۱۳۹۷ بهمن ۷, یکشنبه

دیگر حناتان رنگی ندارد! درباره آتش گرفتن و «سوخته» شدن «طرح» های نظام


دیگر حناتان رنگی ندارد!

درباره آتش گرفتن و «سوخته» شدن «طرح» های نظام

با بازنگری و درست کردن برخی نکات در 15اسفند 97

 روی سخن مان با دستگاه حاکم، سرمایه داران و زمین خواران متشرع، بزرگ اختلاس گران و دزدان ریاکار است:
اگر در گذشته حنای شما ته رنگی داشت، آن هم بواسطه برخی توهم ها در میان بخشهایی از توده ها که گمان میگردند رگی از «مؤمنیت» در شماست و یا دوری توده ها از سیاست روز و مشغول بودنشان به امور عادی زندگی، اینک و با بیداری و ورود آنها به سیاست و فهم اینکه شما فریبکاران، دروغگویان و دزدان بزرگید، دیگر آن ذره را نیز ندارد! همه چیز علیه شماست!
اکنون وضع به گونه ای است که هر اقدام و هر«طرح» دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی شما، هر اقدام دارودسته های پاسدار و نیروهای اطلاعاتی و عملیاتی شما به ضد خود تبدیل میشود و بسرعت «سوخته» میگردد. یعنی در راستای آنچه در برنامه شما بوده و قرار بوده پازل شما و شما را تکمیل کند، پیش نخواهد رفت، بلکه بسرعت و در نیمه راه تبدیل به ضد خود میگردد.
چه زمانی چنین، و چرا چنین میشود؟
زمانی وضع برای هر حکومتی چنین میشود که از یکسو رشد و گسترش تضادهای درون حکومتگران، وضع را به گونه ای کرده که نیروی یکپارچه و وحدت نسبی آنها، از جهات مختلف تضعیف شده و رو به از هم پاشیدگی نهایی را دارد، و بنابراین هر اقدام، بویژه اقدامات مهم و امنیتی آنها، با تضادهای درونی و مخالفتهایی از جانب جناح هایی از خودشان روبرو میگردد، و از سوی دیگر، نیروهای مخالف آن یعنی طبقات زیر استثمار و ستم از نقطه نظر کمیت نیروهای درگیر و فعال در مبارزه با حکومت و کیفیت وضعشان بویژه از نظر فکر، روان و اراده مقاومت و تغییر، یا به تعادل با نیروی حکومت رسیده اند، و یا کمابیش نزدیک به آن هستند.
 تعادل به این معنا است که نه نیروهای حکومت به  دلایل اقتصادی،اجتماعی، سیاسی، فرهنگی میتوانند جنبش طبقه کارگر و زحمتکشان، جنبش خلق را به عقب نشینی استراتژیک و تحمیل خواسته ها خود و مجبور کردن آنها به تمکین به شرایط وادار کنند، و نه هنوز طبقه کارگر و زحمتکشان و خلق میتوانند و شرایط، نیرو و توان آن را دارند که حکومت را سرنگون کنند. در این جا یک زورآزمایی دو طرفه، با کنش و واکنشی  شدیدتر و با سرعتی بیشتر از حدود پیشین، در کشیدن طناب به سمت خود صورت میگیرد و نیروی هیچ یک نمیتواند طرف مقابل را مجبور به تمکین و یا سرنگون کند.
باید اشاره کنیم که آنچه در این تعادل منظور ماست، تنها نیروهای دو طرف، در شیوه ها و شکلها و سازوکارهایی است  که آنها در شرایط کنونی نبرد، با یکدیگر روبرو و در مبارزه قرار میگیرند. در اینجا هنوز شیوه ها و اشکال مبارزه، به مبارزه مسلحانه، درگیری نظامی، نبرد گروهها و ارتش ها و در یک کلام جنگ تکامل نیافته است که زمانی که آن فراشد آغاز گردد تمامی  توانایی های ذهنی و عینی  و مباحث استراتژیکی و تاکتیکی از جمله تعادل استراتژیک بر پایه اساسی نیروهای نظامی، مورد محاسبه قرار گرفته و قوانین خاص خود را خواهد داشت.
 منظور ما در اینجا آن نیرویی است که خلق را به پیش میراند، و آن نیرویی که هنوز دشمن خلق را سرپا نگه داشته است. در عین حال در اینجا این مسئله که رهبری مبارزه خلق در دست کدام طبقات است(که در شرایط کنونی، انقلاب رهبری ندارد و رهبری ای هیچ طبقه ای هم بر انقلاب، تثبیت نسبی نشده است) مورد بحث ما نیست.  باید دید که جنبش کنونی طبقه کارگر و خلق زحمتکش ایران چگونه اشکالی را در تکامل خود طی میکند و چه زمانی و چگونه وارد فاز نبرد مسلحانه میشود تا درباره آن جداگانه بحث کرد.
در زمان انقلاب 57 نیزمانند چنین وضعی پیش از شهریور57  پدید آمد، در آن زمان نه شاه میتوانست  خلق را از اشکال مبارزه خود به عقب براند و نه هنوز خلق میتوانست شاه را سرنگون کند.
در 17 شهریور 57  رژیم شاه قصد داشت، با کشتار وسیع مردم در میدان لاله یعنی 4000 نفر، آنان را به عقب نشینی و تمکین وادار کند، اما وضع بکلی برعکس شد. زیرا تعادل قوا بر هم خورد و مردم از نقطه نظر خواست سرنگون کردن و داشتن نیروی فکری و اجتماعی آن و نیز شیوه ها، اشکال و سازو کارهایی (اعتصابات توده ای سراسری، متینگ ها و تظاهرات خیابانی، زدو خوردها و درگیری های کوچک  شهری و روستایی) که بوسیله آنها مبارزه خود را پیش میبردند ، از حد تعادل با حکومت شاه رسیدند و نیرویشان قوی تر شد.
 البته در آن زمان مردم از نقطه نظر نظامی، به هیچوجه شرایط نیروهای مسلح شاه را نداشتند، و باصطلاح دستشان خالی بود. اما این نیروها نیز یا باید دست به کشتارهای گسترده تری با توپ ها، تانک ها و هواپیماهای خود میزدند(کاری که بعد از انقلاب به فرمان خمنیی در کردستان و علیه خلق کرد و کارگران، دهقانان و زحمتکشان کردستان انجام دادند و آنچه نتوانستند و یا اجازه نداشتند در شرایط انقلاب، با مردم ایران بکنند نسبت به خلق کرد صورت دادند) و فرایند مبارزه را به مبارزه نظامی و از جانب خلق به جنگ دراز مدت میکشاندند، امری که ممکن بود وضع را برای آنها بدتر کند و پای نیروهای رادیکالتر انقلاب بویژه نیروهای منسوب به طبقه کارگر- و یا از جهتی دیگر پای امپریالیسم روس- را بیشتر به وسط مبارزه بکشد، راهی که بویژه امپریالیسم آمریکا و غرب با آن موافق نبود، و یا نهایتا به مبارزه ای کجدار و مریز با خلق و با آوردن دولتی نظامی همچون دولت ازهاری برای سرکوب ادامه دهند.
از آن پس انقلاب در سرازیری افتاد و شاه سنگر به سنگر عقب نشست. آمدن دولت بختیار و بیرون رفتن شاه از ایران آخرین طرح های نظام سلطنتی شاه و امپریالیسم آمریکا و جهانخواران غربی( و ژاپنی) بود. اینان از آن پس، وارد طرحهای دیگری که در دست داشتند، از جمله کنار آمدن با خمینی فریبکار و دارودسته آخوندها و کُت پوش های متشرع شدند.
 اکنون وضع متفاوت با زمان شاه جلو میرود. اگر شاه با کشتن 4000 نفر در میدان لاله وضع را بشدت بضرر خود کردند،اما حکومت اسلامی آخوندها و کُت پوش ها  میتوانند با اقداماتی نه چندان همانند و بسیار کوچکتر از کشتن هزاران نفردر یک گردهمایی و راهپیمایی، وضع را به ضد خود بکنند. وای به روزی که اینان بخواهند دست درازی کرده و آتش سلاح خود را بروی کارگران و زحمتکشان بگشایند.
 شاه با وضع و شرایط اقتصادی، سیاسی ای که بغایت کمتر از این حکومت به مردم فشار وارد میکرد و با پشتیبانی تقریبا اکثریت باتفاق کشورهای امپریالیستی و سگ های زنجیریشان وضع را به گونه ای برای خود کرد که انقلابی به بزرگی 57 را موجب گردید. اکنون حکومت این دارودسته های ریاکار و دزد، وضع را از هر نظر به گونه ای بر مردم کرده است که در نظر مردم صد و هزاران پله بدتر از زمان شاه شده است. پس تکامل این جنبش و انقلاب آتی ایران میتواند  از انقلاب 57 بزرگتر و از نظر قدرت تخریب گری آن بکرات از آن انقلاب شدیدتر باشد.
به عبارت دیگر، وضع از نظراختلافات درونی حکومت گران به ضد آنهاست، وضع از نظر  عمیق شدن اختلافات با  تمامی طبقات خلقی و گسترش بیشتر توده های کارگر و زحمتکش فعال در مبارزه به ضد آنهاست و بالاخره از جهت پشتیبان خارجی نداشتن و مجوز بین المللی و امپریالیستی برای سرکوب نداشتن، به ضد آنهاست.
 در این مورد اخیر باید نخست باید اشاره کنیم که با جنگ حکام کنونی برای بقاء که موجب ماجراجویی های منطقه ای اینان گشت، سرمایه داران تا مغز استخوان وابسته به انحصارات امپریالیستی، میان خود و امپریالیستها و کشورهای منطقه را شکر آب کرده و اکنون برخلاف رژیم شاه، هیچ پشتیبان خارجی مهمی ندارند؛ و سپس باید این احتمال قوی را متذکر شویم که آمریکا در صورت اتخاذ روش سرکوب نظامی از جانب حکومت و شدت گیری امواج مبارزات مردم و ورود به فازنبردهای مسلحانه توده ای، به لشکر کشی نظامی به ایران دست زند و تیغی سه لبه را بکار برده، از یکسو خود را از شر این حکومت مضر بحال منطقه رها کند، از سوی دیگر اجازه رشد رادیکالیسم در انقلاب ایران و منطقه را ندهد و از سوی سوم رژیم مورد علاقه خود را بسرکار آورد.   
باری برای همین نبود پذیرش از جانب مردم است که اینک هر اقدام ریز و درشت حکام مرتجع، بسرعت به ضد خود تبدیل میشود و هنوز روزی نگذشته گروههای از راهپیمایان شعار« شکنجه، مستند دیگر اثر ندارد» را سر میدهند. بنابراین نه تنها هارت و پورت کردن، نه تنها شکنجه و زندان، نه تنها توپ و تانک و نه تنها هیچکدام از اینها اثر ندارد، بلکه «مستند» ساختن، یعنی تلاش برای تحقیر و«پودر» کردن مبارزان خلق در پیشگاه خلق و یا دقیقتر تحقیر کارگران و زحمتکشان و خلق ایران نیز دیگر اثر ندارد.
اکنون شما تلاش میکنید خود را کاملا مسلط بر اوضاع نشان دهید، اما به مرور دارید زیر تسلط اوضاع میروید! عصبانی میشوید و به خشم میایید که نقشه و طرح هاتان نمیگیرد و کسانی را که آنها را پس از اعتراف اجباری گرفتن که ظاهرا نشانه مبارزه  آنها با دستگاه حاکم و مجرم بودن آنهاست، آزاد و سپس دوباره دستگیرمیکنید! تلاش شما برای منکوب و سرکوب کردن طبقه کارگر و اکنون کارگران مبارز و پیشرو نیشکر هفت تپه و فولاد و پرونده سازی برای مبارزترین آنها، بدون شک، همچون دیگر طرح های شما به شکست منتهی خواهد شد و شما ضعیف تر و حقیرتر از آن بیرون خواهید آمد!  

گروهی از مائوئیست های ایران
هفتم بهمن 97       
سرفرازباد تمامی قهرمانان توده ها
پردوام باد مبارزات کارگران و زحمتکشان استثمار شده و ستمدیده ایران


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر