.

آنیشا اسدالهی زندان اوین
۲۵ دی ماه ۱۴۰۳

 

۱۴۰۳ دی ۲۶, چهارشنبه

مبارزان سیاسی و توده ها علیه احکام اعدام پخشان عزیزی، بهروز احسانی، مهدی حسنی، وریشه مرادی، مجاهد کورکور و...


گام رو به پیش و ارزشمند زنان و مردان شجاع سنندج در مبارزه علیه احکام اعدام

آنها پیشقراولان هستند

درود کارگران، کشاورزان، زحمتکشان بر آنها باد 

درود خلق ستمدیده ی ایران بر آنها باد

 از عمل آنها بیاموزیم و سرمشق شان قرار دهیم

 فراخنای مبارزه را بیشتر کنیم و شکل های مبارزه را تکامل بخشیم!

گردهمایی زنان و مردان آزاده و مبارز سنندج مقابل استانداری علیه حکم اعدام پخشان عزیزی و وریشه مرادی

چهارشنبه ۲۶دی‌۱۴۰۳





 بیانیه ی زنان مبارز کورد در گردهمایی سنندج

ما امروز اینجا گرد آمده‌ایم تا در برابر بی‌عدالتی‌ای آشکار و غیرقابل توجیه، صدای اعتراض خود را بلند کنیم. پخشان عزیزی، زنی که تمام زندگی خود را وقف یاری به هم‌نوعان کرد، مددکار اجتماعی‌ای که بیش از یک دهه در میان بحران‌های انسانی در کمپ‌های آوارگان ایستاد، نماد خدمت بی‌شائبه، مقاومت در برابر ناامیدی و تجسم واقعی مهر و شفقت بود.

پخشان نه یک مددکار عادی، بلکه نقطه امید هزاران زن و کودک بود؛ زنانی که در سایه‌ جنگ و ویرانی زندگی خود را از دست داده بودند و کودکانی که آینده‌ای جز تاریکی برای خود نمی‌دیدند. او همان دستی بود که از میان ویرانه‌ها به سوی زندگی دراز می‌شد؛ همان صدایی که در سکوت تحمیل‌شده بر رنج‌دیدگان، فریادگر حق بود. فعالیت‌های او نه تنها در راستای بازسازی جسم و جان افراد آسیب‌دیده بود، بلکه پیام‌آور باور به امکان زندگی در دل بحران و ویرانی بود.

اما امروز، این زن غیور به‌جای تقدیر و ستایش، با حکمی روبه‌رو شده است که نه‌تنها هیچ سنخیتی با خدمات و فعالیت‌های او ندارد، بلکه نمادی از بی‌عدالتی‌ در برابر خدمات انسان دوستانە است.

پخشان عزیزی به‌مثابه یک فرد نیست؛ او تجسم آرمان‌های انسانی است. او نماینده‌ امید، زندگی و مقاومت در برابر مرگ و ناامیدی است. براین اساس، هرگونه اقدامی برای خاموش کردن صدای او، تلاش برای سرکوب همین ارزش‌های بنیادین است. حکمی که برای پخشان عزیزی، یک مددکار اجتماعی بی‌گناه و خدمت‌گزار، صادر شده است، عادلانه نبوده، چراکه نجات جان انسان‌ها و بازگرداندن امید به زندگی، هرگز جرم نبوده و نخواهد بود.

لغو این حکم و احکام ناعادلانه تمامی زندانیان عقیدتی، کمترین اقدامی است که می‌تواند اندکی از اعتبار انسانی و اخلاقی را برای نظام عدالت کیفری بازگرداند.


https://youtu.be/_6KxN5lHplc?si=qmfrXLLTFASaQ5Jv