۱۴۰۳ دی ۲۲, شنبه

مبارزان سیاسی و توده ها علیه احکام اعدام پخشان عزیزی، بهروز احسانی، مهدی حسنی، وریشه مرادی، مجاهد کورکور و...

 


پیام امجد امینی( پدر زنده یاد مهسا امینی) درباره تایید حکم اعدام پخشان عزیزی

خبر دهشتناک تأیید اعدام دختر بی گناه کورد ایرانی و مددکار و دلسوز اجتماعی خانم پخشان عزیزی آن قدر ناعادلانه و بی رحمانه است که روح و روان هر انسانی را که وجدانی زنده دارد می آزارد و آدمی را از این همه بی رحمی و قساوت به حیرت می اندازد.
بدون شک اعدام این دختر شریف، برگ سیاهی بر تاریخ حاکمیت فعلی خواهد بود و تبعات انسانی و سیاسی این حکم ناروا دامن مسئولان امر را دیر یا زود خواهد گرفت.
به عنوان پدری داغدیده که خون دخترم مهسا(ژینا امینی)، مظلومانه بر خاک ریخته شد و تا اکنون کسی پاسخگوی این غدر و ظلم بزرگ نبوده است همراه با همه خانواده های داغدار و دل سوخته با خانواده پخشان عزیزی همدردی می کنم و با تمام وجود فریاد می زنم که این حکم ناروا را نقض نموده و اعدام را در این کشور متوقف کنید و بیش تر از این خانواده ها را داغدار عزیزانشان نکنید.


مبارزان سیاسی و توده ها علیه احکام اعدام پخشان عزیزی، بهروز احسانی، مهدی حسنی، وریشه مرادی، مجاهد کورکور و...

 

بیانیه‌ی تشکل‌ها و فعالان زنان و مدنی کردستان

مردم مبارز ایران
نیک آگاهید، در ایران تحت حاکمیت جمهوری اسلامی ایران، هرگاه حکومت مستبد با چالش های جدی و افول اقبال خود در داخل و خارج ایران در طول حاکمیت ۴۵ ساله خود مواجه شده بر سرعت ماشین اعدام خود افزوده است.
پخشان عزیزی مددکار انساندوستی که روزی یاری رساننده آوارگان اردوگاه های شنگال و سوریه از دست داعش بوده، حکم اعدام او در بیدادگاه حکومت داعشی جمهوری اسلامی ایران، تایید شده است.
ما فعالان حقوق زنان، فعالان مدنی، فعالان سیاسی و خانواده‌های دادخواه اعلام می داریم جمهوری اسلامی در روزهای پایانی حکمرانی خود قرار گرفته است، حکومت استبدادی که ناتوان در تامین نیازهای اولیه و اساسی(برق، آب و گاز) است، با توحش می‌خواهد‌ حکم اعدام و قتل‌های حکومتی را اجرا نماید.
بیدادگاه‌های حکومتی احکام اعدام و اجرای آن را در چنین برهه تاریخی ابزاری برای سرکوب و کنترل جامعه برگزیده‌اند و جبران شکست‌های منطقه‌ای و ثبات قدرت خود را در ایجاد رعب و کنترل جامعه با صدور احکام اعدام دیده‌اند.
روند تصاعدی احکام اعدام و اجرای آن نشان از هراس و وحشت حاکمان فعلی از پیشروی جامعه و ته‌کشیدن سرمایه‌های اجتماعی آنان است.
ما ضمن مخالفت با حکم اعدام پخشان عزیزی، وریشه مرادی و تمام فرزندان این سرزمین، اعلام می‌داریم امروز زمان آمدن به کف خیابان برای توقف ماشین اعدام است.
این بار دیگر مرعوب (طبیعی‌سازی) نشویم و سرفصل تازه‌ای از مبارزه آزادی‌خواهانه را با ایستادن در مقابل اقلیت جمهوری اسلامی ایران آغاز کنیم.

بار دیگر همچون شهریور ۱۴۰۱سکوت را بشکنیم.
پیروزی از آن ماست، زنده‌باد زندگی، نه به اعدام

دادخوازانی کردستان

فعالین حقوق زنان سنندج

اتحاد زنان کردستان(یه کیه تی ژنان کوردستان)

مبارزان سیاسی و توده ها علیه احکام اعدام پخشان عزیزی، بهروز احسانی، مهدی حسنی، وریشه مرادی، مجاهد کورکور و...

 گروهی از زندانیان سیاسی  
 ‌
خواهان لغو کلی مجازات غیر انسانی و ارتجاعی اعدام هستیم
در حالی که نظام سیاسی حاکم بر ایران با تداوم سیاست‌های بحران‌زای داخلی و خارجی، وضعیت دهشتناکی را برای مردم ایران ایجاد کرده است، راه حل را در تشدید سرکوب‌ها در حوزه‌های اجتماعی و سیاسی و فرهنگی جست‌وجو می‌کند.
حاکمیت که نگران شکل‌گیری جنبش‌های اعتراضی دیگری است، تلاش می‌کند با افزایش بی‌سابقه مجازات اعدام، سایه وحشت و هراس را بر جامعه نگه دارد. به گونه‌ای که با اعدام بیش از ۱۰۰۰ نفر، حدود ۷۵ درصد اعدام‌های صورت گرفته در جهان در سال ۲۰۲۴ سهم مردم ایران شده است.
در تازه‌ترین مورد حکم اعدام سه زندانی سیاسی پخشان عزیزی، بهروز احسانی و مهدی حسنی در دیوان عالی تایید شده و بیم آن می‌رود که این احکام اجرا شود.
لذا ما جمعی از زندانیان سیاسی با محکومیت اصل مجازات اعدام، آن را نمونه‌ای از قتل عمد حکومتی تلقی کرده و خواهان لغو کلی این مجازات غیر انسانی و ارتجاعی هستیم.
ضمنا با اعلام حمایت و پشتیبانی خود از سه زندانی سیاسی پخشان عزیزی، بهروز احسانی و مهدی حسنی، از مردم ایران و همچنین مجامع و سازمان‌های بین‌المللی به ویژه نهادهای فعال در حوزه حقوق بشر می‌خواهیم که در راستای نجات جان زندانیان سیاسی که با خطر حکم اعدام روبه‌رو هستند و همچنین لغو کلی مجازات اعدام، از تمام ظرفیت خود برای اقدامات موثر استفاده نمایند.
اسامی امضاکنندگان:
۱- زرتشت احمدی راغب ۲- حسین استاجی ۳- شیوا اسماعیلی ۴- رضا اکبری منفرد ۵- سپهر امام جمعه ۶- لقمان امین پور ۷- سیامک امینی ۸- محمود اوجاقلو ۹- گلرخ ایرایی ۱۰- محمد آشتیانی عراقی ۱۱- شهریار براتی نیا ۱۲- وحید بنی عامریان ۱۳- یدی بهاری ۱۴- سکینه پروانه ۱۵- مرتضی پروین ۱۶- محمدحسن پوره ۱۷- حسین پیری ۱۸- محمد تقوی ۱۹- فروغ تقی پور ۲۰- عیسی چولاندیم ۲۱- احمدرضا حائری ۲۲- محمد حبیبی ۲۳- ناهید خداجو ۲۴- نسرین خضری جوادی ۲۵- شاهرخ دانشورکار ۲۶- میثم دهبان زاده ۲۷- مهران رئوف ۲۸- رضا رضایی ۲۹- کامران رضایی فر ۳۰- داود رضوى ۳۱- خسرو رهنما ٣٢- خشايار سفيدى ۳۳- حمزه سواری ۳۴- محمد شافعی ۳۵- شیوا شاه‌‌سیاه ۳۶- حسین شنبه زاده ۳۷- حسین شهسواری ۳۸- مولود صفایی ۳۹- زهرا صفایی ۴۰- سپهر ضیایی ۴۱- فاطمه (حوریه) ضیایی آزاد ۴۲- هومن طاهری ۴۳- جمشید عزیزی ۴۴- بابک علیپور ۴۵- مرضیه فارسی ۴۶- نصرالله فلاحی ۴۷- الهه فولادی ۴۸- پویا قبادی ۴۹- آذر کوروندی ۵۰- اسماعیل گرامی ۵۱- سعید ماسوری ۵۲- رضا محمدحسینی طامه ۵۳- محمد علی محمودی ۵۴- امیرحسین مرادی ۵۵- بابک مرادى ۵۶- وریشه مرادی ۵۷- علی معزی ۵۸- فرزاد معظمی گودرزی ۵۹- جواد منبری ۶۰- ابوالحسن منتظر ۶۱- محمد نجفی ۶۲- طاهره نوری ۶۳- حورا نیک بخت ۶۴- اسدالله هادی ۶۵- علی هارون الرشیدی ۶۶- مریم یحیوی ۶۷- میریوسف یونسی ۶۸- علی یونسی



۱۴۰۳ دی ۲۱, جمعه

ریاکاری خامنه ای در مورد مذاکره با آمریکا

 
ریاکاری خامنه ای در مورد مذاکره با آمریکا برای
حفظ نیروها برای سرکوب جنبش خلق است!
خامنه ای در روز 19دی گفت:
« شما ملاحظه کنید که اینها حاضرند میلیون ها از مردم ایران را از بین ببرند.  شما ملاحظه کنید درباره ی غزه از آن طرف پول می دهند، سلاح می دهند به دشمن. از آن طرف دیگر هم گاهی هم اظهار می کنند که مثلا خوب است که این کارها انجام نگیرد. سخن دشمن را نباید باور کرد...»
این سخنان درباره ی سران کشور آمریکاست اما در مورد خود خامنه ای که از ریاکارترین مرتجعین و دشمن تمامی طبقات خلق ایران است نیز نه کمتر از سران کشورهای امپریالیستی و دیگر مرتجعین در جهان راست در می آید. او هم در حالی که گاهی اظهار می کند که مثلا مذاکره با آمریکا نمی کنیم اما از آن سو درحال مذاکره با آمریکا است و مداوما از طریق دولت پزشکیان که مهم ترین وزاریش را خودش انتخاب کرده است به آمریکا و ترامپ چراغ سبز نشان می دهد. سخنان وی در تمجید از پزشکیان در همین سخنرانی به معنای گونه ای پشتیبانی از اوست که البته ظاهر بی ارتباط با مذاکره با آمریکاست و در مورد نظرات وی در مورد اسرائیل است اما این پشتیبانی درست به معنای پشتیبانی از خط مذاکره با آمریکاست که دولت پزشکیان آن را در سیاست خارجی اش به رهبری ظریف پیش می برد. فردی که قطعا بدون اجازه خامنه ای نمی توانست در این زمینه نفس برآورد چه برسد به اینکه تقریبا یکه تازی کند.
از سوی دیگر در همین سخنرانی خامنه ای از ممنوع بودن مذاکره با آمریکا صحبت نمی کند بلکه مساله را از این گونه طرح می کند که :
«بعضی می گویند شما که نسبت به آمریکا نه حاضرید مذاکره کنید و نه حاضرید ارتباط برقرار کنید چرا با کشورهای اروپایی ارتباط دارید. خوب آنها هم مثل آمریکایند. چه فرقی می کند. خوب همان طور که آنها سفارت دارند اینها هم داشته باشند...». خامنه ای سپس اشاره می کند که آمریکا قصد «تملک» کشور را دارد و همواره می خواهد که در جهت « منافع» اش رفتار کنند که به این معناست که دولت های اروپایی چنین هدفی ندارند و یا خواهان رفتاری برای برآورده شدن «منافع» شان نیستند!؟
در هر حال این شکل طرح مشروط قضیه در جهتی غیر از این است که مطلقا نباید با آمریکا مذاکره کنیم و هیچکس اجازه ندارد چنین کند. نتیجه ی این گونه طرح مساله چنین است:
اگر آمریکا رفتاری مانند اروپا داشته باشد و قصد تملک کشور ما را نداشته باشد و نخواهد ما همواره طبق منافع او عمل کنیم ، ما مشکلی در ارتباط با آمریکا نخواهیم داشت.
جز این ها، دو نکته ی مهم در مورد چنین دیدگاه هایی از جانب خامنه ی وجود دارد:
 نخست این که برخلاف برخی نظرات، خامنه ای و دستگاه حاکم به این دلیل دنبال مذاکره با آمریکا نیستند که وقت بخرند و یا به هر قیمتی هست دوره ی ترامپ را از سربگذرانند. «آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت»، وضعیت جمهوری اسلامی به شکلی نیست که بخواهد وقت بگذراند و پس از مدتی برنامه های گذشته ی خود را از سر بگیرد و مثلا دوباره حزب الله را راه بیندازد و به حماس کمک کند و یا حشدالشعبی را سروسان دهد.
حکومت مرتجع ولایت فقیه از همه جوانب در موقعیت بسیار بد و ضعیفی قرار گرفته است. هم از جنبه ی داخلی و وجوه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی به همراه محیط زیست، و خواه از جنبه ی خارجی یعنی از یک سو شکست نیروهای نیابتی در غزه و لبنان و سوریه و احتمالا به زودی در یمن و همچنین تغییر سیاست در مورد نیروهای حشدالشعبی در عراق و به طور کلی عقب نشینی های تحمیل شده به آن از سوی اسرائیل و امپریالیست های غربی، و از سوی دیگر تغییر سیاست امپریالیست هایی آمریکایی و اروپایی در خاورمیانه و روی کار آمدن ترامپ که به هر حال موجد تغییراتی تازه در منطقه خواهد شد.
 نکته ی دیگر این است که نگاه خامنه ای متوجه نیروهای داخلی هوادار حکومت به ویژه نیروهای میانی و پایه ی سپاه و بسیج است و هدف اش این است که مانع ریزش بیشتر این نیروها شود.
سخنان بهروز اثباتی از سردمداران سپاه قدس در مورد شکست نخوردن«مقاومت»
یکی دیگر از مواردی که نشان دهنده ی این توجه به ریزش نیروهاست سخنان بهروز اثباتی در مورد این است که به طور کلی«مقاومت شکست نخورده است». وی مشتی دلیل بی خاصیت هم برای اثبات آن سرهم می کند.
پیش از اشاره به اهداف این جنبه از سخنان وی به وجه دیگری از سخنان وی بپردازیم که در مورد «شکست بد در سوریه» و خیانت روسیه (به بشار اسد و سپاه قدس) است و نقش معینی در تضادها و مجادلات میان جناح های حاکم دارد.
این را که این فرد و برخی دیگر از تحلیل گران جناح های حکومت اشاره هایی این چنین به نقش روسیه می کنند می توان از زوایای گوناگون تحلیل کرد. ما در این جا به دو وجه آن اشاره می کنیم.
 نخست این که چنین نظراتی در مورد«خیانت روسیه» به معنای نقش برتر امپریالیسم روسیه در سوریه (که به گونه ای به معنای تقریبا هیچکاره بودن و یا آنچنان کاره ای نبودن جمهوری اسلامی است) و توافق این کشور با امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های اروپای غربی برای سپردن حکومت سوریه به آنها است.
بهروز اثباتی جدا از این که از رابطه ی روسیه با اسرائیل و همکاری با این کشور برای حمله به مواضع سپاه قدس و ترور فرماندهان( خاموش کردن سیستم های راداری و برخی همکاری های دیگر برای ترور فرماندهان سپاه)حرف می زند درمورد سه حمله ی هوایی سنگین روسیه صحبت می کند که نه به نیروهای تحریرالشام بلکه یا به مردم بی دفاع  یا به بیابان ها بوده است. از سوی دیگر همین پاسدار از وابسته بودن بخشی از فرماندهان ارتش سوریه به روسیه صحبت می کند. این نیز روشن است که یکی از علل تقدیم شهرها یکی پس از دیگری به تحریر الشام از سوی ارتش به معنای همکاری فرماندهای ارتش که وابسته به روسیه بوده و از جانب این کشور توجیه شده بودند، صورت گرفته است(طبعا نیروهای آمریکایی نیز در میان بخش هایی نافذ بوده اند و آنها نیز روی همین خط تقدیم شهرها پیش رفته اند).
آشکار است که این جانیان فاسد و دروغگو با تاکید بر خیانت روسیه می خواهند شکست ها و عقب نشینی ها و سازش خودشان در سوریه و غزه و لبنان را پرده پوشی کنند و اعمال خودشان را برای پایه ها توجیه کنند. می توان از هوچی ها پرسید که آنجا که روسیه نبود و «خیانت»ی هم در کار نبود یعنی در غزه و لبنان چه کردید و در مورد حوثی های یمن و حشدالشعبی چه خواهید کرد؟
 دوم این که چنین نظراتی به این معناست که دولت روسیه به عنوان یک« متحد استراتژیک»( باید خواند یک «ارباب استراتژیک») قابل اعتماد نیست و بنابراین به احتمال باید خط وابسته بودن(یا شدن)به امپریالیسم روسیه تغییر کند.
به نظر می رسد که این وجه در مخالفت با و از دور خارج کردن جناحی و باندهایی در هیئت حاکمه جمهوری اسلامی و به وِیژه بخش هایی از سپاه باشد که هوادار امپریالیسم روسیه هستند. گروهی که خامنه ای نیز حداقل تا کنون از سردمداران آن بوده است. اینکه آیا بهروز اثباتی که از فرماندهان بخش فرهنگی سپاه قدس است نماینده ی خود خامنه ای است (وی در بخش هایی از سخنان اش از خامنه ای دفاع می کند)و یا نماینده جناحی از سپاه که مخالف خامنه ای و احتمالا طرفدار غرب می باشد و این حرف ها نظرات این جناح است، در آینده بیشتر روشن خواهد شد.
و اما برگردیم به مساله ی ریزش نیروها: چنان که اشاره شد صحبت در مورد خیانت روسیه و صرفا آن را در نظر داشتن به معنای فرار از پذیرش شکست و عقب نشینی سپاه قدس و خامنه ای است؛ شکست ها و عقب نشینی هایی که تردیدهایی جدی در میان پایه های حکومت به وجود آورده است. در واقع وظیفه ی چنین سخنران هایی که در حالی که به «شکست بد» در سوریه اعتراف می کنندمی گویند« مقاومت شکست نخورده است» و روز را شب و شب را روز جلوه می دهند، رفع تردیدها در میان«حزب اللهی» ها و «ارزشی» های سپاه و بسیج و خام کردن آنها و نگه داری شان پای کار جمهوری اسلامی است.   
دستگاه حاکم به پایه های حکومت برای سرکوب های مبارزات داخلی نیاز دارد
در مقاله ی تبدیل جهاد عملی خامنه ای و شرکای پاسدار به جهاد زبانی نوشتیم که«هدف جهاد زبانی خامنه ای بیشتر مصرف داخلی دارد و پر کردن زیر پایشان است که به سرعت در حال خالی شدن است.»
نظرات ابراز شده به وسیله ی خامنه ای در مورد «مذاکره با آمریکا» نیز چنین جایگاهی دارد. در واقع خامنه ای نگران ریزش هایی است که به ویژه پس از شکست های اخیر نیروهای نیابتی و سپاه قدس سرعت بیشتری به خود گرفته است.
هدف خامنه ای و امثال ثباتی پاسدار سپاه قدس و سلامی و دیگر سران پاسدار حفظ این نیروهاست، اما نه برای دنبال کردن جاه طلبی ها در خاورمیانه و بازسازی نیروهای نیابتی و دست زدن به برنامه های تازه و به گفته ی خودشان« مقاومت» در مقابل اسرائیل و آمریکا، بلکه برای سرکوب مبارزات داخلی. برای خامنه ای و باند وی هیچ چیز به این اندازه خطرناک نیست که نیروهایی که آنها می توانند با اتکاء به آنها مبارزات داخلی طبقه ی کارگر، کشاورزان، طبقات میانی، زنان و دانشجویان و خلق ها را سرکوب کنند دچار ریزش و تلاشی و فروپاشی شوند.
این هدف اصلی خامنه ای است و آن امری است که وی را وادار می کند در حرف گونه ای و در عمل گونه ای دیگر باشد.

هرمز دامان
 21 دی ماه 1403  
  

۱۴۰۳ دی ۱۹, چهارشنبه

لزوم تداوم مبارزه علیه حکم اعدام پخشان عزیزی و دیگر احکام اعدام مبارزان و جوانان

 
امیر رئیسیان، وکیل پخشان عزیزی، زندانی سیاسی محبوس در زندان اوین از تایید حکم اعدام موکلش در دیوان عالی کشور خبر داد و اعلام کرد که شعبه ۳۹ دیوان‌عالی کشور بدون توجه به ایرادات متعدد پرونده، حکم اعدام وی را تایید کرده است.
امیر رئیسیان در ادامه عدم پاسخگویی به ایرادات پرونده نوشت: 
«به هیچ کدام از ایراداتی که در رابطه با پرونده پخشان عزیزی مطرح شده بود، از سوی دیوان عالی کشور پاسخی داده نشد...به نقایص در تحقیقات بی‌توجهی شده، مستنداتی که نشان می‌داد پرونده پخشان عزیزی مستعد صدور حکم اعدام نیست و فعالیت ایشان در شمال سوریه در اردوگاه آوارگان شنگال و سایر اردوگاه‌های آوارگان جنگ داعش فعالیت مسالمت‌آمیزی بوده و حول محور امدادرسانی به تهاجمات داعش بوده است، هیچ توجهی نشده است«.
پخشان عزیزی، ١٣ مرداد ماه سال گذشته، در شهرک خرازی شهر تهران توسط نیروهای وزارت اطلاعات بازداشت شد. این روزنامه‌نگار روز ۲۰ آذر ١٤٠٢، از بند ۲۰۹ اوین، موسوم به بازداشتگاه اداره اطلاعات به بند زنان زندان اوین منتقل شده بود.

با تجدید نظر در 24 دی ماه 1403  
   ضمن عذرخواهی عمیق بابت اشتباه خویش و با احترام به عزیز عزیزی پدر پخشان و پیروی از وی که گفته است دخترش مددکار اجتماعی است و همچنین پخشان؛  
 
علیه حکم اعدام پخشان عزیزی و دیگر زنان و مردان و جوانان مبارزه را ادامه دهیم!
حکومت ولایت فقیه دشمن طبقه ی کارگر، کشاورزان، زنان، دانشجویان، دیگر طبقات ستمدیده ایران و به ویژه خلق های کورد و بلوچ و عرب و تورک و ترکمن است.
پخشان عزیزی زن است. پخشان کورد است. پخشان مددکار اجتماعی است. اعدام پخشان عزیزی در جهت سرکوب مبارزه ی زنان و خاموش کردن فریاد آنان علیه متحجران و ستم مردسالارانه ی حاکم، علیه جنبش ژینا و« زن، زندگی، آزادی»،  در جهت سرکوب کوردها و دیگر خلق های دربند و فریادشان علیه ستم ملی و سرکوب صدای فعالان اجتماعی و مبارزان سیاسی است.
طبقه ی کارگر و تمامی توده های ستمدیده ی ایران، همه ی پوینده گان راه انقلاب خواهان لغو حکم اعدام پخشان عزیزی زن مدد کار اجتماعی کورد هستند و مبارزه با این حکم و دیگر احکام اعدام زنان و مبارزان را فرا راه خویش قرار می دهند.
زندانی سیاسی آزاد باید گردد!
مرگ بر جانیان و آدمکشان حاکم
مرگ بر جمهوری اسلامی

گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
20 دی ماه 1403

۱۴۰۳ دی ۱۸, سه‌شنبه

به یاد جانباخته گان هواپیمای 752 PS

هواپیمایی که با شلیک عامدانه دو موشک از جانب سپاه پاسداران سقوط کرد و 176 سرنشین آن - هفتاد مرد، هشتاد و یک زن، پانزده کودک و یک نوزاد- کشته شدند.

خانواده های جانباخته گان در مراسم پنجمین سالگرد یادبود عزیزان شان در شاهدشهر

مسعود ابراهیم پدر نیلوفر ابراهیم از جانباخته گان هواپیما
نمی دانستیم که همه در بیت جمع هستند و تصمیم سرنگونی گرفته شده است.

منظر ضرابی از مادران جانباخته گان هواپیما
۵ سال از آن صبح شوم گذشت، روزی که موشک‌های سپاه پاسداران آسمان آبی زندگی ما را به تاریکی تبدیل کرد. زندگی ما از آن لحظه به بعد پر از خشم و سوال بوده است. چگونه ممکن است چنین جنایتی به دست سکوت سپرده شود؟ این جنایت یک حادثه نبود، بلکه یک جنایت سیستماتیک بود که به دست افرادی رقم خورد که قرار بود حافظ جان مردم باشند، نه تهدید کننده آنها. در این سال‌ها رنج‌های بی‌پایانی بر ما گذشته اما اینجا هستیم و حقیقت و عدالت را طلب می‌کنیم.

مریم اوژان، مادر پارسا حسن‌نژاد
به یادتان زنده‌ایم و برایتان می‌جنگیم. نه می‌بخشیم، نه فراموش می‌کنیم.


از بیانیه خانواده ها در مراسم:

لحظه‌ای از دادخواهی عزیزان‌مان پا پس نمی‌کشیم. تا آن روز قاتلین فرزندان ایران را نه فراموش می‌کنیم و‌ نه می‌بخشیم.


اعلامیه گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
 در 21 دی ماه 98  
 هیولایی به نام جمهوری اسلامی 

امروز 21 دی ماه 98 ستاد مشترک کل نیروهای مسلح و نیز حسن روحانی رئیس جمهور ایران طی بیانیه های جداگانه ای اعلام کردند که هواپیمای اوکراینی در نتیجه شلیک اشتباهی پدافند ضدهوایی سپاه پاسداران سرنگون شده است.
به این ترتیب سقوط هواپیمای اوکراینی و کشته شدن فاجعه بار 176 نفر بر اثر اصابت موشک بوده است و دلایل دیگری که این چند روزه به خورد مردم دادند، تماما دروغ و فریب بوده است.
اطلاعیه های ستاد کل نیروهای مسلح و حسن روحانی اعترافی است آشکار بر یک جنایت هولناک دیگر.
تنها نکته نادرست و در واقع دروغ عیان و آشکار در این اعترافات این است که« خطای انسانی» رخ داده و حادثه مزبور« غیرعمد» و بر مبنای «شلیک اشتباه» پدافند سپاه پاسداران بوده است. برعکس این امر به هیچ وجه نتیجه «خطای انسانی» و «غیرعمد» نبوده، بلکه کاملا طبق برنامه و از پیش تنظیم شده بوده است. همچون بسیاری از حوادث دیگر مانند انفجار ساختمان پلاسکو، سقوط هواپیمای محیط زیستی ها در یاسوج و کشتی  نفتکش سانچی و... که یا قرار بوده حوادثی بیافرینند که حوادث و رویدادهای مضر برای آنها را در سایه برد و یا عده ای مخالف سیاست های نظام را از بین ببرند.
 دروغ دیگر این است که خامنه ای در جریان نبوده است و تازه پس از دور روز مسائل به اطلاع ایشان رسیده است. حال آنکه این امور تماما زیر نظر خامنه ای انجام شده و می شود.
شکی نیست که این اعتراف، نفرت و خشم مردم ایران را بر خواهد انگیخت و مبارزات نوینی را سبب خواهد شد. اکنون زمانی نیست که خامنه ای و حکومت اش بتوانند به راحتی سال های گذشته هر کاری خواستند، انجام دهند. هر اتفاق و حادثه و رویدادی به یاری افشاگری ها و فعالیت های انقلابی و مترقی می تواند ورق را کاملا بر ضد آنها بر گرداند.
ما ضمن همدردی عمیق با خانواده، فامیل و بستگان قربانیان و ملت ایران اطمینان داریم که خلق ایران دیر یا زود بساط این حکومت ننگین، نکبت بار و هیولایی را جمع کرده و به گورستان تاریخ روانه خواهد کرد.
 گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
21 دی ماه 98    

۱۴۰۳ دی ۱۶, یکشنبه

لاپوشی نقش امپریالیست های غربی در سقوط بشار اسد(3 - بخش پایانی)


نقد نظرات سعید رهنما در مورد تغییرات سوریه
 
حالا رهنما به وضعیت آینده سوریه می پردازد. در اینجا انتقادات سطحی یک سوسیال دموکرات به حکومت کنونی و امپریالیست های غربی و نیز چگونگی حکومت مطلوب در سوریه خود را بیشتر نشان می دهد:
او پس از اشاره به وعده های غیرقابل اطمینان حکومت تازه همچون« احترام به حقوق همه اقلیت‌های ملی و مذهبی، حق انتخاب پوشش زنان، و محترم شمردن حق مالکیت»( طبعا وی هر چه را محترم نشمارد در کل «حق مالکیت» را محترم می شمارد و وعده اش قابل اطمینان است!)می نویسد:
«مردم خاورمیانه با این وعده‌ها در جریان انتقال قدرت سیاسی بسیار آشنا هستند. هم اکنون نیز همراه با ادعا های رهبرجدید و انعکاس آن در مطبوعات غربی نسبت به میانه رو شدنِ این جریان بنیادگرا، پاره ای شبکه های اجتماعی صحنه های وحشتناک کشتار و اعدام های خیابانی را نشان می دهند. »
نقد رهنما این است که چرا مطبوعات«غربی» ادعاهای رهبر جدید سوریه را مبنی بر «میانه رو» شدن آنها ارزیابی می کنند. وی به غربی ها( از نظر ما دولت های امپریالیستی غرب که عمده مطبوعات غربی و ساختن و هدایت افکارعمومی در دست شان است) می گوید این ها میانه رو نیستند. این ها «بنیادگراهای اسلام گرا» هستند و سیاست هاشان بر مبنای «باورهای مذهبی بنیادگرایانه طراحی و اجرا خواهد شد». آنها می خواهند « دیکتاتوری فردی» برپا کنند. ببینید چگونه «کشتارها و اعدام های خیابانی» به راه انداخته اند!؟ این مغایر خواست مردم سوریه برای داشتن «آزادی های سیاسی و دموکراسی»( بندهای پایین تر)است. او به گونه ای این ها را می گوید گویی امپریالیست های غربی خودشان اینها را نمی دانند!
و سپس:
«تردیدی نیست که سقوط رژیم اسد، نقطه عطف بسیار مهمی در تاریخ سوریه و خاورمیانه را رقم زده است.حتی شکل و شیوه‌ی انتقال قدرت نیز در نوع خود بی‌نظیر است.»
این عبارت پایانی را به چه معنا باید گرفت! به این معنا که تصرف قدرت«مسالمت آمیز» بود یا به زبان لیبرال ها و سوسیال دمکرات ها«غیرخشونت آمیز» بود و بی خونریزی صورت گرفت؟ به این معنا که خیلی «پیچیده» بود و کسی از آن سردرنیاورد و همه گیج شدند تا تحلیل هایی امثال این سوسیال دموکرات از راه رسید و کلاف را باز کرد؟ به این معنا که این «بی نظیر» بودن شاید از این پس جزو روندهای جاری خاورمیانه و جهان شود و ما شاهد شکل و شیوه های انتقال قدرت به این «شکل و شیوه» باشیم؟ به نظر می رسد که همه گونه حدسی می توان زد جز این که این شکل و شیوه ی بی نظیرانتقال قدرت( که البته چندان هم بی نظیر نیست و رهنما در نخستین بندهای نوشته ی خود به توافق بین امپریالیست های انگلستان و فرانسه اشاره می کند) به این دلیل بود که امپریالیست های غرب و امپریالیسم روسیه با یکدیگر توافق کرده بودند.  
وی پس از اشاره به تسلط بنیادگرایان اسلامی و اینکه  نیروی اصلی این رژیم را آنها تشکیل می دهند می نویسد:
«نیروهای سکولار و ترقی‌خواه سوریه بر اثر دهه‌ها سرکوب، کشتار و تبعید بسیار ضعیف و پراکنده‌اند. جامعه‌ی سوریه با مشکلات فراوان داخلی و خارجی مواجه است. اختلافات قومی و مذهبی فراوان است، اقتصاد ورشکسته است و با بازگشت میلیون‌ها پناهنده به کشور، مشکلات بیشتر خواهد شد.»
این اعتراف را باید به نشانه ی این بگیریم که«نیروهای سکولار و ترقی خواه» به دلیل«ضعف و پراکنده گی»گرچه مانع نیروهای تحریرالشام نبودند اما نقش فعالی نیز در سقوط شهرها و اسد نداشتند. این به این معناست که آنچه در سوریه رخ داد تنها بین تحریرالشام و پشتیبانان خارجی آن یعنی ترکیه و اسرائیل به نماینده گی از امپریالیست های آمریکایی و اروپایی و اسد و پشتیبان خارجی آن امپریالیسم روسیه و نیز جمهوری اسلامی بود.
سپس رهنما به نقد اسرائیل می پردازد:
«فشارها و خطرات از خارج ( واژه ها را بنگرید: نه دخالت نیروهای خارجی بلکه«فشارها و خطرات» از خارج) نیز کماکان ادامه خواهد داشت. اسرائیل سیاست‌های توسعه‌طلبانه‌ی خود را ادامه خواهد داد. هم‌اکنون بی‌شرمانه از فرصت استفاده کرده و تحت عنوان حفظ امنیت خود، منطقه‌ی حائل در بلندی‌های جولان را دوباره تحت اشغال درآورده، و به‌زودی شاهد اخراج مردمان این باریکه که از اقوام گوناگون هستند ...نیز خواهیم بود. شرم‌آورتر بی‌عملی هزار و صد نفر نیروهای صلح سازمان ملل یو.ان.دی.او.اف مستقر در منطقه‌ی حائل است. اسرائیل هم‌زمان دست به بمباران‌های وسیع و نابود کردن تمامی پایگاه‌های دریایی و نظامی سوریه زد و توان دفاعی این کشور را از میان برده است.»
 خوب! این هم نقد «فشارها»ی اسرائیل و احتمالا «خطرات» آن برای سوریه و انتقاد از«نیروهای صلح سازمان ملل مستقر در منطقه حائل»! البته بی هیچ اشاره ای به «قدرت های بزرگ خارجی» یعنی امپریالیست های غربی که پشتیبان سیاست های اسرائیل خواه در اشغال منطقه ی حائل و خواه در بمباران پایگاه های دریایی و نظامی هستند واین ها بدون اطلاع آنها صورت نمی گیرد و نیز نقش اصلی را در استقرار نیروهای سازمان ملل در آنجا داشته اند و اکنون هم احتمالا نقش اصلی در ترک محل از جانب این نیروها به عهده ی آنهاست.
 حال ببینیم نقد آمریکا در تحلیل رهنماچگونه است:
«امریکا در بزرگ‌ترین مضحکه‌ی سیاسی منتظر است که ببیند که رهبر جدید که قبلاً برای سر او ده میلیون دلار جایزه تعیین کرده، رهبر «خوب» و حرف‌شنویی خواهد بود یا نه. در چنین صورتی، در شکل ایده‌آل سوریه به جمع یاران «توافق ابراهیم» دعوت خواهد شد و با سرازیر شدن پول و سرمایه‌های عربستان و امارات و قطر و شروع یک انفتاح عربی-امریکایی جدید، سوریه به یکی از اقمار امریکا-اسرائیل تبدیل می‌شود.»
شکی نیست که این یک مضحکه ی سیاسی است که آمریکا سیاست اش را به این سرعت در مورد کسی که برای سرش ده میلیون دلار جایزه تعیین کرده، تغییر می دهد و خیلی برقی و هنوز نه به بار است و نه به دار، دیپلمات های خود را به سوریه می فرستد،(گرچه امپریالیست ها پشیزی برای اینکه کسی چه می اندیشد قائل نیستند!) اما این افشا کردن امپریالیسم آمریکا در این موارد نیست که آمریکا سال ها در حال توطئه در سوریه بوده و از طریق ترکیه نیروهایی مانند تحریرالشام و «ارتش ملی سوریه» را سازمان داده است و در عین حال بر بخش هایی از خاک سوریه( در شمال) چنگ انداخته و نقش غارتگر ثروت خلق سوریه را داشته و دارد و اکنون هم در حال نابود کردن زیرساخت های سوریه از طریق ژاندارم اش در منطقه یعنی اسرائیل است، خیر! این ها نیست، بلکه این است که با اینکه برای سر رهبر جدید ده میلیون دلار جایزه تعیین کرده بوده اما اکنون منتظر اسد ببیند که وی رهبر خوب و حرف شنویی( این ها را رهنما در گیومه می گذارد)است و یا خیر! و اگر چنین بود او را «در شکل ایده آل سوریه به جمع یاران «توافق ابراهیم» دعوت خواهد کرد و «با  شروع یک « انفتاح عربی – آمریکایی» سوریه به یکی از اقمار آمریکا – اسرائیل تبدیل می شود.» جالب این است که این ها می توانند نتایج عملی آن«شکل و شیوه»ی تغییری که از دیدگاه رهنما«بی نظیر» است، باشند!
این سوسیال دموکرات گویا روشن نیست که اگر این فرد«رهبر خوب و حرف شنو» نبود سرمایه گذاری ای از جانب آمریکا و اروپای غربی روی او صورت نمی گرفت و به ترکیه دستور داده نمی شد که پروارش کند و اکنون هم کشوری را به وی و گروه اش بسپارند!
البته رهنما به این بسنده نمی کند و«شمشیر تیز و تندش» علیه سیاست آمریکا در آینده ای نامعلوم را از نیام بر می کشد و در مورد آن «افشاگری» می کند:
     «اما اگر این خواست محقق نشود و بسته به میزان دور شدن سوریه از امریکا، کشور با تحریم‌های کمرشکن و در صورت لزوم با حمله‌ی نظامی به خاک‌وخون کشانده می‌شود.»
چنان که دیدیم شمشیر نقد رهنما علیه آمریکا برای آنچه تا کنون رخ داده از نیام کشیده نشده( اینجا همه ی دخالت های امپریالیست های غرب لاپوشی می شود) بلکه برای آنچه رخ نداده و در زمانی و«اگر سوریه از آمریکا دور شود»( یعنی الان نزدیک به آمریکا است) از نیام کشیده می شود: باری اگر چنین شود سوریه به وسیله ی«آمریکا با تحریم های کمر شکن و در صورت لزوم با حمله ی نظامی به  خاک وخون کشانده می شود».
گویا باید این را باید نقدی و یا افشاگری ای از سیاست های پیشین آمریکا در مورد دولت هایی که از وی «دور» شدند به شمار آورد. اما دولت هایی مانند افغانستان و عراق و لیبی و ... که آمریکا به همراه دیگر امپریالیست های غربی به آنها حمله ی نظامی کرد جزو بلوک شوروی بودند و نه آمریکا. اما این دولت اکنون دیگر دولت اسد و وابسته به روسیه نیست. دولتی است از نظر رهنما«نزدیک» به آمریکا.  
این که چرا حالا رهنما به این شق قضیه یعنی «دور شدن از آمریکا» فکر کرده خودش مساله ای است! چه دلیلی دارد دولت جدید سوریه حداقل به این زودی ها از آمریکا «دور شود»؟ این ها را خود آمریکا به وسیله ی عوامل خود ترکیه و اسرائیل سرکار آورد و اکنون نیز درون شان نافذ و قدر قدرت است و حتی اگر جناح بندی های درون شان را در نظر آوریم شواهد نشان می دهد خط غالب خط هوادار آمریکا و غرب است. از سوی دیگر از نظر جهان بینی و دیدگاه اینها فرقی اساسی با طالبان ندارند که با آمریکا کنار آمد. تنها مشکل این است که گرایش هایی همچون داعش و القاعده پیدا کنند که البته تفاوت این ها با داعش و القاعده این است که داعش و القاعده حکومتی این چنین یعنی یک کشور مهم با منابع فراوان در اختیار نداشتند اما آمریکا حکومت سوریه را در اختیار این ها قرار داده است و به نوعی امکانات زیادی دارند. تجربه ی ایران نیز پیش چشم شان است. 
و سپس به روسیه می پردازد:
«روسیه هم که تکلیف‌اش روشن است و سعی خواهد کرد با هر سازش و معامله‌ای با رژیم جدید، مستقل از آن‌که این رژیم چه شکل و ماهیت سیاسی به‌خود گیرد، پایگاه‌های خود را حفظ کند و به آن اسلحه بفروشد.»
اگر چنین شود این «سازش و معامله» با کشورهایی که این رژیم از آنها «دور»نیست یعنی آمریکا صورت گرفته است. 
 ترکیه:
«ترکیه بعد از اسرائیل از برندگان اصلی ماجراهای اخیر است. گروه‌های نیابتی‌اش منتظر فرصت‌اند که با خروج ۹۰۰ نظامی امریکایی به مناطق تحت کنترل نیروهای دموکراتیک سوریه حمله ببرند. هم‌اکنون هم این کار را شروع کرده‌اند و مناطقی را از دست آن نیرو‌ها خارج ساخته‌اند.»
«برنده» بودن ترکیه( و اسرائیل) در کل به معنای برنده بودن امپریالیست های آمریکا و اروپای غربی است. مشکل که آمریکا منطقه را ترک کند اما منظورش از ترک منطقه شامل اجازه دادن به ترکیه برای سرکوب نیروهای کرد در روژاوا نباشد.
این را رهنما نیز به شیوه ی سوسیال دموکراتی و با زبانی الکن می گوید:
 «اما جالب این‌جاست زمانی که نیروهای کُرد برای دفع حملات نیابتی‌های ترکیه به غرب رودخانه فرات وارد شدند و آن را تسخیر کردند، فرمانده نیروهای امریکا از آنها خواست که بلافاصله آنجا را تخلیه کنند در غیر این صورت نیروهای امریکایی دست ازحمایت از کرد‌ها بر خواهد داشت.»
 این هم یک اشاره به سیاست های کجدار و مریز آمریکا در مورد کردها اما بدون تحلیل ژرفای مساله. آمریکا از وجود کردها برای مبارزه با داعش و در عین حال جلوگیری از تسلط اسد و روسیه بر تمامی سوریه و مهم تر تسلط بر لوله های نفت و گاز و جایی پای برای خویش در سوریه استفاده کرده است. در اینجا دیده می شود که چگونه شرایط ویژه ی انقلاب 2011 سوریه وضع را به گونه ای درآورد که بخشی از انقلاب در کردستان با امپریالیسم در یک راستا قرار گرفت. انقلاب در این منطقه خود را حفظ کرد اما به بهای سازش امپریالیست با آن و( وهمچنین سازش جنبش کردهای سوریه با امپریالیست ها) برای استفاده از آن به ویژه برای رقابت های امپریالیست های غربی و امپریالیسم روسیه. اکنون وضع به گونه ای است که باید تغییر کند. این تغییر یا باید تغییری مانند اقلیم کردستان عراق باشد( در صورتی که قرار باشد برای حفظ سوریه در دستان امپریالیست های غربی، این کشور وضعی همانند عراق پیدا کند) و یا به حکومت کردها در سوریه پایان داده شود و نیروهای مسلح آنها در ارتش دولت تازه تحلیل روند.(1)
نکته ای در مورد «دموکراسی»
آنچه رهنما برای سوریه در نظر دارد« دموکراسی» است.«دموکراسی» آرزوی رهنما برای سوریه است. چنان که دیدیم تحلیل طبقاتی جایگاهی در نظر رهنما نداشت و اگر هم اشاره ای به کارگران و دهقانان صورت گرفت بسیار گذرا بود و اکنون نیز از اینکه این دموکراسی به رهبری کدام طبقه است خبری نیست:  
«شادی‌های اکثریت مردم سوریه از رهایی از دیکتاتوری خشن و بی‌رحمانه و نبود آزادی‌های سیاسی و دموکراسی نیز کاملاً قابل درک است.» و
«سکتاریسم مذهبی اکثریت تازه به‌قدرت رسیده‌ی سنی در مقابل علوی‌ها، ارتدکس‌های یونانی، ارمنی‌ها، اسمعیلی‌ها، و دروزها، و سکتاریسم قومی اکثریت عرب در مقابل کردها، ترکمن‌ها، آسوری‌ها و چرکس‌ها، کماکان مانع بزرگی در راه دموکراسی در سوریه خواهد بود.»
«مداخله‌های ترکیه و تلاش آن برای تضعیف و ضربه زدن به کردها نیز مانع بزرگ دیگری در راه استقرار دموکراسی در سوریه است.»
و به اینجا پایان می یابد:
«سوریه نظیر دیگر کشورهای خاورمیانه به یک دولت سکولار، دموکراتیک، فدرال و ترقی‌خواه نیاز دارد. با این حال به‌رغم تمامی بدبینی‌های نوشته‌ی حاضر، اگر نیروهای مخالف سکولار اسد در مقطع کنونی و پیش از تثبیت رژیم جدید، متحدانه عمل کنند، شاید قادر باشند نیروی حاکم کنونی را وادار کنند در عمل به بخشی از وعده‌هایی که این روزها رهبر آن اعلام کرده پایبند باشد».
چنین دولتی یک «دولت عام» است که در بهترین حالت می تواند یک جمهوری دموکراتیک بورژوایی یعنی در واقع دیکتاتوری بورژوازی ملی سوریه باشد. این نهایت خواست این سوسیال دموکرات «مارکسی» است.
عوامل داخلی و عوامل خارجی
به طور کلی، هر تغییر و تحولی در نظام حکومتی می تواند در شرایط معین، گاه در دو یا یک ماه، گاه دو یا یک هفته و حتی گاه در یکی دو روز به وقوع پیوندد. این«شرایط معین» است که این تغییر و تحول را امکان پذیر می کند. شرایط معین برای یک قیام کارگری و توده ای به گونه ای است، برای یک جنگ خلق به گونه ای دیگر و برای تغییر از نوعی که در سوریه پیش آمد نیز وجوهی خاص خود را دارد.
شرایط معین از دو نوع عوامل«اساس» و«شرط» تشکیل شده است: عوامل و تضادهای داخلی اساس تغییرهستند و باید امکانات و شرایط مورد نیاز برای تغییر به چیزی دیگر را داشته باشند و عوامل و تضادهای خارجی که شرط تغییر می باشند و باید تحرک عوامل داخلی را برای تغییر و تبدیل، آماده و مطلوب کرده و به اوج برسانند.
عوامل خارجی می توانند خواه از جهت تاثیر مستقیم و غیرمستقیم مثبت(مانند تاثیر مستقیم یاری طبقه ی کارگر و خلق های استثمار شده و ستمدیده جهانی به یک انقلاب در حال جریان در یک کشور) و خواه از جهت تاثیر مستقیم و غیرمستقیم منفی( مثلا یک جنگ جهانی منفی است اما تاثیرات منفی آن می تواند مستقیم و یا غیرمستقیم در تحولات یک جامعه در صورتی که شرایط درونی آماده باشند، نقش مثبت در تحول اجرا کند) در تغییر و تحول موثر واقع شوند. در هر دو دو صورت عوامل خارجی از طریق عوامل داخلی می توانند نقش مثبت و یا منفی اجرا کنند و به پیش برند، متوقف کنند و یا به پس برگردانند.
 بدون شرایط معین لازم و بدون دست به دست دادن عوامل داخلی و خارجی در سوریه تغییر حکومت بشار صورت نمی گرفت. تقلیل این شرایط معین به وجوه و عوامل داخلی و در نظر نگرفتن وجوه و نقش عوامل خارجی(در اینجا به ویژه نقش امپریالیست های غربی و دولت های مزدوری مانند ترکیه و اسرائیل از یک سو و امپریالیسم روسیه از سوی دیگر و توافق میان آنها) و یا درنظر گیری ناقص وجوه و عوامل خارجی( تقلیل این عوامل به نقش«مستقل» ترکیه و اسرائیل و یا صرفا ضعف های روسیه و جمهوری اسلامی) به این معنا است که توجه به «اساس»( ناراضی بودن طبقات خلقی از حکومت، ضعف حکومت و ارتش، چنده پاره گی کشور) باشد، اما شرط تغییر( و شکل و شیوه ی تغییر) را یا تا حدودی و یا به کلی از قلم بیندازند.
 هرمز دامان
نیمه ی نخست دی ماه 1403
یادداشت
1-    در دوره ی انقلاب 2011 و رویدادهای پس از آن که با ورود امپریالیست ها برای سرکوب مبارزات خلق زیرستم سوریه و برآمدن داعش پیچیده شد احزاب و گروه های رهبری کننده ی خلق کرد در سوریه خود را در پناه امپریالیسم آمریکا قرار دادند. این امر گرچه ممکن بود از نظر تاکتیکی و موقتی به نفع حفظ نیروها و گسترش آنها گردد و در شرایط معین سوریه یعنی تقسیم کشور بین امپریالیست های روسیه و آمریکا و اروپای غربی، امکان اداره ی امور منطقه را به دست نیروهای دموکراتیک سوریه فراهم کند اما از نظر استراتژیک به نفع جنبش خلق کرد و خلق سوریه نبوده و نیست. امپریالیست های آمریکا و غرب با هر نوع حکومت دموکراتیک حتی در حد بورژوازی ملی در خاورمیانه مخالف بوده و هستند، مگر این که به دلیل توازن نیروها چاره ای جز پذیرش نداشته باشند. در حال حاضر دو وضع نامطلوب می تواند در پیش باشد: یا رفتار شل کن سفت کن امپریالیست های آمریکا با «نیروهای دموکراتیک سوریه» در شرایطی که وضع حکومت سوریه قرار باشد ثبات داشته باشد چرخش کرده و دست این امپریالیسم از آستین دولت مرتجع اردوغان بیرون خواهد آمد و نیروهای کرد سرکوب خواهند شد، و یا اینکه گروه های مسلح«نیروهای دموکراتیک سوریه» با جزیی از ارتش مرتجع سوریه شدن به مرور به نیروهایی مزدور امپریالیست ها تبدیل خواهند شد و احتمالا سهمی از حکومت و منطقه به آنها خواهد رسید. در مورد راه سوم می توان گفت که در صورت حمله ی شدید ترکیه و ناتوان شدن«نیروهای دموکراتیک سوریه» در حفظ مناطق، مناطق شهری رها گردند و جنگ پارتیزانی علیه ترکیه و ارتش سوریه دردستور کار«نیروهای دموکراتیک سوریه» قرار گیرد و در عین حال برای متحد کردن جنبش خلق کرد با دیگر خلق های سوریه و علیه مرتجعین حاکم و به طور عمده امپریالیست های غربی تلاش گردد.