۱۴۰۳ خرداد ۲۱, دوشنبه

انتخابات متعفن

 
خامنه ای وانتخابات متعفن اش
 
همان گونه که می شد تصور کرد شورای نگهبان خامنه ای دست به حذف گسترده ی کاندیداها زده و از هشتاد نفر ثبت نام کرده هفتاد و چهار نفر را رد صلاحیت کرد و تنها بر صلاحیت شش نفر مهر تآیید زد. به این وسیله تا توانست افراد کاندید را محدود و دایره ی تحرک و امکان افشاگری های کاندیداها علیه یکدیگر را به حداقل ممکن رساند. این شش نفر کاندید نیز به گونه ای انتخاب شدند که به اصطلاح از تمامی جریان های درون حاکمیت و یا نزدیک به حاکمیت نماینده ای در این انتخابات باشد و مثلا پایه های اجتماعی همه ی جریان های حاکم پای صندوق رای بیایند.
از روحانیت( مبارز)مصطفی پورمحمدی، از جریان حاکم بر سپاه محمد باقرقالیباف و کمابیش علیرضا زاکانی، از جبهه ی پایداری سعید جلیلی، از جریان درون دولت رئیسی امیرحسین قاضی زاده هاشمی و از جبهه اصلاحات مسعود پزشکیان.
برخی از این افراد مانند پورمحمدی و قالیباف و زاکانی از جنایتکاران و دزدان و اختلاس گران بزرگ هستند و خامنه ای هم نشان داده است که هر چه افراد اختلاس گرتر و دزدتر(همچون قالیباف و زاکانی) و جنایتکارتر  و پلیدتر و پست تر بوده(همچون پورمحمدی و قالیباف) و مورد نفرت مردم باشند( و این سه نفر منفورترین افراد این لیست 6 نفره هستند) همان ها مورد تایید خامنه ای هستند و او مهم ترین پست های کشور را در اختیار آنها می گذارد. با توجه به این که  نوچه ی خامنه ای، شریعتمداری و جریان حاکم بر سپاه گفته اند که «دولت بعدی باید ادامه دهنده ی راه رئیسی باشد» احتمال باید داد که فرد مورد نظر برای ریاست جمهوری یکی از این افراد( به ویژه پورمحمدی و یا قالیباف) باشد و با نقشی که سپاه و بسیج در«مهندسی انتخابات» دارند نام وی از صندوق بیرون کشیده خواهد شد.
جریان اصلاحات و نقش اش در فریب دادن توده ها
اما بخش راست و میانه ی جریان اصلاحات که سه نفر را انتخاب کرده بود و خاتمی هم توپی اومده بود که«اگر نماینده ی ما تایید نشود ما در انتخابات شرکت نمی کنیم» شاهد تایید یکی از نماینده گان خود بود و بشکن زنان راه افتاد که در انتخابات شرکت کند!
جریان راست و میانه ی اصلاح طلبان نیز به سهم خود فریبکار است و برای شرکت در انتخابات و انداختن رای در صندوق له له می زند. این دارودسته دنبال جاه و مقام و موقعیت دولتی هستند و برای رسیدن به آن از هیچ فریب و مکری روگردان نیستند. در مورد انتخاب پزشکیان نیز بعید نیست که نامزد اصلی شان بوده است زیرا می توانستند تصور کنند که جهانگیری صددرصد رد صلاحیت می شود و امکان رد صلاحیت آخوندی نیز زیاد است. البته اگر این گونه نباشد که پیش از آن به اصلاح طلبان گرا داده باشند که اگر پزشکیان کاندید اصلاح طلبان گردد تآیید صلاحیت می شود و برای همین اصلاح طلبان وی را در لیست گنجانده باشند. این همه به ذوق آمدن اصلاح طلبان از انتخابات پیش از تایید صلاحیت نامزد خود و هوار راه انداختن در مورد تغییر یافتن وضعیت، نباید بی دلیل باشد!؟
این که این فرد در میان اصلاح طلبان تآیید صلاحیت می شود، جدا از این که این جریان را به درون انتخابات بکشند و با واسطه ی اینان بخش های از توده ها را به پای صندوق بیاورند و مثلا شرایطی را برای آشتی توده ها و حکومت فراهم کنند، دو دلیل مهم تر از بقیه دلایل است:
یکی این که این فرد خامنه ای را به عنوان ولی فقیه اش قبول داشته است و نه تنها علیه وی سخنی بر زبان نیاورده بلکه مجیز گوی و ستایشگر وی هم بوده است و دوم این فردی زاده ی آذربایجان و در نسبت با کردستان یعنی خلق های زیرستم است. از دیدگاه خامنه ای انتخاب این فرد در حد کاندید شاید بتواند به نوعی« دلجویی» از خلق هایی که در خیزش«زن، زندگی، آزادی» سرکوب شدند تعبیر گردد و اگر ممکن شد بخش هایی از آنها را به پای صندوق رای بکشاند. خامنه ای نمی توانست فردی از اصول گرایان را برای کشاندن خلق ترک و کرد و بلوچ و ... به انتخابات کاندید کند( انتخاب یک کرد و یا بلوچ هم، با توجه به نفرت عمیق این دو خلق که بیشترین سرکوب متوجه آنها و بیشترین کشتارها از میان آنان بود، تاثیری نداشت)، بنابراین فردی را انتخاب کرد که بتواند چنین نقشی را ایفا کند تا مثلا بگوید که ما مخالف این خلق ها نیستیم و از این جور حرف ها...
اما روشن نیست که این اصلاح طلبان با توجه به کدام تجربه ی موفق انتظار دارند که بتوانند مردم را به پای صندوق رای کشانده و نام کاندیدایشان را از صندوق بیرون کشند!
و حتی اگر در بهترین شرایط موفق شوند که چنین کنند( امری که بدون عقب نشینی خامنه ای و سپاه و تقلب نکردن آنها ممکن نیست) :
آیا آنها می توانند وزرایی باب میل خود انتخاب کنند زمانی که افراد برای مهم ترین پست ها را یا خامنه ای خود تعیین می کند و یا باید وی آنها را تایید کند؟ 
آیا می توانند اقداماتی در عرصه ی اقتصاد و سیاست انجام دهند که خامنه ای و باندهای اصول گرای حاکم موافق آن نباشند؟
آیا آنها این عبارت را که خاتمی بر زبان آورد که «رئیس جمهور جز تدارکات چی نیست» را فراموش کرده اند؟
آنها به تنهایی 8 سال و به همراه جریان عدالت و توسعه روحانی 8 سال دیگر و در مجموع 16 سال بخش مهمی از قدرت را در دست داشتند و نتوانستند کاری را صورت دهند. حال چه تغییری رخ داده که آنها امیدوار شده اند می توانندکاری کنند؟!
اگر این تجارب ملاک قرار گیرد که باید قرار گیرد و اصلاح طلبان نیز به خوبی آنها را می دانند، آن گاه آنچه در بالا گفته شد بیشتر رو می آید:
اصلاح طلبان(راست ها و میانه های این جریان) «صندوقی» هستند و دنبال پست و مقام و جای پایی در حکومت برای چرب و چیلی کردن خود. از این رو آنها برای فریب توده ها هر کاری که از دست شان برآید می کنند و هر قول بی خاصیت و عمل نشدنی می دهند. اینکه آنها موفق شوند در یک شرایط استثنایی رای ای بیاورند یک چیز است و اینکه «دوم خرداد» دیگری را رقم بزنند چیزی دیگر و از آن فریب های آشکار و برداشتن سنگ هایی برای نزدن است!   
طبقه ی کارگر و توده ها انتخابات را تحریم خواهند کرد
 طبقه ی کارگر، کشاورزان و نیز لایه های میانی جامعه که نیروهای محرک انقلاب دموکراتیک ایران را تشکیل می دهند همچون انتخابات 1400 و انتخابات مجلس شورا و خبرگان در انتخابات شرکت نکرده و آن را تحریم خواهند کرد.  ازمیان دلایل مهم بسیاری که برای چنین تحریمی وجود دارد دو دلیل اقتصادی و سیاسی مهم تر است و برآمد اوضاعی است که تمامی توده ها آن را به روشنی تجربه و تحلیل کرده اند.
یکم: وضع اقتصادی هولناکی که بیش از دو دهه است بر کشور حاکم شده و توده ها را به فلاکت کشانده است. آنها تا کنون نه تنها کوچک ترین اقدامی مثبتی به نفع تغییر این وضع از جانب حکومت و افرادی و جریان هایی که برای ریاست جمهوری و یا مجلس انتخاب کرده اند ندیده اند بلکه بر عکس وضع معیشت و زندگی روزمره ی خود را همواره و روز به روز به سوی بدتر شدن دیده اند.
دوم: وضع سیاسی و فرهنگی اختناق آوری که بر کشور حاکم شده است نه تنها کورسویی از بهتر شدن را به توده ها و پیشروان آنها نشان نداده بلکه این اختناق روز به روز بدتر شده است. اگر هم تغییری به نفع توده ها صورت گرفته( مثلا پیشرفت در به دست آوردن خواست آزادی حجاب) نتیجه ی مبارزات توده ها و به ویژه زنان و جانفشانی هاشان و دادن قربانیان فراوان برای خواست های خود بوده است.
خامنه ای و سپاه پاسداران اش برای حفظ این وضع سیاسی و فرهنگی اختناق آور به سرکوب خشن هر گونه اعتراض و جنبش توده ها برای خواست های خود که در جنبش های پیاپی سه دهه ی اخیر شاهد آن بوده ایم و آخرین آن خیزش« زن، زندگی، آزادی» بوده است، دست زده اند. این سرکوب ها و جنایاتی که در طی آنها صورت گرفته توده ها را از تمامی ارکان حکومت به ویژه راس آن یعنی خامنه ای و دفتر و باندش به تنفری وصف ناپذیر کشانده است.
این دو دلیل مهم ترین دلایلی است که خشم و نفرت توده ها را برانگیخته است. اکنون دریایی از خون بین توده ها و خامنه ای و سپاه پاسداران اش به وجود آمده است. نه خامنه ای و نه اصلاح طلبان نمی توانند بر این نفرت و کینه ی برحق آب سردی بپاشند. توده ها این نفرت و کینه را حفظ کرده و جز با سرنگونی حکومت آرام نخواهند گرفت.
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
21 خرداد 1403 

۱۴۰۳ خرداد ۱۸, جمعه

تقابل های اوج گیرنده بین دزدان و جنایتکاران برای تصرف پست ریاست جمهوری

 
 خامنه ای و تعیین رئیس جمهور آینده
 
جدال تسنیم و حقانیان
به جدال تسنیم و وحید حقانیان باید در ادامه و یا به موازات جدالی نگریست که بخشی از سپاه با نماینده گان انتخاب شده برای مجلس در مورد ریاست مجلس و انتخاب یکی از این افراد به جای قالیباف داشت؛ یعنی با رسایی و نبویان و دیگران. در عین حال باید این احتمال را داد که  پشت حقانیان در خود سپاه و یا سازمان اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه هم محکم باشد که به این راحتی به تسنیم  و سپاه می توپد. و زمانی که کسی به تسنیم می تازد به خامنه ای که سپاه را تنها ابزار قدرت و تسلط و مانده گاری ولایت فقیه می داند می تازد.
از سوی دیگر کسی که تسنیم را نماینده ی جریانی می داند که در تمامی اموری که به آن مربوط نیست دخالت می کند احتمالا باید واقف باشد که جریان هایی که درون سپاه مسلط هستند، صرفا نوچه و پادوی خامنه ای نیستند بلکه در امور دفتر خامنه ای هم مداخله کرده و احتمالا برای خامنه ای و جریان وی تصمیم هم می گیرند(اگر این نکته درست باشد، آینده فامیل خامنه ای چندان تامین نیست).
حقانیان می تواند یک احمدی نژاد دیگر باشد. کسی که بسیار می داند و احتمالا دانسته هایش را تنها در مغز خویش نگه نداشته بلکه آنها را بین باندی که او یکی از عناصر آن است پخش کرده است. اطلاعات حقانیان به دلیل شغل اش، از همه ی دستگاه ها و افراد و جریان های مسلط بر آنهاست. به طور کلی خامنه ای هر کس و جریانی را که حذف و یا از صحنه ی اصلی سیاست رانده است، کسی یا جریانی دیگر بر جای آن ظهور کرده است.    
باندهای مخالف یکدیگر درون سپاه پاسداران
سپاه پاسداران در تمامی زمینه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی داخلی و در روابط خارجی، قدرت را دست دارد. اما پاسداران یک جریان یکدست نیستند. هم درون سپاه و بین سران و باندهای حاکم بر سپاه و هم بین این باندهای نظامی و باندهای اداری حاکم تضادهای بیشمار بروز کرده است. بر این مبنا هم تجزیه های بی پایان درون سپاه صورت گرفته و هم در سال ها پیش رو بازهم تجزیه های بیشتری صورت خواهد گرفت. این تجزیه ها در دفتر خامنه ای و مجلس و دولت و دستگاه های دیگر که خود نیز پر از جریان ها و باندهای متضاد و درگیر با یکدیگر است بازتاب یافته و بیش از این نیز بازتاب خواهد یافت. چنانچه شرایط کنونی در عرصه ی اقتصادی و سیاسی تداوم یابد مجموعه ی این تضادهای درونی که بر بستر جنبش توده ای و نقش مهم آن، تشدید خواهد شد کل حاکمیت را به تجزیه و شقه شقه شدن و فروپاشی سوق خواهد داد و حتی امکان سرکوب یکدست جنبش توده ای را نیز از آنان خواهد گرفت.
نگاهی به سرکوب«جنبش زن زندگی آزادی» نشان می دهد که تضادهای زیادی در مورد شکل سرکوب و نیز سرکوب و یا عقب نشینی در مقابل آزادی حجاب و پس از اینها در مورد کشته شدن رئیسی و حتی اکنون برگزاری انتخابات ریاست جمهوری وجود داشته و دارد.   
دفتر خامنه ای
دفتر خامنه ای بر خلاف نام اش یک نهاد کوچک نیست بلکه اکنون یک نهاد سیاسی و اقتصادی و فرهنگی  بزرگ است که از نظر سازمانی موقعیتی برتر نسبت به دیگر دستگاه های قانون گذاری و قضایی و اجرایی و نیز شورای نگهبان و شورای مصلحت نظام و مجلس خبرگان دارد. یعنی وضعی که پس از ایجاد هر نهاد و سازمان مالخور یا بودجه خور به دردنخوری در حکومت به وجود می آید و میل به گسترش و استحکام و ثبات منافع خویش دارد بارها بیشتر در مورد دفتر خامنه ای صدق می کند. این دفتر به دلیل گل و گشاد بودن اش به قطب های متضاد تقسیم شده است. تمامی جریان های متضاد صاحب نفوذ در سپاه پاسداران، سازمان های اطلاعاتی و حفاظت اطلاعات سپاه و به همین سان اداری های حاکم و باندهای روحانیون نیز در این دفتر حضور دارند.
 داشتن موقعیت در دفتر خامنه ای برای باندها
در واقع این دفتر سازمانی است به رهبری خامنه ای که بخش های حاکم جریان های اصول گرا را درون خود جمع کرده تا به آن ها سهم دهد و در عین حال مانع از تلاقی منافع گروهی و باندی آنها شود و جلوی بروز درگیری ها و جنگ تمام عیار میان آنها را بگیرد. به عبارت دیگر مرکز آشتی باندهای مسلط اصول گرا گردد. گرچه تحکم های خامنه ای برای سکوت این جریان ها مقابل یکدیگر و دست نزدن به« لجن پراکنی» علیه یکدیگر، نقش آن چنانی در رفو و هم بست تضادهای بین این باندها نداشته است و این را همین که پس از زده شدن این چنین حرف هایی نیاز است سازمان اطلاعات و وزارت کشور اطلاعیه دهند که با هر کس افشاگری کند چنین و چنان می کنیم نشان می دهد، اما اگر همین ها نیز گفته نمی شد و سهم باندها تا حدودی داده نمی شد، این ها یکدیگر را بیش از اینها دریده بودند.
رائفی پور و ایمن آبادی ادامه دادند و برای حرف های خامنه ای تره هم خرد نکردند!
سوی دیگر این قضیه این است که باندهای اصول گرایی که درون دفتر هستند از چند و چون قدرت خامنه ای و فامیل اش بیشتر از آن چه این قدرت در بیرون تجلی می کند و به اصطلاح متحد و همبسته نشان می دهد، اطلاع دارند. به عبارت دیگر آنها ضعف های خامنه ای و مجتبی و کلا خاندان خامنه ای را بسیار بهتر می دانند و از دزدی ها و جنایات آنها بهتر آگاه اند. از این روست که خامنه ای نمی تواند تضاد و جنگ بین باندها برای مدتی طولانی کنترل کند و هشدارها و رفوگری هایش نقشی کاملا موقت دارد. و این به این دلیل است که خودش نیز در وضعیتی به سر می برد که یک افشاگری ساده ی اقتصادی و سیاسی در مورد وی و یا دیگر افراد خانواده اش می تواند زیر پایش را میان همین چند درصد حامیان اش خالی کند.
برای نمونه نگاه کنیم به ایجاد پرسش های تازه در مورد کشته شدن رئیسی به وسیله ی رهبر یکی از این باندها رائفی پور و زیر سئوال بردن سوار هلی کوپتر نشدن بذرپاش در آخرین لحظه و اکنون کاندید شدن اش برای ریاست جمهوری و همچنین ایمن آبادی که وزرای رئیسی را« مار در آستین» وی خواند.
با توجه به اقدامات احمدی نژاد و اکنون تقابل حقانیان با تسنیم و یا در واقع با باندهایی درون سپاه که خود نماینده ی خامنه ای به شمار می آیند می توان مطمئن بود که خامنه ای خیلی توان کنترل اوضاع درون جریان اصول گرا و باندهای آن را ندارد. عکس العمل وزارت کشور و سازمان اطلاعات و خط و نشان کشیدن برای نامزدهای ریاست جمهوری و در واقع برای باندهای گوناگون عموما اصول گرا که افشاگری نکنند، چنانکه تاریخ گذشته نشان می دهد، بی خاصیت و بی نتیجه است. 
 سیاست داخلی
در سیاست داخلی خامنه ای به رئیس جمهوری نیاز دارد که همچون رئیسی یک جلاد و یک قصاب باشد. با توجه به ناتوانی جمهوری اسلامی در دست زدن به اصلاحات اقتصادی و سیاسی و بنابراین امکان رشد و گسترش جنبش های توده ای خامنه ای به رئیس جمهور و دولتی نیاز دارد که بتواند سپاه و نیروهای اطلاعاتی را یک پارچه نگاه دارد و ساطور قصابی را بر سر توده ها فرود آورده و جنبش آنان را به خاک و خون کشد. از این نظر شاید قالیباف که سرکوب خونین جنبش دانشجویی در 18 تیر مایه ی فخر و مباهات وی بود فردی امتحان پس داده باشد.
 ممکن است برای خامنه ای و باندهای همراهش در سپاه این تصور که قالیباف می تواند یک رضاخان قلدر دیگر باشد، آنها را به این متمایل گرداند که وی را رئیس جمهور بعدی کنند. شاید از این نظر و بر مبنای قول هایی که به وی داده شده است می باشد که قالیباف خود را کاندید کرده است؛ اگر چه حفظ ریاست مجلس از جانب وی تا حدودی این گمان را خدشه دار می کند.(جدا از شبهه ی مهندسی کردن انتخابات، این امکان نیز هست که باندهای مخالف قالیباف از جمله جبهه ی پایداری و جریان رائفی پور و باندهای پشتیبان شان در سپاه و همچنین  جریان های مخالف خود خامنه ای که در ارگان ها نیز نفوذ دارند و پشتیبانی آنها از کاندیداهای خود، مانع این امر شود). 
ولی فقیه بعدی نوکر سران سپاه
اما قالیباف فرد بسیار جاه طلبی است و مشکل که اگر رئیس جمهور شود و بتواند باند خود را در همه ی عرصه ها به باند حاکم تبدیل کند، به آن قناعت کند. جاه طلبی وی خاموش نخواهد شد و وی به دنبال آن خواهد بود که ولی فقیه را نیز تعیین کند و در عین حال از قدرت وی بکاهد و به قدرت خود بیفزاید.
به هر صورت رسیدن قالیباف و یا کسانی همچون وی به ریاست جمهوری ممکن است خیال خامنه ای را از جهت سرکوب های یکدست جنبش های توده ای تا حدودی راحت کند اما نگرانی های تازه ای به وجود خواهد آورد. نگرانی هایی که در صورت انتخاب قالیباف به ریاست جمهوری، خامنه ای را راحت نخواهد گذاشت.   
سیاست خارجی
مشکل دیگر خامنه ای سروسامان  دادن به سیاست خارجی است. او یا باید روسیه و شرق را انتخاب کند و یا آمریکا و غرب را. به نظر می رسد که آن بلوکی که خامنه ای می تواند به آن اتکا کند و مثلا با برداشتن تحریم ها و ورود سرمایه های خارجی سروسامانی به اقتصاد کشور دهد امپریالیست های غربی و در راس آنها آمریکا باشد نه روسیه. در مورد چین نیز تفاوتی نمی کند. خواه رابطه با روسیه باشد و خواه با غرب، در جایگاه چین در روابط خارجی ایران تفاوت چندانی ایجاد نمی شود. شاید تا حدودی امکان خرید نفت ارزان و یا مبادله ی آن با کالا از بین رود. ساخت اقتصادی چین وابسته به امپریالیست های غربی است نه به روسیه.
 در هر حال به نظر می رسد که روند کنونی بیشتر به طرف سازگاری با غرب پیش می رود تا روسیه. در اینجا قالیباف همان قدر می تواند نقش سازشگر را با غرب ایفا کند که امثال لاریجانی که اغلب این چنین در مورد نقش وی در دنبال کردن سیاست خارجی روحانی گفته می شودمی توانند اجرا کنند.
شاید از نظر باندهایی در سپاه و در دفتر که دنبال رییس جمهور کردن قالیباف هستند این باشد که کاری را لاریجانی می تواند انجام دهد از عهده ی باند قالیباف نیز بر می آید اما کاری که از قالیباف بر می آید یعنی رفتن در نقش رضاخان قلدر احتمالا از لاریجانی ساخته نخواهد بود.
تایید کاندیداهایی از تک تک جناح ها
بالاخره ممکن است خامنه ای تصمیم بگیرد که از تک تک جناح ها نماینده ای در انتخابات بگذارد. روشن است که خامنه ای حداکثر قابلیت جامعه را برای حضور در پای صندوق حدس زده است. یعنی می داند که اگر حتی یک یا چند کاندید اصلاح طلب را در بین کاندیداهای تایید صلاحیت شده قرار دهد با توجه به مخالفت توده ها با اصلاح طلبان و اساسا انتخابات، درصد چندانی به رای دهنده گان اضافه نخواهد شد و در هر حال پیروزی از آن کاندید خامنه ای خواهد بود.
اما با چنین کاری می تواند مثلا نخست فضایی را که پس از«جنبش زن زندگی آزادی» بر ذهن توده ها غالب شده است به نفع سازش با حکومت تضعیف کند و دوما به کشورهای خارجی مثلا دموکرات منش شدن اش را نشان دهد.
 با این همه، اگر چنین شود او مجبور شده است که یک عقب نشینی دیگر  انجام دهد. یعنی کاندیداهایی از همه ی جناح ها و از جمله اصلاح طلبان حکومتی در انتخابات بگذارد تا هر کدام بتوانند بخش هایی از لایه هایی که به آنها اتکاء دارند به میدان بکشند و به اصطلاح حال و هوای انتخابات را نسبت به انتخابات مجلس به نفع حکومت تغییر دهند.
 در نهایت خامنه ای و سپاه، کاندیدای مورد نظرشان را از صندوق بیرون خواهند آورد. لیست شورای نگهبان و مواضع ارگان های سپاه و نیز کیهان تا حدودی می تواند این کاندیدا را مشخص کند.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
18 خرداد 1403 

 

۱۴۰۳ خرداد ۱۴, دوشنبه

توده ها و انتخابات ریاست جمهوری

 
دیدگاه های متضاد در مورد انتخابات ریاست جمهوری
 ثبت نام کاندیداهای ریاست جمهوری در انتخاباتی که ظاهرا ناخواسته است از روز 10خرداد آغاز شد و تا پایان امروز 14 خرداد که آخرین فرصت ثبت نام است، ادامه یافت. افرادی که تا کنون برای ریاست جمهوری ثبت نام کرده اند و تعدادشان به 80 نفر می رسد عموما از اختلاس گران و جنایت کاران مشهور باندهای گوناگون اصول گرا، اصول گرایان سابقا دارای پست و مقام و اینک مغضوب همچون احمدی نژاد و برخی وزرای دولت روحانی و در کنار آنها تعدادی از اصلاح طلبان هستند.
گرچه هنوز تا این کاندیداها به وسیله ی شورای نگهبان خامنه ای( در واقع دفتر خامنه ای) تأیید یا رد صلاحیت شوند زمان باقی است اما همین که این تعداد و این افراد از باندها و جریان های گوناگون حاکمیت برای کاندید شدن ثبت نام کرده اند و اساسا کل انتخابات ریاست جمهوری باید حداقل از سه دیدگاه متضاد مورد بررسی قرار گیرد: از دیدگاه ثبت نام کننده گان و کاندیداهایی که تایید می شوند، از دیدگاه  خامنه ای و از دیدگاه توده ها.
کاندیداهای ثبت نام کرده
در مورد کسانی که ثبت نام کرده اند باید گفت که چندین و چند انگیزه وجود دارد که نخستین آن رقابت برای گرفتن پست ریاست جمهوری در صورت تأیید صلاحیت است. ریاست جمهوری جزو نان و آبدارترین مشاغل دولتی است و هر کس سکان آن را در دست داشته باشد اگر به حداکثر خواست های خود نرسد به حداقل آن که بهره بردن از موقعیت مالی آن و سپس سازمان دادن آشکار و پنهان یاند خود و قوی کردن آن در مقابل دیگر باندها و البته امکان زد و بند با این باندها است دست می یابد. در کنار آن و به دلیل همین موقعیت این امکان نصیب اش می شود که با برنامه های خامنه ای برای انتخاب جانشین اش درافتد و اگر توانست، شرایطی بهتر در حکومت پس از خامنه ای بیابد و به اصطلاح باند اول و حاکم شود.
در عین حال اگر کاندیدای این باندها رد صلاحیت شوند از همین مرحله ی کوتاه کاندید کردن و رد صلاحیت خود نهایت استفاده را برده از یک سو می توانند خودی نشان دهند و بگویند که  کی و چی هستند و آن چه را دارند از دست ندهند و ضمنا جا پایشان در حکومت را محکم تر کنند و از سوی دیگر اگر بتوانند طی همین مدت کوتاه فضایی ایجاد کنند که هواداران بیشتری بیابند و هزینه های رد صلاحیت  شان به وسیله ی خامنه ای و باند شورای نگهبان اش را بالاتر ببرند و به این ترتیب از موقعیت استفاده کرده و وی را آشکار و پنهان بکوبند و از قدرت وی در جدال های آینده بکاهند.
کاندیداهای که تایید صلاحیت می شوند
اما کاندیداهایی که صلاحیت شان تایید می شود چنانچه از باندهایی باشند که بخش عمده ی قدرت را در دست دارند تلاش خواهند کرد باندهای رقبا را کنار زده و به ویژه با باند حاکم یعنی باند خامنه ای بستیزند. اینکه خامنه ای در سخنرانی روز 14 خرداد خود می گوید«علیه یکدیگر لجن پراکنی نکنید»، در مورد همین افرادی است که تایید صلاحیت می شوند. این افراد و باندها پس از تأیید صلاحیت این امکان را می یابند که ستاد انتخاباتی تشکیل دهند و برای ترغیب و جذب رای دهنده گان که عموما همان پایه های اجتماعی اصول گرایان است( بین 4 تا 8 درصد جامعه) هر چه بیشتر فسادها، دزدی ها و اختلاس ها و ضعف های مدیریتی و اگر شرایط امکان داد حتی جنایات یکدیگر را افشا کنند. در واقع آنچه خامنه ای آن را «لجن پراکنی» می داند افشای همین دزدی ها و اختلاس ها و جنایات افراد حکومت رئیسی است که بیشترشان رابطه ی نزدیکی با وی داشته اند. جنبه ی مضحک قضیه این است که خامنه ای که دیگران را از دنبال کردن قدرت برحذر می دارد خود تمامی قدرت و پست و مقام ها را مستقیم از طریق دفترش در اختیار گرفته و اجازه نمی دهد کسی بدون اجازه ی خود و دفترش آب بخورد.  یا این که در این ولایت فقیه، اعضای مجلس خبرگان که قرار بوده است بر اعمال ولی فقیه نظارت کنند اینک خودشان زیر نظارت ولی فقیه هستند( کسی که خدا از زبان اش سخن می گوید دیگر چه نیازی به نظارت دارد و اساسا چه کسی می تواند بر وی نظارت کند؟!) نشان می دهد که چقدر خامنه ای دنبال پست و مقام و قدرت نبوده است!؟ و باز بی مسئولیت پذیرترین فرد در قبال اعمال سه دستگاه، خودش همه ی کاره ی این سه دستگاه و البته شورای نگهبان است.   
از سوی دیگر باندهایی که پست ریاست جمهوری را به دست می آورند می توانند چنان که اشاره کردیم با امکاناتی که داشتن این پست به مدت حداقل 4 سال در اختیارشان می گذارد خود را بهتر سازمان دهند و توان مقابله ی بیشتری را با باند خامنه ای و دفترش داشته باشند. باید اشاره کرد که اگر این ها نزدیک ترین به خامنه ای و حتی انتخاب خودش باشند بازهم مانع و رادعی وجود نخواهد داشت که با خامنه ای دربیفتند. احمدی نژاد و رئیسی( به ویژه اگر مسجل شود که خامنه ای وی را حذف کرده است) این را آشکارا نشان داده اند.
خامنه ای و دفترش
اما از دیدگاه خامنه ای و دفترش، مهم ترین مساله انتخاب فردی نزدیک به خود از این باندها و  دارودسته های فاسد و دزد و جنایتکار برای پیش بردن برنامه های جاری داخلی و خارجی و نیز ایجاد شرایط لازم برای انتخاب ولی فقیه بعدی است.
در اینجا خامنه ای باید نامی را از صندوق بیرون آورد که یا از باند خودش باشد و یا بسیار نزدیک به این باند. هر گونه ریسکی در این مورد و به هر دلیلی جز این که فردی و باندی را روی کار آورد که غیر قابل کنترل گردد، حذف کردن وی را آن هم پس از کشته شدن رئیسی مشکل می کند و هزینه ها را برای خامنه ای و دفترش بالا می برد. 
از سوی دیگر این انتخابات می تواند فرصتی نصیب اش کند تا بتواند تا حدودی نفرت و کینه ی مردم از خامنه ای و حکومت اش را که پس از افت نسبی جنبش«زن زندگی آزادی» بیش از پیش شده بود، کاهش دهد؛ به اصطلاح شرایطی فراهم آورد تا مردم احساس کنند که مثلا وضع تغییر کرده است و حداقل بخشی از کسانی که در انتخابات مجلس شورای ملی( دور اول و دوم) در خانه نشستند به پای صندوق رای بیایند.( شاید بتوان کاندیدا شدن یک زن برای انتخابات و نیز عدم تهاجم پاسداران و لباس شخصی ها به جشن و سرور و رقص هواداران پرسپولیس در خیابان های شهرهای ایران را جزوی از همین برنامه دانست. اگر چنین باشد آن گاه بخشی از عقب نشینی های خامنه ای به شکلی موذیانه صورت گرفته است).
جدا از این ها تمایل خامنه ای می تواند این باشد که به کشورهای دیگر نشان دهد که شکست اش در دوره انتخابات مجلس، یک شکست موقتی بوده است و او توانسته با سیاست، بخشی از توده ها را با انتخابات ریاست جمهوری اش همراه کرده و یک انتخابات زنده و پرشور برگزار کند.
 این ها بیشتر در صورتی می تواند رخ دهد که خامنه ای تعدادی از کاندیداها را تایید صلاحیت کند که در باند وی نیستند و نیز در صورتی است که این افراد بتوانند حرف هایی بزنند که در همان چارچوب افشای فساد و دزدی و رانت و اختلاس و جنایت دیگر باندها و از جمله باند رئیسی- علم الهدی باشد. چنان که دیده شد خامنه ای در آخرین سخنرانی اش به عمد وقت زیادی را- نسبت به خود انتخابات - به رئیسی اختصاص داد و احتمالا یکی از انگیزه هایش آن بود که کاندیداها علیه دولت رئیسی و فسادها و دزدی هایش و بنده ی خامنه ای بودن اش و ناتوانی هایش در اداره ی کشور چیزی نگویند.
تنها در این صورت است که ممکن است بخشی از توده هایی که در انتخابات مجلس شرکت نکردند و البته تنها در جهت مخالف خامنه ای و دفترش، به برخی از این گونه کاندیداها رای دهند. اگر قرار باشد کاندیداها علیه یکدیگر«لجن پراکنی» نکنند و خیلی محترمانه بر سر همه چیز سرپوش گذارند، امکان رای این بخش از توده ها وجود ندارد و انتخابات اگر بدتر از انتخابات مجلس نشود احتمالا بهتر از آن نیز نخواهد شد.
توده ها
از آنچه تا کنون و از پس از دوم خرداد76 گذشته می توان حدس زد که خامنه ای نه اهل عقب نشینی آشکار و نه ریسک است. خامنه ای تنها به اکنون فکر نمی کند و به تداوم ولایت فقیه و جمهوری اسلامی اش فکر می کند. از این رو جدای برخی نمایش ها برای فریب توده ها، مشکل که گامی در خلاف جهت آنچه تا کنون انجام داده است بردارد؛ یعنی حذف رقبا به هر قیمت و از جمله ترور آنها و سازمان دادن باند خودش برای تسلط بر تمامی امور کشور؛ این ها راهکارهایی بوده است که همواره و در طی 25سال اخیر جهت اصلی حرکت خامنه ای را تعیین کرده اند.
در مقابل در نوع نگاه توده ها به خامنه ای و جمهوری اسلامی به دلیل پشت سرگذاردن تجارب فراوان از مبارزه با جمهوری اسلامی و همچنین خیزش ژینا، تغییری به وجود نمی آید. توده ها در عین دنبال کردن افشاگری های پیش روی باندها از یکدیگر که به احتمال زیاد و علیرغم وراجی های خامنه ای رخ خواهد داد، آن را تنها منبعی از دلایل برای کینه و نفرت بیشتر خود از جمهوری اسلامی خواهند یافت.
روشن است که از مدت زمانی پیش، بین نوع نگاه توده ها به مسائل کشور و نوع نگاه باندهای حاکم به ویژه باند خامنه ای تضاد فاحشی به وجود آمده است. این تضاد از یک سو بر مبنای وضع بحرانی زندگی عادی توده ها و برنامه های حکومت استوار است و آنها در مقابل خود حکومتی می بینند که به تنها مشکلی که فکر نمی کند مشکلات توده هاست و بدتر از آن خود حکومت این مشکلات و مصائب را همواره بد و بدتر کرده است تا جایی که بخش مهمی از توده ها به ویژه طبقه ی کارگر و کشاورز و نیز لایه های پایین خرده بورژوازی در ایران در وضع فلاکت باری به سر می برند؛ و از سوی دیگر بر مبنای رفتاری است که خامنه ای و باندش با اعتراضات و مبارزات و جنبش های آنان از سال 88 به این سو کرده و آنها را به خاک و خون کشیده است.
بر این مبنا می توان مطمئن بود که اکثریت توده ها در رای گیری شرکت نخواهند کرد و در عین حال همه ی طبقات خلقی و همه ی بخش های زیر ستم جامعه به مبارزات خود با حکومت ولایت فقیه تا سرنگونی آن ادامه خواهند داد.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
14 خرداد 1403 

۱۴۰۳ خرداد ۱۳, یکشنبه

دو وبلاگ تازه

 

ما دو وبلاگ تازه راه اندازی کرده ایم. به احتمال در آینده تغییراتی در این وبلاگ ها و گونه ای تقسیم مقالات بین آنها صورت خواهد گرفت. از جمله تلاش خواهیم کرد که برخی از مقالات گذشته را که در وبلاگ کنونی قرار داده نشده است در این وبلاگ ها قرار دهیم. همچنین  جدا از اخبار، مقالات یا بخشی از مقالات مفید و یا قابل نقد و بحث را در آنها مندرج کنیم.  طبعا در صورتی که مشکلی برای وبلاگ کنونی و اصلی ما پیش آید و ما قادر به کار در آن نباشیم یکی از این وبلاگ ها مرکز اصلی فعالیت ما خواهد شد.
در زیر آدرس این دو وبلاگ درج شده است:

https://masiresorkh.blogspot.com/

https://rasa001.wordpress.com/



۱۴۰۳ خرداد ۹, چهارشنبه

مساله ی مواضع درست در قبال جنگ غزه

  
 مواضع انقلابی در مورد جنگ غزه 
و مواضع مرتجعین سلطنت طلب و حکام جمهوری اسلامی  

حکومتی که  زیر نام ولایت فقیه بر ایران حاکم شده است در طی سال ها به بنیان نهادن و تجهیز و پشتیبانی مادی جریان ها و سازمان هایی در فلسطین و از جمله جهاد اسلامی و حماس و نیز حزب الله دست زده که علیرغم اینکه طی دهه های اخیر با اسرائیل درگیر بوده اند اما هیچ بویی از آرمان های پیشرو بشری نبرده و ماهیتی کاملا ارتجاعی داشته اند. تداخل پشتیبانی از خلق فلسطین به وسیله ی توده ها و پشتیبانی حکومت از سازمان های مرتجعی همچون حزب الله و جهاد اسلامی و حماس تا حدودی بر مساله ی پشتیبانی از خلق فلسطین تاثیر گذاشته و شبهه های معینی را در میان جوانان و توده ها پدید آورده است.
 پشتیبانی از مبارزات انقلابی دیگر خلق ها
نخست باید بر این دیدگاه پافشاری کنیم که خلقی که در نبرد با حکومت استبداد دینی و مبارزه برای آزادی و دموکراسی است باید از تمامی خلق هایی که در نبرد برای استقلال و آزادی خویش هستند پشتیبانی معنوی و تا آنجا که می تواند پشتیبانی مادی کند. اگر کسانی جز این بیندیشند و خلق را محصور در منافع صرف داخلی خویش و بی اعتنا به مبارزات خلق های دیگر کشورها گردانند به منافع آتی خلق ضرر می رسانند و مانع پیروزی وی می شوند. هر گونه موضع نادرست در قبال مبارزات دیگر خلق ها، درون جنبش توده هاو در رابطه ی درونی طبقات خلقی در ایران بازتاب یافته و تاثیر می گذارد و موجب بروز اشتباهات و انحرافات در این جنبش و انقلاب و آینده ی آن خواهد شد.
مواضع سلطنت طلبان و دارودسته های ترتسکیست 
 در مورد مساله ی فلسطین دو اشتباه و دو دام وجود دارد که نباید گرفتار آنها شد.
یکی اینکه با گفتن این که اسرائیل با حماس می جنگد و خلق فلسطین با حماس و حماس با جمهوری اسلامی یکی هستند، جنگ اسرائیل علیه خلق فلسطین را جنگی صرفا بر علیه حماس و از اینجا علیه جمهوری اسلامی و بنابراین برحق جلوه داده، همچون سلطنت طلبان و شاه پرستان و ترتسکیست های مرتجع در کنار دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیست های غربی و عملا علیه خلق فلسطین و مبارزات آن قرار گرفت.
این درست است که اکنون رهبری بخشی از خلق فلسطین در دست حماس است اما نباید به این دلیل، حماس و خلق فلسطین را درهم کرد و از پشتیبانی خلق فلسطین سرباز زد. از نظر کمونیست ها و مبارزین پیشرو این که حماس به این جایگاه رسیده اشتباه بخشی از خلق فلسطین است. اشتباه به این شکل که پس از آن همه مبارزه به پیشوایی سازمان های مبارز و پیشرو انقلابی و دموکرات به عقب برگشته و رهبری جریانی ماهیتا مرتجع را پذیرفته است. این اشتباه در شرایط معین تاریخی( اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی) در منطقه و جهان از جمله افت جنبش انقلابی طبقه ی کارگر و افول احزاب کمونیست و همچنین بر زمینه ی تاریخ مبارزه ی خلق فلسطین و وضع سازمان های پیشرو توده های فلسطینی از جمله سازمان آزادیبخش رخ داده است و شرایط معینی نیز برای رفع آن نیاز است. 
 در اینجا بین موضع انقلابیون و مرتجعین سلطنت طلب تفاوتی اساسی وجود دارد. بنیان این تفاوت بر آن است که انقلابیون بر علیه دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیست ها بوده و هستند و جنگ کوچک امپریالیست ها و صهیونیست ها با حماس را با جنگ بزرگتر آنها علیه خلق فلسطین درهم نمی کنند، و در جنگ کوچک نیز مرتجعین بزرگ یعنی امپریالیست و دولت صهیونیستی اسرائیل را با مرتجعین کوچک یعنی حماس یکی نمی گیرند، حال آنکه سلطنت طلبان همچون محمدرضا شاه شان نوکر امپریالیست های غربی و پشتیبان دولت مرتجع اسرائیل بوده اند و جنگ امپریالیست ها و دولت اسرائیل را نه علیه خلق فلسطین بلکه صرفا علیه حماس جا می زنند و جنگ با حماس را جنگ با جمهوری اسلامی جلوه می دهند و به این ترتیب وانمود می کنند که اسرائیل در حال یاری دادن به جنبش علیه جمهوری اسلامی است(در حالی که برعکس امپریالیست ها و اسرائیل با سرکوب و کشتار خلق فلسطین به تمامی جنبش های انقلابی و مردمی ضربه می زنند). برخی از سلطنت طلبان مرتجع از جنایات اسرائیل لذت می برند و به نفع کشتارهای اسرائیل در غزه، داریه و تنبک می زنند و جوری نشان می دهند که انگار اسرائیل با جمهوری اسلامی می جنگد نه با خلق فلسطین. در حالی که جنایات صهیونیست های اسرائیلی علیه خلق فلسطین از پیش از به وجود آمدن جمهوری اسلامی در ایران وجود داشته است و جنگ غزه ادامه ی آنهاست. برخی دیگر نیزدر کنار محکوم کردن حماس و جمهوری اسلامی، به ظاهر و شل و ول جنایات اسرائیل را هم محکوم می کنند و قیافه ی آزادیخواه و دموکرات می گیرند. اما چنین مواضعی دروغین است زیرا این ها هم در عمل همان راهی را می روند که دیگر سلطنت طلبان مرتجع می روند. هر دو زیر نام محکوم کردن حماس و جمهوری اسلامی در حقیقت مبارزات خلق فلسطین را محکوم کرده و از دولت اسرائیل پشتیبانی می کنند و در جبهه ی امپریالیست های غربی قرار می گیرند.   
مواضع مرتجعین ولایت فقیهی و جریان های توده ای- اکثریتی
اشتباه دوم این است که پشتیبانی از خلق فلسطین به پشتیبانی مطلق از جریان هایی مانند حماس بینجامد. چنین دیدگاه ها و نظراتی، حاملین آنها را نزدیک به مواضع جمهوری اسلامی و جریان های محور مقاومت و توده ای - اکثریتی ها می کند و موجب می شود با آنها در یک خط قرار بگیرند.
مواضع این دسته ها چنین است که پشتیبانی از خلق فلسطین را با پشتیبانی از حماس و در نتیجه جمهوری اسلامی یکی می کنند. این در حالی است که باید از یک سو میان خلق فلسطین و حماس و از سوی دیگر میان حماس و اسرائیل و امپریالیست های غربی تمایز قائل شد.
گفتنی است که حماس تا آنجا که در غزه حاکم بوده و هست و در چارچوب ملت فلسطین یک جریان ارتجاعی است. در اینجا بین ماهیت ارتجاعی حماس و ماهیت ارتجاعی جمهوری اسلامی تفاوت چندانی نیست و همین پذیرش یگانگی نسبی دو ماهیت ارتجاعی، چنین موضعی را از جمهوری اسلامی و دارودسته های محور مقاومتی و جمهوری اسلامی جدا می کند.
اما حماس در چارچوب مبارزات خلق فلسطین با اسرائیل یعنی در رابطه ی خارجی، یک سازمان کوچک از مسلمانان سنی فلسطین، هر چند ارتجاعی اما زیرستم است. در این جا و در رابطه با حماس، امپریالیست ها و دولت صهیونیستی اسرائیل ستمگر هستند و باید نسبت به حماس بسیار بیشتر مورد افشاگری و تهاجم قرار گیرند. چنین موضعی از یک سو موجب خط و مرز با جمهوری اسلامی است چرا که در هر صورت علیه حماس هم هست و از سوی دیگر موجب آن می گردد که خط فاصل معینی میان جریان های انقلابی کمونیست و دموکرات آزادیخواه با مرتجعین سلطنت طلب کشیده شود که با دولت اسرائیل و امپریالیست ها همسو هستند.
 به این ترتیب موضع درست در قبال حماس از یک سو بر تمایز ماهیت ارتجاعی حماس نسبت به ماهیت انقلابی خلق فلسطین قرار می گیرد و از سوی دیگر بر تمایز ماهیت یک جریان ارتجاعی اما زیر ستم در برابر دولت اشغالگر اسرائیل و امپریالیست های ستمگر. در رابطه ی نخست این حماس است که باید افشا شود و با آن مبارزه صورت گیرد. در رابطه ی دوم در حالی که ارتجاعی بودن حماس باید افشا شود اما افشاگری و تهاجم به اسرائیل و امپریالیست های غربی به وجه غیر قابل قیاسی بسیار بیشتر از حماس باشد و بنابراین مانع از یک کاسه شدن همه ی مرتجعین شود.
برخی می گویند که چون استبداد دینی حاکم از حماس پشتیبانی می کند ما نباید پشتیبانی کنیم. اما ما نه از حماس ارتجاعی بلکه اساسا از خلق ستمدیده ی فلسطین پشتیبانی می کنیم. در مورد حماس نیز ما در حالی که حمله ی اصلی مان علیه دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیست های مرتجع است که به نیرنگ و شیادی خود را پشتیبان جنبش مردم ما جا می زنند، در عین حال ماهیت ارتجاعی برنامه های حماس را مورد نقد قرار می دهیم. در افشای ماهیت ارتجاعی حماس و جریان هایی مانند حزب الله و جهاد اسلامی و تعیمیم برخی وجوه آنها به جمهوری اسلامی ما با نظرات جمهوری اسلامی خط و مرز می کشیم و در خط جمهوری اسلامی و گروه های محورمقاومتی و توده ای- اکثریتی ها قرار نمی گیریم.
چنین مواضعی نه تنها مانع آن است که ستیز با جمهوری اسلامی به کجراه رود بلکه برعکس از یک سو موجب جدایی مواضع  جنبش و انقلاب از جمهوری اسلامی خواهد شد و دروغین بودن دفاع جمهوری اسلامی از خلق فلسطین را افشا خواهد کرد و برگی را از دستان آن بیرون خواهد آورد و از سوی دیگر موجب ژرفش و غنای مبارزه و ویژگی های دموکراتیک و آزادیخواهانه و استقلال طلبانه ی جنبش در داخل کشور خواهد گردید.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
نهم خرداد 1403

حمله ی وحشیانه ی دولت صهیونیستی اسرائیل به رفح

 
 
حمله ی وحشیانه ی دولت صهیونیستی اسرائیل به رفح و کشتار توده های فلسطینی
 
دولت متجاوز اسرائیل که تاریخی مملو از جنایت علیه خلق فلسطین را پشت سرگذارده با حمله به اردوگاه آواره گان فلسطینی برگ دیگری بر جنایات خود افزود. این دولت اشغالگر با دو حمله ی پیاپی که در روزهای یکشنبه ششم و سه شنبه هشتم خرداد 1403( 26 و 28 مه 2024) صورت داد منطقه ای در رفح را که به نام«منطقه ی انسانی» نامگذاری شده بود ویران کرد. در این حملات که به اصطلاح برای نابودی باقیمانده ی تشکیلات حماس انجام گرفت در مجموع 73 نفر(یکشنبه 45 و سه شنبه 28 نفر) کشته شدند که بخشی از آنها زنان و کودکان بودند.
نتانیاهو قصاب
پس از این حمله نتانیاهو صهیونیست و قصاب مرتجع برای خلق فلسطین اشک تمساح ریخت و مدعی شد که نتایج این حمله علیرغم خواست دولت اسرائیل و«اتفاقی غم انگیز» بوده چرا آن گونه که صهیونیست ها خواهان آن بودند پیش نرفته و به دلیل آتش سوزی در نتیجه ی مهمات حماس در منطقه ی مورد هجوم، به کشتن تعدادی غیرنظامی انجامیده است. این ادعاهای مضحک و ادا و اطفارهای دلسوزانه در حالی است که دولت صهیونیستی در طول نزدیک به هشت ماه جنگ، نسل کشی به راه انداخته و بیش از 36 هزار نفر از مرد و زن و کودک فلسطینی را قتل عام کرده است.
امپریالیست های دودزه باز 
در کنار دولت اسرائیل و حملات وحشیانه ی آن به رفح که نزدیک به یک میلیون و 400 هزار فلسطینی از خانه و کاشانه ی خود رانده و آواره شده در آن زندگی می کنند، امپریالیسم آمریکا قرار گرفته است. امپریالیسم آمریکا که در حال حاضر دولت بایدن سکاندار آن است علیرغم برخی تضادها با دولت اسرائیل( تضادهای حزب دموکرات با حزب حاکم بر اسرائیل لیکود) پشتیبانی تمام عیار برای اسرائیل در جنگ غزه بوده است و از هر اقدام آن آشکار و پنهان پشتیبانی کرده است.
در حال حاضر دولت بایدن به دلیل وحشت از برافروخته شدن خشم توده ها در سراسر جهان و بروز جنبش های اجتماعی در آمریکا به نفع خلق فلسطین که جنبش توفنده ی دانشجویی در ماه گذشته یکی از آنها بود دست به دودوزه بازی زده است. از سویی برای« دموکرات» و خوش چهره نشان دادن خویش مدعی بوده که بمب و جنگ افزار در اختیار دولت اسرائیل قرار نخواهد داد و از سویی دیگر هر چه دولت اسرائیل نیاز داشته است به وی داده است؛ از سویی به اسرائیل هشدار داده است که به رفح حمله نکند و از سوی دیگر پس از این حملات مدعی شده است که«آمریکا برای باور نیست که عملیات اسرائیل در رفح واقع در جنوب لبنان یک عملیات تهاجمی تمام عیار است.»( سخنان جان کربی سخنگوی شورای امنیت کاخ سفید در 8 خرداد) و از زیر بار مسئولیت خود در قبال حملات اسرائیل شانه خالی کرده است. پرسش این است که اگر آنچه اسرائیل تا کنون انجام داده و اکنون نیز انجام می دهد، «عملیات تهاجمی» علیه خلق فلسطین نیست پس چیست؟!
با توجه به اینها شکی نیست که حمله به رفح با توافق پنهانی امپریالیسم آمریکا به رهبری بایدن «دموکرات» و دولت های امپریالیستی مرتجع اروپای غربی و در راس آنها انگلستان و آلمان و فرانسه صورت گرفته است. در حقیقت دولت اسرائیل این گونه جنایات را بدون توافق و پشتیبانی این امپریالیست ها انجام نمی داد و نمی توانست انجام دهد.
مبارزات خلق فلسطین مورد پشتیبانی همه ی خلق های آزادیخواه جهان است
جنایات دولت اسرائیل در غزه محکوم است و علیه آن مبارزه صورت گرفته و باز هم صورت خواهد گرفت. این  نظر و خواست همه ی کمونیست ها و مبارزین آزدیخواه و توده های ستمدیده ی جهان است. خلق های سراسر جهان با گردهمایی و راه پیمایی علیه دولت اسرائیل و امپریالیست خشم و نفرت خود را علیه جنایت علیه خلق فلسطین نشان خواهند داد و مرتجعین را در رسیدن به اهداف خویش ناکام خواهند ساخت.
مبارزات خلق فلسطین برای کسب سرزمین اشغال شده ی خویش همواره مورد پشتیبانی تمامی خلق هایی قرار گرفته است و می گیرد که برای استقلال و آزادی و دموکراسی و سوسیالیسم و کمونیسم مبارزه می کنند. خلق ایران نیز به سهم خود در تمامی طول تاریخ مبارزات خلق فلسطین همواره پشتیبان این خلق بوده است و از این پس نیز خواهد بود.
مرگ بر دولت صهیونیستی اسرائیل
مرگ بر امپریالیست ها
زنده باد مبارزات خلق فلسطین برای رهایی و آزادی
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
نهم خرداد 1403

۱۴۰۳ خرداد ۶, یکشنبه

تحریم انتخابات ریاست جمهوری 1403

 
امیدهای واهی 
و 
تحریم 
 
تغییری در برنامه و شیوه ی حکومت خامنه ای به وجود نخواهد آمد!
با توجه به در دستورکار قرار گرفتن انتخاب رئیس جمهوری جدید جمهوری اسلامی، به نظر می رسد که برخی از باندهای اصول گرای درون حاکمیت و همچنین برخی از اصلاح طلبان امید دارند که مثلا خامنه ای از خر شیطان پیاده شود و با آنها راه آمده اجازه دهد که یک انتخابات ریاست جمهوری مثلا آزادتری شکل گیرد و فرد و گروهی که بتوانند امور کشور را درست اداره کرده و بحران اقتصادی- سیاسی کنونی را بهتر کنترل و مدیریت کنند بر سرکارآیند.
این ها همه توهم و خیال خامی بیش نیست. خامنه ای و دفترش بیش از 8 سال یعنی تمامی دوران ریاست جمهوری روحانی مشغول توطئه و دسیسه بودند تا حکومتی که یک بار و با توجه به سرکشی احمدی نژاد و باندش از دست شان در رفته بود و به دست بخش های کمی«نامحرم» تر همچون روحانی و جریان عدالت و توسعه افتاده بود دوباره به دست آورند و به اصطلاح آن را یکدست کنند، حال چنین افرادی را باید یا خیلی ابله و یا خیلی از مرحله پرت تصور کرد که حتی فکر آن را به مخیله ی خود راه می دهند که مثلا خامنه ای بیاید و اجازه دهد این حکومت به دست یک دسته از نظر آن ها «نامحرم» دیگر بیفتد.
خیر! این یک تصور منطبق با تکامل واقعیت در سیاست حاکم نیست و تنها خواب و خیال مشتی باندهای مرتجع اصول گرا و یا راست ترین اصلاح طلبان است که کاسه ی گدایی برای چندتایی پست و مقام و یا چند صندلی مجلس( به گفته ی محمد خاتمی) به دست گرفته اند و التماس کنان به در بیت می زنند. خامنه ای و دفترش و دارودسته ی باند حاکم اصول گرا چنین اجازه ای نخواهند داد.
خامنه ای خواه مستقیم و خواه از طریق بلندگوهای خود در دو مجلس شورا و خبرگان و همچنین عناصر خود در دولت و دستگاه قضایی و سپاه و مطبوعات ... به شورای نگهبان  دستور خواهد داد که ساطور قصابی اش را فعال کند و تمامی کاندیدها از باندهای غیرخودی گرفته تا راست ترین لایه های اصلاح طلبان به جز کاندیدای مورد نظر خود و باندش را از دم تیغ  بگذراند(کما اینکه حسین شریعتمداری بلندگوی خامنه ای و روزنامه ی کیهان اش چنین کرد و دستورات خامنه ای را به شورای نگهبان داد). یعنی همان وضعی که به هنگام انتخاب رئیسی در انتخابات پیشین به وجود آمد دوباره تکرار خواهد شد. تازه، اگر در بهترین حالت کسانی از این تیغ به در روند باید آنهایی باشند که خامنه ای از حضورشان خیال اش راحت باشد. به این معنا که این افراد بی پشتوانه و تنها عروسک هایی بی خاصیت برای تزیین انتخابات خواهند بود و مردم به آنها رای نخواهند داد.
وانگهی مدت هاست که خامنه ای انتخابات رقابتی و استفاده از اصلاح طلبان کاسه ی گدایی پست و مقام به دست را به گور سپرده و این را برخی از اصلاح طلبان بی خاصیت حاضر نیستند بفهمند.  چنین اندیشه هایی هم نشانگر ضخامت هاله ی ابری از امید به خامنه ای و دم و دستگاه دفترش است که بر ذهن شان حاکم شده است و از جمله امید به اینکه با حفظ مواضع اصلاح طلبانه( گیریم راست ترین نوع آن) بتوانند در دم و دستگاه حاکم که سیاست های اجرایی اش نه تنها در جهت مخالف کوچک ترین تغییر و اصلاحی حرکت می کند بلکه برعکس هر روز بیشتر سیاست های ارتجاعی تر قرون وسطایی تر را برنامه ریزی و اجرا می کند، جا پایی برای خود بیابند وهم نشانگر رذالت اینان است که با پرتاب چنین تیله هایی میان هواداران خویش و مردم، برخی را به تغییر از بالا امیدوار می کنند.
تحریم انتخابات ریاست جمهوری
 در اطلاعیه خود با نام کشته شدن جلاد در یکم خرداد 1403 پس از اشاره به مرگ رئیسی چنین نوشتیم:
«اما آنچه که در حال حاضر بخش مهم قضیه است همین دو ماه و اندی فرصت برای انتخاب رئیس جمهور خامنه ای است... تا انتخاب فردی به جای رئیسی یک خلاء و بحران نسبی در حکومت و قدرت برای اجرای امور پیش خواهد آمد و فضای سیاسی جامعه را داغ تر و جوشش و غلیان سیاسی توده ها را شدت خواهد بخشید.»
روشن است که جدا از مبارزات جاری که در حال تداوم است، نخستین امری که به ذهن اکثر مبارزان جنبش آمده است تحریم کردن انتخابات همانند انتخابات دورهای اول و دوم مجلس کنونی است. این تحریم از یک سو به توده ها قدرت و یگانگی شان را بیشتر نشان خواهد داد و از سوی دیگر دوقطبی موجود در جامعه رابه نفع قطب توده ها تقویت خواهد کرد.
رشد افشاگری های جریان های اصول گرا علیه یکدیگر
در کنار تحرک جنبش توده ها در مقابل حکومت، در این مرحله رقابت میان باندهای اصولگرا بازهم شدیدتر خواهد شد و دعوا و جنگ آنها برای کسب موقعیت در حاکمیت بالا خواهد گرفت. به احتمال همچون گذشته خامنه ای از شورای نگهبان خواهد خواست که تعداد کاندیداها را به حداقل برساند. امری که موجب می شود جدال میان جریان های اصولگرایی که کاندیدا ندارند با آنها که کاندیدایشان قبول شده است در گیرد و افشاگری های بیشتر علیه یکدیگر صورت دهند.
همچنین به احتمال خامنه ای شرایطی فراهم خواهد کرد که فرد مورد نظر او رقیبی در میان کاندیداهایی که صلاحیت شان پذیرفته شده است نداشته باشد. این نیز می تواند دعوای میان اصول گرایان را به مقابله ی آنها با خامنه ای بکشاند.
در واقع با توجه به این که اصول گرایان هر روز بیشتر تجزیه می شوند و به رقابت های شدید و زیرآب یکدیگر را زدن برای کسب قدرت می پردازند، تجزیه و رقابتی که درون دفتر خامنه ای نیز نافذ شده و هسته ی سخت قدرت را نیز دربر گرفته است( خود رئیسی به همراه باندش جزیی از این هسته بود)، تصور اینکه خامنه ای هر نظری را که داشت به ساده گی می تواند عملی کند روز به روز بیشتر از بین می رود و خود وی در میان دریایی از تضادها میان باندهای رقیب پیرامون اش ضعیف تر می شود. از این رو این امکان دور از ذهن نیست که حملات مستقیم و غیرمستقیم( شاید بیشتر غیرمستقیم) از جانب جناح های اصول گرای مخالف خامنه ای به وی صورت گیرد. این حملات احتمالا شدت خواهد گرفت اگر رئیسی به قتل رسیده باشد و افزون بر آن در میان کاندیداها افراد منتسب به جریان رئیسی- علم الهدی رد صلاحیت شده و امکان رقابت با جریان های دیگر را نداشته باشند. در چنین صورتی  امکان شدت گرفتن افشاگری ها از سوی این جریان و کلا جریان هایی که کاندیدایشان رد صلاحیت شده در موارد گوناگون و از جمله در مورد مرگ رئیسی بیشتر می شود.
تردیدی نیست که همه ی این درگیری ها و جدال ها و افشاگری های گرگ ها علیه یکدیگر برای تکامل جنبش توده ها مفید است. اینها می تواند از یک سو ارتجاع حاکم به ویژه هسته ی سخت قدرت را به تجزیه ها و ریزش ها و ناتوان شدن بیشتر بکشاند و از سوی دیگر قطب توده ها و انقلاب را بیشتر تقویت کند و به پیش براند.  
زنده باد مبارزه ی توده ها
مرگ بر جمهوری اسلامی
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
 ششم خرداد 1403