۱۳۹۷ بهمن ۷, یکشنبه

نکاتی درباره اشتباهات یک کارگر مبارز در برخورد به تجارب طبقه خود


نکاتی درباره اشتباهات یک کارگر مبارز در برخورد به تجارب طبقه خود

رضا شهابی کارگر مبارز شرکت واحد و از نمایندگان کارگران در سندیکای این شرکت، جزوه ای با نام درباره مبارزه طبقاتی کارگران ایران نوشته است. به نظر ما بررسی برخی نظرات مندرج در این جزوه، از آن رو که یک کارگرمبارز این جزوه را بر مبنای تجارب شخصی خود و دوستان کارگرش نوشته است و بویژه در دوران کنونی که کارگران زیادی درگیر جنبش میشوند و پرسش های بسیاری برای آنها طرح می گردد، دارای اهمیت است.
نکته دیگری نیز بررسی این جزوه را ضروری میکند. این اواخر شهابی در سفر خود به بیرون کشور و در حاشیه سخنرانی های خود، گویا از گروه هایی که اسما مدافع طبقه کارگرند و یا سازمانهایی که اکثریت آنها رویزیونیستی و ترتسکیستی هستند، خواسته بود که اختلافات را کنار بگذارند و با هم متحد شوند. اگر وی چنین گفته باشد، آنگاه دیدگاه وی به هیچ وجه درست نیست و نشان از رسوخ درک های بسیار نادرست در میان برخی کارگران پیشرو و پی نبردن آنها به ژرفای اختلافات ایدئولوژیک دارد؛ ایرادی که در متن نوشته وی و مواضع  ناروشنی که در مورد خط و مرزها دارد نیز به چشم میخورد .
 در این نوشته کوتاه، ما تنها به چند نکته در این جزوه اشاره میکنیم و بحث درباره نکات دیگر مد نظر خود را برای فرصت دیگری میگذاریم.
شهابی  پس از مقدمه خود در بندی زیر نام «درباره مبارزه طبقاتی کارگران ایران» مینویسد:   
 «بیش از صد سال است که بزرگترین جنبش های اجتماعی در سراسر جهان، جنبش های کارگری هستند و نیز در دوره های مختلفی، بزرگترین و قدرتمندترین احزاب سیاسی هم احزاب کارگری بوده اند. پس چرا طبقه کارگر هنوز که هنوز است، نتوانسته در هیچ کشوری دموکراسی واقعی کارگری را برقرار کند؟ چرا مواضع طبقه بورژوا و سرمایه داران روز به روز قدرتمندتر شده، در حالی که کارگران پی درپی گرفتار شکست شده اند و هر گاه هم که توانستند سنگری را فتح کنند، پس از مدت کوتاهی آن را از دست داده اند. چرا کارگران به جز در انقلاب سال 1917 روسیه  هرگز نتوانسته اند دولتی کارگری تشکیل دهند و دولت شورایی روسیه هم پس از چند سال شکست خورد و به بیراهه کشیده شد؟»(درباره مبارزه طبقاتی کارگران ایران، 1392، انتشارات پروسه، ص8)
جدا از اشتباهات شهابی در مورد تاریخ جنبش های کارگری و بویژه نبود اشاره وی به کمون پاریس به عنوان نخستین حکومت طبقه کارگر، چهار نکته مبهم و یا نادرست در این بخش از گفته های وی وجود دارد.
1-   ابهام در نظر شهابی در مورد لنینیسم
نخستین نکته در مورد «شکست دولت شورایی روسیه پس از چند سال» میباشد. این  دیدگاه روشن نمیکند که منظور وی از «دولت شورایی»چیست و آیا دولت زمان  لنین را دولتی شورایی و کارگری میداند یا خیر؟
این مسئله بسیار مهم است زیرا مرز بین لنینیسم و ضد لنینیسم را تا حدودی در بر دارد. برخی از جریانهای شبه روشنفکری از جمله دارودسته حکیمی و کارمزدیان، تجربه شوراهای کارگری در روسیه را از جریان حزبیت، بلشویکها و رهبری لنین جدا کرده و اینها را دو تجربه متفاوت و متضاد که یکی، یعنی لنین و لنینیستها، دیگری یعنی شوراهای کارگری را حذف کرده اند، قلمداد میکنند و بدین ترتیب سم اپورتونیسم و رویزیونیسم خود را در جنبش کارگری و در میان پیشروان این طبقه پخش میکنند.    
2-   نفی حکومت طبقه کارگر در زمان استالین
  همچنین وی میگوید «پس از چند سال شکست خورد و به بیراهه  کشیده شد». بدینگونه، وی بر تمامی تجارب طبقه کارگر در روسیه استالینی و تمامی زحمات و تلاشهای طبقه کارگر روسیه، در طی یک دوران تقریبا سی ساله خط بطلان میکشد.
البته اشاره به بیراهه رفتن، این نکته را نیز در خود دارد که دولت رویزیونیستی خروشچف از جانب شهابی به رسمیت شناخته نشود و به این ترتیب شهابی موضع خود در مقابل رویزیونیسم خروشچفی و برژنفی را تا حدودی روشن میکند. اما حکم بر «بیراهه» رفتن و بنابراین حکومت طبقه کارگر نبودن دولت شوروی پس از چند سال، نشان از نادرستی درک وی از تحولات در شوروی و حکومت طبقه کارگر در دوران رهبری استالین دارد.
 این مسئله از یکسو، با تاثیر مخرب تبلیغات امپریالیستی و جهان سرمایه داری قابل توضیح است و از سوی دیگر، با تاثیر ایضا مخرب جریانهای رویزیونیستی( و یا خروشچفیست هایی مانند راه کارگر) و ترتسکیستی در ضدیت با استالین  و دوران استالین، و از سوی سوم، با تاثیر گروههای ضد حزب و تشکل طبقه کارگر و تبلیغاتی که به نفع شوراهای کارگری بدون حزب سیاسی در همین دوران اخیر گردیده است. و بالاخره با اشتباهاتی که دولت طبقه کارگر در دوران استالین دچار آن گردید.
در این مورد پایانی باید اشاره کرد که وظیفه یک کارگر پیشرو این است که این تجربه را با دقت بکاود و درستی ها و اشتباهات طبقه خود را در آورد و نه اینکه بکلی بر آن خط کشیده و با به  «بیراهه رفتن» خواندن آن، نفی اش کند.  
3-   نفی حکومت طبقه کارگر در چین
نکته سوم این است که شهابی با گفتن اینکه «کارگران به جز در انقلاب سال 1917 روسیه  هرگز نتوانسته اند دولتی کارگری تشکیل دهند» نه تنها بر حکومتهای اروپای شرقی پس از جنگ جهانی دوم و پیش از رویزیونیست شدن احزاب این کشورها، خط میکشد، بلکه  بکلی از حکومت طبقه خود در چین چشم میپوشد؛ و این اصلا برازنده و شایسته یک کارگر که میخواهد پیشرو باشد، نیست.
حکومت چین، حکومت طبقه کارگر چین بود و نه مثلا بنا به گفته ی مشتی مزدور ترتسکیست و رویزیونیست، حکومت دهقانان، خرده بورژواها و یا بورژواهای ملی. این حکومت را نه تنها میلیونها کارگر( و دهقان چینی زیر رهبری کارگران) بنیان گذاشتند که با تمام وجود و تقریبا سی سال در یک جنگ طولانی و بی امان و با میلیونها جانباخته درگیر بودند، و نیز پس از آن، باز به مدت بیست سال مبارزه طبقاتی بزرگی را با رویزیونیسم بین المللی به رهبری خروشچف و برژنف وهمچنین درون حزب  با بورژوازی تولید شده در حزب پیش بردند، بلکه میلیونها کارگر و حزب پیشرو در جهان آن را حکومت طبقه کارگر دانسته و از آن پشتیبانی کردند، و دستاوردهای آن را مهم انگاشته و در امر تکامل تئوریک- سیاسی و تجارب طبقه کارگر جهانی دارای ارزش والایی دانسته و میدانند.
 اگر چنانچه نخواهیم بحث را طول و تفصیل دهیم و از تاثیرات این مبارزه و حکومت در بیشتر کشورهای جهان در سه قاره و احزاب سیاسی طبقه کارگر نام ببریم، باید تنها به عکس العمل طبقه کارگر اروپا بویژه کشور فرانسه طی جنبش مه 1968 اشاره کنیم که اهمیت تاثیر جهانی مبارزات طبقه کارگر در چین در ضمن انقلاب فرهنگی - کارگری را در محدوده ایی معین نشان میدهد. در بیشتر این مبارزات، کارگران پلاکاردها و تصویرهای مبارزات کارگران چین را در انقلاب فرهنگی با خود حمل میکردند. مبارزاتی که برای بیرون راندن بورژوازی از حزب  صورت گرفت و حاوی تجارب گرانبهایی، خواه از جنبه پیروزیهایی که بدست آورد و خواه از جنبه شکست آن در طی زمان، برای طبقه کارگر تمامی جهان بود.
 سخن نراندن از این تجارب و بویژه تجربه طبقه کارگر در چین، نه تنها اندیشه ما را برای پذیرش هر نوع اپورتونیسم، رویزیونیسم و ترتسکیسم باز میگذارد، بلکه حتی در مضیقه قرار دادن خود از نظر تجربه و یادگیری است، آن هم زمانی که شهابی  بدنبال علل شکست جنبش طبقه خود در جهان میگردد. این نیز برازنده یک کارگر پیشرو نیست.
4-   دموکراسی پرولتری برای چه طبقه ای یا طبقاتی است؟
نکته چهارم در مورد برقرار کردن«دموکراسی واقعی کارگری» است.(1) این دموکراسی واقعی کارگری از نظر شهابی چیست؟ آیا تنها و صرفا دموکراسی کارگری است و اصلا دیکتاتوری کارگری نیست. در این صورت اصلا دولت و حکومت طبقه کارگر نیست و حکومت مشتی «انسان دوست» خام است و باید در تعلق آن به طبقه کارگر شک کرد.
همان چند سالی که شهابی در مورد روسیه به آن اشاره میکند و معتقد است که در آن سالها طبقه کارگر با شوراهای خود قدرت را در دست داشت و بنابراین دموکراسی واقعی کارگری برپا کرده بود، این شوراهای کارگری، در حالیکه میان خلق، میان کارگران، دهقانان فقیر و زحمتکشان دموکراسی اعمال میکردند، در برخورد به دشمنان این طبقه یعنی همان سرمایه داران و بورژواهای امپریالیست، دیکتاتوری طبقه کارگر را اعمال میکردند.
 آیا این شوراها به مدت سه سال با چهارده کشور امپریالیستی و گارد سفید در روسیه درگیر نبودند؟ چگونه این شوراها از حکومت خود دفاع کردند؟ آیا به گارد سفید و امپریالیستها و به عمال آنها اجازه آزادی بیان، اجتماعات و داشتن حزب و نماینده در شوراها و غیره دادند؟
 شهابی باید که زمانی که سخن از دموکراسی پرولتری میراند روشن کند که این دموکراسی پرولتری وی که قطعا شامل کارگران خواهد شد، آیا شامل سرمایه داران نیز خواهد شد یا خیر؟ و در صورتی که پاسخ وی خیر باشد،آنگاه این دموکراسی پرولتری چه رویه ای نسبت به سرمایه داران و مال مفتخوران در پیش خواهد گرفت؟
حکومت طبقه کارگر نمیتواند دموکراسی کارگری برای همه و از جمله بورژواها و سرمایه داران باشد. این چنین حکومتی، حکومت نیست، بلکه مضحکه ای از انساندوستی خود فریبانه است! این حکومت میتواند دموکراسی را تنها شامل آنان کند که کار میکنند و زحمت میکشند. در شرایط سوسیالیسم و تا زمانی که طبقات موجودند، برای کارگران، کشاورزان، دهقانان زحمتکش، کارکنان ادارات و کارمندان جزء، آموزگاران، پرستاران، تمامی  تولیدکننده خرد و کسبه جزء است؛ و اما برای کسانی، گروههایی، طبقاتی که نمیخواهند کار کنند و زحمت بکشند و نان بازو و کار خویش را بخورند، برای کسانی که میخواهند نیروی دیگری را استثمار کنند و از قِبل دیگران زندگی کنند و مفت خور و لاشی و بار دیگران باشند، این حکومت باید که دیکتاتوری را اعمال کند و اعمال کرده و خواهد کرد. آنان را یا با هدایت و آموزش و یا بزور مجبور خواهد کرد که کار کنند و نان زحمت خود را بخورند و نه اینکه وبال گردن دیگران باشند؛ و این زمان خواهد برد. سرنوشت آن را مبارزه طبقاتی تداوم یافته در زمان برقراری حکومت طبقه کارگر یعنی سوسیالیسم تعیین خواهد کرد. اینها تماما در تجربه دموکراسی پرولتری در چین مورد کنکاش و بررسی قرار گرفت و جنگ طبقاتی بزرگی بر سر آنها براه افتاد.
این اشتباهات شهابی را چگونه میتوان توضیح داد؟
بجز آنچه که در بالا به آن اشاره کردیم یعنی تبلیغات رویزویونیستها و ترتسکیستها، باید  به یکه تازی جریان های لیبرالی شبه چپ و تبلیغات مسموم آنها در جنبش کارگری اشاره کنیم که پس از شکست سالهای شصت طبقه کارگر و گروه های سیاسی وابسته به آن، تقریبا یکه تاز عرصه تبلیغ و ترویج میان کارگران گشتند و نفوس مسموم خود را به درون کارگران و از جمله بخشی از نسل کنونی آنها رسوخ دادند. وظیفه ماست که با این نفوذ بگونه ای خستگی ناپذیر و با قدرت هر چه تمامتر مبارزه کنیم.
م- دامون
دی ماه 97
یادداشتها
1-   کمی پایین تر وی مینویسد:«تاریخ نشان داده است که هیچ طبقه ای به جز طبقه کارگر، ظرفیت و توانایی اداره عادلانه اقتصاد و جامعه و ایجاد دموکراسی اقتصادی و سیاسی و حکومت مبتنی بر آزادی و برابری را ندارد.»(همانجا، ص 11). اینجا نیز باز بطور یک جانبه از«دموکراسی»(سیاسی) صحبت شده است(باید بگوییم که ما صرفا در عرصه سیاسی صحبت میکنیم  که ضد دموکراسی میشود دیکتاتوری. در اینجا نمیخواهیم وارد بحث در مورد «آزادی» و «برابری» و «دمکراسی اقتصادی» شویم و نظر شهابی را در مورد برابری اقتصادی که این مفهوم «دمکراسی اقتصادی» نمیتواند آن را توضیح دهد، بررسی یا تصحیح کنیم). البته شهابی عبارات درستی درباره مبارزه طبقاتی مینویسد مانند اینها« تاریخ جهانی مبارزه طبقاتی به ما یاد داده است که سیاست برای کارگران عرصه بازی نیست، بل که میدان جنگ طبقاتی با بورژوازی است. در این جنگ تمام دولت، ارتش، اکثر احزاب و سازمانها به نفع بورژوازی میجنگند، اما طبقه کارگر قدرت غلیه بر همه آنها را دارد؛ چرا که بزرگترین طبقه است، اکثریت جامعه را تشکیل میدهد...»(همانجا، ص 11 و 12) اما نکته بسیار مهم این است که این جنگ طبقاتی در «دمکراسی پرولتری» نیز وجود دارد.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر