۱۳۹۹ اردیبهشت ۲۲, دوشنبه

متن اعلامیه جنبش بین المللی احزاب مائوئیست و مارکسیست – لنینیست به مناسبت اول ماه مه 2020


متن اعلامیه جنبش بین المللی احزاب مائوئیست و مارکسیست – لنینیست به مناسبت اول ماه مه 2020

زنده باد اول مه
 روز مبارزۀ بین‌المللی پرولتاریای جهان!

نـظـام امـپـریـالـیـسـتـی و کاپیتالیستی خطرناک‌ترین ویـروس است!
بـگـذاریـد بـه طـرف انـقـلاب پـرولـتـری در تـمـام جـهـان پـیـش بـرویـم!

امسال در روز اول مه میدان های سراسر جهان، شاهد تجلیل اجتماع کارگران، زنان و توده‌های استثمارشده، از روز بین المللی کارگران[و گرد آیی شان] زیر درفش وحدت، انترناسیونالیسم پرولتری،[و پیشبرد] نبرد علیه امپریالیسم و سرمایه داری نخواهد بود، زیرا که بیماری همه گیر وحشتناک در هرگوشه ی جهان کشتار می‌نماید و این که دولت‌ها و حکومت‌های امپریالیستی با [سوء] استفاده از ویروس کرونا، حالت اضطراری اعلام کرده اند.
 علت این بیماری همه‌گیر، نظام جهانی سرمایه داری و امپریالیستی است و مرگ‌ و میر گسترده ناشی از آن، نتیجه ی عطش سیری ناپذیر سرمایه دار‌ها برای استثمار و سود است. آن‌ها از طریق انداختن بار تجاوزگرانه شان علیه سلامتی و زندگی انسان‌ها و تمامی گونه‌های حیات در زمین، بر محیط زیست جهان یورش می‌برند. سرمایه دار‌ها نظام بهداشت عمومی را به یک تجارت سودآور برای شرکت‌های خصوصی مبدل کرده اند [که در اثر آن] بیماری های فراگیر زمینه ای باز به دست آورده و قتل عامی راه انداخته اند که باز هم زندگی بسیاری از کارگران و مردم را به خطر انداخته است.
موضوع اصلی برای سرمایه، حتی در مواجه با بیماری همه‌گیر، ادامه ی تولید برای سودش است. در حالی که همه به ماندن در خانه فراخوانده می‌شوند، به کارگران تحمیل می‌شود که در تمامی شرایط، فراتر از نیازها برای کالای مورد نیاز، تولید نمایند.
سرمایه داری علم را نیز برده ی سود خود، برای تولید سلاح‌های هوشمندتر و متوقف ساختن تحقیقات برای درمان بیماری های تأثیرگذار بر کارگران و توده‌های مردم در دژهای امپریالیستی و حتی بیشتر در کشورهای تحت ستم امپریالیسم می‌سازد، و حالا به بیان دقیق‌تر، تمام جهان در مواجه با گسترش بیماری همه‌گیر خلع سلاح است.
سرمایه داری«جهنم‌های جهان» مانند ووهان چین را ایجاد کرده است که در آن شرایط کار، زندگی،[و] سازمان اجتماعی که به وسیله سرمایه داری تحمیل شده، شیوع بیماری همه‌گیر را موجب شد [بیماری ای] که پس از آن گسترش یافت و به کشورهای امپریالیستی اروپایی در قلب [سیستم]خود آسیب زد و به ایالات متحده، این قدرت امپریالیستی بزرگ شدیدتر ضربه زد،[و این ] در حالی است که گسترش وحشتناک آن، مناطق کشورهای زیر ستم جهان را، از افریقا تا خاورمیانه و کشورهای عربی، تا آسیا و تا امریکای جنوبی را تهدید می کند.
امپریالیسم و سرمایه داری خودشان را به مثابه ی بزرگ‌‌ترین منبع مرگ و ویرانی نسبت به هر بیماری همه‌گیری که  به جامعه ی بشری  در تاریخ آسیب زده است، نشان داده اند.
در حالی که مرده‌ها به خاک سپرده شده اند و حتی کلان شهرها به بیمارستان تبدیل شده اند، این همه امروز پرولترها را وادار می کند که فریاد زنند:
سرمایه داری و امـپـریـالـیسم و نـظـام کـشـنـدۀ آن کافـی است!
دولت‌ها و حکومت‌ها در سراسر جهان یک حالت اضطراری، نزدیک به حکومت نظامی را در مواجه با بیماری همه‌گیر، تحمیل کرده اند[ اما باز هم] از خشونت و سرکوب در بسیاری از کشورها علیه فقرا، بی‌خانمان‌ها و بی‌خانمان شدگانی که فقط خواهان زنده ماندن هستند، خودداری نمی کنند.
دولت‌های دیکتاتوری بورژوازی در شرایط اضطراری بهداشتی[ در تلاش] برای تثبیت رژیم‌های سیاسی نوع فاشیستی و استحکام آن ها، که همیشه سلاحی علیه مبارزۀ پرولترها و مردمان در تمام عرصه هاست، می‌باشند.
بیماری همه‌گیر نشان داده است که نظام امپریالیستی و سرمایه داری خطرناک‌ترین ویروس است.
به همین دلیل، در این اول مه باید فریادی با صدای بلند علیه حاکمان امپریالیست و همه بورژوازی و طبقات حاکمۀ جهان در همه اشکال آن کشیده شود:
شـمـا مـسـئـول هـسـتـیـد! مـرگ بـر امـپـریـالـیـسم!
با این حال، حتی در شرایط اضطراری و ممنوع بودن اعتصابات و تظاهرات در کارخانه‌ های تخلیه شده، بیماری همه‌گیر، با مقاومت نیرومندی از جانب کارگران و بخش‌های مختلف توده‌ها،  به شکل اعتصابات، تن ندادن توده ها [به شرایط تحمیل شده]‌، مقاومت، دست در دست در نبرد،[و] مبارزه برای حفاظت از معیارها[ی زندگی]، برای افزایش بیشتر بیمارستان‌ها، پزشکان، کارکنان بهداشت، برای حفاظت از حق دستمزد و حق اشتغال اگر به خانه فرستاده شوند، برای دستمزد تضمین شده برای تمام کارگران بدون درآمد، روبرو شده است.
ایتالیا، یکی از تأثیر پذیرفته ترین کشورها[از بیماری]، همچنان یک مرکز مقاومت پرولتری و مردمی و مخالفت علیه حاکمان و دولت‌ها بوده است و همچون نمونه ای مفید از مقاومت و تقابل بسیار گسترده کارگران و مردم در برابر بورژوازی، دولت و حکومت برای سایر کشورهای دیگری است که بیماری همه‌گیر درآنها شیوع یافته است. حتی در شرایط اضطراری، می توان مبارزه کرد و پیروز شد،  هم‌بستگی مردمی را تکامل داد و اگر کمونیست‌های راستین در صف جلو این مبارزه قرار داشته باشند، این مقاومت یک سلاح اساسی برای آماده شدن، در درون به اصطلاح «بحران کرونا» است، نبردی است علیه ویرانگری مرحلۀ نوینی از جهان [یعنی همانا]بحران در حال آشکار شدن سرمایه داری -  با [تأثیراتی به مراتب] بدتر از تأثیر سقوط مالی2008- 2007 و نیز  آن گونه که پیش بینی می شود بدتر از بحران سرمایه داری در دهه 1920 - که پیش از شیوع پیک ویروس کرونا در جریان بود و اکنون بر بحران متناوب نظام جهانی سرمایه اضافه شده است، و بر تمامی جنبه های زندگی آن و [همچنین] طبیعت  و در هر گوشه‌ای از جهان تأثیر گذاشته است.
برای زنده ماندن، سرمایه داری به دنبال انداختن بار سنگین این بحران بر دوش پرولترها و مردمان زیر ستم جهان است، با افزایش سریع شمار بیکاران، ناپایداری [زندگی]، بی‌نوایی مطلق و نسبی حتی در مرکز کشورهای امپریالیستی و کاپیتالیستی و افزون بر آن گرسنگی و فقری که تا حال مردمان کشورهای تحت ستم امپریالیسم در جهان را متأثر ساخته است.
اما دقیقاً این یکی شدن بحران اقتصادی و بیماری همه‌گیر، پرده از روی نظام سرمایه داری جهانی، دولت‌های آن،[و] حکومت‌های آن برداشت [و نشان داد که چگونه] از همه اینها  به نفع سودها و سرمایه‌های خود استفاده می کنند.
این موجب برانگیختن مبارزۀ پرولترها و توده‌های مردم می شود و شرایط ذهنی بهتر و مساعد برای مبارزۀ مشترک در جهان و در هر کشور، برای سرنگونی این نظام از طریق انقلابات دموکراتیک نوین انقلابات و سوسیالیستی و برقرار کردن یک جامعۀ سوسیالیستی نوین و زدن مارش کمونیسم، به وجود می‌آورد.
سوسیالیسم اقتصادی در دستان دولت پرولتری است و قادر است به تمام چیزهایی دست یابد که ثابت شده است سرمایه داری و امپریالیسم در این موقعیت درهم و آشفته جهان نمی‌تواند به آن‌ها دست بیابد. سرمایه داری و امپریالیسم ویرانی و انهدام است، [ولی] سوسیالیسم ساختمان جامعه ی نوینی است که می‌تواند توده‌ها را از زنجیرهای استثمار و ستم آزاد سازد و نیروی بزرگ توسعه علمی برای آزادی انسان از خطرات برای سلامتی خود و انهدام محیط زیست که بقای آن‌ها را با خطر مواجه می‌سازد، در اختیار آنها قرار دهد. 
این وضعیت واقعیت و توانایی بزرگ مارکس، انگلس، لنین، استالین و مائو و پیام تاریخی بزرگی را نشان می دهد که از سه مرحلۀ مبارزۀ انقلابی پرولتاریایی  به ما رسیده است.         از کمون پاریس تا انقلاب اکتبر تا انقلاب فرهنگی عظیم پرولتاریایی در چین، نشان داده اند که مارش پرولتاریا و مردمان و ملل زیر ستم غیرقابل توقف است؛ شاید [این مبارزات] شان شکست‌هایی را متحمل شده باشند، اما این تجارب شان به آن ها آموخته است که اندیشه و عمل
شان را تکامل دهند[ تکاملی که به آنها] اجازه می‌دهد به شکل قدرتمندانه‌تری با شرایط تاریخی‌ای روبرو گردند که به سوی درگیری نهایی طولانی میان سرمایه داری/ امپریالیسم  و سوسیالیسم و کمونیسم می رود.
در این اول مه ما به برآمدی از یک موج نوین انقلاب پرولتاریایی جهان می نگریم که به پرولترها و توده‌های مردم اضطراری بودن و ضرورت خود را نشان می‌دهد.
پتانسیل عینی شرایط می‌تواند واقعیت بیابد اگر پرولتاریا ابزارها برای انقلاب را، در آتش مبارزۀ طبقاتی در وضعیت جاری، بسازد.
پیش  از هر چیز ساختمان احزاب کمونیست به مثابه ی پیش‌آهنگ سازمان‌یافته ی طبقه ی کارگر، به مثابۀ رزمندگان سیاسی پیشاهنگ، ماشین‌های جنگی و هسته ی رهبری‌کننده ی همه ی مردم، در قلب دژهای امپریالیستی، در اتحاد با مسیر پیش از این پذیرفته شده به وسیله احزاب کمونیست در کشورهای زیر ستم امپریالیسم که در جنگ خلق‌های طولانی در کشورهای زیر ستم امپریالیسم انکشاف یافته و رهبری شده است، [قرار دارد.]
سرمایه «فراگیر» [با اعمال خود]جبهۀ متحد پرولتارها و توده‌های مردم را بر می انگیزد و تحریک می کند، و این نه تنها چون همیشه به استثمارشدگان، بل‌که به بخش گسترده ای از بشریت  نشان می دهد که کسی از آن‌ها نمی‌تواند تحت نظامی زندگی کند که سلطه در دست یک مشت از سرانی است که با استثمار[و] با زدوبندهای مالی ثروتمند شده اند یعنی کسانی که برای منافع و ثروت شان تردیدی به خود راه نمی‌دهند که زندگی میلیاردها تن از مردم را به خطر بیندازند.
نیروی نظامی پرولتاریا، دهقانان و ارتش مردمی پاسخ بنیانی و درست است در مقابله با حالـت اضـطـراری کـه بـورژوازی در اشـکال مطلقاً نوین و به طور هم‌زمان در جهان می‌سازد، [حالتی] که [با سوء] استفاده از ویروس کرونا و برای حذف هر شکلی از دموکراسی [و]به قصد ساختن یک دیکتاتوری گسترده جهانی است. بنابراین، فرا خواندن پرولترها و توده‌های مردم برای درک این که حتی مبارزات همه روزه، برای سلامتی و زندگی شان، برای حقوق شان، نیازمند مبارزه علیه دولت بورژوازی و حدادی کردن تجاربی است که در پاسخ به جنگ علیه پرولترها و مردم صورت گرفته است، یعنی نیازمند به جنگ طبقاتی، جنگ انقلابی، جنگ خلق، است.
بگذارید در این اول مه میدان‌ها خالی باشند- هرچند که در بخش‌های بسیاری از جهان حتی در این روز ویژه و خاص از فعالیت‌های پرولتاریا و درفش‌های سرخ انقلاب  خالی نخواهد بود، اما امپریالیسم شرایطی را به وجود آورده است که این میدان‌ها با یک جنبش انقلابی نیرومند، با دریایی مسلح از پرولترها و توده‌های مردم متحد، با شکل دادن [چنین جنبشی] در شرایط مشخص هر کشور پر خواهد شد و [آنها] خروش برخواهند آورد:

مرگ بر امپریالیسم! آینده باید از سوسیالیسم و کمونیسم باشد!
نه به انداختن بحران بر سر طبقۀ کارگر و مردم!
مرگ بر حالت اضطراری که جنگ علیه مردم با سوء استفاده از ویروس کرونا است
شورش برحق است!
پتانسیل انقلابی طبقۀ کارگر و توده‌ها را در این شرایط سخت تکامل دهیم – جنگ حقیقی‌ای که باید به‌راه انداخته شود جنگ علیه بورژوازی و دولت آن است!
برای یک نظام سلامتی خدمتگزار مردم!
مبارزۀ طبقاتی رزمنده برای سلامتی، دستمزد و کار برای تمام کارگران!
بگذارید مبارزۀ طبقاتی پرولترها و مردم علیه بحران پیش‌رونده ی اقتصادی جهان، تشدید یابد!
برای ساختمان احزاب مارکسیست- لنینیست- مائوئیست، در آتش بحران اقتصادی امپریالیسم و شیوع جهانی کرونا، در پیوند نزدیک با توده‌ها برای انقلابات دموکراتیک نوین و سوسیالیسم!
زنده باد مارکسیسم- لنینیسم- مائوئیسم!
بگذارید حالا بیشتر از هر زمانی در مسیر وحدت بین‌المللی کمونیست‌های جهان پیش برویم!
مرده باد کاپیتالیسم/ امپریالیسم در بحران، زنده باد سوسیالیسم و کمونیسم!


امضاهاای که تا حال (29 اپریل 2020) صورت گرفته است:
کمیته  ساختمان حزب کمونیست مائوئیست، گالیسیا، ایالت هسپانیه.
هسته کمونیستی نپال
حزب کمونیست (مائوئیست) افغانستان
حزب کمونیست نپال (مائوئیست انقلابی)
حزب کمونیست ترکیه – مارکسیست- لنینیست
اتحادیه کارگری کمونیستی (م ل م) - کلمبیا
حزب الکادهین‌ها - تونس
حزب کمونیست مائوئیست- ایتالیا
خط مارکسیستی لنینیستی پرولتری مراکش
حزب کمونیست انقلابی کانادا
گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
صدای کارگران - مالزی
در حال انتظار:
حزب کمونیست مائوئیست مانیپور
اتحاد انقلابی مائوئیستی
حزب کمونیست انقلابی (پی سی آر – آر سی پی کانادا)
حزب کمونیست نوین- تونس (تحت ساختمان)
این تشکیلات با پیام [ما] موافقت نمود اما حالا در پروسه بازسازی تشکیلاتی قرار گرفته است
دو تشکیلات (زیر) فعلاً منحل گردیده است:
جوانان سرخ ژرمنی
دموکراسی و مبارزه طبقاتی ـ ایالت برتانیه
دو حزب زیر تا حال رأی نهایی شان را واضح نکرده اند:
حزب کمونیست ترکیه- مارکسیست- لنینیست
حزب کمونیست مائوئیست فرانسه


۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۹, جمعه

نقد نظرات آواکیانیست ها در مورد نیروی محرک عمده سرمایه داری(3)




نقد نظرات آواکیانیست ها در مورد نیروی محرک عمده سرمایه داری(3)

انگلس - روابط دو شکل بروز تضاد اساسی
 انگلس ادامه می دهد:
« شیوه تولید سرمایه داری، در این دو شکل تظاهر تضاد، که از حیث منشاء، ذاتی این شیوه تولید می باشند، حرکت می کند و بدون این که هیچ گونه راه گریزی داشته باشد،«دور باطلی» را ترسیم می نماید...»( آنتی دورینگ، ص 231)
در اینجا توجه انگلس معطوف به رابطه بین دو شکل بروز تضاد اساسی است، یعنی تضادی که در عرصه اقتصاد و تولید تجلی می کند و تضادی که در عرصه ی مبارزه طبقاتی تجلی می کند. وی اکنون«دور باطلی» را که در جریان است در اشکال گوناگون آن بیان می کند:
«این نیروی محرکه هرج و مرج در تولید اجتماعی است که تعداد بسیاری از انسان ها را هرچه بیشتر تبدیل به پرولتاریا می کند.»(همانجا)
چنان که انگلس می گوید تأثیر نیروی محرکه ی هرج و مرج در تولید اجتماعی و در عرصه ی اقتصاد به این نتیجه می انجامد که تعداد بیشتری از انسان ها تبدیل به پرولتاریا شوند. این فرایند، با عملکرد قانون ارزش در سطح اقتصاد صورت می گیرد. تولید خصوصی کوچک روستایی و شهری به مرور تضعیف شده و تجزیه ی طبقاتی صورت می گیرد و بدین سان توده ی هر چه بیشتری تبدبل به کارگر و از این رو طبقه کارگر به مرور بیشتر و بیشتر می گردد.
سپس انگلس می نویسد:
« و این توده های پرولتری هستند که بالاخره هرج و مرج تولید را از میان بر می دارند.»(همانجا)
در این جا اشاره انگلس به عرصه ی مبارزه طبقاتی است که تحرکات اقتصادی موجب بر انگیختن آن شده و یا به ناچار به آن می انجامد. یعنی طبقه کارگر در مبارزه طبقاتی با سرمایه داران و پس از کسب آگاهی انقلابی کمونیستی می تواند با سرنگون کردن دولت سرمایه داران و برقراری دیکتاتوری پرولتاریا، به هرج و مرج تولید پایان داده و اقتصاد با برنامه سوسیالیستی را پایه ریزی کند.
انگلس ادامه می دهد:
« این نیروی محرکه هرج و مرج تولید اجتماعی است که قابلیت تکامل نامتناهی ماشین آلات صنعت بزرگ را به یک قانون اجباری برای هر سرمایه دار تبدیل می کند تا ماشین آلاتش را برای جلوگیری از زوال خود، هرچه بیشتر تکمیل نماید.»(همانجا)
اینحا با وجهی دیگر از کنش نیروی محرکه هرج و مرج تولید اجتماعی روبروییم. این وجه تأثیر آن بر تکامل ماشین آلات صنعت بزرگ و تبدیل آن به یک قانون اجباری برای هر سرمایه دار است. چنانچه هر سرمایه دار ماشین آلات خود را تکامل نبخشد، در بازار قادر نخواهد بود که کالای خود را به قیمت مناسب به فروش برساند. نتیجه چنین امری زوال آن سرمایه دار خواهد بود.
در حال حاضر ما به روی اشاره انگلس به «قانون اجباری» مکث نمی کنیم و آن را به بخشی که به نظرات مارکس در مورد مسأله رقابت می پردازیم، موکول می کنیم. اکنون تنها می توانیم اشاره کنیم که رقابت سرمایه داران با یکدیگر و تأثیر آن بر تکامل ماشین آلات، بازتاب و شکل بروز تضادهای ژرف تری است که در ذات سرمایه نهفته است.
اینک انگلس سویه دیگر«دور باطل» را ترسیم می کند:
«اما تکامل صنعت ماشینی به معنی زائد ساختن کار انسانی است. اگر متداول ساختن و افزایش صنعت ماشینی، به معنای آن باشد که تعداد ناچیزی از کارگران صنعتی به جای میلیون ها کارگر یدی قرار گیرند، در این صورت تکامل صنعت به معنای بر کنار کردن هر چه بیشتر و بیشتر خود کارگران صنعتی می باشد و در تحلیل نهایی باعث می شود که تعداد کارگران مزدور موجود، بیشتر از حد متوسط مورد نیاز سرمایه گردد و در نتیجه همان طور که من در 1845 آن را نامیدم یک ارتش ذخیره صنعتی کامل به وجود آید که برای ایامی که صنعت با تمام قوا کار می کند، مورد استفاده قرار می گیرد و سپس در نتیجه ورشکستگی الزامی متعاقب آن به خیابان انداخته می شود...»(همانجا)
به این ترتیب سوی دیگر «دور» مزبور( در این شکل - زیرا این «دور باطل» را از جهات مرتبط دیگری همچون افزایش تولید و ثروت و ناتوانی کارگران در خرید و فقر و فلاکت این طبقه نیز می توان بررسی کرد)، بیرون ریختن کارگران از صنایع است. در اینجا تکامل ماشین آلات موجب افزایش اضافه جمعیت نسبی می شود. این امر همچنان که بالاتر گفته شد به وسیله رقابت میان سرمایه داران خود را نشان می دهد.
اکنون می توان دور مزبور و «حرکت مارپیچی»( انگلس 231) را ترسیم کرد. از یک سو، تعداد هر چه بیشتری از مردم را به توده ی پرولتاریا تبدیل می کند و به کار مزدوری برای سرمایه دار می کشاند. از سوی دیگر، همین توده ی پرولتاریا را از کار بیکار می کند و به خیابان می ریزد( به اصطلاح با یک دست می گیرد و یا یک دست پس می زند) و تبدیل به ارتش ذخیره صنعتی می کند. ارتشی که « همواره وزنه سربی سنگینی به پای طبقه کارگر در مبارزه اش با سرمایه می باشد...»(همانجا)
 سپس انگلس به تکامل تضاد مزبور می پردازد:
« دیدیم که چگونه قابلیت تکامل متعالی سیستم ماشینی مدرن به وسیله هرج و مرج تولید در جامعه به قانونی اجباری برای هر یک از سرمایه داران صنعتی تبدیل می شود تا سیستم ماشینی خود را همواره تکمیل تر کنند و قدرت تولیدش را دائما افزایش دهد. در یک چنین وضعیت اجباری است که عملا این امکان برای سرمایه دار بدست می آید تا قلمرو تولیدش را توسعه بخشد.»( ص 232)
پس از این انگلس به چگونگی تبدیل این هرج و مرج اقتصادی به بحران های اقتصادی سرمایه داری توجه می کند:
بحران اضافه تولید
«در این بحران ها تضاد میان تولید اجتماعی و تصاحب سرمایه داری قهرا بروز می کند. گردش کالا موقتا متوقف می شود، وسیله دوران یعنی پول سد گردش می شود، تمام قوانین تولید کالا و گردش کالا زیرورو می شوند. تصادم اقتصادی به نقطه اوج خود می رسد، شیوه تولید علیه شیوه مبادله طغیان می کند و نیروهای مولد علیه شیوه تولید که از آن پیشی گرفته است طغیان می کند.»(ص233)
 اکنون تاثیر بحران اقتصادی بر امر مبارزه طبقاتی طرح می گردد. نیروی مولد نوین یعنی طبقه کارگر که دو سوی آن، از یک سو شاغل در تولید اجتماعی شده، و از سوی دیگر، بیکار و جزیی از ارتش ذخیره صنعتی است، بر علیه امر تصاحب خصوصی سرمایه دارانه که خود مسبب اصلی هرج و مرج در تولید اجتماعی است، به شورش و انقلاب دست می زند. در اینجا شکل بروز تضاد اساسی در عرصه سیاسی، کماکان مبارزه طبقاتی بین طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار است.
انگلس ادامه می دهد:
 «اینکه ارگانیزاسیون اجتماعی تولید در درون کارخانه به نقطه ای از تکامل خود رسیده است که با آنارشی تولید در جامعه که در کنار و مافوق آن قرار دارد، ناسازگار شده است، واقعیتی است که در هنگام بحران، بر خود سرمایه داران نیز به وسیله تمرکز جبری سرمایه ها که ناشی از خانه خرابی بسیاری از سرمایه داران کوچک و بزرگ می باشد ملموس می شود. مجموعه مکانیسم شیوه تولید سرمایه داری، تحت فشار نیروهای مولدی که خود موجد آن بوده است، از کار می افتد.»(ص 233)
اینک انگلس دو سر تضاد یا رابطه بین دو شکل بروز تضاد اساسی را به روشنی هر چه تمام تر بازگو می کند. نیرویی که به طغیان علیه آنارشی تولید بر می خیزد، نیروی مولد نوین یعنی طبقه کارگر است که خود به سبب منظم شدن اجتماعی تولید و یا تولید مجتماً منظم، به اجتماعی ترین، سازمان یافته ترین و منظم ترین شکل خود رسیده است. این نیروی مولد با آنارشی تولید در ناسازگاری و تضاد آنتاگونیستی قرار می گیرد و به ناچار باید به آن پایان بخشد.
از این پس انگلس به ترسیم بیشتر شکل تکامل تضادهای اقتصادی و تبدیل آنها به تضادهای طبقاتی که می تواند اشکال گوناگونی بگیرد، می پردازد.
 « ... به این ترتیب شیوه تولید سرمایه داری تا حدی بی لیاقتی خود را در ادامه امور نیروهای ثابت می کند. از سوی دیگر خود نیروهای مولد با قدرت فزاینده شان برای از بین بردن تضاد، برای رهایی خود از چنگ خصلت سرمایه بودن، برای شناسانیدن خصلت واقعی خود به مثابه نیروهای مولد اجتماعی تلاش می کنند.»( ص 234- 233)
بنابراین، آنچه باید خرد و نابود شود همانا هرج و مرج است. آنچه که باید خورده و نابود گردد، تصاحب سرمایه داری وسائل تولید است. و آنچه که خورنده است همانا اجتماعی بودن تولید و ارگانیزاسیون اجتماعی است که خود را در تجمع و تمرکز، سازمان یابی تولیدی و انضباط پرولتاریا یعنی نیروی مولد نوین نشان می دهد. به عبارت دیگر، هم چنانکه در عرصه اقتصاد، اجتماعی شدن تولید یا ارگانیزاسیون علیه هرج و مرج است، در عرصه مبارزه طبقاتی نیز طبقه کارگر علیه سرمایه دار یا تصاحب کننده خصوصی وسائل تولید و مسبب هرج و مرج است.
انگلس این فرایند را باز هم بیشتر پرداخت می کند:
«این همان طغیان نیروهای مولد وسیعا در حال رشد، علیه خصلت سرمایه ای خود است. این همان اجبار فزاینده برای شناسانیدن کاراکتر اجتماعی نیروهای مولده است که خود طبقه سرمایه دار را رفته رفته مجبور می کند که تا آنجا که در چارچوب مناسبات سرمایه داری اصولا مقدور است، با آنها به مثابه نیروهای سرمایه داری رفتار کند.»( 234)
بنابراین، از دیدگاه انگلس، تا آنجا که بحث بر سر اشکال بروز تضاد اساسی بین اجتماعی شدن تولید و تصاحب خصوصی وسائل تولید است، ما با بروز تضاد اساسی در دو شکل و در دو عرصه متفاوت روبروییم. یکی بروز تضاد اساسی در عرصه اقتصادی و تولید، و دیگری بروز همین تضاد در عرصه مبارزه طبقاتی.
 آنجا که عرصه ی تولید و اقتصاد است، این تضاد به شکلی، و آنجا که عرصه ی مبارزه طبقاتی است، به شکلی دیگر ظاهر می گردد. بین این اشکال، یک رابطه ی منظم برقرار است.
 یک سوی تضاد اساسی، اجتماعی شدن تولید است که در عرصه ی اقتصادی در ارگانیزاسیون منظم تولید و در نیروی مولد اجتماعی سازمان یافته و با انضباط و تولیدی با برنامه شده در هر مؤسسه خود را نشان می دهد و همین سر در مبارزه طبقاتی به شکل طبقه کارگر که نماینده اجتماعی شدن نیروهای مولد نوین است، بروز می کند.
 سوی دوم، که نماینده تصاحب خصوصی وسائل تولید است و در آن خود را نشان می دهد، در عرصه اقتصادی، مسبب رقابت و هرج و مرج  است و در عرصه مبارزه طبقاتی، به شکل موجودیت طبقه سرمایه دار که نماینده تصاحب خصوصی ابزار و وسائل تولید است و با طبقه کارگر در تضاد طبقاتی است، خود را نشان می دهد. این ها دو شکل بروز تضاد هستند.
برخی نتیجه گیری ها از مباحث انگلس
مهم ترین نتیجه گیری از مباحث انگلس این است که در عرصه مبارزه طبقاتی، تضاد اساسی در شکل مبارزه طبقه کارگر علیه طبقه سرمایه دار بروز می کند. در تمامی مباحثی که تا کنون دنبال کرده ایم، انگلس کوچک ترین اشاره ای به این که مثلا مبارزه میان سرمایه داران شکل عمده بروز تضاد اساسی در عرصه سیاسی است، نمی کند.
 مائو تسه تونگ بر مبنای نظرات مارکس و انگلس به روشنی به این امر که تضاد عمده در جامعه سرمایه داری تضاد بین طبقه کارگر و بورژوازی است، اشاره می کند:
« برای نمونه، در جامعه ی سرمایه داری دو نیروی متضاد، پرولتاریا و بورژوازی، تضاد عمده را تشکیل می دهند... سایر تضادها... به وسیله این تضاد عمده معین می شوند و تحت تأثیر آن قرار می گیرند.»( درباره تضاد، منتخب آثار، جلد یک، ص 501)
البته بی برنامگی و هرج و مرج، نتیجه رقابت و دنبال کردن سود سرمایه دارانه خصوصی است. بنابراین، رقابت بین سرمایه داران وجود دارد.
اما رقابت، تجلی یک جنبه از تضاد اساسی در اقتصاد است؛ یعنی آن جنبه ای که معرف تصاحب خصوصی وسائل تولید و یا وجود مالکین خصوصی وسائل تولید است. تجلی کل تضاد اساسی در جامعه، به شکل تضاد میان دو بخش ارگانیزاسیون و هرج و مرج است. یعنی جنبه دوم بروز تضاد اساسی، همان ارگانیزاسیون در تولید هر مؤسسه است که در تولید با برنامه و طبقه کارگر سازمان یافته بروز می کند.
پس، چنانچه ما تنها به جانب رقابت توجه کنیم، شکل بروز آن در مبارزه طبقاتی تنها به شکل تضاد درون طبقه سرمایه دار(و در عرصه سیاسی تضاد میان احزاب گوناگون متعلق به طبقه سرمایه دار) است. اما این در صورتی است که رقابت را به عنوان یک تضاد فی نفسه و جدا از ارگانیزاسیون مورد بررسی قرار دهیم، و نه هرج و مرج و ارگانیزاسیون را به عنوان یک تضاد.
به همین ترتیب، تضاد میان طبقه سرمایه دار، تنها تجلی یک وجه از تضاد اساسی یعنی تضاد درون تصاحب کنندگان وسائل تولید است، و نه تجلی کل تضاد اساسی. تجلی جنبه دوم همانا طبقه کارگر است. بنابراین بازتاب تضاد اساسی به عنوان یک کل در مبارزه طبقاتی، تضاد میان طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار است که از یک سو، تضادعمده در مبارزه طبقاتی است و از دیگر سو، تمامی تضاد های موجود به وسیله آن تعیین می شوند.
دومین نتیجه مهم این است که از دیدگاه انگلس، تقابل در عرصه اقتصادی و مبارزه در عرصه سیاسی به دو سطح و دو زمینه مختلف تعلق دارند. این دو گرچه  از یک منبع و یا تجلی ذات واحدی هستند، اما تجلی آن منبع یا ذات، در دو عرصه ی متفاوت می باشند.
مائو این تفکیک را به روشنی قائل شده و می نویسد: 
 «هنگامی که مارکس این قانون [یعنی قانون تضاد] را در مطالعه ساخت اقتصادی جامعه سرمایه داری بکار بست ، پی برد که تضاد اساسی این جامعه تضاد بین خصلت اجتماعی تولید و خصلت خصوصی مالکیت است. این تضاد در تضاد بین خصلت متشکل تولید در مؤسسات جداگانه و خصلت آنارشیستی تولید در جامعه بمثابه یک کل نمایان می شود. این تضاد در مناسبات طبقاتی بمثابه تضاد بین بورژوازی و پرولتاریا تجلی می کند.»( همانجا، ص 498)
 در این جا مائو به روشنی بین دو عرصه متفاوت نمایان شدن تضاد اساسی فرق می گذارد. یکی در تولید اجتماعی است و دیگری در مناسبات طبقاتی و تضاد طبقاتی.
البته ممکن است زمانی عرصه ی اقتصادی در کل حرکت و تکامل یک جامعه عمده شود و زمانی دیگر عرصه ی مبارزه طبقاتی.
 و نیز ممکن است زمانی که عرصه ی اقتصادی در تحرک جامعه عمده شود، تضاد میان هرج و مرج و ارگانیزاسیون که به طورکلی تضاد عمده این عرصه را تشکیل می دهد، همچنان عمده باشد، و یا تضاد دیگری در همان عرصه عمده شود، که شکل بروز تضاد اساسی در عرصه ی اقتصادی نباشد. مثلا تضاد میان تضاد میان تولید بزرگ و تولید کوچک و یا تضاد درون تولید کوچک.
همچنین ممکن است است زمانی که عرصه ی مبارزه طبقاتی و کلا سیاست در تحرک جامعه، عمده باشد، تضاد میان طبقه کارگر و طبقه سرمایه دار که به طور کلی عمده است، همچنان عمده باشد و یا تضاد دیگری( مثلا تضاد بین سرمایه داران و یا تضاد بین سرمایه داران و خرده مالکین) عمده شود.
نکته ای که از دیدگاه بحث ما اهمیت دارد این است که این تضادها که در عرصه هایی متفاوت هستند، یعنی یکی در زمینه ی تولید و اقتصاد و دیگری در زمینه ی مبارزه طبقاتی است با واسطه هایی معین روی هم تأثیر می گذارند، اما چون بروز تضاد واحدی هستند، نشانگر نیروهای طبقاتی واحدی هستند که در عرصه و زمینه های متفاوت، و در هر کدام از آنها بر سر مسائل و موضوعات مختلف، و به اشکال گوناگونی در تقابل و مبارزه می شوند. هر کدام از این عرصه ها، و در هر کدام از آنها، مسائل و موضوعات گوناگونی ممکن  است عمده و غیر عمده شوند( جدا از این که در هر عرصه و زمینه، یک مسأله، اصلی و مرکزی است. برای نمونه در مبارزه طبقاتی، سیاست و در حوزه سیاست مسأله قدرت سیاسی مسأله مرکزی است)، اما نیروهای درگیر در پس آنها، نیروهای واحدی هستند.
مثلا رقابت میان سرمایه داران در اقتصاد و تضاد درون طبقه سرمایه دار در مبارزه طبقاتی، یک تضاد را تشکیل می دهند که از آن میان ممکن است گاه زمینه اقتصادی، و در آن زمینه، رقابت اقتصادی بین بنگاه ها و یا رشته های صنعتی عمده شود، و گاه زمینه سیاسی و رقابت های احزاب سیاسی بورژوایی. در هر دو حال تضاد درون طبقه سرمایه دار است.
 و یا مبارزه بین طبقه سرمایه دار و طبقه کارگر را در نظر گیریم. روشن است که مبارزه این دو طبقه ممکن است زمانی در عرصه اقتصادی( مثلا بر سر مزدکار، روز کار و یا شرایط کار) و زمانی در عرصه سیاسی( مثلا زمانی بر سر آزادی اجتماعات و احزاب و زمانی دیگر بر سر سرنگون کردن دولت بورژوایی) و زمانی در زمینه فرهنگی( مثلا بین فرد گرایی و جمع گرایی) عمده شود. اما در همه این احوال مبارزه طبقاتی میان همان دو طبقه است.
به طور کلی، جدا از این که کدام عرصه، اقتصاد، سیاست و یا فرهنگ در حرکت و تکامل جامعه عمده شود، مبارزه طبقاتی همچون حلقه مرکزی در کل حرکت های جامعه ظاهر می شود. در هر عرصه ای، در هر زمینه و حوزه ای، بر سر هر مسأله و موضوعی که دو طبقه اصلی، مستقیم و یا غیر مستقیم درگیر شوند، این درگیری، نشانگر موجودیت و حضور مبارزه طبقاتی در آن عرصه است.
در بخش بعدی به نظرات ریموند لوتا و آواکیان بر می گردیم و لفاظی ها، مغلطه ها و تحریفات آنها را در مورد نظرات انگلس دنبال می کنیم.
ادامه دارد.
هرمز دامان
 نیمه دوم اردیبهشت 99






۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۷, چهارشنبه

هیولای جمهوری اسلامی و جنایت علیه مهاجران افغانستانی


هیولای جمهوری اسلامی و جنایت علیه مهاجران افغانستانی

بنا به گزارش خبرگزاری ها، در روز جمعه 11 اردیبهشت ماه جاری، مرزداران جمهوری اسلامی، حدود 50 نفر از مهاجران افغانستانی را که قصد گذر از مرز ذوالفقار و ورود به خاک ایران را داشتند، بازداشت کرده و پس از شکنجه و احتمالا کشتن عده ای از آنها، زنده و مرده را به رودخانه هری رود انداخته اند که بیش از 30 نفر از آنها ناپدید شده اند. 8 جسد که در میان آن ها یک نوجوان 12 ساله نیز بوده از آب گرفته شده است.
مدتی پیش نیز( چهارشنبه 14 فروردین ) حادثه ای در مرز سراوان روی داده بود که در آن به مهاجران افغانستان که 20 کیلومتر داخل خاک ایران شده بودند، شلیک شده و در آن حادثه، نیزیک  تبعه افغانستان کشته شده بود.
اینها جز جنایت آشکاری از سوی حکومت ددمنش جمهوری اسلامی بیش نیست که اینک علیه مهاجران و پناهجویان افغانستانی، روی می دهد. کشتار خلق ایران، سوریه و عراق کم است، خلق افغانستان نیز به آنها افزوده شد.
روشن است که دلیل اصلی مهاجرت بخش هایی از مردم افغانستان که عموما تهیدستان و کارگران این کشور هستند به کشورهای دیگر از جمله به ایران، ناشی از فقر کمرشکن و خرد کننده، حضور امپریالیست های غربی و تحمیل جنگ ویران کننده به  طبقه کارگر، دهقان و زحمتکشان افغانستان و نیز بیکاری گسترده کنونی در افغانستان است.
این میان، به ویژه از اوائل انقلاب، مهاجرت به ایران بیش از سابق شد و به مرور به شکل جریان گسترده ای در آمد، تا جایی که اکنون حدود دو میلیون کارگر افغانستانی در ایران کار و زندگی می کنند. کارگرانی که هم جزیی از طبقه کارگر ایران به شمار می آیند و هم بخشی از طبقه کارگر افغانستان.
تردیدی نیست که تقویت کننده ی این مهاجرت، به جز مشکلات اساسی مورد اشاره در افغانستان، حکومت جمهوری اسلامی و سرمایه دار بزرگ سودجوی ایرانی نیز بوده اند. اینان به دنبال کار ارزان تر و کارگرانی بی سروصداتر، بی دردسرتر و مطیع تر، بودند؛ کارگرانی که همچون کارگران ایران فرایند 57- 56 را طی نکرده و مکتب اعتصابات گسترده اقتصادی و سیاسی را طی نکرده باشند، و در نتیجه « زیاده خواه» و «عصیانگر» نباشند؛ کارگرانی که به سخت ترین کارها و به هر جان کندن و استثماری تن بدهند، و هیچ گونه حقوق اقتصادی، اجتماعی و سیاسی ای برای دفاع از خود نداشته و از هر نظر قابل کنترل باشند. و اگر هم صدای شان از این همه استثمار، فشار، ستم و تحقیرملی در آمد، بیرون کردن شان ساده و آسان باشد. همان وضعی که تقریبا بخش های مهمی از مهاجران و پناهجویان کارگر و زحمتکش در کشورهای اروپای غربی و آمریکای شمالی با آن روبرویند و اگر بخواهند ادعای حقوقی، اعتراضی و یا اعتصابی بکنند، دولت های وقت به سرعت مسأله دیپورت کردن را به میان می کشند و در نتیجه عموما آنها مجبور به سکوت و تحمل شرایط می شوند.
از این گذشته، حکومت جمهوری اسلامی همواره خواسته هم از توبره بخورد هم از آخور. این حکومت به آنچه از گرده ی مهاجران افغانستانی کشیده، بسنده نکرده، بخشی از این مهاجران را که گرایش های مذهبی داشته و در فقر و فلاکت به سر می برده اند، با فریب و تحمیق، به مزدورانی برای پیشبرد برنامه های نفوذ مذهبی، سیاسی و نظامی خود در کشورهای منطقه کرده و تا توانسته از آنها بهره گرفته و بسی از آنها را به گوشت دم توپ تبدیل کرده و به کشتن داده است.
 با تمام این تفاصیل، اکنون ما شاهدیم که به آنچه از کارگران و مهاجران افغانستان گرفته اند، بسنده نکرده و به وسیله مرزداران خود آنها را به گلوله بسته و یا مورد شکنجه قرار داده و به رودخانه رها می کنند.
 طبقه کارگر ایران باید کارگران و مهاجران تهیدست و زحمتکش افغانستانی را جزیی از خود بداند و از حقوق آنان دفاع کند. باید که جنایت وحشتناک مشتی غاصب و دزد و جانی را محکوم کرده و خواستار محاکمه عاملین اصلی این جنایت و ستمگری های شود.
باشد که کارگران افغانستان که خود نیز به عنوان یک خلق، تجارب مبارزاتی ارزشمندی علیه امپریالیسم روس و آمریکا و غرب دارند و از پشتوانه مبارزات انقلابی و کمونیستی برخوردارند، با طبقه کارگر ایران بده و بستان تجارب مبارزاتی داشته و انقلاب در دو کشور را شانه به شانه یکدیگر پیش برند.

سرنگون باد نظام جنایتکار و ضد مردمی جمهوری اسلامی
درود بر همبستگی کارگران و زحمتکشان ایران و افغانستان
 برقرار باد اتحاد بین المللی کارگران
زنده باد کمونیسم
گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
16 اردیبهشت 1399
 
  



۱۳۹۹ اردیبهشت ۱۳, شنبه

نقد نظرات آواکیانیست ها در مورد نیروی محرک عمده سرمایه داری(2)



نقد نظرات آواکیانیست ها در مورد نیروی محرک عمده سرمایه داری(2)

شرح نظرات انگلس در مورد تضاد اساسی و اشکال بروز آن
برای اینکه ما تصوری روشن از نظرات انگلس در مورد تضاد اساسی و نیز اشکال بروز آن در سطوح گوناگون به دست آوریم باید گام به گام پیش رویم.
الف- تضاد بین نیروهای مولد و روابط تولید
انگلس می نویسد:
«در واقع نیروهای مولد جدید هم اکنون شکل استفاده بورژوازی از آن نیروها را پشت سر گذارده اند و این اختلاف میان نیروهای مولد و شیوه تولید،... واقعیت داشته و به طور عینی، مستقل از خواست یا فعالیت حتی آنهایی که خود در ایجاد آن نقش فعال داشته اند، وجود دارد. سوسیالیسم جدید چیزی جز بازتاب فکری این اختلاف واقعی، در ابتدا در مغزهای طبقه ای که مستقیما از آن رنج می برد، یعنی طبقه کارگر نیست.»( تکامل سوسیالیسم از تخیل به علم، ص 57، کتاب تکامل سوسیالیسم از تخیل به علم، سه بخش از کتاب آنتی دورینگ است که به شکل مستقل انتشار یافته است)
آنچه انگس در اینجا می گوید بنیاد اساسی نظریه ماتریالیسم تاریخی است که بهترین شرح آن در مقدمه کتاب نقد اقتصاد سیاسی مارکس آمده است. این دیدگاه بر آن است که تمامی حرکت ها، تغییرات و تحولات و تکامل در جوامع، در تضاد میان نیروهای مولد و روابط تولید نهفته است. در این تضاد، به طور کلی نیروهای مولد عمده هستند. عدم رشد آنها در چارچوب شیوه یا روابط تولیدی ای که درون آن تا کنون رشد یافته اند، منجر به ناسازگاری آنها با این روابط تولید می شود و همین امر موجب درگیری آنها با این روابط تولیدی شده و نیاز به تکامل آن روابط را به وجود می آورد.
اشکال اجتماعی شدن تولید از نظر انگلس
انگلس در شرح رشد نیروهای مولد، به اجتماعی شدن آنها اشاره می کند و وجوه گوناگون آن را بر می شمارد:
1-    «تبدیل وسایل تولید فردی به وسائل اجتماعی و به ابزار قابل استفاده مجموعه انسان ها»( همانجا، ص58 انگلس در آنتی دورینگ روی «اجتماعی» و «مجموعه انسان ها» تأکید کرده است)
2-    «تبدیل کارگاه های تک نفره به کارخانه هایی که همکاری صدها و هزاران نفر را ملزم می کردند.»(همانجا)
3-    « تولید از یک سلسله فعالیت انفرادی به یک سلسله فعالیت های اجتماعی تبدیل گردید.» (همانجا)
4-    «محصولات نیز از محصولات انفرادی به محصولات اجتماعی تبدیل شد.»(همانجا)
5-    «در کارگاه های بزرگ و مانوفاکتوری ها تمرکز ابزار تولید و تبدیل آنها به ابزار تولید اجتماعی واقعی انجام گرفت.»( ص 59)
به این ترتیب اجتماعی شدن نیروهای مولد که به اشکال گوناگون و در سطوح گوناگون صورت می پذیرد، وجه تغییر این نیروها در چارچوب روابط تولیدی موجود است. این یک سر تضاد می باشد.
تصاحب خصوصی وسائل تولید
 سپس انگلس به روابط تولیدی حاکم بر این روابط توجه می کند و اشکال مشخص  وجه دیگر تضاد را شرح می دهد:
«...بدین ترتیب از این به بعد محصولاتی که به طور اجتماعی تولید می شد، نه از طرف آنهایی که واقعا وسائل تولید را به حرکت در آورده و واقعا آنها را تولید کرده بودند، بلکه از طرف سرمایه دار تصاحب می گردید. ابزار تولید و تولید هر دو به طور عمده اجتماعی شده اند. اما آنها مغلوب آن شکلی از تصاحب می شوند که بر پایه تولید خصوصی فردی به وجود آمده است.» (ص60، در آنتی دورینگ به روی سرمایه دار[ان] تأکید شده است)
بنابراین، شکل بروز تضاد میان نیروهای مولد و روابط تولید در شیوه تولید سرمایه داری، تضاد میان اجتماعی شدن تولید یا اجتماعی شدن نیروهای مولد نوین و روابط تولیدی یعنی تصاحب و تملک وسایل تولید است.
انگلس ادامه می دهد:
 « در این تضاد که به شیوه تولید جدید خصلت سرمایه داری می بخشد...»( همانجا)
این عبارت حائز اهمیت ویژه ای است. اشاره انگلس به اینکه این تضاد به این شیوه تولید، خصلت سرمایه داری می بخشد، به این معنا است که این تضاد جوهر و ماهیت این مناسبات تولید است. از این رو، ما باید تمامی تضادهای موجود در این نظام که در سطوح و به اشکال گوناگون متبلور می شوند، اشکالی از بروز این تضاد ذاتی بدانیم.
انگلس پس از شرح دو وجه تضاد و در ادامه عبارات بالا به این نتیجه می رسد که:
«[در این تضاد] تمام تضاد آشتی ناپذیر عصر حاضر به صورت جنینی آن نهفته است.هر چه شیوه تولیدی جدید در کلیه بخش های عمده تولید و در کشورهایی که از نظر اقتصادی دارای اهمیت هستند، بیشتر تسلط می یافت... ناگزیر به همان اندازه ناسازگاری تولید اجتماعی با تصاحب سرمایه داری شدیدتر تجلی می کرد.»(60 ، تأکید از ماست، در آنتی دورینگ به روی این عبارات تآکید شده است)
در اینجا باید توجه را به دو نکته جلب کنیم:
 نکته نخست اشاره به این است که تمامی تضاد آشتی ناپذیر عصر حاضر به صورت جنینی در این تضاد یعنی اجتماعی شدن تولید از یک سو و نفس تصاحب خصوصی وسائل تولید و ثمره کار به وسیله طبقه سرمایه دار، از سوی دیگر نهفته است. و همین تضاد است که نه تنها تعیین کننده خصلت سرمایه داری تولید، بلکه در عین حال موجب اساسی تکامل آن است.
 نکته دوم در مورد شدت یافتن ناسازگاری تولید اجتماعی با تصاحب سرمایه داری است. این تضاد یا ناسازگاری تا آنجا که در مبارزه طبقات بروز می کند، اساسا در مبارزه طبقاتی میان طبقه کارگر نماینده نیروهای مولد نوین و یا اجتماعی شدن تولید، و سرمایه دار که نماینده تصاحب خصوصی وسائل تولیدی است، تجلی می یابد. 
و درست به همین دلیل انگلس نخست به سراغ طبقه کارگر و تضاد این طبقه با طبقه سرمایه دار می رود.
ب- بروز تضادی اساسی در روابط تولیدی در عرصه ی خود جامعه و در روابط میان طبقات
انگلس  اکنون به سراغ وجه نیروهای مولد نوین یا طبقه کارگر می رود:
«کار مزدوری که سابقا جنبه استثنایی و کمکی داشت، اکنون به قاعده و شکل اصلی تولید تبدیل گردید. آنچه در گذشته یک کار فرعی برای کارگران بود، اکنون تنها اشتغال آنها را تشکیل می داد. کارگر مزد بگیر موقتی سابق برای ابد مزدورشد. علاوه بر آن تعداد کارگران مزدور ابدی، در نتیجه تلاشی نظام فئودالی، تجزیه دنباله روهای اربابان فئودال و بیرون راندن دهقانان از زمین هایشان و در اثر برخی عوامل دیگر، شدیدا افزایش یافت. بین ابزار تولیدی  که در دست سرمایه داران متمرکز شده بود و تولید کنندگانی که هیچ چیز به جز نیروی کار خود در دست نداشتند، جدایی کامل به وجود آمد. تضاد میان تولید اجتماعی و تصاحب سرمایه داری به شکل آنتاگونیسم میان پرولتاریا و بورژوازی بروز کرد.»( همان ص 61 ، تأکید از ماست، در آنتی دورینگ به روی عبارات تأکید شده است)
در اینجا انگلس متوجه شکل بروز تضاد اساسی در مبارزات طبقاتی در جامعه است. شکل بروز تضاد اساسی شیوه تولید سرمایه داری در عرصه مبارزه طبقاتی، تضاد میان پرولتاریا و بورژوازی و آنتاگونیسم میان دو طبقه اصلی جامعه است. این مبارزه در زمینه های گوناگون جاری می شود.
البته تضاد اساسی در اشکال مختلفی در مبارزه طبقاتی جاری جامعه بروز می کند. تضاد میان طبقه کارگر و تمامی طبقات دیگر(مثلا تضاد طبقه کارگر با مولدین و کشاورزان خرده پا و یا لایه های مدرن خرده بورژوازی که یا بیانگر روابط تولید گذشته هستند و یا زائده ای از روابط تولید تازه و در آن نقش جانبی دارند و نه اصلی) نیز اشکالی از بروز همین تضاد اساسی در مبارزه طبقاتی است؛ اما این تضادها در جوار شکل اصلی و تعیین کننده بروز آن در عرصه مبارزه طبقاتی، یعنی مبارزه میان طبقه کارگر و بورژوازی قرار دارند و در خطوط کلی خود از آن تبعیت می کنند. در صورتی که طبقه کارگر در مبارزات طبقاتی با طبقه سرمایه دار، طبقات مزبور را به زیر رهبری خود بکشد، این طبقات جزیی از تکامل وجوه نوین اجتماعی شدن تولید و برقراری نظام سوسیالیستی خواهند شد، اما در صورتی که بورژوازی آنها را به زیر رهبری خود بکشد، آنها جزیی از موجودیت و دیر پایی همان روابط تولیدی جاری یعنی نظام سرمایه داری مبتنی بر تصاحب خصوصی ابزار و وسائل تولید می شوند. روشن است که اینجا بر بستر تضاد ذاتی، نبرد میان دو طبقه اصلی برای کشاندن این طبقات به زیر رهبری خود، نبردی حائز اهمیت و تعیین کننده است.
 از سوی دیگر، هر کدام از دو جهت، یعنی خواه به طور کلی اجتماعی شدن فرایند تولید و خواه تصاحب خصوصی را در نظر بگیریم، در خود تضادهایی دارند که در جامعه و مبارزه طبقاتی به شکل های متفاوتی بروز می کنند. مثلا تضاد میان کارگران را از هر نظر که نگاه کنیم، تضاد بین کارگر ماهر و ساده، کارگر شهری و کارگر روستایی، کارگر پیشرو و عقب مانده و ... تضادهایی درون خود نیروهای مولد اجتماعی شده است.
 در جهتی مخالف نیز، تضاد بین بورژوازی و خرده بورژوازی، تضاد میان مالکین خصوصی است. این امر درون هر کدام از این اقشار و طبقات نیز صدق می کند. مثلا تضادهای درون بورژوازی( صنعتی، تجاری، ربایی و یا در دوران امپریالیسم انحصارات گوناگون) و یا خرده بورژوازی (مرفه و میانه، میانه و فقیر، سنتی و مدرن) از مقوله ی تضادهای درون مالکین خصوصی است که به سویه ی خصوصی بودن مالکیت، تعلق دارند.
 تمامی تضادهای بیان شده در بالا، بازتاب همان تضاد اساسی در عرصه مبارزه طبقاتی می باشند و در مبارزه جاری در سطح جامعه و برنامه های احزاب مختلف، به شکل های گوناگونی تجلی می کنند.
به نوبه خود و بر چنین مبنایی، مبارزه میان طبقه کارگر و بورژوازی و نیز تمامی دیگر اقشار و طبقات در اشکال گوناگون اقتصادی، اجتماعی سیاسی و فرهنگی بروز می کند:
 مثلا مبارزه اقتصادی برای مزد کار، روز کار، شرایط کار و اصلاحات در قوانین سرمایه دارانه، مبارزه  فرهنگی با تمامی تجلیات فرهنگ بورژوازی و قدعلم کردن فرهنگ طبقه کارگر در مقابل آنها حداقل به اشکال ابتدایی، و مبارزه سیاسی خواه در حوزه اصلاحات سیاسی به نفع طبقه کارگر و خواه تغییر انقلابی قدرت دولتی به وسیله قهر و انقلاب، همه به زمره اشکال متفاوت مبارزه دو طبقه اصلی جامعه تعلق دارند.(1)
نکته اصلی در این جا تجلی تضاد اساسی در حوزه مبارزه طبقاتی و شکل اصلی بروز آن است که  تضاد عمده در آن عرصه را معین می کند و نیز تضادهای ریز و درشتی است که به وسیله آن تضاد عمده تعیین می شوند.  
پ- سازماندهی تولید در موسسات جداگانه و آنارشی در سطح جامعه
اکنون انگلس به تضاد دیگری می پردازد که آن هم تجلی و یا  شکل بروز همان تضاد اساسی است:
«دیدیم که شیوه تولید سرمایه داری در جامعه ای از تولید کنندگان کالا، یعنی تولید کنندگان فردی رسوخ کرد که رابطه اجتماعی آنها به وسیله مبادله تولیدات شان انجام می گرفت. ولی هر جامعه ی متکی به تولید کالایی دارای این ویژگی است که در آن تولید کنندگان تسلط بر مناسبات اجتماعی خود را از دست می دهند. هر کس به کمک وسایل تولیدی ای که تصادفا در اختیار دارد و به خاطر نیاز خاص به مبادله، محصولات خود را تولید می کند. هیچ کس نمی داند چه مقدار از کالایش به بازار راه خواهد یافت، چقدر از آن اصلا مورد نیاز است، هیچکس نمی داند برای کالای خاص اش تا چه حد نیاز واقعی موجود است، آیا مخارج آن را در خواهد آورد و اصولا قادر به فروش آن خواهد بود؟ هرج و مرج در تولید اجتماعی حکمفرماست »(61-60)
وی در توضیح تکامل فرایند مزبور چنین می نویسد:
« ولی همراه با توسعه تولید کالایی و به طور مشخص با پیدایش شیوه تولید سرمایه داری، قوانین تا به حال مستتر در تولید کالایی، آشکارتر و نیرومندتر وارد عمل شدند. اتحادیه های قدیمی شروع به تجزیه کردند، مرزهای بسته قدیم در هم شکسته شد، تولید کنندگان بیش از پیش به تولید کنندگان مستقل و منفرد تبدیل گردیدند. هرج و مرج اجتماعی نمایان گشت و هرچه بیشتر به مرحله اوج خود نزدیک می شد. ولی وسیله اصلی ای که شیوه تولید اجتماعی را توسعه می داد، چیزی درست متضاد با هرج و مرج بود: یعنی سازماندهی اجتماعی تولید در یکایک بخش های تولیدی...تضاد بین تولید اجتماعی و تصاحب سرمایه داری اکنون به صورت آنتاگونیسم میان تشکیلات سازمان یافته ی تولید در یک یک کارخانه ها، و هرج و مرج تولید در مجموعه جامعه در آمده است.( همان، ص 64- 63، تأکید از ماست، به روی عبارات دوم در آنتی دورینگ تأکید شده است)
آنچه انگلس در اینجا به آن توجه می کند، شکل دیگری از بروز تضاد اساسی بین تولید اجتماعی و تصاحب خصوصی سرمایه دارانه است. این شکل بروز، در عرصه ی تولید است و وجوهی دوگانه دارد. از یک سو، وجهی دیگر از تصاحب خصوصی است و از سوی دیگر وجهی از اجتماعی شدن تولید.
 وجهی که شکل بروز تصاحب خصوصی است، هرج و مرجی است که در تولید کالایی سرمایه داری حکمفرماست. این  هرج و مرج خصلت بی برنامگی بیرونی تولید و در سطح جامعه است. وجهی که به اجتماعی شدن تولید اشاره دارد، با برنامه بودن درونی تولید در مؤسسات جداگانه می باشد. با برنامه بودن درونی آن در این است که چه چیز، با چه کیفیت، چه مقدار و چگونه تولید شود. بر مبنای این برنامه ریزی، سازماندهی اجتماعی تولید شکل می گیرد.
 به این ترتیب، دو شق و دو وجه متضاد در این قضیه، عبارتند از برنامه ریزی و سازماندهی بر مبنای آن در تک تک کارخانه ها و مؤسسات از یک سو، و فقدان برنامه ریزی و سازماندهی منظم اجتماعی در جامعه از سوی دیگر. در نتیجه امر دوم، هرج و مرج در تولید پدید می آید. هرج و مرج ناشی از این است که هر سرمایه دار تنها به منافع و سود خود فکر می کند و کاری به نیازهای جامعه ندارد. این هرج و مرج همچنان که گفتیم خود شکلی از بروز همان تصاحب و تملک بر وسایل تولید است. در مقابل آن، برنامه ریزی و سازماندهی کار و تولید در یک واحد، شکلی از اجتماعی شدن تولید است.
بنابراین، تضاد میان سازماندهی در یک مؤسسه و هرج ومرج در اجتماع، شکل دیگری از بروز تضاد میان اجتماعی شدن تولید و تصاحب خصوصی است.
روشن است که تضاد میان سازماندهی در موسسات جداگانه و آنارشی در عرصه ی جامعه، بروز تضاد اساسی، نه در عرصه ی مبارزه طبقاتی، بلکه در عرصه ای متفاوت با آن، یعنی عرصه اقتصادی و مسئله برنامه ریزی اقتصادی و سازماندهی تولید است و ربط مستقیمی به عرصه ی مبارزه طبقاتی و تضادهای طبقاتی ندارد. این تضاد نیز تجلی همان تضاد اساسی یعنی تضاد میان اجتماعی شدن تولید و تصاحب خصوصی ابزار و وسائل تولید است که شکل بروز آن در مبارزه طبقاتی در مبارزه میان طبقه کارگر و بورژوازی است.
به بیانی دیگر، شکل تجلی این تضاد در عرصه مبارزه طبقاتی همچنان که در ادامه خواهیم دید، بین طبقه کارگر که نماینده نیروهای مولد نوین اجتماعی شده و سازماندهی تولید اجتماعی در موسسات جداگانه است، و از سوی دیگر هرج و مرجی است که تولید سرمایه داری پدید می آورد و اساسا تجلی همان تصاحب خصوصی ابزار و وسائل تولید به وسیله بورژوازی است. از این رو مقدمتأ می توانیم بگوییم که شکل تجلی تضاد مورد بحث در عرصه مبارزه طبقاتی، تضاد بین سرمایه داران نیست.
در عین حال تا آنجا که به تضادهای درون بورژوازی یعنی رقابت اقتصادی میان لایه های متفاوت این طبقه بر می گردد، این تضاد در مبارزه طبقاتی شکلی جانبی از تجلی تضاد اساسی است. این تضاد درون مالکین خصوصی وسائل تولید است؛ یعنی تضاد درون تصاحب کنندگان وسائل تولید که خود یک سر تضاد اساسی است.
 در اینجا باید توجه کنیم که تضاد بین بورژواها در عرصه اقتصادی، خود شکل تجلی یک جهت از وجه اقتصادی تضاد بین ارگانیزاسیون و آنارشی، یعنی همان آنارشی یا هرج ومرج تولیدی است که بر مبنای رقابت پدید می آید. این تضاد در اشکال اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز بین لایه های درونی سرمایه داران بروز می کند.
اکنون می توانیم این گونه استنتاج کنیم که تضاد مورد بحث یعنی تضاد میان ارگانیزاسیون و آنارشی، شکافی در جامعه به وجود می آورد و این شکاف در مبارزه طبقاتی به شکل اصلی مبارزه طبقه کارگر با بورژوازی بروز می کند. یعنی اجتماعی بودن تولید نیازمند آن است که برنامه ریزی و سازماندهی اجتماعی تولید در یک موسسه، به برنامه ریزی و سازماندهی تولید در اجتماع کشیده شود. در حالی که دود اصلی هرج و مرج اجتماعی که بر ضد اجتماعی شدن تولید عمل می کند به چشم طبقه کارگر که جمعیت اصلی هر نظام سرمایه داری توسعه یافته ای را تشکیل می دهد، می رود و ضربات وحشتناک آن بر پیکر طبقه کارگر فرود می آید. در عین حال، حل این تضاد جز به وسیله سلب مالکیت از سرمایه داران مقدور نیست.
در بخش بعدی به نظرات انگلس در مورد روابط این دو شکل بروز تضاد اساسی سرمایه داری و نیز به استنتاجات وی از تکامل این تضادها توجه خواهیم کرد.
ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه نخست اردیبهشت 1399

یادداشت
1-     باید توجه کرد که بحث ما در اینجا به طور کلی بر سر یک نظام سرمایه داری توسعه یافته است و نه در مورد کشورهای زیر سلطه امپریالیسم.

روز اول ماه مه بر کارگران جهان خجسته باد


روز اول ماه مه بر کارگران جهان خجسته باد

 امسال در حالی روز 11 اردیبهشت، روز جهانی کارگر فرا می رسد که فضای جهان و به خصوص مبارزه بین طبقه کارگر و زحمتکشان و حکومت های ارتجاعی، تحت تأثیر شیوع بیماری کرونا قرار گرفته است و بسیاری از مردم در کشورهای گوناگون یا به این بیماری مبتلا شده و یا جان خود را از دست داده اند.
معمول چنین است که در مواقعی که پای بلایی طبیعی در میان است، چند صباحی وضع به گونه ای می گردد که تضادهای حاد بین طبقات مردمی و حکومت ها تا حدودی به پس رانده شده، دچار وقفه گردیده و یا به تأخیر انداخته می شود. از این سوی، گونه ای ائتلاف ناخواسته و اجباری بین مردم و حکومت های وقت پدید می آید، یا به نوعی دیگر، آنجا که مبارزه در حال اعتلاء و شدید است، گونه ای افت و سردی به وجود می آید؛ و این بیشتر بدین علت است که اکثر امکانات و نیز وظیفه سازماندهی و مبارزه با بیماری ها و بلایای طبیعی، خواسته و ناخواسته در دست حکومت هاست و این آنها هستند که باید امور برنامه ریزی، تدارکات، آماده سازی و اجرا را انجام دهند.
 اما  آنچه در پی بروز کرونا، و پیش از آن، دیگر مصائب طبیعی همچون زلزله و سیل و غیره، به وجود آمد، از هر لحاظ که درنظر گیریم، به واسطه بی تفاوتی، کوتاهی و فرصت طلبی تمام عیار حکام مرتجع ایران، صدها بار بدتر از آن وضعی بود که می توانست به وجود آید.
درواقع، در تقابل با این بیماری کشنده، یکی از اسفناک ترین وضعیت ها را مردم ایران به ویژه کارگران و زحمتکشان پیدا کردند. پیش از شیوع آن، مسائل و مشکلات اقتصادی و سیاسی تمام مردم به ویژه کارگران و زحمتکشان با این حکومت به اندازه ای زیاد بود که تصور حل آنها بسیار دشوار می نمود، و درست به همین دلیل شکاف میان مردم و حکومت بسیار عمیق تر شده و مبارزه با حکومت مرتجع به ویژه باند خامنه ای و سپاه پاسداران، ماه به ماه و روز به روز گسترده تر، افزون تر، شدیدتر و خونین تر می شد. اکنون با افزوده شدن این بیماری، گرچه در مبارزه با حکومت افت نسبی پدید آمد، اما اساسا به دلیل بی تفاوتی حکومتگران به وضع مردم و ابن الوقتی و فرصت طلبی های آنان برای سوء استفاده از شرایط جاری، شرایط زندگی مردم و کارگران به کرات بدتر شد و شکاف های موجود ده ها و صدها بار بیشتر و ژرف تر گردید.
حکومت استبدادی - مذهبی کنونی، نماینده مرتجع ترین سرمایه داران، دلالان، پااندازان، اختلاس گران، دزدان، قاچاقچیان و نان به نرخ روز خورهای وابسته است، و در مسائل اساسی اقتصادی، برده ی بی چون و چرای قدرت های بزرگ امپریالیستی است. این حکومت همواره نگاهش به  این دارودسته های بندوبست چی و فاسد بوده و در دفاع از منافع  آنهاهیچ کم نگذاشته است. هر آنجا که نیاز بوده، پا پیش گذارد و مشکلات مردم را حل کند، در بلایایی چون سیل و زلزله و ریز گردها و غیره، یا پا پس کشیده و مردم را تنها گذاشته است، و یا در دفاع از منافع این متحجرین منفور، خود همچون بختکی وبال مردم و همیاری ها و کمک رسانی های ساده و بی غل و غش آنها گردیده است. و آنجا که کارگران و زحمتکشان وضع زندگی شان را برنتابیده و به اعتراض و شورش برخاسته اند، به انواع سرکوب، از بازداشت و شکنجه و زندان  گرفته تا کشتار خونین در خیابان ها، دست زده است.
بروز و شیوع کرونا نیز از آنچه گفتیم مستثنی نبوده است. از آغاز نه تنها هیچ گونه پیشگیری ای از رسوخ این بیماری و شیوع آن در ایران نکردند، بلکه برعکس گویی بی میل نبودند که این بیماری شیوع یابد و مردم دچار بلایی دیگر گردند و نیز بهایی سنگین که باید مردم می پرداختند، دستاویزی گردد تا درخواست رفع تحریم ها را پیش گذارند. از سوی دیگر زمانی که این بیماری شیوع یافت و بسیاری از مردم سرزمین ما را به کام مرگ فرستاد( تاکنون حداقل بیست هزار کشته)، رفتار و کرداری همچون موارد دیگر داشته و نه تنها ناتوانی خود را در مورد کنترل و سازماندهی وضع و تهیه  و تدارک نیازهای بهداشتی به اثبات رساندند، بلکه تا توانستند پنهان کاری کردند و دروغ گفتند.
در همین گیر و دار، تحقیر آمیزترین  وضعیتی که آنها برای طبقه کارگر رقم زدند، با 21 درصد افزایش پایه دستمزد کارگر، مصوبه 1835000تومانی به عنوان حداقل حقوق بوده است. و این در شرایطی است که با این تورم و گرانی روزمره و ساعت به ساعت، تهیه حداقل وسائل معیشت و خورد و خوراک و پوشاک و کرایه خانه و بهداشت و درمان، با یک محاسبه سر انگشتی بالغ بر 9 میلیون تومان می شود. از سوی دیگر، نه تنها بحران اقتصادی و تحریم ها و رکود بیشتر شده و کارخانه ها یک به یک بسته و کارگران را به خیابان می ریزند، بلکه بلای کرونا نیز مزید بر علت شده و هر سرمایه دار و یا گروه سرمایه داری از این فرصت استفاده کرده و حقوق های کارگران را تا آنجا که توانسته اند و می توانند به تعویق می اندازند و کارگران به ناچار باید در این اوضاع گرد آیند و از خواستار پرداخت های عقب افتاده گردند. اینجا نیز دم و دستگاه فرهنگی و اطلاعاتی و نظامی رژیم مستبد مذهبی به پیش می آید و با انواع اتهامات و تهدید ها، کارگران  را مجبور می کند که پا پس گذارند و عقب بکشند و از حقوق حقه خود چشم بپوشند. همین اواخر(23 فروردین) دادگاه اراک 16 نفر از کارگران هپکو را برای روز 30 فروردین احضار کرده و به اصطلاح خواسته پیش از رسیدن 11 اردیبهشت، دست کارگران را مبارزه برای خواست هاشان ببندند.          
 وضعیت در کشورهای سرمایه داری و امپریالیستی اصلی نیز با کمی تفاوت از همین قرار است. این کشورها به این دلیل که تمامی جهان را می چاپند، این امکان را دارند تا حدودی کارگران و زحمتکشان و حقوق بگیران کشور خویش را«هندل» کنند ودر این اوضاع بخور نمیری به آنها بدهند. گرچه نه تنها پیش از این، از گرده آنها، تا آنجا که توانسته اند، کشیده اند، بلکه پس از این و به محض بازگشت به کار، بیشتر از آنها خواهند کشید و این جدای از نرخ تورم و بهای مایحتاج عمومی و در این کشورهاست که گاه در سال در چندین نوبت بالا می رود.
 از سوی دیگر تا آنجا که به مسئله کنترل و سازماندهی جلوگیری از شیوع بیشتر و مرگ و میرمربوط است، ثروتمندترین این دولت ها یعنی آمریکا، انگلیس، فرانسه و ایتالیا ناتوانی مطلق خود را به اثبات رسانده اند. تعداد کسانی که آلوده شده اند، بسیار زیاد و مرگ و میر فراوان بوده است. در این گیرو دار حضرات سرمایه داران مال پرست و سودجو بر سر تهیه واکسن کرونا و خرید امتیاز آن کورس گذاشته اند، تا زمانی که تهیه شد به بالاترین درجه ممکن سود ببرند. در این کشورها به ویژه وضع به گونه ای است که بیشترین تلفات از میان طبقه کارگر و زحمتکشان بوده است. در آمریکا این تلفات در میان توده های سیاه در حدی غیر قابل قیاس به مابقی نژادها بوده است.
حال این وضعیت را مقایسه کنیم با مخارج عظیمی که حضرات سرمایه داران در رقابت با یکدیگر برای نیروهای امنیتی و نظامی، ارتش ها و سلاح های کشتار جمعی و نیز تجملات خود صرف می کنند. این مقایسه و مشاهده ی چنین شکاف بزرگی، به خوبی نشان می دهد که جهان بدان سو می رود که در نظر طبقه کارگر و زحمتکشان،  این حکومت ها همچون زائده ای که نیاز به دور انداختن آن هست، جلوه کنند و وظیفه برپایی سوسیالیسم همچون یک نیاز و یک ضرورت بی و برگرد مقابل پای اکثریت مردمان جهان قرار گیرد.
تا آنجا که به طبقه کارگر ایران مربوط است، آینده از یک سو برای این طبقه و زحمتکشان مخاطرات فراوان دارد و بخش های زیادی از این طبقه باید با بدبختی و فلاکت و نیستی دست و پنجه نرم کنند. اما از سوی دیگر، وضع برای حکومت نیز مخاطره آمیز است و شرایط به گونه است که با بیکاری فزاینده طبقه کارگر و فقر و بی چیزی این طبقه و نیز تمامی زحمتکشان شهر و روستا، آنچه که در آن چند روز دی ماه و در اعتراض به افزایش قیمت بنزین گذشت، در ابعادی بس گسترده تر و شدیدتر به وجود آید.

گرامی باد اتحاد تمامی کا رگران و زحمتکشان جهان
سرنگون باد حکومت جمهوری اسلامی و تمامی امپریالیست ها
 برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق
زنده باد کمونیسم 
گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
9 اردیبهشت 1399