۱۳۹۹ آبان ۴, یکشنبه

در آستانه سالگرد جنبش آبان ماه 98 - جنبش توده ای و هراس حکومتیان

  در آستانه سالگرد جنبش آبان ماه 98   

جنبش توده ای و هراس حکومتیان

 جنبش توده ای و جرقه

 در شرایط کنونی جنبش توده های مردم همچون هیزمی از نفرت و کینه و خشم است و به نظر می رسد که بهانه و جرقه ای می خواهد که اوضاع دوباره گُر بگیرد و شعله های آتش جنبش سر به آسمان کشد.

خامنه ای و پاسداران اش نیز تنها یک گارد مقابل جنبش مردم گرفته اند:

ما آماده ی کشتار هستیم. هر کس می خواهد به خیابان بیاید!

در واقع نشان دادن چنگ و دندان و آماده بودن برای این که تفنگ و آتش و گلوله خرج جنبش مردم کند تنها کاری است که در تقابل با جنبش توده ای برای این رژیم باقی مانده است.

 در آبان ماه سال گذشته این افزایش بهای بنزین بود که جرقه را زد. دو سال پیش از آن در دی ماه 96 پخش یک فراخوان که گویا از سوی دسته های حکومتی بود جرقه را زد و بیش از صد و چهل شهر به آتش کشیده شد. در سال 88  تقلب در انتخابات  و در جریان 18 تیر 78 بستن یک روزنامه.

اکنون دستگاه های امنیتی از این جرقه، از این نقطه آغازکننده است که هراس دارند. هراسی مرگبار؛ آنها نمی خواهند جرقه ای زده شود تا حریقی هم در نگیرد.

کنترل تمامی مراسم ها و رویدادهای بزرگ و کوچک

هر رویدادی که در این کشور پیش می آید و این احتمال می رود که تبدیل به نقطه آغاز جنبشی بزرگ گردد، خامنه ای و دم و دستگاه های امنیتی اش را هراس فرا می گیرد. آنها دست به کنترل همه چیز می زنند.

نوید افکاری این جوانی که اکنون نماد بسیاری از جوانان مبارز شده است را کشتند و تمامی حرکت های خانواده وی و مراسم  خاکسپاری وی و دهی را که وی در آن به خاک سپرده شد و خلاصه تمامی اموری را که ممکن بود از آنها آب سرریز کند و سیل راه بیفتد کنترل کردند تا کشتن نوید، به انگیزش بزرگ توده ای و به جنبشی که از آن وحشت دارند، نینجامد. در ایران در برخی شرایط  وضع این گونه می شود: شهری برخیزد، بسیاری شهرها در پی آن برمی خیزند و آن گاه کنترل دشوار و دشوارتر می گردد.

 شجریان هنرمندی که بیشتر مورد علاقه لایه های میانی طبقه خرده بورژوازی بود درگذشت. و توده های مردم که دنبال فرصت می گردند، تا جنبش خود را بروز دهند، درگذشت وی و مراسم های وی را تبدیل به گردهمایی هایی برای ابراز نفرت و کینه و خشم شان کردند. دستگاه های امنیتی تا به گور سپردن وی دست به کنترل همه چیز از خانواده تا مردم زدند تا مبادا گردهمایی ای از آن نوع که پیش از انقلاب و بر مزار مصدق صورت گرفت، به وجود آید.

 دختری حجاب از خویش بر می دارد و سوار بر دوچرخه می شود و بی پروا و سبکبال در خیابان های یکی از مذهبی ترین شهرهای ایران نجف آباد دست به گردش می زند. جمعیتی را امام جمعه شهر بسیج می کند و از نقش بی حجابی در بی امنیتی کشور صحبت می کند و جمعیت را وادار به سر دادن شعارهایی بر علیه بی حجابی می کند.

 ترس و وحشت از هر حرکت کوچکی خواب از چشمان شان ربوده است. برخی آن را کمتر و برخی بیشتر و برخی بیشتر حس می کنند و بر زبان می رانند.

همین چند روز اخیر یک فیلم در فضای مجازی پخش شد از دختری آبادانی که خونین و مالین شده بود و بر تن بی حال و آش ولاش اش شده اش و پیرامون اش، جمعی که وی را گویی به قصد کشت زده بودند، نشسته بودند. این وضع جز دلسوزی و همدمی با دختر، احساسی در بیننده بر نمی انگیخت و نیز نفرت از رفتار کریه و انزجار آوری که با وی شد.

سران و عمال رژیم را از دم و دستگاه قضایی تا نیروهای انتظامی، هراس فرا گرفت و کار نکرده ای باقی نگذاشتند که قضیه را زود جمع و جور کنند، مبادا موجب تحریک اذهان شود و ایجاد کننده ی جنبشی در آبادان گردد و از آنجا به شهرهای دیگر سرایت کند.

آتش سوزی های مشکوک

تنها این ها و از گونه ی این ها نیست!

مدت هاست که هفتگی و یا روزانه خبر آتش سوزی می شنویم. روزی در جنگلی در شمال و روز دیگر شهری در جنوب. در مراکز صنعتی، در کارگاه و کارخانه، در مراکز پزشکی و درمانی، در شهر و  صحرا. خلاصه جاهایی که آتش می گیرند روز به روز بیشتر می شوند و گویا تمامی و یا سر کم شدن ندارند.

 آیا این آتش سوزی ها عمدی نیست؟ آیا به این دلیل نیست که مرکز توجه مردم همواره منحرف شود و شلوغ بازاری درست شود که سگ صاحب خود را نشناسد؟ آیا به این دلیل نیست که نیاز به امنیت به صورتی دروغین بیشتر احساس گردد و امنیتی کردن و نظامی کردن فضا را بیشتر به مردم بقبولانند؟ آیا جزیی از پروژه ی روی کار آمدن دولتی از نظامیان پاسدار در ایران نیست؟ پاسدارانی که همواره در همه امور از بیرون دخالت کرده اند و سران و اعضا اصلی شان نیز در تمامی دم و دستگاه ها، از مجلس و دولت و دستگاه قضایی گرفته تا دم و دستگاه های امنیتی و اقتصادی همواره حاضر بوده اند و همواره هم گفته اند که هرگز دخالتی نداشته اند؟

 همه جا باشید و موی دماغ مردم شوید!

همه جا باشید! هر جا مردم هستند، شما هم باشید! هر جا مردم می روند شما زودتر بروید و همانجا جا بگیرید و آماده باشید! توی خیابان، توی شهر، توی روستا، توی جشن و سوگواری،  تو عروسی و عزا. تو کوه و دشت و کنار دریا. نگذارید مردم احساس کنند که کسی بالای سرشان نیست! همه جا در و در همه امور مردم دخالت کنید! نگذارید مردم کاری که دوست دارند بکنند! مبادا هنجارهامان شکسته شود و از خط قرمزهای ما عبور شود! از آخوند و کت شلواری، از مرد و زن، از  سپاهی و بسیجی راه بیفتید!  به بی حجاب امان ندهید، امر به معروف کنید، اگر مقاومتی صورت گرفت،  با وی درافتید و تا توانستید تحقیر کنید و موقعیت مناسب بود و زورتان می رفت کتک بزنید!

 این ها خلاصه ای است از دستوراتی که از سوی مرکز برنامه ریزی پروژه های امنیتی که سر نخش در دفتر رهبری است به تمامی  نیروهای سپاهی و بسیجی و جیره خواران ریز و درشت داده می شود و به وسیله آنها اجرایی می گردد. کمتر کسی از میان این حضرات امر به معروفی و نهی از منکری صرفا بر مبنای  علائق و اعتقادات فردی خودش عمل می کند.

تفکری نیز پشت این برنامه ها و اعمال است. اگر اجازه دهیم در جایی منفذی باز شود، این منفذ به مرور بزرگتر و بزرگتر خواهد شد. اگر ما با مردم خود را در یک تقابل و درگیری مداوم و تنگ کردن فضای تنفس آنها قرار ندهیم، کنترل فضا از دست مان خواهد رفت و آنچه مردم بی ما انجام می دهند شکل یک امر مستقل و مقابل ما را به خود خواهد گرفت.    

مهاجمین ناتوان

این دشمن نفرت انگیز در همین وضعیت که به فرداش هم مطمئن نیست، دست به تهاجم در همه جا می زند. تهاجمی نه از سر توانایی و پُر نیرویی، بلکه از سر عجز و ناتوانی و ناچاری. همه چیز علیه این  دشمن است و اگر این دشمن چنین نکند، چه بکند؟ 

در چند ماه اخیر و به ویژه در آستانه آبان ماه موج های تازه و پیاپی ای از دستگیری، بازداشت، شکنجه، زندان و اعدام به راه افتاده است. مادر و دختر مبارز و پدر و پسر مبارز. جوان و پیر؛ از هر دسته و گروهی؛ دیگر فرقی نمی کند.  

هر روز و هر ساعت و هر دم فردی و گروهی را دستگیر می کنند و روانه بازداشت گاه ها و زندان ها می کنند. اگر بتوانند همه ی مردم را در بند می کنند تا مشتی زالو به بقای کثیف و ننگین شان ادامه دهند.

زندانیان را در شرایط کرونا از همه امکانات بهداشتی محروم می کنند. می خواهند اگر کسانی قرار است زندان شان تمام شود و برگردند، یا زنده از زندان بر نگردند و یا اگر برگشتند پیر و فرسوده و بیمار و ناتوان برگردند.

تفنگ های نشانه رفته شان کافی نیست. هیچ گونه حرکتی را بر نمی تابند. می خواهند علاج واقعه را پیش از وقوع بکنند. اما در تاریخ هیچ حکومت رفتنی ای نتوانسته علاج واقع را پیش از وقوع بکند. زیرا همه چیز در حکومت های فاسد از کنترل بیرون می شود و « علاج » های چنین حکومتی خود به « وقوع» یاری می رسانند.

همه چیز ویران شده است!

 تمامی اقتصاد کشور ویران شده، تورم و بیکاری و بی حقوقی از درجات قابل تحمل مدت هاست گذشته است تا جایی اعتصابات برای گرفتن حقوق های عقب افتاده بیشتر کارخانه ها و مؤسسات را فرا گرفته است. اجتماع ا ز پیرو و جوان ناامید و آشفته و غرق در مشکلات فراوان و وصف ناشدنی گشته. بی حقوقی سیاسی و فرهنگی دیگر امری را نیست که در بر نگرفته باشد. کشتار کرونا با بی مبالاتی های ادامه دار حکومت و دولت بیداد می کند. ایران گورستان دست جمعی مردم ایران شده است. تاریخ ایران کم اوضاعی این چنین را به یاد دارد.  

فساد و افشاگری های بی پایان

 فساد حکومتیان بیداد می کند. باندهای گوناگون درهمه ی ارگان های حاکم از مجلس و دولت و دستگاه قضایی گرفته تا سازمان های امنیتی  و نظامی به جان یکدیگر افتاده اند. هیچ تشکیلات و ارگانی در این حکومت نیست که باندهای آن یکدیگر را رسوا نکنند و اگر جایی صدایش به گوش نمی رسد نه به این دلیل است که وجود ندارد و همه چیز در کنترل است، بلکه برای این است که در آنجا نمی گذارند بوی تعفن و گند فساد بیرون بیاید.

وضعیت این حکومت، ویژه است. از گذشته تا حال، در حکومت های وابسته به امپریالیسم، افشاگری هایی از جانب برخی از باندهای حاکم علیه باندهای دیگر صورت گرفته است. این زمانی بوده که یا نوکران امپریالیسم در کشور مزبور به جان یکدیگر افتاده بودند و یا زمانی که امپریالیست ها می خواستند باندی از نوکران خود را از کار برکنار کنند و باند دیگری از نوکران و سگ های زنجیری شان را به جای آنها بنشانند. مورد نخست نیز، یعنی زمانی که جنگ و دعواها و افشاگری ها صرفا داخلی بود، امرمزبور با دخالت امپریالیست ها پایان می یافت و نوکر انتخاب شده از زیر ضرب بیرون می آمد و رؤسای باندهای دیگر نیز از سمت های خود برکنار می شدند. نوکر مزبور همه کاره می شد و بقیه مجبور به تبعیت از وی می شدند و سیر امور به طور موقت آرام می گرفت.

اما وضع این سرمایه داران مستبد و مذهبیون ریاکار چنان است که نه تنها باندهای درونی بلکه حتی امپریالیست های غربی (و در راس آنها امپریالیسم آمریکا) که هزار و یک رابطه پنهان با آنها برقرار می کنند دست به افشاگری آنها می زنند. ده ها رادیو و تلویزیون از جانب امپریالیست ها و نوکران در نمک خوابیده شان یعنی شاه پرستان و جمهوری خواهان درست شده که از صبح تا شب کارشان افشاگری فسادهای این حکومت است.

مردم و سی سال افشاگری

بیش از سی سال است که آنها آغاز به  رو کردن  دزدی ها، اختلاس ها، مال مردم خوری ها و جنایت های یکدیگر کرده اند و گویا این امر ادامه دارد و این پته ی یکدیگر را روی آب ریختن پایانی ندارد.

 این سی سال افشاگری در مورد فساد درونی حکومت و به ویژه این ده سال اخیر آن، به همراه افشاگری هایی که از بیرون و از جانب مبارزین در مورد جنایت های این رژیم در بازداشت گاه ها، شکنجه گاه ها و نیز اعدام ها شده است، طبقه کارگر و  توده های مردم ایران را بار آورده و آگاه کرده است و نفرت و کینه ی روز افزون و وصف ناپذیری نسبت به سران این حکومت کثیف و ریاکاری ها و فریب های آنها ایجاد کرده است. اینک در میان مردم به جز جیره خواران سپاهی، بسیجی و افراد و دسته های نزدیک به آنها کمتر می توان فردی را یافت که پشتیبان این حکومت باشد.

دلار سی هزار تومانی

چرا زمانی که  دلار ده هزار تومان شد، مردم به اعتراض برخاستند و اکنون که سی هزار تومان شده ظاهرا از آن اعتراضات خبری نیست؟ این پرسشی است که گروهی به میان می آورند.

 برخی این گونه برداشت می کنند که گویا آستان تحمل مردم زیاد شده است و عادت به ظلم و ستم کرده اند. یا به  نداری و کم خوری و فقر خو می گیرند، یا خشم و کینه شان را از آنچه به سرشان آمده و می آید سر یکدیگر خالی می کنند، یا خودکشی می کنند و یا... 

 آنان هر چه از دهن شان می آید نثار مردم می کنند. بسیاری از آنها بیرون گود نشینانی بی عار هستند. پرگو ها و وراج هایی بی مایه و خاصیت. 

 البته این فاجعه است برای ملتی که خو به ظلم و ستم کند و زندگی برده وار برایش قابل تحمل گردد. اما نه ملت ایران این گونه است و نه شرایط ایران از این گونه. آنچه مانع آمدن مردم به خیابان است، اکنون جز تفنگ هایی که در دست سپاه و بسیج  آنها را نشانه رفته و آماده شلیک اند، چیز دیگری نیست. این طناب داری است که رژیم بالای سر مردم نگاه داشته است و بدان وسیله می خواهد بقای خود را تامین و تضمین کند.

 از آن سوی، مردم نه رهبری هدایت کننده ای دارند و نه سازمان هایی نظم دهنده و با برنامه برای مبارزه ای جانانه با این تفنگ ها. و این یک کمبود و آشفتگی بزرگ است.

 با این همه گویی انتظار است که مردم می کشند. منتظر فرصت، روزی و یا لحظه ای که بتوانند ورق را برگردانند.

عملا مرگ بر استبداد!

 گفته شده است که در زمان مشروطه فریاد سر داده می شد:«مرگ بر استبداد»، «مرگ بر استبداد»، «مرگ بر استبداد» و گویی فریاد مرگ بر استبداد گفتن پایانی نداشت.

و حکایت است که  شخصی (میرزاده عشقی؟) نوشت و یا میان مردم گفت که«مردم، عملاُ مرگ بر استبداد!»

 و نیاز کنونی طبقه کارگر و توده های مردم نیز عملا مرگ بر این مال دزدان و مفت خوران، این ریاکاران و سالوسان و این حکومت مستبد دینی است. امری که تنها به وسیله خود آنها و دیر یا زود صورت خواهد گرفت.

 هرمز دامان

4 آبان 99

 

 

 

 

 

 

 

 
 
 
 
 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر