۱۴۰۳ آبان ۱۹, شنبه

پخشان عزیزی - کتمان حقیقت و آلترناتیو آن

 

 پرونده پخشان عزیزی، مددکار اجتماعی و زندانی سیاسی کُرد که به اعدام محکوم شده، بیش از هجده روز است که به دیوان عالی جمهوری اسلامی ارجاع شده و همچنان در انتظار تصمیم نهایی است.
او از پانزدهم تیرماه سال جاری به دنبال اعتراضات در بند زنان زندان اوین، تا سه هفته پیش از حق تماس تلفنی با خانواده‌ محروم بود اما همچنان از ملاقات حضوری با خانواده و وکلایش محروم است و تاکنون پیگیری‌های وکلای او برای ملاقات با وی بی‌نتیجه مانده است.
پخشان عزیزی در اوایل مردادماه امسال توسط شعبه ۲۶ دادگاه انقلاب تهران به ریاست ایمان افشاری به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شد.

 در پشتیبانی از پخشان عزیزی و برای لغو حکم اعدام اش


متن کامل نامه پخشان عزیزی وی که چند ماه پیش نگاشته بود:

 

پخشان عزیزی 

کتمان حقیقت و آلترناتیو آن

دستانش را بە دیوارەی رحم‌اش چسباندە بود تا نیافتد، در برابر داروهای سقط مقاومت می‌کرد. از همان کودکی برای ماندن و با صدای مادری زجرکشیدە کە درس مقاومت و زندگی می‌داد، چگونە بودن را قد می‌کشید:

«بۆیەت دەبەستم تا خووی پێ بگری، نەک تا من ماوم لە بەندا بمری».

میبندمت تا عادت کنی، تا زندە هستم در بند نمیری.

بین زندگی و زمان جنگی در حال وقوع است!

دستانش را بە دیوار سلول گرفتە بود تا نیافتد. مدت‌ها بود کە برای ماندن و یافتن راهی برای بودن و فراتر چگونە بودن، شب و روز نمی‌شناخت. با شیوەی ارعاب دولتی و بیست سلاح بالای سرشان کە بە زعم خود تروریست گرفتەاند (همان تروریسمی کە ارعاب در ملاء عام یکی از مبادی آن است!).

پسر نوجوان ١٧ سالەای کە خالەاش را بعد از سال‌ها دوری می‌دید، بە همراە پدر، خواهر و دامادش بە زمین خواباندە می‌شوند. دست از پشت بستە، سلاح بر سر، یک خانوادەی مقدس را (همان خانوادەی مقدسی کە بنیان‌های مقدس جمهوری اسلامی بر پایەی آن شکل گرفتە) با سوار شدن بر پشت‌شان بە زنجیر می‌کشند. لبخندی کە نشانەی اقتدار و پیروزی «دولت خانوادە» است؛ عملیات با موفقیت انجام شد.

بە سمت بالا حرکت می‌کنند و بالاتر…

صحنەهای کشتار و ازهم پاشیدن هزاران خانوادە در جلوی چشمانش بە مانند فیلمی تراژیک می‌گذرد. در ضعف شدید جسمانی دستانش را بە دیوار سلول ٣٣ اوین (بالا) کلید می‌کند. همان سلولی کە ٨٨ نیز با همان اتهام «کورد بودن» و «زن بودن» و تلاش برای «خود بودن»، بستە بودندش. صدای سرفەهای پدر را کە سە بار سکتە کردە، بە دلیل سرطان، تازە جراحی داشتە و تنش هنوز آثار گلولەهای دهەی ۶٠ را یدک می‌کشد، از بند ۴ می‌شنود. و از بندهای دیگر صدای فریاد خواهری کە بارها تقاضای دیدن تنها فرزند وحشت‌زده‌اش را دارد.

در همان روز اول بازجویی، پیشنهاد قضایی نشدن پرونده و فیصله‌ی همه چیز بی‌سروصدا، داده می‌شود! پیشنهادی کە بە سرانجام نمی‌رسد.

بارها در بازجویی به دار می‌کشیدندش، ۱۰ متر به قعر زمین فرو می‌بردندش، باز بیرون می‌آوردند و از زیرزمین بیرون میکشیدندش. سرخورده و شکست‌خورده‌ی اجتماعی قلمدادش می‌کردند!

حافظەی تاریخی‌ای کە پر از وقوع این حادثه‌‌هاست! ادبیاتی کە از همان اوان کودکی با زندگی در کوردستان با آن غریب نبود. از همان کودکی مهر تجزیەطلبی و جنس دوم و شهروند نبودن خورده بود. یا بایستی در پی اثبات غیر آن با پناە بردن بە آغوش «دیگری» باشد (کە از قبل بە عنوان یک مرزی، مرکز، مرز خود را با آن تعیین کردە بود)، یا بایستی سرفرازانە در پی خدمت مردم می‌بود. بلی، ما برای اقتدار مرکزی، کوچکیم، عددی نیستیم، اما برای احکام، بزرگترین و سنگین‌ترین…

ذهنیت دولت-ملتی کە برای بقای خود از اعمال خشونت‌آمیزترین شیوەها ابا نداشتە است؛ بازتولید اقتدار و خشونت…

اوریانتالیسمی کە مکان نمی‌شناسد! هرگونە ذهنیت مرکزگرایی و اقتدارگرایی کە بین خود و دیگری تمایز قائل می‌شود و در بە حاشیە راندن و مینی‌مالیزە کردن (جوهر-ساختار) از اعمال هیچ سیاست و خشونتی دریغ نمی‌ورزد.

برخورد مادی و عنینی‌گرا (نە واقع‌گرا) با حقایق اجتماعی (همان بزرگترین حقیقتی کە در طول تاریخ انکار شدە و سیاستهای امحا بر آن پیادە گشتە است)، و این یعنی علمی پوزیتیویستی (نە جامعەشناختی کە علمی بسیار پیچیدە است)، مسلما این بە معنای گام نهادن و عمل کردن در راستای استراتژی مدرنیتەی کاپیتالیستی (نە آنتی کاپیتالیستی) است.

در حالی که با همین استراتژی مدرنیته‌ی کاپیتالیستی در منطقەی خاورمیانه، جسم و تن کوردستان را از هم تجزیه نمودند و همان کوردها از بدو تولد مهر تجزیەطلبی خوردند! کوردستان یک جامعەی پویاست که در طول تاریخ، هیچ دولتی قادر به تحت استیلاء درآوردن آن نبوده است. تفاوت اساسی جامعەی معاصر کورد، گذار از ناسیونالیسم و رسیدن به جامعەی سوسیالیستی است.

نه با انکار و دشمنی، بلکه با احترام به تمامی اعتقادات…

مقابله با تجزیەطلبی، مستلزم ایجاد یک ضمانت استاتو است. همان که انسان کورد با مهر تجزیەطلبی بر آن، محکوم می‌گردد.

بار دیگر در بازجویی، سرخوردگی اجتماعی و شکست‌اش به او گوشزد می‌گردد.

وضعیت تراژیک-کمیک با عده‌ای انسان پراگماتیست و پوزیتیویست! که روزانه با شیوه و اعمال سیاست‌شان، مدرنیته‌ی کاپیتالیسیتی را تغذیه می‌نمایند. مسالەی ما هویتی است و نه امنیتی! آنجا که برای حفظ امنیت ملی، مسایل هویتی و امنیت اجتماعی، انکار و سلب می‌گردد، و حتی فراتر، آنانی کە قرار است مسایل را حل کنند، خود مسایل عمیق شخصیتی دارند، تا بدانجا کە کل مسالە برایشان شخصی میشود، و بدین ترتیب بحران به اوج خود می‌رسد!

یک انسان با جنسیتش (اولین بعد ادراکی‌اش)، با زبانش، فرهنگ و هنرش، مدیریت‌اش، طرز زندگانی‌اش و با آزادی و به طور کلی ایدئولوژی‌اش انسان است. زمانی که هرکدام از این ابعاد در زندگی سقط شد، دیگر جایی برای یک زندگی انسانی باقی نمی‌ماند. اگر ارادەی زن را به عنوان یک انسان و عزت نفسش را سقط نمایی، دیگر جایی برای زندگی آزاد باقی نمی‌ماند و این به معنای افول از معیارهای انسانی-اخلاقی و سیاسی است. آنجا که زندگی با هویت خود، از معنا تهی می‌گردد، شکل تدافعی به خود گرفته و زندگی به مرحلەی عصیان پا می‌گذارد.

انواع توهین‌ها‌، تحقیرها و تهدیدها در بدترین شرایط جسمانی که حاصل اعتصاب‌های مکرر و فشارهای هویتی-تاریخی است، از سر گرفته می‌شوند. سکوت چندین ماهه‌ای که فریاد می‌شود: من تروریست نیستم. مشت‌های گره‌کردەی بازجو که به عنوان یک دولت‌مرد هر بار اقتدارش را به رخ می‌کشد، کوبیده می‌شود، صدایی که فریاد می‌شود، چرا کتمان حقیقت می‌کنی؟!

بزرگترین حقیقت اجتماعی، یعنی زن و هویتش را، کورد بودن را، زندگی و آزادی را کتمان کرده‌اید، کدام حقیقت و کدام کتمان حقیقت؟!

انکار، امحا، آسمیلاسیون، همان سیاست‌هایی که به شیوەی سیستماتیک منجر به بروز بدترین آسیب‌های اجتماعی گشته و هرگونه جستجوگری حقیقت را مخالفت با خود و مبارزه با دیگری قلمداد می‌کند و با همان سیاست‌ها باز، بازجویی می‌شود و پروسه‌ای که دور و تسلسلی بیش نیست (باطل)!

مدیون مردم بودن و انجام خدمات اجتماعی-اخلاقی خارج از مرزهای دولت-ملت را جرم می‌انگارد و سناریوسازی می‌کند (بارها تهدید به سناریوهای دیگر برای سلب اعتماد اجتماعی می‌گردد!) غافل از آن که دموکراتیزه نمودن یک جامعه خارج از مرزهای دولت-ملت به انجام می‌رسد و برساخت یک جامعه‌ی اخلاقی-سیاسی، فعالیت در راستای تعدیل و تکمیل سیاست‌های ناقص دولتی است.

چرا که ذهنیت اقتدارگرایی، جنسیت‌گرایی و دین‌گرایی که برخاسته از خط دولت-ملت (از غرب تا شرق) است، خود علت بحران‌های اجتماعی-سیاسی-اقتصادی و فرهنگی است و تبعا آن‌چه علت باشد، خود نیز نمی‌تواند راه‌حل آن باشد. این خود مردم‌اند که اراده و شعور لازم اجتماعی، سیاسی جهت برون‌رفت از بحران را دارند. کتمان حقیقت جامعەی زنان و کوردها و تمامی جوامع به حاشیه‌رانده شده، درغلطیدن به وادی تحریف و آن هم یک تحریف تاریخی است، و این خود بزرگترین کتمان حقیقت است.

انکاری تاریخی است و نه حل مساله. حتی در تعریف مساله، مساله ‌دارید و در ارائەی راەحل بی‌چاره…

این تنها کورد نیست که مسالەدار است. مساله‌ بە واقعیت در حال جریان مربوط است. ماهیت مساله از انظار پنهان گشته و تحقیق و تفحص را در این باره بی‌معنا ساخته‌اند. بررسی واقعیت اجتماعی از طرق علمی‌تر، فلسفی‌تر، واقعی‌تر و اجتماعی‌تر باید صورت گیرد. بایستی رویکردهای نزدیک‌تر به حقیقت اتخاذ گردد. حل مساله به صورت ظاهری به جای حل حقیقی، هرگز نمی‌تواند راەحل باشد. نابودسازی پتانسیل زنان و جوامع به حاشیه‌رانده شده از ترس تهدید است، در صورتی که دموکراسی و سیاست هرگز نبایستی از واقعیت‌های اجتماعی چالش‌‌برانگیز که دارای حافظه‌ای تاریخی غیر از ژنوساید، انکار و امحا است، ترسی داشته باشد.

سیاست در معنای واقعی دقیقا زمانی وجود دارد که آنان که در طرف دیگرند در آن مشارکت می‌کنند. قدرت همه، قدرت مردمی که چیزی ندارند، آنجا که مردمی که فکر می‌کنی برای سیاست ساخته نشده‌اند، شروع به رسیدگی به دغدغه‌های اجتماعی می‌کنند، نه جای ترس است نه جای تهدید، تصمیم می‌گیرند و نشان می‌دهند که توانایی‌اش را دارند. بایستی کلام فرمانروا انگیزه‌ای باشد برای جستجوگری حقیقت، ساختن اراده؛ این که هم راه را و هم رهنورد را و هویتش را طبق مرکز و اقتدار شکل دهی، دموکراسی نیست، این نقض دمکراسی است. عدالت، مجازات کردن با همان قوانینی که خود علت بحران‌اند نیست. چرا که دیگری معلول است. عدالت، اختصاص چیزی به کسی است که شایسته آن باشد، یعنی هویت‌اش. آن که مرگ، فقر، استثمار، تکبر، نفاق می‌دهد همان نیز مجازات کند، بگوییم عدالت برقرار گشته و حقیقت به زبان آمده و دیگری کتمان حقیقت می‌کند، چه معنایی می‌تواند داشته باشد؟! «مرکز» و «مرز» تفاوتشان در یک «ک» است، به معنای کتمان حقیقت که آن هم در «مرکز» نهفته است.

سلولی کە ماەهاست با آن تنهاست.

بدون کتاب، بدون تماس و ملاقات، با خونریزی‌های مکرر و اعتصاب، نداشتن سلامت بە طوری کە دیگر توان راە رفتن ندارد. بازجویی‌های پی‌درپی برای اقرار و اعتراف بر آن‌چە نیست، تخلیەی اطلاعاتی کە بە زعم خود پربهاست و آدم «دیگری» شدن! کارشان چیست جز تحلیل نیرو و انرژی جهت یارگیری، با خود با صدایی بلند تکرار میکند، قطرەی کوچکی از دریایی بزرگ کە جریان‌اش اجتناب‌ناپذیر است.

پاهای‌اش را ماساژ می‌دهد تا بتواند مدتی دیگر نیز سرپا بایستد، بلند می‌شود و می‌افتد. این پنج ماە چند بار تجربەی رفتن تا مرز «نبود» را داشتە. پیش‌بینی‌ناپذیر نیست. راە افتادەایم با این افت‌وخیزها، معنای زندگی این است، دردی کە نکشد انسان را قوی‌تر می‌کند. از همان کودکی و مضاعف بر آن‌هم، زندگی در مرز با داستان‌ها و اشعار و آوازهای کودکی‌مان، خیانت و قهرمانی، عشق و نفرت، مرگ و زندگی را بە گونەای دیگر زیستەایم. زندگی در مرز بود و نبود را با تمام وجودمان حس کردەایم، زیستەایم. دیگر نە تنها زمان بودن، کە چگونە زیستن است.

آن دم کە محکوم زادەایم، تمامی عمر خود را بایستی در پی اثبات خود باشیم. نە خود باشیم، اما بایست خود باشیم.

بوی سوختگی و خون تمام خاورمیانه را در بر گرفته است. با هر کدام، دیگری بار دیگر جلوی چشمان‌اش نقش می‌بندد. اولین جنازه‌ای که دید در ۱۸ سالگی بود که خدیجه سرتاپا سوخته به دست همسر و برادر همسرش، دستان‌اش گره زده و زندگی‌اش به آتش کشیده شده بود. داستان‌های واقعی‌ای که تمامی ندارند. ده‌ها آسیب اجتماعی دیگر که بسته به کار و دانشگاه‌اش از نزدیک با آنها برخورد داشته و اوضاع جامعه را به تصویر می‌کشید. ده‌ها زن و کودکی که در حمله‌ی داعش، همسران، برادران و پدران‌شان جلوی چشمان‌شان سر بریده شدند، دخترانی که به اسارت کشیده شده و به آنها مکرر تجاوز شد و برخی خود را به آتش کشیدند.

مادران کودک به آغوشی که شیر در سینه‌هاشان خشک شد، کودکان پابرهنه‌ای که صدها تن سر بر سنگ‌های سنگ‌سار گذاشتند و خشک شدند. ده‌ها زن مبارزی که با حملات هوایی ترکیه از سویی و داعش از سویی دیگر جنازه‌هاشان سوخت و تجزیه شد. مبارزانی که برای خدیجه‌ها و کودکان و مادران داغ‌دیده فدایی شدند.

از خواب می‌پرد، توان بلندشدن ندارد، بالا می‌آورد… بالا‌آوردنی تاریخی…

در خاورمیانه بحران از بعد تراژیک بالاتر رفته است. تمامی حیات اجتماعی را به لرزه انداخته و منطقه با استراتژی مدرنیته‌ی کاپیتالیستی با نگاه اوریانتالیستی و سیاست‌های ناقص و ناقض در منطقه که در راستای استراتژی جهانی در جریان است، به خاک و خون کشیده شده است.

به زور بر صندلی جای گرفت، تهدیدها و تحقیرها باز از سر گرفته می‌شود. دستان‌اش جای زخمی عمیق از جنگ است. چرا ده سال به سوریه رفتی، چرا به اروپا نرفتی؟!

در ته سوال، کشش و جاذبه‌ی اروپا و غرب با تمام وجود حس می‌شود. انگار از رویاهای‌شان می‌گفتند یا به آن چه ضدش بودند، سوقت می‌دادند! آنجا که هستیم، نیستیم و وقتی رفتیم بایستی باشیم!

بعد از سرخوردگی و شکست‌تان در پرونده ۸۸ که ادعای پیروزی دارید، اما من بیرون از مرزهای ساختگی به انسانیت خدمت کردم و شما هنوز همان بازجوی ۸۸ هستید که حتی سربازجوهم نشدید! به دلیل فقدان فضای سیاسی-اجتماعی سالم، فرسنگ‌ها از کشورم فاصله گرفتم. معنای زندگی بی‌معنا شده بود. دور شدم تا به جایی بروم که باز مال من است (آنچنان که گفته بودید، کوردستان سوریه مال ماست، کوردستان عراق و کوردستان ترکیه مال ماست!) پس جایی جداتر از «مال» خود نرفتم. البته اگر مال شماست نه مال ما؟! جایی دیگر از خاورمیانه که انقلابی در حال وقوع است. رویاها را نمی‌توان کشت. یک سیستم آلترناتیو و دموکراتیک که با مقاومت سده یعنی کوبانی (که البته مساله تنها مبارزه‌ی یک‌جانبه نبود بلکه ایدئولوژیک بود) به اوج خود رسید و برای کل منطقه و جهان نقطەعطفی شد. سرآغاز فصلی جدید از دموکراتیزاسیون.

با وجود تمامی دردها و مشقات‌اش، کار در کمپ‌های آوارگان جنگی می‌توانست بزرگترین خدمت اخلاقی-وجدانی برای جامعه‌ای باشد که سالیان تحت انکار و امحا بوده است. انجام وظیفه‌ی مددکاری اجتماعی که با پشت‌سر گذاشتن مرزها انقلابی می‌گردد!

صدا بالا می‌رود: هر که آنجاست عضو گروهک PKK است؟

یعنی میلیون‌ها تن پ‌ک‌ک یی هستند. پس گروهک چیست؟ اعتقاد به فلسفه‌ی رهبر آپو که به عنوان یک جامعه‌شناس تحلیل‌های عمیقی از فضای خاورمیانه و کوردستان ارائه داده و با توطئەی بین‌المللی ۱۹۹۹، اکنون ۲۵ سال است که در زندان انفرادی امرالی به سر می‌برد، اتخاذ شیوه‌های مددکارانه را خارج از سیستم دولت-ملت برگزیده‌ام و این شرافت است. تعریف شما از صورت مساله اشتباه است.

باور ابتدا به انقلابی ذهنیتی و بعد ساختاری یکی از بنیان‌های انقلاب‌های مدرن است.

در درون انقلاب طبیعتا شخصیتی ساخته و شکل می‌گیرد، خیانت و قهرمانی در راستای انجام مسئولیت‌های اجتماعی-سیاسی بارزتر می‌گردد. چون در عمق مسایل اجتماعی قرار می‌گیری و از نزدیک با فضای موجود و نیاز مبرم جهت سازمان‌دهی و سامان‌دهی خلق آشنا می‌شوی. اتخاذ شیوه‌های سیستماتیک و بازسازی جامعه‌ای اخلاقی-سیاسی در دل جنگ. آنجا که خود ایران نیز با داعش جنگید. راه‌حل‌هایی ملموس‌تر و با ارزش عملکردی بالاتر را یاد می‌گیری. تا زمانی که مدرنیته‌ی دموکراتیک برساخته نشود، هرگز نمی‌توان از دخالت مدرنیته‌ی کاپیتالیستی و مداخله در منطقه رهایی یافت. خاورمیانه باز بایستی نقش اساسی خود را در روند اجتماعی از سر گیرد.

در تاریخ مدرن خاورمیانه‌ی دموکراتیک، قوای دولت-ملت و قوه ی مدیریت دموکراتیک با هم حرکت میکنند؛ شیوه ای دیالکتیکی است. برای درک کلیت بایستی تفاوتهای بومی را پذیرفت. این به معنای تجزیه‌طلبی و براندازی نیست! آنچنان که در سوریه نیروهای دموکراتیک و انقلابی مردمی توان لازم جهت براندازی را نیز داشتند، اما به جای آن بنیان‌گذاشتن سیستم خود را ترجیح دادند و اقتدار مرکزی اسد را کوچک نمودند. سیستم انقلاب راه خود را می‌پیماید. دموکراتیزاسیون خانواده برای گذار از جنسیتگرایی، دموکراتیزاسیون دین برای گذار از دین‌گرایی و نه دین‌ستیزی، دموکراتیزاسیون تمامی نهادهای سیستم برای جلوگیری از اقتدارگرایی مرکزی، برساخته‌ی اتوریته‌ی مشترکی است بدون درافتادن به دام دیکتاتوری و پاکسازی سنت‌های خلق‌های منطقه که هویتشان است. سیستمی که زن را و هویت‌های به حاشیه‌رانده شده را ببیند و به حساب آورد، با پارادایم جدید مخالف «تجزیه» است که از بدو تولد بدان محکوم میشود. چراکه باور به دولت و ذات آن ندارد که برساخته از دروغ و مردم‌فریبی و شکست جنسی زن است، همانا بازتولید اقتدار است.

تمامی فعالیت‌ها و تلاشم در جهت خدمت‌رسانی و ادای دین تاریخی نسبت به تجارب زندگی و هویت تاریخی خود بوده جهت تغییرات اجتماعی‌ای که مسیر ملزم تاریخی است. صدالبته راه درست رسیدن به یک جامعه‌ی دموکراتیک نیز اتخاذ شیوه‌های دموکراتیک برای برساخت جامعه‌ی اخلاقی-سیاسی است که مردم خود مسائل اجتماعی را به مشورت گذارند، دغدغه‌شان کنند و راه‌حل بیابند، این عین دموکراسی است!

خودمدیریتی دموکراتیک که با پارادایم ملت دموکراتیک (تمامی ملل داخل در مرز) در راستای برون‌رفت از بحران عمیق خاورمیانه، سازمان‌دهی مردم را با جامعه‌شناسی آزادی و ژنئولوژی درسیاست‌های خود دارد.

علومی که با تحلیل عمیق تاریخی- اجتماعی- سیاسی و ارائه ی راه‌حل، آنجا که مردم خود جهت حل مسائل و بحرانها به پا می‌خیزند کمیته های خودبنیاد صلح، اقتصاد، آموزش، خدمات، بهداشت، فرهنگ و هنر، دین و باور، جوانان و زنان را تشکیل داده و روزانه صدها مساله را در بحرانی ترین شرایط جنگی حل میکنند. زن و مرد در کنار یکدیگر و با همزیستی آزاد مشترک و ریاست مشترک، جامعه ای تکیده و غرق در بحران را بازسازی می‌نمایند و زندگی را معنایی دگر میبخشند. همان زندگی‌ای که از معنا تهی‌اش ساخته‌اند. باور و ایمان راسخ به این که مسیر آزادی را می پیمایند و با وجود تمامی مصائب و رنجهای انقلاب ذهنیتی، لحظه به لحظه آزادی را می زیند. رویایی که فرقی بین سوریه، ایران، عراق، ترکیه، افغانستان و دیگر کشورهای منطقه و غزه که بر ژینوساید و خون هزاران انسان (از غرب تا شرق) بر آن شانتاژ کردند، قایل نیست و این عین آزادی است.

و آن که در راه حقیقت و آزادی گام گذارده، مرگ و زندگی را معنایی دیگر بخشیده است. ما ترس از مرگ نه، که ترس از زندگی بی‌عزت و بردگی داریم. زندگی آزاد آنجا آغاز میشود که زنان (آن قدیمی ترین مستعمره گان) راسخ و استوار برای شرافت و کرامت خود، چنان می زیند که مرگ را برای زندگی آزاد در آغوش میکشند.

شریفه محمدی، من و دیگر زنانی که در صف اعدام اند، اولین و آخرین زنانی نیستیم که به صرف جستجوی زندگی آزاد و باشرافت محکوم گشته‌ایم و می‌گردیم. اما تا جانی داده نشود، آزادی نیز محقق نمی‌گردد. بهای آزادی سنگین است. جرم‌مان پیوند دادن ژن، ژیان، ئازادی است.

پخشان عزیزی

جولای ۲۰۲۴

زندان زنان اوین»

۱۴۰۳ آبان ۱۷, پنجشنبه

درباره انتخاب دوباره ی ترامپ به ریاست جمهوری امپریالیسم آمریکا

    با برخی تصحیحات بر مبنای آخرین آمار ریاست جمهوری آمریکا
    20 آبان 1403

     سرگردانی طبقات استثمار شده و زیر ستم
طبقات استثمار شده و زیرستم جامعه آمریکا به ویژه اکثریت آنها یعنی کارگران و خرده بورژوازی تهیدست و میانی دچار سرگردانی غریبی هستند. از یک سو به نظر بدون حافظه و دچار فراموشی شده اند. فراموشی ای که نه تنها گذشته های دور بلکه حتی چهار سال پیش را نیز در برگرفته است. چهار سال پیش که ترامپ را پس زدند و اجازه ندادند رئیس جمهور شود؛
از سوی دیگر به نظر می رسد آنها از بد حادثه یعنی از رنج ومحنت چهارساله ای که حزب دموکرات برایشان ساخته و در شرایطی که انگار هیچ راهی برایشان باقی نمانده به حزب جمهوریخواه و ترامپ روی آورده اند.
سرمایه داران امپریالیست آمریکا راه چاره ای برای این توده ی گسترده که جمعیت اصلی آمریکا را تشکیل می دهند باز نگذاشته اند:
اینجا آمریکا کشور سرمایه داران امپریالیست است و دو حزب ما تنها احزاب شایسته ی وجود هستند؛ یا این و یا آن و اگر ناراضی هستی برو و بمیر!
 در حقیقت این طبقات در میان دو حزب دموکرات و جمهوری خواه اسیر و در نوسان و به بازی گرفته شده گان همیشگی هستند. شرایطی نکبت بار که محصول وضع کنونی نظام امپریالیستی و سرمایه داران استثمارگر و حریص و وحشی حاکم بر آنهاست. روزگاری تیره و تار و غم انگیز که در آن حتی یک حزب انقلابی مبارز دارای توان برای آگاهی دادن و گردآوری نیرو علیه این دو حزب و کلا نظام سرمایه داری امپریالیستی آمریکا وجود ندارد. یاد صد سال پیش بخیر که در آمریکا یک نیمچه دموکراسی بورژوایی وجود داشت!
ترامپ
ترامپ یک بازیگر بوده و هست. در گذشته در سینما و اینک در سیاست. ترورهایی که علیه وی صورت گرفت( و دارای جوانب تاریک و پرسش انگیز!) تا حدودی به وی یاری کرد که جایگاه از دست رفته اش را باز گرداند. وی معجونی از مدرن و سنتی است و بلد است نقش بازی کند و مانور دهد. یک بخش از بازی او روی تمایلات عقب مانده سنتی ترین لایه ها در جامعه ی آمریکا استوار است( مذهب، نژاد، مساله زنان، مهاجران) و به روی همین تمایلات هم سوار شده است. او که فردی است دارای پرونده های جرم های گوناگون توانست از آنها در برود به یاری بزرگ ترین سرمایه داران آمریکا موقعیت مناسبی در رقابت پیدا کند. یکی از این سرمایه داران ایلان ماسک است که متاسفانه محبوبیت زیادی هم دارد به ویژه در میان جوانان! حرف دوران، تکنولوژی است و جوانان بی دورنما و آرمان شیفته ی تکنولوژی( به ویژه نوعی از آن ها که با فضای مجازی سروکار دارند)، و قهرمانان بزرگ این دوران افرادی هستند مانند ایلان ماسک، بیل گیتس و... در این دوره جوانان نسبت به چهار سال پیش کمتربه نماینده حزب دموکرات و بنابراین نسبت به آن زمان بیشتر به ترامپ رای دادند.
 او در عین حال یک شارلاتان سیاسی است. در همین انتخابات اخیر هوچی بازی در می آورد که اگر من رای نیاورم هواداران و خودم چه و چه خواهیم کرد! این هم یک نوع «دموکراسی» است! با هفت تیر و هوادارانت بالای صندوق رای حاضر شوی و تلاش کنی نام خودت را از صندوق بیرون کشی!
به همراه اینان چون صحبت صرفا بر سر رسیدن به ریاست جمهوری ترامپ نبوده بلکه در دست گرفتن قدرت به وسیله ی یک حزب است، چرخش هایی در سیاست ترامپ برای جذب افریقایی تبارها و مهاجران آمریکای جنوبی و مرکزی و نیز آسیایی ها و مسلمانان صورت گرفت که به نظر و با توجه به بی علاقه گی این بخش ها به تداوم دولت دموکرات، موجب رای بخش هایی از آنها به ترامپ گردید. 
بحران اقتصادی سرمایه داری امپریالیستی
 اینکه چرا دوباره ترامپ با این رای بالا انتخاب شده است را باید اساسا در بحران اقتصادی جاری در کشورهای امپریالیستی، در تورم، گرانی، بیکاری، پایین آمدن قدرت خرید پول ملی، مزد ناچیز و تغییر نکرده برای سال ها( حدود هفت یا هشت سال) و پایین آمدن استانداردهای زندگی نه تنها نسبت به دهه های پیش از بحران اقتصادی 2008 بلکه حتی نسبت به چهارسال پیش در آمریکا جست وجو کرد. 
این بحران که به دلیل بحران کووید 19( 2019) و جنگ ارتجاعی دو ساله ی اوکراین و جنگ اینک یک ساله ی دولت صهیونیستی اسرائیل با خلق فلسطین، ژرفایی فراتر از تصور یافته( نسبت به 16 سال پیش یعنی سال 2008 سال آغاز بحران عمیق اقتصادی، اجناس و خدمات عموما سه برابر شده اند حال آنکه مزد حتی دو برابر نشده است) سطح زندگی طبقه ی کارگر و لایه های زحمتکش خرده بورژوازی را به شدت پایین آورده است. دولت بایدن و حزب دموکرات آمریکا( و بقیه ی جریان های به اصطلاح لیبرال در کشورهای امپریالیستی) که در 16 سال اخیر دوازده سال اش را بر سر قدرت بوده اند، نه تنها توانایی کنترل این بحران را نداشته اند بلکه با سیاست های خود هر چه بیشتر در آن دمیده اند.
برای نمونه دولت به اصطلاح دموکرات- لیبرال بایدن خود جزو مسبببین دو جنگ اوکراین و غزه بوده است. دو جنگی که مخارج اش کمر لایه های میانی و پایینی طبقه ی کارگر را در کشورهای امپریالیستی خرد کرده است.
دوره ی چهارساله ی حاکمیت ترامپ( 2020- 2016)
در آبان 1399 در مورد سیاست داخلی ترامپ چنین نوشتیم:
«برای طبقه کارگر و زحمتکشان و نیز توده های خرده بورژوازی تهیدست و میانی آمریکایی، ترامپ بیشتر با واسطه ی سیاست های داخلی اش و به ویژه در این یک سال اخیر شناخته می شود. سه مساله ی بزرگ و اساسی در همین دوران- به جز مسائل ریز و درشت دیگر- پیش آمده است که موجب بدبینی و نفرت توده های زحمتکش  نسبت به ترامپ گشته است. همین بدبینی و نفرت است که باعث پایین آمدن درجه پیروزی ترامپ در نظر سنجی ها و پیروزی بایدن گشته است.
این ها عبارت اند از یکم: عدم توانایی ترامپ در مهار بحران اقتصادی ای که از سال  2008  امپریالیسم آمریکا با آن روبروست و به ویژه نرخ رشد بیکاری و سقوط سطح زندگی توده ها. گرچه  گاه از بالا رفتن نرخ رشد اقتصادی در این سال های اخیر به علامت توفیق ترامپ در امر اقتصاد نام برده می شود، ولی این توفیق بسیار ناچیز بوده است و در گِل و باتلاق بحران اقتصادی غوطه خوردن امپریالیسم آمریکا بیشتر از گذشته گشته است.
 دوم مسئله بحران کرونا و بی مسئولیتی و بی لیاقتی ترامپ و دولت اش که تا کنون منجر به مرگ بیش از دویست هزار و اندی شده است. البته دولت های امپریالیستی اروپای غربی بهتر از ترامپ و دولت اش نبوده اند.
 و سوم موضع وی در دوران 6 ماهه اخیر در مبارزات ضد نژاد پرستی و سرکوب بی امان و خشن مبارزاتی که توده های طبقه کارگر و زحمتکشان آمریکا  از سیاه و سفید و ...علیه نژاد پرستی پیش برده اند. شدت، دامنه،  ژرفا و تداوم این مبارزات نشان می دهد که تمامی موارد بالا به اضافه موارد ریز و درشت دیگر دست به دست هم داده و با یکدیگر ترکیب شده اند.
 و این سه مورد، به ویژه دو مورد اخیر، بیشترین میزان تأثیر را بر طبقه کارگر و توده های زحمتکش و محروم آمریکایی ...برای رای ندادن به ترامپ  گذاشته است.»( امپریالیسم آمریکا، انتخابات جاری و توده های مردم 12 آبان 99)
در مورد سیاست خارجی ترامپ نیز در همان زمان چنین گفتیم:
« سیاست ها ترامپ در دوره چهار ساله ریاست جمهوری اش خود نشانگر چنین وضعی است:
 تداوم سیاست بیرون آوردن نیروهای نظامی آمریکا از کشورهایی زیر سلطه ای که در آن درگیر بوده است و بنابراین تقلیل مخارج نظامی و به گفته ی ترامپ جنگ هایی با هزینه و بی منافع چشمگیر برای طبقه حاکم آمریکا، تلاش در برقراری مناسبات نوین با کشورهای دیگر در پیمان ناتو و از سر بازکردن بودجه و هزینه نظامی و به گردن دیگر کشورهای عضو این پیمان انداختن آنها، پرهیز ترامپ از دست زدن به درگیری ها و مناقشات جنگ آفرین به ویژه با امپریالیسم روسیه، بیرون رفتن از پیمان هایی که از دیدگاه طبقه حاکم به ویژه جناح جمهوری خواه باری سنگین بر اقتصاد این کشور است، انزوا و در خود فرو رفتن- همچون آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم - توجه اساسی به اقتصاد و تلاش برای بیرون آوردن آن از بحران دامن گیر و... است. این سیاست ها در کنار دامن زدن به مخالفت با مهاجران و بر همین مبنا رشد احساسات ضد « مهاجر بیگانه» و در جنب آن پشتیبانی از نژاد پرستی و برجسته کردن نقش سفید ها، تماما نشانگر همین وضعیت افول یافته اقتصاد و سیاست آمریکا و تلاش طبقه حاکم برای بازسازی آن است. اینکه جو بایدن نیز کمابیش از همین بازگرداندن «بزرگی» و «عظمت» به آمریکا صحبت می کند- جدا از برانگیختن احساسات و همان نقش تهییجی آن- از دلایلی حکایت می کند که ترامپ را بر آن داشت که سیاست های نام برده را اتخاذ کند.»( از مقاله ی درباره ی انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، آبان 99)(1)
اکنون نیز آنچه توده های طبقه ی کارگر از یاد برده اند همان سیاست داخلی است که به وسیله ی ترامپ و حزب جمهوریخواه در آن 4 سال در پیش گرفته شد. به ویژه سیاست دولت ترامپ در مورد کرونا و سرکوب مبارزات ضدنژادپرستانه که با مبارزات علیه کاهش دستمزدها و پایین آمدن استانداردهای زندگی درهم شده بود.
ظاهرا آنچه بیشتر به یاد دارند دیوارسازی و ضدیت با کارگران مهاجر آمریکای جنوبی و مرکزی و کلا مهاجران و برخی جدال ها با دولت چین بر سر مسائل تجاری است.
اما آن وجوهی که در سیاست خارجی به یاد دارند نیز دوری ترامپ و حزب جمهوری خواه از جنگ های طولانی و پر هزینه و فشار بر کشورهای امپریالیستی اروپایی برای افزایش بودجه برای نیروهای نظامی در ناتو است.
به این ترتیب امید طبقه ی کارگر آمریکا خواه سفیدها و خواه  بخشی از مهاجران به ویژه کارگران مهاجر آمریکای مرکزی و جنوبی و همچنین کارگران مهاجر آسیایی و افریقایی و کارگران مسلمان این است که شاید ترامپ با پایان دادن جنگ اوکراین و غزه و پیشگیری از درگیر شدن آمریکا مستقیم و غیرمستقیم آمریکا در یک جنگ دیگر بتواند وضع اقتصادی را بهبود بخشد و از افت هر چه بیشتر سطح زندگی طبقه ی کارگر آمریکا پیشگیری کند و اگر شد شرایط پیشین زندگی را به آنها بازگرداند. این بنیان اساسی رای به ترامپ است! تصور و باوری اساسا خوش خیالانه. 
ترامپ در چارچوب رقابت کاندیداهای دو حزب و یا رئیس جمهور، ترامپ است و نماینده ی جناحی از طبقه ی حاکم. در جایگاه اش به عنوان عضوی از طبقه ی حاکم بورژوا - امپریالیست، نماینده کل طبقه ی حاکم و منافع آن است.    
عوامل موثر دیگر در رای دادن به ترامپ
یکی دیگر از عوامل موثر در افت آرا کامالا هریس تاثیر منفی جنگ غزه و سالوسی و ریا کاری بایدن و حزب دموکرات است. این حزب که با دست و در حرف پس می زد و می گفت با اینجا و آنجای عملیات دولت صهیونیستی اسرائیل در غزه و لبنان مخالف است و با پا و در عمل پیش می کشید و هر نوع کمکی سیاسی و نظامی که دولت اسرائیل نیاز داشت به وی می کرد و راه را برای سرکوب خونین توده های فلسطینی و نسل کشی باز می کرد. روشن است که این عامل به روی کارگران و به ویژه کارگران و دیگر مردم عرب و مسلمان تاثیر مشهودی گذاشته است. آنها ممکن است به ترامپ رای نداده باشند اما به کامالا هریس هم رای ندادند.
نگاهی به آمار نشان می دهد که رای کامالا هریس نسبت به چهارسال پیش بایدن افول کرده است. کارگران آفریقایی - آمریکایی و کارگران مهاجر آمریکای مرکزی و جنوبی و همچنین کارگران مسلمان و آسیایی گرچه کماکان رای شان به حزب دموکرات است، اما میزان این رای نسبت به چهار سال گذشته پایین آمده است. شاید بخش هایی از این گروه ها به ترامپ( و حزب جمهوریخواه) که گرایش های نژاد پرستانه و ضد مهاجران را تقویت می کرد رای نداده باشند اما انفعال احتمالی و رای ندادن آنها به کامالا هریس و حزب دموکرات، و یا رای دادن به جریان های کم اهمیت همچون احزاب محیط زیستی ها، نقش معینی در پیروزی ترامپ و جمهوری خواهان داشته است.
 وضع زنان نیز به همین گونه است. بخش های مهمی از زنان در حالی که می توانستند علیه سیاست های ضد زن ترامپ و جمهوری خواهان و مرد سالاری حاکم بر آمریکا باشند و گرایش به نماینده ی حزب دموکرات پیدا کنند که شعارهایی به نفع آزادی سقط جنین می داد چنین نکردند و رای آنها به نماینده حزب دموکرات نسبت به چهار سال پبش کمتر شد. علل این امر در همان سیاست های چهارساله نهفته است
از مجموع آمار منتشر شده تا کنون بر می آید که بیشتر افراد طبقات کارگر و زحمتکش از سفید گرفته( نه سفیدهای موافق ترامپ) تا افریقایی تبارها و کارگران مهاجر آمریکایی جنوبی و مرکزی و آسیایی و نیز مسلمانان و همچنین زنان که اکثریت شان به همین طبقات و گروه های اجتماعی تعلق دارند به نسبت های گوناگون از حزب دموکرات روی گردانده اند. آنها حزب دموکرات را مسئول مستقیم وضع اقتصادی خود و مسبب و یا ادامه دهنده ی دو جنگ اوکراین و غزه می دانند.
از این رو علت روی آوردن به ترامپ بیشتر رویگردانی از بایدن و دموکرات ها است تا خود ترامپ و شعارهایش.
هرمز دامان
نیمه ی دوم آبان 1403   
یادداشت
1-   برای شرحی از وضع انتخابات در آمریکا و سیاست های ترامپ  نگاه کنید به مقالات امپریالیسم آمریکا، انتخابات جاری و توده های مردم – آبان  1399، و درباره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، 20 آبان 1399 و نکاتی پیرامون انتخابات آمریکا، آبان 99 و یادداشت هایی درباره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا در سه بخش از آبان 95 به بعد.


یادداشت هایی درباره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا

 
یادداشت هایی درباره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا

با تجدید نظر و ویراست تازه

در آبان 1403
 

این مقاله بخش سوم یادداشت های مزبور است.
متن کامل سه بخش یادداشت ها در وبلاگ ما موجود است.

1-   سرمایه داری  یک سیستم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است . سرمایه داری در شکل اولیه خود سرمایه داری رقابت آزاد و در شکل عالی خود امپریالیسم است. در امپریالیسم تمامی تضادهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی سرمایه داری به اوج خود می رسد.
2-   دموکراسی صوری یا بورژوایی شکل سیاسی دولت یا حکومت در سرمایه داری رقابت آزاداست و پایه آن پارلمان و انتخابات پارلمانی است.
3-   در سرمایه داری امپریالیستی، دموکراسی صوری با شکل نخستین آن در سرمایه داری رقابت آزاد تفاوت بیشتری یافته و برخی از اشکال آن به ضد خود تبدیل می شوند.  
4-   انتخابات( ریاست جمهوری یا مهم تر از آن پارلمانی) در کشورهای سرمایه داری همان گونه که مارکس اشاره کرده صرفا این نقش را دارد که در این کشورها، طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان هر از چند گاهی به جای این این فرد یا این گروه از حزب سرمایه داران، فرد و یا گروه دیگری از حزب دیگر سرمایه داران را انتخاب کنند.
5-   سیاست دموکراسی صوری( و نه واقعی) که در این رژیم ها وجود دارد عموما در دایره ای بسته شده به طبقات سرمایه دار حرکت می کند و توده های وسیع را در بر نمی یرد. در این دموکراسی ها حتی تضادهایی که میان سرمایه داران از جناح های مختلف به وجود می آید گاه با واسطه زور و از طریق ترور و کشتن بخشی یا افرادی از گروهای مقابل حل و فصل می گردد. در نتیجه همواره این گونه نیست که تضادهای بین سرمایه داران از طریق دموکراسی خودشان حل وفصل گردد.
6-    این امر در جنگ های منطقه ای و یا جهانی که بین امپریالیست ها به وجود می آید، بهتر خود را نشان می دهد. کشورهایی که ادعای دموکراسی در داخل کشور خود دارند، در سطح بین المللی به یکباره به هیچ دموکراسی پایبند نیستند و برای منافع خود به جان یکدیگر می افتند و توده های وسیعی را قربانی منافع حقیر خود می کنند.
7-   احزاب مترقی و انقلابی که بتوانند کاندیدا معرفی کنند در کشورهای امپریالیستی یا وجود ندارند و یا تحت فشارهای بسیار به سر می برند تا جایی که بسیاری از اعضای این احزاب عموما مجبورند وابستگی های سیاسی خود را پنهان کنند تا بتوانند در سیستم کنترل همگانی امپریالیستی شغلی بدست آورند و یا شغل و موقعیت خود را حفظ کنند.
8-    در چنین انتخابات هایی نظرات واقعی طبقات مردم عموما نمی تواند ابراز شود. زیرا یا مردم از تشکلاتی که به راستی منافع واقعی آنها را بیان کنند محروم اند و در نتیجه عموما مجبورند از میان احزاب حاکم( که عموما دوحزب هستند) یکی را انتخاب کنند و یا چنانچه این احزاب وجود داشته باشند، چنان در چنبره ی تبلیغات ارگان های نوشتاری، دیداری و شنیداری سرمایه داران گرفتار می شوند و چنان شست و شوی ذهنی داده می شوند که جایی برای فهم و درک منافع واقعی خود نمی یابند.
9-   به سبب رفاه نسبی در لایه هایی از طبقه کارگر و نیز اقشار طبقه متوسط  در کشورهای امپریالیستی، این گروه ها در این کشورها عموما از نظر فکری تابع تسلط سرمایه بزرگ هستند و امر تغییر در این کشورها، به سبب پایگاهی که طبقه ی سرمایه داران در میان طبقه کارگر و متوسط می سازد، امری  است که دیر روی می دهد.
10  - نظام امپریالیستی قواعد اقتصادی، اجتماعی  سیاسی و فرهنگی معینی دارد.
11  -  چهار دوره رکود، بحران، ... و رونق اقتصادی که در این سیستم روی می دهد از حوزه اراده سیاستمداران واقتصاددانان کشورهای سرمایه داری امپریالیستی بیرون است.
12  -  قوانینی که بر سیاست خارجی امپریالیست ها حکمفرماست بر مبنای کسب حداکثر سود در اقتصاد استوار است. بر مبنای چنین سیاستی است که دیگر سیاست ها در حوزه سیاست و فرهنگ شکل می گیرد.
13  -  تغییراتی که در این سیاست ها پیش می آید از یک سو تابع وضع داخلی امپریالیست هاست، از سوی دیگر تابع وضع کشورهای زیر سلطه است و از سوی سوم تابع روابط رقابت آمیز میان خود امپریالیست هاست.
14  - تغییراتی که در کشورهای امپریالیستی در دوره های  بحران های اقتصادی می تواند صورت گیرد عموما یا برای جلوگیری از بحران اقتصادی است یا برای مدیریت بهتر آن و یا برای  خروج از آن . بر بستر این سه دور تغییرات معینی که لازم است در سیاست اجرا شود صورت می گیرد.
15  - تغییراتی که دررابطه با کشورهای زیر سلطه رخ می دهد از یکسو تابع وضع  اقتصادی این کشورها و نقش آنها در تقسیم کار جهانی امپریالیستی است و از سوی دیگر تابع وضع سیاسی این کشورها (رهبران این کشورها، رقابت های منطقه ای بین کشورهای زیر سلطه و تضادهای میان آنها ، جنبش های مردمی و انقلابی و انقلاب ها) و از سوی سوم تابع وضع فرهنگی آنها.
16  - تغییراتی که در رابطه میان امپریالیست ها رقیب و یا در یک جبهه صورت می گیرد، اساسا بر محور تنظیم روابط میان آنها و نقش مستقل هرکدام از آنها در رابطه با رقابت با قطب مقابل است.
17  - انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا انتخاب فردی است که رهبری قوه اجراییه را به عهده می گیرد.
18  - احزاب  افراد را معرفی می کنند و افراد همراه با گروه خود رهبری عملی کشور را به دست می گیرند.
19  - در اینجا افراد صرفا تجسم منافع حزبی و منافع حزبی تجسم منافع طبقاتی است. بنابراین افراد و گروه آنها تجسم منافع طبقاتی گروهی از سرمایه داران هستند که برای دوره معینی تعیین کننده مشی ها و سیاست ها در داخل، بین کشورهای امپریالیستی و رقبا و بین کشورهای امپریالیستی و کشورهای زیر سلطه هستند.
20  - تغییراتی که یک حزب سیاسی سرمایه داران می تواند در عرصه های مختلف اقتصادی و سیاسی و یا فرهنگی ایجاد کند، دایره معینی دارد و هرگز از این دایره نمی تواند بیرون رود.
21  -  در سیاست، دو مرز سیاست امپریالیستی عبارتست از دموکراسی در نهایی ترین حدود آن و فاشیسم در نهایی ترین حدود آن.
22  - دموکراسی در نهایی ترین حدود آن در نظام امپریالیستی عمدتا زمانی می تواند به وجود بیاید که بتواند برای انحراف و کانالیزه کردن جنبش های طبقه کارگر و توده ای که به مرز انقلاب رسیده است به کار رود. در غیر این صورت همواره برای جلوگیری از چنین جنبش هایی به همین دموکراسی های سرودم بریده اکتفا می شود.
23  -  فاشیسم عموما در دو زمان شکل می گیرد یکی زمانی که انقلاب در کشور سرمایه داری و امپریالیستی به وقوع می پیوندد و دیگر زمانی که  دولت امپریالیستی لازم می داند که به وسیله بسیج عامیانه توده ها و کشاندن آنها زیر پرچم ناسیونالیسم، آنها را برای جنگ و برای گسترش قلمرو اقتصادی- سیاسی خود آماده کند.
24  -  تغیییراتی که یک حزب سیاسی بورژوایی - امپریالیستی می تواند در کشور امپریالیستی ایجاد کند از محدوده صرف تعدادی رفرم برای عبور از بحران اقتصادی و یا بحران سیاسی بیرون نخواهد بود.
25  -  روی کار آمدن حزب جمهوریخواه و نماینده این حزب دونالد ترامپ، به معنای تغییرات جدی و اساسی در اقتصاد و سیاست امپریالیستی نخواهد بود.
هرمز دامان
آذر 95

 

 

۱۴۰۳ آبان ۱۶, چهارشنبه

درباره ی مساله ی پاسخ خامنه ای و شرکای پاسدار به حمله ی دولت اسرائیل

 
درباره مساله ی پاسخ خامنه ای و شرکای پاسدار به حمله دولت اسرائیل
 
خسارات وارد شده در حمله اسرائیل
اخبار و تصاویر ماهواره ای انتشار یافته پس از حمله ی دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل به پدافند هوایی و پایگاه های موشکی حکومت مرتجع ولایت فقیه و ...نشان داد که سطح خسارات وارده بسیار بیشتر از آن میزانی بوده است که حکومتگران با کوچک نمایی آن اعلام کردند و بر سر آن دلقک بازی درآوردند. دارودسته های حاکم گویا برای این که اراده ی خود مبنی بر پاسخ ندادن به حمله ی اسرائیل و دنبال نکردن این تقابل را پیش برند بیشتر بر آن بودند که سطح خسارات وارده را ناچیز و یا جزیی وانمود کنند و بگویند اسرائیل جا زده و بنابراین نیازی به پاسخ نیست. اما با درج این اخبار و تصاویر وضع تا حدودی تغییر کرد.
خامنه ای و سران مومیایی سپاه که می خواستند مسابقه موشکی و پهبادی را با دولت صهیونیستی اسرائیل کنترل شده پیش برند و به همین دلیل عملیات« وعده صادق دو» را گرچه تا حدودی گسترده تر از«صادق یک» اما بازهم برای جلوگیری از تداوم درگیری بدون ضربات شدیدتری پیش بردند، در مقابل ناظر حمله ی شدیدتر دولت اسرائیل و به اصطلاح داشتن دست بالا  به وسیله این کشور، شدند.
پس از این حمله بود که بی آنکه اخبار دقیق و تصاویر به وسیله ی حکومتیان منتشر گردد اما صحبت «پاسخ» و «وعده ی صادق سه» به میان آمد. از خامنه ای که ظاهرا ارزیابی را به مقامات سپرده بود تا فرماندهان سپاه روی منبر رفته و دوباره شروع کردند به رجز خوانی که چنین و چنان خواهیم کرد و حمله و عملیات بعدی ما بسیار شدیدتر از آن حملاتی خواهد که تا کنون انجام داده ایم.
 به این ترتیب وضع به گونه ای پیش می رود که امکان حمله ی تازه ای از جانب حکومت ولایت فقیه قابل تصور است.
دلایل این حمله چنان که صورت گیرد و بنابراین تداوم درگیری فعلی که امکان تبدیل شدن به یک درگیری و جنگ گسترده را دارد، صرفا به ارزیابی از خسارات وارده و بنابراین تصمیم به پاسخ این خسارات محدود نمی شود بلکه دلایل دیگر و بعضا مهم تر از آن در تصمیم سران جمهوری اسلامی دخالت دارد. بخشی از این دلایل در ارتباط با سیاست داخلی و برخی دیگر در ارتباط با سیاست خارجی هستند.
چرا حملات اسرائیل شدیدتر شدن از حملات جمهوری اسلامی بوده است؟
 پیش از اینکه این دلایل بررسی شود باید این پرسش را به میان آورد که چرا دولت صهیونیستی اسرائیل به درجه ای خسارت وارد کرده است که تمایل و یا اجبار به پاسخ را در حکومت ولایت فقیه برانگیزد؟
از سوی دیگر دولت صهیونیستی اسرائیل پس از حمله گفته است که این حمله ای نبود که قرار بود آنها در پاسخ حمله ی جمهوری اسلامی انجام دهند و آنها با زدن پدافند هوایی و پایگاه های موشکی تنها شرایط مورد نیاز را برای حمله ی گسترده ی بعدی که حمله ی اصلی اسرائیل خواهد بود فراهم کرده اند.  
آیا این ها- اگر فرض را بر بلوف بودن آنها نگذاریم-  به این معنا نیست که آنها مایلند درگیری گسترده شود؟ روشن است که اگر چنین خواستی وجود داشته باشند صرفا تمایل دولت اسرائیل نبوده بلکه تمایل امپریالیست های غربی و در راس شان آمریکا است که در حال حاضر دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل همچون عامل و ابزار آنها در منطقه عمل می کند. در واقع دولت اسراییل بدون موافقت امپریالیسم آمریکا و متحدین غربی حمله ای با این شدت انجام نمی داد. بنابراین پرسش این است که آیا امپریالیسم آمریکا و اروپای غربی مایل اند که این جنگ را به درجه ای گسترش دهند تا جمهوری اسلامی پس کشد و جام زهر دیگری نوشیده و از برخی از مواضع خود در منطقه عقب نشیند؟ به عبارت دیگر ضرباتی که به حماس و حزب الله و سپاه قدس وارد شد تا مرحله ی محدود و یا جمع کردن آنها و نیز زدن دست و پاهای جمهوری اسلامی در منطقه و تمکین جمهوری اسلامی به خواست هایشان پیش رود؟( در شرایط کنونی سرنگونی خامنه ای برایشان مطرح نیست). تکامل این تقابل در روزها و هفته ها و ماه های آینده به احتمال پاسخ این پرسش ها را خواهد داد.
دلایل داخلی
اگر پاسخ ندهیم اسرائیل جری تر می شود!
نخستین دلیلی که خامنه ای و سران سپاه و البته دارودسته های «ارزشی» و حزب اللهی پیش می کشند این است که اگر جمهوری اسلامی پاسخ ندهد دولت اسرائیل جری تر شده و حملات بیشتر و شدیدتری خواهد کرد. آنها همین مساله را که دولت اسرائیل طرح کرده، یعنی این را که این حمله تنها زمینه های پاسخ اصلی این دولت را فراهم کرده و شواهدی نیز ناظر بر این ادعاست( ضربه به پدافند هوایی و پایگاه های موشکلی برای از کار انداختن آنها)، پیش می کشند.
 نظر آنها این است که جمهوری اسلامی باید از امکانات نظامی خود به ویژه موشک ها استفاده کرده و به اسرائیل ثابت کند که توانایی عبور از «گنبد آهنین» و وارد کردن ضربات سنگین به این کشور را دارد. از نظر آنها چنین حملات و ضرباتی می تواند نقش «بازدارنده» ایجاد کرده و به حکومت ولایت فقیه کمک کند که از حاشیه ی امن تری برای بقا و تداوم خویش برخوردار شود.
مشکل این نظر این است که اتفاقا این جمهوری اسلامی بوده که یا مستقیم در حمله ی 7 اکتبر دخالت داشته و و یا غیرمستقیم مشوق آن بوده است. حمله ای که وضع را به نابودی غزه و بخشی از جنوب لبنان کشانده و برخی از مهم ترین گروه های نیابتی جمهوری اسلامی به ویژه  حماس و حزب الله را دچار ضربات شدید کرده است. از سوی دیگر مگر ده ها عملیات در منطقه به وسیله ی نیروهای نیابتی علیه اسرائیل اجرا نشد، چرا وضع باید به صورت تهاجم اسرائیل در می آمد و نه اینکه به عقب نشینی اسرائیل بینجامد؟
 بنابراین اگر قرار بود حمله نقش بازدارنده داشته باشد می باید خود عملیات 7 اکتبر به عقب نشینی دولت اسرائیل و آماده گی اش برای سازش با حماس و آزادی گروگان ها کشیده می شد.
اگر آن حمله به این وضع کشیده شد، حملات بعدی از جانب جمهوری اسلامی می تواند وضع را بدتر از آنی کند که اکنون است و جنگ را به داخل ایران بکشاند. چنان که اشاره شد دولت اسرائیل یک دولت محلی نیست بلکه نماینده ی امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی در منطقه است و هر گونه حمله ای به آن در مجموع حمله به امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی تلقی می گردد و واکنش آنها را در پی خواهد داشت.   
تسکین بخشیدن به تب پایگاه اجتماعی - حزب اللهی ها و نان خورهای حکومت به پاسخ
 دومین دلیل تسکین بخشیدن به پایگاه اجتماعی روز به روز کوچک شونده ی حکومت به ویژه نان خورهای سپاهی و بسیجی و حوزوی و حزب اللهی های دیگر مراکز و ارگان های حکومتی است. بسیاری از این دارودسته های نان خور جمهوری اسلامی از روی  قصد و عمد و شارلاتانیسم سیاسی و یا از روی باور به جهان بینی متعصابانه ی عتیقه ی مذهبی شان تاب این حملات اسرائیل و ضعیف بودن حکومت شان را باور ندارند و از این رو هیاهو به راه انداخته و در باد جمهوری اسلامی و اینکه می توانیم چنین و چنان کنیم و اسرائیل را سرجایش بنشانیم می دمند. بنابراین هدف از پاسخ و تداوم درگیری به وسیله حکومتگران، آرام کردن این پایگاه اجتماعی و داشتن همراهی شان با حکومت ولایت فقیه است.
سرکوب جنبش انقلابی - دموکراتیک 
دلیل مهم دیگری که برای ادامه ی درگیری وجود دارد تقابل با جنبش انقلابی - دموکراتیک جاری در جامعه و سرکوب آن است. در حال حاضر شرایط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی وضع انفجاری دارند( شرایط اقتصادی بیش از بقیه) و جنبش های گوناگون پس از سرکوب خونین خیزش«زن زندگی آزادی» در جامعه نه تنها تحلیل نرفته و کمتر نشده اند بلکه همه گسترش و  تداوم یافته اند.
در میان جنبش های جاری دو جنبش مهم ترین مراکز ثقل و تداوم جنبش جاری هستند. یکی جنبش حقوق بگیران زحمتکش یعنی جنبش کارگری( از کارگرانی که شاغل اند تا بیکاران و بازنشسته ها) و همچنین جنبش های فرهنگیان و پرستاران و دیگری جنبش دموکراتیک زنان برای آزادی است که هر دو سراسری هستند. این دو جنبش، بیش از جنبش های دیگر در حال تقابل و مبارزه ای روزمره با حکومت کنونی هستند. مساله ی کنونی حقوق بگیران زحمتکش و بیش از همه طبقه ی کارگر پیرامون مسائل اقتصادی( تورم، گرانی، پایین بودن سطح حقوق ها نسبت به تورم و گرانی، شرایط شغلی و...) و مسائل زنان عجالتا پیرامون آزادی پوشش است. در کنار آنها جنبش  دانشجویان و مبارزات خلق های بلوچ و کرد و مبارزات زندانیان سیاسی و دیگر جنبش های جریان دارند. تکامل هر کدام این جنبش ها در نتیجه ی بدتر شدن مداوم شرایط و یا نوع برخورد حکومتگران( همچون مورد مهسا امینی)، می تواند اوضاع جاری را تغییر داده و وضع را به رویارویی های شدید با حکومت کشاند.
از این رو تمایل خامنه ای و سران سپاه برای تداوم درگیری - و البته تا جایی که برایشان امکان دارد - برای این است که دست شان را برای سرکوب این جنبش ها به بهانه ی درگیری و مقابله با دشمن خارجی، ایجاد فضای جنگی مانند دهه شصت و مجبور کردن توده ها به تمکین از اوضاع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی باز می کند.   
استفاده از فضای درگیری و جنگ به نفع حکومت و تجزیه ی جنبش 
 از سوی دیگر تمایل آنها ایجاد تغییر در روند این جنبش به نفع خود و تجزیه ی آن و کشاندن بخش هایی از توده ها به دنبال خودشان و پشتیبانی از جمهوری اسلامی در یک درگیری گسترده با اسرائیل است.
 در وضعیت کنونی، ناتوانی دولت پزشکیان برای پاسخ به مشکلات اساسی مردم به ویژه مشکل اقتصادی بیش از پیش بارز می شود. این دولت که  ظاهر برای حل این مشکلات روی کار آمده بود در همین مدت نشان داد که نه مال این کار است و نه اجازه دارد که بیرون از چارچوب هایی که برایش تعیین کرده اند گامی بردارد. اکنون بیش از پیش مشخص شده است که اصلاح طلبان که با هیاهویی دروغین خود را«برنده» رقابت معرفی کردند،«برنده» نبوده و مهره هایی ناچیز در دست خامنه ای و سران سپاه و هسته ی مرکزی قدرت در بیت رهبری بوده اند و برای کنترل اوضاع سیاسی، و البته با تمایل خودشان در خدمت به حکومت ولایت فقیه، به میدان فراخوانده شده اند. آنها در هیچ مساله ی مهمی توان برنامه ریزی و اجرا نداشته و ندارند. حداکثر اقدامات آنان به رفع حصر از کروبی و یا به بازگشت به کار برخی استادان و دانشجویان اخراجی و از این گونه کارها محدود شده است. چنانکه دیده می شود آنها بیشتر نقش پیشبرد برنامه هایی همچون گرانی نان( که مرحله ای از آن انجام شد ) و بنزین را دارند که اگر در دستان جناح های اصول گرایی بود می توانست با مقاومت بیشتری از جانب مردم روبرو گردد.
در واقع، برنامه ریزی برای ریاست جمهوری پزشکیان بی خاصیت برای تجزیه جنبش بود که مشترکا به وسیله خامنه ای و سران سپاه و اصلاح طلبان حکومتی  ترتیب داده شد. در حال حاضر از نظر حکومت دنبال کردن درگیری با اسرائیل می تواند به مرکز دیگری برای تجزیه ی جنبش تبدیل شود و بنابراین خطر تکامل جنبش را به خیزش های بزرگ تر علیه حکومت حداقل موقتا از بین ببرد.( در حال حاضر در مورد جنگ گسترده صحبت نمی کنیم)
 به این ترتیب  طرح روی کار آوردن دولت پزشکیان برای تجزیه کردن جنبش دموکراتیک و تضعیف آن گرچه به هر حال شکافی در میان توده ها ایجاد کرد اما در کل کفایت نکرده و اکنون تداوم درگیری با اسرائیل است که در دستور کار قرار گرفته و می تواند نقش مهم را در تداوم حکومت کنونی برای گذر از بحران عمیق جاری بازی می کند.
دلایل خارجی
منطقه و نیروهای نیابتی
همردیف با نقش پاسخ در بازدارنده گی و تسکین نیروهای پشتیبان داخلی، تسکین نیروهای نیابتی در لبنان و یمن و عراق و غیره و تشویق آنها به ادامه ی جدال کنونی به اسرائیل وجود دارد.
حکومت ولایت فقیه باید به گونه ای ثابت کند که ستون پنجم اسرائیل در میان سران و عمال حکومتی نقش مهمی را در ترور رهبران نیروهای نیابتی و تخریب سازمان آنها را نداشته و آنچه نقش اصلی را دارد نقش پشتیبانی جمهوری اسلامی از این نیروها است و بنابراین اعتماد خدشه دار شده را برگرداند. از نظر سران حکومت، تداوم حملات می تواند به این نیروها اجازه دهد که خود را بازیابی و سازماندهی کنند و بتوانند در شرایط پیش رو همچون عوامل حکومتیان در منطقه و برای امتیاز گیری از اسرائیل، دولت های منطقه و نیز امپریالیست ها ثمر بخش باشند.
کشورهای منطقه
 از سوی دیگر پاسخ می تواند وجه ی روز به روز تخریب شده تر جمهوری اسلامی در نتیجه ضربات پی درپی به خودش و نیروهای نیابتی اش را در میان کشورهای منطقه به ویژه کشورهای عربی منطقه بهبود بخشد. از نظر حکام جمهوری اسلامی اگر پاسخ ندهند چه بسا این کشورها در مقابل اش «شیر» تر از آن چیزی شوند که اکنون شده اند.
نقش امپریالیسم روسیه در تداوم درگیری با دولت اسرائیل
در کنار این ها می توان تصور کرد که دولت امپریالیستی روسیه خامنه ای و سران سپاه را به ادامه درگیری ها تشویق کرده باشد و احتمالا دادن مجوز مونتاژ جت جنگنده سوخو 35 در این راستا است. از نظر امپریالیسم روسیه درگیری جمهوری اسلامی با اسرائیل جدا از این که جمهوری اسلامی را بیش از پیش به آنها نزدیک می کند می تواند موجد مراکز دیگر درگیری گردد و بنابراین تمرکز امپریالیست های غربی را روی جنگ اوکراین و کمک به دولت این کشور تضعیف کند و یا به حاشیه برد و یا حداقل شرایط را برای معامله های این دولت با دولت های امپریالیستی غرب بر سر مساله ی اوکراین فراهم سازد. روسیه بارها و آشکارا روحیه ی معامله گری خود را نشان داده است. از مساله  فروش گاز ایران گرفته تا مانع اسرائیل نشدن برای زدن پایگاه های سپاه قدس در سوریه تا همراهی با امارات در مورد جزایر سه گانه و...از سوی دیگر خامنه ای و سران پاسدار استعداد غریبی از خود نشان داده اند که همواره احمق های فریب خورده ی روسیه و چین باشند اما همواره هم همچون بنده ای به دنبال اربابان خود روان گردند. برای آنها چاره ای جز چنگ زدن به این «ریسمان» پاره پوره ی روسیه و چین وجود ندارد. 
اگر وضع بدتر شد سریعا عقب نشینی و سازش می کنیم!
مشکل که خامنه ای و سران سپاه اهل تداوم یک درگیری تا مرحله یک جنگ گسترده و تمام عیار باشند. آنها احتمالا می خواهند تا جایی درگیری را ادامه دهند که فکر می کنند مرحله ی پس از آن ورود به یک جنگ گسترده و تمام عیار خواهد بود. تصورشان این است که ممکن است بتوانند وضع را تا آن مرحله خواه از نظر داخلی و خواه از نظر همپیمانان خارجی به ویژه نیروهای نیابتی به گونه ای آبرومندانه به نفع خود پایان دهند و موقعیت پیشین خود را بازگردانند. احتمالا به خودشان قول داده اند که اگر کار بیخ پیدا کرد عقب نشینی می کنیم و جام زهر دیگری را می نوشیم. این البته کار همیشگی شان بوده است. 
مساله ی تهدید به اتمی شدن
 در اینکه خامنه ای و شرکای پاسدارش تمامی تلاش هایشان را کرده اند تا اتمی شوند مشکل که تردیدی باشد. این که خامنه ای فتوی داده که ما نباید دنبال تولید بمب اتمی باشیم یک قیافه گرفتن توخالی اخلاقی است. اگر توانسته باشند اتمی شده باشند شده اند و اگرنه تمامی تلاش شان این است که بشوند.
پی نوشت
انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور آمریکا
این متن در پیش از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و پیروزی دونالد ترامپ نوشته شده است. گرچه ترامپ هفتاد و اندی روز دیگر رئیس جمهور رسمی آمریکا خواهد شد با این حال پس از انتخاب وی ممکن است چرخش هایی در سیاست جمهوری اسلامی به وجود آید. مثلا طرح شان تغییر کند و از شدت هیاهو بر سر پاسخ بکاهند و یا اگر آن را انجام دادند شل تر از آنی انجام دهند که در های و هوی شان مندرج بود.  
 هرمز دامان
نیمه ی نخست آبان 1403

۱۴۰۳ آبان ۱۴, دوشنبه

قیل و قال دارودسته های حکمتیست - ترتسکیست علیه اسماعیل بخشی


 
قیل و قال دارودسته های حکمتیست - ترتسکیست علیه اسماعیل بخشی
 
 اسماعیل بخشی، از رهبران مبارزات کارگران نیشکر هفت تپه و جنبش کارگری پس از مرگ یحیی سنوار رهبر حماس یادداشتی در اینستاگرام خود نوشته و در آن در مورد نقش وی در سازمان حماس و مردم فلسطین صحبت کرده است.
به نظر ما این یادداشت دارای اشکالات نظری و سیاسی است. مکثی بر ارتجاعی بودن جهان بینی حماس و برنامه های آنها نمی کند و شیوه ی نگرش اش به یحیی سنوار که رهبر این سازمان بود بدون نقدی از وی است. بخشی در یادداشت تکمیلی اش می نویسد که قصد داوری در مورد حماس و یحیی سنوار را نداشته و تنها به شرح واقعیت جاری و آینده سازمان مزبور و جایگاه شخص سنوار در میان مردم فلسطین پرداخته است که روشن است نیاز به برخورد نقادانه و از موضع طبقه ی کارگر به سازمان حماس و یحیی سنوار را از بین نمی برد.
اما این یادداشت بخشی، سوای مرتجعین سلطنت طلب که به فحاشی علیه وی پرداختند، دستاویزی هم شد برای بخشی از دارودسته های«کمونیسم کارگری» و«حکمتیسم» اعم از حزب کمونیست کارگری( از این پس حزب ترتسکیست امپریالیستی) و احزاب حکمتیست(«خط رسمی» و بدون«رسمی») و بقیه ی حکمتیست ها و ترتسکیست های«منفرد» و غیره که قیل و قالی راه اندازند و به « نقد بیرحمانه » وی بپردازند. برخی شان اسماعیل بخشی را«منحرف» و بیرون رفته از جنبش کارگری به شمار آوردند و برخی دیگر در مقابل این اولی ها موضع گرفته و نظر وی را صرفا«اشتباه» دانستند. برخی هم به این دسته ی اخیر تاخته و گفته اند که «اشتباه» نیست و«بغایت انحرافی» است و یا در« کانتکست اشتباه قابل بررسی نیست» و خلاصه همه گی به شیوه ی معمول شان نقش «رادیکال» ها را بازی کردند. «رادیکال» های شارلاتان و فریبکار.(1)
اگر کسی نظرات و خط این  دارودسته های«کمونیسم کارگری» و سردسته ی شیاد و مزدورشان منصور حکمت را از زمان انقلاب 57 تا کنون دنبال نکرده باشد و نقش تخریبی و کثیف اینان را در جنبش کمونیستی و جنبش کارگری و جنبش انقلابی کردستان نشناخته و به ماهیت ضد کارگری سران مزدور این دارودسته ی ترتسکیستی پی نبرده باشد، ممکن است که فریب این شارلاتان بازی های تماما دروغین آنها را بخورد و به خود بگوید: «اوه !عجب انقلابیون دوآتشه ای! عجب رادیکال هایی!»؟
باری این انتقادات«بیرحمانه» دلالت بر همه چیز می کند جز«انقلابیگری» و «رادیکالیسم».
چنان که می دانیم خط «حزب ترتسکیست امپریالیستی»، نوکری امپریالیست ها و ارتجاعیون سلطنت طلب و خدمتگزاری دولت صهیونیستی اسرائیل از یک سو و خط دنبال کردن تخریب و انحلال طلبی و از هم پاشاندن تشکل های مبارز در جنبش چپ و کارگری و کردستان و در کل خط تخریب جنبش سیاسی - انقلابی ایران بوده و هست.
با وجود تضاد ظاهری بین خطوط حکمتیست«خط رسمی و بدون رسمی» و بقیه ی ترتسکیست ها و منفردین که همگی زمانی در حزب حکمت و تقوایی و با هم مشغول توطئه برای نابودی جنبش کمونیستی و جنبش کارگری و جنبش انقلابی کردستان بودند، با«حزب ترتسکیست امپریالیستی» دارودسته ی تقوایی در ماهیت ترتسکیستی و ضد انقلابی آنها تفاوتی وجود ندارد و مبانی وماهیت اساسی دارودسته ی حکمتیست های «خط رسمی و بدون رسمی» و ترتسکیست های منفرد با ماهیت نظرات و عملی که«حزب ترتسکیست امپریالیستی» تقوایی انجام می دهد یکی است وهمه از یک آبشخور یعنی آبشخور ترتسکیسم آب می خورند.
در واقع آنچه حزب اخیر آشکارا انجام می دهد برخی از اینان در پس پرده ی مخالفت دروغین با امپریالیسم و یا برعکس مخالفت با طرح کردن امپریالیسم به عنوان یکی از دشمنان طبقه ی کارگر و خلق ایران زیر نام خط انحرافی«ناسیونالیستی» و هوار کشیدن«تضاد کار و سرمایه» که مطلقا و ذره ای هم باوری به آن ندارند و صرفا همچون تیله ای است که به میان می اندازند تا مانع وحدت جنبش طبقات خلقی در انقلاب دموکراتیک شوند، انجام می دهند.
 دارودسته «حزب ترتسکیست امپریالیستی» تقوایی و شرکا سرراست تر و آشکارتر ماهیت خط شان را به میان گذاشته اند، اما دارودسته های احزاب حکمتیست سالوس و دودوزه بازاند و در ظاهر خود را متفاوت از«حزب ترتسکیست امپریالیستی» نشان می دهند. هیچ کدام شان ذره ای از تخریب جنبش انقلابی کردستان و جنبش کارگری از طریق شدت بخشیدن به تضادهای درونی آن و ضربه زدن به وحدت طبقه ی کارگر و جنبش خلق دست بر نداشته اند. در یک کلام همه شان «کمونیسم کارگری» اند و در کنار حکمت و تقوایی و مثل قارچ و البته ترتسکیست و مزدور روییده و سروته یک کرباسند. وجه مشترک شان ترتسکیسم حکمتی، نفی مبانی انقلابی مارکسیسم - لنینیسم و تخریب در جنبش طبقه ی کارگر و خلق است.
جنبش انقلابی چپ ایران باید تمامی این ترتسکیست ها و کمونیسم دروغین کارگری شان را افشا کند. «کمونیسم کارگری» و «حکمتیسم» یعنی ضدیت با اصول انقلابی مارکسیسم - لنینیسم( - مائوئیسم)  و ضدیت با مبارزه ی انقلابی طبقه ی کارگر و ضدیت با جنبش انقلابی خلق ایران.
هرمز دامان
نیمه ی نخست
آبان 1403  
یادداشت
1-   برخی از مقالات نگاشته شده علیه اسماعیل بخشی به وسیله هوچیان ترتسکیست در سایت هاشان:
سخنی کوتاه با اسماعیل بخشی - یاشار سهندی
یحیی سنوار قهرمان جنبش ما نیست - در حاشیه اظهارات اسماعیل بخشی – ناصر زمانی
خامنه ای و سنوار دوروی یک سکه اند - نقدی به اسماعیل بخشی- مازیار رازی
درباره موضع اشتباه اسماعیل بخشی. علیه اپورتونیسم و تخریب شخصیت – سیاوش دانشور
استوری اسماعیل بخشی در کانتکست اشتباه قابل بررسی نیست - جوابی کوتاه به سیاوش دانشور - نسان نودینیان
یادداشتی انتقادی کوتاه بر دفاعیات سیاوش دانشور که جهت گیری بغایت انحرافی اخیر اسماعیل بخشی را می خواهد اشتباه جلوه دهد - ناصر بابامیری
بیشتر این حضرات بخشی را در خط «محور مقاومتی» ها می خوانند و می خواهند با «محور مقاومتی» ها بستیزند حال آنکه در نفی مبانی اساسی مارکسیسم – لنینیسم( - مائوئیسم) خودشان لنگه ی محور مقاومتی ها هستند.  
بیفزاییم: حتی اگر بخشی گرایشی به «محور مقاومتی» ها داشت نیز این شیوه ی برخورد به وی نبود. هوچیان ترتسکیست از زمره ی فرصت طلبانی بوده اند که همواره چنین شیوه های برخوردی را به کار برده اند.
یکی از این حضرات«لیدر»های حزب حکمتیست که ظاهرا به مقابله با تهمت زدن به بخشی بر می خیزد و نظر وی را صرفا اشتباه می نامد چنین می نویسد:
«اسماعیل بخشی یک رهبر کارگری است، متخصص سیاست خارجی و سیاست جهانی و تئوریها و جنبش ها نیست. او و دیگر رهبران کارگری مثل هر کس دیگری از جمله فعالین کمونیست و انقلابی اشتباه هم میکنند.»)در باره موضع اشتباه اسماعیل بخشی،علیه اپورتونیسم و تخریب شخصیت، سیاوش دانشور) 
به عبارت دیگر شما باید«متخصص سیاست خارجی  و سیاست جهانی و تئوری ها و جنبش ها» باشی تا بتوانی نظری در مورد حماس و یا یحیی سنوار و از این گونه مسائل ارائه کنی. امثال بخشی ( «فعالین کمونیست و انقلابی» را که یادش آمده اضافه کند برای درهم کردن نظرو رد گم کردن و پنهان کردن جوهر نظر آورده است!)چون کارگراند نمی توانند نظری دهند و اگر دهند اشتباه خواهند کرد. گویا بخشی ها وظیفه دارند که تنها به جنبش کارگری بپردازند و نه به «سیاست خارجی و سیاست جهانی و تئوری ها و جنبش ها»! این حوزه مال متخصصین و لابد افرادی از قماش خود این کلاش است.

۱۴۰۳ آبان ۱۳, یکشنبه

شورش یک زن

 
شورش یک زن 
علیه کوه ستم
 
در تاریخ  12 آبان ماه دختر دانشجویی با نام احتمالی آهو دریایی که در حال گذراندن ترم هفتم  خود در واحد علوم تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی بود هنگام ورود به دانشکده مورد بازخواست ماموران حراست دانشگاه در مورد پوشش اش( نداشتن حجاب و مقنعه) قرارمی گیرد. ماموران حراست در پی فشار به وی برای بردن اش به اتاق حراست با مقاومت وی روبرو می شوند و با گستاخی لباس وی را پاره کرده و بخشی از تن وی را برهنه می کنند. دانشجوی دختر که از زورگویی های ماموران حراست به شدت عصبانی می گردد به نشانه ی اعتراض به این اقدام ماموران حراست لباس خود را از تن در می آورد و در محوطه ی دانشگاه نیمه برهنه می شود.
تصاویر ویدیویی نشان می دهد که وی با آگاهی بر آنچه انجام داده است، آگاهی و روشن بینی بر چگونگی تاثیر آن بر دختران و زنان و مردمی که بی تردید از وی پشتیبانی کرده و خواهند کرد و با مبارزه ی خویش جنبش زنان را زنده نگاه داشته و خواهند داشت، و البته بر نتایج آن در مورد خودش و گرفتار شدن اش در دست هیولاهای شکنجه گر سپاه و همچنین آینده تحصیلی اش، با سر فرازی و با اعتماد به نفس بالا و بالیدن به خود و اقدام مبارزه جویانه اش، در حال قدم زدن در محوطه ی دانشگاه است.
 آنچه در حرکت هماورد طلبانه و رو به پیش آهو دریایی مهم و اساسی است و قطعا به وسیله ی دختران و زنان دنبال خواهد شد نه شکل حرکت اش یعنی نیمه برهنه شدن اش- چرا که این شکلی بوده که در آن موقعیت برای فراتر رفتن از شکل های جاری مبارزه که گاه منجمد می شوند، در دسترس ترین و یا یگانه سلاح آهو بوده و وی ناچار شده انجام دهد- بلکه مضمون آن یعنی  شورشی انقلابی است که وی بر علیه قوانین ستمگرانه ی نظام حاکم ولایت فقیه علیه دختران و زنان انجام می دهد.
آنچه آهو به عنوان یک واکنش مقابله جویانه در مقابل گستاخی ماموران زورگو و کثیف دانشگاه و آخوندهای مشمئز کننده و حکومت ولایت فقیه نسبت به خودش انجام داد تنها تجلی بیرون زدن فشار انباشت شده از ستم بر دختران و زنان ایران است. نشانگر طغیان یک زن به عنوان نماینده ای از دختران و زنان ایران در مقابل نه تنها پوشش اجباری، بلکه کوهی از ستم بر زنان ایران است.
و اما عمال حکومت آهو را با ضرب و شتم بازداشت کرده و گفته اند که وی دچار ناراحتی اعصاب بوده وبنابراین به وی را به بیمارستان روانی فرستاده اند!؟
بنگر بیشعوری و خود را به نفهمی زدن را! 
بنگر گمان به فریب خوردن توده ها را!
همان گونه که شورش«دختران انقلاب» تجلی زودهنگام خیزش بزرگ و کوبنده ی«زن، زندگی، آزادی» بودند، شورش آهو نیز می تواند یکی از تجلیات زودهنگام جنبش ها و خیزش های بزرگ تر زنان و توده ها علیه حکومت مرتجع ولایت فقیه باشد.   
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران

13 آبان 1403

۱۴۰۳ آبان ۱۱, جمعه

رذالت و حقارت دستگاه قضایی و خامنه ای


اعدام جمشید شارمند را که فردی وابسته به سلطنت طلبان مرتجع بود در این بزنگاه تنها می توان پاسخ ذلیلانه و مفلوکانه شخص خامنه ای و سران مرتجع سپاه و دیگر حاکمان جمهوری اسلامی به حملات اخیر دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل ارزیابی کرد که با اطلاعات تازه به نظر می رسد خسارات زیادی به سایت های موشکی ایران زده است. البته با نظرات کنونی در میان حکومتیان که سخن از پاسخ به حملات اسرائیل تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا می کنند شاید یکی از وجوه پاسخ به اسرائیل.
این در حالی است که به احتمال خامنه ای و سران سپاه بر سر فسخ حکم اعدام جمشید شارمند در حال معامله و چانه زنی با دولت های اروپای غربی و آلمان به ویژه در پی آزاد کردن چند تروریست سپاه از زندان های دولت های امپریالیستی بلژیک و سوئد و امتیاز گرفتن از آنها بودند.
به این ترتیب حکم یک زندانی که باید بر مبنای اتهام و محاکمه و منطبق با جرم اثبات شده اش داده شود، که در مورد پرونده جمشید شارمند ابهامات زیادی وجود داشت، می شود اعدام در پاسخ حملات نظامی یک دولت مرتجع به دولت مرتجع دیگر.  می شود حفظ فضای اعدام و کشتار بر فراز سر خلقی ناراضی از وضع کنونی اش و عصیانگر بر ضد حکومت تا مغز استخوان مرتجع ولایت فقیه.
این اعدام نقشی چندانی در تغییر سیاست کشورهای امپریالیستی غربی و اسرائیل در قبال جمهوری اسلامی نخواهد داشت زیرا که جان یک انسان ارزشی برای آنها ندارند و این دولت ها آن سیاستی را پیش می برند که اعلام کرده اند. اگر جمهوری اسلامی به اسرائیل حمله کند با توجه به توانایی های نظامی دولت مرتجع اسرائیل و امپریالیست های غربی ضربات بعدی این کشور به ایران احتمالا شدیدتر از آنی خواهد بود که این دفعه وارد کرده است.
اما در مورد زهره گرفتن از خلق و مبارزان خلق ایران:
خامنه ای و دفتر رهبری وسران سپاه مگر به گور برند این خیال خام را که بتوانند با این اعدام ها( فرقی نمی کند اعدامی یک مبارز انقلابی، یک مجرم مواد مخدر، یکی قربانی آسیب های اجتماعی یا یک سلطنت طلب باشد) و تداوم کشتارها خلق ایران را از راهی که در پیش گرفته است یعنی سرنگونی حکومت ولایت فقیه باز دارند.
مرگ بر سران دستگاه قضایی و خامنه ای
 مرگ بر خامنه ای
مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد مبارزه و انقلاب
 برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
11 آبان 1403