نقد نظرات کومه له
در مورد پیام اوجالان( بخش نخست)
با تجدید نظر و برخی از تعییرات در 22 تیر 1403
«...از فراخوان دولت باغچلی و اراده رئیس جمهور ترکیه تمجید کرده و در ادامه از پ ک ک می خواهد که اسلحه زمین بگذارد، کنگره تشکیل دهد و انحلال خود را اعلام کند.»( کمیته مرکزی کومه له - سازمان کردستان حزب کمونیست ایران، تمامی بازگویه ها از این بیانیه است)
و سپس شرایطی را که پیام اوجالان در آن انتشار یافته پیش می کشد و از این صحبت می کند که تغییری در سیاست های« سرکوبگری ها و سیاست پان ترکیستی و نئوعثمانی» دولت ترکیه در مورد مردم کردستان این کشور به وجود نیامده است؛ همچنین «بگیر و ببند فعالین سیاسی و روزنامه نگاران و برکنار کردن شهردارهایی که در پروسه قانونی و با رأی مردم انتخاب شده اند ادامه داشته است»؛ افزون بر این ها، دولت ترکیه به«کمک گروه های میلیشیای وابسته به خود و ارتش ملی سوریه و با پشتیبانی توپخانه و نیروی هوایی ارتش ترکیه موج تازه ای از حملات به مناطق تحت کنترل اداره خودمدیریتی و نیروهای دمکراتیک سوریه در مناطق کردنشین سوریه» به راه انداخته و بالاخره «سیاست اشغالگرانه» در مورد کردستان عراق به کار بسته است.
پس از شرح شرایط، کومه له می نویسد:
«... در شرایطی که هیچ الزامات عملی برای پایبند کردن دولت ترکیه به پایان سرکوب گری ها و حل دمکراتیک مسئله کرد مطرح نشده، پیام “آشتی و جامعه دمکراتیک” اوجالان و فرمان خلع سلاح و انحلال پ ک ک و استقبال رهبری پ ک ک از این پیام با اظهار امیدواری برای آزادی اوجلان غیر از تسلیم شدن بی قید و شرط در مقابل اقتدارگرایی نئوعثمانیستی آکپارتی و حزب حرکت ملی معنای دیگری ندارد. این سیاست تسلیم طلبانه می تواند یأس و سرخوردگی در میان بخش هایی از نیروها و مردم کردستان که بویژه به سیاست های پ ک ک توهم داشتند را در پی داشته باشد.»(این تاکید و دیگر تاکیدها از ماست)
و همچنین:
« در شرایطی که پیش شرط هر راه حل دمکراتیکی برای پایان دادن به تبعیض و نابرابری های نهادینه شده علیه مردم کردستان در گرو آن است که به میلیتاریسم و اشغالگری دولت ترکیه در کردستان پایان داده شود و حقوق پایه ای مردم کردستان در راستای کسب حق تعیین سرنوشت آنان به رسمیت شناخته شود. اما عبدالله اوجلان و رهبری پ ک ک نه فقط این حداقل ها را نادیده گرفته اند، بلکه فریبکارانه فراخوان اردوغان و باخچلی برای خلع سلاح پ ک ک را بخشی از الزامات روند دمکراتیک در ترکیه جلوه می دهند.»
به این ترتیب کومه له پس از شرح شرایط انتشار این پیام به این نتیجه ی درست می رسد که این پیام جز«تسلیم بی قید و شرط ... و فریبکارانه بودن» معنای دیگری ندارد.
از آنچه در بالا آمد می توان این گونه برداشت کرد که کومه له مخالف به زمین گذاشتن اسلحه و انحلال پ. ک. ک است. اگر این چنین باشد آن گاه از نظر کومه له تشکیلات پ. ک. ک نه تنها نمی باید انحلال یابد، بلکه باید مبارزه مسلحانه با حکومت سرکوبگر ترکیه را ادامه دهد.
پس از این نکات درست، کومه له به رشد سرمایه داری در سه دهه ی گذشته و برخوردار شدن بورژوازی کرد« از یک پایه اجتماعی قابل اتکا» و شکل گیری «یک طبقه متوسط نسبتا گسترده» اشاره می کند.
آن گاه سخن از «روند جهانی شدن سرمایه داری» به میان آورده و حاصل آن را این می داند که بورژوازی و طبقه ی متوسط کرد «انگیزه طبقاتی خود برای ایجاد بازار داخلی در چهارچوب مرزهای جغرافیای سیاسی معین و ضرورت حفظ این مرزها را از دست داده و به تبع آن انگیزه ای هم برای شرکت در جنبش مبارزه برای رفع ستمگری ملی» نداشته باشد و« تنها به کسب بخشی از قدرت محلی و سهیم شدن در قدرت سیاسی از طریق مکانیسم انتخابات پارلمانی رایج در چهار چوب نظام استبدادی حاکم و تعدیل قطره چکانی ستم های فرهنگی و سیاسی و اداری رضایت» دهد.
پس از این تحلیل کومه له به وضع «احزاب ناسیونالیست در کردستان» می پردازد و معتقد است که «حزب برابری و دموکراسی خلقها (دم پارتی) همین گرایش طبقاتی را نمایندگی می کند.» این حزب با این راهبرد «حتی در میان کارگران و زحمتکشان ناآگاه کردستان ترکیه نیز که به این استراتژی توهم دارند پایه توده ای کسب کرده است.»
از نظر کومه له رشد حزب دم پارتی منجر به این شده که «فاصله بین پ ک ک و رهبری آن در قندیل با این جنبش توده ای در شهرهای کردستان ترکیه که تحت هژمونی این حزب ناسیونالیست و رفرمیست قرار گرفته، عمیق تر» بشود.
این امر موجب شده که اوجالان و رهبری پ.ک.ک دنباله روی حزب دم پارتی شود:
«آنها نه تنها انزوای بیش از پیش پ ک ک از این جنبش توده ای در شهرهای کردستان ترکیه را احساس می کنند، بلکه بر این باور هستند که فعالیت مسلحانه پ ک ک به استراتژی و فعالیت های دم پارتی لطمه می زند.»
نهایتا از نظر کومه له:
«عبدالله اوجالان عملا به استراتژی سیاسی حزب برابری و دمکراسی خلق ها پیوسته است و از همین رو اعلام می کند که پ ک ک عمر خود را به پایان رسانده و از آن می خواهد که اسلحه را زمین بگذارد و خود را منحل کند.»
از این شرح می توان این برداشت را کرد که پ. ک. ک از نظر وابستگی طبقاتی با حزب برابری و دموکراسی خلق قرق داشته است، و اگر حزب برابری و دموکراسی خلق نماینده ی «بورژوازی و طبقه ی متوسط کرد» است، پ.ک.ک حداقل تا کنون نماینده ی این طبقه نبوده بلکه نماینده ی طبقه ی دیگری درون خلق کرد بوده است.
کومه له سپس به ارائه ی دیدگاه های خاص خود در مقابل دو حزب به ویژه پ.ک.ک می پردازد. دیدگاه هایی که نیاز است جزء به جزء بررسی و تحلیل نقد شوند.
اشتباه و انحراف و تسلط رفرمیسم بر تشکیلات تنها مختص احزاب انقلابی و مترقی خرده بورژوایی نیست!
«این مسیری است که بطور اجتناب ناپذیر در برابر هر جریان سیاسی بیگانه با منافع کارگران و توده های زحمتکش قرار گرفته است.»
از این عبارات می توان این گونه نتیجه گرفت که مثلا کومه له چون از نظر خودش با منافع کارگران «آشنا» است( جالب است که کومه له خود را نماینده ی طبقه ی کارگر کرد هم نمی داند و تنها «بیگانه» نبودن با منافع کارگران را قید می کند!) دچار اشتباه و انحراف نمی شود و مثلا ممکن نیست تغییر ماهیت دهد و رفرمیست شود. اما این دیدگاهی یک جانبه و نادرست است.
در حقیقت گرچه امکان اشتباه و انحراف در احزاب بورژوایی مترقی و یا خرده بورژوایی انقلابی و تغییر ماهیت آنها به دلیل خصال ویژه شان بیشتر امکان دارد اما این گونه نیست که جریان های سیاسی«آشنا» به منافع کارگران و یا احزابی که منافع طبقه ی کارگر را نماینده گی می کنند که از نظر ما جریان های مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی هستند از اشتباه و انحراف مصون باشند. اشتباهات و انحرافات نیز در صورت اصرار بر آنها و عمیق تر شدن می توانند به تسلط اپورتونیسم و رویزیونیسم بر حزب و اتخاذ سیاست های فرصت طلبانه و استراتژی رفرمیستی به وسیله ی حزب بکشانند. گمان نمی کنیم که مثال ها برای آنچه می گوییم در تاریخ احزاب «آشنا به منافع کارگران» کم باشد! مثال هایی که خود کومه له با تغییر ماهیت اش از یک حزب انقلابی با گرایش مائوئیستی در دوران کاک فواد به یک حزب فرصت طلب پس از وحدت با ترتسکیست های شیاد و مرتجعی مانند منصور حکمت و ایجاد حزب کمونیست ایران، از زمره ی آنهاست.
به طور کلی اشتباهات و انحرافات همواره و برای همه ی طبقات پیش می آیند، خواه احزاب بورژوایی و خواه احزاب انقلابی. حزب بورژوایی دموکراسی خواه ضد امپریالیست می تواند طرفدار استبداد و مزدور امپریالیسم گردد و حزب انقلابی کمونیستی می تواند ارتجاعی شود.
در مورد اجتباب پذیر و اجتناب ناپذیر بودن نیز باید این گونه گفت که اشتباهات و انحرافات اجتناب ناپذیرند، زیرا نه تنها هیچ حزبی نیست که خلوص طبقاتی مطلق داشته باشد( مثلا به مبارزه ی دو خط در میان حزب بلشویک بنگریم که در دوره ی پس از انقلاب فوریه و به ویژه در آغاز قیام اکتبر شدت گرفت) بلکه هیچ حزب کمونیستی نیست که مصون از خطا و انحراف اپورتونیستی راست و «چپ» باشد. تبدیل پدیده های اجتناب پذیرهمچون تغییر ماهیت حزب در نتیجه اشتباهات و انحرافات، به اجتناب ناپذیر نیز تنها آن زمان رخ می دهد که خط درست در حزب نتوانسته باشد بر خط نادرست چیره گردد و در چنین شرایطی اشتباهات و انحرافات حزب پیش رفته و عمق یافته و بنابراین ماهیت حزب را به گونه ای اجتناب ناپذیر تغییر می دهد.
حزب انقلابی باورمند به اصول م- ل - م صادق و جدی و پیگیر آن است که به سرعت متوجه اشتباهات و انحرافات شود و اشتباهات را بر طرف کرده و نیز جلوی عمیق شدن انحرافات اپورتونیستی راست و«چپ» را گرفته و جهان بینی و خط درست را حاکم و پیگیری کند و بنابراین مانع تغییر ماهیت حزب شود. نگاهی به تاریخ حزب بلشویک و یا حزب کمونیست چین (از زمان حاکم شدن خط درست در 1935) نشان می دهد مبارزات با دو خط راست و «چپ» همواره ادامه یافته است، اما به سبب تسلط رهبری درست و مواضع درست این رهبری در مقابل راست و «چپ»، این احزاب توانسته اند مدتی طولانی خط درست را پیش برند.
رابطه میان طبقه ی کارگر و خرده بورژوازی
کومه له ادامه می دهد:
«عبدالله اوجالان به عنوان رهبر و ایدئولوگ حزب کارگران کردستان بهتر از هر کسی می داند که اگر چه این جریان، تحت نام حزب کارگران کردستان فعالیت کرده است، اما هیچگاه ربطی به نمایندگی منافع کارگران و زحمتکشان کردستان نداشته است.»
این که بگوییم حزب پ.ک.ک «هیچ ربطی به منافع کارگران و زحمتکشان نداشته است» درست نیست. البته حزب پ.ک.ک نماینده ی سیاسی طبقه ی کارگر نبوده است اما این با«هیچ ربطی» به منافع طبقه ی کارگر نداشته است فرق می کند.
حزب پ.ک.ک یا نماینده بورژوازی ملی کرد است و یا نماینده ی خرده بورژوازی کرد. اگر بر مبنای دیدگاه کومه له، حزب برابری و دموکراسی خلق ها را نماینده ی «بورژوازی و طبقه ی متوسط» کرد ارزیابی کنیم، حزب پ.ک.ک حداقل تا زمانی که خط مستقلی را دنبال می کرد( از آغاز تا بر فرض مقطع پیام اوجالان) می توانسته نماینده ی خرده بورژوازی کرد بوده باشد. خرده بورژوازی نیز به طور کلی سه لایه دارد: پایینی و تهیدست، میانی و فوقانی یا مرفه. خرده بورژوازی تهیدست هم زحمتکش است و هم استثمار می شود و این دو وی را به درجاتی با طبقه ی کارگر در وحدت قرار می دهد. زحمتکش بودن خرده بورژوازی میانی نیز وی را با طبقه ی کارگر در پیوند قرار می دهد همان گونه که مالک بودن وی این طبقه را با بورژوازی در پیوند قرار می دهد. لایه های بالایی یا مرفه خرده بورژوازی نیز گرچه پیوندهایی با طبقه ی کارگر دارند، اما پیوندشان نسبت به پیوندهای خرده بورژوازی میانی و به ویژه تهیدست با طبقه ی کارگر کمتر است. تمامی این پیوندهای اقتصادی در پیوندهای سیاسی و فرهنگی و دوری و نزدیکی و وحدت و مبارزه ی این طبقات با یکدیگر خواه در انقلاب دموکراتیک نوین و خواه در انقلاب سوسیالیستی بازتاب پیدا می کنند.
به این ترتیب حزب پ. ک. ک اگر نماینده خرده بورژوازی تهیدست و یا حتی میانی بوده باشد نمی توانسته به طور مطلق بیگانه با منافع کارگران باشد.
همین مبارزه علیه ستم ملی را که پ.ک.ک دست به آن زده است در نظر بگیریم. آیا در صورتی که رفع ستم ملی بر مردم کرد در ترکیه که یک خواست دموکراتیک است صورت گیرد هیچ منفعتی برای کارگران کرد و کارگران ترکیه ندارد؟ خیر! منفعت دارد و بسیار هم دارد، زیرا نه تنها ستم ملی را بر خلق کرد را که طبقه ی کارگر کرد هم درون آن است از بین می برد، بلکه شرایط اتحاد طبقه ی کارگر را خواه در کردستان و خواه در ترکیه برای اهداف عالی تر پخته و آماده تر می کند.
همین که کومه له به انتقاد از دو سیاست اسلحه به زمین گذاشتن و اعلام انحلال انتقاد می کند به این معناست که موافق وجود این دو یعنی وجود حزب و تداوم مبارزه ی مسلحانه بوده است و این به معنای درجه ای از اتحاد با این حزب است.
البته منافع طبقه ی کارگر که رادیکال ترین و پیگیرترین طبقه در مبارزه برای استقلال و آزادی است، با منافع طبقه ی خرده بورژوازی تضاد دارد از این رو کمونیست ها همواره بر استقلال سیاسی طبقه ی کارگر از دیگر طبقات انقلابی و مترقی در انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی تاکید و از آن دفاع می کنند، اما وجود چنین تضادی به این معنا نیست که دیگر هیچ وحدت منافع اقتصادی، سیاسی و فرهنگی بین این دو طبقه وجود ندارد.
اگر تنها تضاد بین این دو طبقه موجود باشد و وحدتی وجود نداشته باشد آنگاه طبقه ی کارگر در ترکیه (و همچنین در ایران) نه تنها باید با طبقات ستمگر حاکم بستیزد، بلکه در عین حال باید با خرده بورژوازی هم بستیزد. یعنی یک سو طبقه ی کارگر و سوی دیگر طبقات ارتجاعی که خرده بورژوازی نیز در آن زمره قرار می گیرد.
اما واقعیت این چنین نیست. طبقه ی کارگر و خرده بورژوازی بنا به آنچه گفتیم در موارد معینی اشتراک منافع دارند و منافع یکدیگر را بازتاب می دهند. به همین دلیل هم سازمان های خرده بورژوایی مبارز نیز می توانند و البته از موضع طبقه ی خودشان، تا حدودی و به درجه ی معینی منافع اقتصادی - سیاسی طبقه ی کارگر را بازتاب دهند و این طبقه را جذب خود کنند.
از این رو حزب پ. ک. ک علیرغم این که یک حزب خرده بورژوازی کرد و بیشتر امتزاج لایه های تهیدست و میانی آن بوده است، اما تا حدودی و به طور نسبی خواست های طبقه ی کارگر کرد را نیز بازتاب می داده است.
روشن است که هر طبقه ای تنها از موضع طبقه ی خودش منافع دیگر طبقات را بازتاب می دهد و نه از موضع دیگر طبقات. و اینجا صرفا انطباق این بازتاب ها است که موجب اتحاد طبقات در انقلاب دموکراتیک و انقلاب سوسیالیستی می شود.
طبقه ی کارگر تنها طبقه ای است که می تواند دیگر طبقات را آزاد کند. از این رو با رهبری خود بر انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی می تواند منافع طبقات دیگر( در انقلاب دموکراتیک منافع طبقات خرده بورژوازی و بورژوازی ملی و در انقلاب سوسیالیستی منافع طبقه ی خرده بورژوازی تهیدست و میانی) را تحقق بخشد. اما این حکم درست به این معنا نیست که منافع طبقه ی کارگر در حرکت دیگر طبقات به طور مطلق بازتاب نیابد.
از دیدگاه ما در انقلاب دموکراتیک نوین، این طبقات باید یک اتحاد طبقاتی را علیه استبداد و امپریالیسم تشکیل دهند. این اتحاد باید به رهبری طبقه ی کارگر باشد. چنین اتحادی بدون وجود منافع مشترک اساسا ممکن نیست.
اهمیت مبارزه علیه ستم ملی - وحدت میهن دوستی و انترناسیونالیسم
« پ ک ک که بنا به ماهیت ناسیونالیستی اهداف و سیاست هایش نمی تواند با بسیج کارگران و زحمتکشان کردستان حول منافع طبقاتی خود با سیاست های دولت ترکیه مقابله کند»
منظور از «ماهیت ناسیونالیستی» چیست؟ آیا این همان دیدگاه و اتهام ترتسکیست ها و حکمتیست های شارلاتان و شیاد نیست که با آن حکم به ارتجاعی بودن سازمان سیاسی ای که به آن باور دارد می دهد و به جایش «کمونیسم کارگری» دروغین خود را می نشاند؟
ناسیونالیسم هم دارای جنبه ی دموکراتیک است زمانی که از جانب ملتی زیر ستم علیه ملت ستمگر به عنوان یک دیدگاه طرح می شود و تا آنجا که چنین باشد مثبت و مترقی است، و هم دارای جنبه ی ارتجاعی و ضد دموکراتیک هنگامی که خواهان سلطه بر ملت های دیگر و یا امتیازات ویژه برای ملت زیرسلطه در مقابل ملت دیگر است.
ما به عنوان جریان مائوئیستی آشکارا اعلام می کنیم که نه تنها انترناسیونالیست بلکه میهن دوست نیز هستیم. ما میهن و سرزمین خود را دوست داریم و به آن عشق می ورزیم. ما به طبقه ی کارگر و ملت خود و مبارزان سیاسی بزرگ مان که در طول تاریخ علیه استثمار و ستم و برای آزادی سرزمین و ملت مبارزه کردند و بزرگان فرهنگ خود شاعران و نویسندگان و هنرمندان آزادی خواه کشور خود عشق می ورزیم و از خواست حق تعیین سرنوشت برحق طبقه ی کارگر، کشاورزان و طبقات ستمکش و استقلال ملی ایران در مقابل امپریالیسم جهانی به ویژه امپریالیست های آمریکا، انگلیس، روسیه و فرانسه و ... دفاع می کنیم.
به
گفته ی مائو میهن پرست داریم تا میهن پرست( نقل به معنی از نقش حزب کمونیست چین در
جنگ ملی- منتخب آثار، جلد دوم، ص 296- 292).. شرایط تاریخی مشخص مضمون میهن پرستی و مترقی و یا
ارتجاعی بودن آن را تعیین می کند. هیتلر میهن پرست بود و استالین هم
میهن پرست. ژاپن میهن پرست بود و کمونیست
های چین نیز میهن پرست. شکی نیست که میهن پرستی نوع نخست ارتجاعی بود و شکی نیست
که میهن پرستی نوع دوم انقلابی و مترقی. در واقع هر کدام از دو کشور شوروی و حمله
ی آلمان به آن و چین و حمله ی ژاپن به آن را در نظر گیریم میهن دوستی نوع دوم یعنی
جنگ میهنی استالین و ارتش سرخ و حزب کمونیست شوروی و نیز جنگ میهنی مائو و حزب
کمونیست چین بهترین خدمات را به انترناسیونالیسم پرولتری کردند.
به
طور کلی یک انترناسیونالیست باید میهن
دوست نیز باشد و یک میهن دوست یک انترناسیونالیست. این دو با یکدیگر رابطه دارند.
اگر طبقه ی کارگر و کشاورزان و طبقات زحمتکش ایران در مبارزه با ارتجاع داخلی و
امپریالیسم جهانی(امپریالیست های غرب و شرق) استقلال خود را به دست آورند و یک
جمهوری دموکراتیک انقلابی به رهبری طبقه ی کارگر بنیان گذارد این می تواند بزرگ
ترین خدمت به طبقه ی کارگر در کشورهای منطقه و جهان به شمارآید و برعکس هر چه ما
به منافع طبقاتی طبقه ی کارگر بین المللی خدمت کنیم در تحلیل نهایی جز به طبقه
کارگر و ملت خود خدمت نکرده ایم. یک مائوئیست در شرایط معمولی می تواند و باید
تلاش کند رابطه ی متعادلی میان این دو برقرار کند. هر زمان میهن دوستی عمده شد
باید به این امر توجه کند و در زمانی که انترناسیونالیسم عمده گردد باید توجه عمده
معطوف آن گردد. در کل در شرایطی که باید یکی فدای دیگری شود، میهن دوستی باید فدای
انترناسیونالیسم گردد.
اما اینکه پ.ک.ک به دلیل ماهیت ناسیونالیستی خود«نمی تواند با بسیج کارگران و زحمتکشان کردستان حول منافع طبقاتی خود با سیاست های دولت ترکیه مقابله کند» بحث دیگری است. از یک سو ما با ناسیونالیسم پ.ک.ک روبروییم که وجه دموکراتیک و مترقی دارد و در این چارچوب در چند دهه توانسته طبقات زحمتکش و میانی کرد را علیه ستم ملی بسیج کند. و از سوی دیگربا محدودیت های طبقاتی این ناسیونالیسم که نمی تواند کارگران و زحمتکشان را حول منافع طبقاتی خود( از نظر ما برای انقلاب دموکراتیک نوین به رهبری طبقه ی کارگر و نه برای انقلاب سوسیالیستی در ترکیه) جمع کند و با سیاست های دولت ترکیه بر مبنای استراتژِی انقلاب دموکراتیک و ضدامپریالیستی بستیزد. این ها دو مساله ای هستند که در عین پیوند استقلال نسبی دارند. از نظر ما نمی توان گفت که چون پ.ک.ک حزب کمونیست انقلابی م.ل و یا مائوئیست نیست پس تمامی مبارزات اش علیه ستم ملی نیز باد هواست.
و در ادامه:
« و استراتژی رفرمیستی حزب برابری و دمکراسی خلق ها را به چالش بکشد، در عمل مسیر همگرایی با این استراتژی رفرمیستی را در پیش گرفته است.»
نقد کومه له به رفرمیسمی که حزب پ. ک. ک را فرا گرفته بی گمان برحق است. اما در این جا روشن نیست که «استراتژی رفرمیستی» حزب برابری و دموکراسی خلق ها، کدام است.( در بخش دوم به این مساله بر می گردیم).
مساله ی مبارزه ی مسلحانه ی توده ای
کومه له می نویسد:
« خلع سلاح پ ک ک با هر هدفی که انجام گیرد، احزاب ناسیونالیست در منطقه که تاریخا مبارزه مسلحانه را مهمترین شکل ابراز وجود خود تعریف کرده اند در موقعیت جدیدی قرار خواهد داد.»
منظور
از این که «احزاب ناسیونالیست در منطقه که تاریخا مبارزه مسلحانه را مهمترین شکل
ابراز وجود خود تعریف کرده اند» چیست؟
آیا برای حزبی انقلابی که می خواهد علیه ستم ملی مبارزه کند و راه های مسالمت آمیز مبارزه را بسته می بیند چاره ای جز این وجود دارد که به مبارزه مسلحانه به عنوان مهم ترین شکل ابراز وجود طبقه ای که مبارزه ی این حزب در جهت منافع آن قراردارد توجه کند؟
در واقع مبارزه ی مسلحانه عالی ترین شکل مبارزه ی سیاسی است و چه خوب است که این مهم ترین شکلی باشد که یک حزب سیاسی مبارز علیه ستم ملی خود را با آن تعریف کند.
این امر در مورد احزاب انقلابی مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی که در کشورهای زیر سلطه مبارزه می کنند و وضعیت سیاسی جامعه به آنها اجازه ی مبارزه ی قانونی و مسالمت آمیز برای تبلیغ و ترویج اندیشه هاشان برای آگاهی بخشیدن به طبقه ی کارگر و زحمتکشان و آماده کردن آنها برای کسب قدرت سیاسی را، که عموما هم از طریق مبارزه ی قانونی و مسالمت آمیز ممکن نیست، نمی دهد نیز صدق می کند.
البته حزب مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی، حزب طبقه ی کارگر است و نه حزب خرده بورژوازی. در عین حال در چنین حزبی سیاست بر تفنگ حاکم است و نه تفنگ بر سیاست، اما چنین عبارتی این معنا را ندارد که چنین حزبی در شرایطی که برای کسب قدرت سیاسی ناچار از دست زدن به مبارزه ی مسلحانه یعنی عالی ترین شکل مبارزه ی سیاسی است خود را با آن تعریف نکند.
تمامی احزاب انقلابی م- ل و م- ل - م که در کشورهای زیرسلطه دست به مبارزه ی مسلحانه زدند طبعا خود را با این مهم ترین و عالی ترین شکل مبارزه تعریف کردند و نه مثلا با مبارزه ی سندیکایی و یا مبارزه ی سیاسی مسالمت آمیز و یا اشکال فرهنگی مبارزه و غیره... نگاه کنیم به حزب کمونیست چین و حزب کمونیست ویتنام و دیگر کشورهای جنوب شرقی آسیا و افریقا.
اما اینکه پ.ک.ک به دلیل ماهیت ناسیونالیستی خود«نمی تواند با بسیج کارگران و زحمتکشان کردستان حول منافع طبقاتی خود با سیاست های دولت ترکیه مقابله کند» بحث دیگری است. از یک سو ما با ناسیونالیسم پ.ک.ک روبروییم که وجه دموکراتیک و مترقی دارد و در این چارچوب در چند دهه توانسته طبقات زحمتکش و میانی کرد را علیه ستم ملی بسیج کند. و از سوی دیگربا محدودیت های طبقاتی این ناسیونالیسم که نمی تواند کارگران و زحمتکشان را حول منافع طبقاتی خود( از نظر ما برای انقلاب دموکراتیک نوین به رهبری طبقه ی کارگر و نه برای انقلاب سوسیالیستی در ترکیه) جمع کند و با سیاست های دولت ترکیه بر مبنای استراتژِی انقلاب دموکراتیک و ضدامپریالیستی بستیزد. این ها دو مساله ای هستند که در عین پیوند استقلال نسبی دارند. از نظر ما نمی توان گفت که چون پ.ک.ک حزب کمونیست انقلابی م.ل و یا مائوئیست نیست پس تمامی مبارزات اش علیه ستم ملی نیز باد هواست.
و در ادامه:
« و استراتژی رفرمیستی حزب برابری و دمکراسی خلق ها را به چالش بکشد، در عمل مسیر همگرایی با این استراتژی رفرمیستی را در پیش گرفته است.»
نقد کومه له به رفرمیسمی که حزب پ. ک. ک را فرا گرفته بی گمان برحق است. اما در این جا روشن نیست که «استراتژی رفرمیستی» حزب برابری و دموکراسی خلق ها، کدام است.( در بخش دوم به این مساله بر می گردیم).
مساله ی مبارزه ی مسلحانه ی توده ای
کومه له می نویسد:
« خلع سلاح پ ک ک با هر هدفی که انجام گیرد، احزاب ناسیونالیست در منطقه که تاریخا مبارزه مسلحانه را مهمترین شکل ابراز وجود خود تعریف کرده اند در موقعیت جدیدی قرار خواهد داد.»
آیا برای حزبی انقلابی که می خواهد علیه ستم ملی مبارزه کند و راه های مسالمت آمیز مبارزه را بسته می بیند چاره ای جز این وجود دارد که به مبارزه مسلحانه به عنوان مهم ترین شکل ابراز وجود طبقه ای که مبارزه ی این حزب در جهت منافع آن قراردارد توجه کند؟
در واقع مبارزه ی مسلحانه عالی ترین شکل مبارزه ی سیاسی است و چه خوب است که این مهم ترین شکلی باشد که یک حزب سیاسی مبارز علیه ستم ملی خود را با آن تعریف کند.
این امر در مورد احزاب انقلابی مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی که در کشورهای زیر سلطه مبارزه می کنند و وضعیت سیاسی جامعه به آنها اجازه ی مبارزه ی قانونی و مسالمت آمیز برای تبلیغ و ترویج اندیشه هاشان برای آگاهی بخشیدن به طبقه ی کارگر و زحمتکشان و آماده کردن آنها برای کسب قدرت سیاسی را، که عموما هم از طریق مبارزه ی قانونی و مسالمت آمیز ممکن نیست، نمی دهد نیز صدق می کند.
البته حزب مارکسیستی - لنینیستی - مائوئیستی، حزب طبقه ی کارگر است و نه حزب خرده بورژوازی. در عین حال در چنین حزبی سیاست بر تفنگ حاکم است و نه تفنگ بر سیاست، اما چنین عبارتی این معنا را ندارد که چنین حزبی در شرایطی که برای کسب قدرت سیاسی ناچار از دست زدن به مبارزه ی مسلحانه یعنی عالی ترین شکل مبارزه ی سیاسی است خود را با آن تعریف نکند.
تمامی احزاب انقلابی م- ل و م- ل - م که در کشورهای زیرسلطه دست به مبارزه ی مسلحانه زدند طبعا خود را با این مهم ترین و عالی ترین شکل مبارزه تعریف کردند و نه مثلا با مبارزه ی سندیکایی و یا مبارزه ی سیاسی مسالمت آمیز و یا اشکال فرهنگی مبارزه و غیره... نگاه کنیم به حزب کمونیست چین و حزب کمونیست ویتنام و دیگر کشورهای جنوب شرقی آسیا و افریقا.
هرمز
دامان
نیمه ی دوم اردیبهشت 1404
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر