۱۴۰۱ مهر ۱۸, دوشنبه

آغازکننده گان اعتصابات سیاسی طبقه ی کارگر!

 

درود به کارگران عسلویه و آبادان و بوشهر این آغاز کننده گان اعتصابات سیاسی طبقه ی کارگر!

اعتصاب کارگران پتروشیمی عسلویه و پالایشگاه آبادان و پتروشیمی بوشهر و آغاز ورود طبقه ی کارگر به انقلاب بزرگ خلق ایران

کارگران:

ما به دلیل پشتیبانی از هموطنان خود به انقلاب پیوستیم

 شعارهای سیاسی کارگران

مرگ بر دیکتاتور

 امسال سال خونه، سید علی سرنگونه

 

با ورود طبقه ی کارگر، طبقه ای که هم یکی از نیروهای محرکه اساسی انقلاب کنونی است و هم باید انقلاب را رهبری کند، این انقلاب می رود که به یک انقلاب واقعی تبدیل شود!

 

بیشتر کارگران عسلویه و پتروشیمی بوشهر کارگرانی هستند که از استان های گوناگون به این مکان ها آمده اند. آنها خود از انقلاب تاثیر گرفتند و انقلاب را به یک انقلاب واقعی در تمامی شئون زندگی اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی خود تبدیل خواهند کرد. 


درود به کارگران مبارز

درود به طبقه ای که آماده ی نبردهای بزرگ می شود

مرگ بر جمهوری اسلامی

برقرارباد جمهوری دموکراتیک خلق ایران به رهبری طبقه ی کارگر

 

 گروه مائوئیستی راه سرخ

ایران

18 مهر 1401

۱۴۰۱ مهر ۱۷, یکشنبه

وضع کلی طبقه ی کارگر

 
 
وضع کلی طبقه ی کارگر در مرحله ی کنونی انقلاب ایران
 
طبقه ی کارگر و امکانات تبدیل خیزش انقلابی جاری به یک انقلاب واقعی
 از زمان آغاز خیزش انقلابی جاری که به گونه ای می توان آن را مرحله ای نوین در تکامل انقلاب دموکراتیک نوین ایران و چنانچه مفهوم خاص انقلاب را در نظر داشته باشیم مرحله ی نخستین انقلاب 1401 ایران دانست، طبقه ی کارگر ایران به گونه ای مستقل و با هویت طبقاتی خویش نقشی در آن نداشته است و انقلاب محدود به جوانان به ویژه زنان، دانشجویان، دانش آموزان و فرهنگیان و تا حدود کمی کسبه و بازاریان( در روز شنبه 16 مهر شرکت بازاریان به ویژه بازاریان تهران که نقشی بسیار مهم و کلیدی در کشور دارند بیشتر شده است) بوده است.(1)
وضع اعتصابات اقتصادی
مبارزات طبقه ی کارگر ایران در دو دهه ی اخیر عمدتا گرد خواست های اقتصادی صورت گرفته است. نقطه های اوج تکامل این جنبش های کارگری، مبارزات کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، کارخانه ی نیشکر هفت تپه، فولاد اهواز( اعتصابات این دو کارخانه ی اخیر به جنبش هایی در سطح شهرهای شوش و اهواز کشیده شدند) کارخانه های هپکو و آذرآب اراک و بالاخره مبارزات اقتصادی کارگران شجاع پیمانی وزارت نفت بوده است. در دیگر موسسات و کارخانه ها و کارگاه ها در حالی که مبارزات اقتصادی روی داده است اما این مبارزات هرگز به سطح کارخانه های مزبور و کارگران پیمانی شرکت نفت نرسیده و عموما پیرامون عقب افتادن حقوق ها و دیگر شرایط کار بوده است.    
وضع بخش های پیشرو طبقه ی کارگر
در شرایط کنونی کماکان کارگران همین کارخانه ها، هسته ی پیشروتر طبقه ی کارگر را تشکیل می دهند. کارگران شرکت واحد و نیشکر هفت تپه دارای سندیکا هستند و سازمانده مبارزات کارگران پیمانی وزارت نفت شورای کارگران است که تشکلی است خودروییده از مبارزات کارگران و طبعا غیر قانونی.
استبداد و نبود تشکل های سیاسی
نخستین دلیل عقب افتادن طبقه ی کارگر از خیزش جاری وجود استبداد مذهبی حاکم بوده است. به دلیل وجود استبداد بر تمامی شئون زندگی اجتماعی و سیاسی، این طبقه هرگز نتوانسته حزب سیاسی خود را داشته باشد. یورش به سازمان های انقلابی چپ ایران و کشتن بسیاری از رهبران و کادرها و اعضای آنها در سه ساله ی نخستین انقلاب 57 و همچنین اعدام های سال 67 شدیدترین ضربات را بر پیشروان سیاسی طبقه ی کارگر زد و یک نسل از انقلابیون را از بین برد. این امر بر سازماندهی سیاسی طبقه ی کارگر بدترین تاثیر را گذاشته است.
استبداد و نبود تشکل صنفی
استبداد مذهبی حاکم نه تنها پیشروترین عناصر مبارز چپ را قلع و قمع کرد و به این وسیله هر گروه و سازمان سیاسی کمونیستی را از بین برد، بلکه همچنین مانع شکل گیری تشکل های صنفی کارگری به ویژه سندیکاهای مستقل کارگری گردید. دو سندیکای شرکت واحد و نیشکر هفت تپه با پشتکار و مبارزات طولانی کارگران توانست تشکیل شود و به یاری همین مبارزات هم تا کنون تداوم یافته است. امر نداشتن تشکل صنفی مانع از سازماندهی کارگران در کارخانه ها و رشته ها و همچنین در سطح کشور برای حقوق صنفی و اقتصادی خویش شده و این طبقه را در وضعیت بسیار عقب مانده ای نگه داشته است.
برقراری فضای خفقان و پلیسی بر رشته ها و کارخانجات کلیدی
جز این ها استبداد مذهبی حاکم  از همان آغاز یک فضای پلیسی و نظامی بر تمامی موسسات و کارخانه های کلیدی حاکم کرد و آن را ادامه داد. این فضای پلیسی مانع مهمی در راه هر گونه شکل گیری هسته ها و کمیته های مبارز کارگری در کارخانه ها شده و تا حدود زیادی کارگران را به انفراد و تنها دنبال کردن منافع شخصی خویش کشاند. 
نقش گزینش در تبدیل موسسات و کارخانه ها به دنبالچه ی حکومت
جمهوری اسلامی با تحلیل دلایل بروز انقلاب 57 و به ویژه چگونگی شکل گیری و تکامل مبارزات کارگران خواه در دوران انقلاب( پس از کشتار میدان ژاله) و خواه در دوره ی 60- 58 به تسویه ی موسسات و کارخانه های استراتژیک کشور دست زد تا با این کار خود یکی از مهم ترین کانون های اساسی انقلاب را مسدود کند و از کار بیندازد.(2) بر طبق همین برنامه در این دوره ی 40 ساله، کارگران این گونه کارخانه باید از یک دالان گزینشی رد می شدند تا بتوانند به استخدام موسسه یا کارخانه در آیند(این امر در بسیاری از کانون ها و از جمله دانشگاه ها صورت گرفت). از سوی دیگر این امر به گزینش گران اجازه می داد تا افرادی را که یا تعهد به حکومت جمهوری اسلامی دارند( وابستگاه سپاه، بسیج و نیروهای اطلاعاتی و یا افراد وابسته به حکومت) و یا حداقل مخالف آن نیستند( خانواده های شهدای جنگ) را استخدام کند. این امر به شکل گیری یک سری باندهای حکومتی درون موسسات و کارخانه ها کلیدی به ویژه صنعت نفت که کلیدی ترین بخش اقتصاد ایران بود، انجامید.
پیمانی کردن کارها
یکی دیگر از شگردهای استبداد مذهبی حاکم تجزیه طبقه ی کارگر به واحدهای بسیار کوچک در موسسات و کارخانه های بزرگ و کلیدی بود. جدا از منافع اقتصادی این امر برای سرمایه داران بوروکرات – کمپرادور جمهوری اسلامی و محروم کردن کارگران از حقوق رسمی، این امر منجر به این شد که طبقه ی کارگر تجزیه شده و منافع هر بخش جدا از بخش دیگر شود. به این ترتیب کارگران رسمی، کارگران پیمانی، کارگرانی با قراردادهای سه ماه کار و ... به وجود آمد و اختلافات میان این بخش ها تا حدودی حاکم بر اتحاد میان کارگران شد. در اعتصاب اخیر کارگران پیمانی صنعت نفت ما به روشنی نتایج این اختلافات و تاثیرات آن را در اعتصابات مشاهده می کنیم.
بحران اقتصادی کشور و فلاکت طبقه ی کارگر
به آن چه در بالا گفته شد باید بحران اقتصادی کشور را افزود. این بحران، طبقه ی کارگر و به ویژه لایه های نیمه ماهر و ساده ی آن را که به هر حال دستمزدشان کمتر از بخش ماهر است به فقر و فلاکتی هولناک کشانده است و در مجموع این طبقه را چنان اسیر وضع معاش و زندگی خویش کرده که کمتر فرصتی برای فکر در مورد امور دیگر دارد. آنجا هم که به مبارزه دست می زند عموما باید برای عقب افتادن حقوق ماهانه ی خویش مبارزه کند. این امر گونه ای سر در گریبانی  رنج آور برای بیشتر لایه های این طبقه به ویژه بخش های میانی و پایین طبقه به وجود آورده است و هر کارگر را به گونه ای دچار این فکر که چگونه گلیم خود را از آب بکشد.  
آنچه به گونه ای مختصر بر شمردیم و نکات ریز و درشت دیگر مانع شکل گیری اعتصابات سیاسی و یا حتی اعتصابات اقتصادی با خواست های پیشروتر شده است.
اما جدا از این ها که از نقش پلید حکومت و سیاست های ارتجاعی و مستبدانه ی آن در میان کارگران و برخی ویژگی های درونی خود طبقه ی کارگر ایران ناشی می شود، باید به نقش گروه های سیاسی ای نیز توجه کرد که ادعای چپ داشتند.
تبدیل جریان های چپ انقلابی به رویزیونیست و ترتسکیست
طی سرکوب خونین جریان های سیاسی چپ در سال های  67- 57 که در تمام ایران و به ویژه در کردستان صورت گرفت، تقریبا بیشتر عناصر پیشرو و انقلابی سازمان های سیاسی مبارز کشته شدند و بخش های باقی مانده به خارج گریختند. بخش هایی نیز پس از دوران زندان یا به زندگی معمولی در ایران تن دادند و یا راه خارج در پیش گرفتند. آنچه نکته ی کلیدی است این که بخش عمده ی نیروهای سیاسی باقی مانده پس از سال 67 که عمدتا در خارج اسکان گزیدند به انفعال فکری و عملی در غلتیدند.
در این جا دو مساله بیش از دیگر مسائل موجب به انفعال کشیده شدن فکری و عملی نیروهای انقلابی چپ( و ما تنها در مورد این نیروها صحبت می کنیم و نه درباره ی رویزیونیست های توده ای- اکثریتی و یا جریان های سه جهانی و یا ترتسکیست های حکمتی) شد. یکی غالب شدن روحیه ی شکست و انفعال پس از شکست طبقه ی کارگر ایران و کلا شکست انقلاب بزرگ 57 که همه با هزاران آرزو در خدمت آن قرار گرفته بودند، و دیگری شکست طبقه ی کارگر چین در 1976 و از بین رفتن آخرین دولت واقعا سوسیالیستی در جهان. امر سومی که به این انفعال کمک کرد سکنی گزیدن طولانی در کشورهای امپریالیستی غرب و به دست آوردن موقعیت های اجتماعی و مالی خوب بود. این ها موجب شد که انگیزهای انقلابی دوران نخستین سال های انقلاب از بین برود و بسیاری از افراد این جریان ها یا صرفا مشتی حراف شوند که در حرف چیزی و در عمل زندگی چیز دیگری هستند و یا به با دلیل تراشی و توجیهات تئوریک- سیاسی به جریان های مرتجع حکمتی- ترتسکیستی و رویزیونیستی توده ای - اکثریتی بپیوندند.  
چنان که می دانیم در کنار سازمان ها و جریان های انقلابی که از بیشترشان اثری باقی نماند، دو جریان ضد مارکسیستی- لنینستی نیز وجود داشتند. یکی جریان های رویزیونیستی حزب توده- اکثریت و راه کارگری، و دیگری جریان های ترتسکیستی که در ایران با نام حکمتی ها مشخص می شوند. البته جریان های دیگری نیز طی سال های 70 به بعد سبز شدند از جمله چپ نویی ها، مارکسی ها و مارکسیسم غربی و ... که همه به یکی از این دو جبهه ی اصلی تعلق داشتند و وجه همگی شان بلا استثناء نفی تئوری های اساسی و انقلابی مارکسیسم بود.
 این ها تقریبا بیشترین نیروهایی را که زیر نام «چپ» فعالیت می کردند در بر می گرفتند. جریان های مزبور از یک سو دارای نیرویی آنچنانی درون ایران و درون طبقه کارگر ایران نبودند و از سوی دیگر آنجا که بودند( تقریبا بیشتر جاهایی که کارگران دست به مبارزات طولانی زدند) سیاست شان تماما اکونومیستی بوده و مبارزات کارگران را اسیر شورا سازی و کمیته سازی و یا صرفا سندیکا سازی کردند.
 به این ترتیب این ها که بخش عمده ی افرادی را تشکیل می دادند که می توانستند میان کارگران کار کنند نه مارکسیسم- لنینیسم مورد ادعا شان را میان کارگران تبلیغ  می کردند و سطح آگاهی سیاسی - انقلابی این طبقه را بالا می بردند، نه فعالیتی در جهت ایجاد سازمان انقلابی درون طبقه ی کارگر انجام می دادند( خودشان را همان سازمان و حزب می دانستند) و نه تلاشی برای این که طبقه ی کارگر نقش رهبری خویش و سازنده ی کمونیسم را دریابد. علنی گرایی مفرط، اکونومیسم و سیاست های ضد مارکسیستی - لنینیستی ماحصل کار این جریان ها درون طبقه ی کارگر ایران بود.
به این ترتیب طبقه ی کارگر ایران و به ویژه بخش پیشرو آن نه تنها از جانب حکومت مستبد ضربات پی در پی خورد بلکه این جریان ها نیز که مدعی بودند سازمان و حزب طبقه ی کارگرند نیزبا سم پاشی های خود علیه مارکسیسم – لنینسم و تبلیغ رویزیونیسم و ترتسکیسم ضربات متوالی ای به آن وارد کردند. و به اصطلاح به جای این که این طبقه را پیش ببرند به عقب بازگرداندند و در اسارت افکار بورژوایی قرار دادند.
تفاوت بزرگ شرایط طبقه ی کارگر ایران در سال های 57 با شرایط طبقه ی کارگر کنونی در دو امر مهم است.
در آن سال ها سازمان های و محافل انقلابی در مراکز صنعتی کشور زیاد بودند و بسیاری از آنها هم پیش از سال 56 یا بافت کارگری داشتند و یا اعضای کارگرشان کم نبود و هم توانستند طی یک سال انقلاب کار سیاسی خود را میان طبقه کارگر گسترش دهند. افزون بر این سازمان ها و محافل، درون خود کارگران نیز محافل مخفی پیشرو و کمونیستی وجود داشت و همین مجموعه بود که توانست طبقه ی کارگر را به سوی اعتصابات سیاسی 57 رهبری کند.
اما اکنون چنین سازمان هایی مطلقا وجود ندارند و مشکل که محافل پیشرو و کمونیستی زیادی هم در میان این طبقه وجود داشته باشند.(3)
اشاره ای به تفاوت وضع طبقه ی کارگر ایران با روسیه
تفاوت طبقه ی کارگر ایران با روسیه تا کنون این بوده است که در هر دو انقلاب 1905 و فوریه 1917 این کارگران  بودند که انقلاب را با مبارزه ی اعتصابی خود آغاز کردند( انقلاب اکتبر که از جانب حزب لنینی بلشویک سازماندهی شده بود جای خود را دارد) اما در انقلاب 57 کارگران آغاز کننده نبودند و دیر به انقلاب پیوستند. در این انقلاب کنونی نیز طبقه ی کارگر شاید دیرتر از بقیه به انقلاب بپیوندند. با این همه خواهد پیوست.
در این تفاوت زود و دیر پیوستن یکی از مهم ترین اختلافات بین شرایط طبقه ی کارگر روسیه با ایران نهفته است.
 آنها سازمان های انقلابی کمونیستی ای داشتند ( تقریبا از  دهه  1890 و به ویژه نیمه ی دوم آن)که در مراحل نخستین فعالیت خود تمامی نیروی خویش را در این طبقه گذاشته بودند( و این جدا از اتحادیه های کارگری ای بود که پیش از این وجود داشت) و تنها پس از 6 الی سال کار متوالی در این طبقه، نیروهای خود را به میان طبقات دیگر فرستادند.
اما طبقه ی کارگر ایران خواه به دلیل استبداد همه جانبه و خواه به دلیل درک های نادرست در میان مبارزان انقلابی چپ، همواره از چنین نیرویی محروم بوده است. این طبقه تنها در زمان شل شدن استبداد توانسته تا حدودی خود را سازمان دهد.
وضع در آینده
اکنون با هر پیشرفت در انقلاب این استبداد شل می شود. باید از این فرصت به نحو احسن استفاده کرد و محافل، هسته ها و گروه های انقلابی موجود در میان کارگران به آگاهی بخشیدن و سازماندهی طبقه ی کارگر بپردازند و این طبقه را برای رهبری آماده کنند.
شکی نیست که طبقه ی کارگر ایران به خروش خواهد آمد. این که چنین امری در آینده نزدیک و یا دور صورت گیرد تماما به همین محافل و هسته ها و پیشروان موجود در خود طبقه ی کارگر وابسته است. آنها باید تلاش زیادی بکنند تا بخش های میانی و ساده تر طبقه ی کارگر را به این  آگاهی برسانند که مبارزه ی سیاسی با این غارتگران سالوس و جنایتکار و دفن کردن اینها در اعماق تاریخ به نفع طبقه ی کارگراست. در عین حال این طبقه را برای نبردهای بزرگ تاریخی پیش رو که قطعا محدود به سرنگونی جمهوری اسلامی نخواهد بود، آماده کرد.
هرمز دامان
نیمه ی دوم مهر 1401
یادداشت ها  
1-    از دیدگاه ما و آن گونه که روندهای تاریخی نشان می دهد در انقلاب های مشروطیت و 57 و نیز در جنبش های اجتماعی - سیاسی بزرگ همچون مبارزات در گیلان و آذربایجان، انقلاب در ایران از سه مرحله گذر کرده داست.  مرحله نخست: نامه نویسی، تحصن، گردهمایی و راهپیمایی خیابانی؛ مرحله ی دوم: اعتصاب ها؛ مرحله ی سوم : شورش ها و قیام ها و جنگ ها.
2-    برای تداوم حکومت استبداد مذهبی و تسلط استراتژیک آخوندهابرای دهه ها، این کانون ها باید شناسایی و نابود و یا مسدود می شدند؛ برای نمونه سازمان ها و رهبران تمامی سازمان های سیاسی و روزنامه نگاران و هنرمندان و فعالین فرهنگی و...
3-    البته این امر را نمی توان با اطمینان کامل گفت. مبارزات آینده ی این طبقه که در هر حال صورت خواهد گرفت این را نشان خواهد داد.

 

۱۴۰۱ مهر ۱۶, شنبه

نماد نوینی برای اتحاد بزرگ خلق

 
روزی که نماد نوینی برای اتحاد بزرگ خلق شد
روزی که سازنده ی شورش ها و قیام های آینده است!
 
امروز شنبه 16 مهر 1401 روز اتحاد و یگانگی خلق در تهران و شهرهای بزرگ است. روز به تسخیر درآوردن خیابان های شهر و برقراری حکومت توده ها در خیابان، روز تجدید عهد توده ها با جانباخته گان راه آزادی، روز تیز کردن سلاح جنگ و روزی که شورش های بزرگ از آن زاده خواهد شد، است.
در این روز بزرگ و تاریخی، خلق به میدان نبرد آمد تا نشان دهد که در حال آماده شدن برای شورش و قیام خویش است؛ تا نشان دهد که دارد زمینه های آن را آماده می سازد؛ تا نشان دهد که این روز، روز آماده گی برای کسب قدرت سیاسی به وسیله ی توده های ستمدیده ی ایران است.
این روز، روز جهش انقلاب به پیش و روزی مهم در انقلاب کنونی ایران است. خلق ایران ساماندهنده ی این روز بزرگ بود.
جنگجویان زن و مرد جوان، دانشجویان و دانش آموزان
امروز خلق به میدان آمد و هماورد طلبید در بسیاری شهرها. مبارزه کرد، درگیر شد، قربانی داد و اراده ی خویش را در پیشبرد امر انقلاب قوی تر کرد و استحکام بخشید.
و این مومیایی ها و تفاله های قرون و اعصار، این قدرت و مال پرستان، این جانیان و آدمکشان، این موجوداتی که پستی و حقارت از سرو رویشان می بارد، این حکومت کشتار به خون ریزی خود ادامه دادند. در کردستان و تهران به توده هایی که اینک دستشان خالی است شلیک کردند و باز از دلاوران جوان ما کشتند.
 این کشتارها اما بی پاسخ نخواهد ماند. سران حکومت و نیروهای دشمن باید بدانند که خلق از یک قطره ی خون فرزندان خود نخواهد گذشت. 
در این روز جنگجویان جوان در خیابان ها، شجاعان دانشجو در دانشگاه ها و زنان و مردان دلیر و بی باک خلق در کنارشان، مبارزه ی خود را گسترش داده و آن را به مدارجی بالاتر تکامل دادند.
خلق قانون گذار و تخقق بخش قانون
آنها قانون های خود را وضع می کنند و اقدامات خود را در جهت قوانینی که وضع کرده اند انجام می دهند.
توده ی قانون گذار و تحقق بخش، قانون آزادی حجاب می گذارد و زنان حجاب از سر بر می گیرند.  دانشجویان، پیشگام شده و خود قانون کنار هم بودن دختر و پسر را در غذاخوری های دانشگاه ها وضع می کنند و خود نیز آن تحقق می بخنشند.
و این بی توجهی به قوانین جاری و رسمی و وضع قوانین از جانب توده ها، یکی از خصال انقلاب های توده ای است. در دوره های انقلاب، خلق خود قانون گذار است و خود اقدامات انقلابی لازم را در تحقق آنها انجام می دهد.
استثنا، قاعده خواهد شد و این خصلت بی تردید در آینده به امور بسیاری گسترش خواهد یافت.
پیوستن کسبه و بازاریان شجاع به انقلاب
یکی از مهم ترین حلقه های جهش انقلاب در این روز، همراهی و یا پیوستن بخش های مهمی از کسبه و بازاریان شجاع تهران و شیراز و برخی از دیگر شهرها به انقلاب بود.( کسبه ی کردستان پیش از این بارها اعتصاب کرده بودند.)
و چه خوب خلق جذب کرد آنها را به خویش و انقلاب اش!
انقلاب ایران یکی از بزرگ ترین انقلاب های قرون و اعصار است و نقش بسیار مهم و تاریخی ای در منطقه و جهان خواهد داشت. زیرا که در مقابل یکی از خونریزترین حکومت های تاریخ قرار گرفته است. زیرا که این حکومت خود را «ام القرا» می نامد! زیرا که رواج دهنده ی پسگرد و ارتجاع در جنبش های توده های ستمدیده در منطقه است. زیرا که خود قصاب خلق مبارز سوریه بوده است. و زیرا که این جا در خاورمیانه است. محلی که تمامی استعمارگران از انقلاب و رشد انقلاب در آن وحشت دارند و می ترسند.
پس این انقلاب برای پیشرفت و پیروزی در مقابل این جانیانی که حکومت را در دست دارند و در مقابل دشمنانی که دیر یا زود چهره ی پلید خود را به توده ها نشان خواهند داد، به یاری و اتحاد تمامی طبقات خلقی نیاز دارد و کسبه و بازاریان آزادیخواه و میهن دوست به خلق تعلق دارند و باید که در خلق و با خلق باشند و یاری دهنده ی مبارزات اش.   
کسبه و بازاریان تهران نقشی کلیدی در کشور دارند و تردیدی نیست که همرا هی و یا پیوستن شان راهگشای مبارزات کسبه و بازاریان در دیگر شهرها در کشور خواهند شد.
انقلاب ورق می خورد!
اما پیوستن کسبه و بازاریان به انقلاب موجب این گردید که انقلاب ورق بخورد و صفحه ی تازه ای از آن پیش روی آید.
اکنون انقلاب می پرسد: اینک نوبت کدامین گروه و بخش و طبقه است که با مبارزه و اعتصاب خود اعلام کند که به وی پیوسته است؟
رئیسی قاتل و جلاد گنده تر از دهانش حرف زد!
این موجودی که از همان جوانی اش جز فرمان خون ریختن جوانان وطن چیزی در چنته نداشته و ندارد و اکنون به قاتل شهره است، این موجود بی سواد که بی سوادی اش مضحکه ی خلق است، این موجودی که دانشجویان با شعار«رئیسی برو گمشو» و« آخوند باید گم شه» و برخی دیگر از شعارهایی که قاتل وجه تکرار شونده ی آنها بود آن چنان که شایسته وی بود از او استقبال کرده بودند، این موجود بزدل و حقیر که تمامی اعضای بدن اش به لرزه و رعشه افتاده بود هنگامی که به خلق توهین می کرد، دیر یا زود جزای سخت توهین به خلق و قتل های خود را خواهد دید.
حکومت پوشالی
این حکومت پوشالی است. مترسکی است که ظاهری ترسناک به خود گرفته است. از درون فرو ریخته است. اگر برای سرنگونی رژیم شاه تقریبا نزدیک به یک سال لازم بود تا که نیروهای انتظامی و ارتش اش فرو پاشد و بخش های زیادی به مردم بپیوندند، در صورتی که توده های بیشتری به  خیزش و انقلاب بپیوندند و اعتصابات به طبقه ی کارگر گسترش یابد، برای اینان چنین زمانی لازم نیست.
چرا که بسیاری از نیروهای رده های پایین و میانی نظامی به ویژه ارتش تا مغز استخوان شان از آن متنفرند.
زنده باد انقلاب توده ها
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
 16 مهر 1401

۱۴۰۱ مهر ۱۵, جمعه

انقلابی دیگر

 
 
 
انقلابی دیگر
 
خیزش انقلابی بزرگ کنونی را چنان که خواست برخی دانشجویان در مشهد است می توان انقلاب، آغاز انقلاب یا نخستین مرحله از انقلاب 1401 ایران دانست و آغاز انقلاب یعنی آغاز اوج گیری و غلیان مبارزه ی طبقاتی و ملی( که خود نیز مبارزه ای طبقاتی است) در ایران.
و چرا آغاز یک انقلاب و نه حتی خیزشی همچون  دی ماه 96 و آبان 98؟
 زیرا این آغاز نشانه های گسترش و تداوم و تعمیق تمامی جنبش ها و خیزش های گذشته از مبارزات مسالمت آمیز دهه ی هفتاد گرفته تا مبارزات 88 و دی ماه 96 و آبان 98 را در خود دارد و تمامی آنها را به سطح آگاهی ای بالاتر و همچنین عملی متحدتر و تکامل یافته تر و با دوام تر کشانده است. این انقلاب اکنون پایه های خود را در زمین فرو کرده و در حال تثبیت و استحکام آنهاست و دیگر چنین نمی نماید که حکومت بتواند به ساده گی آن را« جمع کند»!
 زنان و دانشجویان و جوانان شهرها هر روزه و در سطح بالایی بر علیه استبداد مذهبی حاکم فعالیت انقلابی می کنند و بخش های کمی از لایه های مرفه و به نسبت بخش های بیشتری از لایه های پایین و میانی طبقه ی خرده بورژوازی به ویژه فرهنگیان و کسبه( بیشتر در کردستان و تا حدودی در برخی از شهرهای ایران) به انقلاب پیوسته اند و با آن همراهی می کنند؛ این ها نشانه های نخستین مرحله ی انقلاب در ایران است.
از دیدگاه ما چنانکه دانشجویان گفته اند می توان آن را انقلاب دانست اما این هنوز آغاز انقلاب است.
مراحل پیشرفته تر انقلاب و یا هنگامی که انقلاب به یک انقلاب واقعی تبدیل می شود زمانی است که طبقات خلقی به ویژه استثمار شده گان و ستمدیده گانی که جمعیت اصلی کشور را تشکیل می دهند یعنی در درجه ی نخست طبقه ی کارگر و کشاورز و سپس لایه های پایین طبقه خرده بورژوازی( تمامی رده ی کارمندان ادارات و پرستاران و کسبه و تولید کننده ی جزء) به عنوان طبقاتی که در بخش های تولید و خدمات هستند به انقلاب بپیوندند و در حال حاضر یعنی در مرحله کنونی پیوستن این طبقات اصلی به انقلاب تنها در شکل اعتصابات اقتصادی و سیاسی (به ویژه سیاسی) است که می تواند صورت گیرد. 
بخشی از این طبقات به ویژه طبقه ی کارگر و کشاورز و نیز لایه های پایین فرهنگیان در جنبش های پیشین به عنوان بخش و نیرویی وابسته به طبقه ی خود در مبارزات بودند.
تمامی اعتصابات و مبارزات کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه، نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز، هپکو و آذر آب اراک و کارگران پیمانی صنعت نفت و به طور کلی تمامی مبارزات اقتصادی طبقه ی کارگر در سراسر کشور برای عقب افتادن حقوق ها و دیگر خواست های صنفی در این راستا قرار می گیرد.
تمامی مبارزات کشاورزان در اصفهان و خوزستان و دیگر نقاط کشور و همچنین مبارزات صنفی معلمان و فرهنگیان و مبارزات بازنشسته ها در این راستا قرار می گیرند.    
اما در این نخستین مرحله از انقلاب کنونی هنوز نه تنها مبارزات اقتصادی به سطح مبارزات سیاسی تکامل نیافته و نه تنها حتی همین موسسات و کارخانه ها نیز تا کنون نتوانسته اند دست به مبارزات سیاسی بزنند بلکه حتی مبارزات اقتصادی نیز تا حدودی نسبت به زمانی که چنین جوش و خروشی وجود نداشت افت کرده است.
اینها به این به معنا نیست که طبقه کارگر و کشاورز و خرده بورژوازی در مبارزات کنونی شرکت ندارند؛ زیرا آنها و به ویژه فرزندان آنها خواه دانشجویان و خواه دانش آموزان و خواه جوانانی که در میان شان کارگر و کشاورز هم کم نیست در این انقلاب شرکت دارند. اما این شرکت هنوز این مبارزان و جنگنده ها را به عنوان نمایندگان طبقه ی خود مشخص نمی کند بلکه به صورتی درهم و گنگ و در بهترین حالت به عنوان لایه هایی از طبقه ی خرده بورژوازی، عموما لایه های فرهنگی این طبقه مشخص می کند.
انقلاب واقعی یعنی غلیان و اوج گیری مبارزه ی طبقاتی؛ و این یعنی این که بخش عمده ی این طبقات خلقی به ویژه طبقه ی کارگر( و نه تنها در یکی دو رشته بلکه حداقل در رشته ها و بخش های اصلی و همچنین بخش عمده ی کارخانه های صنعتی کلیدی کشور) و کشاورزان( و نه تنها در اصفهان و خوزستان بلکه در بخش مهمی از کشور) و نیز کسبه جزء و میانی به همراه بخش عمده ی کارمندان ادارات و موسسات و کارخانه ها در تمامی کشور و با بخش عمده ی آن به انقلاب بپیوندد.(1)
چنانکه پیش از این و در مقاله ای دیگر شرح داده ایم انقلاب ایران از آغاز مشروطیت تا کنون یک انقلاب دموکراتیک، و خواست های اساسی این انقلاب استقلال و آزادی بوده است. انقلاب 57 نیز ادامه ی همان انقلاب دموکراتیک بود که به وسیله ی طبقه ی سرمایه داری تجاری و سران مرتجع روحانیت و به کمک امپریالیست ها به راهی رفت که خلاف دو شعار اساسی آن یعنی استقلال و آزادی بود. جمهوری اسلامی هم استبداد مذهبی است و هم وابسته به امپریالیست های غرب و شرق.
 انقلاب کنونی نیز ادامه ی همان انقلاب و انقلاب هاست. شعارهای اصلی این انقلاب در مرحله کنونی کماکان استقلال و آزادی است که در شرایط کنونی وجه آزادی آن در صدر قرار گرفته است.
نیروهای محرکه ی اساسی انقلاب دموکراتیک کماکان طبقه ی کارگر، کشاورز و خرده بورژوازی( به ویژه لایه های پایین و میانی) آن هستند.
بدون فعالیت این نیروهای محرک اساسی انقلاب دموکراتیک ایران و در صدرشان طبقه ی کارگر، نه به طور گنگ و درهم و نامشخص و نامعین، بلکه به عنوان یک طبقه ی مشخص تولیدی و خدماتی، بدون شرکت این طبقات در مبارزات کنونی، این انقلاب در حد نیروهایی که تا کنون آن را پیش برده اند باقی خواهد ماند و به یک انقلاب واقعی تبدیل نخواهد شد یا به بیانی دیگر نخستین مرحله ی آن به مراحل تکامل یافته تر تبدیل نخواهد گردید.
و اما پیروزی نهایی انقلاب نیازمند این است که طبقه ی کارگر نه تنها به عنوان یک طبقه ی اقتصادی بلکه به عنوان یک طبقه ی سیاسی، و نه حتی یک طبقه ی سیاسی زائده ی طبقات خرده بورژوا و یا سرمایه داران ملی بلکه یک طبقه با آگاهی سیاسی و با آگاهی عمیق از منافع اقتصادی و سیاسی استراتژیک خویش در انقلاب شرکت کند و رهبری آن را به دست گیرد. امری که در نهایت تنها با تشکیل حزب سیاسی این طبقه، حزب کمونیست طبقه ی کارگر، حزب کمونیستی که بر پایه مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم استوار باشد ممکن است.
این امور همه در فرایند ژرفا یافتن انقلاب و گذار آن به مراحل بعدی شکل خواهند گرفت. چنانکه تداوم انقلاب 57 موجب آن شد که طبقه ی کارگر در ابعادی بسیار گسترده و البته به عنوان یک طبقه ی اقتصادی به انقلاب بپیوندند.
 اما یکی از دلایل اصلی شکست آن انقلاب این بود که طبقه ی کارگر به عنوان یک طبقه ی سیاسی که آگاه به منافع طبقاتی خویش باشد در انقلاب شرکت نکرد و در عرصه ی سیاسی زائده ی طبقات سرمایه داران تجاری و خمینی و ارتجاع مذهبی حاکم شد. امری که نباید اجازه داد دوباره تکرار شود. 
هرمز دامان
نیمه ی نخست مهر 1401
یادداشت ها
1-    در انقلاب 57- 56 دهقانان به عنوان یک طبقه شرکت نداشتند و تنها پس از پیروزی مقطعی انقلاب یعنی سرنگونی سلطنت بود که خواست های خود را طرح کردند و جنبش دهقانی اوج گرفت. اکنون نیز نمی توان تعیین کرد که سرنگونی جمهوری اسلامی( و تنها سرنگونی) با شرکت چند طبقه و یا چه میزان از شرکت افراد و بخش های هر طبقه صورت خواهد گرفت. مثلا در مورد طبقه ی کارگر به شرکت بخش عمده ی طبقه و یا مثلا چند بخش کلیدی اقتصادی کشور و یا کارگران چند شهر مهم و اصلی که ممکن است حتی مجموع کارگران شاغل در آنها بخش عمده  ی طبقه ی کارگر نشود. 

۱۴۰۱ مهر ۱۴, پنجشنبه

چه خوب نقب می زنی!


تداوم خیزش و انقلاب در ایران

متن تازه با حذف یک بخش
چه خوب نقب می زنی  
ای حفار کهنه کار
نقب بزن!
در زمین فرو رو!
فرو ریز و
ویران کن
این پایه های ستم را!
بر مبنای عباراتی از نمایشنامه ی هاملت شکسپیر( «ای موش کور پیر، خوب نقب می زنی!»)  که مارکس در هجدهم برومرلویی بناپارت خود(برگردان پورهرمزان، ص148) درباره ی کارخود انقلاب در انقلاب 1851- 1848 فرانسه به کار برد.

  
خلق از خون فرزندان قهرمان خود نخواهد گذشت
 
به یاد نیکا شاکرمی مبارز جوان 16 ساله   
نیکا یکی از شیر دختران ایران زمین، یکی از جوان ترین قهرمانان خلق ایران است.
نیکا در مبارزات بود. در آنها شرکت داشت و جزیی از آنها بود. او خود مبارزی بود به این سن و سال.
و آن گاه که در مبارزه و با دیوصفتان در نبرد است،  
به مادرش که دل نگران اوست پاسخ می دهد:« دارم از دست نیروهای دشمن می گریزم!»
و پس از آن نیروهای اهریمنی او را، نیکای ما را کشتند.
دیو صفتان اطلاعات سپاه بیش از هشت روز خانواده اش را بی اطلاع گذاشتند و آن گاه جسد را نخست تحویل دادند و سپس رذیلانه و بزدلانه از غسالخانه خرم آباد دزدیدند و در روستایی دور به خاک سپردند. باشد که خلق لر و خلق ایران نتواند به قهرمان جوان و شجاع اش ادای احترام کند و یادش را گرامی بدارد و سلاح اش را تیز کند برای روز دیگر نبرد!
نیکا شاکرمی یکی از دخترانی است که در راه آزادی دختران و زنان ایران و خواسته های خلق ایران برای آزادی جان باخت. این نوجوان مبارز که همچون میلیون ها توده ی مردم خشم اش از جان باختن مهسای ایران را به مبارزه علیه استبداد و ستم تبدیل کرد همچون او در یادها زنده خواهد ماند و خشم و کینه ی خلق را بیش از پیش افزون خواهد کرد.
قهرمانان خلق لر اینک دختران، نیکا و نیکاها هستند که به آنها همچون قهرمانان پسرش می تواند ببالد.
خلق لر، خلق ایران از خون فرزندان خود نخواهد گذشت!   
 
 مردم ستمدیده ی ما از خون جانباخته گان بلوچ، از این پاره های تن ایران نخواهند گذشت!

پزشک متخصص و جمعه خونین خلق بلوچ
دکتر اشکان پویان پزشک متخصص اعصاب و ستون فقرات در زاهدان:
«از پشت زدنشون، بیشتر تیرها از پشت خورده، تیر مستقیم  از پشت، کسی که حمله می کنه به جایی به جلو بدنش تیر می خوره، به بچه سیزده ساله  از پشت گلوله زدین؟!
شرم نکردین؟!...
شما سفاک های تاریخین!»
جمعه سیاه زاهدان
 
مرگ برشما باد! مرگ بر شما سپاهی ها و بسیجی ها و لباس شخصی ها که خون توده های یکی از ستمدیده ترین خلق های ایران را به زمین ریختید!
مرگ بر تو ای خامنه ای و پسرت و سران پاسدارات که روی سفاک ترین های تاریخ را سیاه کرده اید!
 
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
14 مهر 1401
 

۱۴۰۱ مهر ۱۲, سه‌شنبه

جنبش و خیزش جوانان

 

جنبش و خیزش جوانان
 
خیزش جوانان
جنبش و خیزش جاری علیرغم افت و خیزها و کش و قوس ها می رود که گسترده تر از پیش شود. پس از سرکوب خونین دانشجویان دانشگاه صنعتی شریف، دانشگاه های بیشتری به جنبش و خیزش آمدند و خشم خویش را از این حکومت کثیف و جنایتکار و مرتجع ابراز کردند.
 در پی آنها دانش آموزان این نوگلان  آینده ساز کشور مبارزات نوین خود را آغاز کردند. آنان در مدارس نه تنها عکس های خامنه ای بلکه همچنین عکس های خمینی را پاره کرده و یا سوزاندند و به این وسیله نشان دادند که مخالف کل حکومت مذهبی حاکم از آغاز تا کنون هستند و می خواهند از مرزهای این حکومت مستبد مذهبی و خط قرمز های آن رد شوند و یک جمهوری مردمی غیرمذهبی(سکولار) را برپا کنند.
دانش آموزان و به ویژه دانش آموزان دختر در مدارس به گردهمایی های پرشوری دست زدند و در پی آن به خیابان ها آمدند و شعارهای خود علیه حکومت را سر دادند.
سربلند کردن جنبش دانش آموزان پس از جنبش دانشجویان نشان می دهد که در خیزش کنونی ایران انتقال های مداومی از یک بخش، گروه و طبقه به بخش و گروه و طبقه ی دیگر صورت می گیرد و اجازه نمی دهد پرچمی که بلند شده به زمین بیفتد. این انتقال های پی در پی از یک سو نشان دهنده ی ناموزونی رشد در مبارزات و خیزش ها و انقلاب ها در ایران است و از سوی دیگر طلایه های موزونی آینده یعنی حرکت و جنبش متحدانه ی تمامی بخش ها و گروه ها و طبقات خلقی است.  
در پی مبارزات دانشجویان و دانش آموزان، کشاورزان اصفهان نیز دست به راهپیمایی زدند و شعارهایی علیه دولت رئیسی سر دادند.
 و ای کاش می شد که دوباره چادرها را در کنار سی سه پل برپا کنند و یا به اشکال دیگری از مبارزه دست زنند که بتواند پایدار باشد، که این بار نه تنها توده های استثمار شده و ستمدیده ی کارگر و زحمتکش اصفهان که تمام خلق ایران با آنها همراهی خواهد کرد.  
استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی
یکی از شعارهایی که در راهپیمایی های دانش آموزان داده شد « استقلال، آزادی، جمهوری ایرانی» بود. دو وجه مهم این شعار همانا استقلال و آزادی است و همان ها هم می تواند مضمون اساسی جمهوری ایرانی را مشخص کند. استقلال و آزادی خواست های ملت ایران از مشروطیت تا کنونی بوده است. مضمون این شعار یعنی حکومتی که مستقل از امپریالیست ها غربی و شرقی باشد و آزادی و دموکراسی را تامین کند تنها می تواند یک جمهوری دموکراتیک و مردمی باشد که مبنای اساسی اش آزادی و دموکراسی برای توده ها و طبقات خلقی و حفاظت از استقلال ایران در مقابل هر نیروهای استعماری و امپریالیستی است.

درود به دانش آموزان و دانشجویان مبارز
درود به کشاورزان اصفهان
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک مردمی به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
 13 مهر 1401

عربده کشیدن خامنه ای برای جنبش توده ها

 

 


  عربده کشیدن خامنه ای برای جنبش توده ها

 بالاخره خامنه ای«حرف» زد! 
خامنه ای چیزی در چنته ندارد که بگوید جز این که برای توده ها شاخ و شانه بکشد! جز آنکه رذیلانه و با پستی هر چه تمام تر آنها را« اغتشاشگر» بنامد!
 این آخوند مستبد بلاهت را به سرحد اعلای آن رسانده است چندان که گویی بلاهت و حماقت، تمامی جهان را رها کرده و در این شخص وجودی را یافته که می تواند به بهترین شکل تمامی چهره ی خود را مجسم و به نمایش گذارد.
 از سوی دیگر وی خود را عامدانه به نفهمی می زند و خیزش توده ها را به نیروهای بیگانه نسبت می دهد:
 این خیزش بزرگ «کار خارجی هاست، کار آمریکا و صهیونیست های اسرائیل است، کار حقوق بگیران آنهاست»!
و چه قدرتی می دهد به این آمریکا و اسرائیل که پس از 40 سال حکومت و رسیدن جمهوری خامنه ای و اراذل پاسداراش به پهپاد و نزدیک شدن به بمب اتم و قدرت اول منطقه و احتمالا دنیا!؟ شدن، هنوز تا داخل بیت رهبری می آیند و نیز می توانند چنین جنبشی علیه خامنه ای به راه اندازند!؟
خامنه ای به این بسنده نکرده و پیوستن هنرمندان و ورزشکاران را به جنبش بی اهمیت می خواند.
 او خود را به نشنیدن این فریاد پیچیده در جامعه می زند که آنکه از نظر خیزش توده ها اکنون بی اهمیت ترین و بی ارزش ترین فرد این جامعه است خود اوست. او و دم و دستگاه خلافت اش است که باید جمع شود و همچون عکس ها و تصاویرشان سوزانده و به زباله دان انداخته شوند.
خامنه ای این فرد خودپرست و مغرور که حتی جناح اصول گرایش را هم به بدترین موقعیت طی چهل سال اخیر کشانده، کسی که برای خاندان خود حکومتی طولانی دوخته بود اما اینک آرزوهای خود را برباد رفته می بیند، چاره ای ندارد که در اوج درمانده گی به خباثان دفترش و نیروهای سپاهی پلیداش انرژیِ تزریق کند و از آنها بخواهد که از حکومت او و خاندان اش دفاع کنند و نگذارند سر بچه اش بی کلاه( بی عمامه!) بماند!
خامنه ای همچون گذشته سپاه و بسیج و نیروهای انتظامی اش، این نیروهای جنایتکار را که خشم و نفرت خلق ایران را برانگیخته اند و توده ها علیه آنها شعارهای «مرگ بر سپاهی» و «مرگ بر بسیجی» و« بیشرف، بیشرف» سر می دهند«مظلوم» می خواند. او البته فراموش می کند که «لباس شخصی ها»یش یعنی پاسداران تفنگ به دستی را که از ترس حاضر نیستند با لباس خود بیایند جزو این دارودسته ی«مظلومین» قرار دهد!
 و چه«مظللومانی»! نیروهایی که تا دندان مسلح اند و خلق بی سلاح را با شلیک گلوله جنگی و ساچمه می کشند و مجروح می کنند!
به راستی که اگر خامنه ای این گونه سخن نگوید چه بگوید!
تضاد باند خامنه ای  با دیگر باندهای اصول گرا
آنچه که در عربده کشیدن های خامنه ای مهم است در درجه ی نخست آشکار کردن تضادهای شدید در جناح اصول گرا و در درجه ی دوم بازتاب مبارزات مردم در این جناح و دم و دستگاه  تبلیغاتی است:
خامنه ای آنها را خطاب قرار می دهد:
« برخی افراد نسبت به اینکه گفته شود فلان حادثه طراحی و کار دشمن بوده است، حساس هستند...»
 این حرف ها درست آشکار کردن تضادها در جناح اصول گرا است. برخی از افراد و باندهای درون این جناح دیگر بر نمی تابند که جنبش ها و شورش های مردم به خارجی ها و«حقوق بگیران» آنها( و از جمله ساواکی ها!؟) نسبت داده شود. این جریان های جناح اصول گرایان که در ارگان ها کشور و از جمله مجلس هم حضور دارند بروز این جنبش ها را نه متوجه «خارجی ها»ی خامنه ای بلکه متوجه خامنه ای و دفتر او و پسرش و سیاست های آنها می دانند.
خامنه ای برآشفته شده و مزورانه و شیادانه آنها را هم نخست به وسیله ی عباراتی که در پی می آید به خارجی ها وصل می کند:
«[ این افراد] سینه سپر می‌کنند برای دفاع از سازمان جاسوسی امریکا و صهیونیستها و انواع تحلیل‌ها و لفاظی‌های مغالطه‌آمیز را نیز به کار می‌گیرند تا بگویند کار خارجی‌ها نیست.»
و پس از تعیبر هر گونه «حساسیت» در مورد این که درست نیست هر جنبشی را کار دشمن بدانیم، به «سینه سپر کردن» برای خارجی ها( به بیانی ساده اگر شما مخالف حرف های من باشید که این شورش ها را به خارجی ها نسبت می دهم در حقیقت برای دشمن خارجی «سینه سپر» می کنید و بنابراین شما هم جزو حقوق بگیران این دول خارجی هستید!) و مشتی استدلال بی خاصیت که چون دول غربی پشتیبانی لفظی کردند پس به راه افتادن جنبش نیز کار آنهاست( خامنه ای به خوبی می داند که اگر دارودسته اش دست از ادا و اطوارهای دروغین ضد برجامی شان بردارند امپریالیست ها چطور با آنها  کنار می آیند!)، ته حرف خویش را به زبان می آورد:
«در اول کار برخی خواص بدون تحقیق و احتمالاً ناشی از دلسوزی، اطلاعیه و بیانیه دادند و اظهار نظر کردند. برخی از آنها اتهام را به سمت سازمان انتظامی بردند و برخی هم مجموعه نظام را متهم کردند. اکنون که دیدند قضیه چیست و نتیجه حرف‌های آنان با برنامه‌ریزی دشمن چه اتفاقاتی را در خیابانها رقم زده است، باید کار خود را جبران و صریحاً اعلام کنند با آنچه اتفاق افتاده و با برنامه دشمن خارجی، مخالفند.» و « ...اگرنفهمیدید حالا بفهمید و صریحا موضع گیری کنید.» 
این عبارت پایانی جز تهدید باندهای رقیب در جناح اصول گرایان و همچنین جناح اصلاح طلبان نیست. باند خامنه ای به گوشه ی رینگ افتاده و جز این که عربده کشی کند چیز دیگری در چنته ندارد.
 مساله ی حجاب اجباری
 اما خامنه ای یک رویه ی دیگر در حرف هایش داشت که باید به آن اشاره کرد. وی گفت:
« دعوا بر سر حجاب و بد حجابی نیست، بر سر ایران مستقل و قوی است.»( این را شریعتمداری  نوچه ی خامنه ای در کیهان اش تیتر کرده است!)
و این در مقابل نظراتی در جناح اصول گر است که معتقدند «دعوا بر سر حجاب و بد حجابی است». این بخش ها مخالف حجاب اجباری هستند و احتمالا بر این باورند که این مساله چشم اسفندیار جمهوری اسلامی شده است.
خامنه ای در ادامه گفت:
«خیلی از کسانی که حجاب کامل ندارند جزو هواداران جدی جمهوری اسلامی هستند و در مراسم مختلف شرکت می کنند.»
این حرف ها در عین حال که گونه ای پاسخ دادن به همان بخش های جناح اصول گرایان است( یعنی برای ما مهم نیست حجاب کامل باشد بلکه مهم این است که آنکه حجاب اش کامل نیست هوادار جمهوری اسلامی باشد)، و همچنین گونه ای مانور تبلیغی موذیانه است برای فریب جوانان و زنان و توده های ستمدیده که مثلا امکان اش هست که ما کاری به بی حجابی نداشته باشیم، احتمالا برای باز کردن جا برای عقب نشینی تاکتیکی عملی و لغو حجاب اجباری به طور موقتی و در صورت تداوم و اوج گیری بیشتر خیزش کنونی نیز هست. مساله ای که در مورد مانور« قانونی کردن اعتراضات» نیز به چشم می خورد. این ها اموری است که خلق ایران در مورد آن ها هشیار خواهد بود.
هسته ی سخت قدرت
خامنه ای و دفترش و پسرش مرکزی هستند که «هسته سخت» قدرت نامیده شده اند. این ها دارای قدرت سیاسی، قدرت مالی و نفوذ ایدئولوژیک هستند. این آنها هستند که می گویند جمهوری اسلامی آخرین حکومت ایران است! و اگر ما نباشیم ایران هم نخواهد بود. و همین ها هستند که بیشتر رهبران جناح اصول گرا را با انواع توطئه منزوی و گوشه نشین کردند و اکنون که صدای این باندها علیه خامنه ای در آمده آنها را تهدید می کنند.
 این هسته سخت قدرت حسابی خیال برش داشته است. آنها اکنون که رویاهای خود را برباد رفته می بینند به سخت ترین تلاش ها دست می زنند تا آب رفته را به جوی بازگردانند. آنها و به ویژه کسانی که نفوذ ایدئولوژیک هسته ی سخت قدرت در آنها سفت و چغر شده، قطعا به سخت ترین مقاومت ها دست می زنند. پس خلق باید پتک خود را قوی تر و فولادین تر کند و بر مغز این جاهلان فرود آورد. راه دیگری برای از هم پاشیدن این هسته ی سخت و متلاشی کردن قدرت آنها نیست! 
زنده باد خیزش بزرگ توده ها
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
12 مهر 1401