۱۳۹۸ دی ۲۵, چهارشنبه

تداوم مبارزه دانشجویان علیه باند جنایتکار خامنه ای



تداوم مبارزه دانشجویان علیه باند جنایتکار خامنه ای

با برخی اضافات -27 دی ماه 98

اکنون چهار روز از اعتراضات اخیرعلیه شلیک به هواپیمای مسافری بری اوکراینی و سرنگون کردن آن به وسیله حکومت اسلامی به ویژه دارودسته خامنه ای و شرکا پاسدارش می گذرد. این مبارزه  به وسیله دانشجویان دانشگاهها زنده نگاه داشته شده، به بیشتر دانشگاههای کشور کشانده شده و کماکان ادامه دارد.
سیاست های حکومتی و مبارزات مردمی
مبارزات موجود در جامعه ایران عموما با واسطه انگیزهای متفاوت اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی صورت می گیرد. هر نقشه و برنامه ای، هر سیاست داخلی و یا خارجی و یا هر اقدامی و در هر زمینه ای که به گونه ای فشار اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی را روی مردم بیشتر کند، به برخاستن بخشهایی از جامعه منجر می گردد. سیاست های اقتصادی که فشار اقتصادی را بیشتر کند، نخست طبقه کارگر و دیگر طبقات زحمتکش و فقیر و محروم جامعه را بر می انگیزد که در زیر فشار خرده کننده ای به سر می برند.(1) سیاست های خفقان آوردر زمینه محدود کردن آزادی های سیاسی و اجتماعی و یا فرهنگی، لایه ها و طبقات میانی جامعه به ویژه دانشجویان و روشنفکران را به غلیان در می آورد. سیاست های ضد زن، ضد ملیت ها و یا ضد اقلیتهای مذهبی، مبارزات زنان، ملیت ها و پیروان جریان مذهبی غیر حاکم را سبب می شود.
 این گونه، هر مسئله ای که رژیم روی آن دست می گذارد، با واکنش اعتراضی لایه ها و طبقات معینی روبرو می شود و مبارزات آنها را به همراه دارد. در عین حال و عموما این گونه است که هر کدام از این مبارزات که بر اثر یک سیاست معین در زمینه ای معین برانگیخته می شوند، تبدیل  می شود به خواستی عمومی یعنی سرنگونی حکومت اسلامی.
 اکنون سرنگون کردن هواپیمای مسافری آن مسئله ای است که نخست خشم و اعتراض دانشجویان را بر انگیخته است و مبارزات تداوم یافته آن ها را سبب شده است.
خصال مبارزه دانشجویان
 نخست این مبارزات واکنش بخش روشنفکری جامعه نسبت به سرنگون کردن هواپیما می باشد. این از یک سو واکنشی است نسبت به یک اقدام جنایتکارانه حکومت که به گونه ای عامدانه و طبق نقشه ای از پیش تعیین شده به هواپیمای مسافربری اوکراینی موشک شلیک کرده است، و از سوی دیگر واکنشی است نسبت به کشته شدن بیش از 150 نفر ایرانی که بیشترین آنها دانشجو و یا دارای رتبه های دانشگاهی بودند، و از سوی سوم واکنشی است نسبت به دروغ ها و فریب های بی شمار از جانب حکومت و از جمله دروغ ها در مورد اینکه سانحه و نقص فنی موجب سقوط هواپیما شده و نیز حکایت ضجه و ناله های سران جمهوری اسلامی نزد آمریکا و حکایت مضحک «انتقام سخت» و شیره مالیدن سر مردم، و بالاخره از سوی چهارم واکنشی عملی است و به مثابه یک آلترناتیو عملی، درست در برابر برنامه های عزاداری و سوگواری برای قاسم سلیمانی قرار می گیرد که جمهوری اسلامی برایش سنگ تمام گذاشت و توده ها را با فریب به آن کشاند.
 نکته اخیر یک مسئله دیگر را در خود دارد و حکایت از تضادی درون خلق می کند. تضادی که به شکل مباحث و جدل های مفصل میان لایه های گوناگون جامعه، به ویژه در فضای مجازی وجود داشت. در تمامی چند روزی که پس از ترور سلیمانی گذشت و واکنش ایران و سرنگونی هواپیما رویدادهای آن بودند، تضاد بین بخش آگاه جامعه و بخش ناآگاه که به وسیله شخصیت پردازی های فریبکارانه حکومتی و نیز مذهب مسخ شده اند، به شدت جریان داشت. روشن است که بخش هایی از جامعه به ویژه میان لایه های زحمتکش و تهیدست و به طور کلی بخشی از مردم عادی تصوراتی بسیار نادرست و از ریشه خطا در مورد شخصیت سلیمانی داشته اند.
و به راستی زمانی که نویسنده ای مانند محمود دولت آبادی با دست انداختن به اندیشه های شبه انسان گرایانه( اومانیستی) و پنهان شدن پشت  «استعدادهای وطن» و «فرزندان میهن»، چهره جنایتکار و جلادی مانند سلیمانی را رنگ آمیزی می کند، چه انتظاری می توان از فرد عادی داشت که می تواند اسیر داستان پردازی ها و شخصیت پردازی های تماما دروغ حکومتی شود؟
و یا زمانی که برای هنرمندان به اصطلاح تراز اول کشور، سلیمانی مانع آمدن داعش به کشور شده است و داعش هم از دید اینان یعنی سر بریدن جلو دوربین، و بنابراین سنگسار کردن زنان و قطع انگشت و دست، کاری داعشی نیست، آنگاه چه انتظاری می توان از فرد عادی داشت که  همیشه هشتش  گرو نه است و هزار و یک گرفتاری آب و نان دارد و اساسا فرصتی برای اندیشیدن درباره مسائل کشوری ندارد؟
 این جا جامعه از نقطه نظر آگاهی و در مورد مسئله ای واحد دو پاره می شود. بخش آگاه و پیشرو در آن مسئله مشخص در مقابل بخش نا آگاه موضع گیری می کند و به مبارزه نظری و عملی بر می خیزد.(2)این مبارزه به شکل پاره کردن عکس ها و بنرهای تبلیغاتی در مورد سلیمانی که از سوی حکومت در جای جای شهرها نصب شده بود، روی داد.(3)
و بالاخره این نخستین مبارزات دانشجویی است که به این ابعاد گسترده و با چنین شعارهایی که در مجموع رادیکال هستند، رسیده است. خامنه ای و دارودسته اش همواره تلاش کرده اند که با گسیل بسیجی ها و لباس شخصی ها به سراغ دانشجویان نگذارند این کانون مهم مبارزه انقلابی فعال شود. در وضعیت پس از سرکوبی خونبار مبارزات آبان امسال  آنها نتوانستند واکنش همیشگی و دلخواه خود را در مقابل دانشجویان نشان دهند. اینک چگونگی سرنگونی هواپیمای مسافری دوباره آنها را در همان وضعیت نگاه داشته و آنها نمی توانند دانشجویان را آن گونه که می خواهند سرکوب کنند. 
پروژه به میدان آمدن «گروه نفوذی»
 خامنه ای و سران پاسدارش نیز حسابی قافیه را باخته اند و تا بیایند و بر اوضاع مسلط شوند- اگر بتوانند مسلط شوند- زمان می برد. عجالتا قرار است گروهی مانند «گروه خودسر در وزارت اطلاعات» و البته این بار در سپاه و زیر نام «گروه نفوذی»به کمکشان بیایند. گویا حضرات پس از اینکه تمام سناریوها و  فرضیه را مرور کردند و دیدند راهی برای در رفتن از زیر زدن عمدی هواپیما وجود ندارد، قرار شده به سراغ« گروه نفوذی»  رفته، این حضرات را به میدان بیاورند. این گروه نفوذی( ویا خودسر)همیشه این جور مواقع پیدایش می شود. یعنی زمانی که رژیم اقدام جنایتکارانه ای انجام داده و مانده که چگونه از زیرش در برود. «گروه خودسر» خودی و خیرخواه حکومت است و «گروه نفوذی» بدخواه.  اینجا وضع گونه ای است که باید گروه نفوذی وارد معرکه شده و قبول مسئولیت نماید. گروه نفوذی که دال بر حضور شیطان در جمهوری اسلامی است، می خواهد شیرینی اتحاد مردم زیر پرچم جمهوری اسلامی را به کام خامنه ای و حکومتیان تلخ کند. این ها گروههای آمریکایی و اسرائیلی هستند که درون سپاه پاسداران نفوذ کرده اند. با به میدان آمدن «گروه نفوذی» دیگر هیچکس حق ندارد درباره هواپیما صحبت کند و سرنگون کردن هواپیمای اوکراینی و جان باختن 176 انسان به پایان می رسد!
 در ضمن برای دلایل زدن هواپیما فرضیه های گوناگونی همچون «نسبت دادن آن به آمریکا» و نیز «وجود برخی دانشمندان هسته ای در آن» و یا «خواست روسیه برای فشار وارد کردن به اوکراین» طرح شده است.  ظاهرا دلایل گروهی که می گویند که هدف جمهوری اسلامی، زدن هواپیما را به گردن آمریکا انداختن بوده است-  زیرا سرنگون کردن هواپیمای مسافری ایران در جنوب به وسیله آمریکا پیش از پایان جنگ با عراق را به خاطر مردم می آورد - از بقیه قوی تر است. از دید اینان، این پروژه به علت عدم واکنش آمریکا به حملات موشکی سپاه به پایگاه آمریکایی در عراق، شکست خورد.
درعین حال، اگر حتی آمریکا واکنش نشان می داد، باز هم بر خلاف ادعاهای سران سپاه که «اگر خودمان نمی گفتیم کسی نمی فهمید»، روشن کردن این قضیه که کار آمریکا نبوده، خیلی مشکل نمی نمود. اما اگر به واقع چنین برنامه ای بوده باشد آنگاه باید گفت این عمل ناشیانه و نشان از محاسباتی بسیار احمقانه بوده است. اما حکومت قرار است حماقت ها و سفاهت هایی از این بیشتر مرتکب شود!؟
تحلیل طبقاتی و مبارزه طبقاتی
 در بالا ما صحبت از رویارویی بخش آگاه با بخش ناآگاه صحبت کردیم. و گویا اینجا ما صرفا «آگاهی» و یا روشنفکران را ملاک گرفته ایم و نه طبقات را. اما مسئله ورود دانشجویان به گونه ای گسترده، تنها به معنای ورود بخش آگاه جامعه به مبارزه نیست، بلکه در عین حال به معنای ورود بخش های پیشرو طبقات مردمی از چپ و دموکرات و حتی لیبرال، و واکنش بخش آگاه و پیشرو این طبقات که در میان دانشجویان نماینده دارند، به مسائل نیز هست.  از سوی دیگر، این به معنای ورود بخش هایی از خرده بورژوازی به ویژه بخش های میانی و مرفه این طبقه به مبارزه عمومی کنونی نیز می باشد.  
این نکته در مورد هنرمندان نیز راست در می اید که برای نخستین بار در به شکلی گسترده به مبارزه ای غیر انتخابات ریاست جمهوری و یا مجلس و عموما پیروی از اصلاح طلبان پیوسته اند. اگر ما هنرمندان را( جدا از اینکه هنرمندان همچون دانشجویان، ایدئولوگ های هنری طبقات گوناگون  و بیانگر منافع طبقات متفاوتی هستند) نیز عمدتا جزو بخش میانی و مرفه خرده بورژوازی به شمار آوریم، ورود گسترده هنرمندان ( و نیزتا کنون لایه های از روزنامه نگاران) به معنای ورود طبقه خرده بورژوازی( بیشتر بخش های میانی و مرفه این طبقه) یا« طبقه متوسط» به مبارزه نیز هست. زیرا هنرمندان نیز از یک سو به واسطه موقعیت خود در جامعه و جایگاه طبقه ای خود و از سوی دیگر به سبب این که بیشتر بیانگر اندیشه های منظم این طبقات( و نه طبقه کارگر یا طبقه خرده بورژوازی فقیر) هستند، نیز جزو این طبقه به شمار می روند.
 طبقه خرده بورژوازی( در اینجا بخش های میانی و مرفه آن مد نظر است) در جنبش دموکراتیک انقلابی ای که از سال 1376 ابعادی گسترده یافت، کمابیش و همواره حضور داشته است؛ گرچه با حاکمیت اصلاح طلبان بر جنبش، بیشتر پیرامون آنها حلقه زده بود و به دنبال تغییر و تحولی «تدریجی، آرام و صلح آمیز» در حاکمیت بوده است. فرایند شکست اصلاح طلبی و پیوستن بخش های راست این جریان به حکومت کنونی و جیره خوار حکومت شدن، و نیز تجزیه و پخش و پلا شدن بخش های میانه و به اصطلاح چپ این جریان از یک سو، و درندگی ها و وحشیگری های بی پایان حکومتگران کنونی به ویژه باند خامنه ی از سوی دیگر و نیز سقوط مداوم سطح زندگی این لایه ها و طبقات، بخش های آگاه این طبقات را بیشتر از گذشته فعال کرد.
البته هنوز دیگر لایه های این طبقات، یعنی تولید کنندگان کوچک، کسبه بازار و کارمندان ادارات و موسسات و...، فعال نشده اند. امری که دیر یا زود به وقوع خواهد پیوست.
هرمز دامان
بیست پنجم دی ماه 98
یادداشت ها
1-   صحبت ما در مورد مجموع مبارزات طبقه کارگر و در شرایط کنونی است. روشن است که کارگران در قبال فشارهای سیاسی و یا فرهنگی همواره حساس بوده اند. از یک سو این طبقه، آنجا که متشکل حرکت نکرده است، اغلب دنباله رو طبقات دیگر در مبارزه بر سر مسائل سیاسی و فرهنگی بوده و از سوی دیگر، هرکجا توانسته به گونه ای متشکل حرکت کند( سندیکای کارگران شرکت واحد تهران، سندیکای هفت تپه و نیز مبارزات کارگران کارخانه های نیشکرهفت تپه، ملی فولاد اهواز و نیز هپکو و آذرآب) واکنش های خود را در مورد مسائل سیاسی و فرهنگی  تا حدودی و به خوبی نشان داده است. در مجموع فعالیت و مبارزه سیاسی همه جانبه طبقه کارگر تنها زیر رهبری تشکیلات سیاسی این طبقه می تواند به اوج شکوفایی برسد.
2-   باید توجه داشت که ما در مورد یک مسئله مشخص صحبت می کنیم.  تقسیم بندی عام مردم به مردم آگاه و مردمان عادی یا نخبه و عامی: ( و نه طبقاتی آنها و بنابراین تقسیم  درون هر طبقه به پیشرو، میانه و عقب مانده) تقسیم بندی دقیقی نیست و این گونه نیست که همواره جواب دهد( مگر اینکه از نمایندگان آگاه طبقات مختلف در مقابل توده های میانی و عقب مانده آن طبقات صحبت شود و تازه این نیز شامل آنچه در پی می آید خواهد شد). به این معنا که آگاهی یک سو و در سمت نخبگان و فقدان آگاهی در سوی دیگر و در مورد عوام باشد. برخی اوقات مردم عادی( یا عوام) بسیار بهتر از مردم به اصطلاح آگاه و یا نخبه ها می اندیشند. در همین مسئله مورد بحث بسیاری از مردمان عادی بهتر از دولت آبادی و فلان هنرپیشه سینما می اندیشیدند.
3-   گفتنی است که گروهی فرصت را غنیمت شمرده و شروع کردن به مشتی اراجیف در مورد مردم ایران ردیف کردن. حضرات این دیدگاه مشمئز کننده را رواج دادند که مردم ایران « هرهری اندیش( همان «هرهری مذهب» کذایی) هستند و امروز یک چیز می گویند و فردا چیز دیگر. بعد هم یک مثال بی مسما و نادرست از نظر اسناد و مدارک تاریخی را برای نظرات سخیف خود می آوردند که مگر نبود در زمان مصدق که دیروزمی گفتند «زنده باد مصدق» و روز بعد گفتند «مرگ بر مصدق» و «زنده باد شاه».
در مورد وقایع تاریخی سرهم شده ای که در این موردگفته شده، در تاریخ های قابل اعتماد از جمله کتاب گذشته چراغ آینده است صحبت شده است؛ اما در این مورد ویژه: به وسیله دیالکتیسن ها ی بزرگ گفته شده که برای برخی«تصور تضاد امر دشواری است». تصور یگانگی بهتر با مذاق اینان جور در می آید. برای همین آنها نمی توانند تصور کنند که امروز مردم یک جور باشند و فردا جور دیگر. امروز یک تضاد عمده شود و فردا تضادی دیگر، امروز یک جهت یک تضاد عمده شود و فردا جهتی دیگر در یک تضاد و بنابراین بین دیروز و امروز تضادی به وجود آید. مسائل و صفوف را هم تضادها از یک دیگر تفکیک می کنند. پرسش این است که مردم ایران چه باید می کردند؟ چون عده ای از این مردم در مراسم عزاداری دیروز- و البته با تصوراتی نادرست- شرکت کرده بودند، امروز باید در مقابل زدن هواپیما سکوت می کردند تا متهم به «هرهری مذهب» بودن نشوند؟


۱۳۹۸ دی ۲۱, شنبه

آغاز اعتراضات مردمی علیه حکومت


  آغاز اعتراضات مردمی علیه حکومت 

همان گونه که متصور بود، در واکنش به سرنگون کردن هواپیمای مسافربری اوکراینی به وسیله موشک سپاه پاسداران و قربانی کردن 176 نفر اعتراضاتی به وجود آمد. این مبارزه به وسیله دانشجویان شجاع دختر و پسر دانشگاه های امیر کبیر و پلی تکنیک و شریف تهران یعنی بخش روشنفکری آغاز شد و به مردم کوچه و خیابان گسترش یافت. در عین حال این مبارزه از تهران به شهرستان ها گسترش یافت و تا کنون اصفهان، رشت و همدان، شیراز، مشهد، کرمان  شهرهایی بوده اند که اعتراضات در آنها به وقوع پیوسته است. این مبارزات هر لحظه گسترش و شدت می گیرد.
نکاتی در مورد این مبارزه :
1-   این مبارزه بر خلاف مبارزه علیه افزایش قیمت بنزین  که به وسیله تهیدستان آغاز شد، به وسیله حساس ترین بخش جامعه یعنی دانشجویان آغاز شد و به توده های مردم گسترش یافت و یا در حال گسترش یافتن است.
2-   این امر دور از انتظار نیست که در این مبارزه، نه تنها توده های محروم و ستمدیده  شرکت کنند، بلکه  مبارزه به گونه ای پیش رود که طبقات میانی نیز به اعتراضات بپیوندند. فاجعه به وجود آمده مسئله تمامی مردم ایران است.
3-   شعارهای محوری مبارزه علیه خامنه ای، سپاه پاسداران، آخوندها، نظام ولایت فقیه و کل نظام جمهوری اسلامی است.
4-   شعارهای مبارزه در مجموع  دقیقتر، هدف های آن روشنتر و نیز رادیکال تر است.
5-   عجالتا نظام در شرایط  قفل شده ای(آچمزی) قرار دارد؛ تمرکزش را از دست داده و قادر به حرکت با برنامه و نقشه نیست. از یک سو تازه مراسم عزاداری برای سلیمانی را پشت سر گذاشته و به اصطلاح اتحاد مردم را زیر رهبری خودش زیر زبان مزه کرده و کلی« قند تو دلش آب شده» که کشتار جوانان به ویژه جوانان معترض کارگر و دیگر طبقات زحمتکش و ستمدیده در آبان به این تجمع برای سوگواری کشیده شده است و اکنون نمی خواهد این مزه از زیر زبانش در رود و به این زودی به وسیله به گلوله بستن تظاهر کنندگان، وضع را به  پیش از ترور سلیمانی برگرداند. از سوی دیگر، خود به طور رسمی اعلام گناهکاری کرده و گرچه به دروغ گفته که شلیک به هواپیما اشتباهی انسانی بوده است اما با اعتراف به گناه آن هم پس از سه روز دروغ گویی و فریب مردم، حق را به جانب مردم و اعتراض آنها داده است. این وضع بیشتر موقعیت آنها را  حداقل در روزهای نخستین اعتراضات مانند رویدادهای دی ماه 96 می کند تا آبان 98.
6-   روشن است که این بار هم همچون مسئله افزایش بنزین، شلیک به هواپیمای مسافربری و قربانی کردن مسافران آن علت اساسی این اعتراضات نیست، بلکه تضاد کل طبقات مردمی ایران با این نظام قرون وسطایی علت آن است. خواه افزایش قیمت بنزین و خواه این واققه تنها جرقه هایی هستند که تضاد مزبور را شعله ور کرده و اجزاء آن را گسترش و رشد بیشتری می دهند.
7-   این امر احتمال زیاد دارد که در صورتی که مبارزه هرچه بیشتر گسترش و تکامل یابد، رژیم دنباله سرکوب آبان را از سر بگیرد.
8-   از سوی دیگر با توجه به این که ایران یکی از پر تنش ترین کشورهای خاورمیانه است، این احتمال که در صورتی که این بار رژیم و پاسدارانش دست به سرکوب خونین بزنند- که در این صورت امکان تعمیق جنبش بیشتر است- پای دخالت امپریالیست ها را برای مداخله باز کنند، زیادتر از سابق است.
   9-   رویدادها شتاب گرفته اند. وقایع به سرعت یکی پس از دیگری رخ می دهند. هر چه مبارزه بیشتر پیش رود، این را که رژیم بیشتر دست و پایش را گم کند و مرتکب حماقت ها و اشتباهات بیشتری شود، بسیار زیاد است. ترور سلیمانی ضربه ای شدید به آنها وارد کرده است و آنها نه در چارچوب تضادشان با امپریالیست ها و نه در چارچوب تضاد تمامی طبقات خلقی ایران با آنها در موقعیت مناسبی قرار ندارند.
   10-   شکی نیست که اکنون بیش از همیشه نیاز به گسترش مبارزات است. شکل خیابانی یکی از اشکال مبارزه است و باید شکل اعتصابات سراسری هم به آن اضافه گردد.
   11-   در صورت بروز اعتصاب از جانب بخش هایی از مردم به ویژه دانشجویان، آموزگاران و فرهنگیان و نیز بازاریان این امکان که سرعت و شدت جنبش بیشتر شود موجود است.

پر توان باد مبارزات ملت ایران علیه جمهوری اسلامی
مرگ بر ولایت فقیه
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران
 گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
22 دی ماه 98

هیولایی به نام جمهوری اسلامی


هیولایی به نام جمهوری اسلامی

امروز 21 دی ماه 98 ستاد مشترک کل نیروهای مسلح و نیز حسن روحانی رئیس جمهور ایران طی بیانیه های جداگانه ای اعلام کردند که هواپیمای اوکراینی در نتیجه شلیک اشتباهی پدافند ضدهوایی سپاه پاسداران سرنگون شده است.
به این ترتیب سقوط هواپیمای اوکراینی و کشته شدن فاجعه بار 176 نفر بر اثر اصابت موشک بوده است و دلایل دیگری که این چند روزه به خورد مردم دادند، تماما دروغ و فریب بوده است.
اطلاعیه های ستاد کل نیروهای مسلح و حسن روحانی اعترافی است آشکار بر یک جنایت هولناک دیگر.
تنها نکته نادرست و در واقع دروغ عیان و آشکار در این اعترافات این است که« خطای انسانی» رخ داده و حادثه مزبور« غیرعمد» و بر مبنای «شلیک اشتباه» پدافند سپاه پاسداران بوده است. برعکس این امر به هیچ وجه نتیجه «خطای انسانی» و «غیرعمد» نبوده، بلکه کاملا طبق برنامه و از پیش تنظیم شده بوده است. همچون بسیاری از حوادث دیگر مانند انفجار ساختمان پلاسکو، سقوط هواپیمای محیط زیستی ها در یاسوج و کشتی  نفت کش سانچی و... که یا قرار بوده حوادثی بیافرینند که حوادث و رویدادهای مضر برای آنها را در سایه برد و یا عده ای مخالف  سیاست های نظام را از بین ببرند.
 دروغ دیگر این است که خامنه ای در جریان نبوده است و تازه پس از دور روز مسائل به اطلاع ایشان رسیده است. حال آنکه این امور تماما زیر نظر خامنه ای انجام شده و می شود.
شکی نیست که این اعتراف، نفرت و خشم مردم ایران را بر خواهد انگیخت و مبارزات نوینی را سبب خواهد شد. اکنون زمانی نیست که خامنه ای و حکومت اش بتوانند به راحتی سال های گذشته هر کاری خواستند، انجام دهند. هر اتفاق و حادثه و رویدادی به یاری افشاگری ها و فعالیت های انقلابی و مترقی می تواند ورق را کاملا بر ضد آنها بر گرداند.
ما ضمن همدردی عمیق با خانواده، فامیل و بستگان قربانیان و ملت ایران اطمینان داریم که خلق ایران دیر یا زود بساط این حکومت ننگین، نکبت بار و هیولایی را جمع کرده و به گورستان تاریخ روانه خواهد کرد.
 گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
21 دی ماه 98    


در مورد هواپیمای اواکراینی و کشته شدن 176 نفر


در مورد هواپیمای اواکراینی و کشته شدن 176 نفر
بخشی از یک مقاله:
نتایج تحقیقات انجام شده تا کنون نشان از زده شدن هواپیما با پدافند است. بدون تردید دولت آمریکا و ترامپ( و همچنین روسیه) اطلاعات جامعی دارند و تا حدودی بخشی از آن را بیرونی کرده اند. دولت های اوکراین و کانادا صریحا گفته اند هواپیما در نتیجه شلیک موشک سقوط کرده است. شرکت های هواپیمایی یکی پس از دیگری پروازهای خود به ایران را حذف کرده اند. از این سو، موسسات و سران جمهوری اسلامی صحبت های متضاد فراوان کرده اند و دروغ های شاخدار ردیف، که آخرین آنها حمل بنزین قاچاق و آتش گرفتن هواپیما در نتیجه احتراق آن بوده است.
 روشن است که کسی موشک حواله هواپیما نمی کند، مگر آنکه به عواقب آن اندیشیده باشد و مگر اینکه فکر کرده باشد که خواهند فهمید با موشک زده شده است. اما برای جمهوری اسلامی چه اهمیتی دارد.
اگر کار سران جمهوری اسلامی باشد که به احتمال فراوان است، آنها به مقاصد خود رسیده اند. اکنون در تمامی رسانه های بین المللی بجای اینکه  درصدر اخبار، ترور سلیمانی و حکایت انتقام کذایی جمهوری اسلامی باشد، صحبت از سقوط هواپیمایی با بیش از 176 سرنشین است. جمهوری اسلامی عجالتا شکاف را پر کرده بود. خسارات را تحمل کردن و سرزنش ها را شنیدن، ساده تر از تحمل آن شکاف مهلک بین مردم  و نظام بود!
می ماند این پرسش اساسی که آیا بهره برداری از تجمع  یک ملت در سوگ یک ضد قهرمان تا کجا می تواند ادامه یابد؟ به نظر ما تا جایی که فعالیتهای آگاه گرانه انقلابی و مترقی و سلسله ای از رویدادهای و یا جرقه ای وضع را بر نگرداند. در بخش گذشته اشاره کردیم که ترور سلیمانی جرقه ای بود که وضع را به سود جمهوری اسلامی برگرداند. اکنون حکایت انتقام و نیز هواپیمای اوکراینی وضع را تا حدودی به ضد جمهوری اسلامی برگردانده است. احتمالا حوادث دیگری نیز در راه است. دیر نیست که فعالیت های آگاه گرانه  و یا اتفاق و رویدادی نقش همان جرقه را بازی کند و وضع را به نفع رشد تضاد تمامی خلق ایران با این رژیم هیولایی برگرداند و آن را رو آورد.( به نقل از مقاله امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه، بخش 10)
 هرمز دامان
20 دی ماه 98


۱۳۹۸ دی ۲۰, جمعه

امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه(10)


امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه(10)

اهداف و استفاده های امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی از ترور سلیمانی
 ظاهرا ترور سلیمانی هم به نفع امپریالیسم امریکا تمام شده و هم به نفع طبقات حاکم بر جمهوری اسلامی. بازی ای  با اصطلاحات رایج «دو سر برد».
اما در حالیکه برای سران آمریکا استفاده از این ترور اساسا وجوهی بیرونی  داشت، و در سیاست خارجی این کشور برای ایجاد امنیت سرمایه های آمریکایی در خاورمیانه جای می گرفت، برای جمهوری اسلامی برعکس این ترور نفعی و استفاده ای اساسا درونی داشت و در سیاست داخلی این کشور جای گرفت.

اهداف و استفاده های دولت آمریکا از ترور سلیمانی
آمریکا با ترور سلیمانی اهداف چندگانه ای را پیش برده است:
ضربه شست
 نخست ضربه شستی نشان جمهوری اسلامی داده است و گفته که در همین چارچوب های موجود هم اگر پا را از گلیم خود درازتر کند و بخواهد برای تغییر شرایط خود در عراق یا دقیقتر نجات خود از زیر ضربات جنبش مردم عراق، مثلا امپریالیسم آمریکا را قربانی کند، آنگاه آمریکا به هیچوجه این را تحمل نخواهد کرد.
در این مورد تنها اشاره کنیم که بخشی از پیکان حمله جنبش عراق متوجه جمهوری اسلامی و دخالت هایش در عراق و به ویژه کشتار کارگران و زحمتکشان این مرز و بوم بود و حملات  اخیر جمهوری اسلامی و گروههای نیابتی اش به پایگاههای آمریکا و سفارت این کشور در عراق این هدف را دنبال می کرد، که پیکان تیز حمله جنبش را کج کرده و متوجه آمریکا کند. یعنی کشوری که در عراق حضور دارد اما عجالتا( احتمالا) کمتر از جمهوری اسلامی زیر ضرب جنبش مردم عراق است و کمابیش شعارهایی جانبی علیه وی در این جنبش داده می شود.
محدود کردن سپاه قدس
 دوم اینکه سرکرده سپاه قدس را که وجه اساسی وجودش، درست زیاده خواهی های( یا بلند پروازی ها) سران جمهوری اسلامی در منطقه و در میان مسلمانان شیعه، از خمینی تا کنون و به ویژه جناح خامنه ای بوده است، حذف کرده است. این امر سپاه قدس را در شرایط افت شدید قرار می دهد. هم اکنون گفته می شود که سران جمهوری اسلامی از نیروهای نیابتی خود در کشورهای لبنان، سوریه، عراق و یمن خواسته اند که دست به حمله ای علیه پایگاه های آمریکا، نیروهای  این کشور و یا منافع آن نزنند.
به این ترتیب یکی از اهداف آمریکایی ها که همانا مبارزه با گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه و تبدیل منطقه به یک محیط ناآرام برای انتقال نفت و انرژی و  نیز سرمایه های امپریالیستی  است، حداقل به گونه ای «نمادین» تحقق یافته است.
علت «نمادین» بودن قضیه این است که سپاه قدس کماکان هست و گرچه با حذف سرکرده مهم اش، ضربه ای شدید و خرد کننده به آن وارد شده، اما می تواند پس از مدتی آن را ترمیم کند. بنابراین تضادها در خصوص گسترش نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه، بین امپریالیسم آمریکا و سران جمهوری اسلامی کماکان پابرجاست و دعواها کماکان ادامه خواهد یافت.
راندن سران ایران به پشت میز مذاکره
 و سوم:  ضربه ای که با این ترور به جمهوری اسلامی وارد شد، شآن و جیثیت سران این کشور و به ویژه هواداران متعصب آن را به زیر سئوال برد. ترامپ رئیس جمهور آمریکا به «نامتناسب» بودن این ترور در قبال اقداماتی که تا کنون باند خامنه ای و سپاه پاسدارانش انجام داده( زدن پهپاد آمریکا، توقیف یک کشتی انگلیسی و نیز تاسسات نفتی آرامکو) کاملا واقف بوده است و تکرار کرده است که اگر سران جمهوری اسلامی اقدامی علیه آمریکا انجام دهند، پاسخ آمریکا  باز هم نامتناسب خواهد بود. از نظر ترامپ، این امر نامتناسب بودن، همچون زدن هواپیمای مسافربری پیش از پایان جنگ با عراق، شوک لازم را به سران جمهوری اسلامی به ویژه خامنه ای و سپاه پاسدارانش وارد می کند و به آنها نشان می دهد که نمی توانند از طرق بازی با جنگ و مذاکره و انتظار کشیدن برای انتخابات آینده ریاست جمهوری آمریکا مسائل خود را پیش برند.
به این ترتیب یکی از دیگر اهداف آمریکا  پیش راندن جمهوری اسلامی به سوی انتخاب گزینه مذاکره و نشستن پشت میز مذاکره و فراموش کردن جنگ بازیهای کودکانه است. 
 بنابراین و به طور خلاصه اهداف اصلی امپریالیسم آمریکا، مبارزه با تحرکات جمهوری اسلامی در منطقه و مجبور کردن آنها به نشستن پشت میز مذاکره بوده است.

ضرر ها و استفاده ها سران جمهوری اسلامی
شکست بیرونی
برای جمهوری اسلامی بعد بیرونی قضیه یک شکست کامل بود. یکی از سران مهم نظامی این کشور که مسئول پیشبرد سیاست های منطقه ای جمهوری اسلامی بود و در سرکوب  مبارزات خلق های سوریه و عراق و همچنین سرکوب مبارزات طبقات مردمی ایران در داخل ایران نقش اساسی داشت، ترور شده بود. این مسئله ضربه ای نامتناسب با اقدامات خامنه ای و سپاه علیه آمریکا و یک شوک کامل بود.
 در واقع،  ترور سلیمانی ضربه ای کمر شکن بر پیکر سپاه قدس و در نتیجه سیاست بیرونی سیاسی و نظامی جمهوری اسلامی در منطقه وارد کرد و تا این سپاه قدس بیاید و از این ضربه، قد راست کند، زمان زیادی می برد. به ویژه اگر قرار باشد که جمهوری اسلامی بر سر اهداف خود در منطقه باقی بماند و پس از ترور، یک عقب نشینی استراتژیک  و تسلیم شدن به خواست های دولت آمریکا و شرکای اروپایی اش را سامان ندهد و گردن به اوامر آنها نگذارد.
لازم به اشاره است که از دیدگاه سران جمهوری اسلامی، سپاه قدس با پیشروی های خود در منطقه، دست جناح های حاکم در ایران به ویژه جناح خامنه ای را برای بده و بستان و گرفتن امتیاز از امپریالیست ها و دول منطقه و در تحلیل نهایی تلاش برای بقاء در جهان کنونی باز گذاشته است.بر این مبنا به نظر می رسدآنها تا زمانی که مطمئن نشوند که بقای آنها تضمین می شود به بندبازی های این چنین مشغول خواهند بود.  
 به این ترتیب، از نظر بیرونی، ترور سلیمانی مسئله ای می شود بطور عمده برای مظلوم نمایی و داد و جنجال های پوچ و توخالی ضد آمریکایی. اما حتی در مورد این وجه از نتایج این ترور باید گفت که وجه مزبور یعنی مظلوم واقع شدن جمهوری اسلامی در مردم عراق که جنبش خویش را ادامه می دهند، تاثیری نگذاشته است.
تغییر تضاد داخلی به تضادی بیرونی
اما جمهوری اسلامی تنها و یا بیشتر در بعد داخلی توانست که از ترور سلیمانی استفاده کند. با توجه به این که تضاد بین  طبقه کارگر و دیگر طبقات خلقی با حکومت مرتجع جمهوری اسلامی پس از افزایش قیمت بنزین رشد بیشتری کرده و به حدود نوینی گسترش یافته و فضای داخلی زیر تاثیر شکاف عمیقی بین مردم و حکومت بود، ترور درست نتایجی را داد که جمهوری اسلامی به ویژه جناح خامنه ای دنبالش بود.
ما در این مورد در مقالات جهش های تازه در جنبش دموکراتیک بخش 8 و نیز مقاله درباره ترور سلیمانی سرکرده سپاه قدس، به این مسئله مکرر اشاره کردیم که سران جمهوری اسلامی با اقدامانی معینی در عراق( حمله به پایگاههای آمریکا و بعد سفارت آمریکا در عراق) در صدند شکاف بزرگ واقعی ایجاد شده در داخل( و نیز مردم  زحمتکشان عراق با جمهوری اسلامی) را با ایجاد شکافی تصنعی میان خود و امپریالیسم آمریکا پر کرده و وضع تضادها را تغییر دهند. این امر البته، نه با حمله به پایگاه آمریکایی و نه با حمله به سفارت نتوانست انجام شود؛ اما آنچه این اقدامات نتوانست صورت دهد، ترور سلیمانی انجام داد و درست همان نتایجی را برای سران جمهوری اسلامی به بار آورد که آنها با چنگ و دندان، با ماجراجویی در منطقه و به بهای پیش روی به سوی جنگ( و یا حداقل بازی با جنگ) در جهت آن اقدام کرده بودند.
در واقع پس از ترور سلیمانی تمامی جناح های حاکم سنگ تمامی گذاشتند و از تمامی تجارب خود استفاده کردند تا از یک جلاد خلق ایران و برخی از دیگر خلق های منطقه، یک قهرمان ملی بسازند و حداقل در ایجاد این توهم که فرد مزبور قهرمان بوده است در لایه های از طبقات مختلف مردم موفق بودند. آنها تلاش کردند تا  با استفاده از این فرصت، شکاف به وجود آمده را ترمیم کنند و وحدت کاذبی را که میان حکومت و مردم به وجود آمده، جار بزنند.   
سه روز مراسم عزاداری برپا شد و بخش مهمی از مردم ایران در این عزاداری شرکت کردند. در مورد توهماتی که در مورد سلیمانی وجود داشته و دارد هم به کرات اشاره شده و هم خود ما در همین سلسله مقالات در بخش 9 اشاره کردیم.
دربالا در مورد واکنش مردم عراق نسبت به ترور سلیمانی صحبت کردیم؛ اکنون باید اضافه کنیم که چنانچه وضع مردم ایران را در برگزاری سوگواری با مردم عراق و تکامل ویژه جنبش ها در این دو کشور مقایسه کنیم ، به نظر می رسد که ملت ما درگیر تنش ها و تضادهایی روانی، مذهبی، فرهنگی- تاریخی و به ویژه اسطوره سازیهایی مذهبی و ملی شدیدی است که مردم عراق درگیر آنها نیستند و فراغ بال بیشتری دارند. گرچه اینجا این تمایز به میان می آید که ابومهدی المهندس معاون رهبری یک گروه فرعی در عراق بود و سلیمانی فرمانده سپاه قدس و یکی از سران مهم نظامی حکومت مستقر.  

واکنش ایران به ترور و «انتقام سخت»
نخست فریادهای سادیستی سران کشور به ویژه فرماندهان چاق و چله و فربه( بهتر است بگوییم مرفه یا غوطه ور در رفاه که شامل آنها که ظاهری چاق و چله ندارند نیز بشود!) سپاه بود که فرق آسمان را می شکافت و همه موجودات عالم را از پرندگان و چرندگان مجبور به جستجوی سوراخی و پناه گرفتن در مکانی امن می نمود! و سپس خود «انتقام سخت» آمد. مضحکه ای تمامی عیار صد و هشتاد درجه مخالف آن فریادهای آسمان خراش!
در واقع، انتقام سختی که سران جمهوری اسلامی از دولت آمریکا گرفت یک انتقام باسمه ای و یک شوی تمام عیار و یک کمدی واقعی( واژه های دم دست نیز برای بیان «انتقامی» چنین مضحک کفایت نمی کنند!) بود. یک مسخره کردن انتقام!
 چند تایی موشک به سوی پایگاهی آمریکایی( احتمالا برخی از آنها را به بیابان های اطراف) انداختند و پیش از آن هم «مودبانه» به دولت عراق اطلاع دادند که می خواهند حمله موشکی کنند و برای دولت آمریکا هم پیام فرستادند که:
«می خواهیم برای حفظ آبروی خود و برگرداندن «عزت» لگد مال شدمان، واکنشی نشان دهیم که اگر نشان ندهیم پایه هایمان از دستمان می رود. قصدمان این نیست که خونی از دماغ کسی از نیروهای شما بیاد. ما آدم کش نیستیم. شما کمک کن، رحم کن و به اقدام ما واکنشی نشان نده و ما را در وضعیت بدتری قرار نده».( نگاه کنید به ضجه و ناله هایی که در پس نامه های پررنگ و لعاب سران جمهوری اسلامی به ویژه ظریف وجود دارد)
 بعد هم  ترامپ و شورای امنیت ملی آمریکا تشکیل جلسه دادند، و چون اطلاعات و داده ها و پیغام و پسغام ها را مرور کردند، ترامپ نظر خود را برای سخنرانی در آن شب تغییر داد و به روز بعد محول کرد و آنگاه همه رفتند و آسوده خوابیدند تا روز بعد! ترور سلیمانی برای آنها موفقیتی بزرگ به همراه آورده بود. روز بعد مقامات آمریکا از اینکه جمهوری اسلامی بچه خوبی بوده و کسی  در حملات موشکی آن کشته نشده، و آنها واکنشی نشان نخواهند داد، صحبت کردند. ترامپ هم یواش یواش آماده شد تا «صلح را در آغوش» کشد.
 از این سوی هدایت عملیات موشک پرانی به عهده فرمانده کل قوا یعنی جناب خامنه ای بود. ایشان تنها می خواست« سیلی» ای کوچک به گوش آمریکا بزند. خامنه ای در جریان جزیی ترین امور بود و به خوبی می دانست موشک ها قرار است کجا بخورد. برای همین او از اصطلاح «سیلی» استفاده کرد و بعد هم گفت که انتقام یعنی بیرون رفتن آمریکا از منطقه!
اما پس از اینکه «گند کار درآمد» و روشن شد که ترقه ای درشده و همه صحبت ها پیرامون صدای ترقه است، همه شروع کردند به توجیه پایه هایی حزب اللهی خود که خشمگینانه  دنبال «انتقام» بودند و از حضرات چاق و چله ها و مرفه های سپاه می خواستند برای خاطر آنها با آمریکا در بیفتند. تمامی بلندگوها از فارس و تسنیم و کیهان  و ...  پر بود از مشتی دروغ و قوت قلب دادن به هوادارانی که منتظر بودند صدای ناله های آمریکاییان را بشنوند و شرح آنها از  عملیات بزرگ انتقام جمهوری اسلامی. شرحی از این گونه:
 «جمهوری اسلامی ایران بزرگترین حمله ممکنه را به یکی از بزرگترین پایگاههای آمریکایی کرد. حمله ای که از جنگ دوم جهانی تا کنون مانندی نداشته است. صدها آمریکایی کشته شدند و هزاران نفر مجروح شدند. دهها هواپیمای نظامی از بین رفت؛ تاسسیات نظامی نابود شد و ...»!
 اما خیر! از این خبرها نبود. و اکنون دروغ می شنیدند که «آمریکا با هلی کوپتر کشته ها و مجروحین را برد»؛ و یا« ما نمی خواستیم آدم بکشیم» و بالاخره رسوایی ها که بیشتر شد و  اعتراض ها که بالا گرفت گفتند که« این تازه اولین گام از انتقام سخت است و دنباله دارد» و «ما می خواهیم آمریکا را از منطقه بیرون کنیم».
 فضاحتی واقعی! و این ها در حالی است که مثلا محسن خان رضایی  و دیگر سران رژیم گفته بودند که« ما جنگ نمی خواهیم و اگر آمریکا واکنش نشان ندهد، بساط «انتقام سخت» جمع می شود و دنباله ای نخواهد داشت. روشن است که پایه ها اقناع نشده اند.
 به این ترتیب نظر آن نیروهایی در طبقات حاکم رای آورد که پس از زدن هواپیمای مسافربری ایرانی در سال         1367 به وسیله آمریکا، هارت و پورت های توخالی و «راه قدس از کربلا می گذرد» را کنار گذاشته و نوشیدن جام زهر را به خمینی توصیه کردند. این بار نیز ترور سلیمانی - حداقل تا کنون - همان نقش را بازی کرده است. ترور وی حضرات را از عرش اعلی به زمین آورد. گویا جام زهر کذایی بار دیگر آماده شده و می خواهد که نوشیده شود.

اتحادی با وجوه متضاد
 نکته دیگری را هم در مورد گردهمایی مردم در مراسم عزاداری اضافه کنیم. تردیدی نیست که موضوعی که مردم را متحد کرد، تا آنجا که پای شخصی به نام سلیمانی و کارهای وی مطرح است، تماما نادرست و از توهم در مورد این شخص سرچشمه می گیرد. اما نباید فراموش کرد که سلیمانی را امپریالیسم آمریکا ترور کرد. بنابراین یک وجه ضدامپریالیستی شدید در نفس حرکت مردم نهفته است که باید آن را هم از موضوع مشخصی که به دلیل آن گرد آمدند یعنی سلیمانی جلاد و هم از وجه ضدامپریالیستی دروغینی که حکومت جمهوری اسلامی به دلقک بازی های خود می دهد، و یا استفاده ای که از این گردهمایی به نفع خود می کند، تمیز داد. این ها باید از یکدیگر جدا شده و هر کدام  چون رشته هایی جداگانه بررسی شوند.
 همین وجه ضد امپریالیستی و ضد« خارجی» تاریخی و ضد تحقیری که امپریالیست ها در حق مردم ایران روا می دارند، بود که اشک ترامپ و امپریالیست های آمریکایی را در آورد.  بیخود نبود که ترامپ از زدن آثار فرهنگی ایران صحبت کرد و تلاش کرد تا مردم ایران را تحقیر کند. او اینها را از دق دلش گفت.
 این اتحاد در واقع هشداری بود به امپریالیست ها. از اینکه اگر امپریالیست ها به سرزمین ایران تجاوز کنند، چه اتحادی می تواند بین مردم ایران پدید آید. البته چنین اتحادی قطعا زیر پرچم حکومت مرتجع کنونی نمی تواند پدید آید، بلکه تنها می تواند در زیر رهبری طبقه کارگر و حزب این طبقه به عالی ترین شکل خود تکامل یابد.

در مورد هواپیمای اوکراینی و کشته شدن 176 نفر
نتایج تحقیقات انجام شده تا کنون نشان از زده شدن هواپیما با پدافند است. بدون تردید دولت آمریکا و ترامپ ( و همچنین روسیه) اطلاعات جامعی دارند و تا حدودی بخشی از آن را بیرونی کرده اند. دولت های اوکراین و کانادا صریحا گفته اند هواپیما در نتیجه شلیک موشک سقوط کرده است. شرکت های هواپیمایی هم یکی پس از دیگری پروازهای خود به ایران را حذف کرده اند. از این سو، موسسات و سران جمهوری اسلامی صحبت های متضاد فراوان کرده اند و دروغ های شاخدار ردیف، که آخرین آنها حمل بنزین قاچاق و آتش گرفتن هواپیما در نتیجه احتراق آن بوده است.
 روشن است که کسی موشک حواله هواپیما نمی کند، مگر آنکه به عواقب آن اندیشیده باشد و مگر اینکه فکر کرده باشد که خواهند فهمید با موشک زده شده است. اما چه اهمیتی دارد که بفهمند!
اگر کار سران جمهوری اسلامی باشد که به احتمال فراوان است، آنها به مقاصد خود رسیده اند. اکنون در تمامی رسانه های بین المللی بجای اینکه در صدر اخبار، ترور سلیمانی و حکایت انتقام کذایی جمهوری اسلامی باشد، صحبت از سقوط هواپیمایی با بیش از 176 سرنشین است. جمهوری اسلامی عجالتا شکاف را پر کرده بود. خسارات را تحمل کردن و سرزنش ها را شنیدن به دلیل زدن یک هواپیما که نهایتا می شود گفت اشتباهی رخ داده است، ساده تر از تحمل آن شکاف مهلک بین مردم و نظام بود!
 می ماند این پرسش اساسی که آیا بهره برداری از تجمع  یک ملت در سوگ یک ضد قهرمان تا کجا می تواند ادامه یابد؟
 به نظر ما تا جایی که سلسله ای از فعالیت ها، رویدادهای و یا جرقه ای وضع را بر نگرداند. در بخش گذشته اشاره کردیم که ترور سلیمانی جرقه ای بود که وضع را به سود جمهوری اسلامی برگرداند. اکنون حکایت انتقام و نیز هواپیمای اوکراینی وضع را تا حدودی به ضد جمهوری اسلامی برگردانده است. احتمالا حوادث دیگری نیز در راه است. دیر نیست که بر بستر فعالیت های آگاهگرانه و مبارزه جویانه و جنب و جوش توده ها، اتفاقی یا رویدادی نقش همان جرقه را بازی کند و وضع را به نفع رشد تضاد تمامی  خلق ایران با این رژیم هیولایی برگرداند و آن را رو آورد.
ادامه دارد.
 هرمز دامان
 نیمه دوم دی ماه 98





۱۳۹۸ دی ۱۸, چهارشنبه

امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه (9)


امپریالیسم آمریکا و فتنه گری تازه در خاورمیانه (9)

تغییرات موقتی در اوضاع
شرایطی که در نتیجه ترور قاسم سلیمانی به وسیله امپریالیسم آمریکا به وجود آمد، 180 درجه تضادها را، حداقل در کوتاه مدت تغییر داد. تضاد میان خلق زحمتکش ایران ( و نیز تا حدودی عراق) با حکومت ارتجاعی حاکم را از رده نخست اهمیت به رده دوم برده و تضاد میان این حکومت ارتجاعی و امپریالیسم آمریکا را برجسته و حداقل تا کنون از نظر شکلی به مثابه تضاد عمده نموده است. در حالیکه تا چند روز پیش فضای سنگینی بر ایران حاکم بود و طبقه کارگر و توده های زحمتکش مردم با کینه  و نفرتی عمیق در یک سو و خامنه ای مرتجع و سپاه پاسدارانش و دیگر حکومتیان و دولتیان دغل با اختلاس ها، دزدی ها و جنایت هایشان در سوی دیگر قرار داشتند، ترور مزبور وضع را به گونه ای کرد که اکنون در ایران جار و جنجالی تبلیغاتی پیرامون تشیع جنازه سلیمانی برپاست، و داد و فریادهای ضد آمریکایی به گوش آشنا و توخالی، جای آن مبارزات را گرفته است.

مراسمی برای یک جلاد
اگر از اجبار درآمدن به مراسم عزاداری که شامل نیروهای حکومتی است، و نیز بسیاری از تضادهای نظری و سیاسی در مردمی که در این مراسم شرکت می کنند، مانند این مسئله که برخی از شرکت کنندگان بین موافقت با سلیمانی و مخالفت با حکومت فرق می گذارند - و البته به نادرست - بگذریم،  بخشی از مردم که در این اجتماع می آیند، مردمی هستند که در بزرگداشت سلیمانی، یکی از قهرمانان حافظ یکی از کریه ترین و ارتجاعی ترین حکومت های تاریخ، آن خود تحقیر شده، تحقیر شده به وسیله خود این جمهوری اسلامی و فرهنگش و نیز امپریالیست ها، را از زیر تحقیر در آورده و نوازش می دهند. آنان به نادرست در سلیمانی به عنوان یک قهرمان، عزت نفس و غرور لگد مال شده خود را جستجو می کنند.
این مسئله البته تا حدودی ثمره تبلیغات سوء رژیم در مورد شخصیت این فرد، تا حدودی محصول مانورهای آگاهانه خود وی و نیز تا حدودی محصول ناآگاهی مردم از اعمال واقعی وی و نقش جابرانه، زورگویانه، ستمگرانه، جنایتکارانه خواه در منطقه و خواه در ایران می باشد. تا کنون، بخشی از عدم نیرو و زور جنبش توده ای، وجود چنین لایه های ناآگاه در بطن جامعه ایران و به ویژه در میان استثمار شوندگان و ستمدیده گان می باشد. لایه هایی که نمی دانند چگونه با شرکت در چنین مراسمی، هم حقانیت و مشروعیت برای سرکوب خویش به حکومت می دهند و هم تیغ رژیم را برای سرکوب خود تندتر می کنند.
اما چند دلیل عمده ای که اغلب برای شرکت در چنین مراسمی و در مورد سلیمانی و از جانب مردمی که حکومت را قبول ندارند اما در مراسم شرکت می کنند،عنوان می شود، عبارتند از اینکه سلیمانی مانع گسترش حکومت داعش به ایران شد و دیگر اینکه سلیمانی مانند دیگر فرماندهان سپاه به نفع یک جناح دخالت نکرد و نیز در سرکوب جنبش های مردم نقش نداشت. این دلایل جز عدم آگاهی عنوان کنندگان آنها را آشکار نمی کند.
نخست اینکه تضاد جمهوری اسلامی با داعش یک تضاد ماهیتا ارتجاعی بود که یک سر آن- داعش، کمی ارتجاعی تر بودنش نمایان تر از طرف دیگر یعنی جمهوری اسلامی بود. جمهوری اسلامی نه به خاطر مردم ایران، بلکه به خاطر حکومت خودش و نیز اسد در سوریه و عراق به مقابله با داعش پرداخت.
و اما خود حکومت اسلامی  در قیاس با داعش مگر چه چیز کم دارد؟
آیا شلاق زدن جوانان و کارگران در پیش عموم کاری داعشی نیست؟ انگشت و دست قطع کردن کاری داعشی نیست؟ آیا سنگسار کردن وحشیانه زنان کاری داعشی نیست؟ و آیا این گونه اعمال چندین دهه پیش از اینکه داعشی ها به حرکت در آیند، در ایران وبه وسیله حکومتی که سلیمانی عضو مهمی از آن بود، اجرا نشده بود؟
همچنین، سلیمانی زیرکانه و قطعا بنا بر توصیه، برای حفظ چهره ای فراجناحی از خود میان جناح ها موضع گیری نکرد. آیا سلیمانی با کدام کار خامنه ای مخالف بود و در مقابل آن ایستاد؟ تردیدی نیست که او مهره ای مهم در اختیار جناح خامنه ای و به ویژه باند وی در راس جناح اصول گرایان بود و مقاصد آنها را در منطقه پیش می برد.
 از سوی دیگر، وی در تمامی سرکوب های جنبش داخلی از 88 و 96 و 98 نقش داشت. جدا از اینکه به نظرات وی در مورد سرکوب تیر 78 به دفعات اشاره شده است،  وی نقش مستقیم اما پنهانی در سرکوب مبارزات سال 88 داشت و بدون تردید نیروهایی که از کشورهای دیگر برای سرکوب تظاهرات مردم آورده بودند، از جانب وی به عنوان سرکرده سپاه قدس سازمان داده شده بود. همچنین  وی و عواملش در سپاه قدس در جریان کهریزک نقش داشتند و این احتمال قوی هست که بسیاری از هتک حرمت ها به جوانان این مرز و بوم به وسیله نیروهایی صورت گرفت که زیر فرمان وی و از کشورهای دیگر آورده شده بودند.
همین امر در مورد مبارزات دی ماه 96 و 98 نیز صدق می کند. بسیاری از تاکتیک ها و روش های به کار رفته در سرکوب جنبش مردم در سال های ذکر شده، از جانب وی به عنوان عضوی مهم از باند خامنه ای داده شده است.
 اگر فردی مانند سلیمانی توانسته در گسترش نقش جناح خامنه ای در منطقه نقش کلیدی داشته باشد، چرا نباید از تجارب وی در منطقه که عمدتا سرکوب انقلابات است، در داخل استفاده کرد؟ سلیمانی قطعا جزوی از جناج امنیتی - نظامی خامنه ای در سرکوب مبارزات مردم بوده است.

جنبش خلق عراق- ضد  دولت مزدور امپریالیست ها در عراق
اکنون و در بررسی وقایع پیش آمده، نگاهی مختصر به وضع عراق می اندازیم:
روشن است که در عراق نیروهای مسلط بر اقتصاد و سیاست و ارتش عراق، امپریالیسم آمریکا و هم پیمانان وی هستند. آنها برای اینکه بتوانند عراق را در کنترل خود داشته باشند آن را بین نیروهای مختلف تقسیم کردند و به خود نقش حاکمی را دادند که در حالی که حضور مستقیم نظامی دارد، اما به گونه ای غیر مستقیم دولتی را که عمدتا دست نشانده وی است کنترل می کند. بدینسان کشوری نتیجه شد مانده بین دو شرایط مستعمره و نیمه مستعمره.
از سوی دیگر امپریالیسم آمریکا در پی سازش ها و بده و بستان هایش با جمهوری اسلامی و سپاه قدس و سرکرده آن سلیمانی، میدانی برای حرکت این نیروها در بخش هایی از عراق که شعیان در آن در اکثریت بودند، باز گذاشت و به آنها امکانات مانور دادن در عرصه های محدودی از اقتصاد، سیاست و اموری نظامی را داد. امپریالیسم آمریکا با سازش با سپاه قدس و سلیمانی توانست بخشی از نیروهایش را در مبارزات پس از تجاوز به عراق و در طول حضورش در این کشور از زیر ضرب نیروهای مبارز عراقی خارج کند و در عین حال از وجود سپاه قدس در حل و فصل برخی دیگر از تضادهای ارتجاعی از جمله تضاد ارتجاعی بین امپریالیسم آمریکا و جمهوری اسلامی از یک سو و داعش از سوی دیگر بهره مند شود. همچنین است امتیازهایی( و چراغ سبزهایی) که برای تحرک نیروهای سپاه قدس و همکیشان عراقی آنها یعنی حشدالشعبی در کردستان عراق  داد تا کنترل کلی کشور در دستان وی باقی بماند.
 اما جنبش خلق زحمتکش و ستمدیده عراق در مبارزات اخیر و چند ماهه خود در درجه نخست با خود طبقه حاکم بر عراق یعنی سرمایه داران وطن فروش حاکم روبرو بودند و مبارزه با امپریالیسم آمریکا به عنوان یک امر جنبی و تضادی غیرعمده در مبارزه با این حکومت و سیاست های فلج کننده و نابود کننده و نیز فساد وحشتناک آن پنهان بود.
 افزون بر این، در برخی از مناطق، توده های زحمتکش و عاصی عراقی با نیروهای هوادار حکومت ایران در این کشور روبرو بوده و حضور نظامی و فساد نیروهای نماینده نفوذ و یا وابسته به ایران را در دولت عراق که نقشی جانبی در این دولت دارند، هدف قرار دادند. این مبارزات در تکامل خود، با مقاومت نیروهای نماینده نفوذ حکومت ارتجاعی ایران و شاخص ترین نماینده آن یعنی نخست وزیر این کشور روبرو شد.
  از سوی دیگر شاخه نظامی این نیروها یعنی حشدالشعبی و نیروهای همسو زیر نظر قاسم سلیمانی به نمایندگی از خامنه ای و شرکای پاسدارش و نیز همراهی عملی آنها، نقش و وظیفه سرکوب خونین گردهمایی ها و تظاهرات های مردم عراق را و با استفاده از تمامی تجارب در منطقه به ویژه سرکوب اعتراضات در ایران و سوریه به عهده گرفته و بطور بخشی مبارزات طبقه کارگر و زحمتکشان و به طور کلی ملت عراق را تا حدودی و به طور جانبی متوجه خود کرد.
  به این ترتیب نمود قضایا چنان شد که گویا ملت عراق بیش از آنکه با امپریالیسم آمریکا به دلیل اشغال کشورشان و دست نهادن بر مهمترین شریان اقتصادی این کشور یعنی نفت آن و نیز دولتی که در اساس دست نشانده آن است، یا این کشور و همپمانانش بطور عمده سرنخ های آن را در دست دارند، روبرو باشند، با حکومت جمهوری اسلامی و سپاه قدس و نیز حشدالشعبی روبرویند.(در واقع دولتهای مسلط و یا به طور عمده مسلط بر حکومت عراق همان امپریالیسم آمریکا و شرکای غربی وی می باشند) گویی این امپریالیسم آمریکا و دیگر شرکای غربی اش نبوده اند که به عراق تجاوز کرده وآن را اشغال کرده و مستعمره خویش ساخته اند و بر تمامی شئون اقتصادی و سیاسی و فرهنگی آن چنگ انداخته و آنها را در کنترل خود گرفته اند.

آرایشگران و ریزه خواران امپریالیسم آمریکا و غرب
این وضع، به ویژه به یاری تمامی آرایشگران امپریالیسم، از نوچه های آنها در دانشگاه های آمریکا و اروپا گرفته تا ریزه خوارهای ترتسکیست آنها در ایران آمده تا با برجسته کردن بیش از حد جمهوری اسلامی آن را بزرگنمایی کرده و در پناه این بزرگنمایی چنان وانمود سازند که گویا امپریالیسم آمریکا و متحدین غربی وی یا در عراق حضور سیاسی و اقتصادی ندارند و یا اگر دارند حضرات مشغول زحمت کشیده برای ملت ستمدیده عراق هستند.   

جنبش خلق ایران - ضد حکومت ارتجاعی جمهوری اسلامی و در راس آن باند خامنه ای    
در ایران نیز با تفاوت هایی همین وضع برقرار بود. یعنی در ایران نیز آماج حمله توده ها در جنبش های اعتراضی ده ساله اخیر، حکومت ارتجاعی و به ویژه جناح خامنه ای و شرکا بوده است. اینجا نیز مبارزه با امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست ها در درون همین مبارزه پنهان بوده و هست؛ با این تفاوت که کشور مردم عراق شرایطی بین مستعمره و نیمه مستعمره دارند و کشور مردم ایران، یک نیمه مستعمره است. اگر حکومت عراق یک دست نشانده امپریالیست های غربی و به ویژه آمریکاست و از نظر سیاسی هم آن چنان استقلالی ندارد، اما حکومت ایران در حالیکه از نظر اقتصادی تا مغز استخوان وابسته به درآمد نفت و انحصارها و کمپانی های غربی است، از نظر سیاسی و فرهنگی تا حدودی- تنها تا حدودی و به درجه ای- استقلال دارد. اگر جناح های مختلف در دولت عراق نماینده نفوذ کشورهای گوناگون امپریالیستی یا به بیانی دیگر انحصارات گوناگون امپریالیستی و به ویژه آمریکا هستند، جناح های مختلف ایران نیز نماینده نفوذ انحصارهای گوناگون امپریالیستی  می باشند. تفاوت در این است که دولت ایران به واسطه «ام القراء» شدن با بودنش، افکار زیاده خواهانه ای دارد و می خواهد برای بقای خود پیش رود، اما دولت عراق به واسطه این که چنین نیست، چنین حرکات زیاده خواهانه ای ندارد.
باری، در بالا صحبت از تغییر تضادها در کوتاه مدت کردیم. در یکی از تضادها، مردم علیه  حکومت مبارزه می کنند و در دیگری حکومت در تضاد ارتجاعی خود با امپریالیست ها درگیر است. در یکی مردم از حکومت نه تنها تبعیت نکرده، بلکه در مقابل آن ایستاده اند و در دیگری با واسطه وضع خاص شخص ترور شده یعنی قاسم سلیمانی، مردم در چارچوب برنامه های حکومت به حرکت در آمدند.
 با این وجود و به طور کلی، تا آنجا که صحبت از تبعیت مردم از حکومت جمهوری اسلامی در چارچوب عزداری برای سلیمانی و رقصیدن به ساز مورد دلخواه این حکومت دارد، این امر دارای قواعدی است متمایز از قواعد عدم تبعیت مردم از حکومت و تقابل و مبارزه  با آن. در حالیکه امر دومی ریشه های ژرفی در اقتصاد، سیاست و فرهنگ دارد، امر نخست بیشتر امری است روانی و در چارچوب هایی معین در عرصه فرهنگ که به یاری دستگاههای تبلیغاتی و خرج میلیاردها تومان به پیش رفته و می رود. در حقیقت، در این امر، جمهوری اسلامی دنبال مقاصد خود است و مردم دنبال مقاصد خودشان.
 رویداد مزبور امری است که چند صباحی بیشتر نمی توان پیرامون آن مانور داد. روشن است که چند روزی که از این عزاداری ها گذشت، وضع بر می گردد. زیرا عزاداری نان و آب نمی شود و بار سنگین زندگی، فشار خود را وارد ساخته و وضع تضادها را تغییر می دهد. همچنانکه ترور سلیمانی به یاری حکومت آمد و تا کنون نیز تا توانسته از آن بهره برده است و شاید تا مدتی بهره برد، همین گونه است جرقه ای که وضع را برگرداند و مردم را در شرایطی بسیار شدیدتر مقابل حکومت قرار دهد.

پس از نگارش
سرعت رویدادها بسیار زیاد است و اکنون که این مقاله در وبلاگ قرار داده می شود، سپاه  پس از کش و قوس ها و بالا و پایین پریدن های فراوان و برای گرفتن « انتقام سخت» موشک پرانی هایی به سمت پایگاههای آمریکایی در عراق کرده است- و گویا پیش از آن به دولت عراق و لابد پرسنل آمریکایی ها اطلاع داده که محل را تخلیه کنند و ضمنا حضرات گفته اند که موسسات آمریکایی را زدن بهتر از زدن سربازان آنها است- و ترامپ هم می گوید که «حال ما خوب است» و دلش برای صلح پر می زند و« می خواهد آن را در آغوش بگیرد»!
همچنین یک هواپیمای مسافربری با 176 مسافر پس از پرواز سقوط کرده و تمامی مسافران و خدمه کشته شده اند. خبری که جای بسیارکوچکی را در سایت خبرگزاری های فارس و تسنیم و روزنامه کیهان یعنی بوق های تبلیغاتی رژیم داشته است.
گویا «انتقام سخت» دنباله سرکوب های خونین مردم ایران در اعتراضات آبان ماه بوده است و قرار بوده که از مردم ایران گرفته شود که ظاهر دیواری کوتاهتر از آنها پیدا نمی شود. 56 نفر در برگزاری مراسم عزاداری سلیمانی و 176 نفر در پرواز یک هواپیما که بیشتر آنها ایرانی و  دانشجو بوده اند!؟
ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه نخست دی ماه 98





۱۳۹۸ دی ۱۳, جمعه

درباره ترور قاسم سلیمانی سرکرده سپاه قدس

درباره ترور قاسم سلیمانی سرکرده سپاه قدس

با تصحیحات – 20 دی ماه 98

در مقاله ای که بخش پایانی نوشته ما زیر نام جهش های تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی بود، به تحرکات تازه ای که سران حکومت به ویژه باند خامنه ای و شرکای پاسدارش به آن دست زدند، اشاره کردیم. بخشی از این تحرکات که باید به آن به عنوان یکی از تاکتیک های همیشگی رژیم اشاره کرد، شدت بخشیدن به تضادهای بیرونی برای منحرف و خاموش کردن مبارزه درونی بین طبقه کارگر و توده های زحمتکش مردم و نظام بوده است. در آنجا نوشتیم که:
« زدن پایگاه آمریکایی ها در عراق و کشتن یک پیمانکار آمریکایی به وسیله عمال شان در عراق و پس از آن حمله متقابل آمریکایی ها به مقرهایی از حشدالشعبی و کشتار نیروهای آنان و بالاخره حمله به سفارت آمریکا در عراق به وسیله این نیروها را باید در این راستا دید. به اصطلاح ایر ضد آمریکایی شان گل کرد! چه موقع؟ موقعی که در داخل مورد نفرت عمیق مردم کشور خویش قرار گرفته اند. ظاهرا آنها دارند سر دولت آمریکا تلافی «توطئه آبان» و «برانگیختن لایه های حاشیه نشین» علیه حکومت شان را در می آورند. اما واقعیت آن است که آنها تلاش می کنند دوباره قیافه دروغین« ضد امپریالیستی» به خود گیرند. قیافه ای که اینک دیگر کسی از مردمان کارگر و زحمتکش ایران را نمی فریبد.»( بخش 8)(1)
 اکنون این تقابل ها که در میان آنها حمله به سفارت آمریکا در عراق جایگاه ویژه دارد و حمله به سفارت آمریکا در ایران و تمامی آن گذشته را یاد دولت آمریکا می آورد، با واکنش دولت امپریالیستی آمریکا و ترور قاسم سلیمانی جهش کرده و وارد مرحله تازه ای شده است. واکنش و تروری که سران خوش خیال و ابله جمهوری اسلامی با تحلیلی که از ترامپ و «تاجر منشی» وی داشتند، تصور آن را نیز نمی کردند. آنها تنها در باد زدن یک پهپاد و توقیف یک کشتی و چند فقره عملیات دیگر خوابیدند و روی دیگر قضیه را ندیدند و حتی نتوانستند حدس بزنند. 
 از سوی دیگر، این را که سران دولت امپریالیستی آمریکا و از جمله ترامپ یک دفعه یادشان آمده که قاسم سلیمانی خیلی از سربازان آمریکایی را کشته است، و برای همین- و البته برنامه هایی دیگر که به وی منسوب می کنند- وی را ترور کرده اند، از عجایب روزگار است. اگر قاسم سلیمانی این جلاد خلق سوریه و عراق، یار و مدد کار آمریکا و اسرائیل در لبنان، سوریه و عراق نبود و با آنها انواع و اقسام بده بستان نداشت، به راستی که آنها هرگز به مدت بیست سال با وی مفارقت نمی داشتند.(2) آیا حکایات سران دولت آمریکا نباید انسان را به یاد طالبان، بن لادن و داعش بیاندازد؟! جریان هایی که زیر بال و پر آنها بزرگ شدند و بعد به یکباره با اربابان خود درافتادند.
به هرحال، اینک مرحله ای آغاز شده است که پایان آن را، از یک سو به سبب نیروها، جناح ها و باندهای متضاد در طبقه حاکم در ایران و وجود دو خط متقابل و در حال جدال مذاکره یا جنگ، و از سوی دیگر به سبب نبود رهبری در جنبش دموکراتیک کنونی طبقات مردمی در ایران، به روشنی نمی توان پیش بینی کرد.
اما تضاد  طبقات حاکم بر جمهوری اسلامی با امپریالیسم آمریکا از چه جنسی است؟
به طور کلی ما چند تضاد مهم در جامعه داریم:
1-    تضاد بین طبقه کارگر و توده های زحمتکش شهر و روستا و طبقه خرده بورژوازی و بورژوازی ملی با سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور و استبداد مذهبی حاکم. تبلور این تضاد در مبارزات طبقاتی داخل کشور، و نقاط اوج آن جنبش های سال 88، دی ماه 96 و آبان 98 بوده است.
2-   تضاد بین طبقات خلق با امپریالیست ها به ویژه امپریالیست های غربی و در راس آنها امپریالیسم آمریکا. این تضاد نه تنها در مبارزات با سرمایه داران بوروکرات - کمپرادور و استبداد مذهبی حاکم که خود عموما مورد پشتیبانی امپریالیست ها بوده است، موجود بوده، بلکه در مبارزات مشخصی که علیه نئولیبرالیسم که سیاست حاکم امپریالیست ها است، جریان یافته، خود را نشان داده و می دهد.
 روشن است که مبارزه علیه این سیاست که از جانب صندوق بین المللی پول و بانک جهانی یعنی دو نهاد اقتصادی امپریالیستی به کشورهای زیر سلطه توصیه می شود و از جانب دولت های آنها به کار گرفته می شود، نه تنها مبارزه علیه اشکالی ویژه از سیاست اقتصادی امپریالیست، بلکه درعین حال مبارزه با امپریالیست هاست. این مبارزات از همان آغاز دهه هفتاد و در مبارزه با سیاست های اقتصادی پس از جنگ رفسنجانی که آن زمان «سردار سازندگی» بود، شروع شد و تا مبارزات اخیر کارگران هفت تپه، فولاد و هپکو و آذر آب، علیه انتقال کارخانه ها به بخش خصوصی، نیز ادامه یافته است.(3)
3-   تضاد بین سرمایه داران کمپرادور حاکم بر ایران با امپریالیست ها. بنیان این تضاد پیش از آنکه اقتصادی باشد، سیاسی و فرهنگی(مذهبی) است. این تضاد از سویی از ترس حکام کنونی که همواره بقای خویش را در معرض خطر می بینند و از سوی دیگر از زیاده خواهی های های فرهنگی، سیاسی و نظامی و ماجراجویی های آنها در منطقه سرچشمه گرفته است.
 در شرایطی که ما پس از جنبش آبان امسال، که بر بستر تضاد بین طبقه کارگر و زحمتکشان شهر و روستا و رژیم مستبد مذهبی حاکم روی داد، با گسستگی و شکاف هر چه بزرگتری بین طبقات مردمی و حکومت روبرو بودیم، با توجه به تلاش سران جمهوری اسلامی برای برجسته کردن یک تضاد خارجی یعنی تضاد خودشان با امپریالیسم آمریکا، و به سبب واکنش آمریکا نسبت به پروژه سران حکومت اسلامی، گذاری از تضاد پیشین به این تضاد اخیر شد و یا می رود که بشود.
 اکنون این تضاد با ترور قاسم سلیمانی سرکرده سپاه قدس جهش کرده است و می تواند در شرایط نوینی که محصول این جهش است، رشد بیشتری کرده و کار را به جنگ امپریالیسم مرتجع با حکومت مرتجع بکشاند. جنگی که جدای از احتمالات دیگر، این احتمال نیز می رود که بازندگان واقعی آن در شرایط کنونی وضعیت جنبش طبقه کارگر و خلق، این طبقات باشند.
 البته رشد تضادهای ارتجاعی و بین جانی ترین و کثیف ترین مرتجعین می تواند به سود طبقه کارگر و خلق زحمتکش و تمامی طبقات مردمی باشد، مشروط به اینکه جنبش طبقه کارگر و توده های مردم رهبری داشته باشند و به وسیله سازمان های پیشرو خود هدایت شوند.
و بالاخره همچنان که تضاد بین طبقات مردمی و طبقات مرتجع حاکم بر ایران در اثر کوشش سران حکومت می تواند به تضاد بین سران حکومت ارتجاعی با امپریالیست های ایضا ارتجاعی تبدیل شود، به همان سان تلاش آگاهانه تمامی رهبران عملی طبقه کارگر و دیگر طبقات مردمی و اتخاذ مواضع درست در قبال وقایع و رویدادها، می تواند تضاد مزبور را به تضاد این طبقات با سرمایه داران بوروکرات- کمپرادور و استبداد مذهبی حاکم و نیز تضاد با امپریالیست ها بکشاند و یا به آن تبدیل کند.
هرمز دامان
13 دی ماه 98    
یادداشت ها
1-     البته تداوم بخشیدن به این برخوردها در شرایط کنونی، تنها برگرفته از شرایط مبارزه در ایران نبوده، بلکه در عین حال نگاهی به وضع جنبش مردمی عراق و ضدیت طبقه کارگر و زحمتکشان عراق با جمهوری اسلامی  داشته است. دو تیر با یک هدف! هم جنبش در ایران و هم در عراق از سمت و سوی خود منحرف شده و در کانال یک تضاد ارتجاعی بین نیروهای مرتجع جمهوری اسلامی و امپریالیست ها افتاده و به هرز رود. 
2-    مشکل بتوان این داستان های مراقبت های اطلاعاتی از رفت و آمد سلیمانی را که از یک سو سران جمهوری اسلامی و از سوی دیگر برخی سران دولت اسرائیل و آمریکا، ردیف می کنند، باور کرد. بیست سال در منطقه رفت و آمد کنی و با این همه دم و دستگاه های مدرن جاسوسی و این همه نفوذ در سازمان های یکدیگر، کسی نتواند تو را پیدا کند!؟
3-  در اینجا صحبت ما این نیست که مثلا واگذاری به بخش خصوصی بد است و نگاه داشتن در بخش دولتی خوب است. صحبت بر سر این است که مقابله با امپریالیست ها و سیاست های اقتصادی آنها در حال حاضر در چه اشکال خاصی نمودار می گردد.