۱۴۰۱ شهریور ۳۰, چهارشنبه

اوج گیری خیزش توده ها

اوج گیری خیزش توده ها 

تکامل مبارزه ی کنونی
اگر مبارزه کنونی که طی روزهای اخیر در حال گسترش از شهرهای بزرگ به شهرهای کوچک و شهر- روستاها است ادامه یابد، گستره ی آن تمامی ایران را در بر خواهد گرفت و جنبشی بسیار بزرگ تر از آنچه اکنون هست خواهد شد. این اوج گیری جنبش در پی تهاجم و سرکوبی رخ می دهد که اوج آن به قتل رسیدن مهسا امینی است.
 شکل مبارزه
 این مبارزه تا کنون در مجموع نسبتا مسالمت آمیز و نیز تا حدودی دفاعی بوده اما هر چه می گذرد از صورت مسالمت آمیز و دفاعی بیرون آمده و شکل قهری و تهاجمی به خود می گیرد. عبارتی که اکنون در بیشتر درگیری ها از جانب توده ها شنیده می شود این است:
« بزنید این شرف ها را!»
و این شیرزنان و شیرمردان ایران اند که به تنبیه مزدوران و دشمنان توده ها دست می زنند. موتورها و ماشین هاشان را به آتش می کشند و خودشان را به مشت و لگد می گیرند.
از سوی دیگر، توده های مردم از مرد و زن و در کنار هم به خامنه ای و آخوند و سپاه و بسیجی فحش های آب نکشیده و چارواداری می دهند و جلوی دشنام دادن شان را نمی شود گرفت. و می دانیم که دشنام آن هم در مبارزه ی سیاسی زمانی به میان می آید که کارد به استخوان می رسد و عبارات و شعارهای سیاسی نمی تواند آن کینه و خشم فرو خورده و پنهان شده را بیان کند و در نتیجه توده های مردم حد اعلای کینه و خشم خود را به وسیله چنین عباراتی بروز می دهند .
 همچنین این دشنام ها از سوی توده ها به راس حکومتی داده می شود که خود و آخوندها و سران پاسدار گرگ صفت اش را در پرده ی تقدسی دروغین و در لابلای مظلوم نمایی هایی کثیف پنهان کرده است(یکی از این آخوندها می گفت «دولت در این قضیه ی به وجود آمده مظلوم واقع شده است» و یکی دیگر گفت که «می خواستند اربعین را تحت الشعاع قرار دهند») و در نتیجه همچون پتکی بر سر این مغزهای متحجر و منجمد فرود آمده و پرده ی این تقدس و مظلوم نمایی های دروغین شان را می درد و این موجودات ریاکار و خودپرست را به شدیدترین وجهی تحقیر می کند.
تکامل مبارزه
 در حال حاضر محتمل ترین شکل تکامل مبارزه، تغییر وضعیت جنبش از وضع نسبتا مسالمت کنونی به وضعیت تهاجمی و شورش ها و قیام هاست. این چنین تغییری هم می تواند از تکامل مبارزات جاری و گستره و ابعاد آن و نیز تعمیق خواست های توده ها که سرنگونی خامنه ای و جمهوری اسلامی است ناشی گردد و هم در صورت برخورد تهاجمی نیروهای سپاه سرکوب خامنه ای به وجود آید.
چنان که دیده می شود توده های مردم همواره می گویند که «گشت ارشاد بهانه است هدف خود نظام است» و «ما جمهوری اسلامی نمی خوایم نمی خوایم» و در نهایت« می کشم می کشم هر آنکه خواهرم کشت» و از سوی دیگر به کلانتری ها و فرمانداری ها حمله می کنند و آنها را به آتش می کشند.( و این همه در حالی صورت می گیرد که خامنه ای در آبان 98 هزار و پانصد نفر را کشت و در مبارزات بزرگ کشاورزان اصفهان تا آنجا که توانست تفنگ های ساچمه ای اش را به کار گرفت و بسیاری را کور و معیوب کرد.)
در هر دو صورت اخیر خواه تکامل در نتیجه خود مبارزات و خواه در نتیجه تهاجم سپاه سرکوب فریاد«بزنید این بی شرف را» گسترش و تکامل خواهد یافت و به « بُکشید این بی شرف ها را» تبدیل خواهد شد.
هشتگ و کف خیابان
مبارزه ی جاری همواره دو وجه داشته است: وجه نظری و وجه عملی.
در دوران کنونی که اینترنت وجود دارد بخش مهمی از وجه نظری مبارزه به فضای مجازی و هشتگ سازی و به اشکال تصویری و گرفتن فیلم منتقل شده است. در تاثیر این مبارزه ی نظری در تکامل ذهنی تمامی طبقات خلقی و در مبارزه ی طبقاتی جاری در ایران تردیدی نیست.
 اما تجربه ی ایران و دیگر کشورها به ویژه در بهار عربی و نیز مرگ جورج فلوید نشان داد که توده های مردم و به ویژه نسل جوان به خوبی می دانند که مبارزه در عرصه ی ذهنی و  نظری بخشی از مبارزه و در واقع بخش کوچکی از مبارزه ی واقعی است و بخش بزرگ تر مبارزه به مبارزه ی عملی و به  کف خیابان تعلق دارد. اینجاست که تقابل نیروها در عمل صورت می گیرد و عیار آنها مشخص می شود. توده های مردم به خوبی پی برده اند که هشتگ سازی زمانی دارد و مبارزه در کف خیابان زمانی؛ و در عین حال مبارزه عملی و در کف خیابان مهم تر است از مبارزه ی نظری. این است که شعار می دهند:« فقط کف خیابان به دست می یاد حق مون». 

زنده باد جنبش آزادیخواهانه ی و دموکراتیک زنان
زنده باد جنبش آزادیخواهانه و دموکراتیک توده ها
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
پنجشنبه 31 شهریور 1401
 

۱۴۰۱ شهریور ۲۹, سه‌شنبه

خیزش نوین

 
 خیزش نوین توده ها
 
 
شیرزنان و شیرمردان در صحنه ی نبرد 
ایران بار دیگر صحنه ی نبردی بزرگ شده است. نبرد خلق و ضد خلق، نبرد آزادی با اسارت و استبداد، نبرد خرد با حکومت جهل.
 این نبردی جانانه است و نیازمند یگانگی و پایداری و فداکاری. نبردی است از جانب تمامی طبقات مردمی ایران و در درجه ی نخست کارگران و کشاورزان و طبقات زحمتکش جامعه ی ایران علیه حکومت جانیان، علیه دزدان و فاسدان مال اندوز و علیه ریاکاران و خدعه گران و نیرنگ بازان. 
مبارزه ای چهل ساله
سابقه ی دیرین این نبرد بزرگ به همان زمان انقلاب 57 بر می گردد. همان زمانی که استبداد و تحجر به آزادی اعلام جنگ کردند و آن  را به عقب راندند و اکنون 41 سال است بر آن حکمفرمایی می کنند. وجه عمده این مبارزه، مبارزه برای آزادی و برای برقراری یک حکومت دموکراتیک و مستقل بوده است.
جنبشی علیه جنایت، علیه دزدی و علیه ریاکاری
جنبشی که پس از جانباختن «مهسای ایران» برخاست سر آن دارد که کل این نظام جهنمی را به گور بفرستد. نظامی که  دروغگویی و ریاکاری  اش در پی هر جنایت، هر دزدی و اختلاس و هر سرکوب خونینی، کل طبقات خلق ایران را به خشم آورده است.
اتحادی بزرگ
 زنان و مردان  شیردل ایران اکنون و پس از مرگ ژینا در اتحاد با یکدیگر جنبشی را برپا کرده اند که لرزه بر اندام این نظام حهنمی و در راس آن خامنه ای جنایتکار انداخته است.
این جنبش تمامی شهرهای ایران را در بر گرفته است. از کردستان تا بلوچستان و از آذربایجان تا بندرعباس.
زنان ایران در نبرد علیه سرکوب
در رهبری و بدنه ی این جنبش نقش دختران و زنان چشمگیر است. برای نخستین بار پس از سال ها جهشی در جنبش زنان پدید آمده است و آنها متحدتر و فعال تر از گذشته ظاهر شده اند. زنان روسری از سر بر می دارند، آن را آتش می زنند و موهای سر خود را می تراشند. این ها ادامه ی راه دختران انقلاب است که بر فراز ایستادند و روسری بر سر چوب کردند.
شکی نیست که افتخار این جهش نوین در مبارزه ی زنان از آن زنان شهر سقز و زنان کرد است. همچون زمان انقلاب که کردستان پیشگام تشکیل شوراهای شهر شد این بار زنانی از این دیار پیشروان جنبش زنان شدند و یاد طاهره قره العین را زنده کردند.
زنان ایران می خواهند سر به آسمان بسایند و در زمین این جمهوری نکبت و تحجر به اسیری گرفته شده اند. آنها اکنون در قفس و در زنجیر هستند و مبارزه شان با این زنجیرها و این قفس است. تقابل زنان با تحجر جمهوری اسلامی و سرکوب، وجه بسیار مهمی از مبارزه دموکراتیک انقلابی علیه جمهوری اسلامی است.
فرزندان طبقات زحمتکش بدنه ای اصلی جنبش هستند
زنان و مردان، دختران و پسرانی که در خیابان های علیه این نظام و علیه دیکتاتوری خامنه ای شعار می دهند به توده های زحمتکش و در راس آنها طبقه ی کارگر و کشاورز و به لایه های پایین و متوسط طبقه ی میانی تعلق دارند. این ها جمعیت اصلی کشورند. حضور طبقات مرفه هنوز آن چنان محسوس نیست و هنوز آنچنان که باید و شاید لایه های مرفه به این طبقات نپیوسته اند. شعار دانشجویان مبارز علیه بی عملی استادان دانشگاه، گوشه ای  از نقد بخش هایی از این طبقات است. آنان دیر یا زود  به این جنبش خواهند پیوست چرا که این ها مسائل آنها نیز هست. چیزی که هست این است که به دلیل موقعیتی که دارند بسیاری از آنان تا از آینده این جنبش و پیروزی قطعی آن مطمئن نشوند تن به ریسک نخواهند داد و چنین نخواهند کرد.
دانشجویان
 پس از مدت ها افت جنبش دانشجویی که دلایل گوناگونی دارد، ورود دانشجویان به صحنه ی نبرد، رنگ و بویی دیگر به جنبش آزادی خواهانه ی کنونی داده است. در بسیاری از دانشگاه های ایران دانشجویان دست به گردهمایی و راهپیمای زدند و با نیروهای انتظامی و بسیجی درگیر شدند. دانشجویان می توانند و باید پیشروان جنبش باشند. خواست ها و شعارها را تنظیم کنند و در صفوف اول مبارزه ی عملی جای گیرند.     
اشکال جنبش  
اشکال اصلی این جنبش گردهمایی و راهپیمایی و شعار دادن است. شعارها عموما از همان آغاز علیه گشت ارشاد، نیروهای انتظامی و بسیجی و حکومت است و«آخوند باید گم بشه» و« مرگ بر دیکتاتوری» و«مرگ بر خامنه ای» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» همواره در راس آنها جای دارد. 
 دخالت یگان ویژه و نیروهای انتظامی و سپاه کشتار که اکنون تمامی شریان های اصلی سیاسی و نظامی و اقتصادی را در دستان خود متمرکز کرده است موجب آن شده که توده ها به حمله ی متقابل به مزدوران دست زنند و این سپاه جهل و جنایت را گوشمالی های سخت دهند. افزون بر این توده ها به ماشین های گشت ارشاد، پلیس و نیز موتورهای کشتار حمله می کنند و آنها را به آتش می کشند.     
پیشروی و عقب نشینی حکومت
شکی نیست که جناح و باند خامنه ای و به اصطلاح هسته ی سخت قدرت آن قدر ابله است که عقب نشینی نخواهد کرد. جدا از غافلگیر شدن و عدم آماده گی و کلا ناتوانی در واکنش فوری نسبت به جنبش و یا ترس از عواقب چنین واکنش هایی، روش کلی آنها تا کنون و در بیشتر اوقات این بوده است که اجازه دهند جنبش توده ها تا حدودی نیروی خود را تخلیه کند و آن گاه و از نظر آنها هنگامی که خسته شدند و با سازماندهی نیروهای خود و برنامه ریزی، حمله ی همه جانبه ی متقابل کرده و سرکوب حداکثری را به اجرا در آورند.
عقب نشینی نکردن خامنه ای دلایلی دارد. دلیل نخستین آنها این است که اگر عقب نشینی کنند توده ها پیش آمده و خواست های تازه تری را طرح می کنند و آنها به ناچار باید عقب نشینی های دیگری کنند و این پایان اش وداع با حکومت خواهد بود. 
دیگر این که چنین کاری با رویاهای بزرگ و احمقانه ی این دارودسته برای تبدیل ایران به آنچه تصور می کنند هزار و پانصد سال پیش در شبه جزیره ی عربستان وجود داشت و سرعتی که برای تحقق آن در نظر گرفته اند جور در نمی آید.
سوم این که تصور این ابلهان بر این است که ملت ایران ظلم پذیرند و تن به سرکوبی می دهند که منظم و در همه ی جوانب و متداوم باشد. از نظر آنان در صورت وجود چنین سرکوبی، مردم ایران نه تنها از استثمارگران و ستمگران و آنها که سرکوب شان می کنند بدشان نمی آید بلکه دلبسته ی آنها نیز می شوند. به این ترتیب از نظر خامنه ای هر چه قدر ظلم و سرکوب منظم تر و همه جانبه تر باشد و تداوم بیشتری یابد مردم بهترتن به ستم خواهند داد و بره وار مطیع تر خواهند بود.
 اما دلیل چهارمی که وجود دارد این است که هر گونه عقب نشینی می تواند باندها و جناح های رقیب خامنه ای را درون قدرت فعال تر سازد و آنها زیرعنوان بی کفایتی خامنه ای و دفترش قدرت وی را تضعیف کرده و به مرور مال خود سازند.
به این ترتیب  از نظر خامنه ای و دفترش هر گونه عقب نشینی از جانب آنها به معنای برباد رفتن رویاهای او برای جانشین اش، رشد جنبش توده ها و به پیش گذاشتن خواست های تازه تر و نیز تضعیف باند وی در میان باندها و جناح های حاکم خواهد بود.
 مبارزه علیه جهنم تحجر و استبداد
سران مومیایی این نظام پوسیده و هواداران معدودش برای بردن مردم به«بهشت» موعودشان، در ایران جهنمی بزرگ، جهنم جهل و آزادی کشی و استبداد درست کرده اند. مبارزه ی کنونی خلق ایران علیه این جهنم و برای آزادی است و تا به دست آوردن آن ادامه خواهد یافت.      
 
زنده باد جنبش آزادیخواهانه ی و دموکراتیک زنان
زنده باد جنبش آزادیخواهانه و دموکراتیک توده ها
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
30 شهریور 1401
 

 

۱۴۰۱ شهریور ۲۷, یکشنبه

اعتصاب سیاسی سراسری

کارگران، کشاورزان


دانشجویان
 
فرهنگیان، کارمندان
پرستاران و کارکنان بیمارستان ها  
 
کسبه، پیشه وران، بازاریان

وکلا 
پزشکان، مهندسین

هنرمندان، ورزشکاران
 
سرنگونی این مومیایی ها و متحجران 
 این دزدان و غارتگران 

به دست آوردن 
آزادی ایران
 و
 
برقراری یک جمهوری دموکراتیک غیر دینی و مردمی

 نیازمند دست زدن همه ی ما به اعتصاب است 
 نیازمندهمکاری و شرکت همه ما در اعتصاب عمومی سیاسی 
 و مبارزه ی خیابانی است  


صدای طبقه ی کارگر ایران در محکومیت قتل مهسا امینی

 
 
 
شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت
 
در محکومیت قتل مهسا امینی
 
قتل جنایتکارانه و بی رحمانه “مهسا امینی” دختر ۲۲ ساله اهل سقز توسط پلیس گشت ارشاد در تهران، موجی از خشم و نفرت از حکومت ظلم و جور را در جامعه برانگیخت.
زن ستیزی و خشونت علیه زنان از طریق اجرای قوانین ارتجاعی دینی یکی از ابزارهایی بوده که با استفاده از آن کوشش شده تا زنان را بیش از پیش به انقیاد درآورند. علاوه بر این از وجود انواع تبعیض و نابرابری و استثمار زنان در محیط کار گرفته تا آزار و اذیت، توهین و تهدید به اخراج و حتی تجاوز به آنها تحت حمایت قوانین موجود و تحمیل فقر و تنگدستی برای سوء استفاده بیشتر، همواره آن ها را در موقعیتی فرودست تری قرار داده است.
تشدید این وضعیت اما زنان را بیش از هر زمان دیگری به مبارزه برای رهایی و بازستاندن حقوق پایمال شده خود مصمم ساخته، به گونه ای که اکنون ایفای نقش بارز و جسورانه زنان در جنبش های اجتماعی و اعتراضی و به خصوص در جنبش کارگران و معلمان و بازنشستگان، موجب وحشت و هراس روزافزون حکومت شده و خواب از چشمانشان ربوده است.
تشدید فزاینده چرخه سرکوب و توحش جانیان حکومت، امروز جامعه را در شرایط عصیان و انقلاب قرار داده است و ضرورت اتحاد عمل و همبستگی عملی برای پایان دادن به این شرایط جهنمی را برجسته ساخته است.
مهسا فرزند ماست، عضوی از خانواده ماست و مهساها بسیارند.
بنابراین نباید اجازه داد چنین فجایع و جنایاتی تکرار شود.
عاملین و آمرین آن باید محاکمه و دولت باید جوابگو شود.
گشت های ارشاد این نیروی سرکوب باید فورا جمع شود.
حجاب اجباری لغو شود.
همه زنانی که به جرم تن ندادن به این اجبار در زندان هستند باید فورا آزاد شوند.
شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت ضمن ابراز همدردی با خانواده “مهسا”، همه همکاران نفتی و همه کارگران مراکز کاری را برای این مهم به همبستگی بیشتر فرا می خواند.
در برابر این گونه جنایات نمی توان سکوت کرد.
باید در مقابل این شرایط ایستاد و فریاد اعتراض سرداد.

 یکشنبه 27 شهریور 1401

سیاست سرکوب زنان و خشم زنان و توده ها علیه آن


سیاست سرکوب زنان ... حداقل دو نتیجه می تواند داشته باشد که خلاف نظر حکومت و سیاست یاد شده است:
 یکی اینکه جنبش زنان را به مقاومت بیشتر برانگیزد و بنابراین جنبشی را که به دلیل فشارها و سرکوب های منظم امکان بیان خواسته های خود را از طریق مبارزات متحدانه ندارد به چنین جهاتی سوق دهد و آن را تیزتر و براتر کند و از سوی دیگر مقاومت دختران و زنان در مقابل این سرکوب برجسته تر از پیش شده و به نوبه ی خود بر بخش های دیگر جامعه اثر گذاشته و آنها را فعال تر کند.
 
بخش هایی از مقاله ی
درباره ی تهاجم تازه ی حکومت به جنبش توده ها
 
خامنه ای و پاسداران اش کدام نقاط را برای سرکوب برگزیده اند؟
از دیدگاه خامنه ای و پاسداران اش حمله به مراکز اصلی و به نسبت پایدارتر جنبش یعنی کارگران و فرهنگیان و زنان و هنرمندان و نیز خانواده های جانباخته گان مبارزات به معنای زدن و خاموش کردن جنبش در مراکز اصلی و فعال تر آن است. یعنی فکر می کنند که با بازداشت و شکنجه و زندان کردن پیشروان فعال جنبش کارگری، شورای فرهنگیان در شهرهای گوناگون، بازنشسته ها و نیز هنرمندان مبارزی که با جنبش توده ها همدلی و همراهی کرده اند و همچنین مادران جان باخته گان می توانند جنبش را خاموش کند و یا حداقل مدتی به رکود بکشانند. از دیدگاه آنان خاموش کردن جنبش توده ها و یا به رکود کشاندن آن فرصتی در اختیار حکومت قرار می دهد تا هم تضمینی نسبی برای تداوم خود بیابند و هم بتوانند برخی سیاست های اقتصادی و سیاسی داخلی و خارجی را آن سان که می خواهند و در فضایی امن به پیش ببرند.
سرکوب زنان
 از سوی دیگر این سرکوب در تداوم خود و با طرح مساله ی بد حجابی، به حمله به زنان پرداخته است و خشن ترین و کثیف ترین رفتارها را نسبت به آنها در پیش گرفته است. و این در حالی است که زنان اگر چه در تمام جنبش های مورد اشاره فعال اند اما امکان سازمان دادن جنبش مستقل خود را در حد کارگران و فرهنگیان ندارند و مرکز ثقل متحرک مبارزه به شمار نمی آیند.
به عبارت دیگر اشکال مبارزه ی زنان برای خواست های خود اگر از مواردی مانند اعتراض های متشکل بخش هایی از زنان نسبت به رفتارهایی که با ایشان در زمینه های گوناگون می شود سخن به میان نیاوریم( برای نمونه اعتراض به نسبه متحد زنان فعال در سینما به ستم هایی که به آنان شده است) بیشتر در همین مبارزات پراکنده ی آنها با حجاب اجباری و دیگر ستم های آشکار و نهان نظام متحجر و بیشتر به شکل اعتراض های گروه های کوچک نمود می یابد تا گروه هایی بزرگ و در گردهمایی ها و راهپیمایی هایی با خواست های مستقل خود.
 در واقع جمهوری اسلامی جدا از اجرا کردن منظم سرکوب زنان و جدا از این که هرگز به آنها اجازه ی سازمان یابی و پیگیری خواست های خود را نداده است، باز هم هر زمان که جایی کم می آورد به سراغ سرکوب زنان می رود.
دلایل گسترش سرکوب به زنان و بهاییان
روشن است که بخشی از این گسترش سرکوب و شدت آن به این دلیل است که فضای خشن سرکوب بر همه ی بخش ها و بر کل کشور حاکم شود و از تداوم جنبش های کنونی و گسترش آن پیشگیری کند. به عبارت دیگر دامنه دادن به آن برای این است که نه تنها آن طبقه و گروه و بخش و یا اقلیتی که مورد حمله و سرکوب قرار می گیرد، خاموش شود و تمکین کند بلکه این نیز است که بخش های دیگر از آن سرکوب درس عبرت بگیرند. سرکوب  زنان و اینک بهاییان جدا از اهداف ویژه ای که حکومت دنبال می کند، برای این نیز هست که فضای سرکوب تا آنجا که می تواند گسترش یافته و ارعاب تسلط بیشتری بر دیگر طبقات و گروه ها پیدا کند.
در مورد حجاب اجباری و علم کردن این که «قانون است و باید اجرا شود»( و این در حالی است که بسیاری از بندهای «قانون» اساسی خود نوشته شان حتی در مورد اختیارات ولی فقیه اجرا نمی شود- چه برسد به حقوق قانونی ملت!- و خامنه ای هر کار که می خواهد می کند)باید اشاره کرد که حکومت با سرکوب زنان، در عین حال می خواهد مرکز توجه توده ها را تغییر دهد و مسائلی را آن هم در اشکالی کج و معوج  پیش بکشد که مساله ی توده ها نیست.
 به عبارت دیگر با توجه به وضع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی( به ویژه وضع اقتصادی) اعتراض ها و جنبش هایی بروز می کند که خواست های خود را دارد و در عین حال ناکارآمدی  حکومت را در مورد این مسائل زیر ضرب می گیرد. حکومت می خواهد هم مرکز توجه توده ها را از این مسائل منحرف کند و هم خود را از زیر ضرب توده ها بیرون آورد. یعنی می خواهد با گسترش سرکوب به زنان در میدانی به تهاجم دست زند که گمان می کند می تواند تسلط بیشتری یابد و از آن پیروز بیرون آید.
از دیدگاه خامنه ای و شرکای پاسداراش، زنان نمی توانند همچون کارگران یا فرهنگیان یا کشاورزان و یا بازنشسته ها متحد شده و یک پارچه خواست های خود را طرح کنند و از آن مهم تر دست به اعتراض های متحدانه ی خیابانی زنند.
 و باز برای این که اگر زنان حتی بتوانند چنین کنند امکان سرکوب آنها را بیشتر دارد. زیرا از نظر آنان در چنین صورتی زنان علیه قانون و جلوی حکومت ایستاده اند و بنابراین تهاجم به آنان و سرکوب شان آسان تر است. حال آنکه خواست های کارگران، فرهنگیان و بازنشسته ها به ویژه وضع گرانی و تورم و پایین بودن درآمد و دیگر مسائل صنفی است و نمی توان به آنها انگ غیر قانونی بودن زد. به این ترتیب خامنه ای و پاسداران اش می خواهند در چارچوبی که خود تعیین می کنند سرکوب را به پیش ببرند و به وحشت و ترس در جامعه دامن زنند.
با سرکوب نمی توان مانع شورش توده ها شد
اما این سیاست حکومت هر چند ممکن است برای مدتی کوتاه مرکز توجه توده ها را از آنچه که مساله ی اساسی فعلی آنها و بنابراین مرکز تقابل آنها با حکومت است منحرف کند یعنی توجه آن را از وضع نابسامان اقتصادی که با سیاست های فعلی خامنه ای و دولت رئیسی بدتر شده و در آینده نیز بسیار بدتر خواهد شد، به سوی مسائلی همچون بد حجابی زنان که در حال حاضر نه مساله ی توده هاست( حتی حکومت هم جدا از سرکوب منظم جنبش های زنان اما در مورد این مساله عموما سیاست شل کن سفت کن در پیش گرفته شده است) و نه در حال حاضر کانون اصلی اعتراض ها، بکشاند، اما حداقل دو نتیجه می تواند داشته باشد که خلاف نظر حکومت و سیاست یاد شده است:
 یکی اینکه جنبش زنان را به مقاومت بیشتر برانگیزد و بنابراین جنبشی را که به دلیل فشارها و سرکوب های منظم امکان بیان خواسته های خود را از طریق مبارزات متحدانه ندارد به چنین جهاتی سوق دهد و آن را تیزتر و براتر کند و از سوی دیگر مقاومت دختران و زنان در مقابل این سرکوب برجسته تر از پیش شده و به نوبه ی خود بر بخش های دیگر جامعه اثر گذاشته و آنها را فعال تر کند.
نکته ی دیگر این است که حکومت نمی تواند میدان توجه توده ها و کانون ها و مراکز ثقل مبارزه را به میل خود تعیین کند؛ و یا حتی اگر تعیین کرد و توانست برای مدتی کوتاه تغییری در فضای حاکم بر جامعه ایجاد کند اما نمی تواند آن را برای مدتی دراز حفظ کند و تداوم بخشد. و این به این علت است که نخست شرایط اقتصادی طبقات زحمتکش و میانی و سپس شرایط سیاسی و فرهنگی کنونی آنچنان وحشتناک است که به سرعت توجه به همین مراکز برخواهد گشت و در تمامی این بخش ها مبارزات را برانگیخته و برخواهد انگیخت. آتشی بزرگ در زیر روشن است و نمی توان از حرارت کاست بی آنکه این آتش را کم یا خاموش کرد!
کافی است نگاهی به بیست و پنج سال اخیر بکنیم تا به ساده گی به این حکم برسیم که تلاش برای انتقال مرکز توجه و یا سرکوب های شدید برای ایجاد رکود در جنبش توده ها تنها برای مدتی کوتاه جواب داده است اما در سیر خود آنچه که در تمامی نقاط مورد بحث تداوم یافته اوج گیری جنبش توده ها بوده است و نه رکود آن.    
ترس و وحشت حاکمیت
خامنه ای و دولت رئیسی و پاسداران اش در سرکوب اخیر تلاش کردند خشن تر از پیش عمل کنند. این اشکال سرکوب را می توان بیشتر به رفتاری حتی فکر نشده منسوب کرد تا رفتاری اندیشه شده در مراکز برنامه ریزی سرکوب. به اصطلاح عکس العملی بوده است و نه با حساب و کتاب.
تحلیل کرده اند که اگر کارگران پیشرو را بازداشت و زندانی کنیم، اگر افراد پیشرو شوراهای فرهنگیان را در شهرهای گوناگون به زندان اندازیم و اگر هنرمندان را به جای خود بنشانیم و مادران جانباخته گان را نیز همچنین و احکام شلاق و زندان برای مادران داغدیده و رنج کشیده صادر کنیم ... و در عین حال مرکز سرکوب را به ویژه به زنان منتقل کنیم، از یک سو جامعه را آرام کرده ایم و از سوی دیگر توجه توده ها را از وضع بد معیشت شان و هدف گیری دولت رئیسی و خامنه ای و شعارهای «مرگ بر رئیسی» منحرف کرده ایم و به سویی دیگر سوق داده ایم؛ و در پی این تحلیل نیز برنامه ی خود را پیاده کرده اند. برنامه ای که به سرعت لو رفت و توده ها و طبقات گوناگون گفتند که  مشکل تار موی بیرون آمده ی زنان نیست. مشکل وضع اسفناک اقتصادی و سیاسی و فرهنگی است. مشکل دولت رئیسی جلاد و پاسداران همه کاره اش است؛ مشکل خود خامنه ای و اساسا مشکل خود این حکومت مستبد متحجر و عهد عتیقی است.
روشن است که مبارزات کنونی طبقات و توده های زحمتکش را نمی توان با این تاکتیک های باسمه ای به رکود کشاند و خاموش کرد.
توده هات منبع لایزال نیرو و قدرت و آفرینش اند
وباز روشن است که این تاکتیک سرکوب و این تلاش برای به نمایش گذاردن چهره ای دریده و خشن از خود، ترس و وحشتی ایجاد نمی کند. توده ها به راحتی می فهمند که این ها بیش از هر چیز ناشی از ضعف خامنه ای و رئیسی و پاسداران است و نه از نیرو و قدر قدرتی آنها.
همچنان که سرکوب های تاریخ جمهوری اسلامی و به ویژه ده های اخیر جواب نداده این نیز جواب نخواهد داد!
توده ها منبع لایزال آفریدن نیروهای تازه نفس هستند. با بازداشت و زندانی کردن بخش هایی از پیشروان، این منبع خشک نخواهد شد.
جنبش توده ها بارها رکود نسبی را تجربه کرده اما به رکود مطلق کشیده نشده است. توده ها تن به حکومتی گندیده و متعفن نخواهند داد.
آنها همچنان که در پی سرکوب سال 88، مبارزات دی 96 و در پی سرکوب دی 96، جنبش آبان 98 و در پی سرکوب آن جنبش هایی در ابعادی بسیار گسترده را سامان دادند، در پی این سرکوب نیز دیر یا زود جنبش های تازه ای را سامان خواهند داد.
 هرمز دامان
 نیمه ی دوم مرداد 1401

   

۱۴۰۱ شهریور ۲۶, شنبه

قتل مهسا امینی به وسیله ی سپاه کشتار

قتل مهسا امینی به وسیله ی سپاه کشتار و خشم و خروش توده ها
 
حکومت خامنه ای حکومت مرگ است
حکومت خامنه ای حکومت قتل و جنایت و کشتار است که در زیر پرده ی دین و شریعت صورت می گیرد.
حکومت خامنه ای حکومت فاسدان و دزدان و اختلاس گرانی است که همه زیر پرده ی دین و شریعت پنهان می شوند.
حکومت خامنه ای حکومت رواج جهل و خرافات و مرده پرستی و انسداد همه ی افکار و اندیشه هایی است که نواندیشی و دانش و زنده بودنی شایسته ی انسان را ستایش می کنند.
حکومت خامنه ای حکومت مرگ و کشتن زندگی است.
مبارزه با این حکومت و سرنگون کردن آن دفاع از زندگی است.
ندایی دیگر
مهسا امینی دختر 22 ساله کرد در روز چهارشنیه 23 شهریور به وسیله ی گشت ارشاد که اکنون به درستی گشت کشتار نامیده شده است به بهانه های واهی بازداشت می شود و پس از ساعاتی چند پیکرش بدون هر گونه علائم حیاتی به بیمارستان کسری تهران انتقال می یابد و پس دو روز در کما بودن جان می سپارد.
از تحقیر تا مشت و لگد و از اسید پاشی تا کشتار
مهسا دختری جوان بود. روشن است که اگر قرار است که زنان و به ویژه دختران جوان که روحیه ای سرکش دارند و به ساده گی تن به ستم و تحقیر و اسارت کهنه پرستان نمی دهند دست از مقاومت در برابر آنچه این حکومت متحجر می خواهد به آنها تحمیل کند بردارند، حکومت کشتار باید از تمامی ابزارهای ممکنی که می تواند از آنها بهره گیرد، استفاده کند. از تحقیر کردن شخصیت و کشتن ذهن و روان شان تا به مشت و لگد گرفتن و از اسید پاشی تا کشتن.
کم نبودند دختران و زنانی که به همین شیوه ها خواه طی بازداشت و خواه در بازداشتگاه روان شان کشته شد و یا به قتل رسیدند.
ژینا زندگی است و تجلی مبارزه ی زندگی با مرگ است!
ژینا(نام کردی مهسا به معنای زندگی) دختری از کردستان بود. خلقی که نماد مقاومت و مبارزه مقابل جمهوری اسلامی و حکومت مستبد خمینی و خامنه ای بوده است.
چه بهتر که اگر قرار است برای درس دادن به زنان ایران برای این که دست از نوخواهی و سرافرازی بردارند و تسلیم شده و به اسارت کهنه پرستی و تحجر در آیند، دختران و زنانی را قربانی کنند. و باز چه بهتر از نظر این جلادان که این فرد از خلقی باشد که سرشار از عزت نفس می باشد و مبارزه جو است و به گمان حکومت، توده های دیگر نقاط ایران با این خلق آن سان که باید همدردی نخواهند کرد.
اما حکومت مستبد و در راس آن خامنه ای این دیو در پوشش آدمی، کور خوانده اند! ژینا دختری است از آن ایران، از آن همه ی توده های مردم ایران. همین است که هر مادری و هر پدری و هر دختر و پسری که درباره ی وی سخن می گوید او را دختر خود و خواهر خود می داند و در غم و درد واندوه از دست دادن وی در سوگ است و سراپا خشم علیه این حکومت.
خامنه ای، نفرت زنان را علیه قوانین کهنه و حکومت تحجر بیشتر و مقاومت و مبارزه ی آنان را قوی تر و شدیدتر خواهد کرد و توده های سراسر ایران را با خلق کردستان بیش از پیش متحد کرده و خشم شان را یک کاسه خواهد گرداند.
سقز و کردستان در خشم و خروش
ژینا دختری اهل سقز کردستان است. برگزاری مراسم سوگ وی در سقز تبدیل شده به بانگ و فریاد و خروش مردم این شهر و به همراهی آنها توده های مردم  سنندج و کردستان.
و اکنون این سپاه کشتار و خون ریز که از ترس جنبش توده ای وحشت بر او غالب است طبق معمول لشکر کشی کرده و به جوانان مبارز کرد تیراندازی می کند و آنها را به خون می کشد.
خامنه ای و سران پاسدارش وحشت زده اند!
خامنه ای از طبقه ی کارگر و جنبش توده ها همچون مرگ می هراسد. از این که طبقه ی کارگر و خلق ایران متحد باشد و جنبش همه جا را یک باره در بر گیرد و همگانی شود و از این همه مهم تر تداوم یابد. این ها دشمن اصلی خامنه ای و پاسداران اش است:
خلق متحد، جنبش همگانی تمامی طبقات خلقی و تداوم این جنبش.
آنها به خوبی می دانند که اگر خلق متحد باشد و جنبش همگانی و نیز از تداوم معینی برخوردار گردد، دیگر نه می توانند آن را کنترل کنند و نه از هم پاشیده گی درونی خودشان جلوگیری کنند. تداوم جنبش یعنی در نهایت شل شدن بندهای استبداد و جلوه یافتن ناتوانی سپاه کشتار و نیز تجزیه ی باندهای حکومتی و از هم پاشیده گی هر چه بیشتر حکومت از درون. این ها دو روی یک سکه هستند. همین است که می خواهد خود را یکپارچه و قدرقدرت و شکست ناپدیر جلوه دهد. تا مردم از آن در وحشت باشند. تا فکر نکنند می توانند آن را سرنگون کنند. تا تن به تسلیم و اسارت و برده گی دهند. این است که به سرعت لشکرکشی می کنند و به سرعت تیراندازی می کنند و عده ای را به خون می کشند
خلق متحد، جنبش همگانی و تداوم جنبش
این هاست کلیدهای گذار از مرحله ی کنونی و این هاست راز قدرت خلق.
تمامی خلق ایران در سوگ ژینا شریک است و اکنون مرگ وی مرکز و تجلی گاه خشم و خروش بی پایان خلق ایران علیه حکومت استبداد و تحجر شده است.
طبقه ی کارگر و کشاورزان و تمامی طبقات خلقی مرگ ژینا را به مرگ جمهوری اسلامی و به مرگ تحجر و کهنه پرستی گره خواهند کرد.
ما خود را در غم و اندوه خانواده و اقوام مهسا امینی و خلق کردستان و تمامی توده های مردم ایران شریک می دانیم و با تمامی وجود با آنها همدردی می کنیم.
 
زنده باد جنبش زنان علیه اسارت و برده گی
زنده باد جنبش توده ها علیه حکومت تحجر و استبداد و دزدی و چپاول
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 
 گروه مائوئیستی راه سرخ
 ایران
26 شهریور 

۱۴۰۱ شهریور ۲۳, چهارشنبه

نقش نفرت انگیز استعمار و امپریالیسم غرب در عقب مانده گی خلق ما

 
نقش کریه و نفرت انگیز استعمار و امپریالیسم غرب در عقب مانده گی خلق ایران
 
 ملکه و کودتای 28 مرداد32
مرگ الیزابت دوم ملکه ی امپریالیسم انگلیس موجب شد که مسائلی چند که همواره طرح بوده اند دوباره رو بیایند. مسائلی همچون کراهت وجود دستگاهی به نام سلطنت(و طبعا موروثی بودن آن) که شکلی از روساخت نظام فئودالی است در راس یک کشور به اصطلاح سرمایه داری و صنعتی مدرن و نیز تابعیت کشورهای مشترک المنافع( ولز، کانادا، استرالیا، نیوزلند، جامائیکا ...) از این نهاد و راس آن، مخارج این دستگاه عریض و طویل و پرخرج که باید نه تنها از جیب کارگران و زحمتکشان کشورهای امپریالیستی و مشترک المنافع بلکه از آن هم بیشتر از عرق جبین کارگران و دهقانان و ملت های کشورهای زیر سلطه و از جمله کشور ما تامین شود، دخالت های این نهاد به ظاهر هیچ کاره در تمامی امور کشور، رابطه ی این دستگاه با نهادهای مذهبی که آن هم به ویژه از دوران فئودالی بازمانده و در ساخت و ساز ذهنی و ایدئولوژیک سرمایه داری و تداوم آن نقش دارد و بسیاری مسائل دیگر. (1)
از جمله این دیگر مسائل که برای کارگران و کشاورزان و تمامی توده های زحمتکش خلق ما دارای اهمیت است دخالت های دربار امپریالیسم انگلستان این گرگ درنده و خونخوار در امور کشور ماست. اسناد گویاست و حتی سازمان سیا نقش دربار و به ویژه الیزابت دوم را در همان آغاز گزیده شدن اش به عنوان ملکه در کودتای بیست و هشت مرداد 32 علیه دولت ملی و قانونی دکتر مصدق تایید کرده است و همین یک اقدام هم کافی است که ملت ایران دلیلی برای نفرت اش از امپریالیسم انگلستان و دربار آن داشته باشد.
علل عقب مانده گی های ما را کجا باید جست؟
 باری، آنچه که برای ما جالب است این است که در پی مرگ این ملکه که باید وی را ملکه ی سرمایه داران و« ملکه»ای برای تحمیق توده ها نامید، مباحثی پیش کشیده شده است و از جمله این که چرا ملت ایران استعمار انگلیس و البته آمریکا و کلا امپریالیسم غرب را مانع عمده ی عقب مانده گی خود می داند.
می گویند نفرت و کینه ی مردم ایران علیه امپریالیست های غربی بی جا است و مردم ایران فرافکنی می کنند و علل ضعف ها و عقب مانده گی های خود را که از خودشان و خصال شان برمی خیزد به گردن کشورهای غربی و به ویژه انگلستان و آمریکا می اندازند.
این ها را بیشتر مشتی خودفروخته که نام محقق و تاریخ نگار و عالم و روشنفکر بر خود گذاشته اند به زبان می آورند. آنها همچون کاسه ی داغ تر از آش پا میان می گذارند و به دفاع از امپریالیست های غربی پرداخته می گویند علت عقب مانده گی مردم ما خودشان هستند؛ از جمله همان شاهان و شاهزاده گان و آنها که حاضر بودند رشوه بگیرند و مملکت بفروشند؛(چه «کشف» بزرگی کرده اید حضرات خودفروخته!)
 و البته به طور غیرمستقیم جا می اندازند که مردم ایران«عقده ای» و«حسود»هستند و چون خودشان هزار عیب و اشکال داشتند و از جمله باهوش و کاری نبودند و نتوانستند پیشرفت کنند و به سطح کشورهای امپریالیست غربی برسند دق دل شان را این گونه خالی می کنند!
اساس تحول در درون است!
در این مورد که علت اساسی عقب مانده گی کشور ما را باید درون کشور ما جست ما حرفی نداریم و در این مورد نه تنها تصدیق می کنیم بلکه می افزاییم که یکی از علل عقب مانده گی ملت ما وجود افراد کاسه لیس استعمار و امپریالیسم و خودفروخته ی غرب پرستی امثال این اشخاص بوده است که پس از کودتای اسفند 1299عموما و در بیشتر مراحل این صد سال اخیر تمامی محیط فرهنگی کشور را در دست داشته است. به راستی که تا امثال این ها در میان ما هستید استعمارگران و امپریالیست های غربی غمی ندارند!
تاکید می کنیم که بر ماست که در درجه ی نخست علت عقب مانده گی های خود را در زمینه های اقتصاد و سیاست و فرهنگ درون خودمان جستجو کنیم و بیابیم و در این زمینه این سخن مشهور مائو را فرا راه خود قرار دهیم که:
«تخم مرغ تحت حرارت مناسب به جوجه بدل می شود، ولی هیچ حرارتی قادر به آفرینش جوجه از سنگ نیست، زیرا اساس تحول این دو متفاوت است.»( درباره ی تضاد، منتخب آثار پنج جلدی، جلد یک، ص478)
بخشی از آن به شرایط کلی کشورهای آسیایی بر می گردد که نظام های ایستای زمینداری و کشاورزی و استبدادهای کهن فئودالی در آن در طول هزاران سال دست نخورده باقی ماند. در دوران نوین و زمانی که غرب پیش رفت ملت هایی که بعدها بیشترشان به زیر سلطه ی استعمار غرب( اسپانیا، هلند، پرتغال، انگلستان، فرانسه، آلمان، روسیه و آمریکا) در آمدند در ساخت های عقب مانده ی عشیره ای، برده داری و فئودالی دست و پا می زدند.
لب کلام این است که:
« در این دوران که کشورهای غربی در تجسس طلا و نقره و سودهای بازرگانی شرق و غرب را زیر پا می گذاشتند کشور ما غرق در جنگ های با ترک های عثمانی و ازبکان، مال اندوزی های درباریان و ستمگری های شاهان و امیران فئودال و سیستم فئودالیسم جاهل و خونخوار می بود. جنگ ها و لشکر کشی ها و ناامنی راه ها و وجود دستگاه های گمرکی و عوارضی منطقه ای و محلی، ناشی از سلطه ی طبقه ی فئودال و عدم تامین و تضمین مالی و جانی تاجران و مالداران موجب رکود تجارت و صناعت و فرار روح ابتکار و در نتیجه فقر و اسارت شده بود.»(2)
ما خود را کم نقد نکرده ایم!
با این حال، این که ما ایرانی ها در بررسی علل عقب مانده گی کشورمان ضعف های خود را در نظر داشته باشیم و بخشا خودمان را مقصر بدانیم چیز تازه ای نیست و نه تنها از گذشته های دور بلکه در دوران معاصر و از همان زمان مشروطیت که نقد همه جانبه ی اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی و سیاسی جامعه ی ما شکل گرفت، خواه بورژوازی ملی( با همه ی ضعف هایش) و خواه جریان های سیاسی و فرهنگی وابسته به خرده بورژوازی و یا طبقه ی کارگر به نقد همه جانبه ی ایرادهای تاریخی درونی دست زدند. محال است که شما کتابی تحقیقی معتبری در زمینه ی اقتصاد و تاریخ و فلسفه و حقوق و قانون و یا کتابی ادبی و هنری از این طبقات بیابید که در آن گفته شده باشد ملت ایران دارای هیچ عیب و نقص و کمبودی نبوده و صرفا مهاجمین و متجاوزین و استعمار گران و امپریالیست ها آن را به این روز انداخته اند. مشهورترین این آثار آنهایی هستند که اساس توجه خود را به درون و نقد این درون گذاشته اند.
 بگذارید هر چه بیشتر به عیوب خود نگاه کنیم:
 ما مقصریم چرا که در کشور ما اقتصاد برای قرن ها در فئودالیسم و ارباب رعیتی در جا زد و تحولی در آن پدید نیامد!
ما مقصریم چرا که اسکندر و یونانیان، محمد و اعراب و چنگیز و مغولان به ما حمله کردند و هر کدام بین صد و پنجاه تا دویست سال بر کشور ما حکمفرمایی کردند!
ما مقصریم چرا که در طول قرن ها یک نظام استبدادی بر کشورمان حکومت می کرد!
ما مقصریم چرا که  کشور ما را قرن ها پادشاهان و شاهزاده گان و اربابان اداره می کردند! و سیاست حاکم بر فرهنگ ما شبان- رمه گی بود!
ما مقصریم چرا که در زمان مشروطیت مشتی شاهزاده ی درباری و آخوند عقب مانده و متحجر که بساط شان باید جمع می شد در این کشور فعال مایشا بودند!
ما مقصریم چرا که آن جور که باید با هم متحد نبودیم و فرزندکشی و پدرکشی و برادرکشی و فامیل و اقوام کشی و دوست کشی و تحقیر یکدیگر و خودمان در میان مان بسیار بوده است!
ما مقصریم چرا که به جای بیرون دادن یک بورژوازی انقلابی ملی بورژوازی ای از خود بیرون دادیم که سازش با فئودالیسم و امپریالیسم بنیان اندیشه ی سیاسی اش بود!
ما مقصریم چرا که نتوانستیم حزبی همچون حزب بلشویک و یا حزب کمونیست چین از خود بیرون دهیم و از میان مان حزب توده ی رفرمیست بیرون آمد.( و جالب این که بیشتر سران این حزب در غرب تحصیل کرده بودند!)
ما مقصریم چرا که به جای یک یا چند گروه  دموکرات و چپ و کمونیستی ده ها گروه دموکرات و چپ و کمونیستی در سال 57 داشتیم و ...
ما مقصریم چرا که هنوز که هنوز است خرافات و آیین های عقب مانده را تقدیس می کنیم و به آداب و سنن آزارنده و پوسیده ای پایبندیم!
و اگر چنین نبود این تفاله های تاریخ و این مرده گان از گور برآمده نمی توانستند  بیش از 42 سال بر ما حکومت کنند!
این ها که ممکن است در آن اغراق هم کرده باشیم و بسیاری دیگر از عیوب و ضعف ها را ما داریم و همچون باری سنگین بر دوش و همچون سنگی بزرگ بر پای مان تحرک ما را کند کرده است. پس این که گفته اند که« از ماست که بر ماست» تا حدودی درست است!
کم علیه ضعف های خود مبارزه نکرده ایم!
با وجود این همه عقب مانده گی که ما ریشه ی آنها را در خود می جوییم اما خلق بزرگ ما از دویست سال پیش- ما از مبارزات و جنبش های گذشته ی خود بر علیه  متجاوزین و طبقات ستمگر داخلی و اختاپوس های سیاسی و فرهنگی سخنی به میان نمی آوریم چرا که بسیار گفته شده است - دست به فعالیت و تحرک زیادی زد که نخستین نقطه ی اوج آن انقلاب دموکراتیک - بورژوایی مشروطیت بود!
چرا ما چرخش کردیم و علل عقب مانده گی خود را به گردن استعمار و امپریالیسم انداختیم؟
و از اینجا به بعد دیگر نمی توان همه ی معایب و ایرادها را در درون جست!
چرا؟   
به این دلیل که جهان سرمایه داری از اواخر قرن نوزدهم و آغاز قرن بیستم وارد فاز تازه ای شد به نام امپریالیسم که خود را به مثابه یک نظام بین المللی گسترش داد. جهان بین قدرت های امپریالیستی تقسیم شد و جنگ ها تنها بر سر تجدید تقسیم آن جریان یافت. کمی پیش از آغاز قرن بیستم (و برای ما تقریبا از مدتی پیش از انقلاب مشروطیت) به این سو نقش استعمارگران و امپریالیست ها در تمامی کشورهای زیر سلطه دچار تغییر کیفی شد و آنها تمامی اقتصاد، سیاست و فرهنگ این کشورها را زیر سلطه ی خویش گرفتند و اجازه ی تحرک به  آنها ندادند. نخست آنها را مستعمره ی خود کردند و سپس استعمار نو را جایگزین استعمار کهنه. آنها در تمامی امور این کشورها دخالت کردند و بسیاری از انقلابات دموکراتیک کهن و نوین را که ملت های زیر سلطه برای استقلال و آزادی خود برپا کردند در هم کوبیدند.
توجه کنیم که 14 کشور امپریالیستی در مقابل  طبقه ی کارگر روسیه ایستادند و جنگ بزرگی را به این طبقه تحمیل کردند.
توجه کنیم که این کشورها طبقه ی کارگر و ملت چین را مجبور کردند که به مدت نزدیک به 30 سال با اسلحه بجنگد و استقلال و آزادی خویش را به دست آورد. همچنین مبارزات خلق ویتنام و کامبوج و لائوس و خلق های کشورهای افریقایی و آمریکای لاتین را علیه این نظام جهنمی دیده ایم!
 جز این ها و بسیاری از این ها در قرن بیستم در همین دوران اخیر هم افغانستان و عراق و لیبی و سوریه و مصر و بسیاری دیگر از کشورها پیش روی ما هستند و نشان می دهند که امپریالیست ها اجازه ی تکاپوی مستقل به کشورهای زیر سلطه نمی دهند.
«توهم توطئه» و مساله ی فرافکنی
و حالا عده ای از این بلبل های خوش الحان امپریالیست ها و خودفروشان تاریک فکر دم از این می زنند که این ها«توهم توطئه» است.
خیر! اصلا و ابدا انگلستان استعمار گر و امپریالیست نبوده است! اصلا و ابدا از برتری صنعتی و مالی و نظامی خود برای دخالت در امور کشورهای جهان استفاده نمی کرده و آنها را غارت نکرده است! و صد البته که آمریکا مهد دموکراسی است و...
 و این هم راست نیست که بخشی از این چند مثقال رفاهی( ببخشید ما را از این ترکیب بی معنا!) که در کشورهای غربی برای توده های کارگر و زحمتکش وجود دارد - و به طور مداوم با هزار حیله و فریب کاهش اش می دهند- (3) و سرمایه داران امپریالیست آن را برای آرام کردن طبقه ی کارگر این کشورها خرج کرده اند، ثمره ی غارت و چپاول ثروت های ملی و استثمار طبقه ی کارگر، دهقانان و توده های زحمتکش و ستمدیده ی کشورهای جهان زیر سلطه بوده است!؟
این ها اگرهم بوده مال گذشته است و روباه پیر و گرگ های درنده و جهانخواران،عابد شده و حتما خیلی وقت است که دیگر در کشورهای جهان و از جمله کشور ما دخالت نمی کنند!
 خیر! امپریالیست های غربی خیر ملت ما را خواسته و می خواهند! ماییم که عقل فهم این خیرخواهی را نداریم!  
دِه نه ِده! این نشد که بشه ای حضرات خیانتکار به ملت ایران و دوست استعمار و امپریالیسم پرست!
اتفاقا و در بیشتر موارد کار، کار امپریالیست هاست! زیرا آنها در حال حاضر نیروی عمده و مسلط بر جهان اند!
آمدیم سر عبارت «کار، کار انگلیسی هاست» که ظاهرا برای این گفته شده که «توهم توطئه» را در ما نشان دهد!
 قضیه اما به این ساده گی نیست و باید دید چرا عبارتی این چنین به وجود آمده است.
 آنچه از این عبارت به ذهن هر آدم عادی ای که خیلی هم اهل سیاست نباشد می رسد این است:
 «ببینید که این استعمار انگلیس چقدر دخالت در کشور ما کرده است و چقدر رذالت و موذیگری به خرج داده و توطئه چیده است که برخی از این مردم گرایش به افراط یافته و در پس هر امری دخالت انگلیسی ها را می بینند!» این درست است ای کوردلان!
 البته هنوز هم می بینند و گاه درست و گاه متاسفانه نه چندان درست و دقیق.(4)
پاسخ این نظر این نیست که کار، کار انگلیسی ها نبوده و نیست بلکه این است که چه میزان آن کار انگلیسی هاست( در اینجا آن را به معنای تمامی امپریالیست های غربی بگیرید) و چه میزان آن کار خودمان است.
و باز و با قیافه ی خیراندیشانه می گویند که«عیوب و ایرادها را در خودتان بجویید و فرافکنی نکنید! اگر شما این پادشاهان مزخرف و این شاهزاده گان آت و آشغال را نداشتید که یا به جان یکدیگر می افتادند و یا به دلیل بلاهت و خوش خدمتی آن گاه که ابله بودند و نمی دانستند که چه می کنند، و یا به دلیل پستی و دنائت آن گاه که آگاه بودند و می دانستند چه می کنند به پشیزی کشور را می فروختند، شما پیشرفت می کردید!»( البته این ها را برای خالی نبودن عریضه می گویند وگرنه خودشان عمله و اکره ی امثال همین ها هستند!) (5)
باری این پادشاهان و شاهزاده گان و اربابان و آخوندهای متحجر و این نظام اقتصادی عقب مانده و این فرهنگ که بخش های زیادی از آن پوسیده و منحط است و باید به دور انداخته شود وبال گردن ما بوده اند و ما باید با این ها طرف می شدیم؛(6)
این درست، ولی حضرات «خیراندیش»:
 این پرتغال و هلند و انگیس و روسیه و فرانسه و آلمان و ایتالیا و ژاپن و آمریکا چه می خواستند که یا به این ها رشوه می دادند و آنها را می خریدند و یا نوکر خود می کردند و به آنها یاد می دادند که چگونه در این دوران سوار مردم ما شوند!
 آنها این جا در کشور ما چه می خواستند؟!
مگر غیر از این است که این کشورها استعمارگر و امپریالیست بودند و نخست به دنبال سرزمین و مواد خام و مشتری برای کالا و سپس صدور سرمایه هاشان به مرور تمامی امور زندگی خلق های کشور ما و دیگر کشورهای زیر سلطه را در اختیار خود گرفتند.
آیا اگر ما بپذیریم که علت عقب مانده گی های مان خودمان بوده ایم امپریالیست ها به ما اجازه خواهند داد که خود ما آنها را بر طرف کنیم؟
خیر! آنها هرگز اجازه نخواهند داد!
آیا اگر مردم ما به استعمارگران و امپریالیست های غربی بگویند که:
«شما راست می گویید و ما فرافکنی کرده ایم. اکنون ما پی برده ایم که علل ضعف ها و عقب مانده گی ما در خود ماست! در این ساخت عقب مانده ی اقتصاد ماست، در سیاست استبدادی دینی حاکم بر ماست، در بخش های پوسیده ی فرهنگ ماست. ما از شما امپریالیست های خیراندیش دوستدار بشریت که اشک هاتان از بدبختی ما درآمده و غم وغصه وجودتان را فرا گرفته بسی سپاسگزاریم که ما را به خود آوردید و متوجه مان کردید که دلایل عقب مانده گی و فلاکت خود را در خود بجوییم. اکنون می خواهیم با خودمان روبرو شویم. تمام نیروی مان را روی خود متمرکز کنیم و ایرادهای خود را حل کنیم. آنچه که ما  می توانیم به شما قول آن را دهیم این است که دیگر هرگز شما را متهم نخواهیم کرد که مسبب وضع ما بوده اید!» 
آیا آنها می گذارند که مشکلات مان را خودمان حل کنیم؟
خیر! هزار که آسان است حتی اگر هزارها بار هم بگوییم که خود را مقصر می دانیم و می خواهیم موانع عقب مانده گی را از پیش پای خود برداریم، آنها هرگز اجازه نخواهند داد که ما چنین کنیم. آنها می خواهند خلق ما عقب مانده و زیر سلطه ی آنها بماند. آنها اتفاقا ملت ما را عقب مانده و تحقیر شده می خواهند؛ زیرا این به نفع آنهاست. زیرا می توانند با خیال راحت ما را بچاپند.
می پرسیم:
آیا آنها گذاشتند که ما در انقلاب مشروطیت مسائل خودمان را خودمان حل کنیم؟
آیا آنها گذاشتند که در سال 32 مسائل خودمان را خودمان حل کنیم؟
آیا آنها گذاشتند که در انقلاب 57 مسائل خودمان را خودمان حل کنیم؟
آیا اکنون می گذارند که مسائل خود را خود حل کنیم؟
 خیر! آنها نفع خود را می خواهند و این ها به نفع آنها نیست.
آنها درست از طبقات و کسانی پشتیاتی خواهند کرد که ملت ما آنها را علل عقب مانده گی خود می داند! از همان طبقات و کسانی که شما می گویید اگر آنها نبودند امپریالیست ها نمی توانستند کشور را در دست بگیرند!
 و اتفاقا از شما هم پشتیبانی خواهند کرد. شما و امثال شما یکی از نشانه های نفوذ دشمن در خلق ما هستید! شما حضرات فیلسوف و محقق و تاریخ نویس و خبرنگار و «هنرمند» خود فروخته و غرب پرست! شما که تبلور حقارت و حقارت مجسم هستید و گویا از آن لذت می برید و کیف می کنید گرچه بهایی ناچیز بابت آن دریافت کرده اید!
 امثال شما را پرورش می دهند برای این که ملت ما را زیرسلطه ی نگاه دارند!
راستی که تا شما میان ما هستید امپریالیست ها دردی ندارند!
 آنها به رواج اندیشه هایی خواهند پرداخت که خلق ما آنها را علل عقب مانده گی خود می داند! آنها به پشتیبانی از طبقات و گروه هایی برخواهند خاست که خلق ما آنها را دشمن داخلی خود می داند. آنها هرگز اجازه نخواهند که ما به رفع علل عقب مانده گی کشور خود در کشور خود بپردازیم.
 دو دشمن 
پس خلق ما همواره و طی مبارزه با این دشمنان داخلی با استعمارگران و امپریالیست ها روبرو بوده است.
پس باید طی مبارزه با دشمنان داخلی با این ها نیز طرف شود و آنها را بیرون کند تا بتواند به گونه ی گسترده تر به خود بپردازد.
 این تنها وجود یک طبقه ی کارگر آگاه و آماده برای رزمی بزرگ و یک حزب قدر قدرت کمونیست انقلابی و جبهه ی متحد تمامی طبقات خلقی ایران و  زور سلاح است که می تواند امپریالیست ها را عقب براند و موجب آن گردد که از کشور ما بیرون بروند! همچنان که خلق های دیگر کشورهای زیر سلطه در برهه ای چنین کردند.
چرا امپریالیسم غرب و نه روسیه!
اشک می ریزند و غمگساری می کنند که چرا باید مردم ایران از انگلستان و آمریکا و کلا امپریالیست های غربی بدشان بیاید!
جار و جنجال راه می اندازند که ایهاالناس چرا مردم ایران را علیه روسیه جهت نمی دهید و علیه امپریالیست های غربی جهت می دهید؟
 پاسخ این پرسش ساده است و نیاز به تفکر زیادی ندارد.
 برای این که این امپریالیسم غرب و در راس آنها انگلستان و سپس آمریکا بودند که در ایران استعمارگران و امپریالیست های عمده بوده اند و نه روس ها.
 روس ها پیش از مشروطیت در ایران نقش داشتند و تمامی نیروهای سیاسی از ملی گرفته تا کمونیست به نقش کثیف استعمار روسیه در ایران اشاره کرده اند. این همچون روز روشن است.
کدام فرد متعلق به جریان های چپ، دموکرات و ملی را می یابید که علیه تزاریسم و جنگ های روس با ایران و دو عهدنامه ی ننگین گلستان و ترکمنچای ننوشته باشد و علیه آن سخن نگفته باشد؟
کدام تاریخ نگار چپ یا دموکرات و یا ملی را می یابید که درباره ی تاریخ ایران در دوره ی مشروطیت صحبت کرده باشد اما در مورد نقش کثیف امپریالیسم روسیه در پشتیبانی از محمد علی شاه و به توپ بستن مجلس به وسیله ی لیاخوف قزاق و نیز موجود خودفروخته ای مانند شیخ فضل الله نوری ننوشته باشد؟
کدام چپ سالم و صادقی در ایران بوده است که در مورد سیاست های نادرست شوروی و استالین در ایران ننوشته باشد به ویژه در مورد نفت شمال و نیز مبارزات خلق آذربایجان.
کتاب گذشته چراغ آینده است یکی از نمونه هاست.
کدام چپ انقلابی را می شناسید که سیاست های سوسیال امپریالیسم شوروی، شوروی خروشچفی و برژنفی و... را در ایران و کشورهای دیگر نقد نکرده باشد. و نیز اکنون از نفرت مردم از دخالت های  روسیه ی پوتینی و نیز چین رویزیونیستی و سرمایه داری و قراردادی که با همان ترکمنچای-  و البته نه چندان دقیق- مقایسه می شود، صحبت نکرده باشد.
اما این روسیه نبود که رضاخان قلدررا با کودتا در ایران سرکار آورد و بیست سال کشور ما را چاپید. این امپریالیسم انگلستان بود که چنین کرد.
این روسیه نبود که کودتای 28 مرداد را سازمان داد و بیست و پنج سال استبداد محمدرضاشاهی را بر ما حاکم کرد. این امپریالیست های انگلستان و آمریکا بودند که چنین کردند.  
 این روسیه نبود که کنفرانس گوادالوپ را سازمان داد و خمینی را یاری کرد که به قدرت دست یابد و به این موجودات متحجر و مشمئز کننده یاری کرد تا در ایران پابرجا بمانند. این امپریالیست های شغال صفت غربی بودند که چنین کردند.
 و طبقه ی کارگر و خلق ما حق دارد که تا مغز استخوان اش از امپریالیست ها متنفر و کینه ی آنها را به دل داشته باشد.
 هرمز دامان
نیمه ی دوم شهریور 1401
یادداشت ها
1-     می گویند وجود سلطنت یک امر تشریفاتی است! خوب است تشریفاتی است و این قدر عریض و طویل و پرخرج است اگر تشریفاتی نبود چه می کرد! با این همه این که می گویند دخالت نمی کنند تا حدودی می تواند درست باشد به این معنا که در میان بورژوازی امپریالیستی که طبقه ی حاکم انگلستان است دموکراسی ای دارد و این دموکراسی مانع فعال و مایشایی سلطنت و دربار می شود. اما مگر می شود شما در دستگاه سلطنت باشی و در حد و حدود جایگاه خود در نظام و موقعیت و نقش خود  در امور کشور دخالت نکنی؟ آن هم با این نقش مهمی که این نهاد در تحمیق طبقه ی کارگر و توده ها و بنابراین در تداوم نظام کنونی دارد. و باز مگر عاملین این دستگاه جزو طبقه ی حاکم و امپریالیسم انگستان نیستند؟ مگر می شود که جزو طبقه ی حاکم باشی و از ثروتمندترین آنها و چنین دستگاهی در دستان شما باشد و آنگاه در امور کشور خود و دیگر کشورهای مشترک المنافع  دخالت نکنی؟
2-     میراث خوار استعمار، مهدی بهار، ص269؛ در مورد مهدی بهار (و این کتاب که بیشتر ضدامپریالیسم آمریکا است) همچون اسماعیل رائین(که کتاب مشهورش درباره ی فراماسونری بیشتر ضد امپریالیسم انگلیس است) بسیار گفته شده و هنوز هم حرف و حدیث بسیار است اما در این که این عبارات و این کتاب واقعیاتی از جامعه ی ما و تاریخ استعمار و امپریالیسم را بیان می کنند تردیدی نیست.
3-      برای نمونه ببینید که چگونه جنگ اوکراین را که از زوایایی موهبتی برای آنهاست، بهانه ی مالیات های بیشتر و این تورم و گرانی وحشتناک آن هم به ویژه در موادغذایی در کشورهای خود می کنند و طبقه ی کارگر و توده های زحمتکش را به خاک سیاه می نشانند.
4-     این هم یک جور«توهم توطئه» و البته واقعا توهم: «شاه خیر ایران را می خواست و ایران داشت قدرت منطقه ای و جهانی می شد. آمریکا و انگلیس هم چون دیدند شاه می خواد ممکلت را ترقی بده اومدند و شاه را بردند و جای اون خدا بیامرز، این خمینی دجال را از هندوستان برای ما آوردند!» جالب است که مزدوی همچون عباس میلانی نیز بخش های مربوط به مستقل بودن و میل برای پیشرفت ایران را در کتاب خود نگاهی به شاه، درباره ی محمدرضا شاه عزیزش طرح می کند.
5-    می گویند مگر در جنگ جهانی دوم آلمان و ژاپن تخریب نشدند چگونه شد که آنها توانستند خود را بازسازی کرده و پیشرفت کنند و ایرانی ها نتوانستند پس از کودتای 28مرداد چنین کنند. در مورد این دو کشور بی شک کار و کوشش مردم شان(زیر چتر سرمایه داری امپریالیستی)اهمیت زیادی داشت اما باید بگوییم بدون کمک آمریکا(از جمله طرح مارشال) و دیگر کشورهای امپریالیستی غرب و از جمله انگلستان و فرانسه پس از بازسازی، آلمان غربی نمی توانست به سرعت خود را بازسازی کند. امپریالیست های غربی به جبهه ای قوی و متحد برای تقابل با شوروی استالینی و چین مائوئی و کلا جهانی که رو به کمونیسم داشت نیاز داشتند. این سیاست را آنها جز در مواردی معدود و آن هم نه همچون آلمان غربی - مثلا در مورد کره جنوبی که نیمه مستعمره ای رشد یافته تر است و در تقابل با کره شمالی - در مورد خلق های زیر سلطه به کار نمی بردند. در مورد ژاپن نیز بر مبنای دکترین ترومن تغییر رویه داده و به بازسازی آن برای داشتن نقش مقابل شوروی و چین کمک کردند. به طور کلی آنها آلمان غربی و ژاپن را به نیمه مستعمره ی خود تبدیل نکردند و در نتیجه آن موانعی که در برابر ملت ما بود در مقابل آنها نبود.
6-   به راستی که ما به انقلاب فرهنگی نیاز داریم ده ها بار از انقلاب فرهنگی طبقه ی کارگر و مائوئیست ها در چین ژرف تر و همه جانبه تر و بُراتر که بتوانیم از بسیاری از این عقب مانده گی های خود، چه آنچه از گذشته گان به ما به ارث رسیده است و چه این آت و آشغال هایی که امپریالیست های غربی به اسم فرهنگ به خوردمان دادند، بکنیم.