۱۴۰۳ آبان ۱۷, پنجشنبه

یادداشت هایی درباره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا

 
یادداشت هایی درباره انتخابات ریاست جمهوری آمریکا

با تجدید نظر و ویراست تازه

در آبان 1403
 

این مقاله بخش سوم یادداشت های مزبور است.
متن کامل سه بخش یادداشت ها در وبلاگ ما موجود است.

1-   سرمایه داری  یک سیستم اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است . سرمایه داری در شکل اولیه خود سرمایه داری رقابت آزاد و در شکل عالی خود امپریالیسم است. در امپریالیسم تمامی تضادهای اقتصادی، سیاسی و فرهنگی سرمایه داری به اوج خود می رسد.
2-   دموکراسی صوری یا بورژوایی شکل سیاسی دولت یا حکومت در سرمایه داری رقابت آزاداست و پایه آن پارلمان و انتخابات پارلمانی است.
3-   در سرمایه داری امپریالیستی، دموکراسی صوری با شکل نخستین آن در سرمایه داری رقابت آزاد تفاوت بیشتری یافته و برخی از اشکال آن به ضد خود تبدیل می شوند.  
4-   انتخابات( ریاست جمهوری یا مهم تر از آن پارلمانی) در کشورهای سرمایه داری همان گونه که مارکس اشاره کرده صرفا این نقش را دارد که در این کشورها، طبقه کارگر و دیگر زحمتکشان هر از چند گاهی به جای این این فرد یا این گروه از حزب سرمایه داران، فرد و یا گروه دیگری از حزب دیگر سرمایه داران را انتخاب کنند.
5-   سیاست دموکراسی صوری( و نه واقعی) که در این رژیم ها وجود دارد عموما در دایره ای بسته شده به طبقات سرمایه دار حرکت می کند و توده های وسیع را در بر نمی یرد. در این دموکراسی ها حتی تضادهایی که میان سرمایه داران از جناح های مختلف به وجود می آید گاه با واسطه زور و از طریق ترور و کشتن بخشی یا افرادی از گروهای مقابل حل و فصل می گردد. در نتیجه همواره این گونه نیست که تضادهای بین سرمایه داران از طریق دموکراسی خودشان حل وفصل گردد.
6-    این امر در جنگ های منطقه ای و یا جهانی که بین امپریالیست ها به وجود می آید، بهتر خود را نشان می دهد. کشورهایی که ادعای دموکراسی در داخل کشور خود دارند، در سطح بین المللی به یکباره به هیچ دموکراسی پایبند نیستند و برای منافع خود به جان یکدیگر می افتند و توده های وسیعی را قربانی منافع حقیر خود می کنند.
7-   احزاب مترقی و انقلابی که بتوانند کاندیدا معرفی کنند در کشورهای امپریالیستی یا وجود ندارند و یا تحت فشارهای بسیار به سر می برند تا جایی که بسیاری از اعضای این احزاب عموما مجبورند وابستگی های سیاسی خود را پنهان کنند تا بتوانند در سیستم کنترل همگانی امپریالیستی شغلی بدست آورند و یا شغل و موقعیت خود را حفظ کنند.
8-    در چنین انتخابات هایی نظرات واقعی طبقات مردم عموما نمی تواند ابراز شود. زیرا یا مردم از تشکلاتی که به راستی منافع واقعی آنها را بیان کنند محروم اند و در نتیجه عموما مجبورند از میان احزاب حاکم( که عموما دوحزب هستند) یکی را انتخاب کنند و یا چنانچه این احزاب وجود داشته باشند، چنان در چنبره ی تبلیغات ارگان های نوشتاری، دیداری و شنیداری سرمایه داران گرفتار می شوند و چنان شست و شوی ذهنی داده می شوند که جایی برای فهم و درک منافع واقعی خود نمی یابند.
9-   به سبب رفاه نسبی در لایه هایی از طبقه کارگر و نیز اقشار طبقه متوسط  در کشورهای امپریالیستی، این گروه ها در این کشورها عموما از نظر فکری تابع تسلط سرمایه بزرگ هستند و امر تغییر در این کشورها، به سبب پایگاهی که طبقه ی سرمایه داران در میان طبقه کارگر و متوسط می سازد، امری  است که دیر روی می دهد.
10  - نظام امپریالیستی قواعد اقتصادی، اجتماعی  سیاسی و فرهنگی معینی دارد.
11  -  چهار دوره رکود، بحران، ... و رونق اقتصادی که در این سیستم روی می دهد از حوزه اراده سیاستمداران واقتصاددانان کشورهای سرمایه داری امپریالیستی بیرون است.
12  -  قوانینی که بر سیاست خارجی امپریالیست ها حکمفرماست بر مبنای کسب حداکثر سود در اقتصاد استوار است. بر مبنای چنین سیاستی است که دیگر سیاست ها در حوزه سیاست و فرهنگ شکل می گیرد.
13  -  تغییراتی که در این سیاست ها پیش می آید از یک سو تابع وضع داخلی امپریالیست هاست، از سوی دیگر تابع وضع کشورهای زیر سلطه است و از سوی سوم تابع روابط رقابت آمیز میان خود امپریالیست هاست.
14  - تغییراتی که در کشورهای امپریالیستی در دوره های  بحران های اقتصادی می تواند صورت گیرد عموما یا برای جلوگیری از بحران اقتصادی است یا برای مدیریت بهتر آن و یا برای  خروج از آن . بر بستر این سه دور تغییرات معینی که لازم است در سیاست اجرا شود صورت می گیرد.
15  - تغییراتی که دررابطه با کشورهای زیر سلطه رخ می دهد از یکسو تابع وضع  اقتصادی این کشورها و نقش آنها در تقسیم کار جهانی امپریالیستی است و از سوی دیگر تابع وضع سیاسی این کشورها (رهبران این کشورها، رقابت های منطقه ای بین کشورهای زیر سلطه و تضادهای میان آنها ، جنبش های مردمی و انقلابی و انقلاب ها) و از سوی سوم تابع وضع فرهنگی آنها.
16  - تغییراتی که در رابطه میان امپریالیست ها رقیب و یا در یک جبهه صورت می گیرد، اساسا بر محور تنظیم روابط میان آنها و نقش مستقل هرکدام از آنها در رابطه با رقابت با قطب مقابل است.
17  - انتخابات ریاست جمهوری در آمریکا انتخاب فردی است که رهبری قوه اجراییه را به عهده می گیرد.
18  - احزاب  افراد را معرفی می کنند و افراد همراه با گروه خود رهبری عملی کشور را به دست می گیرند.
19  - در اینجا افراد صرفا تجسم منافع حزبی و منافع حزبی تجسم منافع طبقاتی است. بنابراین افراد و گروه آنها تجسم منافع طبقاتی گروهی از سرمایه داران هستند که برای دوره معینی تعیین کننده مشی ها و سیاست ها در داخل، بین کشورهای امپریالیستی و رقبا و بین کشورهای امپریالیستی و کشورهای زیر سلطه هستند.
20  - تغییراتی که یک حزب سیاسی سرمایه داران می تواند در عرصه های مختلف اقتصادی و سیاسی و یا فرهنگی ایجاد کند، دایره معینی دارد و هرگز از این دایره نمی تواند بیرون رود.
21  -  در سیاست، دو مرز سیاست امپریالیستی عبارتست از دموکراسی در نهایی ترین حدود آن و فاشیسم در نهایی ترین حدود آن.
22  - دموکراسی در نهایی ترین حدود آن در نظام امپریالیستی عمدتا زمانی می تواند به وجود بیاید که بتواند برای انحراف و کانالیزه کردن جنبش های طبقه کارگر و توده ای که به مرز انقلاب رسیده است به کار رود. در غیر این صورت همواره برای جلوگیری از چنین جنبش هایی به همین دموکراسی های سرودم بریده اکتفا می شود.
23  -  فاشیسم عموما در دو زمان شکل می گیرد یکی زمانی که انقلاب در کشور سرمایه داری و امپریالیستی به وقوع می پیوندد و دیگر زمانی که  دولت امپریالیستی لازم می داند که به وسیله بسیج عامیانه توده ها و کشاندن آنها زیر پرچم ناسیونالیسم، آنها را برای جنگ و برای گسترش قلمرو اقتصادی- سیاسی خود آماده کند.
24  -  تغیییراتی که یک حزب سیاسی بورژوایی - امپریالیستی می تواند در کشور امپریالیستی ایجاد کند از محدوده صرف تعدادی رفرم برای عبور از بحران اقتصادی و یا بحران سیاسی بیرون نخواهد بود.
25  -  روی کار آمدن حزب جمهوریخواه و نماینده این حزب دونالد ترامپ، به معنای تغییرات جدی و اساسی در اقتصاد و سیاست امپریالیستی نخواهد بود.
هرمز دامان
آذر 95

 

 

۱۴۰۳ آبان ۱۶, چهارشنبه

درباره ی مساله ی پاسخ خامنه ای و شرکای پاسدار به حمله ی دولت اسرائیل

 
درباره مساله ی پاسخ خامنه ای و شرکای پاسدار به حمله دولت اسرائیل
 
خسارات وارد شده در حمله اسرائیل
اخبار و تصاویر ماهواره ای انتشار یافته پس از حمله ی دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل به پدافند هوایی و پایگاه های موشکی حکومت مرتجع ولایت فقیه و ...نشان داد که سطح خسارات وارده بسیار بیشتر از آن میزانی بوده است که حکومتگران با کوچک نمایی آن اعلام کردند و بر سر آن دلقک بازی درآوردند. دارودسته های حاکم گویا برای این که اراده ی خود مبنی بر پاسخ ندادن به حمله ی اسرائیل و دنبال نکردن این تقابل را پیش برند بیشتر بر آن بودند که سطح خسارات وارده را ناچیز و یا جزیی وانمود کنند و بگویند اسرائیل جا زده و بنابراین نیازی به پاسخ نیست. اما با درج این اخبار و تصاویر وضع تا حدودی تغییر کرد.
خامنه ای و سران مومیایی سپاه که می خواستند مسابقه موشکی و پهبادی را با دولت صهیونیستی اسرائیل کنترل شده پیش برند و به همین دلیل عملیات« وعده صادق دو» را گرچه تا حدودی گسترده تر از«صادق یک» اما بازهم برای جلوگیری از تداوم درگیری بدون ضربات شدیدتری پیش بردند، در مقابل ناظر حمله ی شدیدتر دولت اسرائیل و به اصطلاح داشتن دست بالا  به وسیله این کشور، شدند.
پس از این حمله بود که بی آنکه اخبار دقیق و تصاویر به وسیله ی حکومتیان منتشر گردد اما صحبت «پاسخ» و «وعده ی صادق سه» به میان آمد. از خامنه ای که ظاهرا ارزیابی را به مقامات سپرده بود تا فرماندهان سپاه روی منبر رفته و دوباره شروع کردند به رجز خوانی که چنین و چنان خواهیم کرد و حمله و عملیات بعدی ما بسیار شدیدتر از آن حملاتی خواهد که تا کنون انجام داده ایم.
 به این ترتیب وضع به گونه ای پیش می رود که امکان حمله ی تازه ای از جانب حکومت ولایت فقیه قابل تصور است.
دلایل این حمله چنان که صورت گیرد و بنابراین تداوم درگیری فعلی که امکان تبدیل شدن به یک درگیری و جنگ گسترده را دارد، صرفا به ارزیابی از خسارات وارده و بنابراین تصمیم به پاسخ این خسارات محدود نمی شود بلکه دلایل دیگر و بعضا مهم تر از آن در تصمیم سران جمهوری اسلامی دخالت دارد. بخشی از این دلایل در ارتباط با سیاست داخلی و برخی دیگر در ارتباط با سیاست خارجی هستند.
چرا حملات اسرائیل شدیدتر شدن از حملات جمهوری اسلامی بوده است؟
 پیش از اینکه این دلایل بررسی شود باید این پرسش را به میان آورد که چرا دولت صهیونیستی اسرائیل به درجه ای خسارت وارد کرده است که تمایل و یا اجبار به پاسخ را در حکومت ولایت فقیه برانگیزد؟
از سوی دیگر دولت صهیونیستی اسرائیل پس از حمله گفته است که این حمله ای نبود که قرار بود آنها در پاسخ حمله ی جمهوری اسلامی انجام دهند و آنها با زدن پدافند هوایی و پایگاه های موشکی تنها شرایط مورد نیاز را برای حمله ی گسترده ی بعدی که حمله ی اصلی اسرائیل خواهد بود فراهم کرده اند.  
آیا این ها- اگر فرض را بر بلوف بودن آنها نگذاریم-  به این معنا نیست که آنها مایلند درگیری گسترده شود؟ روشن است که اگر چنین خواستی وجود داشته باشند صرفا تمایل دولت اسرائیل نبوده بلکه تمایل امپریالیست های غربی و در راس شان آمریکا است که در حال حاضر دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل همچون عامل و ابزار آنها در منطقه عمل می کند. در واقع دولت اسراییل بدون موافقت امپریالیسم آمریکا و متحدین غربی حمله ای با این شدت انجام نمی داد. بنابراین پرسش این است که آیا امپریالیسم آمریکا و اروپای غربی مایل اند که این جنگ را به درجه ای گسترش دهند تا جمهوری اسلامی پس کشد و جام زهر دیگری نوشیده و از برخی از مواضع خود در منطقه عقب نشیند؟ به عبارت دیگر ضرباتی که به حماس و حزب الله و سپاه قدس وارد شد تا مرحله ی محدود و یا جمع کردن آنها و نیز زدن دست و پاهای جمهوری اسلامی در منطقه و تمکین جمهوری اسلامی به خواست هایشان پیش رود؟( در شرایط کنونی سرنگونی خامنه ای برایشان مطرح نیست). تکامل این تقابل در روزها و هفته ها و ماه های آینده به احتمال پاسخ این پرسش ها را خواهد داد.
دلایل داخلی
اگر پاسخ ندهیم اسرائیل جری تر می شود!
نخستین دلیلی که خامنه ای و سران سپاه و البته دارودسته های «ارزشی» و حزب اللهی پیش می کشند این است که اگر جمهوری اسلامی پاسخ ندهد دولت اسرائیل جری تر شده و حملات بیشتر و شدیدتری خواهد کرد. آنها همین مساله را که دولت اسرائیل طرح کرده، یعنی این را که این حمله تنها زمینه های پاسخ اصلی این دولت را فراهم کرده و شواهدی نیز ناظر بر این ادعاست( ضربه به پدافند هوایی و پایگاه های موشکلی برای از کار انداختن آنها)، پیش می کشند.
 نظر آنها این است که جمهوری اسلامی باید از امکانات نظامی خود به ویژه موشک ها استفاده کرده و به اسرائیل ثابت کند که توانایی عبور از «گنبد آهنین» و وارد کردن ضربات سنگین به این کشور را دارد. از نظر آنها چنین حملات و ضرباتی می تواند نقش «بازدارنده» ایجاد کرده و به حکومت ولایت فقیه کمک کند که از حاشیه ی امن تری برای بقا و تداوم خویش برخوردار شود.
مشکل این نظر این است که اتفاقا این جمهوری اسلامی بوده که یا مستقیم در حمله ی 7 اکتبر دخالت داشته و و یا غیرمستقیم مشوق آن بوده است. حمله ای که وضع را به نابودی غزه و بخشی از جنوب لبنان کشانده و برخی از مهم ترین گروه های نیابتی جمهوری اسلامی به ویژه  حماس و حزب الله را دچار ضربات شدید کرده است. از سوی دیگر مگر ده ها عملیات در منطقه به وسیله ی نیروهای نیابتی علیه اسرائیل اجرا نشد، چرا وضع باید به صورت تهاجم اسرائیل در می آمد و نه اینکه به عقب نشینی اسرائیل بینجامد؟
 بنابراین اگر قرار بود حمله نقش بازدارنده داشته باشد می باید خود عملیات 7 اکتبر به عقب نشینی دولت اسرائیل و آماده گی اش برای سازش با حماس و آزادی گروگان ها کشیده می شد.
اگر آن حمله به این وضع کشیده شد، حملات بعدی از جانب جمهوری اسلامی می تواند وضع را بدتر از آنی کند که اکنون است و جنگ را به داخل ایران بکشاند. چنان که اشاره شد دولت اسرائیل یک دولت محلی نیست بلکه نماینده ی امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی در منطقه است و هر گونه حمله ای به آن در مجموع حمله به امپریالیسم آمریکا و امپریالیست های اروپای غربی تلقی می گردد و واکنش آنها را در پی خواهد داشت.   
تسکین بخشیدن به تب پایگاه اجتماعی - حزب اللهی ها و نان خورهای حکومت به پاسخ
 دومین دلیل تسکین بخشیدن به پایگاه اجتماعی روز به روز کوچک شونده ی حکومت به ویژه نان خورهای سپاهی و بسیجی و حوزوی و حزب اللهی های دیگر مراکز و ارگان های حکومتی است. بسیاری از این دارودسته های نان خور جمهوری اسلامی از روی  قصد و عمد و شارلاتانیسم سیاسی و یا از روی باور به جهان بینی متعصابانه ی عتیقه ی مذهبی شان تاب این حملات اسرائیل و ضعیف بودن حکومت شان را باور ندارند و از این رو هیاهو به راه انداخته و در باد جمهوری اسلامی و اینکه می توانیم چنین و چنان کنیم و اسرائیل را سرجایش بنشانیم می دمند. بنابراین هدف از پاسخ و تداوم درگیری به وسیله حکومتگران، آرام کردن این پایگاه اجتماعی و داشتن همراهی شان با حکومت ولایت فقیه است.
سرکوب جنبش انقلابی - دموکراتیک 
دلیل مهم دیگری که برای ادامه ی درگیری وجود دارد تقابل با جنبش انقلابی - دموکراتیک جاری در جامعه و سرکوب آن است. در حال حاضر شرایط اقتصادی و سیاسی و فرهنگی وضع انفجاری دارند( شرایط اقتصادی بیش از بقیه) و جنبش های گوناگون پس از سرکوب خونین خیزش«زن زندگی آزادی» در جامعه نه تنها تحلیل نرفته و کمتر نشده اند بلکه همه گسترش و  تداوم یافته اند.
در میان جنبش های جاری دو جنبش مهم ترین مراکز ثقل و تداوم جنبش جاری هستند. یکی جنبش حقوق بگیران زحمتکش یعنی جنبش کارگری( از کارگرانی که شاغل اند تا بیکاران و بازنشسته ها) و همچنین جنبش های فرهنگیان و پرستاران و دیگری جنبش دموکراتیک زنان برای آزادی است که هر دو سراسری هستند. این دو جنبش، بیش از جنبش های دیگر در حال تقابل و مبارزه ای روزمره با حکومت کنونی هستند. مساله ی کنونی حقوق بگیران زحمتکش و بیش از همه طبقه ی کارگر پیرامون مسائل اقتصادی( تورم، گرانی، پایین بودن سطح حقوق ها نسبت به تورم و گرانی، شرایط شغلی و...) و مسائل زنان عجالتا پیرامون آزادی پوشش است. در کنار آنها جنبش  دانشجویان و مبارزات خلق های بلوچ و کرد و مبارزات زندانیان سیاسی و دیگر جنبش های جریان دارند. تکامل هر کدام این جنبش ها در نتیجه ی بدتر شدن مداوم شرایط و یا نوع برخورد حکومتگران( همچون مورد مهسا امینی)، می تواند اوضاع جاری را تغییر داده و وضع را به رویارویی های شدید با حکومت کشاند.
از این رو تمایل خامنه ای و سران سپاه برای تداوم درگیری - و البته تا جایی که برایشان امکان دارد - برای این است که دست شان را برای سرکوب این جنبش ها به بهانه ی درگیری و مقابله با دشمن خارجی، ایجاد فضای جنگی مانند دهه شصت و مجبور کردن توده ها به تمکین از اوضاع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی باز می کند.   
استفاده از فضای درگیری و جنگ به نفع حکومت و تجزیه ی جنبش 
 از سوی دیگر تمایل آنها ایجاد تغییر در روند این جنبش به نفع خود و تجزیه ی آن و کشاندن بخش هایی از توده ها به دنبال خودشان و پشتیبانی از جمهوری اسلامی در یک درگیری گسترده با اسرائیل است.
 در وضعیت کنونی، ناتوانی دولت پزشکیان برای پاسخ به مشکلات اساسی مردم به ویژه مشکل اقتصادی بیش از پیش بارز می شود. این دولت که  ظاهر برای حل این مشکلات روی کار آمده بود در همین مدت نشان داد که نه مال این کار است و نه اجازه دارد که بیرون از چارچوب هایی که برایش تعیین کرده اند گامی بردارد. اکنون بیش از پیش مشخص شده است که اصلاح طلبان که با هیاهویی دروغین خود را«برنده» رقابت معرفی کردند،«برنده» نبوده و مهره هایی ناچیز در دست خامنه ای و سران سپاه و هسته ی مرکزی قدرت در بیت رهبری بوده اند و برای کنترل اوضاع سیاسی، و البته با تمایل خودشان در خدمت به حکومت ولایت فقیه، به میدان فراخوانده شده اند. آنها در هیچ مساله ی مهمی توان برنامه ریزی و اجرا نداشته و ندارند. حداکثر اقدامات آنان به رفع حصر از کروبی و یا به بازگشت به کار برخی استادان و دانشجویان اخراجی و از این گونه کارها محدود شده است. چنانکه دیده می شود آنها بیشتر نقش پیشبرد برنامه هایی همچون گرانی نان( که مرحله ای از آن انجام شد ) و بنزین را دارند که اگر در دستان جناح های اصول گرایی بود می توانست با مقاومت بیشتری از جانب مردم روبرو گردد.
در واقع، برنامه ریزی برای ریاست جمهوری پزشکیان بی خاصیت برای تجزیه جنبش بود که مشترکا به وسیله خامنه ای و سران سپاه و اصلاح طلبان حکومتی  ترتیب داده شد. در حال حاضر از نظر حکومت دنبال کردن درگیری با اسرائیل می تواند به مرکز دیگری برای تجزیه ی جنبش تبدیل شود و بنابراین خطر تکامل جنبش را به خیزش های بزرگ تر علیه حکومت حداقل موقتا از بین ببرد.( در حال حاضر در مورد جنگ گسترده صحبت نمی کنیم)
 به این ترتیب  طرح روی کار آوردن دولت پزشکیان برای تجزیه کردن جنبش دموکراتیک و تضعیف آن گرچه به هر حال شکافی در میان توده ها ایجاد کرد اما در کل کفایت نکرده و اکنون تداوم درگیری با اسرائیل است که در دستور کار قرار گرفته و می تواند نقش مهم را در تداوم حکومت کنونی برای گذر از بحران عمیق جاری بازی می کند.
دلایل خارجی
منطقه و نیروهای نیابتی
همردیف با نقش پاسخ در بازدارنده گی و تسکین نیروهای پشتیبان داخلی، تسکین نیروهای نیابتی در لبنان و یمن و عراق و غیره و تشویق آنها به ادامه ی جدال کنونی به اسرائیل وجود دارد.
حکومت ولایت فقیه باید به گونه ای ثابت کند که ستون پنجم اسرائیل در میان سران و عمال حکومتی نقش مهمی را در ترور رهبران نیروهای نیابتی و تخریب سازمان آنها را نداشته و آنچه نقش اصلی را دارد نقش پشتیبانی جمهوری اسلامی از این نیروها است و بنابراین اعتماد خدشه دار شده را برگرداند. از نظر سران حکومت، تداوم حملات می تواند به این نیروها اجازه دهد که خود را بازیابی و سازماندهی کنند و بتوانند در شرایط پیش رو همچون عوامل حکومتیان در منطقه و برای امتیاز گیری از اسرائیل، دولت های منطقه و نیز امپریالیست ها ثمر بخش باشند.
کشورهای منطقه
 از سوی دیگر پاسخ می تواند وجه ی روز به روز تخریب شده تر جمهوری اسلامی در نتیجه ضربات پی درپی به خودش و نیروهای نیابتی اش را در میان کشورهای منطقه به ویژه کشورهای عربی منطقه بهبود بخشد. از نظر حکام جمهوری اسلامی اگر پاسخ ندهند چه بسا این کشورها در مقابل اش «شیر» تر از آن چیزی شوند که اکنون شده اند.
نقش امپریالیسم روسیه در تداوم درگیری با دولت اسرائیل
در کنار این ها می توان تصور کرد که دولت امپریالیستی روسیه خامنه ای و سران سپاه را به ادامه درگیری ها تشویق کرده باشد و احتمالا دادن مجوز مونتاژ جت جنگنده سوخو 35 در این راستا است. از نظر امپریالیسم روسیه درگیری جمهوری اسلامی با اسرائیل جدا از این که جمهوری اسلامی را بیش از پیش به آنها نزدیک می کند می تواند موجد مراکز دیگر درگیری گردد و بنابراین تمرکز امپریالیست های غربی را روی جنگ اوکراین و کمک به دولت این کشور تضعیف کند و یا به حاشیه برد و یا حداقل شرایط را برای معامله های این دولت با دولت های امپریالیستی غرب بر سر مساله ی اوکراین فراهم سازد. روسیه بارها و آشکارا روحیه ی معامله گری خود را نشان داده است. از مساله  فروش گاز ایران گرفته تا مانع اسرائیل نشدن برای زدن پایگاه های سپاه قدس در سوریه تا همراهی با امارات در مورد جزایر سه گانه و...از سوی دیگر خامنه ای و سران پاسدار استعداد غریبی از خود نشان داده اند که همواره احمق های فریب خورده ی روسیه و چین باشند اما همواره هم همچون بنده ای به دنبال اربابان خود روان گردند. برای آنها چاره ای جز چنگ زدن به این «ریسمان» پاره پوره ی روسیه و چین وجود ندارد. 
اگر وضع بدتر شد سریعا عقب نشینی و سازش می کنیم!
مشکل که خامنه ای و سران سپاه اهل تداوم یک درگیری تا مرحله یک جنگ گسترده و تمام عیار باشند. آنها احتمالا می خواهند تا جایی درگیری را ادامه دهند که فکر می کنند مرحله ی پس از آن ورود به یک جنگ گسترده و تمام عیار خواهد بود. تصورشان این است که ممکن است بتوانند وضع را تا آن مرحله خواه از نظر داخلی و خواه از نظر همپیمانان خارجی به ویژه نیروهای نیابتی به گونه ای آبرومندانه به نفع خود پایان دهند و موقعیت پیشین خود را بازگردانند. احتمالا به خودشان قول داده اند که اگر کار بیخ پیدا کرد عقب نشینی می کنیم و جام زهر دیگری را می نوشیم. این البته کار همیشگی شان بوده است. 
مساله ی تهدید به اتمی شدن
 در اینکه خامنه ای و شرکای پاسدارش تمامی تلاش هایشان را کرده اند تا اتمی شوند مشکل که تردیدی باشد. این که خامنه ای فتوی داده که ما نباید دنبال تولید بمب اتمی باشیم یک قیافه گرفتن توخالی اخلاقی است. اگر توانسته باشند اتمی شده باشند شده اند و اگرنه تمامی تلاش شان این است که بشوند.
پی نوشت
انتخاب دونالد ترامپ به عنوان رئیس جمهور آمریکا
این متن در پیش از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا و پیروزی دونالد ترامپ نوشته شده است. گرچه ترامپ هفتاد و اندی روز دیگر رئیس جمهور رسمی آمریکا خواهد شد با این حال پس از انتخاب وی ممکن است چرخش هایی در سیاست جمهوری اسلامی به وجود آید. مثلا طرح شان تغییر کند و از شدت هیاهو بر سر پاسخ بکاهند و یا اگر آن را انجام دادند شل تر از آنی انجام دهند که در های و هوی شان مندرج بود.  
 هرمز دامان
نیمه ی نخست آبان 1403

۱۴۰۳ آبان ۱۴, دوشنبه

قیل و قال دارودسته های حکمتیست - ترتسکیست علیه اسماعیل بخشی


 
قیل و قال دارودسته های حکمتیست - ترتسکیست علیه اسماعیل بخشی
 
 اسماعیل بخشی، از رهبران مبارزات کارگران نیشکر هفت تپه و جنبش کارگری پس از مرگ یحیی سنوار رهبر حماس یادداشتی در اینستاگرام خود نوشته و در آن در مورد نقش وی در سازمان حماس و مردم فلسطین صحبت کرده است.
به نظر ما این یادداشت دارای اشکالات نظری و سیاسی است. مکثی بر ارتجاعی بودن جهان بینی حماس و برنامه های آنها نمی کند و شیوه ی نگرش اش به یحیی سنوار که رهبر این سازمان بود بدون نقدی از وی است. بخشی در یادداشت تکمیلی اش می نویسد که قصد داوری در مورد حماس و یحیی سنوار را نداشته و تنها به شرح واقعیت جاری و آینده سازمان مزبور و جایگاه شخص سنوار در میان مردم فلسطین پرداخته است که روشن است نیاز به برخورد نقادانه و از موضع طبقه ی کارگر به سازمان حماس و یحیی سنوار را از بین نمی برد.
اما این یادداشت بخشی، سوای مرتجعین سلطنت طلب که به فحاشی علیه وی پرداختند، دستاویزی هم شد برای بخشی از دارودسته های«کمونیسم کارگری» و«حکمتیسم» اعم از حزب کمونیست کارگری( از این پس حزب ترتسکیست امپریالیستی) و احزاب حکمتیست(«خط رسمی» و بدون«رسمی») و بقیه ی حکمتیست ها و ترتسکیست های«منفرد» و غیره که قیل و قالی راه اندازند و به « نقد بیرحمانه » وی بپردازند. برخی شان اسماعیل بخشی را«منحرف» و بیرون رفته از جنبش کارگری به شمار آوردند و برخی دیگر در مقابل این اولی ها موضع گرفته و نظر وی را صرفا«اشتباه» دانستند. برخی هم به این دسته ی اخیر تاخته و گفته اند که «اشتباه» نیست و«بغایت انحرافی» است و یا در« کانتکست اشتباه قابل بررسی نیست» و خلاصه همه گی به شیوه ی معمول شان نقش «رادیکال» ها را بازی کردند. «رادیکال» های شارلاتان و فریبکار.(1)
اگر کسی نظرات و خط این  دارودسته های«کمونیسم کارگری» و سردسته ی شیاد و مزدورشان منصور حکمت را از زمان انقلاب 57 تا کنون دنبال نکرده باشد و نقش تخریبی و کثیف اینان را در جنبش کمونیستی و جنبش کارگری و جنبش انقلابی کردستان نشناخته و به ماهیت ضد کارگری سران مزدور این دارودسته ی ترتسکیستی پی نبرده باشد، ممکن است که فریب این شارلاتان بازی های تماما دروغین آنها را بخورد و به خود بگوید: «اوه !عجب انقلابیون دوآتشه ای! عجب رادیکال هایی!»؟
باری این انتقادات«بیرحمانه» دلالت بر همه چیز می کند جز«انقلابیگری» و «رادیکالیسم».
چنان که می دانیم خط «حزب ترتسکیست امپریالیستی»، نوکری امپریالیست ها و ارتجاعیون سلطنت طلب و خدمتگزاری دولت صهیونیستی اسرائیل از یک سو و خط دنبال کردن تخریب و انحلال طلبی و از هم پاشاندن تشکل های مبارز در جنبش چپ و کارگری و کردستان و در کل خط تخریب جنبش سیاسی - انقلابی ایران بوده و هست.
با وجود تضاد ظاهری بین خطوط حکمتیست«خط رسمی و بدون رسمی» و بقیه ی ترتسکیست ها و منفردین که همگی زمانی در حزب حکمت و تقوایی و با هم مشغول توطئه برای نابودی جنبش کمونیستی و جنبش کارگری و جنبش انقلابی کردستان بودند، با«حزب ترتسکیست امپریالیستی» دارودسته ی تقوایی در ماهیت ترتسکیستی و ضد انقلابی آنها تفاوتی وجود ندارد و مبانی وماهیت اساسی دارودسته ی حکمتیست های «خط رسمی و بدون رسمی» و ترتسکیست های منفرد با ماهیت نظرات و عملی که«حزب ترتسکیست امپریالیستی» تقوایی انجام می دهد یکی است وهمه از یک آبشخور یعنی آبشخور ترتسکیسم آب می خورند.
در واقع آنچه حزب اخیر آشکارا انجام می دهد برخی از اینان در پس پرده ی مخالفت دروغین با امپریالیسم و یا برعکس مخالفت با طرح کردن امپریالیسم به عنوان یکی از دشمنان طبقه ی کارگر و خلق ایران زیر نام خط انحرافی«ناسیونالیستی» و هوار کشیدن«تضاد کار و سرمایه» که مطلقا و ذره ای هم باوری به آن ندارند و صرفا همچون تیله ای است که به میان می اندازند تا مانع وحدت جنبش طبقات خلقی در انقلاب دموکراتیک شوند، انجام می دهند.
 دارودسته «حزب ترتسکیست امپریالیستی» تقوایی و شرکا سرراست تر و آشکارتر ماهیت خط شان را به میان گذاشته اند، اما دارودسته های احزاب حکمتیست سالوس و دودوزه بازاند و در ظاهر خود را متفاوت از«حزب ترتسکیست امپریالیستی» نشان می دهند. هیچ کدام شان ذره ای از تخریب جنبش انقلابی کردستان و جنبش کارگری از طریق شدت بخشیدن به تضادهای درونی آن و ضربه زدن به وحدت طبقه ی کارگر و جنبش خلق دست بر نداشته اند. در یک کلام همه شان «کمونیسم کارگری» اند و در کنار حکمت و تقوایی و مثل قارچ و البته ترتسکیست و مزدور روییده و سروته یک کرباسند. وجه مشترک شان ترتسکیسم حکمتی، نفی مبانی انقلابی مارکسیسم - لنینیسم و تخریب در جنبش طبقه ی کارگر و خلق است.
جنبش انقلابی چپ ایران باید تمامی این ترتسکیست ها و کمونیسم دروغین کارگری شان را افشا کند. «کمونیسم کارگری» و «حکمتیسم» یعنی ضدیت با اصول انقلابی مارکسیسم - لنینیسم( - مائوئیسم)  و ضدیت با مبارزه ی انقلابی طبقه ی کارگر و ضدیت با جنبش انقلابی خلق ایران.
هرمز دامان
نیمه ی نخست
آبان 1403  
یادداشت
1-   برخی از مقالات نگاشته شده علیه اسماعیل بخشی به وسیله هوچیان ترتسکیست در سایت هاشان:
سخنی کوتاه با اسماعیل بخشی - یاشار سهندی
یحیی سنوار قهرمان جنبش ما نیست - در حاشیه اظهارات اسماعیل بخشی – ناصر زمانی
خامنه ای و سنوار دوروی یک سکه اند - نقدی به اسماعیل بخشی- مازیار رازی
درباره موضع اشتباه اسماعیل بخشی. علیه اپورتونیسم و تخریب شخصیت – سیاوش دانشور
استوری اسماعیل بخشی در کانتکست اشتباه قابل بررسی نیست - جوابی کوتاه به سیاوش دانشور - نسان نودینیان
یادداشتی انتقادی کوتاه بر دفاعیات سیاوش دانشور که جهت گیری بغایت انحرافی اخیر اسماعیل بخشی را می خواهد اشتباه جلوه دهد - ناصر بابامیری
بیشتر این حضرات بخشی را در خط «محور مقاومتی» ها می خوانند و می خواهند با «محور مقاومتی» ها بستیزند حال آنکه در نفی مبانی اساسی مارکسیسم – لنینیسم( - مائوئیسم) خودشان لنگه ی محور مقاومتی ها هستند.  
بیفزاییم: حتی اگر بخشی گرایشی به «محور مقاومتی» ها داشت نیز این شیوه ی برخورد به وی نبود. هوچیان ترتسکیست از زمره ی فرصت طلبانی بوده اند که همواره چنین شیوه های برخوردی را به کار برده اند.
یکی از این حضرات«لیدر»های حزب حکمتیست که ظاهرا به مقابله با تهمت زدن به بخشی بر می خیزد و نظر وی را صرفا اشتباه می نامد چنین می نویسد:
«اسماعیل بخشی یک رهبر کارگری است، متخصص سیاست خارجی و سیاست جهانی و تئوریها و جنبش ها نیست. او و دیگر رهبران کارگری مثل هر کس دیگری از جمله فعالین کمونیست و انقلابی اشتباه هم میکنند.»)در باره موضع اشتباه اسماعیل بخشی،علیه اپورتونیسم و تخریب شخصیت، سیاوش دانشور) 
به عبارت دیگر شما باید«متخصص سیاست خارجی  و سیاست جهانی و تئوری ها و جنبش ها» باشی تا بتوانی نظری در مورد حماس و یا یحیی سنوار و از این گونه مسائل ارائه کنی. امثال بخشی ( «فعالین کمونیست و انقلابی» را که یادش آمده اضافه کند برای درهم کردن نظرو رد گم کردن و پنهان کردن جوهر نظر آورده است!)چون کارگراند نمی توانند نظری دهند و اگر دهند اشتباه خواهند کرد. گویا بخشی ها وظیفه دارند که تنها به جنبش کارگری بپردازند و نه به «سیاست خارجی و سیاست جهانی و تئوری ها و جنبش ها»! این حوزه مال متخصصین و لابد افرادی از قماش خود این کلاش است.

۱۴۰۳ آبان ۱۳, یکشنبه

شورش یک زن

 
شورش یک زن 
علیه کوه ستم
 
در تاریخ  12 آبان ماه دختر دانشجویی با نام احتمالی آهو دریایی که در حال گذراندن ترم هفتم  خود در واحد علوم تحقیقات دانشگاه آزاد اسلامی بود هنگام ورود به دانشکده مورد بازخواست ماموران حراست دانشگاه در مورد پوشش اش( نداشتن حجاب و مقنعه) قرارمی گیرد. ماموران حراست در پی فشار به وی برای بردن اش به اتاق حراست با مقاومت وی روبرو می شوند و با گستاخی لباس وی را پاره کرده و بخشی از تن وی را برهنه می کنند. دانشجوی دختر که از زورگویی های ماموران حراست به شدت عصبانی می گردد به نشانه ی اعتراض به این اقدام ماموران حراست لباس خود را از تن در می آورد و در محوطه ی دانشگاه نیمه برهنه می شود.
تصاویر ویدیویی نشان می دهد که وی با آگاهی بر آنچه انجام داده است، آگاهی و روشن بینی بر چگونگی تاثیر آن بر دختران و زنان و مردمی که بی تردید از وی پشتیبانی کرده و خواهند کرد و با مبارزه ی خویش جنبش زنان را زنده نگاه داشته و خواهند داشت، و البته بر نتایج آن در مورد خودش و گرفتار شدن اش در دست هیولاهای شکنجه گر سپاه و همچنین آینده تحصیلی اش، با سر فرازی و با اعتماد به نفس بالا و بالیدن به خود و اقدام مبارزه جویانه اش، در حال قدم زدن در محوطه ی دانشگاه است.
 آنچه در حرکت هماورد طلبانه و رو به پیش آهو دریایی مهم و اساسی است و قطعا به وسیله ی دختران و زنان دنبال خواهد شد نه شکل حرکت اش یعنی نیمه برهنه شدن اش- چرا که این شکلی بوده که در آن موقعیت برای فراتر رفتن از شکل های جاری مبارزه که گاه منجمد می شوند، در دسترس ترین و یا یگانه سلاح آهو بوده و وی ناچار شده انجام دهد- بلکه مضمون آن یعنی  شورشی انقلابی است که وی بر علیه قوانین ستمگرانه ی نظام حاکم ولایت فقیه علیه دختران و زنان انجام می دهد.
آنچه آهو به عنوان یک واکنش مقابله جویانه در مقابل گستاخی ماموران زورگو و کثیف دانشگاه و آخوندهای مشمئز کننده و حکومت ولایت فقیه نسبت به خودش انجام داد تنها تجلی بیرون زدن فشار انباشت شده از ستم بر دختران و زنان ایران است. نشانگر طغیان یک زن به عنوان نماینده ای از دختران و زنان ایران در مقابل نه تنها پوشش اجباری، بلکه کوهی از ستم بر زنان ایران است.
و اما عمال حکومت آهو را با ضرب و شتم بازداشت کرده و گفته اند که وی دچار ناراحتی اعصاب بوده وبنابراین به وی را به بیمارستان روانی فرستاده اند!؟
بنگر بیشعوری و خود را به نفهمی زدن را! 
بنگر گمان به فریب خوردن توده ها را!
همان گونه که شورش«دختران انقلاب» تجلی زودهنگام خیزش بزرگ و کوبنده ی«زن، زندگی، آزادی» بودند، شورش آهو نیز می تواند یکی از تجلیات زودهنگام جنبش ها و خیزش های بزرگ تر زنان و توده ها علیه حکومت مرتجع ولایت فقیه باشد.   
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران

13 آبان 1403

۱۴۰۳ آبان ۱۱, جمعه

رذالت و حقارت دستگاه قضایی و خامنه ای


اعدام جمشید شارمند را که فردی وابسته به سلطنت طلبان مرتجع بود در این بزنگاه تنها می توان پاسخ ذلیلانه و مفلوکانه شخص خامنه ای و سران مرتجع سپاه و دیگر حاکمان جمهوری اسلامی به حملات اخیر دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل ارزیابی کرد که با اطلاعات تازه به نظر می رسد خسارات زیادی به سایت های موشکی ایران زده است. البته با نظرات کنونی در میان حکومتیان که سخن از پاسخ به حملات اسرائیل تا پیش از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا می کنند شاید یکی از وجوه پاسخ به اسرائیل.
این در حالی است که به احتمال خامنه ای و سران سپاه بر سر فسخ حکم اعدام جمشید شارمند در حال معامله و چانه زنی با دولت های اروپای غربی و آلمان به ویژه در پی آزاد کردن چند تروریست سپاه از زندان های دولت های امپریالیستی بلژیک و سوئد و امتیاز گرفتن از آنها بودند.
به این ترتیب حکم یک زندانی که باید بر مبنای اتهام و محاکمه و منطبق با جرم اثبات شده اش داده شود، که در مورد پرونده جمشید شارمند ابهامات زیادی وجود داشت، می شود اعدام در پاسخ حملات نظامی یک دولت مرتجع به دولت مرتجع دیگر.  می شود حفظ فضای اعدام و کشتار بر فراز سر خلقی ناراضی از وضع کنونی اش و عصیانگر بر ضد حکومت تا مغز استخوان مرتجع ولایت فقیه.
این اعدام نقشی چندانی در تغییر سیاست کشورهای امپریالیستی غربی و اسرائیل در قبال جمهوری اسلامی نخواهد داشت زیرا که جان یک انسان ارزشی برای آنها ندارند و این دولت ها آن سیاستی را پیش می برند که اعلام کرده اند. اگر جمهوری اسلامی به اسرائیل حمله کند با توجه به توانایی های نظامی دولت مرتجع اسرائیل و امپریالیست های غربی ضربات بعدی این کشور به ایران احتمالا شدیدتر از آنی خواهد بود که این دفعه وارد کرده است.
اما در مورد زهره گرفتن از خلق و مبارزان خلق ایران:
خامنه ای و دفتر رهبری وسران سپاه مگر به گور برند این خیال خام را که بتوانند با این اعدام ها( فرقی نمی کند اعدامی یک مبارز انقلابی، یک مجرم مواد مخدر، یکی قربانی آسیب های اجتماعی یا یک سلطنت طلب باشد) و تداوم کشتارها خلق ایران را از راهی که در پیش گرفته است یعنی سرنگونی حکومت ولایت فقیه باز دارند.
مرگ بر سران دستگاه قضایی و خامنه ای
 مرگ بر خامنه ای
مرگ بر جمهوری اسلامی
زنده باد مبارزه و انقلاب
 برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
11 آبان 1403

۱۴۰۳ آبان ۶, یکشنبه

حمله ی نظامی اسرائیل و واکنش جمهوری اسلامی

 
حمله ی نظامی اسرائیل، واکنش جمهوری اسلامی
و پایان یک دور حملات موشکی
 
حملات نظامی اسرائیل
در بامداد روز شنبه 5 آبان حملاتی از جانب اسرائیل به سامانه های پدافندی در اطراف پالایشگاه نفت آبادان، مجتمع پتروشیمی ماهشهر و میدان گازی تنگه بیجار صورت گرفت که منجر به انهدام آنها و کشته شدن چهار نظامی گردید. همچنین اسرائیل حملاتی را به سیستم های پدافند روسی اس – 300 در محل های کلیدی از جمله فرودگاه امام خمینی تهران صورت داده و آنها را تخریب کرده است. جز این ها به چندین پایگاه تولید موشکی سپاه و سایت های نظامی پارچین و پرند حمله کرده و خساراتی به آنها وارد کرده است. با این وصف هدف حملات اسرائیل، سامانه های دفاعی در اطراف پالایشگاه ها و تاسیسات انرژی و نظامی و از جمله تاسیسات تولید موشک بوده است.
جمهوری اسلامی می گوید این حملات از فضای عراق و به وسیله موشک و پهباد صورت گرفته است و در عین این که گسترده بوده اما خسارات قابل توجهی به بار نیاورده است.
پیام حملات اسرائیل
پیام این حملات این بوده است که چنانچه جمهوری اسلامی بخواهد پاسخ حملات اخیر اسرائیل را داده و این درگیری را ادامه دهد، دولت اسرائیل توانایی آن را دارد که با تخریب سامانه های دفاعی جمهوری اسلامی به مراکز انرژِی ایران حمله و به آنها خسارات اساسی وارد کند و به این ترتیب اقتصاد ایران را به فلجی کامل بکشاند. همچنین نظر دولت اسرائیل این بوده که می تواند بی آنکه خساراتی متوجه خود کند به تاسیسات موشکی ایران حمله کرده و آنها را تخریب کند و امکان هر گونه واکنش مهمی را از جانب جمهوری اسلامی به خاک اسرائیل سلب کند.
نکات اساسی این حملات به ظاهر گسترده اما ظاهرا کم ضرر( بر مبنای آنچه جمهوری اسلامی می گوید) این بوده که اولا دولت اسرائیل پاسخی داده است و دوما پاسخی که جمهوری اسلامی لزوما نیاز نداشته باشد که آن را جبران کند و«انتقام سخت» دیگری را در دستور کار قرار دهد و سوما تهدید کرده باشد که چنانچه«پاسخ سختی» در دستور کار قرار دهد گام بعدی احتمالی اسرائیل چه خواهد بود.
شواهد حاکی از آن است که دولت اسرائیل همچون جمهوری اسلامی که دولت اسرائیل را از حملات موشکی خود با خبر می کرد حاکمان کنونی را از طریق واسطه های هلندی از حمله ی خود با خبر کرده است و بنابراین دو دولت مرتجع و جنایتکار در عین کشاکش و دشمنی، لی لی به لالای یکدیگر می گذارند و هوای یکدیگر را دارند.
موضع خامنه ای و جمهوری اسلامی    
تا کنون موضع جمهوری اسلامی پنهان کردن اخبار دقیق صدمات و خسارات وارده از جانب اسرائیل به تاسیسات انرژی و نظامی و مزه پرانی درباره ی حملاتی که آنها را «بی اهمیت» خوانده است بوده است. تا زمان نگارش این متن تصاویر و عکسی از مناطق مورد حمله و آسیب های وارده منتشر نشده است.
خامنه ای نیز در سخنرانی اش نقش«حکیم» را بازی کرد و گفت این حملات را«نه بزرگ و نه کوچک کنیم»، اما ارزیابی در مورد مساله را به ارگان های مسئول سپرد. جالب این که سیاست حاکم اساسا مبنی بر پنهان سازی و دروغ گویی و بی اهمیت جلوه دادن هر حمله ای بوده که بی تردید از جانب دفتر رهبری و شخص خامنه ای به تمامی شبکه ی خبر رسانی جمهوری اسلامی دیکته شده بود.
با وجود این خامنه ای با گفتن «نگوییم چیزی نبود و اهمیتی نداشت» از یک سو می خواهد بگوید که حکومت وی از ترس اش و فرار از پاسخ دادن نبوده که حملات را ناچیز و محدود جلوه داده و بنابراین خامنه ای و حکومت اش قوی و مستحکم اند و چنانچه حملات نظامی اسرائیل واقعا بزرگ بوده باشد قطعا خامنه ای به آنها «پاسخ» خواهد داد؛ و از سوی دیگر جا را حداقل از نظر ذهنی برای نیروهای حزب اللهی در داخل و نیروهای نیابتی در بیرون کشور باز گذارد که فکر«پاسخ سخت» تازه ای را داشته باشند و اگر احتمالا درگیری های حماس و حزب الله با اسرائیل دورهای تازه ای را به وجود آورد بتواند آنها را به حساب «پاسخ» خود بنویسد.
با این حال، مجموع واکنش های حاکمان جمهوری اسلامی و از جمله خود خامنه ای تا حدود زیادی به این معناست که جمهوری اسلامی در مرحله ی کنونی و مستقیما پاسخی به این حملات نخواهد داد و بنابراین حکایت دعواهای خامنه ای و سران سپاه اش با اسرائیل و موشک بازی هایشان حداقل موقتا پایان یافته است.
نکته ی اساسی در مورد مجموع دو دور حملات متقابل اسرائیل و جمهوری اسلامی به یکدیگر وجه نمایشی و نشان دادن قدرت بازدارنده گی و نیز تهاجم دو حکومت به یکدیگر بوده است.
نقش امپریالیسم آمریکا و دیگر امپریالیست های غربی
تا آنجا که صحبت بر سر تقابل مستقیم جمهوری اسلامی با اسرائیل باشد، وجه عمده ی کل این درگیری ها و موشک پرانی ها همین بوده است که تا کنون دیده ایم. و این به این دلیل است که آنان که حاکمان اصلی بر این درگیری اند نه دولت صهونیستی و جنایتکار اسرائیل و نه حکومت مرتجع ولایت فقیه بلکه امپریالیسم آمریکا و شرکایش امپریالیست های غربی به ویژه انگلستان، آلمان و فرانسه هستند. شکی نیست که حملات اسرائیل به غزه و جنوب لبنان و کشتن حدود 43 هزار فلسطینی از کودک و زن و مرد و پیر و جوان و نابودی رهبری حماس و حزب الله جزیی از برنامه امپریالیسم آمریکا( دولت به اصطلاح دموکرات بایدن) و امپریالیست های اروپایی بوده است. بدون موافقت و پشتیبانی آنها امکان نداشت دولت مرتجع اسرائیل دست به چنین حملاتی به غزه بزند و به چنین میزانی قتل عام فلسطینان را راه بیندازد. حمله اسرائیل به غزه و لبنان جزیی از پروژه ی امپریالیستی است و دولت اسرائیل تنها دولت اسرائیل نیست بلکه مجری اوامر امپریالیسم آمریکا و اروپای غربی در خاورمیانه است. تمامی چاق و چله کردن اسرائیل به وسیله ی امپریالیست ها و برای اجرای مقاصدشان صورت می گیرد و تضادهای اسرائیل با خلق فلسطین تنها یکی از این جنبه های مهم وجودی این دولت است.
بر این پایه، این که آیا قرار است جنگی گسترده بین دو دولت مرتجع اسرائیل و جمهوری اسلامی صورت گیرد و یا خیر نیز در دستان آنهاست و نه در دستان دولت اسرائیل.
با توجه به سیر تضادها در دهه ی اخیر، امپریالیسم آمریکا و دولت های امپریالیستی غرب در حال حاضر برنامه ی جنگ گسترده بین اسرائیل با جمهوری اسلامی که نیاز به مداخله ی آنها را داشته باشد و در شرایط بدتر، تجاوز و سرنگونی جمهوری اسلامی را در دستور کارشان قرار دهد، نداشته و با توجه به تغییرات در سیاست خارجی جمهوری اسلامی و تاکتیک های آن در مورد غزه و لبنان که وجه انفعال و عقب نشینی در آن مشهود است، به این زودی ها نخواهد داشت. این رو ما در اعلامیه ها خود بر این امر تاکید کردیم که به احتمال جنگ گسترده ای رخ نخواهد داد و کار تقابل از یک سلسله حرکات و بازی های نمایشی و خود نشان دادن دو دولت فراتر نخواهد رفت.
«شبه چپ» و دکان سازی
در کنار این ها رویدادهای منطقه و به ویژه تضاد اسرائیل و جمهوری اسلامی هم دکانی شده است برای حرافی و پرمدعایی گروه های «شبه چپ» رویزیونیست و حکمتی- ترتسکیست و خروشچفیست و«مارکسی» که برای این که از یکدیگر کم نیاورند چپ و راست بیانیه صادر کنند و برنامه ی تلویزیونی ردیف کنند و بنشینند و بحث کنند و نظر دهند که چه شده و چه شود اگر چنین و چنان شود. برخی از آنها چنان تلاشی در این زمینه کرده و می کنند که به راستی حیرت انگیز است. به واقع این دوستان دروغین طبقه ی کارگر مشتی حراف و وراج بی خاصیت اند که علاقه ی عجیبی به نشان دادن خودشان دارند!؟   
جنگ افروزان و جنگ خواهان دشمنان خلق ایران هستند
خامنه ای و سران سپاه
با وجود حملات ظاهرا محدود، باید توجه داشت که جاه طلبی های خامنه ای و حکومتیان در منطقه و برپا کردن نیروهای نیابتی به ویژه حزب الله لبنان، موجب این گشته که دولت صهیونیستی و مرتجع اسرائیل( البته به نیابت از امپریالیست ها) به خود اجازه دهد که برنامه ی حملات نظامی به کشور را تدوین و اجرا کند و پیامی هم برای تخریب تاسیسات نفتی ایران در صورت پاسخ جمهوری اسلامی بدهد. جز این ها نخست وزیر این کشور ناتانیاهو جنایتکار و از جلادان خلق فلسطین هم روی منبر رود و برای خلق ایران موعظه کند که هدف اش حاکمان بر کشور است و می خواهد ملت ایران را از شر این حاکمان رها سازد!؟ این ها همه، جز تحقیر خلق ایران چیز دیگری نیست.
از این ها گذشته روشن است که هر گونه خساراتی به هر جایی و از جمله مراکز نظامی و کشتن سربازان، وارد کردن خسارات مالی و تلفات جانی به خلق ایران است. سرباز کشته شده به خانه باز نخواهد گشت و چنانچه ادوات نظامی تخریب شوند جمهوری اسلامی دوباره آن ها را بازسازی خواهد کرد و پول این بازسازی از جیب کارگران و کشاورزان و لایه های میانی جامعه پرداخت خواهد شد.
از این رو هر نوع درگیری ای حتی از نوع محدود آن به ضرر خلق ایران است. بانی این درگیری ها جمهوری اسلامی و شخص خامنه ای و دفترش به همراه سران سپاه است.
مزدوران سلطنت و تبلیغات چی هاشان
 در سویه ی دیگر باید از دارودسته های مزدور سلطنت طلب پهلوی و فرشگردی ها و ساواکی های پلید نام برد که با سروصدای های بی پژواک شان خواهان این هستند که امپریالیست ها و اسرائیل برنامه تجاوز نظامی و سرنگونی جمهوری اسلامی را در دستور کار قرار دهند و حکومت را برای خدمتگزاری به امپریالیست ها به این دارودسته های مزدور دهند.
در کنار این ها باید از حضرات مفسرین و مبلغین و مروجین با جیره و مواجب یعنی مرتجعین اینترنشنالی و دیگر تلویزیون های سلطنت طلب و امپریالیست غربی نام ببریم که در کنار دولت صهیونیستی و جنایتکار اسرائیل و البته ترامپ عزیزشان سنگر گرفته اند و جُم نمی خورند. حضرات تنها نام ایرانی بودن را دارند اما تا مغز استخوان شان ضد منافع خلق ایران هستند.
دارودسته ی ترتسکیست های کمونیسم حکمتی
جز این ها باید از ترتسکیست های بنده ی سرمایه داران کمپرادور سلطنت طلب، یعنی دارودسته ی«کمونیسم کارگری» به رهبری مزدور حمید تقوایی( یار غار منصور حکمت مزدور اعظم امپریالیسم در گذشته) نام برد؛ اینها نیز سجده گزاران امپریالیست های غربی و تمامی تجاوز های نظامی امپریالیستی شان از افغانستان و عراق و... بوده و هستند. این ها تماما چشم به حمله ی گسترده ی اسرائیل به جمهوری اسلامی دوخته و آماده ی سرنگون کردن جمهوری اسلامی به وسیله دولت اسرائیل  و امپریالیست های غربی و«گوشه ی چشمی» از جانب سلطنت طلبان و امپریالیست ها به خود و دارودسته های خود برای پست و مقام هستند.
حقایق تلخ
ما در اینجا از بی تفاوتی و انفعال بخش هایی از توده ها نسبت به این حملات صحبت می کنیم.
حقیقت تلخ و درد آور این است که بخش هایی از توده ها در مورد مساله ی اساسی اتکا به خود در سرنگونی جمهوری اسلامی و مبارزه برای  برقراری یک جمهوری دموکراتیک انقلابی دچار کرختی و انفعال شده اند.
جنایات و خیانت های بسیار جمهوری اسلامی به منافع خلق ایران، وضع جنبش ها و مبارزات توده ای(کارگران، کشاورزان، خلق ها، زنان و دانشجویان و...)که علیرغم پیشرفت های بسیار در هر کدام از بخش ها هنوز اتحاد مورد نیاز بین بخش های گوناگون آن به وجود نیامده است، وضع کنونی تعادل قوا بین نیروهای جنبش انقلابی- دموکراتیک با حکومت گران که به هر حال از جهاتی اساسی و کلیدی(به ویژه دارای سازمان و سلاح بودن) به نفع حکومتیان است، وضع رنج آور نیروهای اپوزیسیون چپ انقلابی و مترقی و در کنار این همه تبلیغات مسموم کننده در فضای مجازی و رسانه ها و تلویزیون هایی از قماش اینترنشنال، موجب این کرختی روحیه و لختی واکنش شده است. بخش هایی از توده ها در حالی که دچار تشویش و رنج و ناراحتی و هزاران دلواپسی از حملات نظامی اسرائیل بودند اما آن موضعی فعالی را که شایسته و بایسته است اتخاذ نکردند.
حقیقت تلخ این است که این بخش از توده ها منتظرند نیرویی از خارج بیاید و برای آنها جمهوری اسلامی را سرنگون کند. دیدگاه این بخش ها که می گویند«این ها بروند هر کی می خواهد بیاید» معنایی جز این ندارد که این بخش از توده ها در حال حاضر بیشتر و به هر طریقی می خواهند از شر جمهوری اسلامی راحت شوند تا اینکه خود را عامل اساسی سرنگونی این شر ببیند و بخواهند به جای آن، یک حکومت انقلابی که منافع وی را نمایندگی کند برپا سازد. این دیدگاه تجلی بارز نبود خودباوری و اعتماد به نفس، عرق ملی و روحیه باخته گی در بخش هایی از توده ها از همه ی طبقات جامعه است.            
حقیقت تلخ این است که این بخش از توده ها در جبهه ی مخالف جمهوری اسلامی هیچ نیرویی که قابل اتکا باشد و مبارزات آنها را رهبری کند نمی بیند و از این رو امید واهی به نیروهای خارجی می بندد.
این وظیفه بر دوش ما انقلابیون سنگینی می کند که وضع کنونی این گونه روحیات در میان توده ها را به طور عینی ارزیابی کنیم  و ضمن مبارزه با آن، شرایطی مورد نیازی را که این روحیه می تواند تغییر کرده و به روحیه ای فعال و انقلابی تبدیل شود فراهم کنیم.
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
7 آبان 1403
 
 
 

 

 

 

۱۴۰۳ آبان ۴, جمعه

انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(10)

 
انقلاب ایران و مساله ی چگونگی تصرف قدرت سیاسی به وسیله ی طبقه ی کارگر(10)
 
بخش نخست
تغییرات در کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم - پاره ی دوم
 
«فضای باز»، «دموکراسی» و «سوسیالیسم» در کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی
 در بخش پیشین ما از دموکراسی های بورژوا – کمپرادوری در کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم صحبت کردیم. دموکراسی هایی که هم با استبدادهای سلطنتی و یا دینی و دیکتاتوری های نظامی و غیره تفاوت دارند و هم با دموکراسی بورژوایی اواخر قرن نوزدهم و دهه های نخستین قرن بیستم تا پیش از جنگ جهانی اول.
ما به نمونه هایی از این گونه کشورها در سه قاره اشاره کردیم. در دوره ی کنونی جدا از کشورهایی مانند کره جنوبی و یا ترکیه که در بخش پیش همچون نمونه به آنها اشاره کردیم شاید بتوان برخی از کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی را نمونه های مهم این گونه شبه دموکراسی های بورژوا- کمپرادوری دانست. کشورهایی که در گذشته بیشترشان دیکتاتوری نظامی داشتند و امروزه مدعی « دموکراسی» و دولت های «سوسیالیستی» و سوسیال دموکراتیک مترقی هستند. پرده برداشتن از ماهیت این گونه دموکراسی ها یکی از وظایف ما مائوئیست هاست.
در مورد حکومت این کشورها ما در مقالات گوناگون اشاره کرده ایم. در اینحا بخشی را که در  مورد حکومت این کشورها در اعلامیه مشترک با حزب کمونیست افغانستان به مناسبت اول ماه مه روز جهانی کارگر 2024 نوشته ایم می آوریم:
«همچون دیگر کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم، در کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی به دلیل اجرای سیاست های نئولیبرالیستی از یک سو طبقه ی کارگر، دهقانان و توده های زحمتکش در طی سه دهه اخیر به شدت فقیرتر شده اند و از سوی دیگر مبارزات مسلحانه به وسیله ی احزاب انقلابی پرولتری همچون احزاب کمونیست پرو و کلمبیا و یا احزاب خرده بورژوایی انقلابی در بخشی از این کشورها آغاز، گسترش و یا شدت بیشتری یافته است. در این کشورها امپریالیسم آمریکا نه توان پشتیبانی از دیکتاتورهای مزدور خود و بهبود وضع اقتصادی این کشورها را داشته است و نه توان مقابله با مبارزات توده ای( برای نمونه به مبارزات توده ای در شیلی و یا بولیوی بنگریم)و جنبش های مسلحانه جاری در این کشورها و پیشگیری از به قدرت رسیدن آنها؛ از این رو مجبور به یک عقب نشینی نسبی گسترده گردیده است. این عقب نشینی که از سوی جنبش های توده ای به امپریالیسم تحمیل شده است برای این بوده که بحران اقتصادی و سیاسی این کشورها به سوی مبارزه طبقاتی شدیدتری از آنچه وجود دارد سیر نکند و مبارزات مسلحانه ی توده ای دامنه داری را که در بخشی از این کشورها وجود دارد گسترش ندهد و در نهایت به انقلابات دموکراتیک توده ای گسترده ای در این بخش از قاره ی آمریکا و برقراری جمهوری های دموکراتیک خلق منجر نشود. یعنی درست به آن چیزی که امپریالیسم آمریکا از آن وحشت دارد تبدیل نگردد. شکل عقب نشینی امپریالیسم آمریکا این گونه بوده است که در برخی از این کشورها که وضع اقتصادی آنها بدتر بوده است و یا جنبش های دموکراتیک انقلابی مردمی و احزاب سیاسی انقلابی امکان رشد بیشتری داشته اند، با حفظ ارتش و ژنرال های مزدورش، از برقراری دیکتاتوری های نظامی و یا دولت های نیمه نظامی پرهیز کرده و در کنار آن در مقابل باز شدن فضای سیاسی داخلی واکنش های شدیدی همچون کودتای نظامی نشان نداده و اجازه حرکت و رشد بیشتری به سندیکاها و اتحادیه ها و برخی از احزابی که نمونه ی از حزب سیریزا در یونان هستند داده است. 
نقش این احزاب خواه قدرت را در دست گیرند و خواه بیرون قدرت باشند نقشی همچون سوپاپ اطمینان است. همچنان که در کشورهای امپریالیستی مانند فرانسه زمانی که سرمایه داران امپریالیست از جنبش توده هایی همچون جلیقه زردها و یا بازنشسته گان احساس خطر می کنند ابایی از شدت عمل و سرکوب خونین ندارند، در این کشورها نیز این گونه حکومت ها تا جایی می توانند تحمل شوند و برسرکار بمانند که نخست اقتصاد آنها در چارچوب تقسیم کار بین المللی امپریالیستی باقی بماند و گرایش های ملی گرایانه در اقتصاد تشویق و عملی نشود و دوم وجود این احزاب در قدرت و نیز فضای باز سیاسی منجر به پاگیری طبقه کارگر انقلابی و رشد گروه های انقلابی مارکسیستی - لنینیستی- مائوئیستی نگردد. از این رو جدا از نرمش های تاکتیکی در مقابل این احزاب در چارچوب های تضادهایشان با جریان های راست و نظامیان، مبارزه ی عمومی با این احزاب رویزیونیست در کشورهایی مانند برزیل و شیلی و بولیوی و اکوادور و... از زمره وظایف مارکسیست - لنینیست - مائوئیست هاست.»
مقایسه ای میان دولت های سوسیالیستی در آمریکای مرکزی و جنوبی با دولت های ملی دهه های پنجاه و شصت
برای اینکه کمی بیشتر کندوکاو کرده باشیم بد نیست مقایسه ای کنیم بین حکومت های «چپ صورتی» و  به اصطلاح سوسیالیستی و یا سوسیال دموکراتیک در این کشورها و حکومت های بورژوازی ملی در کشورهایی مانند اندونزی به رهبری سوکارنو و مصر به رهبری عبدالناصر و ایران به رهبری مصدق.
نگاهی به سیاست های دولت این کشورها در قبال مسائل داخلی و خارجی نشان می دهد که این کشورها علیه امپریالیسم( مصدق علیه امپریالیسم انگلیس در مساله ی ملی شدن نفت، جمال عبدالناصرعلیه امپریالیسم انگلیس و فرانسه بر سر کانال سوئز و سوکارنو علیه هلند و ژاپن برای استقلال اندونزی)  و سیاست هایش به مبارزه پرداختند، اما حکومت های به اصطلاح سوسیالیست کنونی در کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی که قرار است ضد امپریالیست و ضد نئولیبرالیسم باشند، نه به راستی ضد امپریالیست هستند و نه ضد نئولیبرالیسم. بیشتر آنها پس از فروپاشی سوسیال امپریالیسم شوروی به بلوک غرب تمایل پیدا کردند و گرایش های «کمونیسم اروپایی» و «چپ نویی» در آنها تقویت شد و منادی بورژوا- کمپرادوریسم شدند( عمدتا در گرایش و وابستگی به امپریالیسم آمریکا و تا حدودی امپریالیسم روسیه). فساد و تباهی از سر و روی بسیاری سران و جناح های حاکم بر بیشتر آنها می بارد. همچنان که افرادی مانند تنگ سیائو پینگ و زائو زیانگ مشتی ملیجک شیفته ی سرمایه داری و امپریالیست های غربی بودند و حاضر به هر خوش رقصی برای امپریالیست ها، بیشتر این ها نیز شیفته ی امپریالیست های غربی و مزدور و رشوه بگیر کمپانی های غربی اند. دزدی و فساد و رشوه گرفتن و قاچاق کوکائین و ... جزو شغل های بخشی از رهبران این جریان های تازه به قدرت رسیده«سوسیالیست» شده است.
 این هم نظرات هشت سازمان مارکسیستی- لنینیستی- مائوئیستی در آمریکای لاتین در مورد این گونه دولت ها:
«در امریکای لاتین ورشکستگی حکومت‌های اپورتونیست بورژوازی بزرگ با نمای خارجی فریب‌کارانۀ«چپ» در آرژانتین، برزیل، ال سالوادور، اکوادور، اروگوئه، نیکاراگوئه، ونزوئلا، بولیوی و غیره، به طور فزاینده ای امواج بزرگ‌تر اعتراضات توده‌ ای تولید می‌کند و تخم جنگ خلق می‌کارد. دولت‌های کهن بورژوازی و اربابان زمین‌دار بزرگِ اجیرِ امپریالیسم، عمدتاً امپریالیسم یانکی، پروسۀ تجزیۀ حاد و شتابان را تجربه می‌کنند و یکی یکی فرو می‌پاشند. این‌ها بخشی از ارتجاع سطح بالای این دولت‌های نیمه مستعمراتی- نیمه فئودالی کهن با افزایش حکومت‌های فاشیستی و گرایش برای کودتاهای پیش‌گیرانۀ ضد انقلابی علیه شورش‌های قهرآمیز مردمی در مقابله با افزایش کمرشکن استثمار و سرکوب‌گری برای محفوظ ساختن امپریالیسم از بحران اقتصادی عمیق و محفوظ نگاه داشتن طبقات بورژوازی و اربابان زمین‌دار بزرگ از بحران سلطه و جلوگیری از آغاز جنگ خلق‌های بیش‌تر، هستند.»( 1)
تاثیر از بین رفتن ابرقدرت سوسیال امپریالیسم شوروی در عقب نشینی آمریکا
یکی از عوامل موثر در ایجاد این گونه دولت های به اصطلاح سوسیالیستی که بخشی از سران آن یا از اتحادیه های کارگری آمده اند و یا از گروه های مبارز چریکی و به فساد متهم شده اند( در برزیل لولا داسیلوا رهبر اتحادیه فلز کاران و سپس حزب کارگر برزیل و همچنین دیلما روسف و نیز در بولیوی مورالس)، از بین رفتن سوسیال امپریالیسم شوروی است که در بالا اشاره کردیم. در گذشته سوسیال امپریالیسم شوروی با داشتن واسطه ی مانند فیدل کاسترو و دولت کوبا و نیز احزاب رویزیونیست می توانست در این جنبش ها نافذ باشد و آنها را زیر کنترل خود در آورد. اما پس از این که این کشور از بین رفت و جای خود را به امپریالیسم روسیه و جمهوری های به اصطلاح مستقل داد، آن خطری که از جانب سوسیال امپریالیسم شوروی حس می شد که با آمدن «شبه چپ» ها آنها را وابسته ی خود کند، دیگر حس نمی شد. و تازه اگر امپریالیسم روسیه می توانست نقشی در جذب نیروهای حاکم بر این کشورها( برای نمونه ونزوئلا) اجرا کند این نقش غیر قابل مقایسه با سوسیال امپریالیسم شوروی بود که حزب حاکم اش خود را «کمونیست» و نظام اش را «سوسیالیستی» می خواند. به این ترتیب از بین رفتن سوسیال امپریالیسم شوروی نقش معینی در عقب نشینی امپریالیسم آمریکا در کشورهای آمریکای مرکزی و جنوبی از حکومت های نظامی به شبه دموکراسی های بورژوا- کمپرادوری داشت.
آنچه در این مورد می توانیم بیفزاییم کعبه ی آمال و آرمانشهرشدن این گونه کشورها برای«شبه چپ» رویزیونیستی و خروشچفیستی و نیز ترتسکیستی و «چپ نویی» است. دو نکته مهم تر از دیگر نکات در این مورد توجه را جلب می کند.
یکی آرزوی این گونه «شبه چپ» ها برای گذار به چنین دموکراسی های بورژوا- کمپرادوری و امپریالیسم زده است و دوم آمال آنها برای به قدرت رسیدن مانند برزیل و یا شیلی و ونزوئلا و برخی دیگر از کشورهای آمریکای جنوبی و مرکزی.
 در حقیقت شعارهایی مانند «حکومت شورایی» و «اداره ی شورایی» و غیره که برخی از این گروه ها همچون خروشچفیست های راه کارگر و پوشالی ورشکستگان ترتسکیست یعنی دارودسته های کمونیسم حکمتی – امپریالیستی و خطوط «رسمی» و «غیررسمی» احزاب حکمتیست علم می کنند و پیرامون آن مانور می دهند و بدتر آن را در مقابل دیکتاتوری پرولتاریا و نقش رهبری حزب کمونیست انقلابی طبقه ی کارگر در دیکتاتوری پرولتاریا قرار می دهند( مقایسه و تقابلی بی معنا) یک مشت ایده آل بی خاصیت است، زیرا با راه هایی که این گروه ها در پیش گرفته اند یعنی«مبارزه مسالمت آمیز» و «گذارطلبی» و غیره اساسا تغییری اساسی در نظام به وجود نمی آید که بتوان از پس از آن از برقراری «حکومت شوراها» صحبت کرد. همچنان که اکنون در هیچ کشور آمریکای جنوبی و مرکزی انقلابیون طبقه ی کارگر حکومت را در دست ندارند بلکه بیشتر این ورشکسته گان و تغییر ماهیت داده های خرده بورژوا مشهور به «چپ صورتی» هستند که زمانی در گروه های انقلابی مسلح می جنگیدند و یا در اتحادیه های کارگری با سرمایه داران بوروکراتیک - کمپرادور در مبارزه بودند اما امروز که قدرت را در دست دارند بسیاری شان گوی فساد و تباهی را از یکدیگر ربوده اند. نمونه ی بارز این نوع گروه ها در ایران هم سازمان انقلابی چریک های فدایی خلق بود که اکثریت آن( نخست «اکثریت» و پس از دوره ای«سازمان اقلیت») به رویزیونیست تبدیل شدند و برخی دنباله روی حزب توده و برخی دیگر دنباله روی جریان های رویزیونیستی غربی گردیدند. 
کشورهای افریقایی 
گونه ای مقایسه میان آسیا و آمریکای جنوبی و مرکزی با افریقا نشان می دهد که اولا وضع اقتصادی – اجتماعی و سیاسی و فرهنگی کشورهای افریقا در مجموع عقب مانده تر از کشورهای آسیایی و آمریکای جنوبی و مرکزی است و دوما آن جنبش چپ( و بعدها پارتیزانی) که به ویژه پس از جنگ جهانی دوم تقریبا در بیشتر آمریکای جنوبی و مرکزی وجود داشت در افریقا به آن شکل وجود نداشت و عمدتا از اوائل دهه ی شصت به این سو و به ویژه پس از انقلاب الجزایر و کنگو تا حدودی به وجود آمد و گسترش یافت و این ها نیز بیشتر چپ هایی بودند که وابسته به سوسیال امپریالیسم شوروی بودند( آنگولا، موزامبیک و...). اکنون در بیشتر کشورهای افریقایی دیکتاتوری حاکم است و حتی همین دموکراسی بورژوا- کمپرادوری نیز وجود ندارد.  
ناموزونی در وضع سیاسی کشورهای زیرسلطه
جدا از این گونه دموکراسی های بورژوا - کمپرادوری کشورهایی دیگری وجود دارند که همین دموکراسی بی بو و خاصیت را نیز ندارند و همان دیکتاتوری های عریان و آشکار پیشین را در اشکال نظامی،عشیره ای و قبیله ای و طایفه ای و یا اشکالی از استبداد دینی و یا سلطنتی دارند. بیشتر کشورهای عربی در خاورمیانه( مصر، اردن، سوریه، عربستان سعودی و عراق و کشورهای حاشیه ی خلیج فارس) و همچنین با تفاوت هایی کشورهای بلوک شرقی مانند کره شمالی و کوبا از آن زمره اند.
پایان بخش نخست 
هرمز دامان
نیمه دوم مهر 1403
یادداشت
1-   از اعلامیۀ مشترک احزاب و سازمان های مائوئیست به مناسبت اول می 2018 با نام
«پـرولـتـرهـای هـمـه کـشـورهـا مـتـحـد شـویـد!»

امضا کنندگان:
1 – حزب کمونیست برزیل(جناح سرخ)
2 – حزب کمونیست پرو- پی سی پی
3 - حزب کمونیست اکوادور(خورشید سرخ)
4 - جناح سرخ حزب کمونیست شیلی
5 - سازمان مائوئیستی برای ساختمان مجدد حزب کمونیست کلمبیا
6 - هستۀ انقلابی برای بازتأسیس حزب کمونیست مکزیک
7 - جبهۀ انقلابی مردم بولیوی(مارکسیست- لنینیست- مائوئیست)
8 - کمیتۀ درفش سرخ- اف آر جی