۱۳۹۶ دی ۸, جمعه

جنبش و شورش و انقلاب را در ایران پایانی نیست! درباره اعتراضات توده ای جاری

جنبش و شورش و انقلاب را در ایران پایانی نیست!

درباره اعتراضات توده ای جاری


بار دیگر آغاز شد!
مرحله ای نوین در تکامل گردهم آیی ها، تظاهراتها و اعتراضات توده ای آغاز شده است. مردم در شهرهای مختلف دست به گردهمایی کوچک و بزرگ زده و به دادن شعارهایی علیه گرانی و حکام اسلامی پرداخته اند.
مکان آغاز این گردهمایی نخست در شهرمشهد و در شهر ولایت مطلقه محلی میرسالار آستان قدس رضوی، جناب علم الهدی از دزدان و غارتگران بنام حکومت استبداد مذهبی بوده است. اما این تظاهراتها، برخلاف نخستین اعتراضات سال 88 که از تهران آغاز شد و نیز بطور عمده در تهران متمرکز شده بود، از شهرستان آغاز شده و بسرعت جنبه عمومی یافته و به شهرهای مهم دیگر گسترش یافته است. گویی مردم از سال 88 درس گرفته اند و از همان آغاز همه با هم به نبرد با رژیم پرداخته اند. این همچون شوکی بزرگ برای رژیمی است که خود را تا دندان مسلح کرده و اکنون در مواجه با این تعدد مراکز درگیری، بسرعت حقارت خود را در میبابد.
به نظر میرسد که آنچه محرک فوری این تظاهراتها بوده و هست، برخی سیاست های اقتصادی دولت روحانی و بویژه مسئله گرانی است. از این رو شاید شعار «مرگ بر روحانی» که تا کنون و تنها در تظاهرات مشهد  داده شده است، خود تجلی آنی  موقتی  دلیل انگیزش این اعتراضات توده ای باشد. شعارنسبتا عمومی،« مرگ بر دیکتاتوری» است که میتوان منظور از آنرا خامنه ای تصور کرد.
شکل تهاجمی اعتراضات و درگیریها
این درگیری ها از همان آغاز شکل دفاعی نداشته، بلکه شکلی تهاجمی دارند. مردم از فشار اقتصادی به تنگ آمده را ترس از جان و مرگ نیست. پخش این همه عکس و فیلم از جنایات و کشتارهای سال88  که بخشا بوسیله خود اطلاعات رژیم و سپاه پاسداران و برای ترساندن مردم صورت گرفت، و نیز افشای این همه کارهای کثیف با دستگیر شدگان، گویی نه تنها به خاموشی مردم نینجامیده، بلکه نیروی نوینی در مردم دمیده وسراپای آنها را نفرت و خشم نسبت به حکومت و نیروهای پاسدار و بسیجی در بر گرفته است. این است که از همان آغاز، درگیری ها گوناگونی در شهرهای مختلف با پاسداران، بسیجی ها، لباس شخصی ها و نیز نیروهای انتظامی رخ داده و این درگیرها در صورت تداوم اعتراضات، بسرعت فراگیر میشود و چنانچه جنبش گسترگی و عمق یابد، حتی میتواند  در زمانی نه چندان طولانی، طومار این حکومت را در هم پیچد.
 جنبش و انقلاب را در ایران پایانی نیست!
اما آنچه محرک اساسی این اعتراضات و تظاهراتها میباشد، تضادهای ریشه ای در ساخت اقتصادی جامعه است که بویژه با بحران ریشه دار، متداوم و همه جانبه شونده اقتصادی همراه گشته و امان طبقات زحمتکش و میانی مردم را بریده و آنها را در وضع بسیار خوفناک و کشنده ای نگاه داشته است.
در واقع، طبقه کارگر و دیگر طبقات زحمتکش در شهرها و روستاها و نیز لایه های پایینی طبقات متوسط سالهاست که زیر فشار خرد کننده اقتصادی ای قرار دارند که  دزدان، غارتگران و مال خورانی که در پس پرده مذهب خود را پنهان کرده اند، به آنها تحمیل کرده اند. همچنین این فشارها گریبان لایه های میانی و بالای طبقه خرده بورژوازی را در شهر و روستا گرفته و این طبقه را در وضع دردناک تهدید به سقوط به پایین نگاه داشته است.
 استبداد مذهبی و  حکومت خانخانی و فاسد آخوندها
حکومتگران تا کنون نتوانسته اند این بحران اقتصادی را مهار کنند. علت این امر، جدای از دلایل ریشه ای در ساختار جامعه ایران و سرمایه داری بوروکراتیک و وابسته به امپریالیسم و نیز هزار و یک رابطه عقب مانده دیگر حاکم بر آن، که لزوما ربط مستقیمی به حکومت کنونی ندارد و ریشه های آن به سالهای دور و تسلط امپریالیستها و تحمیل چنین ساختاری به اقتصاد ایران بر میگردد، در عین حال به حکومت ملوک الطوایفی جنایتکار، دزد و فاسد آخوندها و روحانیونی و نیز مکلاهای همردیف آنها بر میگردد که نه تنها کوچکترین حرکت اصلاحی در نظام اقتصادی  و سیاسی و فرهنگی خود را برنتابیدند، بلکه برعکس با حرص و ولع وصف ناشدنی، طی این بحران اقتصادی و تورم کمر شکن به دزدیها و غارت خود ادامه دادند و هر کس و هر جریانی را که سخنی بر خلاف میل و اراده آنان گفت را دربند کرده، شکنجه داده و کشتند.
آن سبو بشکست و آن پیمانه ریخت!
این آخوندها و همچنین جوجه پاسدارها و بسیجیهای مسلحی را که از حکومت مذهبی آنها قرار است دفاع کنند و مردم را به رگبار و گلوله بندند تا مشتی حریص ثروت و قدرت بتوانند بیشتر مردم را بدوشند، خیال برداشت که گویا مذهب از روحیه  و فرهنگ مردم جدایی ناپذیر است و حال که حکومت مذهب  و روحانیون برقرار شده، نزدیک به «آخر الزمان» گردیده و دیگر هیچ تغییر و تحولی پس از آن ممکن نمیگردد. نیروی روحی و عضلانی مردم سست و کاملا در اختیار افکار خرافی و پست آنها قرار خواهد گرفت و مردم همچون مسخ شدگان اوامر آنها را اطاعت خواهند کرد. آنان سرمست از این موقعیت  و حکومت باد آورده دست به هر کاری زدند.
در واقع، ممکن نیست بشود گفت که کارکثیفی مانده، از جنایت گرفته تا فساد و دزدی های کلان مالی و تا فساد اخلاقی، که این پسمانده ها  و تفاله های قرون و اعصار میتوانستند دست به آن بزنند و نزده باشند. این است که اینانرا که تنگ نظربودند و غرور نیز فرا گرفته بودشان و در عرش اعلا سیر میکردند، تا مغز استخوان فساد و تباهی فرا گرفت. فساد و تباهی ای که مانند آن در تاریخ ایران کمتر دیده است. و این در قرنی است که وضع بگونه ای گشته که کمتر حکومتگران، حتی در پیشرفته ترین کشورها میتوانند غارت و دزدی و رشوه و ارتشاء را برای مدتی طولانی از مردم پنهان کنند و دیر یا زود کاسه و کوزه آنان رو میشود.
وقتی تمامی رذائل ، پستی ها و فسادها در یک حکومت متجسد و متجلی میشود!
باری، به مرور، مردمی که جسته و گریخته  آخوندها و روحانیون و مکلاهایشان را در مساجد و تکایا و حسینه ها بصورتی عموما انفرادی میدیدند، و با روحیات لش صفتانه، مفتخورانه، تنگ نظر، حریص و شهوت پرست بسیاری از خرده آخوندها آشنا بودند، اکنون همه ی این ها  را در قاموس یک حکومت، در قاموس یک لش صفتی، مفتخوری، دزدی و غارت، فساد و شهوت و جنایت مجسم، گرد آمده و متجسد شده در یک حکومت و آن هم در عالی ترین حدود خود، حدودی که پیش از آن ندیده بودند، مشاهده کردند. پس همه ی آنچه مردم از روحیه تنگ نظر و حرص و آز بیشتر آخوندها و در ضمن برگزاری مراسم و آداب مذهبی  و روضه خوانی دیده و فهمیده بودند، اینک بصورت یک حکومت مذهبی ، بصورت یک کل «آخوندی» در مقابلشان قرار گرفت. تاریخ گنداب نهفته را رو آورد و آشکارکرد، تا بوی گندش همه جا گیر شده و چنان مشام را آزار دهد، تا مشام بخواهد آنرا به گونه ای دفن کند که دیگر هرگز بویی از آن به وی نرسد.
اما ریشه های این اعتراضات صرفا به مسائل اقتصادی و بحران کنونی بر نمیگردد. در عین حال ریشه های آن سیاسی و فرهنگی نیز میباشد. حکومت استبداد مذهبی هیچ فضایی برای تنفس سیاسی و فرهنگی  و در هیچ زمینه ای باقی نگذاشت. تنگ نظری و خباثت حیرت آور حکومت مذهبی و آخوندها، کار را به آنجا رساند که حتی نیروهای اصلاح طلبی را که عمری در رکاب آنها ایستاده و برای چنین حکومتی سینه چاک میدادند و چندان آزاری از جانب ایشان متوجه حکومت نبود به درجات زیر فشار قرار داد و به حصر و زندان خانگی و شکنجه و زندان طویل مدت محکوم کرد و تا آنجا که توانست  شیره شان را کشید.
  راه نخست حکومت - عقب نشینی دولت روحانی
 اکنون حکومت و در این میان بویژه دولت روحانی در مقابل این اعتراضات، دو راه در مقابل خود دارد. یا عقب نشینی کند و با تغییر سیاستهای اقتصادی و تغییر برخی ردیف های بودجه جاری و نیز تحمیل برخی عقب نشینی ها به جناح های رقیب و کل حکومت، تلاش کند تا مردم را آرام و ساکت کند.  این امری است که البته همچون داروی مسکنی  در مقابل نیروی خرد کننده بحران اقتصادی کنونی و فساد عمیق حکومتی عمل میکند و قطعا حتی اگر موفق شود برای مدتی کوتاه خواهد بود. اما هر گونه دیر کرد در انجام این عمل عقب نشینی، به گستردگی و همه جا گیر شدن این تظاهراتها و اعتراضات  و نیز عمق یافتن و شدت یافتن شعارها خواهد انجامید و باصطلاح کار از کار خواهد گذشت. 
راه دوم حکومت - سرکوب
راه دوم، ایستادن در مقابل این گردهمایی ها و اعتراضات توده ای است. کاری که حکومت در سال 88 و پیش و پس از آن تا کنون انجام داده است. این راه همه ی مستبدین تاریخ بوده و گر چه عموما از جانب اکثریت باتقاق حکومتها به عنوان آخرین چاره به آن دست زده شده، اما در حکومت فوق تنگ نظر استبداد مذهبی کنونی در ایران، از زمان برقراری آن پس از انقلاب 57 تا کنون همواره نخستین چاره و تنها چاره بوده است. تداوم حکومت با ایجاد ترس و وحشت و سرکوب. این نیز در تاریخ همواره و در نهایت با شکست روبرو شده است.
باری تمامی تلاشهای حکومت استبداد مذهبی با تمامی دستگاه تبلیغات مذهبی، سرکوب  اطلاعاتی و قضایی، نیروهای نظامی پاسدار و بسیجی «آبدیده» در سرکوب خلق و در «خفه کردن در نطفه» اکنون بیحاصلی خود را آشکار میکند. تاریخ این نیروها را در مقابل دریای خروشان توده های میلیونی تبدیل به  حقیرترین نیروهای تاریخی خواهد کرد و زیر پا خرد و له خواهد نمود.
 اتخاذ شیوه سرکوب جنبش، میتواند آنرا بسوی راههای نوینی از درگیری های محله ای و خیابانی ببرد. بدون تردید جوانان و مبارزینی که تجربه سال 88 و درگیری های آن را دارند، در صورت برقراری حکومت نظامی، هسته ها و گروه های محلی تشکیل خواهند داد، خود را به انواع سلاحهای سرد و گرم مسلح خواهند کرد و به نیروههای مسلح، در آنجا که از هر جایی دیگر ضعیف تر هستند، حمله خواهند کرد و آنان را بسختی مجازات خواهند نمود. تداوم،گسترده شدن و شدت یافتن این درگیرها و انتقال مراکز درگیری از محلی به محل دیگر، شرایط را برای پاسداران و بسیجیها بسرعت سخت خواهد نمود و آنان موقعیت حقیر و رو بزوال خود را خواهند دید.
این حکومت با پاسداران و بسیجیهایش تواند تقابل دراز مدت را نخواهند داشت. بسیاری از بسیجیها و پاسداران ساده به مردم خواهند پیوست. بسیاری از حکومتگران عمامه و عبا را بدور خواهند انداخت و چهره عوض خواهند کرد. این حکومت پوشالی است و برخلاف ظاهر ترسناکی که بخود گرفته و میگیرد توان ایستادگی در مقابل توده های میلیونی را ندارد.
راه سوم حکومت- تلفیق سرکوب و عقب نشینی
البته راه سومی نیز وجود دارد که ترکیب توامان عقب نشینی و سرکوب و روشهای میانی است. باید دید که حکومت چه میکند تا در باره سیاستهای آن نوشت.
ضعف اساسی جنبش
تردیدی نیست که بزرگترین و مهمترین نقطه کور، ضعف و مشکل روبروی جنبش مردمی، نبود طبقه انقلابی رهبری کننده و تشکیلات انقلابی رهبری کننده است. این امر میتواند این جنبش را حتی در صورت همجا گیر شدن و گستردگی و عمق  باز دچار مشکلاتی کند و باصطلاح کار پیرامون یک دایره بسته بگردد.
این چنین است که میبینیم از یکسو، سالوسانی امثال احمدی نژاد راه افتاده اند و با جمع کردن عده ای پیرامون خود و دادن مشتی شعار دروغین داعیه و ژست رهبر مردم را بخود گرفته اند، و از سوی دیگر این امکان وجود  دارد که این جنبش از دلایل شکست خود در سال 88 درس نگیرد و دوباره پیرامون جریانات حکومتی مانند موسوی و کروبی حلقه زند.
اینها راههایی است که همواره میتواند تهدید کننده مسیر حرکت مردم باشد. در رهبری قرار دادن چنین جریان هایی حرکت مردم  را در مسیر یک دایره بسته قرار خواهد داد و به شکست خواهد کشاند.  در مورد افراد منزوی شده ای مانند احمدی نژاد، دور از ذهن است که اینها بتوانند در این اوضاع موفقیتی بدست آورند، اما اگر امثال موسوی و کروبی و یا خاتمی  و اصلاح طلبان ورشکسته حاکم بر رهبری جنبش شوند، بسرعت تیغ رو به تیزی آن را کند خواهند نمود و مشکل که حتی خواست ابتدایی و نخستین مردم که بزیر کشیدن آخوندها از حکومت و تغییر استبداد مذهبی به یک دموکراسی(لائیک) و مستقل است، جامه عمل پوشد.  
بیاد داشته باشیم که در زمان انقلاب 57 نیز برای دوره ای، چپ و راست، یک سری اپوزیسیون های دروغین، خواه از درون مجلس  شورای آن زمان و خواه بیرون از حکومت سبز شدند و بدادن شعارهایی برای نفوذ و گرفتن رهبری جنبش مردم دست زدند.
 همچنین در این گیرودارها، طرح شدن گروههایی به عنوان اپوزیسیون از داخل و بیرون، خواه گروههایی که به هر حال و به گونه ای سر در گرو همین حکومت دارند، و خواه نیروهای سلطنت طلب پیشین و یا جمهوری خواههای طرفدار امپریالیستهای غربی، ممکن است. نیروهایی که منتظر فرصتی هستند تا خود را پیش بیندازند و رهبری مردم را بدست بگیرند. تسلط هر کدام از این نیروها، نیروهای وابسته به امپریالیسم آمریکا و غرب که جای خود دارد، تسلط حتی لیبرالها و ملیون نیز که میتواند همچون یک امکان جلوه گر شود، برای  طبقه کارگر و زحمتکشان چیزهای نویی به ارمغان نخواهد آورد. باید همه ی اینها را به خاطر داشت و برای ایجاد رهبری اصیل و انقلابی برای جنبش تلاش کرد.
طبقه کارگر
 چنانچه این اعتراضات ادامه یابد، و این با تداوم این بحران و شیوه های حکومتگران اسلامی امری دور از ذهن نیست، ورود گسترده و سهمگین  طبقه کارگر امری قابل پیش بینی خواهد بود؛ همچون دوران انقلاب 57.
اما طبقه کارگر نیز گرچه میتواند همچون یک طبقه بزرگ از نیروی تاثیر در پیشرفت و رادیکالیزه کردن جنبش برخودار باشد، اما همچنان که در انقلاب 57 دیدیم، میتواند بجای اینکه خود مستقلا رهبری مبارزه را به عهده گیرد، به زائده طبقات دیگر تبدیل شود. و این نیز خطر دیگری است.
وضع چپ
چپ ایران در حال حاضر از جریان های اصیل مارکسیستی برخوردار نیست. تقریبا بیشتر محافل، گروهها و سازمانهای چپ با مارکسیسم و لنینسم و مائوئیسم وداع کرده و اکنون  در مقابل آن ایستاده اند. فرصت و اوضاعی نیست که برای آنها موقعیتی پیش آورد و آنها آنرا برای مورد تهاجم قرار دادن تئوری های انقلابی و تجریبات احزاب پیشرو و حکومتهای کارگری مورد بهره برداری قرار ندهند. این اواخر، تمامی این گروههای فرصت طلب، صدمین سالگرد انقلاب اکتبر را تبدیل به تکامل تئوری ها و افکار لیبرالی و ضد انقلابی خود در مقابله با مارکسیسم - لنینیسم  و تجربه انقلاب اکتبر و دیکتاتوری طبقه کارگر کردند و تنها گروههای کوچکی بر روی اصول تئوریک مارکسیسم - لنینیسم و درسهای این تجربه بزرگ و گرانقدر ایستاده و از آنها دفاع کردند.
گروههایی از این فسیل های سیاسی، رویزیونیستهای سنتی توده ای - اکثریتی  و گروههای دیگر ترتسکیستهای حکمتی (هواخواهان امپریالیستهای غربی)هستند. گروههایی دیگر نیز تبدیل به لیبرال و سوسیال دمکرات شده اند و آماده هر گونه سازش با لیبرالهای مذهبی، ملی- مذهبی و یا ملی های غیر مذهبی در ایران. بخشی از فعالین پیشرو کارگری در ایران نیز  از این گروهها و رهبران فسیل شده آنان تبعیت میکنند.
 آنچه در مورد این گروهها میشود گفت این است که نه رویزیونیستها با هم متحدند و نه ترتسکیست ها ی مزدور امپریالیسم و نه حتی لیبرالها و سوسیال دمکراتهای شبه چپ.  به همین دلیل نه این«چپ» به لحاظ نظری در خور اعتماد است و نه به سبب پراکندگی  و فرقه گرایی لیبرالی میتواند نقشی در تحولات آتی اجرا کند. وانگهی، حتی اگر تمامی این گروههای شبه چپ، سوسیال دموکرات، رویزیونیست و ترتسکیست با هم متحد هم شوند، بازهم  همانگونه که گفتیم به دلیل سیاست نهایتا لیبرالی و یا سوسیال دمکراتی حاکم بر آنها، نمیتوانند نقش پیشروی در جنبش توده ها به عهده گیرند. 
چپ ایران را خونی تازه نیاز است!      
چپ ایران نیازمند خونی تازه است. این خون تازه، خون مائوئیستی است که باید در رگهای  آن جاری شود. باید که محافل و گروههای مائوئیستی نوین در میان طبقه کارگر بوجود آیند و از جمع آنها حزب کمونیست نوین طبقه کارگر که باید حزبی مائوئیستی باشد، تشکیل شود. بدون بوجود آمدن این محافل و گروهها وبدون بوجود آمدن یک حزب نوین انقلابی که پیشروترین عناصر طبقه کارگر را در بر گیرد، پیروزی استراتژیک اعتراضات و جنبش توده ای و در نهایت انقلاب دموکراتیک و ضدا امپریالیستی خلق ایران امری غیر ممکن است.

پردوام باد جنبش اعتراضی کنونی!
سرنگون باد حکومت استبداد مذهبی

پیش بسوی تشکیل محافل و تشکلات مائوئیستی در ایران!
پیش بسوی برقراری رهبری طبقه کارگر بر انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی ایران!

راه رهایی طبقه کارگر و خلق ایران از مبارزه انقلابی مسلحانه میگذرد!

پیروز باد انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی ایران!
بر قرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران!

جمعی از مائوئیستهای ایران
دی ماه 96


هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر