۱۴۰۱ دی ۱, پنجشنبه

سه روز مبارزه، یلدای انقلاب و سخنی در مورد اوج و فرود مبارزات

 
 
سه روز مبارزه، یلدای انقلاب
 و سخنی در مورد اوج و فرود مبارزات
 
مبارزه ی بزرگ توده های ایران سه روز دیگر را پشت سر گذاشت. سه روزی که به درازترین شب سال، شب یلدا کشیده شد.
یلدای انقلاب
توده های مردم این شب و این یلدای خونبار انقلاب را در غم نبود عزیزترین جوانان و فرزندان شان و در همبستگی  و همدردی با خانواده های جانباخته گان مبارزات سه ماهه ی اخیر و سال های گذشته گذراندند و با این میل و آرزو که در یلدای سال دیگر اثری از این کابوس چهل ساله جمهوری اسلامی نباشد.
از سویی دیگر، شب های این سه روز و به ویژه شب یلدا شب های نبرد بود و مبارزان خیابان و خانه ها شب زنده داری انقلابی خود را در مبارزه با خامنه ای و اوباش بسیجی و سپاهی اش و سردادن شعار علیه خامنه ای گذراندند.
مبارزات سه روزه
جدا از مبارزاتی که در طی این سه روز انجام شد و در برخی مناطق از جمله کردستان شدت بیشتری داشت آنچه که این سه روز را مهم می کند نه لزوما گستره و شدت مبارزات در سراسر ایران، بلکه تلاش هایی است که برای برنامه ریزی و سازماندهی مبارزات صورت گرفته بود.
در مورد مبارزات می توان گفت که در سه روزه اخیر، به خصوص دو شکل مبارزه ی خیابانی و اعتصاب ها، گستره و شدت مبارزات پیش از خود و از جمله سه روز 14 و 15 و 16 آذر را نداشتند. این امر بیش از هر چیز به فراز و فرودهای خود جنبش و برخی برنامه ریزی هایی- از جمله اعتصاب های کارگری- که با برنامه ی این سه روزه همگون نشده بود مربوط می شود.
در مورد فراز و فرودهای جنبش که تا کنون بیشتر در مناطق مرکزی بوده تا مثلا بلوچستان و کردستان و برخی از اشکال مبارزه باید گفت که آنها به عوامل بسیاری همچون وضع خود جنبش و شرایط طبقات و نیروهای درگیر در آن، شکل های مبارزه ی دیگری که عمده می شوند و شدت و ضعف سیاست های سرکوب حکومت بستگی دارند.
یکی از عوامل در خود جنبش این است که توده های مردم در یک برهه به شکل های دیگری از مبارزه توجه کنند، آن شکل ها برایشان با اهمیت تر و عمده تر شود و بیشتر به آنها بپردازند. بنابراین باید به جنبش در کل نگاه کرد و نه تنها به یک یا دو شکل مبارزه. گاه شکل های اصلی ترو مهم تر مبارزه پیش نمی روند اما این دلیل نمی شود که دیگر اشکال مبارزه- اشکال فرعی و کم اهمیت تر- پیش نروند.
بیرون کشیدن پس اندازها از بانک ها
برای نمونه یکی از شکل های مبارزه ای که اکنون پدید آمده و ذهن بخش هایی از مردم را به خود مشغول کرده همین بیرون کشیدن پس اندازها از بانک هاست که ضربات سختی به حکومت زده و وضع آن را بسیار خراب کرده است. این شکل مبارزه در نتیجه دو عامل به وجود آمده است:
عامل نخست قرار گرفتن این شکل به عنوان یک شکل مبارزه در چارچوب جنبش کنونی و برای فلج کردن وضع مالی حکومت است و عامل دوم بالا رفتن قیمت دلار در برابر ریال به ویژه به دلیل چاپ بی درو پیکر اسکناس از سوی دولت رئیسی است. امری که تورم را به شدت بالا برده و ارزش واقعی موجودی نقدی مردم در بانک ها را به سرعت کاهش داده است و روشن است که توده ها در صدد برآیند که موجودی ریالی خود بیرون کشیده و به ارز و سکه و غیره تبدیل کنند. اینجا نیز یک مبارزه ی واقعی و مهم بین توده ها و حکومت به وجود آمده است؛ حکومتی که دست به انواع حیل می زند تا به ساده گی سپرده های مردم را به آنها باز نگرداند.
مساله ی اعتصاب ها
در مورد دیگر شکل های دیگر مبارزه نیز می توان گفت که در مرحله ی کنونی اعتصاب ها و به ویژه اعتصاب کارگران و کارمندان نفت تبدیل به یک مساله ی کلیدی شده و به نظر می رسد که ارتقاء مبارزات به سطحی بالاتر تا حدود زیادی با امر اعتصاب کارگران و کارکنان امور تولیدی و خدماتی (به ویژه تولیدی و حمل و نقل) گره خورده است. امری که تا حدودی نوعی حالت انتظار را در جنبش و توده ها ایجاد کرده است. روشن است که برنامه ریزی این اعتصاب ها با برنامه ریزی برای مبارزات خیابانی به وسیله ی گروه های دانشجویی تا حدودی متفاوت است و زمان می برد تا این اشکال مبارزه با هم هماهنگ شوند. 
ایجاد گروه های مبارز و سازمانده
در مورد تلاش ها برای برنامه ریزی مبارزات نیز نگاهی به نام های گروه هایی که متحدانه برنامه ی این سه روز را چیده بودند، نشان می دهد که اکثریت آنها گروه های دانشجویی اند. پدید آمدن چنین گروه هایی حتی اگر تعداد افرادشان بسیار اندک باشد در شرایط حکومت پلیسی  جمهوری اسلامی بسیار با ارزش است. تعداد خود این گروه ها و افرادشان در طول مبارزه می توانند بیشتر شوند و به مرور از یک سو در مبارزه با پلیس و از سوی دیگر در تلاش برای ایجاد اتحاد میان خود و نیز برخی هماهنگی ها بین مبارزات پیش رو، قوی تر و باتجربه تر عمل کنند.
 همچنین گروه ها و سازمان هایی مانند این گروه های کوچک دانشجویی که در حال حاضر مخفی هستند، می توانند در بین کارگران و کارمندان و دیگر طبقات مردمی شکل گیرند و تلاش کنند که مبارزات را تا آنجا که می توانند سازمان بهتری دهند. بنابراین هر کجا که در مراحل نخستین اعتصاب نتوان به سرعت و مستقیما به سراغ سندیکا و دیگر تشکل های صنفی رفت می توان با ایجاد چنین گروه های کوچکی کار مبارزه و اعتصاب را سازمان داد و پیش برد. نگاهی به تجارب چند سال اخیر نشان می دهد که هر کجا کارگران توانسته اند حتی تشکل های کوچکی ایجاد کنند مبارزات هماهنگ تر پیش رفته است.
اوج و فرود مبارزات
آنچه در مورد اوج و فرود مبارزات می توان گفت این است که این مبارزات خود در تداوم یک سلسله ی طولانی از مبارزات کوچک و بزرگ و پراکنده و متمرکز و در جای جای ایران پدید آمده اند و تا جایی که تضادهایی که به آن مبارزات کوچک و بزرگ دامن زده بود پابرجا باشند این مبارزات پابرجا خواهند بود و خللی در آنها پدید نخواهد آمد. این مبارزات از نوسان میان اوج و فرود به سوی فرود و افت مطلق پیش نخواهند رفت بلکه در مجموع به سوی اوج پیش خواهند رفت.
روشن است که خامنه ای و پاسداران اش نمی توانند با شدت بخشیدن به سرکوب توده ها، آنها را وادار به تمکین کنند و به خانه ها برگردانند و افت به مبارزه تحمیل کنند.
کارگرانی را که نان در سفره ندارند و از آزادی در ایجاد تشکل های خود محروم اند و پیش از این انقلاب همه جا اعتراض و اعتصاب شان با سفره های خالی بود، نمی توان با زور بازداشت و شکنجه و اعدام مجبور به تمکین کرد. مبارزات کارگران دو دهه است که ادامه دارد.
کشاورزانی را که مشکل آب دارند نمی توان با سرکوب و کور کردن چشمان شان وادار به تمکین کرد. کشاورزان جنبش خود را داشته اند و اکنون نیز دارند.
کسبه و بازاریانی را که روز به روز از مشتریان شان و سقف فروش شان کاسته می شود و بنابراین سطح زندگی شان سقوط می کند نمی توان با پلمپ کردن در مغازه و جریمه و امثال این ها مجبور به تمکین کرد. کسبه و بازاریان طی چند سال اخیر بیش از گذشته به مبارزات پیوسته بودند و در اعتصاب تاریخی سه روزه ی خود تازه مبارزات جدی تر خود را آغاز کردند.
خلق های ایران را که نه تنها از آنچه بر سر مردم ایران می رود در رنج اند بلکه ستم ملی نیز بر ایشان می رود نمی توان با سرکوب خونین وادار به تمکین کرد. خلق های کرد و بلوچ و عرب و آذری همواره برای حقوق خود مبارزه کرده اند و در سه ماه اخیر تازه مبارزات مردم کرد و بلوچ اوج گرفته است. 
زنان ایران را که بیش از چهل سال است زیر ستم مضاعف به سر می برند نمی توان مجبور کرد که در مقابل ستم و زور و گلوله و اعدام سر تعظیم فرود آورند. زنان در این سه ماه هم جزو نیروهای محرک اصلی انقلاب بوده اند و هم جزو مهمی از جمعیت در خیابان. آنان تازه دارند خود را از زیر این بار سنگین ستم و تحقیر بیرون می کشند و سازمانی بهتر به مبارزات شان می بخشند.
سرکوب برای دانشجویان و جوانان، آزادی و شغل و آینده نمی شود. جوانان تازه در این سه ماه خود را از زیر بار این سال های طولانی تحقیر بیرون کشیدند و خود را پیدا کرده، احساس وجود کردند.  
برای تمامی خلق ایران نه تنها بحران هولناک اقتصادی وجود دارد بلکه خفقان سیاسی و فرهنگی هم وجود دارد.
 تازه تا پیش از مبارزات سه ماهه ی اخیر و انقلاب، ما شاهد چنین گستره ای از مبارزه نبودیم و برخی از طبقات و گروه های اجتماعی( پزشکان، وکلا و...) و فرهنگی( هنرمندان سینما، تاتر و موسیقی) و ورزشی تازه در این سه ماهه به گونه ای جدی تر به انقلاب پیوسته اند و مشوق آن شده اند.
و بالاخره تازه دارد جدال میان بالایی ها گرم می شود و روحانیون و طلاب و دیگر مخالفان در دستگاه حکومت صدای شان در می آید و ریزش ها بیشتر و بیشتر می شود.
و همین هاست که غیظ فرمانده ی پاسدار، کفتار قاآنی را در می آورد تا جایی که به زحمت می تواند ضعف خود را پنهان کند و جلوی اشک ریختن مضحک خود را برای از دست دادن این مقام و موقعیت و ثروت و قدرت بگیرد.
براین مبنا باید برای خامنه ای و سران سپاه اش روشن باشد که تا جایی که سرکوب خونین جنبش توده ها، بتواند گاه پسرفت و افتی در مبارزه به وجود آورد آنها ممکن است بتوانند پسرفت  و افتی را موقتا ایجاد کنند، افت های که همواره کوچک تر می شوند، اما آنها همچنان که در این ده سال اخیر نتوانستند بیش از این و هرگز نمی توانند این افت های کوچک و موقتی را تبدیل به یک افت دائمی و دریای خروشان خلق را تبدیل به دریای خاموش کنند.
 
مرگ بر خامنه ای
مرگ بر سران بسیج و سپاه
مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد انقلاب توده ها
برقرارباد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
اول دی ماه 1401

  

   

 

۱۴۰۱ آذر ۲۹, سه‌شنبه

برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی(8)ویژگی های مبارزات انقلابی کنونی( بخش سوم)

 
 
برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی و موضع طبقه ی کارگر(8)
 
ویژگی های مبارزات انقلابی کنونی( بخش سوم)

جوانان
جوانان در درجه ی نخست یعنی دانشجویان و دانش آموزان رده ی بالای مدارس. دو خصلت مهم جوانان عبارت است از نخست شور و شوق و دیگری نوجویی، ابتکار و خلاقیت. 
     جوانان و وابستگی طبقاتی
نخستین امری که موجب تقسیم جوانان به گروه های مجزا می شود منافع طبقه ای است که به آن تعلق دارند. در این چارچوب جوانان بر مبنای منشاء طبقاتی خود از یکدیگر مجزا می گردند.
جوانان به عنوان یک نسل
جوانان هر طبقه جدا از این که در چارچوب منافع طبقه ای که به آن تعلق دارند حرکت می کنند و نوجویی و نوآوری های آنان در چارچوب منافع آن طبقه قرار می گیرد در عین حال به عنوان نسل نو و تازه با جوانان طبقات دیگر یک بخش اجتماعی را تشکیل می دهند و یک سلسله ویژگی ها و خواست ها دارند که آنها را به طور کلی در مقابل اشخاص نسل های پیشین و با تجربه قرار می دهد.
در خطوط کلی تضاد بین نسل نو با نسل پیشین تضاد بین شورو هیجان و نوجویی و نوخواهی اما نداشتن تجربه لازم و از سوی دیگر و تا جایی که وجوه عمده ی نسل پیشین را مثبت پنداریم، دنیادیده گی، پختگی، داشتن صبر و حوصله و مجرب بودن است. و روشن است که این دو نیازمند یکدیگرند و کمبودهای یکدیگر را پوشش داده و یکدیگر را کامل می کنند.
به این ترتیب هر جوان از یک سو به یک طبقه ی مشخص تعلق دارد و نماینده ی منافع طبقه ی خویش است و از سوی دیگر با جوانان طبقات خلقی در هر برهه ی مشخص تاریخی می تواند در مقابل طبقات ضد خلقی، اتحاد طبقاتی داشته باشد و از سوی سوم به عنوان جوان و نسل نو می تواند هم در مقابل نسل پیشین خود در آن طبقه ای که به آن تعلق  دارد قرار گیرد و هم به همراه جوانان دیگر طبقات مردمی یک اتحاد نسلی را در مقابل نسل های پیشین همان طبقات مردمی داشته باشد.
گفتنی است که در مورد جوانان طبقه کارگر خواه خود کارگر باشند و خواه فرزندان کارگران، آن گاه  که صحبت صرفا از جوان بودن است و وحدت معینی بین این گروه با جوانان دیگر طبقات پدید می آید. عموما (و نه مطلقا) جوانان طبقه ی کارگر پیشروتر و مبارزتر و رادیکال تر از جوانان طبقات میانی و مرفه هستند.   
آنچه در نهایت منافع جوانان را تشکیل می دهد و به تقسیم آنها منجر می شود منافع همان طبقه ای است که آنها به آن تعلق دارند. عضویت جوان در یک طبقه ی معین ، پایه و اساس جهان بینی، آگاهی، شور و شوق، نوخواهی و نوجویی و مبارزه ی اجتماعی و سیاسی وی را تشکیل می دهد.
بر این مبنا، یگانگی جوانان به عنوان نسل نو نمی تواند تا آنجا پیش رود که جوان طبقه ی کارگر با جوانان دیگر طبقات مردمی منفعتی پیدا کند که مستقیما در مقابل منافع طبقه ی خویش قرار گیرد. همین امر در مورد اتحاد جوانان طبقات مردمی صادق است. آنها نماینده اتحاد طبقات مردمی هستند و تضادشان با نسل های پیشین در همان چارچوب طبقات مردمی می تواند صورت گیرد، اما جوانان این طبقات نمی توانند با جوانان طبقات ضد خلق و دشمن ( سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور و متحجر و فئودال مسلک) منافع یکسان داشته باشد حتی اگر در برخی موارد بین آنها یک وحدت سطحی و شکلی به وجود آید.  
پیشرفت های صنعتی
نخستین نکته در مورد جوانان کنونی، نو شدن پیشرفت های صنعتی( پیشرفت های تکنولوژی در کارخانه ها، انقلاب های کامپیوتری و دیجیتالی) و بالا رفتن سطح آموزش در مدرسه و دانشگاه است.
چکیده تاثیر این انقلاب بر جوانان( و نه تنها بر جوانان)، دریافت ساده و سریع اخبار و اطلاعات و غیره و نیز ایجاد ارتباط با دیگران در تمامی نقاط جهان و به وجود آوردن شبکه ای از دوستان در یک کشور و بین کشورهای گوناگون است.    
سطح آگاهی و جنبش جوانان
امر سریع شدن دریافت اطلاعات و ساده شدن ارتباطات( با وجود گوگل، فیس بوک، توئیتر و اینستاگرام و دیگر شبکه های اجتماعی) از یک سو موجب اندوختن اخبار و اطلاعات است و از سوی دیگر عموما پایین بودن سطح تحلیل همه جانبه ی این اخبار و اطلاعات و ژرفش در آنها.
 امر مزبور موجب این گشته که دو سطح متفاوت از شناخت در جوانان ما پدید آید.
 سطح نخست، بسنده نکردن به اخبار و اطلاعات در اینترنت و ادامه دادن جستجوگری با مطالعه ی زندگی واقعی و کتاب و تحقیق و غیره است. نتیجه این کار گسترش و تکامل دانش جوانان و پدید آمدن لایه های از جوانان دارای معلومات عمومی و آگاه به امور سیاسی و اجتماعی است.
سطح دوم، بسنده کردن به همین اخبار و اطلاعات و دنبال کردن برخی سرگرمی ها است که موجب می شود شناخت و آگاهی این دسته جوانان در سطح امور باقی بماند. در چنین سطحی آنچه جوانان در بهترین حالت می خواهند، آزادی هایی همچون آزادی جوانان غربی و یا برخی دیگر از کشورهای زیر سلطه یعنی آزادی های اجتماعی است و این ها عموما عبارت اند از آزادی چگونگی آراستن وضع ظاهری، چگونگی پوشاک، آزادی کلاب و غیره.
گفتنی است که در سطوح آزادی های سیاسی و اجتماعی، ایدئولوژی سرمایه داران امپریالیست غربی به دقیق ترین شکل کار کرده و جوانان این کشورها و اصولا تمامی توده های استثمار شده و زیرستم را  شستشوی مغزی داده و دیدگاه هایی را در آنها پرورش می دهد که بنیان و اساس آن پذیرش نظام سرمایه داری است. دنباله روی جوانان در کشورهای زیر سلطه از این سطح، آنان را به دنباله روی جوانان غربی تبدیل می کند. جوانانی که به هیچ وجه  آزادی اصیل و زنده و واقعی و همه جانبه ندارند.(1)
جایگاه جوانان در جنبش های اجتماعی
مهم ترین بخشی که در انقلاب کنونی موجد و محرک فعالیت انقلابی جوانان شده و می شود بخش پیشرو جوانان است. یعنی بخش های پیشرو و سیاسی دانشجویان و دانش آموزان. این ها توانسته اند بخش دوم یعنی بخشی را که بیشتر دارای علاقه به آزادی های اجتماعی  است به دنبال خود بکشند و سطح آنها را بالا ببرند.
دو نظر در مورد جوانان
دو نظر در مورد جوانان مبارز در خیابان وجود دارد. یکی این که جوانان به ویژه دهه ی هشتادی ها انقلاب را آغاز کردند و دیگری این که ماهیت این انقلاب به وسیله ی جوانانی که انقلاب را آغاز کردند روشن می شود. بر این مبنا انقلاب را یا«انقلاب دهه ی هشتادی ها» و یا «انقلاب دیجیتالی» می نامند.
 این نظرات عموما از جانب روشنفکران مرتجع سلطنت طلب، لیبرال و نیمه لیبرال ابراز می شود که همه گونه این انقلاب را می نامند جز آنچه باید بنامند. آنها نام این انقلاب را انقلاب «زن، زندگی، آزادی» ، «انقلاب زنانه»، «انقلاب دهه ی هشتادی ها» و «انقلاب دیجیتالی» و ... از این گونه نامیده اند اما از دادن نام واقعی آن یعنی یک انقلاب دموکراتیک که بیان ماهیت آن است یا رویگردان بوده اند و یا بدان پی نبرده اند.  بخشی از این دسته ها کسانی هستند که روزگاری در اردوگاه اصلاح طلبان سابق بودند و پس از رفتن به کشورهای غربی رنگ عوض کردند و شدند«آوانگارد».  
«انقلاب دهه هشتادی ها»
در مورد نخست این غریب نیست که جوانان گاه پیشاهنگ انقلابات شوند به ویژه زمانی که دانشجویان نقش مهمی در بافت سیاسی کشور داشته باشند. در حقیقت در بسیاری از کشورها جنبش جوانان یک بخش مهم از انقلاب ها بوده است و به وسیله ی احزاب سیاسی به آنها توجه شده و راه برای حرکات آنها باز شده است. اما این موجب نشده که انقلاب ها «انقلاب جوانان» نامیده شود. عموما در این گونه موارد همچون مورد«جنبش زنان»، مفهوم«جنبش جوانان» به کار گرفته شده است.  
و اما مضحکه ی«انقلاب دیجیتالی»:
استدلال اساسی این نظر بر پیشرفت تکنولوژی اطلاعات و ارتباطات استوار است. وضعی که در آن یک جوان دانشجو و یا دانش آموز و یا کارگر می تواند در زمانی بسیار کوتاه به اخبار و اطلاعات دست یابد و یا امکان گردهمایی با جوانان دیگر را در کشور خود و نیز با جوانان کشورهای دیگر داشته باشد. حضرات مخالفت جوانان با حکومت اسلامی و خواست سرنگونی آن را «انقلاب دیجیتالی» می نامند.
اما اولا جمهوری اسلامی مشکل اساسی با تحول دیجیتال ندارد و آنچه می خواهد تسلط بر فضای اخبار و اطلاعات به ویژه در زمینه ی سیاست و فرهنگ و تنظیم آن به نفع خویش است؛ یعنی همان سانسور کردن که به شکل های دیگر نیز در امور فرهنگی و سیاسی وجود دارد. دولت مرتجع چین نیز همین رویه را در مورد فضای مجازی دنبال کرده و می کند اما اگر در کشور چین، انقلابی سوسیالیستی روی دهد مضحک خواهد بود که کسی نام آن را« انقلاب دیجیتالی» بگذارد.
از سوی دیگر این تحول دیجیتال که برای همه ی دنیا کمابیش به یک شکل است، از نظراقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی یکسانی مطلق بین جوانان تولید نکرده است و بنابراین نمی تواند توضیح دهنده ی تفاوت های کیفی و تضادهای نظرات بین دانشجویان و دانش آموزان که پایه و اساس آن طبقاتی و ملی است، باشد.(2)
جالب این که این دارودسته ها که همه چیزشان مدرن و«دیجیتالی» است هنگامی که می خواهند از حکومتی را که باید به جای جمهوری اسلامی بنشیند نام ببرند از همان نظام سلطنتی و شاهی کهنه ی فئودالی نام می برند.
جوانان - مساله ی گسست و پیوست نسل ها
تردیدی نیست که همواره بین جوانان و نسل مسن اما با تجربه هر طبقه یک تضاد به وجود می آید و این در میان تمامی طبقات خلقی( و یا ضد خلقی و ارتجاعی) وجود دارد. این تضاد گاه ملایم و گاه شدید است. زمانی که شدید است یک شکاف و گسست بین نسل ها ایجاد می شود.
در ایران تضاد شدید بود که تا پیش از انقلاب کنونی بین نسل ها حاکم بود. شدت این تضاد تا حدود زیادی به وجود حکومت اسلامی ربط داشته و دارد. حکومتی که جامعه و فرهنگ آن را به 1000 سال پیش بازگردانده و یک گرایش ضد تحجر و آتئیستی قوی در بین جوانانی که در مدارس خود حکومت آموزش دیده بودند به وجود آورده بود.
 این گرایش ضد تحجر و مدرن و نوآور گرچه تا حدودی با مساله ی پیشرفت های تکنولوژیک و به ویژه مساله رد و بدل شدن اطلاعات و ساده شدن روابط در دنیا گره خورده و از آن تاثیر پذیرفته بود اما خود از آن برنخاسته بود، بلکه اساسا در مقابل گرایش سنتی که حامی آن در درجه ی نخست خود حکومت بود شکل گرفته بود. دلیل ما این است که مخالفت با جمهوری اسلامی و مبارزه با آن تنها به این انقلاب و دهه هشتادی ها و جوانان محدود نشده بلکه در جنبش های گذشته نیز وجود داشته و اکثریت توده ها را نیز  دربرگرفته بود.     
از سوی دیگر برقراری استبداد و نبود امکان آزادی اندیشه و بیان و نیز نبود مطبوعات آزاد و احزاب، یک مانع بزرگ برای برقراری ارتباط بین نسل ها پدید آورد. به این ها باید افزود برخی درک های نادرست در میان نسل های نو مانند این که این گناه و تقصیر نسل پیشین بود که انقلاب کرد و این جمهوری اسلامی را سر ما هوار کرد. امر اخیر ضدیت مورد اشاره میان نسل های تازه تر با نسل های پیشین را بیشتر شدت یخشید.
 اما تمامی این تضادها در انقلاب کنونی آغاز به تحلیل رفتن کرد و می توان گفت که تا حدودی آن تضاد شدید تخفیف یافت و به نوعی ارتباط و وحدت بین نسل ها برقرار گشت. آنچه موجب این امر شد از یک سو نیاز جوانان برای پشتیبانی نسل پیشین و باتجربه از مبارزات شان و قبول و باور کردن جوانان و احترام و افتخار به آنها بود و از سوی دیگر پشتیبانی معنوی و عملی نسل پیشین در تمامی شئون جامعه و به تمامی اشکال ممکن از نسل نو.
هر چه این مبارزات و انقلاب پیش رود از شدت این تضاد بیشتر کاسته خواهد شد. نسل پیشین بیشتر هوای جوانان خود را خواهد داشت و به شور و شوق و روح نوجویی و نوآوری آنان احترام خواهد گذاشت و از سوی دیگر جوانان بیشتر متوجه گذشته شده و از نسل پیشین خواهند خواست که تجارب پیشین و به ویژه انقلاب بزرگ 57 را در اختیار آنان قرار دهند و نیز به آنان در شرایط لازم یاری رساند.
خلق های زیرستم
 جنبش و انقلاب کنونی در بطن خود مبارزات ملیت های زیر ستم و نیز اقلیت های مذهبی را در بر می گیرد و چنین درهم آمیزی ای، ویژگی دیگری به انقلاب کنونی می دهد.
در حال حاضر خلق های زیر ستم ایران کرد و آذری و بلوچ و عرب و ترکمن هستند. آنچه خلق های زیر ستم ایران می خواهند رهایی از ستم ملی و نفی شوینیسم و برتری طلبی خلق فارس است که عموما نه به وسیله ی فارس ها، بلکه به وسیله ی دولت های حاکم بر آنها می رود.
باید توجه کرد که برای ملت های زیر ستم ایران موضع گیری خلق فارس نسبت به ستم هایی که به آنها می رود و رنج ها و مصایب آنها و نیز تنها نگذاشتن آنها در گیرودار سختی ها و مبارزات بسیار مهم و مسئله ای حیاتی است. برای کارگر و توده های زحمتکش کرد و بلوچ و آذری و عرب ... بسیار مهم است که موضع کارگر فارس و کلا خلق فارس نسبت به ستم هایی که از جانب  جمهوری اسلامی به آنها می رود چیست.
خلق های کرد، بلوچ و عرب و آذری در انقلاب کنونی بیش از پیش با خلق فارس متحد شده اند و یکی از علت های آن پشتیبانی همگانی و بی دریغ خلق فارس از آنها و مبارزات شان بوده است.
«سنندج، زاهدان، چشم و چراغ ایران» و «کردستان، زاهدان، چشم و چراغ ایران» و شعار سرشار از محبت«کردستان تنها نیه، ایران پشتیبانیه» برخی از شعارهای تاریخی خلق فارس در برهه ی فعلی و در جهت وحدت خلق ها بوده اند. این شعارها به زیباترین شکل به بیان احساسات همدلانه مردم فارس نسبت به دیگر خلق ها پرداخته و صمیمیت و عشق و دوستی خلق فارس را نسبت به دیگر خلق های ایران به ویژه مردمان کرد و بلوچ ابراز کرده اند.
 این شعارها تاثیر بسیاری در این خلق ها گذاشته و به یگانگی هر چه تمام تر آن ها با خلق فارس و دادن شعارهایی مانند« از زاهدان تا کردستان، جانم فدای ایران» و نهایتا یگانگی خلق های ایران انجامیده است. خلق های کرد و بلوچ کمتر زمانی چون اکنون خود را با فارس ها یگانه و همچون یک پیکر احساس کرده اند.     
با توجه به این که منافع طبقه ی کارگر و امر نظام کمونیستی جهانی است، در مورد ملیت های زیر ستم، طبقه ی کارگر باید دو موضع متضاد بگیرد که یکدیگر را تکمیل می کنند.
نخست کارگری که در ملت فارس است باید خواست آزادی ملیت ها را در ایران تا خواست جدایی پیش ببرد. بر این مبنا، یک کارگر فارس باید خواهان آزادی یک کرد، بلوچ، عرب، آذری، ترکمن تا حد جدایی و تشکیل ملیت جداگانه باشد. این حق طبقه ی کارگر و خلق کرد بلوچ و آذری و عرب و ... است که بخواهد از ایران جدا شود.
اما برعکس، یک کارگر که به ملت کرد یا آذری، عرب یا بلوچ و ترکمن تعلق دارد باید موضع اش اتحاد با کارگر فارس و دیگر ملیت ها در یک کشور واحد و علیه جدایی ملی باشد.
 این دو موضع وحدت اضدادند و با هم یکدیگر را کامل می کنند. بر مبنای آنها احترام متقابل ملیت ها به حق و حقوق یکدیگر و اتحاد آزادانه و داوطلبانه ی کارگران ملت های گوناگون شکل می گیرد.
 هرمز دامان
نیمه ی دوم آذرماه 1401
یادداشت ها
1-     در کشورهای استبدادی مانند ایران نه احزاب سیاسی وجود دارند و نه آزادی های اجتماعی. اما در کشورهایی که دموکراسی بورژوایی سرو دم بریده و نیم بند وجود دارد غیر از احزاب سیاسی حاکم که معمولا دو حزب هستند، تا حدودی و به درجه ای برخی از دیگر احزاب سیاسی آزاداند و یک جوان می تواند در آنها عضویت داشته باشد. افزون براین جوانان آزادی های اجتماعی دارند. با این همه، در این کشورها سرمایه داران مسلط اند و ایدئولوژی و جهانبینی خود را زیرکانه و فریبکارانه، از راه های گوناگون به درون جوانان رسوخ می دهند و آنها بدان گونه بار می آورند که نظام سرمایه داری را همچون امری طبیعی و ازلی و ابدی بینگارند.
2-     توجه کنیم که این  تحول یا انقلاب دیجیتالی هرگز نتوانسته است بین جوان کارگر در آمریکا و جوان متعلق به طبقات بورژوا وحدت استراتژیک ایجاد کند. برای نمونه در جنبش بزرگی که در زمان ترامپ در آمریکا پدید آمد جوانان شرکت کننده اساسا متعلق به طبقه ی کارگر و طبقه خرده بورژوازی بودند و از جوانان طبقات سرمایه دار تعداد بسیار کمی در آن مبارزات شرکت داشتند.

۱۴۰۱ آذر ۲۸, دوشنبه

تداوم مبارزات انقلابی تودها ها و مبارزات زندانیان و هنرمندان


تداوم مبارزات انقلابی تودها ها
 و مبارزات زندانیان و هنرمندان
 
امروز در تهران و بسیاری از شهرها مبارزات انقلابی پیش رفت و طبق برنامه ی از پیش تعیین شده اعتصاب ها و مبارزات خیابانی تداوم یافت. همچون پیش در کردستان به ویژه اعتصاب ها صورتی همگانی تر و متحدتر داشت.
مبارزات زندانیان
نکته ی مهم در مورد این مبارزات انقلابی گسترش هر چه بیشتر آنهاست تا جایی که به زندان ها هم گسترش یافته است. نمونه ی آن در این چند روز مبارزه ی زندانیان زندان قزل حصار کرج بود. بر مبنای اخباری که بیرون آمده قرار بوده چندین زندانی را که جرم آنها در رابطه با مواد مخدر بوده اعدام کنند و سران جنایتکار دستگاه قضایی و در راس شان اژه ای کفتار، طبق شیوه های رذیلانه و کثیف شان، تعدادی از مبارزین ربوده شده را نیز در میان آنها جا می دهند تا آنها را نیز اعدام کنند. اما زندانیان شریف و مبارز که به توطئه ی این جنایتکاران خبیث پی می برند دست به مقابله و شورش می زنند و مانع انجام این عمل می شوند. اوباش خامنه ای نیز آنها را به گلوله می بندند که گفته شده است یک نفر کشته و تعداد زیادی مجروح شده اند.
هنرمندان می توانند هادی و مشوق مردم برای انقلاب باشند!
بازداشت هنرمندان یکی پس از دیگر و این اواخر ترانه ی علیدوستی که از آغاز به همراهی با انقلاب پرداخت، موجب جنبش و جوش بیشتری در هنرمندان شده است. این امر نیکی است.
هنرمندان مردمی جزو روشنفکران جامعه و یکی از بخش های پیشرو آن هستند. آنان نه تنها از توده های مردم تاثیر می پذیرند و می آموزند، بلکه باید نقش خود یعنی پیشرو و تاثیرگذار را بر جنبش مردم را هم داشته باشند.
 اکنون دو هنرمند مردمی مشهور محمد رسول اف و جعفر پناهی در زندان اند و برخی دیگر از هنرمندان  دریند حکم اعدام گرفته اند و هر روز تعدادی از هنرمندان نیز بازداشت می شوند. باید امر دفاع از هنرمندان دربند را با امر پیشرو بودن در امر انقلاب و هادی مردم شدن برای مبارزه و پیشروی، پیوند داد. تحصن، اعتصاب، بایکوت فعالیت های هنری در چارچوب برنامه های حکومت، افشای تمامی فشارهای پشت پرده ی حکومت، راه هایی است که هنرمندان می توانند هم برای آزادی همکاران صنف خود و برقراری آزادی و دموکراسی در ایران پیش گیرند و هم بر توده های مردم تاثیر گذارند و آنها را به پیشروی در انقلاب بزرگ بخوانند. 
خون ریز و خون آشامی در راس قدرت
اکنون سه ماه از این مبارزات و انقلاب می گذرد. برای مردم بیش از پیش روشن شده است که با یکی از جانی ترین و کثیف ترین حکومت های روی زمین طرف اند. قدرت و ثروت حسابی به مذاق این دیوصفتان خوش آمده و حاضرند برای بقای آن هر نوع دروغی و فریبی و هر جنایتی را انجام دهند. پس نبردی سخت و سخت تر در پیش است.
کشتاری هر روزه
در همین مدت سه ماهه این جلادان بچه کش و کودک کش و جوان کش، طبق آمار به طور میانگین هر روز 6 نفر را کشته و حدود 200 نفر را بازداشت کرده و به زندان انداخته اند. هر روز که اعدام نمی کنند، عده ای را به جای آن به شیوه های دیگری( زیر شکنجه، تجاوز، تزریق مواد کشنده) می کشند و به گوشه ای می اندازند.
نظر آنها این است حال که نتوانسته ایم  یک جمعیت زیادی را یکباره بکشیم  باید هر روز تعدادی را بکشیم و توده های مردم را مجبور کنیم به خانه ها برگردند. کل صحبت این «هسته ی سخت» با مخالفین شان در حکومت این است که «یا کشتن و یا رفتن». نظر آنها این است که اگر از این شیوه ها استفاده نکنیم یک ماه نیز بقا نخواهیم یافت. برای حکومت، کشتن همه چیز است.   
 از آن سوی توده های مردم  نمی توانند دیگر این رژیم را تحمل کنند. تورم وحشتناک، اکثریت طبقه ی کارگر را به زیر خط فقر رانده و از یک سو زندگی را برای این طبقه فلاکت بار و جهنم کرده است و از سوی دیگر اجازه ی هیچ گونه تشکل صنفی و مبارزه ای هم به این طبقه داده نمی شود. بیکاری بسیار گسترش یافته و جوانان جویای کار را سرگردان و سردرگریبان کرده است. زنان در این جهنمی که جمهوری اسلامی برایشان ساخته زندگی همچون زهری به کام شان شده است. هیچ گونه آزادی ای و در هیچ زمینه ای در این جامعه وجود ندارد و هر کاری که مردم انجام بدهند و هر کجا بروند سایه  شوم این حکومتیان را بر بالای سر خود می بینند و نفس هم نمی توانند بکشند. مردم به خوبی می دانند چنانچه این حکومت بماند اوضاع صد پله بدترخواهد شد. برگشت به پس کابوس جمهوری اسلامی را بسیار دهشتناک تر و درازمدت تر خواهد کرد.
یک نظر نادرست
گفته می شود که«انقلاب تغییرات زیادی به وجود آورده و خامنه ای و حکومت حتی اگر بخواهند نمی توانند وضع را دیگر به عقب برگردانند.»
 این سخن تا حدودی درست است و باید آن را به این معنا گرفت که نه مردم آن مردم پیش از انقلاب هستند و نه حکومت، حکومت پیشین. یعنی این تغییراتی که انقلاب در ذهن مردم ایجاد کرده حتی اگر انقلاب عقب نشینی کند و یا شکست بخورد وضع به پیش از آن باز نمی گردد. اما این تمامی مطلب نیست.
انقلاب ها هنگامی که عقب نشینی کرده و یا شکست خورده اند، وضع نه تنها به عقب بازگشته بلکه ارتجاع بدتری حاکم شده است. در روسیه ی تزاری پس از سال های انقلاب 1907- 1905 یکی از ارتجاعی ترین و دهشتناک ترین حکومت ها برقرار شد و از انقلابیون بسیار کشت. در ایران و در پی مبارزات 12 ساله 32- 20  و شکست دولت دکتر مصدق و پیروزی کودتای 28 مرداد ارتجاع بسیار شدیدتر از پیش حاکم شد. پس از شکست انقلاب  60- 57  همین ارتجاع کنونی برقرار شد و بسیار از جوانان مردم کشت و رنج بسیار برای مردم ایجاد کرد.
اکنون نیز چنانچه حکومت بر انقلاب پیروز شود، به دلیل وجود این هسته ی سخت کوردل و متحجر و جانی، نه تنها همین عقب نشینی ها در مورد حجاب متوقف و گشت ارشاد دوباره برقرار خواهد شد، بلکه وضعی بسیار هولناک تر و جهنمی تر در انتظار توده های مردم به ویژه دربندان و جوانان خواهد بود.  
شکنجه و تجاوز پاسداران و اطلاعاتی های متعفن را افشا کنیم!
این درست نیست که مقابل جنایات جمهوری اسلامی مهر سکوت بر لبان زده شود. از مادری بیاموزیم که قصد افشای مرگ دختر 14 ساله اش در نتیجه ی تجاوز را داشت و ربودنداش که مبادا افشا کند.
هر فرد که به وی تجاوز می شود خود (و یا خانواه و بستگان وی) باید شجاعانه دست به افشاگری بزند و در بند این که اگر بگوید به وی تجاوز شده در نظر مردم بد جلوه می کند نباشد.
خلق ایران اکنون یکپارچه تر از هر زمان است و در این مبارزه بسیاری از اندیشه های متحجر را از خود دور کرده است و بیش از این دور خواهد کرد.
جوان دختر و پسر به گروگان گرفته شده، پیشرو خلق و دلاوری برای مردم اش است. یک مبارز فداکار است و هر گونه شکنجه جسمی و روحی به وی شکنجه ی قهرمان خلق است. و شکنجه و تجاوز به قهرمان خلق، شکنجه ی همه است.
در مبارزه ای چنین سترگ، هیچ فرد مبارزی تنها به خانواده ی و فامیل خود تعلق نداشته بلکه فرزند تمامی خلق ایران است. نباید گذاشت که این موجودات جانی و متعفن بتوانند از برخی از این سنت ها و ضعف ها به نفع کارهای پلید و کثیف خود بهره برداری کنند. باید نه تنها از آنها نترسید بلکه از افشای این که مورد تجاوز قرار گرفته هراسی به خود راه نداد. قهرمان خلق، آن گاه که دست به افشای هر گونه شکنجه ی حکومت می زند، قهرمان تر است.
زنده باد قهرمانان خلق
زنده باد انقلاب
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
28 آذر 1401

۱۴۰۱ آذر ۲۷, یکشنبه

برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی و موضع طبقه ی کارگر(7)

 
 
برخی مسائل در خیزش انقلابی کنونی و موضع طبقه ی کارگر(7)
 
ویژگی های مبارزات انقلابی کنونی( بخش دوم)
 
انقلاب دموکراتیک و رهبری طبقه ی کارگر
در دو حال این انقلاب به رده ی انقلاب های دموکراتیک بورژوایی تعلق می گیرد. خود به خودی باشد و یا زیر رهبری جریان های بورژوایی قرار گیرد. خود به خودی بودن انقلاب یعنی نبود رهبری منسجم انقلابی کمونیستی در راس آن، علیرغم این که با انقلابی به رهبری بورژوازی تفاوت دارد، اما در ماهیت امر بورژوایی است.
به این دلیل که در وضع حاضر، انقلاب خود به خودی است و رهبری طبقه ی کارگر بر آن اعمال نمی شود، این انقلاب در رده ی انقلابات بورژوا- دموکراتیک نوع کهن قرار می گیرد و نه در رده ی انقلابات دموکراتیک نوین.
روشن است که این انقلاب برای به دست آوردن پیروزی نهایی باید به رهبری طبقه ی کارگر باشد؛ زیرا بدون رهبری این طبقه و رهبری حزب کمونیست( وقتی می گوییم حزب کمونیست منظورمان یک حزب انقلابی مائوئیستی است) این طبقه، و نه صرفا سندیکاها و یا شوراهای کارگری( تجربه ی اتحادیه ی همبستگی کارگران لهستان پیش روی ماست) حتی اگر انقلاب پیروزی هایی به دست آورد، اما بی گمان در نهایت شکست خواهد خورد، چنان که پیش از این انقلاب هایی که یا خود به خودی بودند و یا رهبری های بورژوایی داشتند شکست خوردند و تنها انقلاب هایی توانسته اند پیروزی کسب کنند و در ساخت اقتصادی و سیاسی - فرهنگی جامعه تغییرات اساسی به وجود آورند که حزب کمونیست انقلابی طبقه ی کارگر در رهبری شان قرار داشته است.(1)
اعمال رهبری طبقه ی کارگر بر انقلاب، انقلاب را به انقلاب دموکراتیک نوین تبدیل خواهد کرد. انقلابی که در پی خود انقلاب سوسیالیستی را نیز به همراه خواهد داشت.
خصال انقلاب     
بر مبنای آنچه گفته شد مهم ترین خصلت این انقلاب این است که در اقتصاد و سیاست و فرهنگ هم علیه سرمایه داری بوروکراتیک مبارزه می کند و هم علیه فئودالیسم .
در اقتصاد وجه ضد سرمایه داری بوروکراتیک آن است که غالب بر وجوه ضد فئودالی آن می باشد و در سیاست و فرهنگ  برعکس وجه ضد فئودالی آن بیشتر از وجه ضد سرمایه داری بوروکراتیک آن است.
خصلت ضد فئودالی آن در اقتصاد تا حدودی شامل کارکردهای اقتصادی نهاد روحانیت به عنوان یک نهاد فئودالی و علیه برخی از سازمان های مذهبی مالک مانند اوقاف و برخی روابط نیمه فئودالی در روستاهاست، اما علیه طبقه ای به نام فئودال ها یا مالکین زمین های بزرگ به شکل کلاسیک آن نیست.
در سیاست نیز علیه تسلط نهادهای مذهبی بر امور سیاسی کشور و در فرهنگ عمدتا علیه تسلط مذهب به عنوان یک اندیشه ی فئودالی حاکم بر ارکان فرهنگی کشور است.
به این ترتیب ما با یک انقلاب دموکراتیک که توامان باید انقلاب اقتصادی، انقلاب سیاسی و انقلاب فرهنگی  باشد روبرو خواهیم بود که در این میان انقلاب فرهنگی می تواند از هم اکنون و طی انقلاب کنونی، آغاز شود و انقلاب های سیاسی و اقتصادی با سرنگون کردن حکومت شکل خواهند گرفت. 
 باید توجه کرد که این هر دو خصلت به ویژه خصلت ضد سرمایه داری بوروکرات - کمپرادوری کاملا با خصلت دیگر انقلاب ایران یعنی خصلت ضد امپریالیستی آن پیوند دارد. هر گونه مبارزه با این دو خصلت، یعنی کوتاه کردن دست امپریالیست ها از ایران. چرا که این حکومت و بزرگترین سرمایه داران آن به ویژه سازمان های اقتصادی زیر نظر رهبری و سپاه پاسداران و دولت و آستان قدس رضوی و ...، علیرغم تضادهای کنونی شان با امپریالیست ها و تحریم هایی که به وسیله ی امپریالیست ها علیه آن ها صورت می گیرد، بیشترین روابط اقتصادی را با امپریالیست ها به ویژه با امپریالیست های غربی دارند و عمیقا وابسته به آنها هستند. خصلت ضد امپریالیستی اکنون در زیر مبارزاتی که صورت می گیرد پنهان است و در آینده آشکار خواهد شد.
رد نظریه ی انقلاب سوسیالیستی  
از سوی دیگر این انقلاب در حالی که علیه سرمایه داران بزرگ بوروکراتیک- کمپرادوری است که در لوای مذهب حکومت می کنند و استبداد مذهبی برقرار کرده اند، و ملی کردن تمامی این سرمایه ها و قرار گرفتن آنها در دست دولت دموکراتیک خلق رااعلام خواهد کرد، اما علیه هر صاحب سرمایه ای نیست.
به عبارت دیگرانقلاب به رهبری طبقه ی کارگر به این دلیل که علیه سرمایه داری بوروکراتیک وابسته به امپریالیسم و علیه طبقه ی سرمایه داران بوروکراتیک وابسته است خصلت ضد سرمایه داری داشته و بنابراین جنبه های سوسیالیستی و جهت گیری سوسیالیستی خواهد داشت. 
اما این خصلت سوسیالیستی انقلاب تنها علیه این طبقه خود را نشان می دهد اما علیه سرمایه داری و مالکیت خصوصی به طور عام یا مالکین خصوصی یعنی سرمایه داران کوچک و متوسط نیست. هر گونه مطلق کردن جنبه ی ضد سرمایه داری آن یعنی تبدیل انقلاب دموکراتیک به انقلاب سوسیالیستی و چنین خواستی در این مرحله «کودکی چپ روی» است و موجب متلاشی کردن جبهه ی خلق و برجسته کردن تضادهایی می شود که تنها در آینده می توانند طرح شوند.
     به عبارت دیگر این انقلاب چنانچه به زیر رهبری طبقه ی کارگر قرار گیرد- امری که به تلاش پیشروان انقلابی این طبقه و درجه ی رشد عینی و گسترش جنبش طبقه ی کارگر بستگی دارد - در رده ی انقلابات بورژوا- دموکراتیک نوین قرار می گیرد و نه در رده ی انقلابات سوسیالیستی. یعنی هدف آن در حال حاضر حذف کامل سرمایه از ساخت اقتصادی ایران نیست و نمی تواند چنین باشد.
با توجه به این نکات، شعار «انقلاب سوسیالیستی» در حال حاضر یک شعار« چپ روانه» است و نه شرایط عملی کردن آن موجود است و نه به نفع طبقه ی کارگر است که به آن دست زند. در شرایط کنونی طبقه ی کارگر نمی تواند دیکتاتوری طبقه ی خود را اعمال کرده و سوسیالیسم را پیاده کند، بلکه می تواند یک دیکتاتوری دموکراتیک تمامی طبقات متحد خلق را اعمال کند.
از این رو، طبقه ی کارگر شعارهایی مانند« نان، کار، آزادی» را باید در چارچوب انقلاب دموکراتیک نوین تفسیر کند و نه در چارچوب انقلاب سوسیالیستی.
بر مبنای آنچه گفته شد باید خواه با آن چپ های صادقی که دچار اشتباه «بیماری چپ روی» هستند و چنین دیدگاهی را طرح می کنند خط و مرز داشت و مبارزه کرد و هم با دارودسته های ترتسکیستی از جمله حکمتیست ها و دیگر گروه هایی که خط شان اساسا ترتسکسیستی است. این دسته ها تماما نقش شان خرابکاری در جنبش و انقلاب است و دنبال جدا کردن طبقه ی کارگر از دیگر طبقات اجتماعی به ویژه خرده بورژوازی و به شکست کشاندن جنبش طبقه ی کارگرهستند. جریان های خروشچفیست - سوسیال دموکرات بی پرنسیپ مانند طوایف راه کارگری نیز در امور مزبور کمابیش مانند ترتسکیست ها هستند.
گذار از انقلاب دموکراتیک به سوسیالیستی
انقلاب می تواند  پس از برقرار کردن یک جمهوری دموکراتیک انقلابی و ایجاد تحولات مورد نیاز در اقتصاد و سیاست و فرهنگ به نظام سوسیالیستی گذار کند. بدون گذر از مرحله ی دموکراتیک انقلاب نمی توان به مرحله ی سوسیالیستی آن گذار کرد. این وجه انقلاب است که آن را به انقلاب دموکراتیک نوین تبدیل می کند. در اینجا گذاشتن واژه ی«مدرن» در پس این انقلاب و «انقلاب مدرن» خواندن آن نمی تواند ماهیت امر را بیان کند. روشن است که انقلاب های دموکراتیک نوع کهن( همچون انقلاب مشروطه) به طور نسبی مدرن بوده اند و انقلاب های دموکراتیک نوین اساسا مدرن هستند.
برخی  از ویژگی های انقلاب
دو ویژگی مهم انقلاب کنونی، نقش زنان به عنوان پیشگام و نیز نقش جوانان مبارز در آن است.
هر طبقه در بطن خود به بخش های زن و مرد و نسل پیشین و نسل نو تقسیم شده است که خواست های آنها در چارچوب منافع کلی آن طبقه قرار می گیرد. اما در عین حال خواه زنان و خواه جوانان به عنوان یک بخش و یا نسل نو ویژگی های خاصی دارند که نیازمند تحلیل ویژه است.
مساله ی ستم بر زن
زنان هر طبقه در چارچوب منافع طبقه ی خود حرکت می کنند. یعنی زنان کارگر در چارچوب منافع طبقه ی کارگر حرکت می کنند و زنانی که به طبقه ی خرده بورژوازی تعلق دارند به همین ترتیب. اما آنجا که پای تضاد میان زنان با نظام مردسالاری و پدرسالاری به میان می آید، زنان طبقات خلقی منافع مشترکی می یابند که آنها را در مقابل قوانین مردسالاری و پدرسالاری قرار می دهد و بین آنها وحدتی به وجود می آورد.
زنان ( برخی از مطالب این بخش پیش از این در مقاله ی مستقلی آمده است)
جمهوری اسلامی و حکومت مذهبی فشار وحشتناک و همه جانبه ای به زنان وارد کرد. با توجه به تغییرات رخ داده در ساخت فرهنگی و بالا رفتن درجه ی تحصیلات زنان و ورود شمار زیادی از آنها به کارهای تولیدی و خدماتی و دیگر فعالیت های اقتصادی و اجتماعی و به دست آوردن استقلال نسبی، زنان کارد به استخوان رسیده، این فشارها را دیگر بر نمی تابیدند و بر علیه آن مبارزه ی سترگی را آغاز کردند.
ستم های گوناگون بر زنان در زمینه های اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و همچنین قوانین حقوقی و مذهبی و شرعی ضد زن، در رژیم استبداد سلطنتی سابق نیز وجود داشت، اما در آن زمان زنان خواه به سبب وجود خود استبداد که امکان هر نوع آزادی عقیده و بیان، آزادی مطبوعات و آزادی احزاب و سازمان های واقعی زنان را از بین می برد( این نوع سازمان ها در سال های 32- 20 به وجود آمدند اما پس از کودتای 28 مرداد نابود شدند) و خواه به دلیل سطح پایین تحصیلات نسبت به مردان به ویژه در شهرهای کوچک و روستاها و خواه به سبب وجود برخی آزادی های اجتماعی مانند آزادی پوشش، آن سان که باید و شاید امکان بروزی برای جنبش خود را نداشتند.
 فشارهای عریان و هولناک و همه جانبه تر جمهوری اسلامی مساله را برای آنان به شدت حساس کرد.  تغییرات بین المللی و جنبش های زیادی که طی 60 سال اخیر در میان زنان به وجود آمده بود و نیز مهاجرت بسیاری از ایرانیان به خارج از کشور و پی بردن بیشتر به حقوق زنان، به گستره ی حساسیت آنها افزود و در تداوم آن یک گروه بزرگ از زنان آگاه و پیشرو پدید آمد که در زمینه های گوناگون از سیاسی و حقوقی و فرهنگی و هنری و غیره کار آگاه گرانه کردند و سطح دانش زنان ایران را از وضعیت خویش بالا بردند.
در مبارزات دوران مدرن یا دقیق تر انقلاب های بورژوایی کلاسیک علیه سلطه ی مذهب در اروپا مسئله ی ستم بر زن گرچه همواره وجود داشت و مبارزه هم با آن صورت می گرفت اما به هیچ وجه به این شکل مطرح نشده نبود. این ویژگی خاصی که در جنبش پدید آمده و نقش و مبارزه ی زنان را برای آزادی و برابری برجسته کرده به خصوص از به وجود آمدن یک حکومت استبدادی دینی در ایران و جایگاه زن در دین اسلام بر می خیزد. به دلیل ستم همه جانبه بر زنان به عنوان یک بخش بزرگ از جامعه، زنان در صف نخست مبارزات قرار گرفتند و دست به مبارزات جانانه برای رفع ستم بر خود زدند.
مبارزات زنان در دو چارچوب می تواند انجام گیرد. چارچوب بورژوایی و چارچوب پرولتری. چنانچه مبارزات زنان در چارچوب بورژوایی قرار گیرد و یا به دیگر سخن چنانچه رهبری انقلاب به دست خرده بورژوازی و یا بورژوازی ملی قرار گیرد آزادی و برابری زنان در بهترین حالت- که عموما در کشور زیر سلطه مقدور نیست - در همان حدی قرار خواهد گرفت که در کشورهای غربی وجود دارد و در بدترین حالت که می تواند ناشی از عقبگرد انقلاب و قرار گرفتن آن در چارچوب خواست های امپریالیستی باشد، در همان حدی و یا کمی بهتر از آن حدی خواهد بود که در زمان سلطنت استبدادی سابق وجود داشت.
باید توجه داشت که نظام های سرمایه داری خواه در کشورهای امپریالیستی و خواه در کشورهای زیر سلطه اساسا ستم بر زنان را متوقف نخواهند کرد. به ویژه در کشورهای زیر سلطه که استثمار بیشتر زنان و قرار دادن آن ها به عنوان جنس دوم بخشی از ستم منظمی است که سرمایه های امپریالیستی باید به تمامی طبقات خلقی به ویژه طبقه ی کارگر وارد کنند تا تن به استثمار شدید و پذیرش این امر که زیر سلطه ی امپریالیست ها باشند بدهند. و برای امپریالیست دو مساله حائز اهمیت است. یکم استثمار زنان بیشتر از مردان و دوم استفاده ابزاری از زنان. و این هر دو در غرب پیشرفته با این همه مبارزات زنان وجود دارد.  
اما در صورتی که آزادی زنان در چارچوب انقلاب دموکراتیک نوین به رهبری طبقه ی کارگر قرار گیرد، با برقراری نظام سوسیالیسم گره می خورد. تنها در نظام سوسیالیستی و کمونیستی و از میان رفتن تمامی باورها و آیین های پدرسالاری و مردسالاری است که ستم بر زنان رفع می شود و آنها آزادی و برابری واقعی با مردان را کسب خواهند کرد.
«انقلاب زنانه»
انقلاب زنانه به این معناست که انقلاب های پیشین نه دموکراتیک- بورژوایی و یا سوسیالیستی - پرولتری بلکه «مردانه» بوده اند و اینک جای خود را به «انقلاب زنانه» داده اند.
 بر خلاف نظر حضراتی که دم از «انقلاب زنانه» می زنند باید بگوییم که اگر جمعیت زنان در انقلاب بیش از مردان باشد و اگر در رهبری انقلاب تعداد آنها بیش از مردان باشد اما با همین ساخت اقتصادی که با آن روبرو هستیم طرف باشیم باز هم انقلاب«زنانه» نیست. زیرا ماهیت انقلاب به وسیله ی تضاد اساسی یک ساخت اقتصادی و دیگر تضادهای آن و نیز بروز همین تضادها در ساخت سیاسی و فرهنگی تعیین می شود و نه به وسیله این که کدام بخش از جامعه در آن از نظر کمیت بیشتر هستند.
توجه کنیم که انقلابات بورژوایی از قرون وسطی به این طرف تماما به اصطلاح مردانه بوده اند اما این هرگز دلیلی به دست نداده که ما آنها را«انقلاب های مردانه» نام گذاری کنیم. آن انقلاب ها یا بورژوایی بوده اند و یا سوسیالیستی و یا نوع دموکراتیک - بورژوایی تراز نوین . انقلاب کنونی حتی اگر به وسیله کارگران و روشنفکران زنی که به کمونیسم اعتقاد دارند رهبری شود و اگر اکثریت شرکت کنندگان در آن زنان باشند، باز هم زنانه نخواهد بود، بلکه انقلاب دموکراتیک نوینی که در رهبری و بافت جمعیتی آن زنان کارگر در اکثریت هستند نام گذاری خواهد شد.
اساسا جنبش زنان و تضاد زنان با حاکمانی که ستم بر آنها می کنند و نیز با مردان در چارچوب انقلاب هایی که در ساخت اقتصادی و سیاسی و فرهنگی به وجود می آید بروز می کند و نه با تعداد زنان در آن انقلاب و یا در رهبری آن انقلاب.
نظریه ی سنتی و لیبرالی «خشونت پرهیزی زنان»
از سوی دیگرعنوان کردن این که این انقلاب« خشونت پرهیز» است چون« زنانه» است، اولا چشم به روی هم گذاردن بر بسیاری از اشکال قهر و خشونت است که تا کنون در انقلاب به کار رفته و بخشا مجری و مشوق آن هم زنان بوده اند( دختران و زنان در در بسیاری اوقات مهاجم بوده و نیروهای رژیم را فراری داده اند و از سوی دیگر با گفتن «بزنید و بکشید این ها را» پسران و مردان را تشویق کرده اند که هر جور شده حساب عوامل رژیم را برسند).
دوما، زود داوری کردن درباره ی انقلابی است که هنوز گام های نخستین خود را پشت سر می گذارد و جا دارد که به کاربرد گسترده قهر برسد.
و سوما جز این که تصویر کلیشه ای و سنتی و بورژوا- لیبرالی از زن به عنوان موجودی « نرم خو» و«مسالمت جو» و صفاتی از این گونه( در مقابل کلیشه ی مرد به عنوان موجودی «خشن» و «قهرجو») به دست دهد، چیز دیگری نیست. در حقیقت این گونه افراد از یک سو به زن همان نگرش سنتی را دارند و از سوی دیگر مخالفت خود را با انقلاب قهری که موافقت و مخالفت با آن طبقاتی است و ربطی به زن و مرد بودن ندارد، زیر چنین نام هایی پنهان می کنند.
 چنان که تاریخ جهان نشان می دهد این گونه نبوده که زنان به طورمطلق ضد خشونت باشند بلکه پایش افتاده از مردان هم خشن تر بوده اند، و چنانکه تاریخ دو قرن اخیر انقلاب های طبقه ی کارگر و دیگر توده های زحمتکش و ستمدیده نشان داده است هرگز ضد خشونت و قهر و جنگ عادلانه نبوده اند و خود در میدان انقلاب و رزم و جنگ، اسلحه به دست حضور داشته و برای احقاق حقوق طبقه ی خود و نیز رفع ستم بر زنان جنگیده اند. 
در بخش پایانی این نوشته به دو مساله ی جوانان و خلق های زیر ستم می پردازیم.
هرمز دامان
نیمه ی دوم آذرماه
1401
یاداشت
1-     ممکن است که از شکست طبقه ی کارگر در شوروی و چین صحبت به میان آید. انقلاب هایی که به رهبری طبقه ی کارگر نبوده اند از یک سو پیروزی ای را که طبقه ی کارگر به رهبری احزاب کمونیست در این کشورها و کشورهای دیگر به دست آوردند نتوانستند بدست آورند و آنجا هم که به دست آورند نتوانستند تغییراتی اساسی در جامعه به وجود آورند. 

۱۴۰۱ آذر ۲۶, شنبه

اعتصاب کارگران و کارمندان رسمی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی

 
اعتصاب کارگران و کارمندان رسمی صنایع نفت و گاز و پتروشیمی

روز شنبه 26 آذرماه، روز کارگران و کارمندان وزارت نفت بود. در این روز اعتصاب همگانی و سراسری آنها در عسلویه، اهواز، ماهشهر، تنگ بیجار، گناباد، گچساران آغاز شد. به همراه آنان کارکنان رسمی آتش نشانی خارک نیز اعتصاب کردند.
اعتصاب کارکنان نفت اقتصادی است و خواست های آنها اجرای ماده 10 قانون وظایف و اختیارات وزارت نفت، افزایش حقوق و دستمزد، تغییر ساعات کاری، حذف مالیات زیاد از حقوق ها، حذف سقف حقوقی، بهبود خدمات رفاهی و خدمات بهداشت و درمان، پرداخت پاداش بازنشستگی، ابطال اساسنامه ی صندوق نفت و... است.
کارکنان نفت همچنین جهت پیگیری خواست هایشان در اهواز و ماهشهر، عسلویه و برخی دیگر مناطق دست به گردهمایی زدند و پلاکاردهایی که خواست های آنان به روی آنها نوشته بود در دست گرفتند و شعارهایی همچون « وزیر بی کفایت، استعفا استعفا» سر دادند.
مشکل که بر کسی پوشیده باشد که در پس خواست های صنفی و اقتصادی نفتی ها، نه تنها پیوستن هر چه بیشتر کارگران به انقلاب همچون یک طبقه ی دارای خواست های ویژه ی خود که به مرور کمال خواهد یافت، بلکه همراهی با جنبش کنونی زنان و جوانان و دیگر طبقات درگیر مبارزه نهفته است.
از سوی دیگر کارگران نفت یکی از حساس ترین بخش های طبقه ی کارگر و جامعه نسبت به مسائل سیاسی و از پیشروترین کارگران ایران هستند و روشن است که اعتصاب کنونی تمامی مضمون خواست های آنها را در بر ندارد. و تازه این آغاز کار است و با توجه به وضع کنونی انقلاب و سرکوب خشن و افسار گسیخته جنبش و کشتارهایی که به شکل های گوناگون به راه انداخته اند و نیز اعدام های جوانان مبارز به وسیله ی  خامنه ای و سران سپاه، دیر یا زود کارکنان نفت به اعتصاب های سیاسی دست خواهند زد.
نکته ی مهم در مورد این اعتصاب این است که کارگران و کارمندان رسمی شده، عموما از گزینشی سخت عبور کرده اند. اما اعتصاب اخیر که قطعا در پی خود اعتصاب های دیگری نیز به وجود خواهد آورد نشان داد که هر چه وزارت اطلاعات رشته بود پنبه شده است و کارگران و کارمندان در مقابل وزارت نفت و دولت حاکم ایستاده اند.
مساله ی دیگر این که کارگران و کارمندان نفت از دستمزد و مزایای بهتری نسبت به سایر کارگران و کارمندان دیگر صنایع  برخوردارند( در کل کارگران صنعتی  به ویژه در صنایع و کارخانه کلیدی سطح دستمزد بالاتری نسبت به سایر کارگران دارند) و همین امر موجب این شده بود که برخی از افراد به اصطلاح چپ، لایه هایی از آنها را«اشرافیت کارگری ایران» بخوانند.
نادرستی این دیدگاه نیز بسیار آشکار است. زیرا در کشورهای زیر سلطه ی امپریالیست ها، نه تنها مافوق سودی از طریق استعمار کشور ثالت نصیب سرمایه داران داخلی نمی شود که بخشی از آن را به لایه هایی از کارگران دهند، بلکه برعکس مافوق سود به وسیله ی کمپانی های امپریالیستی از نیروی کار کارگران این گونه کشورها کشیده می شود.
جدا از این، در این گونه کشورها عموما سندیکاها و اتحادیه های کارگری وجود ندارند که مثلا وارد مراوده با سرمایه دار و دولت شوند و سرمایه دار یا دولت سران و لایه های بالایی آنها را بخرد و از این راه جنبش کارگری را خاموش سازد. در این کشورها استبداد و دیکتاتوری در بالاترین حد خود وجود دارد و اجازه داده نمی شود که هیچ گونه تشکل و سازمان صنفی کارگری به وجود آید.
و بالاخره این نسبت بهتر بودن دستمزد و مزایای کارکنان صنعت نفت نسب به دیگر صنایع چیز تازه ای نیست و کمابیش در تمامی طول تاریخ این صنعت وجود داشته است، اما کارگران نفت در تمامی طول تاریخ جنبش کارگری از همان سال های 32- 20 به این سو هم سیاسی ترین و هم پیشروترین و سازمان پذیرترین بخش جنبش کارگری ایران و اصولا رهبران جنبش کارگری ایران بوده اند. چنانکه می دانیم کارگران نفت در انقلاب 57  نقشی والا داشتند و جالب این که در دوران پیش از انقلاب، نسبت به دیگر صنایع، بهترین دستمزدها و مزایا را کارگران شرکت نفت داشتند و همچون اکنون، اعتصاب های نخستین شان صنفی و اقتصادی بود.
همچنین اعتصاب کنونی کارکنان نفت نشان می دهد وضع معیشت طبقه ی کارگر و نیز لایه های پایین خرده بورژوازی مدرن حتی در آنجا که به نسبت دستمزد بالاتری پرداخته می شود اسفبار است و خط فقر حتی این گونه کارگران و کارمندان را نیز در بر گرفته است و قطعا در آینده با سیاست های کنونی دولت و جمهوری اسلامی بیشتر در بر خواهد گرفت.
در مورد کارگران رسمی و پیمانی باید گفت که در حال حاضر کارگران پیمانی نفت مبارزات ممتد و بیشتری نسبت به کارگران و کارمندان رسمی داشته و به دلیل وجود«شورای سازماندهی اعتراضات کارگران پیمانی نفت» که رهبران آن از سطح آگاهی بسیار بالایی برخوردارند، از سازماندهی پیشرفته تری برخوردارند. چنانچه تضادهای میان کارگران پیمانی و رسمی که ممکن است مدت ها باقی بماند، راه های درستی برای حل خود پیدا کند، ما در آینده شاهد یکدستی، نظم و انسجام بیشتری در مبارزات کارگران و کارمندان نفت خواهیم بود.
و نهایتا این که اعتصاب کارگران و کارمندان رسمی نفت حتی اگر خواست هایشان از سوی دولت حاکم قبول شود که بعید است، بدون شک نه تنها تاثیرات اقتصادی به روی کارکرد اقتصاد کشور خواهد گذاشت، بلکه به روی جنبش کارگران صنعتی رشته های دیگر نیز تاثیر خواهد گذاشت و دیر یا زود ما شاهد ورود همه جانبه ی نیرویی بزرگ به نام طبقه ی کارگر با صف خاص خود به انقلاب کنونی و توده ای شدن واقعی انقلاب خواهیم بود.
 
درود به کارگران و کارمندان مبارز صنایع نفت و گاز و پتروشیمی
کارگر نفت ما،  رهبر سرسخت ما
مرگ بر جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
26 آذر 1401

Ka Joma's Immortal Revolutionary Spirit Will Live On

 
!Ka Joma's Immortal Revolutionary Spirit Will Live On
روح انقلابی جاودانه کا جوما زنده خواهد ماند!
 
با اندوهی عمیق مطلع شدیم که خوزه ماریا سیسون، رئیس موسس حزب کمونیست فیلیپین پس از دو هفته بستری در بیمارستانی در اوترخ هلند در سن 83 سالگی درگذشت.
 
ما متأسفیم که یک انقلابی بزرگ، رهبر مارکسیست- لنینیست- مائوئیست و انترناسیونالیست و دوست نزدیک حزب خود را از دست دادیم.
 
خوزه ماریا سیسون (کا جوما) بدون شک یکی از انقلابیون بزرگ قرن گذشته بود. به همین دلیل مورد هدف دولت فاشیست فیلیپین قرار گرفت. او دچار حبس شد. سرانجام به عنوان یک پناهنده سیاسی در شرایط تبعید به تولیدات خود ادامه داد تا به انقلاب فیلیپین و انقلاب جهانی خدمت کند.
 
ما به خاطر از دست دادن معلم و رهبر کمونیست خود به پرولتاریای فیلیپینی و زحمتکشان ابراز تاسف می کنیم. ما از جانب پرولتاریا و مردم ترکیه تسلیت عمیق خود را ابراز می کنیم.
 
روح انقلابی جاودانه کا جوما در مبارزات بین المللی ما زنده خواهد ماند!
 
کا جوما جاودانه است!
 
زنده باد انترناسیونالیسم پرولتری!
 
حزب کمونیست ترکیه( مارکسیست- لنینیست)
17 دسامبر 2022
 
ما هم به سهم خود درگذشت رهبر کا جوما رابه طبقه ی کارگر و خلق زحمتکش فلیپین و دیگر کشورهای جهان تسلیت می گوییم.
گروه مائوئیستی  راه سرخ
ایران
26 آذر 1401
 17 دسامبر 2022

۱۴۰۱ آذر ۲۵, جمعه

یادداشت های کوتاه (3) نقد برخی مواضع سیاسی یک بازیگر سینما

 
 
یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(3)
 
نقد برخی مواضع سیاسی یک بازیگر سینما
 
این به نوبه ی خود جالب است که برخی از افراد زور بزنند سخنانی بگویند که نو و تازه جلوه کند و مثلا چیزی باشد که دیگران نگفته اند و به اصطلاح گونه ای فرق بین آنچه گفته شده و آن چه آنها می گویند، ایجاد کنند. و این بیشتر در مورد کسانی صدق می کنند که روشنفکرند، هنرمندند و یا موقعیت هایی از این گونه دارند.
تازه ترین این گونه افراد جناب حمید فرخ نژاد بازیگر سینما است. ایشان گویا پس از خروج از ایران یک پست اینستاگرامی گذاشته که در آن به خامنه ای می گوید که« به خاطر خودت تلاش کن دیکتاتوری با شخصیتی باش»!
ما در اینجا وارد گذشته ی فرخ نژاد و برخی حرف ها که زده نمی شویم زیرا به اندازه ی کافی در توئیت هایی که علیه فرخ نژاد و برخی فرصت طلبی های وی گذاشته شده به آن اشاره شده است. در عین حال قطعا مخالف سخنانی که علیه خامنه ای گفته و وی را«دیکتاتور بی شخصیت» و «بیمار روانی» خوانده نیستیم( و بیشتر مخاطبان هم به این وجه از سخنان اش توجه می کنند). این جا بررسی خود را تنها به برخی از حرف هایی که زده است و به اصطلاح خواسته چیزی بگوید مثلا تازه و نو، محدود می کنیم.   
در این که بین دیکتاتورها( به معنای افراد دیکتاتور در راس یک کشور) به هر حال فرق است، این که در میان دشمنان طبقات استثمار شده و ستمدیده، اقلیتی بسیار ناچیز با بقیه فرق می کنند( مثلا دشمن قابل احترام!) شکی نیست.  دلایل آن هم این است که برخی قواعد مبارزه و جنگ را می پذیرند، آن ها را زیر پا نمی گذارند، برای پیروز شدن به هر شیوه ی کثیفی چنگ نمی اندازند و به هر حال در آن چارچوب های اصلی و جانبی مجاز جنگ، تقابل ارتجاعی خود را پیش می برند.
بر این مبنا می توان پذیرفت که خامنه ای و دارودسته های حاکم به این دسته تعلق ندارند بلکه جزو کثیف ترین مستبدین و دیکتاتورهای حال حاضر جهان هستند. 
اما این که در ایران و آن هم در این شرایط که یک انقلاب در جریان است و توده ها برای سرنگونی حکومت خامنه ای و جمهوری اسلامی پیش می روند ما بیاییم و به خامنه ای بگوییم که «به خاطر خودت دیکتاتوربا شخصیتی باش» نتیجه اش چیست؟
 آیا مردم را متوجه خواهد کرد که مثلا خامنه ای دیکتاتور بی شخصیتی است؛ آن هم مردمی که خامنه ای و تمامی دارودسته های پیرامون اش را به بدترین دشنام ها گرفته اند؟
آیا خامنه ای نصیحیت فرخ نژاد را گوش می کند و از این به بعد دیکتاتور باشخصیتی خواهد شد و مثلا از قدرت کنار خواهد رفت و یا دست از انواع دروغ ها و شیوه های کثیفی که برای سرکوب انجام می دهد بر خواهد داشت؟
از سوی دیگر ما متوجه نمی شویم که چرا فرخ نژاد دور دنیا می چرخد تا دیکتاتور پیداکند و به خامنه ای نشان دهد اما از دیکتاتورهای کشور خودش که بیخ گوشش و علیه مردم این کشور دیکتاتوری به پا کرده بودند یعنی دیکتاتورهایی مانند رضاخان قلدر و ملک محمدرضا پهلوی چشم می پوشد و به گونه روشن و مستقیم نامی از آنها نمی برد.(1)
و جالب این که حال که به دور دنیا می چرخد میان این دیکتاتورها جز دیکتاتورهایی مانند فرانکو و موسولینی(2) اثری از دیکتاتورهای کشورهایی که دموکراسی بورژوایی سرودم بریده ی غربی در آنها وجود دارد نیست.
 از دیدگاه وی روزولت و آیزنهاور( بانی کودتای 28 مرداد علیه دولت ملی دکتر مصدق) و نیکسون و چرچیل و تاچر( نخست وزیر«آهنین» که اعتصاب کارگران معدن انگلستان را به شدیدترین شکل ممکن سرکوب کرد) و ریگان وبوش و اوباما... دیکتاتور و یا نماینده ی دیکتاتوری یک طبقه سرمایه دار امپریالیست نبوده اند، بلکه افرادی دموکرات بوده اند و لابد نماینده ی تمامی طبقات جامعه!؟
و به جای این ها وی از استالین و مائو رهبران بزرگ طبقه ی کارگر نام برده است. رهبرانی که نماینده ی دیکتاتوری پرولتاریا یعنی دیکتاتوری طبقه ی کارگر بر ضد استثمارگران و کسانی که می خواستند در شوروی و چین سرمایه داری را بازگردانند، بودند.
در مورد این دو رهبر انقلابی باید گفت که استالین و مائو نه به وسیله ی مردم و نه به وسیله ی دولتی خارجی سرنگون نشدند، بلکه به شکل معمولی فوت کردند و کسانی که پس از آنها آمدند یعنی رویزیونیست هایی مانند خروشچف و تنگ سیائوپینگ که نماینده ی طبقه ی سرمایه دار بوروکرات روسیه و چین بودند، مشتی دیکتاتور واقعی و موجودات فرصت طلب و هر دو به اندازه ی خامنه ای کثیف بودند.
نکته ی جالب دیگر که یا عمدی است و یا نشان از دانش بسیار پایین فرخ نژاد دارد گذاشتن نام چائوشسکو دیکتاتور کثیف رومانی در کنار نام استالین و مائو است.( حکومت خمرهای سرخ و پول پوت در راس آنها در کامبوج از نظر ما مساله ای باز و گشوده و قابل مطالعه است!)
 
آیا مجموع آنچه درباره ی این نوع نگاه گفتیم، جدا از ضدیت با خامنه ای و جمهوری اسلامی، ما را به این نتیجه نمی رساند که:
اولا حمید فرخ نژاد یک ضد کمونیست دو آتشه و ضد طبقه ی کارگر و دیگر طبقات زحمتکش استثمار شده و ستمدیده ی جامعه است و دوما هوادار نظام سلطنتی شاهی در ایران ویا در بهترین حالت ناقد رفرمیست این نوع دیکتاتوری ها و سوما طرفدار دموکراسی بورژوایی غربی یعنی دیکتاتوری بورژوا- امپریالیست های غربی بر توده های طبقه ی کارگر و خرده بورژوازی در غرب؟
 
هرمز دامان
نیمه ی دوم آذرماه 1401
یادداشت ها
1-     وی در همان پست می نویسد:
«بازهم این بدین معنی نیست که دیکتاتورها همه بد هستند. بعضی از دیکتاتورها حتی باعث پیشرفت و ترقی کشورهایشان هم می شوند ولی بازهم سرنوشتشان با دیگر همنوعان خود تفاوت نمی کند. یا توسط نیروی خارجی یا ملت خودشان سرنگون و منقرض می شوند. دیکتاتور ها یا می جنگند و نابود می شوند  و یا تسلیم می شوند و نابود می شوند.» گویا می توان به این سخنان آویخت و نظر فرخ نژاد را در مورد رضاخان قلدر مستبد ایران و پسرش ملک محمدرضا را از آن بیرون کشید: رضا خان و پسرش دیکتاتوری های بدی نبودند. زیرا باعث پیشرفت و ترقی کشورشان شدند!؟
2-    جالب این که فرخ نژاد پیش از فرانکو و موسولینی نامی از هیتلر که نماینده ی اصلی فاشیسم و دیکتاتوری است نبرده است. شاید اگر می گفت «هیتلر، موسولینی و فرانکو» سخن اش تکراری و کلیشه ای می شد و وی نمی خواست چنین شود و یا شاید نخواسته سخنی بگوید که به آلمانی ها بر خورد!؟ اما خیر! وی کلیشه ی امپریالیست های غربی و تاریک فکران غرب پرست داخلی، یعنی استالین را فراموش نکرده است که دیکتاتورهای کشورهای امپریالیست غربی و این گونه افراد  نام وی را عموما کنار هیتلر  و در یک ردیف می آورند!؟