۱۴۰۲ آبان ۲۹, دوشنبه

حکمتیست ها مدافعین صهیونیسم و امپریالیسم

ترتسکیسم حکمتیست ها را بی نقاب ببینیم!

به تازه گی مقاله ای با نام  چرا مردم و سازمانهای صنفی و مدنی در ایران با تبلیغات ضد اسراییلی احزاب ملی مذهبی و “چپ” همراه نشدند؟ در یکی از سایت های حکمتیستی- ترتسکیستی به نام آزادی بیان منتشر شده است( متن کامل آن در پایان این مقاله آمده است). اهمیت و لزوم توجه به مواضع این مقاله در آن نیست که نکته ی نویی را طرح می کند بلکه در این است که بی حاشیه و بسیار سرراست ته و بن مواضع ترتسکیست های حکمتی را به میان کشیده است: دفاع از اسرائیل و امپریالیست ها.
مقاله دو بخش اصلی دارد؛ یک بخش آن نشانگر پی نبردن به این مساله است که چرا مردم ایران با سیاست های حکومت در دفاع از حماس همراهی نمی کنند و تحلیل بسیار سطحی و مبتذلی از این امر ارائه داده و نظر ترتسکیستی خود را به زور روی این قضیه سوار می کند؛ بخش دیگر دفاعی سینه چاکانه از دولت اسرائیل و امپریالیست ها است.
نادرست است گفته شود این ها صرفا مواضع شخص نویسنده است و ربطی به مواضع احزاب حکمتیست ندارد، زیرا مواضع مزبور تماما در نظرات حکمت آمده است و طرف تنها فرصت را مناسب دیده تا آنها را دوباره تکرار کند شاید مزه ی وضع حاضر به دست اش بیاید.
یادداشت های ما در مورد مقاله
چهارم - گروه های اصیل دموکرات و چپ انقلابی ایران نه بر مبنای احساسات«ضدغربی» و یا تئوری های اقتصادی- سیاسی صرف و یا«ماهیت ضد غربی جنبش ملی اسلامی»بلکه اساسا بر مبنای تجارب تاریخی خلق ایران، از دخالت استعمار و امپریالیست ها از انگلیس و روسیه گرفته تا آمریکا در ایران نفرت دارند؛ و این به آن دلیل است که در تمامی تاریخ یک صد و پنجاه سال اخیر امپریالیست ها مانع تلاش های خلق ایران برای رسیدن به یک جمهوری انقلابی دموکراتیک گردیده اند و جریان های ارتجاعی و از جمله جریان های مذهبی ضدملی همچون فضل الله نوری و کاشانی و خمینی را در مقابل جنیش انقلابی - دموکراتیک ایران تقویت کرده اند. از این رو این گونه گروه ها به درستی مواضعی ضد دولت های امپریالیستی غرب، روسیه و اکنون چین و همچنین اسرائیل اتخاذ می کنند.
این امر هیچ گاه به معنای ضد پیشرفت هایی که در غرب به نفع اندیشه های پیشرو و نیز تکنولوژی مفید به حال بشر صورت گرفته و نیز ضد خلق های کشورهای غربی بودن نبوده و نیست. نیروهای دموکرات و چپ اصیل ایران همواره از اندیشه های پیشرو در غرب( خواه از جانب بورژوازی زمانی که انقلابی بود ارائه شده باشد و خواه از جانب رهبران اندیشمند طبقه ی کارگر) و مبارزات خلق های غرب یاد گرفته و یاد خواهند گرفت همچنان که از خلق روسیه و شوروی بسیار یاد گرفته و یاد خواهند گرفت. کافی است که نوشته های پیش از مشروطیت و پس از آن را مرور کنیم تا متوجه شویم که بخش اصلی بنیان های ایدئولوژیک - فرهنگی و سیاسی اندیشمندان مهم انقلاب مشروطیت که بخش مهمی از آنها مسلمان بودند بر مبنای اندیشه پیشرفته ی غربی به ویژه دموکراتیسم بورژوازی انقلابی فرانسه و لیبرالیسم بورژوازی انگلستان بنیان نهاده شده است.
جز این ها باید بیفزاییم که بین جنبش دموکراتیک و چپ ایران و«جنبش ملی اسلامی»، تازه اگر آن را یک جنبش یگانه و یکپارچه در نظر گیریم که چنین چیزی هرگز نبوده است و لایه های گوناگون که بیان منافع لایه ها و طبقات گوناگون بوده است داشته است، وحدت مطلق حاکم نبوده است بلکه در کنار پیوندهایی میان این دو، تضادهای فراوان نیز وجود داشته است. و این گذشته از این است که بخشی از روحانیون دور و نزدیک این جنبش مزدور انگلیس و روس بوده اند و مورد شدیدترین مبارزه از جانب انقلابیون چپ و دموکرات انقلابی قرار گرفته اند.
دوم - پشتیبانی ظاهری اسرائیل از خیزش« زن زندگی آزادی»به هیچ وجه به معنای پشتیبانی باطنی دولت اسرائیل از این جنبش و دوست بودن با مردم ایران نبوده و نیست؛ همان گونه که مثلا پشتیبانی ظاهری روباه پیراستعمار انگلیس از مشروطه طلبان به معنای پشتیبانی واقعی از آنها نبود و چنانکه دیده شد این استعمار پلید به سرعت آن روی خود را نشان داده و با کودتای رضاخان میرپنج تمامی پیشرفت های انقلابی دوران مشروطیت را پس زده و مانع برقراری یک جمهوری دموکراتیک انقلابی در ایران گردید.
از سوی دیگر اسرائیل خودش پایگاه اصلی ارتجاع و ضدانقلاب در منطقه و پشتیبان مرتجع ترین و کثیف ترین حکومت های منطقه بوده و هست( پس از قرار داد کمپ دیوید به مرور یک به یک مرتجع ترین دولت های عرب با اسرائیل راه دوستی را باز کردند و اکنون این فرایند دوره ی پایانی خود را می گذراند). افزون بر این ها اسرائیل نقش ژاندارم را به عهده دارد و اساسا یکی از دلایل ایجادش نیاز امپریالیست ها به وجود چنین کشوری با چنین بنیه ی نظامی در منطقه بوده است.
پشتیبانی اسرائیل از خیزش« زن زندگی آزادی» مانند پشتیبانی امپریالیست های غربی است که از یک سو و به صورت ظاهری از جنبش پشتیبانی می کنند اما پنهان و آشکار با جمهوری اسلامی ور می روند و قرار و مدار می گذارند و با پنهان شدن پشت جنبش«زن زندگی آزادی» و استفاده از آن همچون ابزار، به تحمیل خواست های خود به سران حقیر و نوکر صفت جمهوری اسلامی می پردازند. آنان در عین حال برخی از خواست های جمهوری اسلامی را در خارج تحقق بخشیده و به وسیله ی سلطنت طلبان نقش کثیف و مزورانه ی  خود را در تخریب سازماندهی این جنبش در خارج کشور اجرا می کنند.
سوای این ها در مساله ی سرکوب انقلابات منطقه، دست اسرائیل در دست جمهوری اسلامی و سپاه قدس بوده است. نگاهی به دخالت جمهوری اسلامی در سوریه و سرکوب خونین انقلاب این کشور و عدم کوچک ترین واکنشی نسبت به آن از جانب اسرائیل به خوبی نشان می دهد که اسرائیل  پشتیبان انقلاب ها نبوده است بلکه در این امر همزاد و جفت ارتجاع جمهوری اسلامی بوده است.( چه بسا روابط پنهان بسیار بین سپاه قدس و اسرائیل وجود داشته است!)
دوم( ادامه) - تحولات درون جنبش فلسطین جدا از تبعیت نسبی از تغییرات در سیاست های اقتصادی و سیاسی امپریالیست ها در جهان تا حدودی زیادی تابع تحولات جنبش دموکراتیک و چپ در سراسر جهان و همچنین وضع جنبش های دموکراتیک انقلابی و کمونیستی در منطقه می باشد. این که اکنون رهبری جنبش فلسطین تا حدودی در دست جریان های مرتجعی مانند حماس و جهاد اسلامی و حزب الله قرار گرفته ذره ای از اهمیت جنبش خلق زیرستم فلسطین و خواست های بحق آن نمی کاهد. از سوی دیگر زمانی که خرج بیشتر رهبری های کنونی فلسطین را سران جمهوری اسلامی می دهند و نیز بخش مهمی از ادوات جنگی را به دست شان می رسانند باید روشن باشد که چرا این مرتجعین از خیزش«زن زندگی آزادی» پشتیبانی نمی کنند. برعکس نگاهی به مواضع سازمان های دموکرات انقلابی و کمونیستی فلسطین پیش از این بازگشت به عقب، نشان می دهد که این جریان ها نه تنها همواره از انقلاب ایران پشتیبانی کرده اند بلکه محل آموزش بسیاری از انقلابیون کمونیست بوده اند.
سوم - ارزش های انقلاب ایران از مشروطیت تا کنون بنیان دموکراتیک – انقلابی و سوسیالیستی داشته است و بنابراین از یک سو به جنبش بورژوازی انقلابی غرب- به ویژه بورژوازی انقلابی فرانسه- نزدیک بوده و از سوی دیگر به سبب شرایط نوین جهانی و رشد نقش طبقه ی کارگر و بروز نمایندگان سیاسی این طبقه، از جنبش بورژوایی فراتر رفته و جزیی از انقلابات سوسیالیستی گردیده است. به این ترتیب جنبش دموکراتیک انقلابی خلق ایران در عین داشتن بنیان های دموکراتیک - انقلابی شرایط گذار به ارزش های انقلابی سوسیالیستی و کمونیستی را نیز حمل کرده است.
اما ارزش های دولت صهیونیستی اسرائیل اکنون حتی ارزش های جنبش بورژوا- دموکراتیک انقلابی نیست بلکه ارزش های جریان بورژوا- مرتجع های صهیونیست می باشد؛ زیرا صهیونیسم و دولت اسرائیل یک دولت مزدور امپریالیست هاو مجری اصلی سیاست های ارتجاعی آنها در منطقه بوده و هست. ارزش های انقلاب دموکراتیک ایران در پیوند با ارزش های طبقه ی کارگر و خلق اسرائیل هست و خواهد بود اما هرگز کوچک ترین پیوندی با ضد ارزش های دولت مرتجع صهیونیستی اسرائیل نداشته است همان گونه که طبقه ی کارگر ایران در طبقه ی کارگر و خلق های ستمدیده ی کشورهای امپریالیستی متحدی برای خویش یافته اما در دولت های مرتجع امپریالیستی خیر.  
این که جنبش طبقه ی کارگر و خلق فلسطین در حال حاضرزیر رهبری جریان های ارتجاعی درآمده است و از این راه تا حدودی آلت دست دولت های مرتجعی مانند جمهوری اسلامی ایران و قطر و مصر و... گردیده است مانع از این نیست که ارزش های اصیل دموکراتیک و انقلابی و سوسیالیستی آن دیده نشود. همان گونه که انقلاب 57 علیرغم رهبری ارتجاعی آن، حامل چنین بنیان های درونی ای بود. بنیان هایی که به ویژه در مبارزات سه ساله ی طبقه کارگر، دهقانان و لایه های خرده بورژازی و نیز جنبش زنان، دانشجویان و خلق های کردستان و آذربایجان و...  پس از قیام بهمن 57 و علیه جمهوری اسلامی خود را نشان داد.
نگاهی به  چگونگی اشکال تکامل جنبش انقلابی در ایران به مبارزات دو دهه ی اخیر و به ویژه خیزش دموکراتیک- انقلابی«زن زندگی آزادی» نشان می دهد که بیرون آمدن جنبش خلق از زیر یک رهبری ارتجاعی و واپسگرا و تقسیم شدن آن به دو قطب متضاد مترقی- انقلابی و واپسگرا و ارتجاعی یک فراشد است و تا این فراشد طی نشود این تقسیم و رویارویی نوین شکل نخواهد گرفت و رشد و تکامل نخواهد یافت. روشن است که خلق فلسطین نیز با تفاوت هایی با شکل راهی که خلق ایران طی کرد تا رهبری مرتجع را کنار زند و در مقابل آن بایستد، خود را از زیر این رهبری بیرون خواهد کشید و راه انقلابی خود را ادامه خواهد داد.
 افزون بر این ها دولت صهیونیستی اسرائیل به یاری پمپاژ سرمایه از جانب امپریالیست های غربی و نیز صهیونیست ها در تمامی کشورها و همچنین استثمار طبقه ی کارگر فلسطین توانسته شرایطی را به وجود آورد که یک رفاه نسبی برای بخش هایی از طبقه ی کارگر و لایه های میانی و همچنین یک  دموکراسی سرودم بریده در کشورش برقرار کند. اما همین صهیونیست های اسرائیلی چشم دیدن برقراری چنین دموکراسی سرودم بریده ای راهم در هیج یک از کشورهای منطقه ندارند و علیه هر گونه تلاش برای برقراری آن مبارزه می کنند. همدستی اسرائیل با امپریالیست ها در سرکوب جنبش خلق های عرب در بهار عربی و به ویژه خفه کردن انقلاب خلق سوریه پیش روی ماست. 
اول - حمله حماس به اسرائیل در درجه ی نخست و بیش از همه حمله ی حماس به اسرائیل است. جنگی در آنجا در گرفته و تا کنون اسرائیل نزدیک به 13 هزار نفر را در غزه کشته شده است. این که حماس ارتجاعی است و حمله اش به اسرائیل ماجراجویانه بوده و نتیجه اش با روند کنونی احتمالا یک شکست سنگین برای مردم فلسطین است، تغییری در این امر نمی دهد که این حرکتی است از جانب حماس به عنوان سازمان رهبری کننده ی بخشی از مردم فلسطین.
خلق فلسطین نیز تابع حرکت تاریخ است و تاریخ گاه به عقب بر می گردد. عقب گرد در تاریخ ریشه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی دارد و نه تنها از جانب رهبری ها بلکه از جانب برخی از طبقات خود خلق نیز صورت می گیرد و یا گاه تحرک سیاسی و فرهنگی این طبقات در چنین مسیری قرار گرفته خود را نشان می دهد. همچنان که در مورد خلق ایران و برخی از طبقات خلق ایران چنین شد. نمی توان گفت که چون رهبری انقلاب دموکراتیک پنجاه و هفت ایران در دست روحانیت مرتجع قرار گرفت انقلاب 57 انقلاب مردم ایران نبود.
اما این که ممکن است که روسیه و ایران در طرح زمان این حمله و پشتیبانی از آن نقش داشته و در عین حال جمهوری اسلامی از آن استفاده کرده و به جنبش دموکراتیک - انقلابی «زن زندگی آزادی» حمله کرده و می کند از دیدگاه کل رویداد، مساله ای ثانوی است گرچه از دیدگاه مردم ایران مساله ی نخستین باشد. مشکل از سران مرتجع جمهوری اسلامی نیست که از چنین فرصتی برای حمله به مبارزات خلق ایران استفاده می کنند تا آن را به عقب برانند، مشکل از جنبش خلق است که سازمان و رهبری انقلابی ندارد که مانع این حملات شود و به نوبه ی خود وضع را عکس کرده و از مثلا تضعیف حماس طی این جنگ برای حمله به جمهوری اسلامی و به عقب راندن و زمینگیر کردن آن در این مساله و مسائل دیگر استفاده کند و جنبش را پیش برد.
اول(ادامه) - این مساله که طبقات خلقی در ایران حاضر نیستند مواضعی اتخاذ کنند که آنها را با حکومت جمهوری اسلامی در یک خط قرار دهد اکنون بیشتر و روشن تر از پیش گشته است. حکومت مرتجع چهل سال است که می کشد و به ویژه از دهه هفتاد به این سو نه تنها کشته بلکه بر شدت کشتارها نیز افزوده است. از سوی دیگر فشارهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی بیکرانی به خلق ایران وارد کرده است و شرایطی به وجود آورده که خلق و به ویژه طبقه ی کارگر و دیگر زحمتکشان زیر فشارهای شدید در حال خرد شدن هستند. افزون بر این ها در یک و نیم ساله اخیر در ادامه ی کشتارهای خویش یک جنبش بزرگ انقلابی و به ویژه جوانان و زنان پیشرو را به خاک و خون کشیده است، چشم ها را کور کرده و از خلق های ایران به ویژه خلق های بلوچ و کرد تا توانسته کشته است.
در کل وضع به گونه ای است که گسستی که بین مردم و حکومت پس از برقراری جمهوری اسلامی به وجود آمد و منجر به شکل گیری دو قطب انقلاب و ارتجاع شد پس از دهه ی هفتاد روز به روز پیشرفته تر و کامل تر گردیده است. این گسست تقریبا در تمامی جوانب به جز جنبه ی اقتصادی می رود که شکل هر چه گسترده تر و عمیق تر و کامل تری به خود بگیرد. در مورد جنبه ی اقتصادی اگر پیوندی هست نیز به آن دلیل است که طبقات مردمی با دولت و یا سرمایه داران حکومت در رابطه ی اقتصادی هستند و بسیاری از آنها یعنی کسانی که حقوق و دستمزد دریافت کنند باید آن را از این حکومت و از این سرمایه داران بگیرند؛ و بنابراین در اینجا به ناچار یک پیوند معین وجود دارد که آن هم به نخی و پخی بند است و چنانچه کار به اعتصابات گسترده و همگانی سیاسی بکشد این پیوند نیز گسسته خواهد شد.( اینکه کار به گسست نهایی و سرنگونی جمهوری اسلامی می کشد و یا اینکه وضع برای مدتی برمی گردد، وابسته به شرایط بسیار گوناگونی است که در مقالات پیشین ما کمابیش به آنها اشاره شده است).  
بنابراین اگر جنبش خلق ایران حاضر نباشد کوچک تری قدمی در راهی بردارد که وی را در پیوند با حکومت و بدتر از آن در کنار وی نشان دهد( همچون مورد جنگ امپریالیستی - ارتجاعی روسیه و اوکراین) و یا به گونه ای دیگر تا حدود زیادی هر چه حکومت می گوید عکس آن را می اندیشد و یا انجام می دهد، تا حدود زیادی حق به جانب وی است.(1)
این امر به این معنا نیست که خلق ایران حاضر به پشتیبانی از خلق فلسطین نیست و یا پشتیبان اسرائیل است و حاضر نیست علیه اسرائیل شعاری دهد و یا راهپیمایی کند، بلکه به این معناست که در شرایط کنونی که مبارزه ی وی با حکومت عمده و از سوی خلق در حال پیگیری است، هر روزنه ای را که می تواند بین جنبش توده ها و حکومت رابطه و یپوندی ایجاد کرده و خللی در راه پیشرفت جنبش دموکراتیک- انقلابی ایجاد کند ببندد. نکته و پرسش مهم در چنین مواقعی این است که خواه از جهت منافع خلق ایران و خواه از جهت انترناسیویالیستی و منافع خلق فلسطین چنین موضعی ضررهایش بیشتر است یا منفعت هایش. روشن است که اگر توده های خلق جمهوری اسلامی را سرنگون کنند این بیشتر به نفع خلق فلسطین وخلق های عرب منطقه است. به گمان ما خلق فلسطین که اکنون خود رهبری ارتجاعی حماس را دیده و می بیند می تواند به علل چنین واکنشی از جانب خلق ایران پی ببرد. خلق فلسطین و گروه های پیشرو آن بسیار کمتر ممکن است در این مورد دچار اشتباه شوند تا مشتی ترتسکیست مزدور امپریالیسم و صهیونیسم.
در اینجا باید اشاره کنیم که برخی از افراد و به ویژه افراد جوان تابع برخی مسائل جانبی قرار می گیرند و مثلا بین حکومت جمهوری اسلامی و مردم عرب پیوند برقرار می کنند و در نتیجه نفرت خود را از جمهوری اسلامی با نفرت از حمله ی مسلمانان به ایران و تسلط آنها بر ایران پیوند زده و اکنون نیز به خلق های عرب تعمیم می دهند. در ادامه ی چنین تعمیمی خلق فلسطین نیز چون عرب است در همین چارچوب قرار گرفته و بنابراین نفرت از جمهوری اسلامی به بی علاقه گی به سرنوشت خلق فلسطین کشیده می شود. و در اینجا دیگر نه تنها موضعی بر ضد جنگ اسرائیل علیه فلسطین گرفته نمی شود بلکه تا حدودی گرایش به نفع اسرائیل- به ویژه به دلیل حمله ی حماس به افراد غیر نظامی و نیز گروگان گرفتن کودکان و زنان- چرخش می کند.
این البته گرایش عمده در طبقات خلقی ایران و جوانان نیست و بر خلاف این گرایش، خواه طبقات خلقی و از جمله طبقه ی کارگر و خواه بسیاری از سازمان ها و گروه های صنفی و سیاسی داخل علیه اسرائیل و به نفع پایان جنگ موضع گرفتند و اطلاعیه دادند که ما نیز برخی از آنها را در سایت خود قرار دادیم.
 برخلاف نظر این حکمتیست- ترتسکیست باید گفت پیوند بین خلق های زیر ستم امپریالیست در درجه نخست و بیش از هر چیز یک پیوند عینی است و از  نظام معین اقتصادی و سیاسی امپریالیسم بر می خیزد که به تمامی خلق ها در کشورهای زیر سلطه و به کارگران و زحمتکشان در کشورهای امپریالیستی ستم می کند و بنابراین آنها را به هم نزدیک کرده و متحد می سازد.
خلق فلسطین خلقی زیر سلطه ی امپریالیسم و صهیونیسم است وبه وسیله ی آنها استثمار می شود و زیر ستم قرار می گیرد. خلق ایران نیز به وسیله ی امپریالیست ها استثمار شده و زیر ستم قرار می گیرد. این است بنیان و اساس عینی پیوند بین این دو خلق و دیگر خلق های کشورهای زیر سلطه و نیز بین این دو خلق و توده های طبقه ی کارگر و زحمتکش اسرائیل و کشورهای امپریالیستی. این است گرایش عمده و اصلی ای که پیوند میان خلق ها را در مبارزه علیه امپریالیسم و سرمایه داری می سازد.
پیوند ذهنی در پی این پیوند عینی است که بر می آید و استحکام بیشتری به پیوند عینی می دهد و چراغ راهنمایی برای پیشرفت آن به سوی جمهوری دموکراتیک و سوسیالیستی می گردد. این گونه نیست که کسی بتواند با چند موضع ایدئولوژیک و سیاسی این پیوند را به نفع یک دولت مرتجع و مزدور امپریالیستی و در اینجا دولت صهیونیستی اسرائیل برگرداند.
هرمز دامان
نیمه ی دوم آبان 1402
یادداشت    
1-   کافی است در نظر گیریم که جمهوری اسلامی بخشی از ثروت مردم کشور را آن هم با نگه داشتن مردم کشور در بدترین شرایط اقتصادی و سیاسی به همین گروه های ارتجاعی می دهد تا از آنها همچون ابزاری برای چانه زنی و بقای خود استفاده کند و سربزنگاه نیز آنها را رها می کند و چارچنگولی به ماندن و بقای خود می چسبد. این همه های و هوی برای سرنگونی و نابودی دولت و یا کشور اسرائیل و آن گاه در چنین شرایطی حماس را تنها گذاشتن و به دروغ هوار کشیدن که چرا برنامه ی حمله را به ما اطلاع ندادی و پای خود را پس کشیدن تنها نشان می دهد که خامنه ای و باندش و کلا جریان حاکم بر جمهوری اسلامی  پشیزی برای مردم فلسطین و حتی سازمان هایی که گوشت دم توپ شان کرده اند قائل نیستند و اگر پایش برسد حتی همین سازمان را فدای مصالح و بقای خود می کنند.
 
متن کامل مقاله
چرا مردم و سازمانهای صنفی و مدنی در ایران با تبلیغات ضد اسراییلی احزاب ملی مذهبی و “چپ” همراه نشدند؟
بهزاد مهرآبادی
۱۵ نوامبر ۲۰۲۳
بعد از حمله حماس به اسراییل در ۷ اکتبر، سازمانهای مختلف چپ در ایران به همراه سازمانهای ملی مذهبی در خارج از کشور یک کمپین ضد اسراییلی به اسم کمپین ضد جنگ به راه انداختند که نه تنها شکست خورد بلکه سازمانهای مدنی و صنفی در ایران (۲۰ تشکل مدنی و صنفی منتشر کننده منشور حداقل خواسته ها و ۵۳ گروه جوانان و دانشجویان فراخوان دهنده به تظاهراتها در ایران) با درایت سیاسی بالا، از آن پشتیبانی نکردند و حاضر نشدند با آن همراه شوند. حتی امام جمعه زاهدان هم حاضر نشد علیرغم همه فشارها، بر ضد اسراییل صحبتی بکند. اکثریت قاطع فعالین و سازمانهای مدنی و صنفی در ایران ، بدون اینکه در کمپین ضد اسراییلی وارد شوند، خواستار پایان جنگ شدند و کشتار غیر نظامیان را محکوم کرده و خواستار آزادی گروگانها شدند. اما حاضر نشدند در کمپین ضد اسراییل شرکت کنند. این درایت سیاسی ناشی از این بود که مردم در ایران بخوبی متوجه شدند که ۱.  حمله حماس به اسراییل، حمله جمهوری اسلامی به انقلاب ژن، ژیان ، ئازادی است. تحت هیچ عنوانی ربطی به مبارزات مردم فلسطین ندارد. ۲. اسراییل دشمن جمهوری اسلامی و دوست انقلاب مردم ایران بوده است. اما هیچ سازمان فلسطینی از انقلاب مردم ایران دفاع نکرده که سهل است، برعلیه آن بوده است. ۳. ارزشهای انقلاب مردم ایران به ارزشهای اسراییل نزدیک تر است تا به ارزشهای فلسطینی ها. سالهاست که جنبش مردم فلسطین به یک جنبش ارتجاعی و آلت دست دیکتاتورهای منطقه تبدیل شده است و ارزشهایش قابل دفاع نیست. در حالیکه ارزشهای جامعه اسراییل بعنوان تنها دمکراسی خاورمیانه بسیار نزدیکتر به انقلاب مردم ایران است. ۴. این کمپین اگر ضد جنگ بود، بایستی خواست قطع جنگ را در کنار خواست آزادی گروگانها مطرح می کرد. خواست محکوم کردن بمبارانها را در کنار محکوم کردن استفاده از غیرنظامیان بعنوان سپر حفاظتی مطرح می کرد، خواست متوقف کردن حمله به بیمارستانها را در کنار محکوم کردن استفاده نظامی از بیمارستانها مطرح می کرد و … اما چون یکجانبه بود،  مردم در ایران متوجه شدند که این کمپین در خدمت “نجات حماس” است و ربطی به کمپین توقف جنگ ندارد و به همین دلیل به آن نپیوستند. این ایزوله شدن مواضع ضد غربی و ضد اسراییلی سازمانهای چپ و ملی مذهبی در ایران ، تاریخی طولانی دارد که از ماهیت ضد غربی جنبش ملی اسلامی ناشی میشود که این چپ بشدت آغشته به  همان گرایش ضد غربی است و ریشه ای طولانی در میان این احزاب دارد. همراه نشدن سازمانهای صنفی و مدنی در ایران با تبلیغات ضد اسراییلی در عین حال نشان میدهد که جنبش ژن، ژیان ، ئازادی از یکطرف تا چه اندازه غربگرا، مدرن و آگاه است و از طرف دیگر از درایت سیاسی بالا برخوردار است و میتواند دوستان و دشمنان خود را در تند پیچهای سیاسی تشخیص دهد. منزوی شدن مواضع احزاب چپ،  اگر چه در کوتاه مدت میتواند به رشد نیروهای راست در ایران کمک کند، اما انقلاب ژن، ژیان ، ئازادی چاره ای ندارد مگر اینکه برای پیروزی خود،  به احزاب سیاسی چپی شکل بدهد که بتوانند ماهیت غربگرا ، مدرن و آگاهگرانه انقلاب را در خود منعکس کنند و دوستان و دشمنان خود را در منطقه بر اساس منافع این انقلاب تشخیص دهند. احزاب سیاسی چپ به یک خانه تکانی بزرگ نیاز دارند تا خود را از سنتهای ضد غربی و هیستری ضد اسراییلی رها کنند، اگر نه باز هم منزوی تر خواهند شد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر