۱۴۰۰ آبان ۱۳, پنجشنبه

درباره ی شناخت(8) بخش نخست ماتریالیسم تاریخی مساله ی بازگشت در تاریخ (مقاله ی چهارم- بخش پایانی)

 
درباره ی شناخت(8)
 
بخش نخست
ماتریالیسم تاریخی
 
مساله ی بازگشت در تاریخ (مقاله ی چهارم- بخش پایانی)
 
«حکومت ولایت فقیه» نماینده تداوم اقتصاد سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور موجود و بازگشت ارتجاعی در عرصه های سیاسی و فرهنگی است
1-     به واسطه ی موجودیت عناصری از گذشته، ساخت های ترکیبی می توانند به عقب بازگردند. اما این بازگشت نمی تواند در همه ی وجوه و یا در هر وجهی به طور کامل صورت گیرد. در اقتصاد این عقب گرد نمی تواند صورت گیرد مگر آنکه اقتصاد نوین هنوز به قدر کافی پا نگرفته باشد؛ یعنی نمی توان ساخت سرمایه داری بوروکراتیک- کمپرادور پا گرفته و استحکام یافته را آن هم در شرایط کنونی جهانی به ساخت نیمه فئودالی و یا بدتر از آن تمام عیار فئودالی، عشیره ای و قبیله ای تبدیل کرد، گرچه ممکن است که بتوان عناصری از آن ها را برای دورانی تا حدودی پر و بال داد و تقویت کرد. از سوی دیگر نمی توان از رشد وجوه و عناصری در اقتصاد که نماینده ی ساخت های آینده هستند، همچون تولید بزرگ و طبقه ی کارگر جلوگیری کرد. در عرصه ی سیاست این امکان بوده که حکومت کهنه ی استبداد دینی را به جای استبداد شبه مدرن (سلطنتی) تشکیل داد، اما نه تنها عناصر سیاسی طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی، علیرغم همه ی موانع و یا رکودها در عرصه ی سیاسی حضور دارند بلکه اساسا استبداد سیاسی گرایش متضاد خود یعنی خواست حکومت  دموکراتیک مردمی را ایجاد می کند و رشد می دهد. در فرهنگ و جهان بینی این بازگشت غلیط تر بوده است. اما مسلط کردن دین اسلام و مذهب شیعه در راس روساخت فرهنگی و مذهبی کردن حکومت، گرایش به ادیان و مذاهب دیگر و نیز لامذهبی و حکومت غیر دینی( سکولار) را در جامعه ایجاد کرده و می کند. بدین سان، در مقابل عناصر نماینده ی گذشته که نمی توان تمامی آنها و در تمامی اشکال پیشین شان را بازسازی کرد،  تمامی وجوه اقتصادی، سیاسی و فرهنگی  وجوه آینده حضور و نقش دارند و برای تبدیل گذشته به آینده مبارزه می کنند. در حال حاضر این کشاکش، اساسی ترین وجه مبارزه ی طبقاتی درون جامعه ایران است.
2-     در اینجا نیز همچون سابق دو امکان مقابل جامعه ی ایران پدید آمده است. این دو امکان در شکل پیشرفت و بازگشت می تواند تبیین شود. پیشرفت به سوی جمهوری دموکراتیک خلق که از نظر اقتصاد، سیاست و فرهنگ نو است و بازگشت به روساخت های سیاسی و فرهنگی ای که در دوره ی سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور سلطنت پهلوی ها حاکم بود.
اشکال پیشرفت در بازگشت
1-    پسگرد موقت و نسبی است در حالی که پیشرفت و تکامل دائمی و مطلق است، گرچه مطلق بودن پیشرفت و تکامل مانع از متضاد بودن خصلت و تحرک پیشرونده ی آن نیست؛ زیرا هر امری که در تکامل صورت بگیرد دارای خصلت متضاد مثبت و منفی، مفید و مضر و کمال و نقص است. جامعه ایران در حالی که از نظر سیاسی و فرهنگی از سوی حکومت به عقب برگردانده شده و با دولت جدید برقرار شده بیش از پیش می شود، اما به ناچار از جانب این حکومت در رشد و گسترش عناصر سرمایه داری باید رو به جلو رود. موسسات اقتصادی حاکم ناچارند راه سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور را پیش روند و بنابراین طبقه کارگر ایران همچون چهل سال گذشته، نه تنها کاهش نخواهد یافت بلکه بسیار بیشتر از پیش شده و خواهد شد. حکومت کهنه نمی تواند کارگر را دوباره دهقان کند، اما دهقان همواره تجزیه شده و بخش مهمی از آن تبدیل به کارگر( کارگر کشاورزی و یا صنعتی) می شود. این فرایندی است مسلط و مطلق و رشد جنبه مادی و عینی پیشرفت است.
2-    از سوی دیگر از نظر مبارزه ی طبقاتی- آن هم در کشورهای زیر سلطه که موضوع عمده بررسی ماست- نمی توان مانع امر نوین شد. زمانی که یک طبقه در عرصه عینی رشد می کند می توان انتظار داشت مبارزات طبقاتی این طبقه نیز ابعاد گسترده تری یابد.( کافی است که مبارزات اقتصادی کارگری کنونی را با گذشته مقایسه کنیم تا ببینیم این مبارزات گستره ای به خود گرفته که در تمامی تاریخ گذشته به جز زمان انقلاب 57 سابقه نداشته است). این مبارزات می تواند زمینه ای مساعد به وجود آورد که طبقه ی کارگر در عرصه ی ذهنی خواه تا حدودی خودرویانه و خواه به طور اساسی به یاری روشنفکران هوادار این طبقه نیز رشد کرده و افزون بر این به مرور، دیر یا زود سازمان سیاسی خود را حتی با وجود سرکوب های متوالی و رکود و غیره در سیاست بازتولید کند.
3-    چنانچه در مجموع به وضع فرهنگی نگاه کنیم حکومت مذهبی چهل ساله سبب شده که یا مردم از حکومت مذهبی و روحانیون نفرت پیدا کنند( و این نفرت تقریبا اکثریت مردم را در برگرفته و مسلط شده است و در کنار آن لامذهبی نیز رشد چشمگیری یافته است) و یا در درستی بسیاری از وجوه آن شک کنند. ریزش روزمره از میان هواداران سنتی حکومت که از پس از جنگ با عراق و به ویژه دهه ی هفتاد آغاز شد و همچنان ادامه دارد نشانگر امر تردید در باورهای مذهبی است. در کنار اینها رشد مداوم گرایش به ادیان دیگر و جریان های مذهبی غیرمسلط ( دراویش، فرقه های نوپدید و...) نیز صورت گرفته است.
4-    این امر به ویژه در مورد نسل های تازه تر و وضع ارتباطات نوین جهانی، ماهواره ها و اینترنت و کوچک شدن هر بیشتر جهان بیشتر صدق می کند. این نسل ها که پرورده ی فرهنگ و سیاست یکی از ارتجاعی ترین حکومت های کنونی جهان هستند درست برعکس آن چیزی هستند که قرار بود از سوی حاکمان به بار آیند. آنها از این وضع به تنگ آمده اند و این حکومت را بر نمی تابند، گرچه بخشی از آنها با تمایل به حکومت سابق- هم به سبب ضعف نیروهای نوین در ایجاد کشش و هم به دلیل تبلیغات امپریالیست و سلطنت طلبان مزدور- و ایده آل دانستن آن برای زندگی، در راه درستی گام بر نمی دارند.
5-    به این ترتیب بازگشت، پیشرفت را به شکل های گوناگون در بطن خود رشد می دهد و علیه خود بر می انگیزد، گرچه برخی از اشکال پیشرفت ممکن است نارسا و ناقص باشند.
بازگشت در بازگشت
1-    یک گرایش نه چندان قوی در جامعه ی ایران که در برخی لایه های مرفه و میانی خرده بورژوازی نافذ است و به خصوص در برخی جوانان، خواهان بازگشت به سوی حکومت استبداد سلطنتی سابق است. طبقه ی سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور مستقر در بیرون کشور که از سوی امپریالیسم غرب پشتیبانی می شود، خواهان چنین بازگشت و چنین حکومتی هستند و به  وسیله ی دستگاه های عریض و طویل تبلیغاتی خود خواست چنین حکومتی را در داخل رواج می دهند. از سوی دیگر به واسطه ی نفرت مردم از حکومت کنونی و تعفن و گندابی که از نظر دروغ و تزویر و فساد و تباهی و دزدی و جنایت به بار آورده چندان که حکومت سلطنتی پیش از خود را که آن نیز حکومت گنداب و تعفن و فساد و جنایت و ...بود به اصطلاح«روسفید» کرده است و همچنین امر مهم فقدان جایگزین های مناسب قوی از سوی طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی، این امکان تقویت می شود. چنانچه این گرایش بتواند در میان طبقات استثمار شده و ستم دیده نفوذ یابد و چنین وضعیتی رخ دهد آن گاه مردم ایران در حالی که از بازگشت کنونی نفرت یافته اند، به جای پیش رفتن، دست به بازگشتی دیگر، منتهی به گذشته ای نزدیک تر( نیم قرن پیش) را زده اند. این پیشرفت نیست بلکه بازگشت در پی بازگشت است. این جهش به پیش نیست، بلکه برگشت به پس است.
2-     اجداد طبقات کنونی در مشروطیت علیه آخوندهایی که خواهان گماردن شورایی از فقها بر سر مجلس نمایندگان بودند به مبارزه دست زدند و با ژرف ترین کینه ها و نفرت ها، مشهورترین رهبر آنان یعنی شیخ فضل الله نوری را اعدام کردند و گفتند که«مشروطه که مشروعه نمی شود». تمامی طبقات خلقی ایران در آن زمان به جای آن که به عقب برگردند مشتاقانه می خواستند پیش روند و آینده را لمس کنند و بسازند. هفتاد سال بعد که تمامی طبقات جامعه بسیار باسوادتر و با تجربه تر شده بودند، بخشی از طبقات مردمی ایران به دنبال نیرویی که در انقلاب 57 نظرات این شیخ اعدام شده به وسیله ی ملت را دوباره و در ابعادی به مراتب گسترده تر زنده و تبلیغ می کرد، افتادند و به برقراری حکومتی که اکنون نسبت به آن عمیقا کینه و نفرت دارند و علیه اش هستند، یاری رساندند. مردم ما با پیش بردن انقلاب مشروطیت و برداشتن موانع از پیش پای آن نخواستند که به گذشته برگردند، هفتاد سال بعد بخشی از طبقات مردم ما خواهان برگشت به پیش از مشروطیت و آن گذشته ای شدند که از سوی مردمان زمان مشروطیت – حداقل در برخی وجوه مهم و اساسی - طرد شده بود.
3-    در انقلاب 57 تمامی طبقات مردمی ایران علیه شاه و حکومت و نظام استبدادی و وابسته به امپریالیسم وی برخاستند و برای آزادی و استقلال ایران قیام کردند؛ آنان حکومت شاهی مزدور را روفتند و به گورستان تاریخ سپردند و مردم ایران از این نظر کار نیمه تمام مشروطیت را( که هنوز قرار بود سلطنتی و شاهی باشد) به پایان رساند. اکنون گویا دوباره چنین شده که بخشی از طبقات( این بار لایه هایی از خرده بورژوازی مرفه و میانی مدرن) می خواهند به آن گذشته، یعنی چهل سال پیش و در واقع حکومت پنجاه ساله ی پهلوی ها برگردند! گویا بخش هایی از طبقات خلقی مردم ما به جای آنکه بخواهند پیش روند، رو به آینده ی نوین داشته باشند و آن را با خواست، اراده و عمل انقلابی خویش بسازند، برگشت به گذشته را ترجیح می دهند! چنین بازگشتی جز برخی آزادی های اجتماعی که نظام کنونی مانع آنهاست، به کوچک ترین پیشرفت اساسی و نوین آشکاری تبدیل نخواهد شد. آن، آینده نخواهد بود بلکه بازهم گذشته خواهد بود. ساخت اقتصادی کنونی ایران کمابیش حفظ خواهد شد. استبداد سیاسی در شکل سلطنتی و یا در بهترین حالت جمهوری بازسازی خواهد شد و مذهب در ارکان فرهنگی جامعه بازهم همان نقش پیشین و زیر نظارت وجه «شبه مدرن» را خواهد یافت( زیرا این گونه حکومت ها بدون مذهب نمی توانند تداومی آن چنانی بیابند) و تمامی طبقات خلقی همان وضعی را خواهند یافت که در حکومت های وابسته به امپریالیسم دارند. کافی است که به کشورهایی که زیر سلطه ی امپریالیسم هستند و حکومت های استبدادی غیر دینی و سکولار دارند نگاهی بیندازیم تا پی ببریم که طبقات اصلی استثمار شده و ستمدیده و همچنین طبقات میانی در این کشورها زیر تسلط طبقات سرمایه دار بوروکرات- کمپرادور در فقر و فلاکت و اسارت سیاسی و فرهنگی طبقات سرمایه داران وابسته داخلی و امپریالیست ها غربی یا شرقی به سر می برند و به آینده ی خود امید ندارند. بسیاری از این گونه حکومت ها در آسیا، آمریکای مرکزی و جنوبی و افریقا علیرغم تبلیغات دروغین امپریالیست ها که تلاش می کنند چند نمونه را از نظر اقتصادی برجسته کنند و به عنوان کشورهای پیشرفته به خورد مردم دهند، غرق در تورم، رکود و بحران و در گیر جنبش و انقلاب اند.
4-     آنچه که این دیدگاه در ناامیدانه ترین شکل خود می گوید این است که هر چه بشود از این بدتر نخواهد شد! اما معیار درست، بدتر نشدن نسبت به این وضعیت نیست، بلکه پیش رفتن و با عزم و اراده ساختن زندگی نوین برای آینده گان است. ساختن، ویران کردن است. باید در ساختن فعال بود؛ هم کهنه را ویران کرد و هم نو را ساخت. اما این دیدگاه عمیقا واداده و منفعل است؛ نه کهنه را تخریب می کند و نه نو را می سازد. ترس از آینده ای که این طبقه «ناروشن» و یا با تحلیل های سطحی و عموما مبتذل« امتحان پس داده»( یعنی حکومت های سوسیالیستی طبقه ی کارگر که شکست خوردند)می پنداردش و چهار دست و پا چسبیدن به گذشته ای که در قیاس با اکنون «خوش» پنداشته می شود( بالاخره لایه های مرفه طبقه ی خرده بورژوازی در زمان سلطنت شاه سابق وضع اش بهتر از اکنون بود) یکی از خصوصیات این دیدگاه است. بخش مهمی از عناصر فکری وابسته به این طبقات در داخل و خارج( از دلبسته گان به ایران باستان و حکومت های دوره ی امپراطوری ایران و شاهانی هخامنشی و ساسانی... گرفته تا پسامدرن ها، ترتسکیست ها، چپ نویی ها، مارکسی ها و...) در عرصه های تبلیغ و ترویج سیاسی و هنری در مقابله با فرهنگ انقلابی طبقه ی کارگر و مارکسیسم(مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم) گوی سبقت را از یکدیگر ربوده اند. اینها با توجه به زمینه های گستر ده ای که طبقات مرتجع حاکم بر ایران در زمینه فرهنگی( فلسفی، هنری، مذهبی و غیره) به آنها می دهد و مانع تبلیغ و ترویج افکار این چنینی شان نمی شود، خواسته و ناخواسته یا در خدمت جمهوری اسلامی و نوکر و برده ی با مواجب و یا بی مواجب همین حکام کنونی بوده اند و یا ( به ویژه آنها که در بیرون کشورند) در خدمت سلطنت طلبان و امپریالیست ها. بخش های دیگری از آنها نیز که مخالف حکومت کنونی بوده اند بیشتر دنبال روان اصلاح طلبان حکومتی  بوده اند تا جویا و پیرو راه و روش انقلابی. طبقه ی خرده بورژوازی به هیچ وجه نمی تواند روی پای خود بایستد و به ویژه نوسانات مکرر لایه های مرفه و میانی خرده بورژوازی تنها زمانی که این لایه ها و طبقه زیر رهبری طبقه ی کارگر در آیند قابل کنترل می شوند. 
5-     در تاریخ عموما این گونه بوده که هر گاه  دین و مذهب در فرهنگ و سیاست و اقتصاد حاکم شده، به دلیل خصلت بسته ی آن و تنگی فضایی که ایجاد می کند همواره در بخش هایی از مردم تمایلی به وضع جوامع پیش از خود را که مذهب این چنین در قدرت نبوده است، برانگیخته است.  رنسانس( یا تجدید حیات فرهنگ یونان و روم باستان) در اروپایی که دست کلیسا و پاپ ها و انکیزاسیون بود به وجود آمد و همانند آن در بسیاری از کشورهای دیگر و از جمله کشورهای آسیا نیز که حکومت های دینی و مذهبی داشتند، شکل گرفت. این ها اساسا دستاویزی برای پیشرفت ها و جهش های نوین بود و به این دلیل صورت می گرفت. اما در شرایط ایران نه این برگشتن به گذشته ی استبداد سلطنتی می تواند چنین نقشی را اجرا کند و نه اساسا این تمایل به برگشتن به دوران سلطنت پهلوی ها حاوی چنین مضمونی است. این تنها برگشتنی برای برگشتن است به این امید که ایران تبدیل به کره جنوبی، ترکیه( که اکنون خود در تورم غرق است) و یا قطری بشود!     
بازگشت و جهش  
1-     کمان را هر چه رو به عقب بیشتر بکشی، شدت حرکت تیر و بنابراین حدود بُرد آن بیشتر می شود. در عرصه های سیاسی و فرهنگی جامعه، عناصر ساخت پیشین  یعنی حکومت جمهوری اسلامی مانع اساسی هر گونه پیشرفت جدی هستند. آنان در دیگ بخار جامعه را محکم بسته اند و حتی سوپاپی نیز برای تنفس نگذاشته اند. در این فضای بسته و رو به عقب کشیده شده، عناصر و وجوه ساخت آینده در حال حرکت و کمال هستند و نیروهای حاکم نه تنها ناتوان از حذف آن ها هستند و تلاش شان به ناکامی می انجامد بلکه این عناصر را در همین فضای بسته و محدود به ناچار متمرکز و منقبض کرده و رشد می دهند. در تاریخ ایران از مشروطیت به این سو گرچه جنبش های گوناگونی و برای مرحله و یا دوره ای بین 12 تا 15 سال به وجود آمده اما سابقه نداشته که جنبشی سه دهه ی متوالی (از دهه ی هفتاد تا کنون) تحرک داشته باشد و مقاطع حساسی را از سر گذرانده باشد. این جنبش به عقب بر نمی گردد بلکه به پیش می رود و همین جنبش است که امکان جهش های بزرگ را در خود دارد. طبقه ی کارگر باید با واهمه نداشتن از شکست حکومت های خود و مغموم نشدن، شجاعت، امید به آینده و خواست برقراری حکومت جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر و ساختن جامعه سوسیالیستی و کمونیستی را بر انگیزد.
2-    اما اینکه چنین جهشی در شکل یک پیشرفت بزرگ- همچون مشروطیت - به وجود آید و نه در شکل یک بازگشت به گذشته یا همان«بازگشت در بازگشت»، مشروط به شرایط معینی است که نخستین آن آماده شدن طبقه ی کارگر و پدید آمدن یک حزب کمونیست انقلابی و جنگنده می باشد و بدون آن تحقق نخواهد یافت. شرایط عینی این جهش به پیش موجود است. عمده در این مورد، تحقق شرایط ذهنی است.
3-    این به واسطه ی همان دو امکانی متضادی است که در پیش روی تکامل سبز می شوند. دو امکانی که هم از تضادهای طبقات، مبارزه ی طبقاتی و نبرد و جنگ آنها در داخل بر می خیزند و هم مشروط به شرایط و عوامل داخلی و خارجی هستند. دو امکانی که هر کدام شرایط معین تبدیل شان به واقعیت فراهم شود، تحقق عملی خواهند یافت.
م- دامون
مهر 400

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر