۱۴۰۳ خرداد ۱۴, دوشنبه

توده ها و انتخابات ریاست جمهوری

 
دیدگاه های متضاد در مورد انتخابات ریاست جمهوری
 ثبت نام کاندیداهای ریاست جمهوری در انتخاباتی که ظاهرا ناخواسته است از روز 10خرداد آغاز شد و تا پایان امروز 14 خرداد که آخرین فرصت ثبت نام است، ادامه یافت. افرادی که تا کنون برای ریاست جمهوری ثبت نام کرده اند و تعدادشان به 80 نفر می رسد عموما از اختلاس گران و جنایت کاران مشهور باندهای گوناگون اصول گرا، اصول گرایان سابقا دارای پست و مقام و اینک مغضوب همچون احمدی نژاد و برخی وزرای دولت روحانی و در کنار آنها تعدادی از اصلاح طلبان هستند.
گرچه هنوز تا این کاندیداها به وسیله ی شورای نگهبان خامنه ای( در واقع دفتر خامنه ای) تأیید یا رد صلاحیت شوند زمان باقی است اما همین که این تعداد و این افراد از باندها و جریان های گوناگون حاکمیت برای کاندید شدن ثبت نام کرده اند و اساسا کل انتخابات ریاست جمهوری باید حداقل از سه دیدگاه متضاد مورد بررسی قرار گیرد: از دیدگاه ثبت نام کننده گان و کاندیداهایی که تایید می شوند، از دیدگاه  خامنه ای و از دیدگاه توده ها.
کاندیداهای ثبت نام کرده
در مورد کسانی که ثبت نام کرده اند باید گفت که چندین و چند انگیزه وجود دارد که نخستین آن رقابت برای گرفتن پست ریاست جمهوری در صورت تأیید صلاحیت است. ریاست جمهوری جزو نان و آبدارترین مشاغل دولتی است و هر کس سکان آن را در دست داشته باشد اگر به حداکثر خواست های خود نرسد به حداقل آن که بهره بردن از موقعیت مالی آن و سپس سازمان دادن آشکار و پنهان یاند خود و قوی کردن آن در مقابل دیگر باندها و البته امکان زد و بند با این باندها است دست می یابد. در کنار آن و به دلیل همین موقعیت این امکان نصیب اش می شود که با برنامه های خامنه ای برای انتخاب جانشین اش درافتد و اگر توانست، شرایطی بهتر در حکومت پس از خامنه ای بیابد و به اصطلاح باند اول و حاکم شود.
در عین حال اگر کاندیدای این باندها رد صلاحیت شوند از همین مرحله ی کوتاه کاندید کردن و رد صلاحیت خود نهایت استفاده را برده از یک سو می توانند خودی نشان دهند و بگویند که  کی و چی هستند و آن چه را دارند از دست ندهند و ضمنا جا پایشان در حکومت را محکم تر کنند و از سوی دیگر اگر بتوانند طی همین مدت کوتاه فضایی ایجاد کنند که هواداران بیشتری بیابند و هزینه های رد صلاحیت  شان به وسیله ی خامنه ای و باند شورای نگهبان اش را بالاتر ببرند و به این ترتیب از موقعیت استفاده کرده و وی را آشکار و پنهان بکوبند و از قدرت وی در جدال های آینده بکاهند.
کاندیداهای که تایید صلاحیت می شوند
اما کاندیداهایی که صلاحیت شان تایید می شود چنانچه از باندهایی باشند که بخش عمده ی قدرت را در دست دارند تلاش خواهند کرد باندهای رقبا را کنار زده و به ویژه با باند حاکم یعنی باند خامنه ای بستیزند. اینکه خامنه ای در سخنرانی روز 14 خرداد خود می گوید«علیه یکدیگر لجن پراکنی نکنید»، در مورد همین افرادی است که تایید صلاحیت می شوند. این افراد و باندها پس از تأیید صلاحیت این امکان را می یابند که ستاد انتخاباتی تشکیل دهند و برای ترغیب و جذب رای دهنده گان که عموما همان پایه های اجتماعی اصول گرایان است( بین 4 تا 8 درصد جامعه) هر چه بیشتر فسادها، دزدی ها و اختلاس ها و ضعف های مدیریتی و اگر شرایط امکان داد حتی جنایات یکدیگر را افشا کنند. در واقع آنچه خامنه ای آن را «لجن پراکنی» می داند افشای همین دزدی ها و اختلاس ها و جنایات افراد حکومت رئیسی است که بیشترشان رابطه ی نزدیکی با وی داشته اند. جنبه ی مضحک قضیه این است که خامنه ای که دیگران را از دنبال کردن قدرت برحذر می دارد خود تمامی قدرت و پست و مقام ها را مستقیم از طریق دفترش در اختیار گرفته و اجازه نمی دهد کسی بدون اجازه ی خود و دفترش آب بخورد.  یا این که در این ولایت فقیه، اعضای مجلس خبرگان که قرار بوده است بر اعمال ولی فقیه نظارت کنند اینک خودشان زیر نظارت ولی فقیه هستند( کسی که خدا از زبان اش سخن می گوید دیگر چه نیازی به نظارت دارد و اساسا چه کسی می تواند بر وی نظارت کند؟!) نشان می دهد که چقدر خامنه ای دنبال پست و مقام و قدرت نبوده است!؟ و باز بی مسئولیت پذیرترین فرد در قبال اعمال سه دستگاه، خودش همه ی کاره ی این سه دستگاه و البته شورای نگهبان است.   
از سوی دیگر باندهایی که پست ریاست جمهوری را به دست می آورند می توانند چنان که اشاره کردیم با امکاناتی که داشتن این پست به مدت حداقل 4 سال در اختیارشان می گذارد خود را بهتر سازمان دهند و توان مقابله ی بیشتری را با باند خامنه ای و دفترش داشته باشند. باید اشاره کرد که اگر این ها نزدیک ترین به خامنه ای و حتی انتخاب خودش باشند بازهم مانع و رادعی وجود نخواهد داشت که با خامنه ای دربیفتند. احمدی نژاد و رئیسی( به ویژه اگر مسجل شود که خامنه ای وی را حذف کرده است) این را آشکارا نشان داده اند.
خامنه ای و دفترش
اما از دیدگاه خامنه ای و دفترش، مهم ترین مساله انتخاب فردی نزدیک به خود از این باندها و  دارودسته های فاسد و دزد و جنایتکار برای پیش بردن برنامه های جاری داخلی و خارجی و نیز ایجاد شرایط لازم برای انتخاب ولی فقیه بعدی است.
در اینجا خامنه ای باید نامی را از صندوق بیرون آورد که یا از باند خودش باشد و یا بسیار نزدیک به این باند. هر گونه ریسکی در این مورد و به هر دلیلی جز این که فردی و باندی را روی کار آورد که غیر قابل کنترل گردد، حذف کردن وی را آن هم پس از کشته شدن رئیسی مشکل می کند و هزینه ها را برای خامنه ای و دفترش بالا می برد. 
از سوی دیگر این انتخابات می تواند فرصتی نصیب اش کند تا بتواند تا حدودی نفرت و کینه ی مردم از خامنه ای و حکومت اش را که پس از افت نسبی جنبش«زن زندگی آزادی» بیش از پیش شده بود، کاهش دهد؛ به اصطلاح شرایطی فراهم آورد تا مردم احساس کنند که مثلا وضع تغییر کرده است و حداقل بخشی از کسانی که در انتخابات مجلس شورای ملی( دور اول و دوم) در خانه نشستند به پای صندوق رای بیایند.( شاید بتوان کاندیدا شدن یک زن برای انتخابات و نیز عدم تهاجم پاسداران و لباس شخصی ها به جشن و سرور و رقص هواداران پرسپولیس در خیابان های شهرهای ایران را جزوی از همین برنامه دانست. اگر چنین باشد آن گاه بخشی از عقب نشینی های خامنه ای به شکلی موذیانه صورت گرفته است).
جدا از این ها تمایل خامنه ای می تواند این باشد که به کشورهای دیگر نشان دهد که شکست اش در دوره انتخابات مجلس، یک شکست موقتی بوده است و او توانسته با سیاست، بخشی از توده ها را با انتخابات ریاست جمهوری اش همراه کرده و یک انتخابات زنده و پرشور برگزار کند.
 این ها بیشتر در صورتی می تواند رخ دهد که خامنه ای تعدادی از کاندیداها را تایید صلاحیت کند که در باند وی نیستند و نیز در صورتی است که این افراد بتوانند حرف هایی بزنند که در همان چارچوب افشای فساد و دزدی و رانت و اختلاس و جنایت دیگر باندها و از جمله باند رئیسی- علم الهدی باشد. چنان که دیده شد خامنه ای در آخرین سخنرانی اش به عمد وقت زیادی را- نسبت به خود انتخابات - به رئیسی اختصاص داد و احتمالا یکی از انگیزه هایش آن بود که کاندیداها علیه دولت رئیسی و فسادها و دزدی هایش و بنده ی خامنه ای بودن اش و ناتوانی هایش در اداره ی کشور چیزی نگویند.
تنها در این صورت است که ممکن است بخشی از توده هایی که در انتخابات مجلس شرکت نکردند و البته تنها در جهت مخالف خامنه ای و دفترش، به برخی از این گونه کاندیداها رای دهند. اگر قرار باشد کاندیداها علیه یکدیگر«لجن پراکنی» نکنند و خیلی محترمانه بر سر همه چیز سرپوش گذارند، امکان رای این بخش از توده ها وجود ندارد و انتخابات اگر بدتر از انتخابات مجلس نشود احتمالا بهتر از آن نیز نخواهد شد.
توده ها
از آنچه تا کنون و از پس از دوم خرداد76 گذشته می توان حدس زد که خامنه ای نه اهل عقب نشینی آشکار و نه ریسک است. خامنه ای تنها به اکنون فکر نمی کند و به تداوم ولایت فقیه و جمهوری اسلامی اش فکر می کند. از این رو جدای برخی نمایش ها برای فریب توده ها، مشکل که گامی در خلاف جهت آنچه تا کنون انجام داده است بردارد؛ یعنی حذف رقبا به هر قیمت و از جمله ترور آنها و سازمان دادن باند خودش برای تسلط بر تمامی امور کشور؛ این ها راهکارهایی بوده است که همواره و در طی 25سال اخیر جهت اصلی حرکت خامنه ای را تعیین کرده اند.
در مقابل در نوع نگاه توده ها به خامنه ای و جمهوری اسلامی به دلیل پشت سرگذاردن تجارب فراوان از مبارزه با جمهوری اسلامی و همچنین خیزش ژینا، تغییری به وجود نمی آید. توده ها در عین دنبال کردن افشاگری های پیش روی باندها از یکدیگر که به احتمال زیاد و علیرغم وراجی های خامنه ای رخ خواهد داد، آن را تنها منبعی از دلایل برای کینه و نفرت بیشتر خود از جمهوری اسلامی خواهند یافت.
روشن است که از مدت زمانی پیش، بین نوع نگاه توده ها به مسائل کشور و نوع نگاه باندهای حاکم به ویژه باند خامنه ای تضاد فاحشی به وجود آمده است. این تضاد از یک سو بر مبنای وضع بحرانی زندگی عادی توده ها و برنامه های حکومت استوار است و آنها در مقابل خود حکومتی می بینند که به تنها مشکلی که فکر نمی کند مشکلات توده هاست و بدتر از آن خود حکومت این مشکلات و مصائب را همواره بد و بدتر کرده است تا جایی که بخش مهمی از توده ها به ویژه طبقه ی کارگر و کشاورز و نیز لایه های پایین خرده بورژوازی در ایران در وضع فلاکت باری به سر می برند؛ و از سوی دیگر بر مبنای رفتاری است که خامنه ای و باندش با اعتراضات و مبارزات و جنبش های آنان از سال 88 به این سو کرده و آنها را به خاک و خون کشیده است.
بر این مبنا می توان مطمئن بود که اکثریت توده ها در رای گیری شرکت نخواهند کرد و در عین حال همه ی طبقات خلقی و همه ی بخش های زیر ستم جامعه به مبارزات خود با حکومت ولایت فقیه تا سرنگونی آن ادامه خواهند داد.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
14 خرداد 1403 

۱۴۰۳ خرداد ۱۳, یکشنبه

دو وبلاگ تازه

 

ما دو وبلاگ تازه راه اندازی کرده ایم. به احتمال در آینده تغییراتی در این وبلاگ ها و گونه ای تقسیم مقالات بین آنها صورت خواهد گرفت. از جمله تلاش خواهیم کرد که برخی از مقالات گذشته را که در وبلاگ کنونی قرار داده نشده است در این وبلاگ ها قرار دهیم. همچنین  جدا از اخبار، مقالات یا بخشی از مقالات مفید و یا قابل نقد و بحث را در آنها بگذاریم.  طبعا در صورتی که مشکلی برای وبلاگ کنونی و اصلی ما پیش آید و ما قادر به کار در آن نباشیم یکی از این وبلاگ ها مرکز اصلی فعالیت ما خواهد شد.
در زیر آدرس این دو وبلاگ درج شده است:

https://masiresorkh.blogspot.com/

https://rasa001.wordpress.com/



۱۴۰۳ خرداد ۹, چهارشنبه

مساله ی مواضع درست در قبال جنگ غزه

  
 مواضع انقلابی در مورد جنگ غزه 
و مواضع مرتجعین سلطنت طلب و حکام جمهوری اسلامی  

حکومتی که  زیر نام ولایت فقیه بر ایران حاکم شده است در طی سال ها به بنیان نهادن و تجهیز و پشتیبانی مادی جریان ها و سازمان هایی در فلسطین و از جمله جهاد اسلامی و حماس و نیز حزب الله دست زده که علیرغم اینکه طی دهه های اخیر با اسرائیل درگیر بوده اند اما هیچ بویی از آرمان های پیشرو بشری نبرده و ماهیتی کاملا ارتجاعی داشته اند. تداخل پشتیبانی از خلق فلسطین به وسیله ی توده ها و پشتیبانی حکومت از سازمان های مرتجعی همچون حزب الله و جهاد اسلامی و حماس تا حدودی بر مساله ی پشتیبانی از خلق فلسطین تاثیر گذاشته و شبهه های معینی را در میان جوانان و توده ها پدید آورده است.
 پشتیبانی از مبارزات انقلابی دیگر خلق ها
نخست باید بر این دیدگاه پافشاری کنیم که خلقی که در نبرد با حکومت استبداد دینی و مبارزه برای آزادی و دموکراسی است باید از تمامی خلق هایی که در نبرد برای استقلال و آزادی خویش هستند پشتیبانی معنوی و تا آنجا که می تواند پشتیبانی مادی کند. اگر کسانی جز این بیندیشند و خلق را محصور در منافع صرف داخلی خویش و بی اعتنا به مبارزات خلق های دیگر کشورها گردانند به منافع آتی خلق ضرر می رسانند و مانع پیروزی وی می شوند. هر گونه موضع نادرست در قبال مبارزات دیگر خلق ها، درون جنبش توده هاو در رابطه ی درونی طبقات خلقی در ایران بازتاب یافته و تاثیر می گذارد و موجب بروز اشتباهات و انحرافات در این جنبش و انقلاب و آینده ی آن خواهد شد.
مواضع سلطنت طلبان و دارودسته های ترتسکیست 
 در مورد مساله ی فلسطین دو اشتباه و دو دام وجود دارد که نباید گرفتار آنها شد.
یکی اینکه با گفتن این که اسرائیل با حماس می جنگد و خلق فلسطین با حماس و حماس با جمهوری اسلامی یکی هستند، جنگ اسرائیل علیه خلق فلسطین را جنگی صرفا بر علیه حماس و از اینجا علیه جمهوری اسلامی و بنابراین برحق جلوه داده، همچون سلطنت طلبان و شاه پرستان و ترتسکیست های مرتجع در کنار دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیست های غربی و عملا علیه خلق فلسطین و مبارزات آن قرار گرفت.
این درست است که اکنون رهبری بخشی از خلق فلسطین در دست حماس است اما نباید به این دلیل، حماس و خلق فلسطین را درهم کرد و از پشتیبانی خلق فلسطین سرباز زد. از نظر کمونیست ها و مبارزین پیشرو این که حماس به این جایگاه رسیده اشتباه بخشی از خلق فلسطین است. اشتباه به این شکل که پس از آن همه مبارزه به پیشوایی سازمان های مبارز و پیشرو انقلابی و دموکرات به عقب برگشته و رهبری جریانی ماهیتا مرتجع را پذیرفته است. این اشتباه در شرایط معین تاریخی( اقتصادی، اجتماعی و سیاسی و فرهنگی) در منطقه و جهان از جمله افت جنبش انقلابی طبقه ی کارگر و افول احزاب کمونیست و همچنین بر زمینه ی تاریخ مبارزه ی خلق فلسطین و وضع سازمان های پیشرو توده های فلسطینی از جمله سازمان آزادیبخش رخ داده است و شرایط معینی نیز برای رفع آن نیاز است. 
 در اینجا بین موضع انقلابیون و مرتجعین سلطنت طلب تفاوتی اساسی وجود دارد. بنیان این تفاوت بر آن است که انقلابیون بر علیه دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیست ها بوده و هستند و جنگ کوچک امپریالیست ها و صهیونیست ها با حماس را با جنگ بزرگتر آنها علیه خلق فلسطین درهم نمی کنند، و در جنگ کوچک نیز مرتجعین بزرگ یعنی امپریالیست و دولت صهیونیستی اسرائیل را با مرتجعین کوچک یعنی حماس یکی نمی گیرند، حال آنکه سلطنت طلبان همچون محمدرضا شاه شان نوکر امپریالیست های غربی و پشتیبان دولت مرتجع اسرائیل بوده اند و جنگ امپریالیست ها و دولت اسرائیل را نه علیه خلق فلسطین بلکه صرفا علیه حماس جا می زنند و جنگ با حماس را جنگ با جمهوری اسلامی جلوه می دهند و به این ترتیب وانمود می کنند که اسرائیل در حال یاری دادن به جنبش علیه جمهوری اسلامی است(در حالی که برعکس امپریالیست ها و اسرائیل با سرکوب و کشتار خلق فلسطین به تمامی جنبش های انقلابی و مردمی ضربه می زنند). برخی از سلطنت طلبان مرتجع از جنایات اسرائیل لذت می برند و به نفع کشتارهای اسرائیل در غزه، داریه و تنبک می زنند و جوری نشان می دهند که انگار اسرائیل با جمهوری اسلامی می جنگد نه با خلق فلسطین. در حالی که جنایات صهیونیست های اسرائیلی علیه خلق فلسطین از پیش از به وجود آمدن جمهوری اسلامی در ایران وجود داشته است و جنگ غزه ادامه ی آنهاست. برخی دیگر نیزدر کنار محکوم کردن حماس و جمهوری اسلامی، به ظاهر و شل و ول جنایات اسرائیل را هم محکوم می کنند و قیافه ی آزادیخواه و دموکرات می گیرند. اما چنین مواضعی دروغین است زیرا این ها هم در عمل همان راهی را می روند که دیگر سلطنت طلبان مرتجع می روند. هر دو زیر نام محکوم کردن حماس و جمهوری اسلامی در حقیقت مبارزات خلق فلسطین را محکوم کرده و از دولت اسرائیل پشتیبانی می کنند و در جبهه ی امپریالیست های غربی قرار می گیرند.   
مواضع مرتجعین ولایت فقیهی و جریان های توده ای- اکثریتی
اشتباه دوم این است که پشتیبانی از خلق فلسطین به پشتیبانی مطلق از جریان هایی مانند حماس بینجامد. چنین دیدگاه ها و نظراتی، حاملین آنها را نزدیک به مواضع جمهوری اسلامی و جریان های محور مقاومت و توده ای - اکثریتی ها می کند و موجب می شود با آنها در یک خط قرار بگیرند.
مواضع این دسته ها چنین است که پشتیبانی از خلق فلسطین را با پشتیبانی از حماس و در نتیجه جمهوری اسلامی یکی می کنند. این در حالی است که باید از یک سو میان خلق فلسطین و حماس و از سوی دیگر میان حماس و اسرائیل و امپریالیست های غربی تمایز قائل شد.
گفتنی است که حماس تا آنجا که در غزه حاکم بوده و هست و در چارچوب ملت فلسطین یک جریان ارتجاعی است. در اینجا بین ماهیت ارتجاعی حماس و ماهیت ارتجاعی جمهوری اسلامی تفاوت چندانی نیست و همین پذیرش یگانگی نسبی دو ماهیت ارتجاعی، چنین موضعی را از جمهوری اسلامی و دارودسته های محور مقاومتی و جمهوری اسلامی جدا می کند.
اما حماس در چارچوب مبارزات خلق فلسطین با اسرائیل یعنی در رابطه ی خارجی، یک سازمان کوچک از مسلمانان سنی فلسطین، هر چند ارتجاعی اما زیرستم است. در این جا و در رابطه با حماس، امپریالیست ها و دولت صهیونیستی اسرائیل ستمگر هستند و باید نسبت به حماس بسیار بیشتر مورد افشاگری و تهاجم قرار گیرند. چنین موضعی از یک سو موجب خط و مرز با جمهوری اسلامی است چرا که در هر صورت علیه حماس هم هست و از سوی دیگر موجب آن می گردد که خط فاصل معینی میان جریان های انقلابی کمونیست و دموکرات آزادیخواه با مرتجعین سلطنت طلب کشیده شود که با دولت اسرائیل و امپریالیست ها همسو هستند.
 به این ترتیب موضع درست در قبال حماس از یک سو بر تمایز ماهیت ارتجاعی حماس نسبت به ماهیت انقلابی خلق فلسطین قرار می گیرد و از سوی دیگر بر تمایز ماهیت یک جریان ارتجاعی اما زیر ستم در برابر دولت اشغالگر اسرائیل و امپریالیست های ستمگر. در رابطه ی نخست این حماس است که باید افشا شود و با آن مبارزه صورت گیرد. در رابطه ی دوم در حالی که ارتجاعی بودن حماس باید افشا شود اما افشاگری و تهاجم به اسرائیل و امپریالیست های غربی به وجه غیر قابل قیاسی بسیار بیشتر از حماس باشد و بنابراین مانع از یک کاسه شدن همه ی مرتجعین شود.
برخی می گویند که چون استبداد دینی حاکم از حماس پشتیبانی می کند ما نباید پشتیبانی کنیم. اما ما نه از حماس ارتجاعی بلکه اساسا از خلق ستمدیده ی فلسطین پشتیبانی می کنیم. در مورد حماس نیز ما در حالی که حمله ی اصلی مان علیه دولت صهیونیستی اسرائیل و امپریالیست های مرتجع است که به نیرنگ و شیادی خود را پشتیبان جنبش مردم ما جا می زنند، در عین حال ماهیت ارتجاعی برنامه های حماس را مورد نقد قرار می دهیم. در افشای ماهیت ارتجاعی حماس و جریان هایی مانند حزب الله و جهاد اسلامی و تعیمیم برخی وجوه آنها به جمهوری اسلامی ما با نظرات جمهوری اسلامی خط و مرز می کشیم و در خط جمهوری اسلامی و گروه های محورمقاومتی و توده ای- اکثریتی ها قرار نمی گیریم.
چنین مواضعی نه تنها مانع آن است که ستیز با جمهوری اسلامی به کجراه رود بلکه برعکس از یک سو موجب جدایی مواضع  جنبش و انقلاب از جمهوری اسلامی خواهد شد و دروغین بودن دفاع جمهوری اسلامی از خلق فلسطین را افشا خواهد کرد و برگی را از دستان آن بیرون خواهد آورد و از سوی دیگر موجب ژرفش و غنای مبارزه و ویژگی های دموکراتیک و آزادیخواهانه و استقلال طلبانه ی جنبش در داخل کشور خواهد گردید.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
نهم خرداد 1403

حمله ی وحشیانه ی دولت صهیونیستی اسرائیل به رفح

 
 
حمله ی وحشیانه ی دولت صهیونیستی اسرائیل به رفح و کشتار توده های فلسطینی
 
دولت متجاوز اسرائیل که تاریخی مملو از جنایت علیه خلق فلسطین را پشت سرگذارده با حمله به اردوگاه آواره گان فلسطینی برگ دیگری بر جنایات خود افزود. این دولت اشغالگر با دو حمله ی پیاپی که در روزهای یکشنبه ششم و سه شنبه هشتم خرداد 1403( 26 و 28 مه 2024) صورت داد منطقه ای در رفح را که به نام«منطقه ی انسانی» نامگذاری شده بود ویران کرد. در این حملات که به اصطلاح برای نابودی باقیمانده ی تشکیلات حماس انجام گرفت در مجموع 73 نفر(یکشنبه 45 و سه شنبه 28 نفر) کشته شدند که بخشی از آنها زنان و کودکان بودند.
نتانیاهو قصاب
پس از این حمله نتانیاهو صهیونیست و قصاب مرتجع برای خلق فلسطین اشک تمساح ریخت و مدعی شد که نتایج این حمله علیرغم خواست دولت اسرائیل و«اتفاقی غم انگیز» بوده چرا آن گونه که صهیونیست ها خواهان آن بودند پیش نرفته و به دلیل آتش سوزی در نتیجه ی مهمات حماس در منطقه ی مورد هجوم، به کشتن تعدادی غیرنظامی انجامیده است. این ادعاهای مضحک و ادا و اطفارهای دلسوزانه در حالی است که دولت صهیونیستی در طول نزدیک به هشت ماه جنگ، نسل کشی به راه انداخته و بیش از 36 هزار نفر از مرد و زن و کودک فلسطینی را قتل عام کرده است.
امپریالیست های دودزه باز 
در کنار دولت اسرائیل و حملات وحشیانه ی آن به رفح که نزدیک به یک میلیون و 400 هزار فلسطینی از خانه و کاشانه ی خود رانده و آواره شده در آن زندگی می کنند، امپریالیسم آمریکا قرار گرفته است. امپریالیسم آمریکا که در حال حاضر دولت بایدن سکاندار آن است علیرغم برخی تضادها با دولت اسرائیل( تضادهای حزب دموکرات با حزب حاکم بر اسرائیل لیکود) پشتیبانی تمام عیار برای اسرائیل در جنگ غزه بوده است و از هر اقدام آن آشکار و پنهان پشتیبانی کرده است.
در حال حاضر دولت بایدن به دلیل وحشت از برافروخته شدن خشم توده ها در سراسر جهان و بروز جنبش های اجتماعی در آمریکا به نفع خلق فلسطین که جنبش توفنده ی دانشجویی در ماه گذشته یکی از آنها بود دست به دودوزه بازی زده است. از سویی برای« دموکرات» و خوش چهره نشان دادن خویش مدعی بوده که بمب و جنگ افزار در اختیار دولت اسرائیل قرار نخواهد داد و از سویی دیگر هر چه دولت اسرائیل نیاز داشته است به وی داده است؛ از سویی به اسرائیل هشدار داده است که به رفح حمله نکند و از سوی دیگر پس از این حملات مدعی شده است که«آمریکا برای باور نیست که عملیات اسرائیل در رفح واقع در جنوب لبنان یک عملیات تهاجمی تمام عیار است.»( سخنان جان کربی سخنگوی شورای امنیت کاخ سفید در 8 خرداد) و از زیر بار مسئولیت خود در قبال حملات اسرائیل شانه خالی کرده است. پرسش این است که اگر آنچه اسرائیل تا کنون انجام داده و اکنون نیز انجام می دهد، «عملیات تهاجمی» علیه خلق فلسطین نیست پس چیست؟!
با توجه به اینها شکی نیست که حمله به رفح با توافق پنهانی امپریالیسم آمریکا به رهبری بایدن «دموکرات» و دولت های امپریالیستی مرتجع اروپای غربی و در راس آنها انگلستان و آلمان و فرانسه صورت گرفته است. در حقیقت دولت اسرائیل این گونه جنایات را بدون توافق و پشتیبانی این امپریالیست ها انجام نمی داد و نمی توانست انجام دهد.
مبارزات خلق فلسطین مورد پشتیبانی همه ی خلق های آزادیخواه جهان است
جنایات دولت اسرائیل در غزه محکوم است و علیه آن مبارزه صورت گرفته و باز هم صورت خواهد گرفت. این  نظر و خواست همه ی کمونیست ها و مبارزین آزدیخواه و توده های ستمدیده ی جهان است. خلق های سراسر جهان با گردهمایی و راه پیمایی علیه دولت اسرائیل و امپریالیست خشم و نفرت خود را علیه جنایت علیه خلق فلسطین نشان خواهند داد و مرتجعین را در رسیدن به اهداف خویش ناکام خواهند ساخت.
مبارزات خلق فلسطین برای کسب سرزمین اشغال شده ی خویش همواره مورد پشتیبانی تمامی خلق هایی قرار گرفته است و می گیرد که برای استقلال و آزادی و دموکراسی و سوسیالیسم و کمونیسم مبارزه می کنند. خلق ایران نیز به سهم خود در تمامی طول تاریخ مبارزات خلق فلسطین همواره پشتیبان این خلق بوده است و از این پس نیز خواهد بود.
مرگ بر دولت صهیونیستی اسرائیل
مرگ بر امپریالیست ها
زنده باد مبارزات خلق فلسطین برای رهایی و آزادی
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
نهم خرداد 1403

۱۴۰۳ خرداد ۶, یکشنبه

تحریم انتخابات ریاست جمهوری 1403

 
امیدهای واهی 
و 
تحریم 
 
تغییری در برنامه و شیوه ی حکومت خامنه ای به وجود نخواهد آمد!
با توجه به در دستورکار قرار گرفتن انتخاب رئیس جمهوری جدید جمهوری اسلامی، به نظر می رسد که برخی از باندهای اصول گرای درون حاکمیت و همچنین برخی از اصلاح طلبان امید دارند که مثلا خامنه ای از خر شیطان پیاده شود و با آنها راه آمده اجازه دهد که یک انتخابات ریاست جمهوری مثلا آزادتری شکل گیرد و فرد و گروهی که بتوانند امور کشور را درست اداره کرده و بحران اقتصادی- سیاسی کنونی را بهتر کنترل و مدیریت کنند بر سرکارآیند.
این ها همه توهم و خیال خامی بیش نیست. خامنه ای و دفترش بیش از 8 سال یعنی تمامی دوران ریاست جمهوری روحانی مشغول توطئه و دسیسه بودند تا حکومتی که یک بار و با توجه به سرکشی احمدی نژاد و باندش از دست شان در رفته بود و به دست بخش های کمی«نامحرم» تر همچون روحانی و جریان عدالت و توسعه افتاده بود دوباره به دست آورند و به اصطلاح آن را یکدست کنند، حال چنین افرادی را باید یا خیلی ابله و یا خیلی از مرحله پرت تصور کرد که حتی فکر آن را به مخیله ی خود راه می دهند که مثلا خامنه ای بیاید و اجازه دهد این حکومت به دست یک دسته از نظر آن ها «نامحرم» دیگر بیفتد.
خیر! این یک تصور منطبق با تکامل واقعیت در سیاست حاکم نیست و تنها خواب و خیال مشتی باندهای مرتجع اصول گرا و یا راست ترین اصلاح طلبان است که کاسه ی گدایی برای چندتایی پست و مقام و یا چند صندلی مجلس( به گفته ی محمد خاتمی) به دست گرفته اند و التماس کنان به در بیت می زنند. خامنه ای و دفترش و دارودسته ی باند حاکم اصول گرا چنین اجازه ای نخواهند داد.
خامنه ای خواه مستقیم و خواه از طریق بلندگوهای خود در دو مجلس شورا و خبرگان و همچنین عناصر خود در دولت و دستگاه قضایی و سپاه و مطبوعات ... به شورای نگهبان  دستور خواهد داد که ساطور قصابی اش را فعال کند و تمامی کاندیدها از باندهای غیرخودی گرفته تا راست ترین لایه های اصلاح طلبان به جز کاندیدای مورد نظر خود و باندش را از دم تیغ  بگذراند(کما اینکه حسین شریعتمداری بلندگوی خامنه ای و روزنامه ی کیهان اش چنین کرد و دستورات خامنه ای را به شورای نگهبان داد). یعنی همان وضعی که به هنگام انتخاب رئیسی در انتخابات پیشین به وجود آمد دوباره تکرار خواهد شد. تازه، اگر در بهترین حالت کسانی از این تیغ به در روند باید آنهایی باشند که خامنه ای از حضورشان خیال اش راحت باشد. به این معنا که این افراد بی پشتوانه و تنها عروسک هایی بی خاصیت برای تزیین انتخابات خواهند بود و مردم به آنها رای نخواهند داد.
وانگهی مدت هاست که خامنه ای انتخابات رقابتی و استفاده از اصلاح طلبان کاسه ی گدایی پست و مقام به دست را به گور سپرده و این را برخی از اصلاح طلبان بی خاصیت حاضر نیستند بفهمند.  چنین اندیشه هایی هم نشانگر ضخامت هاله ی ابری از امید به خامنه ای و دم و دستگاه دفترش است که بر ذهن شان حاکم شده است و از جمله امید به اینکه با حفظ مواضع اصلاح طلبانه( گیریم راست ترین نوع آن) بتوانند در دم و دستگاه حاکم که سیاست های اجرایی اش نه تنها در جهت مخالف کوچک ترین تغییر و اصلاحی حرکت می کند بلکه برعکس هر روز بیشتر سیاست های ارتجاعی تر قرون وسطایی تر را برنامه ریزی و اجرا می کند، جا پایی برای خود بیابند وهم نشانگر رذالت اینان است که با پرتاب چنین تیله هایی میان هواداران خویش و مردم، برخی را به تغییر از بالا امیدوار می کنند.
تحریم انتخابات ریاست جمهوری
 در اطلاعیه خود با نام کشته شدن جلاد در یکم خرداد 1403 پس از اشاره به مرگ رئیسی چنین نوشتیم:
«اما آنچه که در حال حاضر بخش مهم قضیه است همین دو ماه و اندی فرصت برای انتخاب رئیس جمهور خامنه ای است... تا انتخاب فردی به جای رئیسی یک خلاء و بحران نسبی در حکومت و قدرت برای اجرای امور پیش خواهد آمد و فضای سیاسی جامعه را داغ تر و جوشش و غلیان سیاسی توده ها را شدت خواهد بخشید.»
روشن است که جدا از مبارزات جاری که در حال تداوم است، نخستین امری که به ذهن اکثر مبارزان جنبش آمده است تحریم کردن انتخابات همانند انتخابات دورهای اول و دوم مجلس کنونی است. این تحریم از یک سو به توده ها قدرت و یگانگی شان را بیشتر نشان خواهد داد و از سوی دیگر دوقطبی موجود در جامعه رابه نفع قطب توده ها تقویت خواهد کرد.
رشد افشاگری های جریان های اصول گرا علیه یکدیگر
در کنار تحرک جنبش توده ها در مقابل حکومت، در این مرحله رقابت میان باندهای اصولگرا بازهم شدیدتر خواهد شد و دعوا و جنگ آنها برای کسب موقعیت در حاکمیت بالا خواهد گرفت. به احتمال همچون گذشته خامنه ای از شورای نگهبان خواهد خواست که تعداد کاندیداها را به حداقل برساند. امری که موجب می شود جدال میان جریان های اصولگرایی که کاندیدا ندارند با آنها که کاندیدایشان قبول شده است در گیرد و افشاگری های بیشتر علیه یکدیگر صورت دهند.
همچنین به احتمال خامنه ای شرایطی فراهم خواهد کرد که فرد مورد نظر او رقیبی در میان کاندیداهایی که صلاحیت شان پذیرفته شده است نداشته باشد. این نیز می تواند دعوای میان اصول گرایان را به مقابله ی آنها با خامنه ای بکشاند.
در واقع با توجه به این که اصول گرایان هر روز بیشتر تجزیه می شوند و به رقابت های شدید و زیرآب یکدیگر را زدن برای کسب قدرت می پردازند، تجزیه و رقابتی که درون دفتر خامنه ای نیز نافذ شده و هسته ی سخت قدرت را نیز دربر گرفته است( خود رئیسی به همراه باندش جزیی از این هسته بود)، تصور اینکه خامنه ای هر نظری را که داشت به ساده گی می تواند عملی کند روز به روز بیشتر از بین می رود و خود وی در میان دریایی از تضادها میان باندهای رقیب پیرامون اش ضعیف تر می شود. از این رو این امکان دور از ذهن نیست که حملات مستقیم و غیرمستقیم( شاید بیشتر غیرمستقیم) از جانب جناح های اصول گرای مخالف خامنه ای به وی صورت گیرد. این حملات احتمالا شدت خواهد گرفت اگر رئیسی به قتل رسیده باشد و افزون بر آن در میان کاندیداها افراد منتسب به جریان رئیسی- علم الهدی رد صلاحیت شده و امکان رقابت با جریان های دیگر را نداشته باشند. در چنین صورتی  امکان شدت گرفتن افشاگری ها از سوی این جریان و کلا جریان هایی که کاندیدایشان رد صلاحیت شده در موارد گوناگون و از جمله در مورد مرگ رئیسی بیشتر می شود.
تردیدی نیست که همه ی این درگیری ها و جدال ها و افشاگری های گرگ ها علیه یکدیگر برای تکامل جنبش توده ها مفید است. اینها می تواند از یک سو ارتجاع حاکم به ویژه هسته ی سخت قدرت را به تجزیه ها و ریزش ها و ناتوان شدن بیشتر بکشاند و از سوی دیگر قطب توده ها و انقلاب را بیشتر تقویت کند و به پیش براند.  
زنده باد مبارزه ی توده ها
مرگ بر جمهوری اسلامی
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
 ششم خرداد 1403

۱۴۰۳ خرداد ۴, جمعه

مرگ مشکوک

 مرگ مشکوک جلاد
 
اخبار گوناگون و متضادی که از همان آغاز ناپدید شدن هلی کوپتر رئیسی و همراهان از سوی حکومت پخش شده است، از مرحله ی حرکت هلی کوپتر و سپس ناپدید شدن گرفته تا مرحله ی طولانی جستجو، و از تقاضای کمک از آمریکا و دولت ترکیه و ورود پهپادهای ترکیه به ماجرای جستجو گرفته تا تقابل سپاه با ترکیه و اینکه کدام کشور زودتر لاشه را یافته اند و بالاخر اعلام دولت ترکیه که هلی کوپتر یا رادار نداشته و یا رادارش خاموش بوده است، همه و همه مرگ رئیسی را مشکوک نشان داده و نظرات را به سوی وجود یک طرح و برنامه برای حذف وی پیش برده است.
در مورد اعلام خبرها چنان که در نوشته های مان اشاره کرده ایم شیوه پخش اخبار ضد و نقیض از سوی بلندگوی های گوناگون حکومت شیوه ی خبررسانی جمهوری اسلامی بوده است. برای جمهوری اسلامی زیاد فرقی نمی کند که رویداد چه باشد، آنها این گونه شیوه ی پخش اخبار را به عنوان شیوه ی اصلی خود برگزیده اند از این رو که نمی خواهند هیچ ذهنیت و شناخت درستی از رویدادی و حادثه ای و تغییر و جابجایی ای، در ذهن مردم شکل بگیرد. برای حکومت جمهوری اسلامی و نهادهای امنیتی این بسیار مهم بوده است که هرگز اجازه ندهند شناختی قطعی و یقینی از چنین مواردی پدید آید و پایه ی شناخت های پس از خود گردد. این امر به آنها امکان داده که بازی های زیادی با اخبار کنند و از یک سو توده ها و یا دولت ها خارجی را«بپیچانند» و از سوی دیگر درون در این بازی های خبری سیاست هایی که می خواهند پیش برند.
گمانه ها در مورد کشتن عامدانه رئیسی
اگر فرض براین گذاشته نشود که رئیسی در سانحه ی به وجود آمده مثلا به دلیل نقص فنی هلی کوپتر و یا شرایط آب و هوایی، کشته شده باشد و در عین حال در مورد نقص فنی این فرض طرح نگردد که اتفاقی به وجود آمده است، آن گاه دو مورد این که یا دست هایی خارجی یا داخلی در کار ترور رئیسی بوده طرح می گردد.
خارجی
در مورد دست های خارجی عمدتا دولت اسرائیل  طرح می گردد. این کشور با دولت ایران همواره تضادهایی داشته است که آخرین آن کشتن فرماندهان سپاه قدس در سوریه به وسیله ی اسرائیل و در پی آن حمله ی پهپادی و موشکی ایران به این کشور بوده است. در یکی از واکنش هایش دولت اسرائیل گفته بود که در تهران جواب این حمله را خواهد داد.
در مورد اسراییل روشن است دولت این کشور این گونه ترورها را به ویژه در مورد رئیس جمهور یک کشور، خودسرانه و بدون اجازه ی دولت آمریکا نمی تواند انجام دهد. درمورد روابط آمریکا با جمهوری اسلامی می دانیم که از همان آغاز روی کار آمدن دولت بایدن در آمریکا، این دولت در تلاش بوده است که سیاست های دولت ترامپ را دنبال نکرده بلکه از در دوستی با جمهوری اسلامی در آید و اکنون نیز روابط دولت بایدن با جمهوری اسلامی در حال بهبودی است. در مورد این روابط هم می توان گفت که دولت بایدن پاره ای از تحریم ها را لغو و نیز بخشی از پول های جمهوری اسلامی را آزاد کرده و نیز مذاکرات پنهان و آشکار مداومی با این حکومت در عمان داشته است و حتی جمهوری اسلامی برنامه ی حمله ی موشکی خود به اسرائیل را به این کشور اطلاع داده و آمریکا نیز در چارچوب های معینی با آن موافق بوده است( ضمن آنکه این دولت عملا نقش مهمی در یاری به دولت اسرائیل و در ایجاد سپر فضایی برای تخریب پهپادها و موشک ها اجرا کرد).
این که اکنون و در حال و هوای فعلی روابط، دولت بایدن بیاید و در کشتن رئیس جمهور یک کشور که خامنه ای او را آن قدر جابجا کرد تا بالاخره قبای رئیس جمهورش بر تن اش آویخت نقش داشته باشد، دور از ذهن به نظر می رسد.
و بالاخره روشن است که حتی اگر یکی از دولت های خارجی به ویژه اسرائیل در این قضیه نقش داشته باشد خامنه ای به این دلیل که از درگیری های رودرو با کشورهای خارجی به دلیل خطرات آن برای بقای حکومت اش گریزان است و حتی اگر هم بخواهد در این مورد پاسخ دهد در شرایط کنونی ناتوان از پاسخ است، آن را آشکار نخواهد کرد.
داخلی
در داخل کشور رئیسی از سوی دو جریان می تواند کشته شده باشد:
جریان نخست
جریان نخست باندهای بیرون از باند خامنه ای و مجتبی و قالیباف و ...هستند. در این صورت باید فرض بر این گذاشته شود که این باندها یا به قدر کافی درون قدرت سهم ندارند و می خواهند با ضعیف کردن یکی از قطب های درون قدرت یعنی باند رئیسی- علم الهدی و دارودسته شان، امکانات نوینی برای سهم داشتن در قدرت برای خود فراهم کنند و یا سهم دارند اما به نظرشان سهم شان کافی نیست- به ویژه در این بلبشو - و می خواهند سهم بیشتری به دست آورند.
اما چنانچه فرض بر این گذاشته شود که برای خامنه ای نوکر و مزدورش رئیسی بسیار مهم بوده و او این همه قوانین را زیر پا گذاشته تا بالاخره رئیس جمهورش کرده و با فرض بر اینکه رئیسی جزو جایگزین های ولی فقیه نبوده( بر اساسا خبری از خبرگان مبنی بر اینکه رئیسی شش ماه پیش از گزینه های جانشینی بیرون گذاشته شده است) و اگر هم بوده سازو کارهای همراهی با مجتبی با او مرور شده و او و باند نوکرصفت اش با باند خامنه ای - مجتبی کنار آمده و تمامی شرایط پس از مرگ خامنه ای را که به آنها دیکته شده پذیرفته، آن گاه این دور از ذهن است که خامنه ای اجازه دهد یک باند دیگر یکی از خال های مهم او در بازی پس از قدرت را حذف کند. در چنین صورتی بدون شک خامنه ای آن مراقبت امنیتی که از خود و مجتبی می کند به ساده گی تعمیم داده و از رئیسی نیز به همان درجه مراقبت می کرد و مانع از عملی شدن توطئه ای برای حذف او می شد که می توانست ضربه ای به خود خامنه ای و مجتبی و برنامه های آنها شود.
به این ترتیب در مورد این که این جریان علیرغم تمامی حفاظت های امنیتی توانسته مثلا در هلی کوپتر نقص ایجاد و یا خرابکاری کند درصد ناچیزی می توان قائل شد گرچه با این حفره های موجود در نظام امنیتی و وجود جریان ها و باندهای گوناگون در این دم و دستگاه ها( اطلاعات و حفاظت اطلاعات سپاه) نمی توان کاملا آن را نفی کرد.
جریان دوم
اما جریان دوم خود علی خامنه ای و پسرش مجتبی خامنه ای( احتمالا با همراهانی مانند باند قالیباف با توجه به اختلافات این باند با رئیسی) هستندکه برنامه ریز طرح حذف رئیسی بوده اند. این فرض نیز می توانست مورد تردید باشد زیرا چنانکه اشاره کردیم خامنه ای تلاش بسیاری کرد که رئیسی را به سمتی که می خواست برساند یعنی رئیس جمهورش کند. از این رو این پرسش به میان می آید که چرا باید پس از این همه تلاش برای رساندن او به این جایگاه او را بکشد.
در این مورد دو فرض می تواند طرح شود:
نخست این که خامنه ای از این طرح اطلاع نداشته است و برنامه ریز اصلی آن مثلا باند محتبی بوده است. این البته مشکل است زیرا در آن صورت باید بین مجتبی و علی خامنه ای اختلافاتی به وجود آمده باشد و بر مبنای دیدگاه های متضاد موجود میان این دو، مجتبی به طرح های پدرش برای پس از مرگ وی خیلی اعتماد نداشته و از این رو تصمیم به حذف رئیسی گرفته باشد. 
اما فرض دوم این است که خامنه ای و مجتبی و باندشان تصمیم به حذف رئیسی گرفته اند. این امر در مقابل آنچه تا کنون بین خامنه ای و رئیسی و علم الهدی و کلا باند رئیسی- علم الهدی  گذشته است قرار می گیرد. این باند نشان داده است که خدمه ای خوب بوده و سپاسگزار خامنه ای که چنین جایگاه اعلایی به آنها داده است.  آنها یکی از دو باند حاکم بوده اند.
اما این فرض در دو صورت می تواند در دستور کار قرار گرفته و عملی شود:
نخست رئیسی تغییر رویه داده، باندش و فامیل و اقوام اش را در مقابل باند مجتبی تقویت کرده و پنهان و آشکار خواهان جایگزینی به جای ولی فقیه شده باشد. چنانچه آشکار باشد که آشکار است اما چنانچه پنهانی بوده باشد آنگاه پی بردن به این امر برای باند خامنه ای با این باندهای سپاه و اطلاعات و این همه شنود نمی توانست مشکل چندانی داشته باشد.
 دوم رئیسی و علم الهدی مطیع بوده اند اما درون باند اینان افراد و زیرباندهایی بوده اند که در پشت رئیسی و علم الهدی سنگر گرفته و در حال پیش بردن برنامه های خود برای قبضه کردن قدرت پس از خامنه ای بوده اند. یکی از طرح های اینان می توانست از دور خارج کردن مجتبی (و یا حذف وی) باشد. با توجه به اینکه رئیسی می توانست رئیس مجلس خبره گان شود و چنانچه رئیس می شدبه احتمال می توانست قدرت بیشتری هم به دست بیاورد اینکه این باند می توانست از این وضع استفاده کرده و نظر خبره گان را برای ولی فقیه شدن رئیسی و یا فرد مطلوب این جریان برگرداند امر دور از ذهنی نیست.
در صورتی که فرض هایی مبنی بر این که این حادثه و رویدادی ناخواسته بوده کنار رود و فرض دست های داخلی طرح شود این فرضیه دوم- در هر دو حال آن-  بیش از دیگر فرض ها می تواند طرح گردد. می توان این گونه تصور کرد که خامنه ای و مجتبی با دود کردن رئیسی به افراد این باند و باندهای نشان دادند که از هیچ جنایتی رویگردان نیستند حتی اگر چنین جنایاتی به خراب کردن نتایج آنچه با ده ها توطئه و دسیسه به آن دست یافته اند بینجامد.
اما اگر چنین باشد خامنه ای خود و مجتبی را در وضع نامطلوب و ناایمنی بیشتری قرار داده و امکانات توطئه علیه خود را به دایره ی بیشتری از نزدیکان گسترش داده است و یا به بیانی دیگر خطر را بیشتر به خود نزدیک کرده است. شکل سازمان دادن حفاظت از خامنه ای در مراسم عزا برای رئیسی نشانگر تصور این نزدیک شدن خطر است.
به نظر می رسد که جدال بین باندهای حاکم و فرصت هایی که برای این باندها در افشاگری اعمال یکدیگر و وارد کردن ضربه به باند مقابل برای زیر کشیدن آن( همچون افشاگری های باندهای رئیسی و قالیباف علیه یکدیگر) به وجود می آید و همچنین جابجا شدن ها افراد و جریان های درون روحانیون و سپاه، شرایط روشن شدن علل این سانحه را به وجود آورد.
                                                                                                     هرمز دامان 
خرداد 1403    

۱۴۰۳ خرداد ۳, پنجشنبه

افراد خود«عاقل» پندار و شادی توده ها از مرگ یک جلاد

 شادی توده ها از مرگ یک جلاد
 
 و آل و آشغال هایی که برخی افراد خود«عاقل» پندار ردیف می کنند!
 
نفرت و کینه ی توده های طبقات مردمی از حکومت مرتجع دزدان و مالخوران و استبداد مذهبی امر برحق و معقولی است.
نفرت و کینه و خشم توده ها از این حکومت است که موجب می شود اگر امری بدی برای این حکومت - مثلا مرگ یک جلاد و یا خدمتگزار مرتجع این حکومت و یا شکستی در زمینه ای - پیش آید شادمان شوند و به جشن و سرور بپردازند.
شادی توده ها از خشم و نفرت آنها از این حکومت بر می خیزد که چهل و اندی سال است که خون آنها را در شیشه کرده و زندگی را بر آنها زهر کرده است.
این شادی در عین حال بر می گردد به این که توده ها نگاهی انتقادی به تجربه ی مذهبی و دینی- تاریخی خود  دارند و در حال پیش بردن جنبشی علیه باورهای گذشته ی خود هستند.
شادی و جشن توده ها  بر خلاف نظر «عقلا»ی دروغین نشانه ی یک «بیماری» در توده ها و یا عقب مانده گی فرهنگی و آت و آشغال هایی از این گونه نیست بلکه نشانه ی سلامتی کامل روان و ذهن توده است. چنین نظراتی، بیماری این «عقلا»ی جدا افتاده از توده ها را نشان می دهد:
(آیا باید توده ها به عزاداری می پرداختند و یا به مرده ی یک جلاد که نمادی از جنایت در این نظام قرون وسطایی است احترام می گذاشتند و یا در بهترین حالت بی تفاوت می بودند تا این «عقلا»ی روان نژند و خود بزرگ پندار، توده ها و فرهنگ توده ها را شایسته ی ارج گذاری ببینند؟!)
مبارز ی طبقاتی تاریخ دارد. مبارزه ی طبقاتی عرصه نبرد در اشکال گوناگون در تاریخ است. عرصه ی اقتصادی و سیاسی و نظامی و دیپلماتیک و فرهنگی و ...
یکی از عرصه های نبرد مبارزه فرهنگی است.
و یکی از عرصه های مبارزه فرهنگی مبارزه ی روانی است. مبارزه بین شاد و ناشاد بودن است. بسته به شرایط متفاوت و متضاد مبارزه ی طبقاتی برای توده ها و یا دشمن آنها، دورانی شادی مسلط می شود و دورانی ناشادی. این هم درون جنبش توده هاست و هم میان آنها و دشمن آنها.
تنها کسانی که بویی از مبارزه ی طبقاتی نبرده اند و اساسا به آن باوری ندارند و صلح و آشتی بین طبقات را موعظه می کنند، ممکن است شادی توده ها را نشانه های«بیماری» و یا «تروما» بنامند.
نفرت و کینه ی برحق و معقول توده های مبارز است که موجب می شود مبارزه تداوم یابد و به سرنگونی حکومت بینجامد.
شادی توده ها از مرگ یک جلاد و یک مرتجع تداوم مبارزه ی طبقاتی از گذشته تا کنون است.
دو قطبی شدن جامعه امری معقول در مبارزه ی طبقاتی کنونی است. یکی از دو قطب، قطب انقلاب و قطب دیگر قطب ارتجاع است.
قطب های دیگر در جامعه ایران قطب نیستند بلکه لایه هایی نازک بین این دو قطب اصلی هستند و در حال حاضر در معادلات سیاسی نقش چندانی ندارند.
در این مبارزه قطب انقلاب که در جهت تاریخ و برای بهبودی خود تحرک دارد رشد بیشتری می کند و قطب دیگر تحلیل می رود. چنانچه مبارزه ی طبقاتی کنونی ادامه یابد و  دخالت خارجی موجب گسستگی شکل فعلی آن نشود، قطب انقلاب و توده های انقلابی قطب ارتجاع را نابود خواهد کرد.
شادی مردم نشان بروز یک پیشروی روانی - فرهنگی پس از عقب نشینی از خیابان در خیزش «زن زندگی آزادی»( خیزش ژینا) و در کنار گرایش سفت و سخت پیشروان برای تداوم مبارزه ی انقلابی، بروز یک موج ناامیدی و افسرده گی روانی - فرهنگی است. در آن مبارزه ضمن این که توده ها ضربات سنگینی به ارتجاع زدند بسیاری از جوانان برومند خود را ازدست دادند. غم و اندوه  توده ها با مرگ یک ارتجاع تبدیل به کمی شادی شد. توده ها توانستند خنک شدن دل شان را از این مرگ به حکومت کریه و متعفن نشان دهند.
شادی مردم نشان دهنده  سرکوفت شادی طی 40 سال و بغض های فروخورده است.
مبارزه روانی- فرهنگی توده ها در ایران ویژگی های تاریخی خاص خود را دارد. ما نباید واکنش توده ها در ایران را از منظر برخی از توده های کشورهای دیگر بررسی کنیم. ما نباید نظر مردم کشورهای دیگر را در مورد ملت ایران ملاک قرار دهیم. آنها اکنون در شرایط تاریخی ملت ما نیستند و بخش هایی از آنها متوجه نیستند که در ایران و بر خلق ایران چه گذشته و چه می گذرد. باید چهل و اندی سال در این سده های نوین زیر دست این حکومت کریه بود و مجبور شد تا در شرایط قرون وسطایی و تسلط دین و مذهب بر ارکان اقتصاد و سیاست و فرهنگ زندگی کرد، تا فهمید توده های کارگران و کشاورزان و طبقات میانی چه کشیده اند و بر آنها چه رفته است. ما باید برای این بخش از توده های کشورهای دیگر توضیح دهیم که شادی و سرور در پس این مرگ نه در شرایط عادی تکامل مبارزه( مانند مرگ برخی از مرتجعین مورد نفرت توده ها در کشورهای دیگر) بلکه در شرایط تکامل یک جنبش انقلابی صورت گرفته است و جزیی از این مبارزه است.
شادی مردم ادامه ی مبارزه ی فرهنگی آنها با حکومت جمهوری اسلامی است.
شادی مردم ادامه ی مبارزه آنها با عبوس بودن و تحجر در حکومت دینی است.
شادی مردم تداوم مبارزه ی آنها در عرصه ی فرهنگ و زیر ورو کردن جهان فرهنگی کهنه و خرافی دینی و بنیانگذاری جهان مدرن فرهنگی است.
شادی مردم تداوم مبارزه ی آنها با پروژه های سرکوب و از جمله حجاب اجباری است.
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
سوم خرداد 1403