۱۴۰۳ دی ۲۲, شنبه

مبارزان سیاسی و توده ها علیه احکام اعدام پخشان عزیزی، بهروز احسانی، مهدی حسنی، وریشه مرادی، مجاهد کورکور و...

 


پیام امجد امینی( پدر زنده یاد مهسا امینی) درباره تایید حکم اعدام پخشان عزیزی

خبر دهشتناک تأیید اعدام دختر بی گناه کورد ایرانی و مددکار و دلسوز اجتماعی خانم پخشان عزیزی آن قدر ناعادلانه و بی رحمانه است که روح و روان هر انسانی را که وجدانی زنده دارد می آزارد و آدمی را از این همه بی رحمی و قساوت به حیرت می اندازد.
بدون شک اعدام این دختر شریف، برگ سیاهی بر تاریخ حاکمیت فعلی خواهد بود و تبعات انسانی و سیاسی این حکم ناروا دامن مسئولان امر را دیر یا زود خواهد گرفت.
به عنوان پدری داغدیده که خون دخترم مهسا(ژینا امینی)، مظلومانه بر خاک ریخته شد و تا اکنون کسی پاسخگوی این غدر و ظلم بزرگ نبوده است همراه با همه خانواده های داغدار و دل سوخته با خانواده پخشان عزیزی همدردی می کنم و با تمام وجود فریاد می زنم که این حکم ناروا را نقض نموده و اعدام را در این کشور متوقف کنید و بیش تر از این خانواده ها را داغدار عزیزانشان نکنید.


مبارزان سیاسی و توده ها علیه احکام اعدام پخشان عزیزی، بهروز احسانی، مهدی حسنی، وریشه مرادی، مجاهد کورکور و...

 

بیانیه‌ی تشکل‌ها و فعالان زنان و مدنی کردستان

مردم مبارز ایران
نیک آگاهید، در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، هرگاه حکومت مستبد با چالش های جدی و افول اقبال خود در داخل و خارج ایران در طول حاکمیت ۴۵ ساله خود مواجه شده بر سرعت ماشین اعدام خود افزوده است.
پخشان عزیزی مددکار انساندوستی که روزی یاری رساننده آوارگان اردوگاه های شنگال و سوریه از دست داعش بوده، حکم اعدام او در بیدادگاه حکومت داعشی جمهوری اسلامی ایران، تایید شده است.
ما فعالان حقوق زنان، فعالان مدنی، فعالان سیاسی و خانواده‌های دادخواه اعلام می داریم جمهوری اسلامی در روزهای پایانی حکمرانی خود قرار گرفته است، حکومت استبدادی که ناتوان در تامین نیازهای اولیه و اساسی(برق، آب و گاز) است، با توحش می‌خواهد‌ حکم اعدام و قتل‌های حکومتی را اجرا نماید.
بیدادگاه‌های حکومتی احکام اعدام و اجرای آن را در چنین برهه تاریخی ابزاری برای سرکوب و کنترل جامعه برگزیده‌اند و جبران شکست‌های منطقه‌ای و ثبات قدرت خود را در ایجاد رعب و کنترل جامعه با صدور احکام اعدام دیده‌اند.
روند تصاعدی احکام اعدام و اجرای آن نشان از هراس و وحشت حاکمان فعلی از پیشروی جامعه و ته‌کشیدن سرمایه‌های اجتماعی آنان است.
ما ضمن مخالفت با حکم اعدام پخشان عزیزی، وریشه مرادی و تمام فرزندان این سرزمین، اعلام می‌داریم امروز زمان آمدن به کف خیابان برای توقف ماشین اعدام است.
این بار دیگر مرعوب (طبیعی‌سازی) نشویم و سرفصل تازه‌ای از مبارزه آزادی‌خواهانه را با ایستادن در مقابل اقلیت جمهوری اسلامی ایران آغاز کنیم.

بار دیگر همچون شهریور ۱۴۰۱سکوت را بشکنیم.
پیروزی از آن ماست، زنده‌باد زندگی، نه به اعدام

دادخوازانی کردستان

فعالین حقوق زنان سنندج

اتحاد زنان کردستان(یه کیه تی ژنان کوردستان)

مبارزان سیاسی و توده ها علیه احکام اعدام پخشان عزیزی، بهروز احسانی، مهدی حسنی، وریشه مرادی، مجاهد کورکور و...

 گروهی از زندانیان سیاسی  
 ‌
خواهان لغو کلی مجازات غیر انسانی و ارتجاعی اعدام هستیم
در حالی که نظام سیاسی حاکم بر ایران با تداوم سیاست‌های بحران‌زای داخلی و خارجی، وضعیت دهشتناکی را برای مردم ایران ایجاد کرده است، راه حل را در تشدید سرکوب‌ها در حوزه‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جست‌وجو می‌کند.
حاکمیت که نگران شکل‌گیری جنبش‌های اعتراضی دیگری است، تلاش می‌کند با افزایش بی‌سابقه مجازات اعدام، سایه وحشت و هراس را بر جامعه نگه دارد. به گونه‌ای که با اعدام بیش از ۱۰۰۰ نفر، حدود ۷۵ درصد اعدام‌های صورت گرفته در جهان در سال ۲۰۲۴ سهم مردم ایران شده است.
در تازه‌ترین مورد حکم اعدام سه زندانی سیاسی پخشان عزیزی، بهروز احسانی و مهدی حسنی در دیوان عالی تایید شده و بیم آن می‌رود که این احکام اجرا شود.
لذا ما جمعی از زندانیان سیاسی با محکومیت اصل مجازات اعدام، آن را نمونه‌ای از قتل عمد حکومتی تلقی کرده و خواهان لغو کلی این مجازات غیر انسانی و ارتجاعی هستیم.
ضمنا با اعلام حمایت و پشتیبانی خود از سه زندانی سیاسی پخشان عزیزی، بهروز احسانی و مهدی حسنی، از مردم ایران و همچنین مجامع و سازمان‌های بین‌المللی به ویژه نهادهای فعال در حوزه حقوق بشر می‌خواهیم که در راستای نجات جان زندانیان سیاسی که با خطر حکم اعدام روبه‌رو هستند و همچنین لغو کلی مجازات اعدام، از تمام ظرفیت خود برای اقدامات موثر استفاده نمایند.
اسامی امضاکنندگان:
۱- زرتشت احمدی راغب ۲- حسین استاجی ۳- شیوا اسماعیلی ۴- رضا اکبری منفرد ۵- سپهر امام جمعه ۶- لقمان امین پور ۷- سیامک امینی ۸- محمود اوجاقلو ۹- گلرخ ایرایی ۱۰- محمد آشتیانی عراقی ۱۱- شهریار براتی نیا ۱۲- وحید بنی عامریان ۱۳- یدی بهاری ۱۴- سکینه پروانه ۱۵- مرتضی پروین ۱۶- محمدحسن پوره ۱۷- حسین پیری ۱۸- محمد تقوی ۱۹- فروغ تقی پور ۲۰- عیسی چولاندیم ۲۱- احمدرضا حائری ۲۲- محمد حبیبی ۲۳- ناهید خداجو ۲۴- نسرین خضری جوادی ۲۵- شاهرخ دانشورکار ۲۶- میثم دهبان زاده ۲۷- مهران رئوف ۲۸- رضا رضایی ۲۹- کامران رضایی فر ۳۰- داود رضوى ۳۱- خسرو رهنما ٣٢- خشايار سفيدى ۳۳- حمزه سواری ۳۴- محمد شافعی ۳۵- شیوا شاه‌‌سیاه ۳۶- حسین شنبه زاده ۳۷- حسین شهسواری ۳۸- مولود صفایی ۳۹- زهرا صفایی ۴۰- سپهر ضیایی ۴۱- فاطمه (حوریه) ضیایی آزاد ۴۲- هومن طاهری ۴۳- جمشید عزیزی ۴۴- بابک علیپور ۴۵- مرضیه فارسی ۴۶- نصرالله فلاحی ۴۷- الهه فولادی ۴۸- پویا قبادی ۴۹- آذر کوروندی ۵۰- اسماعیل گرامی ۵۱- سعید ماسوری ۵۲- رضا محمدحسینی طامه ۵۳- محمد علی محمودی ۵۴- امیرحسین مرادی ۵۵- بابک مرادى ۵۶- وریشه مرادی ۵۷- علی معزی ۵۸- فرزاد معظمی گودرزی ۵۹- جواد منبری ۶۰- ابوالحسن منتظر ۶۱- محمد نجفی ۶۲- طاهره نوری ۶۳- حورا نیک بخت ۶۴- اسدالله هادی ۶۵- علی هارون الرشیدی ۶۶- مریم یحیوی ۶۷- میریوسف یونسی ۶۸- علی یونسی



۱۴۰۳ دی ۲۱, جمعه

ریاکاری خامنه ای در مورد مذاکره با آمریکا

 
ریاکاری خامنه ای در مورد مذاکره با آمریکا برای
حفظ نیروها برای سرکوب جنبش خلق است!
خامنه ای در روز 19دی گفت:
« شما ملاحظه کنید که اینها حاضرند میلیون ها از مردم ایران را از بین ببرند.  شما ملاحظه کنید درباره ی غزه از آن طرف پول می دهند، سلاح می دهند به دشمن. از آن طرف دیگر هم گاهی هم اظهار می کنند که مثلا خوب است که این کارها انجام نگیرد. سخن دشمن را نباید باور کرد...»
این سخنان درباره ی سران کشور آمریکاست اما در مورد خود خامنه ای که از ریاکارترین مرتجعین و دشمن تمامی طبقات خلق ایران است نیز نه کمتر از سران کشورهای امپریالیستی و دیگر مرتجعین در جهان راست در می آید. او هم در حالی که گاهی اظهار می کند که مثلا مذاکره با آمریکا نمی کنیم اما از آن سو درحال مذاکره با آمریکا است و مداوما از طریق دولت پزشکیان که مهم ترین وزاریش را خودش انتخاب کرده است به آمریکا و ترامپ چراغ سبز نشان می دهد. سخنان وی در تمجید از پزشکیان در همین سخنرانی به معنای گونه ای پشتیبانی از اوست که البته ظاهر بی ارتباط با مذاکره با آمریکاست و در مورد نظرات وی در مورد اسرائیل است اما این پشتیبانی درست به معنای پشتیبانی از خط مذاکره با آمریکاست که دولت پزشکیان آن را در سیاست خارجی اش به رهبری ظریف پیش می برد. فردی که قطعا بدون اجازه خامنه ای نمی توانست در این زمینه نفس برآورد چه برسد به اینکه تقریبا یکه تازی کند.
از سوی دیگر در همین سخنرانی خامنه ای از ممنوع بودن مذاکره با آمریکا صحبت نمی کند بلکه مساله را از این گونه طرح می کند که :
«بعضی می گویند شما که نسبت به آمریکا نه حاضرید مذاکره کنید و نه حاضرید ارتباط برقرار کنید چرا با کشورهای اروپایی ارتباط دارید. خوب آنها هم مثل آمریکایند. چه فرقی می کند. خوب همان طور که آنها سفارت دارند اینها هم داشته باشند...». خامنه ای سپس اشاره می کند که آمریکا قصد «تملک» کشور را دارد و همواره می خواهد که در جهت « منافع» اش رفتار کنند که به این معناست که دولت های اروپایی چنین هدفی ندارند و یا خواهان رفتاری برای برآورده شدن «منافع» شان نیستند!؟
در هر حال این شکل طرح مشروط قضیه در جهتی غیر از این است که مطلقا نباید با آمریکا مذاکره کنیم و هیچکس اجازه ندارد چنین کند. نتیجه ی این گونه طرح مساله چنین است:
اگر آمریکا رفتاری مانند اروپا داشته باشد و قصد تملک کشور ما را نداشته باشد و نخواهد ما همواره طبق منافع او عمل کنیم ، ما مشکلی در ارتباط با آمریکا نخواهیم داشت.
جز این ها، دو نکته ی مهم در مورد چنین دیدگاه هایی از جانب خامنه ی وجود دارد:
 نخست این که برخلاف برخی نظرات، خامنه ای و دستگاه حاکم به این دلیل دنبال مذاکره با آمریکا نیستند که وقت بخرند و یا به هر قیمتی هست دوره ی ترامپ را از سربگذرانند. «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت»، وضعیت جمهوری اسلامی به شکلی نیست که بخواهد وقت بگذراند و پس از مدتی برنامه های گذشته ی خود را از سر بگیرد و مثلا دوباره حزب الله را راه بیندازد و به حماس کمک کند و یا حشدالشعبی را سروسان دهد.
حکومت مرتجع ولایت فقیه از همه جوانب در موقعیت بسیار بد و ضعیفی قرار گرفته است. هم از جنبه ی داخلی و وجوه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به همراه محیط زیست، و خواه از جنبه ی خارجی یعنی از یک سو شکست نیروهای نیابتی در غزه و لبنان و سوریه و احتمالا به زودی در یمن و همچنین تغییر سیاست در مورد نیروهای حشدالشعبی در عراق و به طور کلی عقب نشینی های تحمیل شده به آن از سوی اسرائیل و امپریالیست های غربی، و از سوی دیگر تغییر سیاست امپریالیست هایی آمریکایی و اروپایی در خاورمیانه و روی کار آمدن ترامپ که به هر حال موجد تغییراتی تازه در منطقه خواهد شد.
 نکته ی دیگر این است که نگاه خامنه ای متوجه نیروهای داخلی هوادار حکومت به ویژه نیروهای میانی و پایه ی سپاه و بسیج است و هدف اش این است که مانع ریزش بیشتر این نیروها شود.
سخنان بهروز اثباتی از سردمداران سپاه قدس در مورد شکست نخوردن«مقاومت»
یکی دیگر از مواردی که نشان دهنده ی این توجه به ریزش نیروهاست سخنان بهروز اثباتی در مورد این است که به طور کلی«مقاومت شکست نخورده است». وی مشتی دلیل بی خاصیت هم برای اثبات آن سرهم می کند.
پیش از اشاره به اهداف این جنبه از سخنان وی به وجه دیگری از سخنان وی بپردازیم که در مورد «شکست بد در سوریه» و خیانت روسیه (به بشار اسد و سپاه قدس) است و نقش معینی در تضادها و مجادلات میان جناح های حاکم دارد.
این را که این فرد و برخی دیگر از تحلیل گران جناح های حکومت اشاره هایی این چنین به نقش روسیه می کنند می توان از زوایای گوناگون تحلیل کرد. ما در این جا به دو وجه آن اشاره می کنیم.
 نخست این که چنین نظراتی در مورد«خیانت روسیه» به معنای نقش برتر امپریالیسم روسیه در سوریه (که به گونه ای به معنای تقریبا هیچکاره بودن و یا آنچنان کاره ای نبودن جمهوری اسلامی است) و توافق این کشور با امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های اروپای غربی برای سپردن حکومت سوریه به آنها است.
بهروز اثباتی جدا از این که از رابطه ی روسیه با اسرائیل و همکاری با این کشور برای حمله به مواضع سپاه قدس و ترور فرماندهان( خاموش کردن سیستم های راداری و برخی همکاری های دیگر برای ترور فرماندهان سپاه)حرف می زند درمورد سه حمله ی هوایی سنگین روسیه صحبت می کند که نه به نیروهای تحریرالشام بلکه یا به مردم بی دفاع  یا به بیابان ها بوده است. از سوی دیگر همین پاسدار از وابسته بودن بخشی از فرماندهان ارتش سوریه به روسیه صحبت می کند. این نیز روشن است که یکی از علل تقدیم شهرها یکی پس از دیگری به تحریر الشام از سوی ارتش به معنای همکاری فرماندهای ارتش که وابسته به روسیه بوده و از جانب این کشور توجیه شده بودند، صورت گرفته است(طبعا نیروهای آمریکایی نیز در میان بخش هایی نافذ بوده اند و آنها نیز روی همین خط تقدیم شهرها پیش رفته اند).
آشکار است که این جانیان فاسد و دروغگو با تاکید بر خیانت روسیه می خواهند شکست ها و عقب نشینی ها و سازش خودشان در سوریه و غزه و لبنان را پرده پوشی کنند و اعمال خودشان را برای پایه ها توجیه کنند. می توان از هوچی ها پرسید که آنجا که روسیه نبود و «خیانت»ی هم در کار نبود یعنی در غزه و لبنان چه کردید و در مورد حوثی های یمن و حشدالشعبی چه خواهید کرد؟
 دوم این که چنین نظراتی به این معناست که دولت روسیه به عنوان یک« متحد استراتژیک»( باید خواند یک «ارباب استراتژیک») قابل اعتماد نیست و بنابراین به احتمال باید خط وابسته بودن(یا شدن)به امپریالیسم روسیه تغییر کند.
به نظر می رسد که این وجه در مخالفت با و از دور خارج کردن جناحی و باندهایی در هیئت حاکمه جمهوری اسلامی و به وِیژه بخش هایی از سپاه باشد که هوادار امپریالیسم روسیه هستند. گروهی که خامنه ای نیز حداقل تا کنون از سردمداران آن بوده است. اینکه آیا بهروز اثباتی که از فرماندهان بخش فرهنگی سپاه قدس است نماینده ی خود خامنه ای است (وی در بخش هایی از سخنان اش از خامنه ای دفاع می کند)و یا نماینده جناحی از سپاه که مخالف خامنه ای و احتمالا طرفدار غرب می باشد و این حرف ها نظرات این جناح است، در آینده بیشتر روشن خواهد شد.
و اما برگردیم به مساله ی ریزش نیروها: چنان که اشاره شد صحبت در مورد خیانت روسیه و صرفا آن را در نظر داشتن به معنای فرار از پذیرش شکست و عقب نشینی سپاه قدس و خامنه ای است؛ شکست ها و عقب نشینی هایی که تردیدهایی جدی در میان پایه های حکومت به وجود آورده است. در واقع وظیفه ی چنین سخنران هایی که در حالی که به «شکست بد» در سوریه اعتراف می کنندمی گویند« مقاومت شکست نخورده است» و روز را شب و شب را روز جلوه می دهند، رفع تردیدها در میان«حزب اللهی» ها و «ارزشی» های سپاه و بسیج و خام کردن آنها و نگه داری شان پای کار جمهوری اسلامی است.   
دستگاه حاکم به پایه های حکومت برای سرکوب های مبارزات داخلی نیاز دارد
در مقاله ی تبدیل جهاد عملی خامنه ای و شرکای پاسدار به جهاد زبانی نوشتیم که«هدف جهاد زبانی خامنه ای بیشتر مصرف داخلی دارد و پر کردن زیر پایشان است که به سرعت در حال خالی شدن است.»
نظرات ابراز شده به وسیله ی خامنه ای در مورد «مذاکره با آمریکا» نیز چنین جایگاهی دارد. در واقع خامنه ای نگران ریزش هایی است که به ویژه پس از شکست های اخیر نیروهای نیابتی و سپاه قدس سرعت بیشتری به خود گرفته است.
هدف خامنه ای و امثال ثباتی پاسدار سپاه قدس و سلامی و دیگر سران پاسدار حفظ این نیروهاست، اما نه برای دنبال کردن جاه طلبی ها در خاورمیانه و بازسازی نیروهای نیابتی و دست زدن به برنامه های تازه و به گفته ی خودشان« مقاومت» در مقابل اسرائیل و آمریکا، بلکه برای سرکوب مبارزات داخلی. برای خامنه ای و باند وی هیچ چیز به این اندازه خطرناک نیست که نیروهایی که آنها می توانند با اتکاء به آنها مبارزات داخلی طبقه ی کارگر، کشاورزان، طبقات میانی، زنان و دانشجویان و خلق ها را سرکوب کنند دچار ریزش و تلاشی و فروپاشی شوند.
این هدف اصلی خامنه ای است و آن امری است که وی را وادار می کند در حرف گونه ای و در عمل گونه ای دیگر باشد.

هرمز دامان
 21 دی ماه 1403  
  

سندیکای کارگران شرکت واحد - اعضای سندیکا و فعالین کارگری را آزاد کنید!

 
اعضای سندیکا، ابراهیم مددی، داود رضوی و
فعالین کارگری ریحانه انصاری‌نژاد و آنیشا اسداللهی را آزاد کنید!

سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه خواهان آزادی بدون قید و شرط تمامی فعالین کارگری، معلمی، دانشجویی و مدنی زندانی در کشور است.
سندیکا همچنین به طور مشخص خواستار آزادی فوری دو عضو زندانی خود، ابراهیم مددی و داود رضوی و همچنین فعالین کارگری و‌ حامیان زندانی سندیکا، ریحانه انصاری‌نژاد و آنیشا اسداللهی می‌باشد.
ابراهیم مددی، عضو ثابت قدم و نایب رئیس هیأت مدیره سندیکا، از ۲۱ مرداد ۱۴۰۳ برای گذراندن یک سال حبس ناعادلانه مربوط به سال ۱۳۹۴، در بند ۸ زندان اوین محبوس است. او پیش‌تر نیز یک بار سه سال و نیم و بار دیگر حدود چهار ماه زندانی بوده است. همچنین، او بارها بازداشت‌های کوتاه‌مدت و بلندمدت را تجربه کرده و پیش از بازنشستگی اجباری سال‌ها از کار اخراج شده بود و هزینه‌های سنگینی را متحمل شده است. ابراهیم مددی، با حدود هفتاد سال سن و ابتلا به بیماری‌های متعدد، به هیچ عنوان از شرایط جسمانی مناسبی برخوردار نیست.
داود رضوی، عضو هیأت مدیره سندیکا و از فعالین پایدار سندیکا که از سال ۱۳۸۳ تاکنون بی‌وقفه فعالیت داشته، ۵ مهر ۱۴۰۱ بازداشت شده و به‌صورت ناعادلانه به پنج سال حبس محکوم گردیده است. او هم‌اکنون در بند ۴ زندان اوین محبوس است. داود رضوی پیش از این نیز بارها بازداشت و یک بار به پنج سال حبس تعلیقی محکوم شده بود. داود رضوی از بیماری‌های متعددی رنج می‌برد و تداوم حبس باعث تشدید این بیماری‌ها شده است. با این وجود، به ایشان حتی یک روز مرخصی نیز داده نشده است.
ریحانه انصاری‌نژاد، فعال کارگری و از حامیان سندیکا، از ۲۲ اردیبهشت ۱۴۰۱ بازداشت و به چهار سال حبس ناعادلانه محکوم شده است. او هم‌اکنون در بند زنان زندان اوین محبوس است. ریحانه که پیش‌تر نیز سابقه بازداشت داشته، همواره سرپرستی تنها دخترش را بر عهده داشته و اکنون با شرایطی دشوار مواجه است. ایشان در ماه‌های اخیر، حتی از ملاقات حضوری با دخترش نیز محروم شده است.
آنیشا اسداللهی، معلم، مترجم سندیکا و از حامیان طبقه کارگر، در ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۱ بازداشت و در دیوان عالی کشور به سه سال و هفت ماه حبس ناعادلانه محکوم شد. او نیز در بند زنان زندان اوین محبوس است. آنیشا پیش‌تر در مناسبت‌هایی نظیر روز جهانی کارگر سال ۱۳۹۸ نیز بازداشت شده بود. مسئولان زندان چندین ماه بوده است که از ملاقات حضوری او جلوگیری کرده بودند.
سندیکای کارگران شرکت واحد تأکید می‌کند که تداوم حبس اعضای سندیکا و بازداشت کارگران و فعالین کارگری فاقد هرگونه وجاهت قانونی و انسانی است. کلیه فعالین کارگری زندانی باید فوراً آزاد شده و به پرونده‌سازی‌های کاذب و اذیت و آزارها پایان داده شود!
 
سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه
۲۰ دی ۱۴۰۳

۱۴۰۳ دی ۱۹, چهارشنبه

لزوم تداوم مبارزه علیه حکم اعدام پخشان عزیزی و دیگر احکام اعدام مبارزان و جوانان

 
امیر رئیسیان، وکیل پخشان عزیزی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین از تایید حکم اعدام موکلش در دیوان عالی کشور خبر داد و اعلام کرد که شعبه ۳۹ دیوان‌عالی کشور بدون توجه به ایرادات متعدد پرونده، حکم اعدام وی را تایید کرده است.
امیر رئیسیان در ادامه عدم پاسخگویی به ایرادات پرونده نوشت: 
«به هیچ کدام از ایراداتی که در رابطه با پرونده پخشان عزیزی مطرح شده بود، از سوی دیوان عالی کشور پاسخی داده نشد...به نقایص در تحقیقات بی‌توجهی شده، مستنداتی که نشان می‌داد پرونده پخشان عزیزی مستعد صدور حکم اعدام نیست و فعالیت ایشان در شمال سوریه در اردوگاه آوارگان شنگال و سایر اردوگاه‌های آوارگان جنگ داعش فعالیت مسالمت‌آمیزی بوده و حول محور امدادرسانی به تهاجمات داعش بوده است، هیچ توجهی نشده است«.
پخشان عزیزی، ١٣ مرداد ماه سال گذشته، در شهرک خرازی شهر تهران توسط نیروهای وزارت اطلاعات بازداشت شد. این روزنامه‌نگار روز ۲۰ آذر ١٤٠٢، از بند ۲۰۹ اوین، موسوم به بازداشتگاه اداره اطلاعات به بند زنان زندان اوین منتقل شده بود.

با تجدید نظر در 24 دی ماه 1403  
   ضمن عذرخواهی عمیق بابت اشتباه خویش و با احترام به عزیز عزیزی پدر پخشان و پیروی از وی که گفته است دخترش مددکار اجتماعی است و همچنین پخشان؛  
 
علیه حکم اعدام پخشان عزیزی و دیگر زنان و مردان و جوانان مبارزه را ادامه دهیم!
حکومت ولایت فقیه دشمن طبقه ی کارگر، کشاورزان، زنان، دانشجویان، دیگر طبقات ستمدیده ایران و به ویژه خلق های کورد و بلوچ و عرب و تورک و ترکمن است.
پخشان عزیزی زن است. پخشان کورد است. پخشان مددکار اجتماعی است. اعدام پخشان عزیزی در جهت سرکوب مبارزه ی زنان و خاموش کردن فریاد آنان علیه متحجران و ستم مردسالارانه ی حاکم، علیه جنبش ژینا و« زن، زندگی، آزادی»،  در جهت سرکوب کوردها و دیگر خلق های دربند و فریادشان علیه ستم ملی و سرکوب صدای فعالان اجتماعی و مبارزان سیاسی است.
طبقه ی کارگر و تمامی توده های ستمدیده ی ایران، همه ی پوینده گان راه انقلاب خواهان لغو حکم اعدام پخشان عزیزی زن مدد کار اجتماعی کورد هستند و مبارزه با این حکم و دیگر احکام اعدام زنان و مبارزان را فرا راه خویش قرار می دهند.
زندانی سیاسی آزاد باید گردد!
مرگ بر جانیان و آدمکشان حاکم
مرگ بر جمهوری اسلامی

گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
20 دی ماه 1403

حال خوب ما نقطۀ مرگ ستمگر است



گلرخ ایرایی
سه شنبه ١٨ دی ١۴٠٣ - ۷ ژانویه ۲۰۲۴
 
تا دمی پیش در کنارت بود. با هم چای می‌خوردید و عصرهای دلگیر زندان را با هم قدم می‌زدید. حالا به‌یک‌باره رفت. رفت که دیگر نیاید. این تلخ‌ترین واقعیت زندان است. می‌برند و می‌کشند و پیکر بی‌جان را گاه به خانواده تحویل می‌دهند و گاه آن را نیز دریغ می‌کنند.
رنج زندان نه دیوارهاست و نه بیهودگی مدامی‌ست که رهایت نمی‌کند. دستان بسته‌ات است آن‌گاه که با فوجی از ماموران می‌رود و پشت درهایی که یک به یک قفل می‌شوند جا می‌مانی، با صدایت که گم می‌شود در هیاهوی بی‌حوصلگی‌های شبی دیگر که آخرین شب زندگی‌اش است. آخرین شب زندگی او که کمی آن‌سوتر در سلولی ایستاده یا نشسته، اذان صبح را انتظار می‌کشد و طلوع آفتاب را که غروب بودنش خواهد شد.
رنجِ زندان با اولین باری که همبندی‌ات را پای چوبه‌ی دار می‌برند، معنای دیگری می‌یابد. جنس رنجی که می‌بری عوض می‌شود و به دیگری‌ای بدل می‌شوی با خلأیی بزرگ در جانت. سخت می‌شوی آن سان که دیگر نه از چیزی به ستوه می‌آیی و نه چیزی پایِ رفتنت را سست می‌کند. راضی نمی‌شوی به هیچ و غایت می‌شود رهایی. به قول رفقا حلقه‌ای می شوی در زنجیر آزادگان. در زنجیری که بافته شد از مقاومتِ یاران و استبدادِ چکمه و نعلین و دیکتاتوریِ شیخ و شاه را پشت سر گذاشت و آزادی را فریاد می‌کند همچنان.
جمهوری اسلامی از ابتدا خواست که مخالفانِ خود را عقیم کند. فعالیت احزاب را ممنوع و روزنامه‌ها را به انحصار خود درآورد. جامعه را بی ستون فقرات رها و نبض حیاتش را خاموش کرد. جو اختناق سنگین و مسیر انقلاب به خاوران خم شد و گسلی که امروز بر آن ایستاده‌ایم ایجاد شد.
اما مبارزه امتداد یافت و مقاومت شد زندگی.
دو هفته بعد از ورودم به زندان قرچک در سال ۱۳۹۸ «فاطمه قزل» و «نرگس طباطبایی» را هم‌زمان برای اجرای حکم مرگ از بند خارج کردند و به سلول انفرادی بردند. از بند ۹۰ نفره‌مان دو نفر کم شدند. دو نفری که زیاد نمی‌شناختم‌شان. قزل را مخفیانه از بند خارج کردند. وقتی نرگس را می‌بردند رسیدم. اشک می‌ریخت و به بچه‌ها دل‌داری می‌داد. در حالِ رفتن به سوی مرگ می‌خواست بچه‌ها را آرام کند. می‌گفت شرایط را پذیرفته و از چیزی نمی‌ترسد. می‌گفت بعد از رفتنش گریه نکنند و شاد باشند و مثل روزهای دیگر عصرها رادیو آوا گوش کنند. نرگس را هم بردند. تا صبح بیدار بودیم. درِ انفرادی را به سختی و از دریچه‌ای کوچک می‌دیدیم. چند ساعت بعد، از درِ پشتیِ انفرادی خارج شدند و به زندان گوهردشت کرج منتقل شدند و صبح خبر اجرای حکم‌شان را دادند.
آن‌زمان روزی یک ساعت بچه‌های بند اجازه داشتند از رادیو آوا آهنگ گوش کنند. آخر هفته‌ها یک ساعت صبح و یک ساعت عصر. رقصیدن در زندان قرچک ممنوع بود و سریعا اسامی را با لحنی آمرانه و تهدیدآمیز پیج می‌کردند. اما فضا را شکسته بودیم و بچه‌ها از دستور ماموران سرپیچی می‌کردند. قزل و نرگس رفته بودند اما لحظات شادی که کنارمان بودند تا مدت‌ها مرور می‌شد. حتا کمی بعد یکی از بچه‌ها رقص قزل را هم‌زمان با آهنگ مورد علاقه‌اش تقلید می‌کرد. برخی اشک می‌ریختند و برخی می‌خواستند ادامه بدهد. ما در بندی با بیش از ۲۰ اعدامی، با سختی‌های زندان قرچک که بسیاری‌مان تجربه‌اش کرده‌ایم، در کنار بچه‌هایی که بسیاری‌شان محکوم به مرگ بودند، لحظات به یاد ماندنی‌ای را تجربه کرده‌ایم. با سمیرا سبزیان‌ها که با سایه‌ی مرگ بر سرشان و با ترسی که در سینه داشتند فراموش نکردند این روزها که در زندان سپری می‌شود نیز بخشی از زندگی‌مان است. پس باید به بهترین شکل زیستش.
سال ۱۴۰۰ در زندان آمل «معصومه زارعی» را بعد از حدود یک‌سال که هم‌اتاقم بود بردند برای اجرای حکم. چند روز قبل به معصومه ملاقات آخر دادند. با دختر ۱۷ ساله‌اش. بعد از حدود دو سال دخترش را دید و قرار بود دیگر نبیندش. معصومه روزهای آخر به بچه‌های بند که دور از چشمش اشک می‌ریختند دل‌داری می‌داد. به خواست خودش مهمانی‌ای راه انداخت. بند زنان زندان آمل دو اتاق بود. بندی محقر و بدون امکانات. با مجوز حفاظت زندان آهنگ‌های شاد توسط فرهنگی زندان روی فلش آماده و با نظارت زندان‌بان در اختیار زندانیان قرار می‌گرفت. روزی یک ساعت مجاز بودند فلش را از زندان‌بان بگیرند. آن روز بعد از ملاقاتِ معصومه با دخترش کسی سراغ فلش را نگرفت تا خودِ معصومه با فلش وارد اتاق شد. چند روز بعد قرار بود اعدامش کنند. اما با شوری وصف‌ناشدنی بچه‌ها را که پنهانی اشک می‌ریختند از تخت‌ها بیرون کشید. چند دقیقه بعد همه وسط اتاق بودند. برخی با اشک و برخی هم برای دقایقی همه چیز را فراموش کرده بودند. آهنگ مازندرانی پخش می‌شد. معصومه شمالی نبود اما مثل بقیه «دریم» می رقصید. می‌گفت در زندان و از بچه‌ها یاد گرفته. آن روز بیشتر از حد معمول فلش دست‌مان بود. در اوج اندوه همه شاد بودند.
غروبِ چند روز بعد معصومه را از بند خارج کردند. با «ماریا» و «سولماز» تا صبح بیدار بودیم. صبح به جایگاه اعدام زندان آمل برده شد. کمی دورتر از ما در برابر چشمان دخترش به دار آویخته شد. صدای نعره‌های دختر نوجوان معصومه را از پشت دیوارها می‌شنیدیم که می‌خواست مادرش را از طناب جدا کند. معصومه رفت و محکم بودنش در روزهای آخرِ زندگی درس بزرگی برای همه‌مان بود. درحالی‌که امیدی به بخششِ نداشت، در روزهای آخر، پس از هفت سال حبسِ در تبعید و دور از فرزندش، هر روز بزمی به راه انداخت. روزهای آخر بود که شوکه‌ام کرد وقتی گفت «گلرخ مطمئنم منو اعدام می‌کنن. ماریا و ثریا هم مثل من قصاص (اعدام) دارن. نذار بعد رفتنم بترسن یا غصه بخورن. بهشون بگو می‌ری بیرون و براشون رضایت می‌گیری.» سپرده بودشون به من. بعد با لحنی شیطنت‌آمیز گفت «فقط سه روز. بعدش روال همیشگی.»
بند زنان اوین بعد از «شیرین علم‌هولی» اولین باری‌ست که دو محکوم به اعدام دارد. «پخشان عزیزی» و «وریشه مردای» که احکام‌شان صادر شده و «نسیمه اسلام‌زهی» با نوزادی در زندان و کودکی که بعد از یک سال و نیم از بهزیستی به خانواده تحویل داده شد، در خطر ابلاغ حکمی نگران‌کننده.
پخشان و وریشه سال گذشته بعد از ماه‌ها از انفرادی به بند عمومی آمدند. با چند روز فاصله از هم وارد بند شدند و حال و هوای بند را عوض کردند. برای بچه‌ها دستمال سر کوردی درست کردند و کلاس رقص کوردی برگزار کردند. مناسبت‌ها را جشن گرفتند و از مقاومت در مناطقی گفتند که مبارزه رسم و آیین زندگیِ مردمانش است. از زندگی در کوهستان گفتند و از کار در کمپ آوارگان. از کودکانِ جنگ‌زده گفتند و از زنانی که از حمله‌های داعش جان به‌در برده بودند. از طوفان و چادرهایی که از شدت باد کنده می‌شدند و از مواجهه با نیروهای داعش و هر بار از تجربه‌ی مرگی پر هراس گفتند و از جان دادنِ رفقای‌شان که شاید تلخ‌ترین بخش روایات‌شان بود.
چند ماه پیش بود که احکام‌شان صادر شد. اشدِ مجازات. ولی احکام صادر شده خللی در برنامه‌های روزانه‌ی بچه‌ها و روابط و معاشرت‌شان با همبندیان ایجاد نکرد. در همه‌ی برنامه‌های جمعیِ بند حضور دارند. روتین روزانه‌شان را مثل قبل دارند و با کیفیتِ حبس کشیدن‌شان مقاومت را در بند معنایی دوباره دادند. روز اعدام «رضا رسایی» در کنار هم علیه اعدام به پا خواستیم و بعد از آن، روزهای متوالی با هم در هواخوری زندان شعار دادیم و خواستار توقف احکام اعدام شدیم.
هر بار که رنجی بود دست در دست هم ایستادیم و هر بار اعتراضی بود با هم گام برداشتیم. سفره‌ی بزم را با هم گستردیم و راه رزم را در کنار هم هموار کردیم.
در زندان‌های امنیتی فضای اختناق را می‌توان شکست. اگرچه سخت، اما بر هر آن‌چه نباید باشد ولی هست، غلبه می‌شود و تلاش می‌شود تا هر آنچه باید باشد و نیست فراهم شود. البته زندانیان این کار را با شیوه‌ی خودشان انجام می‌دهند، نه با نرم کردنِ موضع در برابر نیروی امنیتی.
بسیاری‌مان، ماه ها یا سال‌ها در زندان‌های مختلف و در سخت‌ترین شرایط و در تبعید زندانی بودیم.
«زینب جلالیان» با گذشت ۱۷ سال بی وقفه در زندان است و در تبعید. سال‌هاست به سبب دوری از خانواده امکان ملاقات نداشت. به سختی برای درمان اعزام می‌شود و از بسیاری از حقوق یک زندانی محروم است.
«مریم اکبری‌منفرد» حدود پنج سال پیش، از بند زنان اوین به زندان سمنان تبعید و سه ماه پیش، به قرچک ورامین منتقل شد. مریم ۱۵ سال قبل و در بدو بازداشت در زندان های گوهردشت کرج و قرچک ورامین بود و از آن‌جا به اوین منتقل شد. دخترانش درحالی‌که مریم در تبعید بود بزرگ شدند و خاطره‌شان از بودنِ مادر در خانه، به سال‌های دور بر می‌گردد.
«نرگس محمدی» سال‌ها در زندان‌های قرچک، زنجان و در بازداشتگاه‌های مختلف زندانی بود. از زیستن با فرزندانش محروم شد و در زندان سلامتش با خطر مواجه شد. «آتنا دائمی» نیز به جز بازداشت در شرایط سخت، سال‌ها در زندان قرچک و لاکان رشت زندانی و حبسِ در تبعید را تجربه کرد.
شرایط زندان‌ها و بازداشتگاه‌ها با هم متفاوت است. در زندان قرچک با اعتراضی ساده بچه‌ها را با ضرب‌وشتم به انفرادی می‌بردند. کیفیت غذا نامناسب بود و میوه و سبزیجات جز در دوره‌هایی خاص، به قدر کافی یافت نمی‌شد. پوشیدن برخی لباس‌ها ممنوع بود و امکانات رفاهی در حد صفر بود. اما راه عبور از محدودیت‌ها را پیدا می‌کردیم و به هم یاد می‌دادیم.
در زندان آمل برای تنبیه در بند زنان، افراد را با دستانی افراشته به میله‌ای دست‌بند می‌کردند و ساعت‌ها در معرض سرما یا آفتاب داغ و سوزان قرار می‌دادند. در زندان‌های شهرستان کتابخانه‌ی مناسبی وجود نداشت و تغذیه با مشکل مواجه بود. در برخی بازداشتگاه‌ها تلویزیون در ساعاتی محدود موجود بود و برخی جاها هیچ چیزی برای گذراندن وقت نبود. جز دیوارها و چند پتو، چیزی در سلول نبود و گاه روزهای متوالی بدون بازجویی سپری می‌شد. برخی بازداشتگاه‌ها مثل «وزرا» و «شاپور»، حتا لیوان آب هم باید بیرون از سلول می‌بود و در صورت لزوم از آن استفاده می‌شد.
در همین بازداشتگاه‌ها بود که بسیاری شکنجه شدند و مورد تجاوز قرار گرفتند و بسیاری به قتل رسیدند. حال نیز روزانه ده‌ها نفر را با اتهامات مختلف (قتل، مواد، سرقت، سیاسی، عقیدتی و ..) پای چوبه‌های مرگ می‌برند. برخی پس از تحمل سال‌ها انفرادی و برخی پس از مدت کوتاهی از بازداشت‌شان.
شرایط زندان‌ها با هم متفاوت است. اما آن‌چه مهم است مقاومت بچه‌هاست که در همه حال، در نبودِ امکانات و با وجودِ سختی‌های زیاد همواره ادامه دارد و در صورت مهیا شدنِ شرایط، از آن به بهترین شکل بهره می‌برند و این را خوب آموخته‌اند که نباید به هیچ امکان و شرایطی در زندان و در فضای مبارزه عادت کرد و خوب می‌دانند در اوج سختی‌ها و در فضایی که مدام رنج و اندوه بر سر آوار می‌شود، می‌توان وجه مثبتِ داشته‌ها را دید و آن را به همبستگیِ بیشتر، تمرینِ مقاومت و به رمز ایستادگی در برابر آنکه جز تباهی نبود، بدل کرد. طی سال‌ها زیستن در فضای امنیتیِ زندان‌ها و هم‌زیستیِ اجباری با خدمه‌ی چرخه‌ی ستم به این باور رسیدم که حالِ خوبِ ما نقطه‌ی مرگِ ستمگر است. چیزی که امروز در استیصالِ خدمت‌گذارانِ استبدادِ دینی و شاهی به اثبات رسیده است.
شرایطِ مبارزه همیشه و برای همه‌مان یکسان نیست. اما مهم این است که ایستادگی‌مان از یک جنس است. از جنسِ گلسرخی‌ها که سر خم نکردند و در بیدادگاه های رژیم، دفاع از مردم را مقدم بر دفاع از خود دانستند.
گلرخ ایرایی زندان اوین - دی ۱۴۰۳