۱۳۹۹ آبان ۲۶, دوشنبه

شبه چپ های ایرانی و انتخابات آمریکا


 

شبه چپ های ایرانی و انتخابات آمریکا

یکی از مسائلی که از دید طبقه کارگر ایران در مورد انتخابات آمریکا می تواند اهمیت داشته باشد، همانا شیوه رویارویی شبه چپ های ایرانی با این انتخابات و کاندیداهای ریاست جمهوری آن است. منظورمان از شبه چپ های ایرانی، تروتسکیست ها (عمدتا دارودسته ی کمونیسم کارگری حکمتی) خروشچفیست ها و سوسیال دموکرات ها است.
دسته هایی از این شبه چپ های پر سر و صدا و هوچی کماکان هوادار ترامپ و جمهوری خواهان بودند و وی را انتخاب کردند و دسته هایی دیگر به نامزد دموکرات ها یعنی جناب بایدن رای دادند.
حکمتی های هوادار ترامپ
دسته هایی که به ترامپ و جمهوری خواهان رای دادند، عمدتا تروتسکیست ها یا همان دارودسته های حکمتی طرفدار کمونیسم کارگری بودند. یعنی مزدوران با جیره و مواجب و یا بی جیره و مواجب سلطنت طلبان(و یا جمهوری خواهان)هوادار امپریالیسم.
 آنچه که موجب هواداری حکمتی ها از ترامپ شده است، بیرون رفتن آمریکا از برجام و تحریم های اقتصادی وی علیه جمهوری اسلامی است. از دید امپریالیسم پرستان حکمتی، این بیرون رفتن و این تحریم ها حکومت ایران را در منگنه قرار داده است.
این حضرات امید زیادی به این تحریم ها داشتند و نیز چشم انتظار این بودند که پس از ضعیف شدن حکومت مرکزی، حمله نظامی آمریکا به ایران صورت گیرد و حکومت سرمایه داران کمپرادور قدیمی یعنی سلطنت طلبان برقرار گردد. درخواست این حکمتی های حقیر از امپریالیسم و این دسته های نوکر صفت نیز چیزی نبود جز چند پست ناقابل در دستگاه حکومتی  آینده. و الحق و الانصاف که حکمت مزدور و این حضرات نوچه های پسمانده ی وی، خدمات شایانی به این سرمایه داران وابسته و امپریالیسم کرده اند و چنانچه روزگاری حکومت این مرتجعین بر قرار گردد، بدون شک چند پست ناقابل در نظام، کمترین مزدشان است!  
 به مساله تحریم ها برگردیم. واقعیت این است که نتایجی که این تحریم ها به بار آورده فقر و فلاکت مردم ایران به ویژه طبقه کارگر یعنی طبقه ای است که حکمتی های رنگارنگ گوش فلک را به اسم هواداری از آن کر کرده اند. از این تحریم ها بخش عمده ی سران جمهوری اسلامی نه تنها باکی شان نبوده و نیست، بلکه حسابی از آن استفاده هم کردند.
از آن سوی، حمله نظامی به ایران به وسیله ترامپ و حکومت آمریکا بیشتر یک لولوی سر خرمن بود تا یک واقعیت. آنچه که به طور عمده و در عمل  از جانب ترامپ و امپریالیسم جهان خوار دنبال می شد، کشاندن این حکومت به پای میز سازش و بستن معاهده ای تازه بود.
اهدافی که ترامپ و آمریکا از این سازش احتمالی دنبال می کردند( ترامپ تا لحظاتی پیش از انتخابات  گفت که تا من دوباره انتخاب شدم سران جمهوری اسلامی زنگ می زنند و خواهان نشستن پای میز مذاکره  می شوند)  دو رو داشت: یکی تبدیل حکومت مستبد پر مدعای خامنه ای و سپاه پاسداران اش به نوکری حلقه به گوش و پیرو اوامر امپریالیسم در تمامی مسائل  سیاست های داخلی و بیرونی، و دوم ایجاد شرایط بهتر برای منافع امپریالیسم آمریکا در این معامله و سازش و برتری موقعیت وی به امپریالیست های اروپایی.(1)
 از سوی دیگر، این که فکر کنیم فشار ناشی از این تحریم هاست که مردم را به خیابان ها کشانده و یا می کشاند، اشتباه بزرگی است. مردم ایران از آغاز سال های هفتاد وارد تقابل جدی برای تغییر رژیم شدند و در سال 88 بزرگ ترین مبارزات و شورش های تا آن زمان موجود را بر پا کردند، حال آن که در آن زمان  تحریم ها به این شکل وجود نداشت. سپس شورش دی ماه 96 به وقوع پیوست که در آن زمان تازه یک سال از انتخاب ترامپ گذشته بود و روشن است که علت فوری و مستقیم آن، تحریم های آمریکا نبود. مبارزات و شورش های آبان ماه  را نیز اساسا باید تداوم و تکامل آن رویدادها دید، و نه مستقیما اثر تحریم ها.(2)
 نه شورش ها و نه انقلابات به دلیل شرایط بیرونی بر انگیخته نمی شوند، بلکه از شرایط  درونی و قوانین حاکم بر جامعه ای که در آن بروز می کنند، برمی خیزند. حتی اگر فرض را بر این بگذاریم که امر تحریم های اعمال شده به این منظور صورت گرفته که مردم ایران برخیزند و خود را از شر این حکومت رها سازند (حال آن که می دانیم نیت و قصد امپریالیسم آمریکا هرگز چنین نبوده بلکه در تنگنا گذاشتن خود حکومت برای نشستن پای میز مذاکره  بوده است) و بر این مبنا آن را شرطی دانست که به رشد شرایط درونی تحول یاری می رساند، این را نمی توان یک امر مثبت ارزیابی کرد. به زور تحریم خارجی و به فقر و فلاکت کشیدن توده های مردم نمی توان مردم کشوری را مجبور به شورش و انقلاب کرد و حتی اگر چنین شود، نمی توان وجه مثبتی برای چنین تحریمی قائل شد. 
خروشچفیست ها و بایدن
 اما به جز این بخش ها که از عدم انتخاب ترامپ حسابی عنق شان تو هم رفت و بور شدند( حداقل تا الان که بایدن انتخاب شده) یعنی حضرات حکمتی های تروتسکیست، بیشتر بخش های شبه چپ ایران یعنی دارودسته های رویزونیست، خروشچفیست و سوسیال دموکرات با پیروزی بایدن و حزب دموکرات گُل از گُل شان شکفت و به ویژه از پیروزی دموکراسی بورژوایی در آمریکا به وجد آمدند. راستی هم که «مبارزه بزرگی» بود و حضرات حق داشتند که در دموکراسی بورژوایی، برای دموکراسی بورژوایی مبارزه کنند و با رای دادن به بایدن دموکراسی بورژوایی را پیروزگردانند!؟
به این ترتیب آنچه که از این حضرات خروشچفیست ها و سوسیال دموکرات ها بیشتر می خوانیم و می شنویم مربوط است به حزب دموکرات و سوسیال دموکرات ها و سندرز و ...
اما آنچه این قضیه رای به بایدن و دموکرات ها را مضحک می کند این است که بخش هایی از این دارودسته ها که چنین برای دموکراسی بورژوایی در کشوری که به اصطلاح این دموکراسی بورژوایی در آن وجود دارد، لّه لّه می زنند، در ایرانی که  طبقه سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور در لوای یک حکومت استبدادی مذهبی حاکم اند و مبارزه برای دموکراسی های غیر پرولتری(حتی دموکراسی بورژوایی) به درجاتی وجهی مترقی دارد، عموما( و البته ظاهرا) آن را نفی می کنند.
نگاهی به مواضع این حضرات نشان می دهد که بیشتر آنها به ویژه خروشچفیست ها و سوسیال دموکرات ها( و همچنین تروتسکیست ها) مدت هاست که بدیل خود را در ایران «حکومت شورایی» و «سوسیالیسم» قرار داده اند و گویا به چیزی کمتر از آن هم رضا نمی دهند. برخی از دست ها قریب به چهل سال است که « انقلاب دموکراتیک»(نوین)را رد کرده و خواسته اند در ایران« انقلاب سوسیالیستی» کنند.(3)
باری این حضراتی که در ایران از «بدیل شورایی» صحبت می کنند، این جریاناتی که اسم  طبقه ای غیر از طبقه کارگر می آمد «جام» می کردند و بسیاری از آنها تمامی طبقات غیر کارگر را ارتجاعی می دانستند، این گروه هایی که تماما دنبال این بودند که هر چه می توانند طبقه کارگر را با لایه های طبقات دیگر که به آن پیوست می کردند، بزرگ تر و بزرگ تر کنند تا جایی که در ایران 80 میلیونی نزدیک به شصت میلیون کارگر و خانواده اش را می یافتند، این ها در انتخابات کشور امپریالیستی آمریکا که طبقه کارگرش به نسبت جمعیت  قطعا باید بسیار گسترده تر از ایران باشد، دنبال رای به بایدن و حزب امپریالیستی دموکرات  بودند.(4)
بد نیست! در ایران زیر سلطه، «بدیل شورایی»(5) و «سوسیالیستی» و در آمریکای امپریالیست به دنبال دفاع از دموکراسی بورژوایی و تغییرات رفرمیستی از جانب بورژوازی امپریالیستی . به راستی که دریغ از یک شعار روی کاغذ به نفع طبقه کارگر،«انقلاب سوسیالیستی» و «بدیل سوسیالیستی» در آمریکا، دریغ از یک شعار به نفع «دموکراسی شورایی» و «اداره شورایی» در آمریکا.
برخی از این فسیل های خروشچفیست عجالتا تاکتیک- بهتر است بگوییم استراتژی- خود را در کشورها امپریالیستی برقراری«دولت رفاه» قرار داده اند از آن زمره که پس از بحران اقتصادی دهه ی بیست و پس از ریاست جمهوری فرانکلین روزولت در آمریکا برقرار شد. اسم «دولت رفاه» را می آورند و یک پسوند «طراز نوین»- واقعا  که شماها معرکه اید!- به آن اضافه می کنند و آن گاه مبارزه کنونی را مبارزه علیه نئولیبرالیسم و برقراری«دولت های رفاه» می دانند.
حضرات دلیل آن را که چنین برنامه ها و تاکتیک هایی پیشنهاد می کنند، موازنه نیروها و وضع بحرانی نیروهای پیشرو می دانند. در حالی که بخش مهمی از این بحران نیروهای پیشرو خود این فسیل های هستند که مثل بختک به روی جنبش افتاده اند و بوی تعفن سوسیال دمکراسی و رفرمیسم شان تهوع آور است.
آنچه که گفتیم به واقع تضاد غریب و شگفت انگیزی جلوه می کند.در کشور سرمایه داری امپریالیستی برای دموکراسی بورژوایی مبارزه کردن و در کشوری زیر سلطه امپریالیسم برای بدیل سوسیالیستی حنجره خود را پاره کردن!
حقیقت آن است که آنچه که بیشتر این دارو دسته ها در برخورد به دموکراسی بورژوایی در آمریکا نشان می دهند و پیش می گذارند نهایت آن چیزی است که در ایران هم می خواهند. به عبارت دیگر های و هوی و شعارهای شان در مورد بدیل سوسیالیستی و انقلاب سوسیالیستی پوچ و توخالی است.
و این تازه در مورد خروشچفیست ها و سوسیال دموکرات هاست.
درمورد ترتسکیست ها و بخش هایی از آنها که مزدوران آمریکا و سلطنت طلبان هستند، وضع فرق می کند. آنها گر چه در مبارزات کارگران و تا آنجا که می توانند نقشی داشته باشند، در بهترین حالت تاکتیک های رفرمیستی را دنبال می کنند، اما  در استراتژیِ خواهان برقراری یک نظام استبدادی وابسته به امپریالیسم به سرکردگی سلطنت طلبان هستند.
                                                                                                هرمز دامان
                                                                                               نیمه دوم آبان 99 
یادداشت ها

1-   این امپریالیست ها از حکومت حاضر چیزی بیشتر نمی خواهند. به طور کلی آمدن نیروهای ارتش آمریکا به منطقه دو سوی اساسی داشت: یکی ایمن کردن تحرک کشتی ها و دفاع از صدور نفت و دیگری حمله نظامی در شرایطی که جنبش طبقات گوناگون مردمی به یک انقلاب تمام عیار پا گذارد و در نتیجه پیش گیری از روی کار آمدن حکومتی دموکراتیک و مردمی. مورد نخست را تامین کردند. مورد دوم چون تا کنون پیش نیامده، تحرکی هم از جانب آمریکا و ارتش این کشور صورت نگرفته است. البته اگر سران جمهوری اسلامی و سپاه پاسداران مرتکب اشتباه شده و رفتارها و عملکردهای ماجراجویانه ای در قبال کشتی ها و یا ارتش آمریکا و یا برخی امور دیگر در منطقه از خود بروز می دادند ممکن بود که کار به جنگ کشیده شود. آنچه به عنوان واکنش از جمهوری اسلامی و سپاه در مورد کشورهای منطقه و یا برخی کشتی ها بروز کرد بیشتر مانند ورج و ورجه کردن و خودی نشان دادن و در مجموع قابل اغماض بود و آن چنان نبود که به دلیل آن دست به یک جنگ زد.  

2-    انقلاب 57  خود بهترین نمونه است. این انقلاب با آن گستردگی  و شدت، زمانی رخ داد که شاه، نوکر امپریالیست ها بهترین رابطه ی اقتصادی را با آنها داشت.

3-   و در این قضیه فرقی با حکمتی های تروتسکیست نداشته اند. بگذریم از این نکته که بیشتر اینها، خواه حکمتی ها و خواه خروشچفیست ها، اسم انقلاب سوسیالیستی را نیز دیگر کمتر می آورند. ظاهرا آنها تنها می خواستند انقلاب دموکراتیک نوین نباشد و آن برنامه ی عملی و تاکتیک هایی که زیر نام «انقلاب سوسیالیستی» یا «بدیل سوسیالیستی» تبلیغ و ترویج کرده و می کنند، عموما جز رفرمیسم و خواست دموکراسی بورژوایی( در مورد حکمتی ها خواست یک حکومت ارتجاعی) چیز دیگری نبوده و نیست. از این نظر که بنگریم آن گاه وحدت مواضع آنها در مورد آمریکا و ایران دیده می شود.

4-   و در بهترین حالت سندرز رهبر جناحی از حزب دموکرات آمریکا. خروشچفیست ها و رویزیونیست ها این ها  را که بخشی از یک حزب امپریالیست هستند «جناح چپ» می نامند و زیر این عنوان، تمایل خود نسبت به آنها را توجیه می کنند. این دارودسته ها در انگلستان نیز به دنبال جرمی کوربین رهبر حزب کارگر- حزب امپریالیستی انگلستان و لنگه حزب دموکرات آمریکا- هستند. همچنان که در یونان دنبال سیریزاها موس موس می کردند.

5- روشن است که در اینجا شکل تشکیلاتی مورد بحث نیست، بلکه منظورمرحله ی انقلاب است. زیرا شکل تشکیلاتی ارگان های حاکمیت طبقه کارگر در انقلاب دموکراتیک نوین نیز می تواند به شکل شورا باشد.

  

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر