۱۳۹۹ آبان ۱۹, دوشنبه

درباره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا

 

درباره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا

انتخابات ریاست جمهوری آمریکا با جارو جنجال و سروصدای کر کننده ای که شبکه های خبری این کشور و نیز کشورهای خارجی درباره آن به راه انداختند به پایان رسید. ترامپ  شکست خورد و بایدن نماینده حزب دموکرات آمریکا به پیروزی رسید و - گرچه نه هنوز به گونه ای رسمی - رئیس جمهوری آمریکا شد.
یک حزب امپریالیستی به جای حزب امپریالیستی دیگر
تا آنجا که به تاریخ آمریکا و نیز روابط این ابرقدرت امپریالیستی با کشورهای زیر سلطه بر می گردد، انتخاب حزب دموکرات یا جمهوری خواه، یا تفاوت اساسی در زندگی لایه های میانی و تهیدست طبقه کارگر و توده های زحمتکش این کشور و نیز روابط اساسی سلطه گرانه و استثمارگرانه با کشورهای زیر سلطه امپریالیسم به وجود نیاورده است، و یا آنجا که در نتیجه سیاست های اقتصادی- اجتماعی داخلی و یا خارجی تغییری به وجود آمده، هر چند که چنین تحولی محصول تفکر و سیاست های رهبران یکی از این دو حزب و تسلط آن بر اقتصاد و سیاست بوده، اما در کل و عموما، توافق مشترک دو حزب و هم آمیزی و یا تأیید سیاست ها اتخاذ شده به وسیله حزب مسلط را به وسیله حزب دیگر به همراه داشته است.
 در آمریکا طبقه سرمایه داران امپریالیست حاکم هستند که در دو حزب بزرگ و اصلی این کشور سازماندهی شده اند. آنچه که برای هر کدام از جناح های این طبقه ی استثمارگر و  ستمگر اهمیت دارد، جدا از برخی منافع جناحی، حفظ منافع اقتصادی- سیاسی کل طبقه، خواه در قبال طبقه کارگر و تهیدستان جامعه آمریکا و خواه در قبال طبقه کارگر، کشاورزان و کلا طبقات زحمتکش و محروم کشورهای نیمه مستعمره  و مستعمره جهان زیرسلطه است.
از این رو ماحصل نهایی سیاست هایی که به اصطلاح موفقیت آمیز بوده، هرگز نه در جهت منافع توده ی اصلی طبقه کارگر و خلق آمریکا بوده است و نه در جهت آزادی و استقلال طبقه کارگر و خلق های کشورهای زیر سلطه. برعکس، چنین سیاست هایی همواره در جهت منافع طبقه ی حاکم بوده و عموما  دو وجه اساسی دفاعی و تهاجمی داشته اند. وجه دفاعی آنها مربوط بوده است به حل بحران ها و مشکلات اقتصادی و اجتماعی داخلی و یا خارجی ای که هر از گاهی نظام سرمایه داری و طبقه حاکم با آن درگیر بوده و در نتیجه بیرون کشاندن طبقه ی مسلط از بحران سیاسی عمومی و مبارزات و شورش های توده ای که دامن گیر آن می شده است، و وجه تهاجمی آن عبارت بوده از تلاش برای بهبود موقعیت اقتصادی و سیاسی این طبقه خواه در درون کشور و خواه بیرون کشور. این وجوه تا آنجا که به مناسبات بیرونی مربوط است، از یک سو به رقابت های عموما مرگبار بر سر تسلط بیشتر بر جهان با دیگر امپریالیست ها می انجامیده و از سوی دیگر به انجام برنامه های اقتصادی و سیاسی ای برای در چنگال خویش نگاه داشتن کشورهای زیر سلطه، سرکوب مبارزات آزادی خواهانه و استقلال طلبانه آنها و نهایتا تداوم مستعمره و نیمه مستعمره گی این کشورها.(1)
به این ترتیب، این برنامه ها و سیاست ها هرگز در جهت منافع خلق آمریکا و دیگر خلق های جهان نبوده بلکه اساسا برای حل مشکلات طبقه حاکم و نیز حفظ موقعیت برتر این طبقه در مناسبات بیرونی اش بوده است. به عبارت دیگر، جدال های بین دو جناح طبقه سرمایه دار حاکم جدا از منافع ویژه هر کدام از جناح ها، اساسا و عموما بر سر این بوده است که کدام جناح بهتر می تواند این طبقه را از گرداب بیرون کشد و منافع این طبقه را پیش ببرد و موقعیت و قدرت اقتصادی و سیاسی داخلی و خارجی آن را بهبود بخشد.
افول « عظمت» آمریکا و تلاش طبقه حاکم برای بازگرداندن آن
مهم ترین نکاتی که در این انتخابات جلب توجه می نماید،  از یک سو تعداد زیاد رای دهندگان نسبت به انتخابات پیشین است و از سوی دیگر تعداد رای بالای 75 میلیون جو بایدن که به نوبه خود در تاریخ آمریکا بی مانند است. سوی سوم این قضیه نیز رای بالای ترامپ یعنی 70 میلیون است.
دلایل کلی ای که موجب این شده که مردم آمریکا در این انتخابات به این میزان شرکت کنند  وضع ناهنجار و بحرانی اقتصاد، اجتماع و سیاست داخلی آمریکا است. خواه در شعارهای انتخاباتی ترامپ( در انتخابات چهار سال پیش، در طی دوره ریاست جمهوری اش و هم در انتخابات جاری) و خواه اکنون در جو بایدن، ما می بینیم که از بازگرداندن« عظمت» به آمریکا صحبت می شود و برقراری دوباره بزرگی آمریکا و موقعیت و نقش برتر جهانی آن.
جدا از نقش چنین شعارهایی در برانگیختن حس و تفکر ملی و تهییج توده ها در انتخابات، این امر نشانگر وضع بحرانی جامعه آمریکا، گسترش ضعف ها و تنگناهای اقتصادی و سیاسی، گسیخته شدن پیوندهای داخلی و ایجاد شکاف ها و قطب بندی های بزرگ و جدی و تحلیل رفتن قدرت و نقش این کشور در اوضاع بین المللی است. با توجه به این که همواره بار چنین بحران ها و افت هایی از سوی طبقه حاکم به گرده ی لایه های میانی و تهیدست طبقه کارگر و توده های زحمتکش و محروم می افتد، بر زندگی آنها تاثیر گذاشته و نگرانی از آینده را در میان آنها بیشتر  و بیشترمی کند.
 نگاهی به سیاست ها ترامپ در دوره چهار ساله ریاست جمهوری اش خود نشانگر چنین وضعی است:
 تداوم سیاست بیرون آوردن نیروهای نظامی آمریکا از کشورهایی زیر سلطه ای که در آن درگیر بوده است و بنابراین تقلیل مخارج نظامی و به گفته ی ترامپ جنگ هایی با هزینه و بی منافع چشمگیر برای طبقه حاکم آمریکا، تلاش در برقراری مناسبات نوین با کشورهای دیگر در پیمان ناتو و از سر باز کردن بودجه و هزینه نظامی و به گردن دیگر کشورهای عضو این پیمان انداختن آنها، پرهیز ترامپ از دست زدن به درگیری ها و مناقشات جنگ آفرین به ویژه با امپریالیسم روس، بیرون رفتن از پیمان هایی که از دیدگاه طبقه حاکم به ویژه جناح جمهوری خواه باری سنگین بر اقتصاد این کشور است، انزوا و در خود فرو رفتن- همچون آلمان و ژاپن پس از جنگ جهانی دوم - توجه اساسی به اقتصاد و تلاش برای بیرون آوردن آن از بحران دامن گیر و... است. این سیاست ها در کنار دامن زدن به مخالفت با مهاجران و بر همین مبنا رشد احساسات ضد « مهاجر بیگانه» و در جنب آن پشتیبانی از نژاد پرستی و برجسته کردن نقش سفید ها، تماما نشانگر همین وضعیت افول یافته اقتصاد و سیاست آمریکا و تلاش طبقه حاکم برای بازسازی آن است. اینکه جو بایدن نیز کمابیش از همین بازگرداندن «بزرگی» و «عظمت» به آمریکا صحبت می کند- جدا از برانگیختن احساسات و همان نقش تهییجی آن- از دلایلی حکایت می کند که ترامپ را بر آن داشت که سیاست های نام برده را اتخاذ کند.       
توده های آمریکا و ترامپ
شرکت گسترده توده ها در انتخابات با رای اکثریت آنها به جو بایدن همراه شد. این امر همچنان که اغلب گفته شده است پیش از آنکه رای به بایدن باشد یک «نه» به ترامپ بود. یعنی برای اکثریت  توده های رای دهنده این امر مهم بود که از شر ترامپ و باندش راحت شوند. امری که از یک سو بر می گردد به بی مسئولیتی و بی کفایتی وی و جناح اش در قبال بیماری همه گیر کواید 19 که به مرگ بیش از دویست هزار و اندی از مردم آمریکا و به ویژه توده های زحمتکش و محرومی انجامید که از امکانات بهداشتی و درمانی محروم بودند.(2) و از سوی دیگر به برخی سیاست هایش در دامن زدن به مخالفت با مهاجران و تقویت، رشد و پشتیبانی علنی از نژاد پرستی در جامعه آمریکا به ویژه در هنگامه ی مبارزات شش ماه اخیر. از سوی سوم این امر به رشد نرخ بیکاری در جامعه آمریکا و تداوم بحران اقتصادی بر می گردد. مشکلی که علی رغم تلاش های ترامپ برای توجه به اقتصاد، نه تنها حل نشد بلکه به نوبه خود بر مشکلات و ناتوانایی های اقتصاد بحران زده آمریکا افزود؛ و بالاخره بر می گردد به غرابت رفتارهای ترامپ با روسای جمهور پیشین آمریکا و خروج وی از برخی«توازن ها» های رفتاری و نیز برخی ویژگی های لمپنی وی.(3)
 به این ترتیب و در حالی که این دو حزب در جامعه آمریکا میزان رای سنتی خود را دارند، اما این که رای جو بایدن از اوباما با 67 میلیون رای جلو می زند، یعنی رای ای که از میزان رای سنتی به حزب دموکرات بسیار بالاتر است، خود نشانگر درجه نفرت و کینه توده های آمریکایی از ترامپ و جناح وی است.     
توده های مردم و حزب دموکرات
  اما 75 میلیون رای به جو بایدن سوی دیگر این انتخابات است. این امر جدا از رای منفی به ترامپ تا حدودی از توهمی حکایت می کند که توده ی اصلی آمریکا یعنی طبقه کارگر و لایه های زحمتکش به  احزاب طبقات حاکم و به ویژه حزب دموکرات دارند و نیز این امر نتیجه آن است که دیکتاتوری طبقه حاکم سرمایه داران امپریالیست در چارچوب دموکراسی خود( «دموکراسی آمریکایی» که خیلی پُزش را هم می دهند) راهی برای توده باقی نگذاشته اند که اگر نخواستند به یکی از این دو حزب رای دهند، چه کنند و به چه حزبی رای دهند.(4)
دموکراسی آمریکایی
 در جامعه ی آمریکا و در به اصطلاح دموکراسی پر سرو صدای آمریکایی، یعنی دموکراسی ای که در آن و در انتخاب رئیس جمهور، رای توده ها نقش درجه اول را ندارد و رئیس جمهوری در نهایت با آرای الکترال انتخاب می شود، حدود هفتاد سال است که این دو حزب طبقه ی سرمایه دار امپریالیست حاکم همه کاره اند و تمامی امکانات اساسی کشور در دست آنهاست. در این کشور حتی حزب سومی که یا نقش نماینده ی توده ی خرده بورژوای مرفه و میانی و یا نقش جمع کننده ی این لایه ها را داشته باشد و گاه و بیگاه و در شرایط معینی نقش سوپاپ را در این جامعه بازی کند، وجود ندارد. و این ها در حالی است که در گذشته در همین آمریکا حتی حزب کمونیست( گرچه بعدها رویزیونیست شد) وجود داشت.(5)
این امر البته ویژه آمریکا نیست و در تمامی کشورهای امپریالیستی ثروتمند و مرفه اروپا( انگلیس، آلمان، فرانسه، ایتالیا و...)  یا وضع این چنین بوده و یا طی سی چهل سال اخیر مانند آمریکا شده است.
 آنچه که به چشم می خورد این است که پس از جنگ جهانی دوم و به ویژه پس از سال های 50 قرن گذشته به مرور تمامی این احزاب از احزاب طبقه کارگر گرفته تا احزاب خرده بورژوا و بورژوازی لیبرال، به حاشیه رانده شدند و اکنون بسیار کمتر از گذشته به چشم می خورند و یا حتی نام آنها به گوش می رسد. در برخی از کشورهای امپریالیستی نام برده و از جمله خود آمریکا طبقه ی سرمایه داران امپریالیست  حاکم، جریان سرمایه داران لیبرال غیر امپریالیست و خرده بورژواهای مرفه را درون سازمان های سیاسی خود حل کرده است و در نتیجه  این حزب سوم تبدیل به اپوزیسیونی در یکی از دو حزب اصلی و در قدرت شده است. برای نمونه می توان از  برنی سندرز در حزب دموکرات نام برد که آب از لب و لوچه ی شبه چپ های سوسیال دموکرات ایران راه انداخته و به طرزی کراهت بار سوسیالیست و یا کمونیست خوانده می شود.
این است که  در این جوامع و در دموکراسی ها سرو دم بریده ی جاری، توده های بزرگ مردم به جای این که حتی بتوانند به این حزب سوم رای دهند، ناچارند همواره به یکی از این دو حزب امپریالیستی رای دهند.
 بنابراین رای به جو بایدن را تماما نباید به حساب این گذاشت که مثلا طبقه کارگر آمریکا و توده های زحمتکش این کشور، حزب دموکرات آمریکا را قبول دارند. رای دادنی با این شمار از یک سو از نفرت بخش مهمی از مردم آمریکا به ویژه کارگران و زحمتکشان از ترامپ بر می خیزد و از سوی دیگر از توهمی که آنها به حزب دموکرات در نتیجه این تاریخ  بیش از صد سال دارند و از سوی سوم از نبود جریان و یا احزاب نماینده بورژوازی لیبرال، لایه های خرده بورژوازی و به ویژه طبقه کارگر در جامعه و سیاست آمریکا.
نگاهی به دوران اوباوما نشان می دهد که تا آنجا که پای توده های مردم در میان است از حزب دموکرات آمریکا کاری ساخته نیست که از عهده ی حزب جمهوری خواه بر نیاید و برعکس.  وضع در سیاست خارجی نیز همچنین است.
 این دو حزب نماینده ی طبقه حاکم آمریکا و انحصارات بزرگ امپریالیستی اند. سیاست آنها در قبال کشورهای زیر سلطه علیرغم برخی تفاوت ها، در نهایت خدمت منافع طبقه حاکم است. آنها خواه جمهوری خواه و خواه دموکرات در دورانی که بیش از پیش به ارتجاع سیاسی می گرایند، با عقب مانده ترین و مرتجع ترین  طبقات، لایه ها و نیروها و با عقب مانده ترین و مرتجع ترین تفکرات متحد می شوند. پرورش اسامه بن لادن ها، طالبان ها، داعش ها و متحد مرتجع ترین و جانی ترین طبقات و لایه ها در ایران شدن خود نشانگر این است که برای حزب دموکرات و جمهوری خواه هیچ فرقی نمی کند که کدام نیرو در این کشورها روی کار بیاید؛ آنچه که برای آنها مهم است این است که آیا این طبقه و حزب می تواند منافع امپریالیسم آمریکا را پیش ببرد، می تواند مبارزات، شورش ها و انقلابات مردمی را سرکوب کند، می تواند در مقابل تهاجم امپریالیست های دیگر مقاومت کرده و از منافع امپریالیست حاکم دفاع کند. این هاست بنیان های اساسی این دو حزب. نگاهی به تاریخ روسای جمهور دموکرات  نشان می دهد که آنها در مسائل مزبور بهتر از  حزب جمهوری خواه نبوده اند.  
ترامپ و انتخابات
نکته سومی که این انتخابات نشان می دهد این است که نه تنها اکثریت توده های مردم با ترامپ و باندش - به ویژه ترامپ و نه حتی باندش- مخالف بودند، بلکه بخش مهمی از طبقه حاکم آمریکا و از جمله در حزب جمهوری خواه نیز مخالف ترامپ بود. در مورد لبه تیز حمله مردم آمریکا به ترامپ باید اشاره کنیم که گرچه آنها در این انتخابات مخالف ترامپ بودند، اما اگر اوضاع به همین شکل ادامه یابد و امثال همین باند یا باندهای همانند در این حزب و یا خود حزب دموکرات در انتخابات های بعدی رو بیایند، بخش اصلی مردم آمریکا که این بار به آنها رای ندادند به آنها رای خواهند داد و داستان این دو حزب ادامه خواهد یافت.
و اما در مورد جناح های موجود در حزب جمهوری خواه:
نگاهی به جو تبلیغاتی ای که این بخش از طبقه حاکم پس از انتخابات به راه انداختند و برخوردهایی که خواه در داخل آمریکا و از سوی برخی نمایندگان و خواه در بیرون آمریکا و از جانب برخی از رهبران کشورهای اروپایی مانند آلمان و فرانسه صورت گرفت نشان می دهد که ترامپ وصله نچسبی به  سیاست ها و برنامه های این طبقات برای جامعه  آمریکا و نیز نقش بین المللی این امپریالیسم بوده است.
تا آنجا که به سیاست های بیرونی ترامپ از جمله سیاست های اش در مورد پیمان ناتو و یا روابط تجاری با کشورهای امپریالیستی اروپا، سیاست های اش در مورد روسیه و یا اسرائیل و ایران... و  مواردی دیگر بر می گردد، برخی از این کشورها  که به هر حال در دوران ترامپ میان شان با وی شکرآب شده بود، بدشان نمی آمد که ترامپ شرش را بکند و برود و رهبرانی با سیاست های « معقول تر» وملایم تری در آمریکا روی کار بیایند.
روش طبقه حاکم در مورد ترامپ
اما روشن است ک قضیه تنها به روابط بیرونی آمریکا با این کشورهای هم پیمان محدود نشده، بلکه به خود آمریکا نیز بر می گردد. در واقع بخش مهمی از طبقه سرمایه دار امپریالیست حاکم بر آمریکا این احساس را دارد که وجود ترامپ  به سازمان یافتن جریان های نژاد پرست یاری رسانده و به جدال های چشمگیر داخلی، خواه با مهاجران و خواه با سیاه پوستان منجر شده است.(6)  چنین جدال هایی شکاف بزرگی در جامعه آمریکا به وجود آورده و این جامعه را دو قطبی کرده و موجب رشد و اعتلای برخی گروه ها و سازمان های رادیکال مانند آنتی فاها شده است.
بنابراین غریب نخواهد بود که ادامه وجود ترامپ در ریاست جمهوری بتواند به این جدال ها دامن بزند و این امری است که از سوی طبقه حاکم امپریالیست به هیچ عنوان پسندیدنی و پذیرفتنی نیست.
بد نیست که اشاره کنیم که آنچه به عنوان دموکراسی بورژوایی در جامعه آمریکا وجود دارد از این روی نیز مورد پشتیبانی طبقه حاکم است که در آن طبقه کارگر و توده های زحمتکش می توانند هر از چندگاهی گردهمایی و راهپیمایی های برپا کنند و فشارهای وارد بر خود را بیرون بریزند و به اصطلاح «عقده گشایی» کنند. داشتن مطبوعات لیبرال، وجود سندیکاهای وابسته به احزاب حاکم و برپایی گردهمایی ها و راهپیمایی ها از سوی توده ها، برای طبقه حاکم یک نوع سوپاپ اطمینان فراهم می کند. بدان شکل که از یک سو اجازه می دهد برخی اوقات فشارهای وارده به مردم با چنین اشکالی از مبارزه بیرون بریزد و از سوی دیگر آنها را به مسیر مورد دلخواه خود هدایت کند.
اما این طبقه حاکم اگر ببیند که وضع به گونه ای پیش می رود که از خط قرمز های وی عبور می شود و شرایط از کنترل اش خارج می شود، آنگاه دیگر تحمل آن را نخواهد کرد. وجود ترامپ  و برخی ویژگی های وی توانست که رهبری جامعه و سیاست آمریکا را برای حزب جمهوری به ارمغان بیاورد، اما تداوم برخی سیاست های وی از حوزه ی برنامه های عادی این حزب بیرون است و بیشتر نقش آشفته کردن اوضاع را دارد، تا نقش سامان بخشیدن به اوضاع و تداوم تسلط این جناح از طبقه حاکم.
از این روی به نظر می رسد که نه تنها حزب دموکرات، بلکه بخش هایی از حزب جمهوری خواه نیز مایل نبودند که ترامپ به قدرت خود ادامه دهد. این امر نه تنها از این که برخی از ایالت هایی که جمهوری خواهان در دور پیشین در آنها برنده بودند بر می آید، بلکه از واکنش های منفی بخش هایی از آنان به ادعاهای ترامپ در مورد تقلب دموکرات ها نیز بر می آید.
 ظاهرا و تا حدودی پس از این واکنش های هم طبقه ای ها است که سیاست ترامپ در قبال پذیرش نتایج انتخابات تغییر کرده است و از های و هوی نخستین اش کاسته شده است. اکنون گفته می شود که در صورتی که ادعاهای ترامپ در دادگاه پذیرفته نشود، ترامپ نتیجه انتخابات و شکست را خواهد پذیرفت.
 این امر نه تنها از فشاری بر می آید که از سوی بخش هایی از طبقه حاکم به ترامپ وارد می شود و خواهان آن است که ترامپ با ادعاهایش در باره تقلب، هیجانات هوادارانی را که به وی رای دادند و پشتیبان وی هستند، بر نیانگیزد و به سوی دامن زدن به آتش اختلافات داخلی و احیانا یک جنگ داخلی در آمریکا نرود، بلکه در عین حال از خود ترامپ نیز بر می آید.
به نظر می رسد که  وی - و برخی از سناتورهایی که از وی خواسته اند نتیجه انتخابات را نپذیرد و مساله تقلب را دنبال کند- بیشتر مایل است که از یک سو این پشتیبانی توده ای 70 میلیونی را از خود را مایوس و افسرده نسازد و آن را برای آینده حزب حفظ کند و از سوی دیگر برای گرفتن امتیاز از حزب پیروز و جو بایدن به کار برد.(7)
به همین دلیل پناه بردن به ادعای تقلب( نه این که لزوما چنین ادعاهایی در جامعه آمریکا نمی توان داشت زیرا اینجا نیز تقلب صورت می گیرد) به دلایلی چند گانه صورت می گیرد و نمی توان آن را تنها تیری در تاریکی و برای برنده شدن احتمالی پس از دادگاه ها دانست.
از سوی دیگر بایدن نیز تلاش کرده که نقش آرام کننده را داشته باشد و خود را پس از پیروزی رئیس جمهورهمه آمریکایی خوانده و کار کردن کنار حزب همزادش حزب جمهوری خواه را جز برنامه های خود قرار داده است. وی نیز در چارچوب همان سیاستی کار می کند که هدفش جلوگیری از شعله ورشدن اختلافات درون جامعه آمریکا است.
همچنان که اشاره کردیم این امر به سران آمریکا بر نمی گردد، بلکه حتی روسای کشورهای اروپایی به ویژه آلمان و فرانسه از شدت یافتن اختلافات در جامعه آمریکا هراسناکند و ترامپ می تواند این شدت یافتن اختلافات را یا بیشتر دامن بزند و یا آب سردی بر آنها بریزد. از این روی اغلب رهبران حاکم، جملات قصار در مورد مزایای پذیرش شکست می گویند و به ترامپ  توصیه می کنند که شکست را بپذیرد و به آرامی از کاخ بیرون رود.
 با توجه به این که جو بایدن هنوز رسما به عنوان رئیس جمهور آمریکا منسوب نشده است، رشد اختلافات داخلی و تشدید آن مساله ای باز است.
 هرمز دامان
 20 آبان 99
یادداشت ها 
1-   برای نمونه به نقش حزب دموکرات و فرانکلین روزولت توجه کنیم که از این نظر شاخص است. وی چهار دوره پیاپی از 1932 تا 1945 ( در این سال درگذشت و نتوانست دوره ی چهارم اش را ادامه دهد) رئیس جمهور آمریکا بود. سیاست های پیاده شده در دوران این رئیس جمهور منجر به بیرون آمدن کل طبقه از گرداب بحران اقتصادی آن دوره گشت. شرکت آمریکا در جنگ جهانی دوم نیز در دوران همین رئیس جمهور دموکرات صورت گرفت. غنایم این جنگ برای طبقه حاکم آمریکا و نقش برتر یافتن آمریکا در سیاست بین المللی نیز تا حدودی محصول همین دوران بود. همچنین می توان به نقش ژنرال آیزنهاور جمهوری خواه  توجه کرد. در دوران این رئیس جمهوری بود که کودتای 28 مرداد 32 علیه مصدق شکل گرفت و طبقه ی سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور و فئودال ها و نوکری همچون شاه را به عنوان نماینده این طبقات برای حدود سه دهه حاکم مطلق ایران گرداند و منافع اقتصادی ای را که از این نظر عاید شد، به جیب کل طبقه ی حاکم آمریکا ریخت.
2-    گفته می شود که اگر بیماری همه گیر کرونا در آمریکا به وجود نمی آمد و یا حداقل ترامپ در رویارویی با آن، سیاست های معقول تری را در پیش می گرفت، وضع تا حدودی به نفع وی تغییر می کرد. اما در چنان شرایطی، در حالی که مشکلات اقتصادی ممکن بود تا حدودی و در حد یک مُسکن و پایین آوردن شدت درد حل و فصل شود، امری که به نفع وی بود، وضعی که ترامپ در چهار سال ریاست جمهوری اش با دامن زدن به سیاست های ضد مهاجران به وجود آورد و به ویژه مواضعی که در قبال مبارزات ضد نژاد پرستی  6 ماه اخیر گرفت، نقشی بسیار با اهمیت تر از اکنون می یافت.
3-    برخی از ویژگی های این لمپن مآبی عبارتند از شیوه های برخوردش در مصاحبه ها و توئیت ها به دیگر رقبا و یا رهبران دیگر کشورها، استفاده از واژه ها و جملات توهین آمیز، سوابق برخوردهای  ضد زن و به طور کلی برخی عدم تعادل های شخصیتی که وی را مضحکه خاص و عام هم ساخته است. این که چه میزان از این ویژگی های شخصی واقعا از خود وی بر می خیزد و چه میزان بازی و اداهای وی برای نشان دادن متفاوت بودن( خاکی بودن- عامی بودن) و تهییج هواداران اش است، بر ما روشن نیست.
4-    آنچه که گفته می شود به این معنا نیست که یک حزب کمونیست  انقلابی واقعی در هیچ انتخابات بورژوایی شرکت نمی کند و یا به هیچ وجه به نماینده ای از احزاب طبقه ی حاکم رای نمی دهد. آنچه که در حال حاضر پیش روی ماست این است که در این  دموکراسی های سر و دم بریده و فضاهای سیاسی به شدت محدود شده، شرکت در انتخابات در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی به امر پوچ، توخالی و بی ثمری تبدیل گردیده است. در این کشورها نه می توان به عنوان نماینده برای پارلمان انتخاب شد و  فراکسیون کارگری مبارز ایجاد کرد و از پارلمان به عنوان تریبونی برای رشد آگاهی توده ها استفاده کرد و نه می توان در این فضاها به سازمان دادن مبارزات توده ها دست زد و گامی به سوی انقلاب بر داشت. در مورد شرایط در این انتخابات نیز به نظر ما با توجه به تداوم بحران های جاری و به ویژه مبارزات طبقاتی شش ماه اخیر در جامعه آمریکا، باید در جهت ایجاد قطب های مبارز و انقلابی دیگر تلاش می شد و در نتیجه تحریم این انتخابات موجه بود. 
5-    در برخی کشورهای سرمایه داری درجه دو و سه اروپا، کمابیش حزب سوم به نسبه دارای قدرتی که میان راست و میانه حرکت می کند وجود دارد و یا در شرایط بحرانی کمابیش امکان به وجود آمدن آن در نتیجه ائتلاف احزاب غیر حاکم لیبرال موجود است. برای نمونه در یونان این حزب سوم سیریزا بود که در مبارزات انتخاباتی سال 2015 قدرت را به دست گرفت و نقش سوپاپ طبقه حاکم و احزاب اصلی آن را بازی کرد.
6-   - البته همه 70 میلیونی که به ترامپ رای دادند، نژاد پرست نیستند. ایالت هایی که به ترامپ رای دادند، ایالت هایی بودند که به طور سنتی به جمهوری خواهان رای می دادند. دعوا بیشتر بر سر ایالت هایی بود که عموما دست به دست شده و نقش مهمی در نتایج انتخابات داشتند.
7-    البته این یک سوی قضیه است. سوی دیگر آن را می توان به انگیزه ی بخش هایی محدود از باند ترامپ نسبت داد و پافشاری آنها را به روی دنبال کردن ادعای تقلب از جانب ترامپ  برای این دانست که می خواهند آشفته بازاری درست کنند و جریان خود را در جامعه تقویت کرده و احتمالابه قدرت برگردند. اما هنوز زود است که به یقین گفت که این دسته ها و باندها واقعا ترسی از تکامل اوضاع و تبدیل آن به شکاف های بزرگتر درونی و احیانا برپایی یک جنگ داخلی ندارند. همچنان که گفتیم ترس ها و نگرانی هایی هم در طبقه حاکم، خواه در حزب دموکرات و خواه در حزب جمهوری خواه، و هم در برخی رهبران کشورهای اروپایی وجود دارد، و مشکل که آنها به این بخش از باند ترامپ اجازه دهند که چنین اهدافی را عملا دنبال کند. آنچه که بیشتر به چشم می خورد از یک سو علاقه بخش اصلی طبقه حاکم به پذیرش شکست از جانب ترامپ است و از سوی دیگر تلاش خود ترامپ برای نگه داری هوادارانش برای امتیاز گرفتن.    

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر