۱۳۹۷ دی ۲۹, شنبه

نکاتی درباره اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز



نکاتی درباره اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز
اعتراض به شکنجه
اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه که ظاهرا با دادن دو ماه حقوق کارگران به پایان رسیده بود، با اعتراض نماینده کارگران اسماعیل بخشی به شکنجه اش به وسیله ی نیروهای وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی، شکل و مسیر تازه ای به اشکال و مسیرهای خود افزون کرد. این حرکت به وسیله ی نماینده ی کارگرانی صورت می گیرد که برای عقب افتاده حقوق های خود و برخی دیگر از خواست های کارگری و نیز  نابسامانی های تولید در کارخانه دست به اعتصاب زده بودند و حرکتی است دموکراتیک علیه شکنجه و ضرب و جرح یک کارگرکه به وسیله ی وزارت اطلاعات  صورت گرفته بود.
 پرسش این است که چگونه یک نظام به خود اجازه می دهد که نماینده ی کارگران را که برای گرفتن حقوق عقب افتاده خود دست به اعتصاب و اشکال مسالمت آمیز مبارزه می زنند و برای این که غرور و شخصیت وی را خرد کرده و کارگران پشتیبان وی را تحقیر کند و از آنها زهر چشم بگیرد به انواع و اقسام مورد ضرب و جرح قرار داده، شکنجه کند.
اسماعیل بخشی در اعتراض خود تنها نیست. کارگران نیشکر هفت تپه با وی هستند و از وی پشتیبانی می کنند. اما نه تنها کارگران هفت تپه و دیگر کارگران کارخانه ها و موسسات با وی هستند بلکه هر نیروی آزادخواه و دمکراتی که به وسیله ی عوامل اطلاعات و سپاه مورد ضرب قرار گرفته و شکنجه شده می تواند با وی باشد. این مبارزه ای است با گسترشی بیشتر از یک مبارزه صرف کارگری. شکلی است هر چند محدود از تبدیل مبارزه اقتصادی برای خواست های صرف کارگری به مبارزه ای سیاسی نه تنها برای کارگران، بلکه برای خواست های دموکراتیک عموم طبقات زیر استثمار و ستم.
شرایط کنونی جنبش کارگری و دموکراتیک
شرایط کنونی جامعه ایران و برآمد های جنبش اعتراضی دموکراتیک به گونه ای است که نه حرکتی به پایان می رسد و نه حرکتی متوقف و به سکون می رسد. هنوز حرکت، جنبش، اعتراض، اعتصاب، شورشی در جایی یا جاهایی به پایان نرسیده حرکتی دیگر در جایی دیگر و یا از سوی گروه هایی دیگر آغاز می گردد و یا تداوم می یابد. در عین حال این حرکات به روی یکدیگر تاثیر گذاشته و موجب تحرک بیشترهر یک از آنها می گردد. در مجموع، جنبش نه تنها ایستادنی نیست بلکه هر موج آن خواه در مورد مبارزات منفرد طبقات و خواه مبارزات عمومی تمامی طبقات خلقی با یکدیگر با گسترش نیروهای شرکت کننده و بالا رفتن کیفیت مبارزه همراه است.
اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز
اعتصاب اخیر کارگران هفت تپه و فولاد اهواز نیز از زمره حرکت هایی است که نمی توانند پایان بیابند حتی اگر در این مرحله خواست هایی از کارگران داده شده باشد. این دو اعتصاب نسبت به اعتصاب های کارگری که تا کنون صورت گرفته بودند از جهت کمیت کارگران و نیروهای شرکت کننده در آن، گسترش آن به بیرون از کارگران، تداوم و دیرپایی، برخورد نظرات و آموزشی که می توانست برای طبقه کارگر ایران داشته باشد، از پیچیدگی و غنای فراوان برخوردار بوده اند. در عین حال این دو اعتصاب به ویژه اعتصاب کارگران نیشکر هفت تپه ظاهرا موقعیتی بوده که برخی نظرات راست،«چپ» و «شبه چپ» در جنبش کارگری و به وسیله ی تجارب خود کارگران محک خورده و در عمل عیار آنها تعیین گردد.
حلقه های ضعیف
 نکته مهمی  که درمورد اعتصاب اخیر نیشکرهفت تپه و فولاد اهواز و همچنین شرکت هپکو باید در نظر داشت این است که این اعتصاب ها  در ضعیف ترین حلقه ها به وجود آمده است؛ یعنی در کارخانه هایی که به بخش خصوصی واگذار شده اند. از سوی دیگر این کارخانه ها هر کارخانه ای نیستند بلکه کارخانه هایی صنعتی هستند که در مهم ترین مناطق صنعتی ایران قرار دارند و سطح سواد و آموزش و فنی بودن بخش هایی از کارگران  در آنها بالاست؛ به عبارت دیگر بخشی از کارگران صنعتی ایران در این مناطق و کارخانه ها هستند.
خواست ها
 اعتصاب از یک سو به برخی از خواست های خود رسید و پیروزی هایی به دست آورد و از سوی دیگر به برخی از اساسی ترین خواست های خود نرسید و از این جنبه ها شکست خورد.
در مجموع اگر از نقطه نظر صرف خواست هایی که کارگران به خاطر آنها دست به اعتصاب زدند سنجیده شود، اعتصاب پیروزی چشمگیری به دست نیاورد اما اگر از نقطه نظر دست و پنجه نرم کردن جدی کارگران(بخشی از کارگران صنعتی و در منطقه ای محدود) با سرمایه داران صاحب کارخانه و نظام پشتیبان آنها و نیروهای انتظامی مورد سنجش قرار گیرد آن گاه این اعتصاب ارزش های زیادی به گونه ای خاص برای کارگران نیشکر هفت تپه و به گونه ای عام برای طبقه کارگر ایران داشته است.
  اینکه کارگران نتوانستند به تمامی خواست های خود دست یابند و به اصطلاح اعتصاب آنها از جهت برآوردن تمامی خواست ها شکست خورد چیزی از ارزش و نقش این اعتصاب در روند رو به رشد مبارزات کارگری کم نمی کند. این اندیشه که کارگران می توانستند در شرایط و مرحله کنونی رشد جنبش کارگری و جنبش عمومی دموکراتیک و با توجه به تمامی عواملی که  در این اعتصاب نقش داشتند به این خواست ها برسند، به کلی  اندیشه ی دور از واقع و ذهنی گرایانه ای است.
نکته ای که باید در نظر داشت توام بودن مبارزه و سازش در مرحله کنونی مبارزات کارگری است. کارگرانی که در راس خواست های خود عقب افتادن حقوق خود را قرار داده اند اگر حقوقشان پرداخت شود(با توجه به فشار شدید مالی از یک سو و نیاز به کار از سوی دیگر)ممکن است که بر سر برخی خواست های دیگر خود(آن هم خواست هایی که تدوین آنها در شرایط کنونی تنها بیان آینده در حال است) کوتاه بیایند و به سر کار بروند.
نکته دیگر این است که این اعتصاب بر بستر شرایط عمومی پر التهاب  کنونی جامعه رخ داده و بنابراین تضادهای این مبارزات را یا ناموزونی در آنها را به گونه ای خاص در خود بازتاب می دهد.
علل دست نیافتن کارگران به خواست های خود 
در دست نیافتن کارگران به تمامی خواست های خود مسائل و نیروهای مختلفی دست دارند:
تضادهای درون خواست های کارگران
الف- تضاد بین خواست های صنفی- اقتصادی و سیاسی- دموکراتیک و نبود هماهنگی لازم بین آنها
مهم ترین نکته در این مورد قرار دادن خواست پرداخت چند ماه حقوق عقب افتاده است با برخی خواست هایی که با آن نمی توانند به سادگی هماهنگ شوند.
 پرداخت حقوق عقب افتاده خواستی است که از زیر آن در رفتن و یا به تاخیر انداختن مداوم آن امکان ندارد. بنابراین روشن است که در نهایت کارفرما مجبور است این خواست را اجابت کند. در کنار چنین خواستی خواست های مربوط به شرایط ایمنی و فنی کار و خواست هایی از این گونه  نیز می توانند گنجانده شوند و همچنین مسائل مربوط به حق داشتن تشکلات کارگری و یا دستگیر نکردن نمایندگان کارگران و چیزهایی درردیف آنها. اما گنجاندن این خواست در کنار برگرداندن کارخانه به مالکیت دولت که این هم خواستی نهایتا صنفی- سیاسی است، خیلی نمی تواند هماهنگ شود. این خواست خود خواستی مستقل است و در صورت وجود نفع در آن برای کارگران باید به خاطر آن به گونه ای جداگانه، دست به مبارزه و اعتصاب زد و یا از راه های دیگر و با خواست هایی میانه تر آن را پیگیری کرد.
ب- تضاد بین خواست های سیاسی دموکراتیک و سوسیالیستی و عدم تجانس تاکتیکی و استراتژیکی
قرار دادن خواست های  صنفی - سیاسی معمولی کارگری که به هیچ وجه اساس نظام استثمار و ستم حاکم کنونی را تهدید نمی کنند در کنار خواست لغو استثمار و یا خواست «نان- مسکن- آزادی- اداره شورایی» که تحقق آن (با کمی اغماض، زیرا «اداره» کردن هنوز حکومت کردن نیست و کارگران به حکومت شوراهای اصیل خود، به حکومت طبقه خود که در مرحله کنونی حکومتی است مشترک با طبقات زحمتکش شهری و روستایی به رهبری طبقه کارگر نیاز دارند) یعنی سوسیالیسم و این یعنی برچیده شدن نظام استثمار و ستم و حکومت سرمایه داران، نیز نشاندهنده ی عدم هماهنگی خواست های صنفی - سیاسی معمولی دموکراتیک با خواست های سوسیالیستی است.
 اگر نگوییم هیچ جا، اما کمتر دیده شده که کارگران یک کارخانه برای عقب افتادن حقوق شان و یا ترمیم برخی شرایط کار در کارخانه دست به اعتصاب بزنند و در کنار آن خواست لغو استثمار و یا «نان - مسکن – آزادی و اداره شورایی» را طرح کنند.  
البته این که برخی از این خواست ها، نخست به وسیله ی کارگران یک کارخانه حتی در شرایطی که جنبش هنوز پختگی لازم برای طرح چنین خواست هایی را ندارد طرح شود، به خودی خود اشکالی ندارد اما توفیق دستیابی به آنها اگر جدا خواهان آنها باشیم:
 اولا، نیاز به  آگاهی بسیار بالاتری از مسائل به وسیله ی بخش پیشرو طبقه کارگر و همچنین کل طبقه کارگر دارد؛
 دوما، تشکلات بسیار منسجم تر و تکامل یافته تری و از جمله حزب طبقه کارگر را می خواهد و با سندیکا، مجمع عمومی و حتی شوراهای پراکنده و بدون سلاح طبقه کارگر غیر قابل وصول است؛
 سوما، شرایط بسیار بالاتر و پیشرفته تری از مبارزه طبقاتی و به ویژه درگیری خود جنبش کارگری را لازم دارد، شرایطی که در آن تضادها به اوج خود می رسند؛
چهارما، این خواست تنها به وسیله ی قهر انقلابی می تواند تحقق یابد و نه به گونه ای مسالمت آمیز زیرا در خود خلع ید از مالکیت سرمایه دارانه را نهفته دارد؛
و پنجم، اساسا  تنها در سطح کشوری امکان پذیر است و نه در سطح یک کارخانه. حتی اگر در یک کارخانه زودتر این امر انجام شود تا زمانی که کشوری نشود اساسا تداوم آن امکان پذیر نیست؛
پ- تضادهای تشکلات موازی در بین کارگران، بین سندیکا و مجمع نمایندگان کارگران و نیز بین سندیکا و شورا و نیز بین شورایی که شبیه همان سندیکا است و شورای درخواست شده به وسیله ی کارگران که تنه به تنه شوراهای سوسیالیستی می زند؛
ت- تضاد بین شرایط پیشرو کارگران در این کارخانه ها و مناطق و شرایط نسبتا عقب مانده در دیگر مناطق و کارخانه های صنعتی کشور؛
ث - تاثیرجریان های گوناگون، جریان های لیبرالی«شبه چپ»، رویزیونیست ها و اپورتونیست ها که نقش مخرب خود را در مورد کارگران ایفا کردند. آنها کارگران را قطعه قطعه کرده و جنبش کارگری را دستخوش بازی ها و آزمایش تئوری های صنار سی شاهی خود میکنند و تاثیرات مخربی از خود به جا می گذارند؛
به طورکلی، تضاد درون کارگران(خواست ها، تشکلات و...) اساسی ترین علت نرسیدن به خواست ها بود.
ج- فشار مالی کشنده روی کارگران که در شرایط کنونی غیر قابل تحمل است؛
چ- لشکر کشی و سرکوب به وسیله ی رژیم؛
 شکی نیست که سرکوب مبارزه کارگران به وسیله ی رژیم نقش مهمی در پایان یافتن اعتصاب داشت، اما نباید زیاد آن را بزرگ کرد.
 در واقع زمانی ما می توانیم  نقش سرکوب رژیم را در پایان یافتن اعتصاب  کارگران برجسته کنیم که مبارزه کارگران کمبودها و ضعف های اساسی نداشته باشد و طبقه کارگر یا کارگران یک کارخانه از تمامی جهات( تجانس خواست ها و عدم تضادهای شدید میان آنها، امکانات عینی برای رسیدن به آنها، تشکل واحد و اتحاد) توازم مناسبی داشته باشند. در چنین شرایطی بحث کمیت و کیفیت  نیرو و توان برای رویارویی طرح می شود. اما اعتصاب کنونی، بیش از آنکه در نتیجه مثلا اتحاد رژیم و یا رعب و وحشت و سرکوب شدید پایان یافته و یا شکست خورده باشد در نتیجه تضادهای درونی خود و فقدان تجانس های لازم به خواست های خود نرسیده و یا از جهات رسیدن به تمامی یا حداکثر خواست ها شکست خورده است.
هرمز دامان
 نیمه دوم دی ماه 97


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر