۱۴۰۴ فروردین ۲۶, سهشنبه
درباره ی فراخوان اوجالان برای زمین گذاشتن سلاح ها و انحلال حزب کارگران ترکیه(5)
۱۴۰۴ فروردین ۲۵, دوشنبه
شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران - در محکومیت وقایع تلخ و تکاندهنده در شهرری و سنندج
موضع شورای هماهنگی در محکومیت وقایع
تلخ و تکاندهنده در شهرری و سنندج
محمد حبیبی؛ سخنگوی شورای هماهنگی تشکل های صنفی فرهنگیان ایران
با نهایت
تأسف و نگرانی، شورای هماهنگی وقایع تلخ و تکاندهندهی اخیر در شهرری و سنندج را
که به ترتیب شامل تعرض جنسی به تعدادی دانشآموز و اعمال خشونت بدنی علیه دانشآموزی
دیگر بوده است، محکوم میکند. این حوادث نه مواردی استثنایی، بلکه زنگ خطری جدی در
خصوص وضعیت بحرانی ساختار آموزش عمومی در کشور هستند.
آنچه امروز
شاهد آن هستیم، حاصل سالها اولویتبخشی به گزینشهای ایدئولوژیک به جای ارزیابی
علمی، تخصصی و بهویژه روانشناختی معلمان در فرآیند جذب و استخدام است. فقدان
سازوکارهای موثر برای سنجش سلامت روانی و صلاحیت حرفهای معلمان، و نیز ضعف نظارت
پس از استخدام، نظام آموزشی را در برابر بروز چنین فجایعی بهشدت آسیبپذیر ساخته
است.
ما در شورای
هماهنگی بارها نسبت به دفاع از حقوق دانش آموزان در حریم مدارس و تغییر در ساختار
کنونی استخدامی در این وزارتخانه هشدار داده ایم. اما فرادستان آموزش عمومی در
دولت های مختلف با بی توجهی به آینده کودکان این سرزمین، همواره سعی در مخفیسازی
حوادث به جای پاسخگویی داشتهاند .لذا ضمن ابراز همدردی با خانوادههای دانشآموزان
آسیبدیده، خواستار پیگیری فوری، شفاف و بیطرفانه این موارد، و همچنین آغاز
اصلاحات جدی در نظام منابع انسانی آموزش و پرورش هستیم. سکوت و انفعال، خیانتی است
به آیندهی فرزندان این سرزمین.
ضرب وشتم و
شکنجه دانشآموزان به وسیله ی یک معلم در سنندج
معلم یک
دبستان در روستای کرجو سنندج به علت گم شدن شارژ موبایلش، دانشآموزان کلاس را در
کلاس حبس و مورد ضربوشتم قرار داد که بر اثر این ضربوشتم، یکی از دانشآموزان
به شدت زخمی و در بیمارستان بستری شد.
رییس آموزش و
پرورش ناحیه دو سنندج گفته است که این معلم مشکلات روحی و روانی داشته است و در
گذشته هم مواردی از چنین برخوردهایی با دانش آموزان داشته که دستور اخراجش را دادهایم.
پ ن: سالهاست
که تشکلهای صنفی معلمان و شورای هماهنگی در بیانیههای خود به دفاع از حقوق دانشآموزان
و نفی هرگونه تنبیه جسمی و روانی تاکید داشتهاند. متاسفانه از آنجا که ساختار
مدرن و کارآمدی در نظام آموزش و پرورش ایران وجود ندارد. یکی از مهمترین موضوعات،
یعنی سنجش روانی معلمان در هنگام استخدام انجام نمیشود و به جای آن برای نظام
آموزشی، تطبیق فرد استخدام شده با آموزههای ایدئولوژیک و حکومتی در اولویت قرار
دارد؛ بدین ترتیب فرزندان ما قربانی چنین سیاستی میشوند.
محبوبه فرحزادی
در آستانهی روز ملی معلم و روز جهانی کارگر
ما معلمان،
بازنشستگان، پرستاران، کارگران؛ امروز معیشتمان، منزلتمان، سلامتیمان و زندگیمان
با نوسانات بازار ارز و کاهش ارزش ریال به خطر افتاده است. ما همراه با بدنهی
زحمتکش جامعه، علیه فقر و تبعیض و برای معیشت، سلامتی و زندگیمان نیازمند اتحاد
و یکپارچگی هستیم.
امروز، بیش
از گذشته فاصلهی حقوق ما با سبد معیشتی به بالای دهها میلیون تومان رسیده است؛
در حالیکه آمارهای دولتی از خط فقر بالای ۵۰ میلیون تومان میگویند. حقوق ما چند
ده برابر کمتر است و این در حالیست که مسئولان با فراغ خاطر، کمافیسابق فقط
دکلمهدرمانی میکنند و سبکبال، مشغول زندگی خود و غافل از وضع و حال ما حقوقبگیران
هستند.
بحران خاموشیهای
مکرر برق، نویدِ قطعی آب، سونامی گرانی و کمبود دارو، تورم و وضعیت آشفتهی زندگی،
مستلزم یکیشدن و همراهبودن است. افزایش صف کودکان خیابان و کودکان کار، و ترک
مدرسهی دانشآموزان بهخاطر فقر اقتصادی خانوادهها، جامعهی ایرانی را بهشدت
متأثر کرده است.
امروز در
آموزشوپرورش، آپارتاید جنسیتی در آموزش بیداد میکند و عقبماندن کتابهای درسی و
بهروز نبودن آنها باعث دلسردی میلیونها دانشآموز شده است؛ موضوعی که با واکنش
کارشناسان آموزشی روبهرو بوده و هشدار زنگ خطر این معضل عظیم اجتماعی را دادهاند.
«آیندهی فرزندان ما، آیندهی ایران است.» کالاییشدن آموزش یکی دیگر از معضلات
خانوادههای حقوقبگیر در جامعه است.
ما
بازنشستگان خواهان حقمان هستیم؛ همانا یک زندگی بهدور از دغدغهی مالی، درمانی
و… ما بازنشستگان در سالهای پیش، مطالباتمان را در تجمعات همهی شهرها فریاد زدهایم؛
بدون اینکه مسئولان ما را ببینند یا حتی رویشان آورند. و دقیقاً به همین خاطر،
امروز لازم است صفمان را برای مطالبات صنفیمان یکی کنیم و متحدتر و منسجمتر در
خیابان، زندگی ازدسترفتهمان را فریاد زنیم.
بهخاطر
داشته باشیم که اخراج، تبعید و زندانیشدن همکاران و عزیزانمان نتوانسته صف ما را
از هم بگسلد. ما امروز علیه اعدام، فریاد زندگی سر میدهیم و یکصدا علیه اعدام میگوییم:
بازنشسته، معلم، پرستار، کارگر…
اتحا اتحاد
علیه فقر فساد
معیشت منزلت
سلامت
۱۴۰۴ فروردین ۲۳, شنبه
وضع سیاسی خامنه ای و شرکای پاسدار و مساله ی مذاکرات با ترامپ
به نظر می رسد که مذاکره در عمان بین هیئت جمهوری اسلامی و دولت آمریکا برخلاف اخبار جمهوری اسلامی مستقیم بوده است. اگر غیرمستقیم بود حداقل اجازه ی ورود خبرنگاران و خبرگزاری های بیشتری را می دادند، اما اخبار حاکی است که که تنها دو نماینده از ایران و آمریکا( خبرگزاری جمهوری اسلامی و آسوشیدپرس) محوز حضور داشتند. ظاهرا مذاکره باید از دید مردم ایران «غیرمستقیم» به نظر برسد تا نظر خامنه ای رعایت شده باشد!
تاریخ حکومت جمهوری اسلامی و آخوندهای حاکم همچون بسیاری از حکومت های ارتجاعی خواه امپریالیستی و خواه زیرسلطه از آغاز بر مبنای کوچک و حقیر دانستن کارگران و کشاورزان و طبقات میانی و بی حقی تقریبا مطلق شان در اطلاع از امور و مسائل داخلی و خارجی بوده است. هر مساله و امری که از این حکومت بیرون زده، در واقع لو رفته و یا افشا شده است؛ مانند آمدن مک فارلین به ایران در هنگامه ی جنگ بین عراق و جمهوری اسلامی، جنایت های زنجیره ای، مذاکرات پنهانی مکرر با دولت آمریکا در عمان در دوره ی احمدی نژاد که وی در تضادهایش با دیگر سران جمهوری اسلامی لو داد و اینک نیز مذاکره مستقیم با آمریکا که خامنه ای و دیگر بزدلان جمهوری اسلامی حاضر نیستند آشکارا آن را اعلام کنند.
هردو طرف هم خامنه ای و شرکای پاسدار از طریق نماینده شان و هم ترامپ اعلام کرده اند که مذاکرات «مثبت» و « سازنده» بوده و قرار است در روز شنبه ی آینده ادامه یابد.
در مورد کوتاه بودن زمان مذاکره که حدود دو ساعت و نیم طول کشیده، آنچه بیشتر می توان احتمال داد این است که از یک سو بسیاری از صحبت ها پیش از این و در بده و بستان ها از طریق عمان و یا در مذاکرات پنهانی پیشین صورت گرفته و نیازی به بحث بیشتر درباره ی آنها نبوده، و از سوی دیگر چیزی شبیه توافقنامه که حاوی خواست های ریز دولت آمریکاست به عراقچی داده شده است تا در مورد تک تک مفاد آن در طول هفته ی جاری با خامنه ای و سران پاسدار صحبت کند و پس از آن در جلسه ی بعدی در شنبه ی آینده بتوانند مذاکرات را به مرحله ی تازه ای ارتقاء دهند.
گردابی که حکومت خامنه ای و سران پاسدار در آن به سر می برند
شرایطی که حکومت خامنه ای درآن به سر می برد از جهات گوناگون مانند اسیر شدن در گرداب است.
شرایط اقتصادی و جنبش های صنفی توده ای
شرایط اقتصادی حکومت چنان وضعیت فلاکت باری به طبقه ی کارگر و کشاورزان و طبقه ی میانی تحمیل کرده که تنها علت بروز نکردن جنبش ها را در این یکی دو ساله جدا از فضای اختناق و سرکوب حکومت، باید بیشتر در شرایط سازماندهی کارگران و توده ها و وضع احزاب و سازمان های مخالف دید تا شرایط خود توده ها برای پیشروی.
نبود سازمان صنفی توده ای
واقعیت این است که طبقه ی کارگر و کشاورزان و طبقات میانی هیچ یک سازمانی سفت و سخت و مستحکم و سراسری و حتی منطقه ای ندارند که بتواند توده ها را برای مبارزات اقتصادی آماده کند و پیش براند. سازمان هایی که موجودند گرچه وجودشان در دورانی بسیار موثر بوده و اکنون نیز تا حدی موثر است اما به دلیل وضع فکری بخشی از آنها و ضربات پیشین و کنونی حکومت به آنها، در شرایطی نیستند که بتوانند حرکات دامنه دار و مداومی را دامن بزنند و حقوق اقتصادی توده ها را طلب کنند. یکی از مظاهر آشکار این وضعیت در میان سازمان های صنفی طبقه ی کارگر( سندیکاها، شوراها و انجمن ها) مساله حداقل دستمزد برای سال 1404 بود که با وجود این که تمامی سازمان های صنفی کارگری اعلام کردند بسیار ناچیز است و کارگر با آن نمی تواند حتی یک سوم از وسائل مورد نیازش را بر آورده سازد اما تقریبا هیچ حرکت اعتراضی عملی یا اعتصابی علیه آن صورت نگرفت. این می تواند به معنای تن دادن - حداقل موقتی و از روی ناچاری - طبقه ی کارگر به شرایط کنونی به شمار آید.
وضع هولناک گروه های سیاسی مخالف جمهوری اسلامی
هر کس که فکر کند با این به اصطلاح سازمان های مخالفین سیاسی که طیفی از رویزنیست های توده ای- اکثریتی و یا خروشچفیستی راه کارگری حراف یک سو، و جریان های پرمدعا اما توخالی و پوچ ترتسکیستی مانند حزب کمونیست کارگری مزدورسلطنت طلبان و احزاب حکمتیست که ایضا مزدور امپریالیست ها هستند سوی دیگر آن را تشکیل می دهند وهمچنین گروه های نحیف و ناتوان لایه های میانی و مرفه یعنی احزابی مانند جبهه ملی، می تواند امیدی به یک تغییر و تحول در جنبش طبقه ی کارگر و جنبش دیگر توده ها و طبقات داشته باشد که از سوی این سازمان ها و گروه ها که تازه بیشترشان احزاب و سازمان هایی روی کاغذهستند، دامن زده شده باشد، اگر فریب نخورده و مسموم نشده باشد، جز در خواب و خیال به سر نمی برد.
در واقع وظیفه ی اساسی این گروه ها (و در این پاره ما از گروه هایی صحبت می کنیم که «شبه چپ» ایران را شکل می دهند و نه گروه های دموکراتیک و ملی) از یک سو و در بهترین حالت تمکین به آن چیزی است که وجود دارد و از سوی دیگر ترمز آن را کشیدن در صورتی که گرایش به اقدامات و فعالیت های انقلابی و رادیکال تری داشته باشد.
بروز خودباخته گی و تسلیم به شرایط و نیاز به بیرون آمدن«دستی از غیب» - « پشت ترامپ سنگر بگیریم او قرار است ملت ایران را آزاد کند»!؟
شرایطی که در بالا شرح داده شد به دو وضع دامن زده است: از یک سو عدم اطمینان و اعتماد به خود و توانایی و جنبش خود و یاس و ناامیدی را در گروه هایی از مردم به وجود آورده است، و از سوی دیگر زمینه ای را برای گروه هایی ضعیف و خودباخته و فاقد اعتماد به نفس ملی فراهم ساخته که خود باخته گی و تسلیم طلبی پیشه کنند و اندیشه هایی مانند «ما نمی توانیم کاری کنیم» و «از ما بر نمیاد» و «ما ضعیف ایم» و «باید یکی همچون ترامپ بیاید و این ها را جمع شان کند» را رواج دهند.
این واقعا دردناک است که از درون ملتی مانند ایران با تاریخ آزاده گی و خودباوری و استقلال طلبی کهنسال اش صداهایی این چنین به گوش رسد که وی را چنان ناتوان و ذلیل فرض می کنند که به جای خود نشسته و امید به کسی همچون ترامپ بسته که بیاید و جان سربازان آمریکایی را به خاطر وی به خطر اندازد و میلیاردها دلار هزینه کند تا جمهوری اسلامی را برای خوشامد وی در واقع برای خوشامد این گروهای واداده ی تسلیم طلب برچیده و حکومتی باب طبع این خودباخته گان برپا کند! روشن است که بخش مهمی از چنین اندیشه هایی از سوی گروه های سلطنت طلب مزدور امپریالیست ها تبلیغ شده و دامن زده می شوند و بیشتر هم لایه های میانی و نسل جوان را هدف می گیرند.
تداوم جنبش های خودبه خودی توده ای
با این حال وضعیت اقتصادی طبقه ی کارگر و کشاورزان و توده های زحمتکش به گونه ای است که هر آن و بر سر هر موضوعی می توانند طغیان کند و شورش هایی مانند دی 96 و آبان 98 و با تفاوت هایی جنبش ژینا بیافرینند. این تنها راه باقیمانده برای تحرک و ورود به مراحل متکامل تر در شرایط کنونی است که طبقات خلقی و از جمله طبقه ی کارگر سازمان های سیاسی و عملا پیشرو و دارای نفوذ در توده ها ندارند.
وضع سیاسی – جنبش «زن، زندگی، آزادی» یک جنبش فرهنگی و سیاسی بود
سویه ی دیگر، وضعیت سیاسی و فرهنگی خامنه ای و شرکای پاسدار و استبداد دینی شان است. از این نظر وضع شان روز به روز خراب تر می شود. خواست های توده ها برای آزادی های دموکراتیک مانند آزادی بیان، آزادی احزاب و اجتماعات و انتخاب کردن و انتخاب شدن که خصلت ماهوی جنبش های و مبارزات دموکراتیک از 76 به این سو است و در جنبش ها و خواست های صنفی و فرهنگی هم مستتر گردیده، روز به روز بیشتر می شود. خیزش سیاسی و فرهنگی« زن، زندگی، آزادی» یک خیزش صرفا برای آزادی حجاب نبود هر چند که نقطه ی آغاز آن مساله ی حجاب ژینای کرد و جان باختن او بر سر حجاب بود. این جنبش حتی اگر به شعار «زن، زندگی، آزادی» بنگریم دو وجه بسیار مهم دیگر داشت که «زندگی» و «آزادی» بودند. در این تردیدی نیست که مبارزه بر سر وجه «زن» آن به همراه این وجوه تداوم خواهد یافت و خیزش های تازه ترو متکامل تری از خیزش ژینا خواهد آفرید.
وضع سیاسی - تضادهای میان باندها وارد مراحل تازه ای می شود
مبارزه ی فرهنگی - سیاسی
در مورد سویه ی فرهنگی نیز جنبش های توده ها و زنان و هنرمندان ادامه دارد. توده ها در برگزاری جشن های سیزده روزه که گرایش و وجوه فرهنگی کاملا مخالف وجوه فرهنگی حاکم را نماینده گی می کند، سنگ تمام گذاشتند. زنان نیز کماکان در پی خواست های خودهستند و می دانند که نمی توانند و نباید عقب نشینی کنند. حتی فعالیت های اینجا و آنجایی جریان ها متعصب و بودجه خور و دزد مذهبی (مانند اصفهان) علیه زنان یا دلخوشکنک برای این متعصبین است که گویا خامنه ای دارد زیرآبی می رود و قانون کذایی«عفاف و حجاب» اش را پنهانی اجرا می کند و یا اگر نمایشی برای خام کردن این گروه های بخشا ابله نباشد، بیشتر به مرغ سربریده ای می ماند که آخرین تقلاهای خود را برای بازگشت انجام می دهد. جنبش زنان اگر حکومت به طور مداوم و به میل خود بیشتر عقب ننشیند نه تنها به پس نخواهد نشست بلکه به پیش هم خواهد رفت و وی را مجبور خواهد کرد که خواست های زنان را( طبعا آنچه در این حکومت شدنی است و می توان به دست آورد) برآورده سازد.
در هنر نیز مقابله از حد و حدود معمولی بیرون آمده و یک هنر زیرزمینی شکل گرفته که هنر رسمی را به مبارزه می طلبد. این هنر قطعا در هنر رسمی تاثیر خواهد گذاشت و آن را مجبور خواهد کرد که به عقب بنشیند.
وضع خارجی
وضع بیرونی حکومت خامنه ای و شرکای پاسدار نیز دست کمی از وضع داخلی ندارد. تقریبا بیشتر گروه های نیابتی اش لت و پار شده اند و آنها که باقی مانده اند مانند حشدالشعبی عراق دست کمی از پاسداران شکم گنده ی مفت خور حاکم ندارند و ظاهر مفت باز نیستند که به خاطر حمالی برای خامنه ای و شرکای پاسدار و مبلغی پول، سفره ی پهن شده از سوی حکومت عراق را از دست بدهند.
چنانکه ما در مقالات خود گفته ایم از تقریبا از میانه جنگ غزه جمهوری اسلامی آغاز به عقب نشینی کرد. این عقب نشینی هم در نتیجه تهاجمی بود که دولت صهیونیستی اسرائیل انجام داد و هم در وارد شدن به فرایند سازش با دولت بایدن در آمریکا ازجانب خامنه ای. این عقب نشینی سپس به لبنان و مورد حزب الله و سپس سوریه و بشار اسد و حشدالشعبی کشیده شد و اکنون حوثی های یمن نیز شامل آن گشته اند. اگر پشتیبانی ای خامنه ای و شرکا از حوثی ها یمن بکنند به هیچ وجه به نفع مذاکرات شان با ترامپ نخواهد بود و به نظر می رسد که خامنه ای دور نیابتی ها و بیشتر سیاست های جاه طلبانه اش را خط کشیده است.
در مورد کشورهای خارجی نیز از جانب خامنه ای امیدی به روسیه و چین نیست. روسیه به راحتی بر سر خامنه ای معامله می کند و وی و حکومت اش را می فروشد همچنان که بشاراسد را فروخت. رهبران فرصت طلب چین نیز تا مغز استخوان به سرمایه های امپریالیست های غربی وابسته و نیز به بازارهای آنها نیازمند هستند و به هیچ وجه آنجا که پایش بیفتد پشت خامنه ای نخواهند ایستاد. آنها حتی با قراردادهاشان که تماما از نظر مردم پنهان نگه داشته شده اند( اگر ریگی به کفش تان نیست چرا ریز آنها را آشکار نمی کنید؟) نمی توانند خامنه ای را از گردابی که در آن فروافتاده است بیرون کشند.
گردابی که باید در آن تصمیمات استراتژیک گرفته شود
به این ترتیب از هر نظر که بنگریم حکومت خامنه ای در گردابی ژرف و در حال تداوم و عمیق شدن به سر می برد و چاره ای ندارد جز این که به عقب نشینی هایی که به ویژه در چند سال اخیر کرده ادامه دهد.
در اینجا باید بیفزاییم که اگر خامنه ای با امپریالیسم آمریکا سازش نکند و کنار نیاید، در صورت وقوع حمله ی اسرائیل و آمریکا و یا بدتر از آن جنگ( در صورت واکنش های ماجراجویانه به حملات اسرائیل و آمریکا همچون حمله به کشورهای عربی منطقه) بازنده ی اصلی خواهد بود. توضیح آنکه خامنه ای همچون بسیاری از حکومت های مرتجع پایه ای در داخل ندارد( برخی زمان ها یک حکومت مرتجع مستقل ممکن است بتواند پشتیبانی توده ها را داشته باشد و وارد جنگ با قدرت های بزرگ استعماری شده و تاب مقاومت را بیاورد) و در نتیجه بدون اتکا به توده ها نمی تواند به حمله ای پاسخ دهد و یا در صورت بروز جنگ، نمی تواند انتظار داشته باشد که توده هایی که تا مغز استخوان از وی و سران پاسدار و جمهوری اسلامی نفرت دارند از وی پشتیبانی کنند و برای وی بجنگند. زمان، سال های نخستین جنگ عراق و جمهوری اسلامی نیست. وضع از نظر پشتیبانی مردم از حکومت نسبت به سال های نخستین جنگ تغییرکیفی اساسی کرده است. در وضعیت حمله ی اسرائیل و آمریکا خامنه ای باید از توده ها بترسد تا این که احتمال پشتیبانی ای از جانب آنها را تصور کند. همان گونه که خودش هم اشاره کرد که داخل مساله ی اصلی است.
دو استراتژی ممکن خامنه ای
یک استراتژی همین است که اتکاء به کشورهایی مانند روسیه و چین را ادامه دهد تا بزنگاهی که آنها وی را بفروشند.
استراتژی دوم وابسته شدن به امپریالیست های غربی و در بهترین حالت تبدیل شدن به یکی از ژاندارم های آنها در منطقه است و اجابت سرو دم بریده ی جاه طلبی های خامنه ای و یا جانشین او. به نظر می رسد که گرایش به این استراتژِی بیشتر تقویت شده است.
صحبت پزشکیان در مورد سرمایه گذاری آمریکا در ایران به هیچ وجه تیله انداختن نیست. این جزیی مقدماتی از این استراتژی است. باید هم در داخل فضایی که علیه چنین چیزی وجود دارد شکسته شود و سپس در پی مذاکرات مستقیم اجرایی شود. زمان آن مهم نیست. روی ریل بیفتد راه برای پیشرفت آن باز می شود.(اگر ویتکاف به ایران بیاید وضع به احنمال پیش خواهد رفت). دولت ترامپ گرچه از داشتن نوکری مانند خامنه ای خوشش نخواهد آمد( حکومت «ولایت فقیه» نمی تواند برای ترامپ«شیرینی» حکومت هایی مانند حکومت عربستان سعودی و یا کشورهای حاشیه ی خلیج فارس را داشته باشد زیرا تفاوت ها به ویژه از نظر وضع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی مردم بسیار زیاد است) اما قطعا داشتن وی را به نداشتن اش ترجیح می دهد.
به هر حال آمدن سرمایه های امپریالیست های غربی تغییرات بسیار اساسی تری را در شیوه ی حکومت یعنی مذهبی بودن آن و وضع فرهنگ ( به ویژه در مورد آزادی های اجتماعی زنان و جوانان) و برخی امور دیگر خواهد داد. ترس خامنه ای از این استراتژی این نیست که چنین تحولی را به دلیل ایدئولوژیک نمی تواند بپذیرد. می دانیم که دین و مذهب برای خامنه ای دکان است. ترس وی از تحولات بعدی و گونه ای تحلیل رفتن حکومت ولایت فقیه و جمهوری اسلامی در حکومت سلطنت طلبان و یا شکل دیگری از حکومت های زیرسلطه مانند حکومت کره جنوبی و ترکیه و یا اردن است. گویا این ترس هولناک است که جان خامنه ای را زره زره می خورد!
۱۴۰۴ فروردین ۲۱, پنجشنبه
کانال مستقل کارگران هفت تپه - تقابل قومی میان کارگران سیاست کارفرما است
همکاران عزیز، کارگران هفت تپه و خوزستان!
زنده باد
اتحاد و همبستگی کارگران هفت تپه!
مرگ 7 کارگر معدنکار در مهماندویه دامغان - از سایت های کارگران
حادثه در معدن مهماندویه دامغان/ معدنکاران دچار گازگرفتگی شدند
حادثهای
وحشتناک در معدن جواهر زغال دامغان رخ داده که باعث مرگ پنج کارگر شد و احتمالاً
یک نفر دیگر هم جان خود را از دست داده است. این حادثه که به گازگرفتگی در تونلهای
معدن مربوط میشود، در حال حاضر ۵ تا ۶ کارگر را در معرض خطر قرار داده و نیروهای امدادی در تلاش برای نجات آنها
هستند.
در حالی که
خوشبختانه انفجار در معدن رخ نداده، اما وضعیت آلوده به گاز کربن دیاکسید است که
خطر خفگی و تلفات بیشتری را به همراه دارد.اعلام اسامی هفت معدنچی جانباخته در حادثه معدن زغالسنگ
دامغان.
یکی از کارگران شاغل در معادن دامغان میگوید: آنجا چند معدن فعال است، بدون اینکه یک آمبولانس و دکتر آنجا باشد. درحالیکه موظفند اینها را تهیه کنند، کارگر آسیبدیده را تا برسانند به دامغان یا شاهرود که مرده است. دو سال پیش یک کارگر حادثه دید و تا به بیمارستان برسد، مرد.
۱۴۰۴ فروردین ۲۰, چهارشنبه
درباره ی تعرفه های ترامپ(2 - بخش پایانی)
۱۴۰۴ فروردین ۱۹, سهشنبه
درباره ی تعرفه های ترامپ(1)
اعلام پذیرش سقوط آمریکا و بازسازی آن
ترامپ از سیاست «آمریکا اول» صحبت می کند و از بازگشت آمریکا به قدرت پیشین اش حرف می زند. معنای این سخنان این است که آمریکا موقعیت پیشین اقتصادی- سیاسی خود را در جهان از دست داده است و در سرازیری افول افتاده است. این همانند وضع انگلستان پس از جنگ جهانی دوم است. طبقه ی حاکم آمریکا به رهبری ترامپ مایل نیست به وضعی دچار شود که امپریالیسم انگلستان دچار شد. سیاست های ترامپ ظاهرا برای بازسازی آمریکا و برگرداندن آن به قدرت پیشین اش طرح شده اند
این سیاست ها را می توان به چهار دسته تقسیم کرد:
سیاست هایی که تنها حرف است و عملا اجرا نمی شود. مثلا پیوستن کانادا به آمریکا که بیشتر به شوخی می ماند. سیاست های این چنینی نوعی بامبول بازی است و گویی از سوی یک شومن و یا بازیگر نمایش طرح شده است که سر وصدا راه بیندازد.
سیاست هایی که اجرایشان نیمه - نیمه است. تیله ای است انداخته شده؛ یا می گیرد و یا نمی گیرد. قطعی نیست که اجرا شوند و یا اجرا نشوند. اگر اجرا شد که فبها. اگر هم اجرا نشد و یا کامل اجرا نشد ترامپ و آمریکا چیزی را از دست نداده اند. برای نمونه ساختن دیوار بین آمریکا و مکزیک که همان دور اول هم نیمه کاره رها شد؛ و یا خرید غزه و تبدیل آن به یک منطقه ی گردشگری( اگر واقعا چنین شود که در حال حاضر روشن نیست این احتمال است که پس از خرید به اسرائیل فروخته و یا واگذار شود) و یا پیوستن مناطقی مانند گرینلند و پاناما به آمریکا و یا تعرفه به کانادا و مکزیک که قرار بود بسته شود اما طبق آخرین اخبار این دو کشور از تعرفه ها معاف شدند.
و سیاست هایی که امکان اجرایشان بیش از اجرا نشدن شان است. مثلا این خواست از کشورهای اروپایی عضو ناتو که بودجه ی بیشتری به امور نظامی تخصیص دهند.
و بالاخره سیاست هایی که باید اجرا شوند. مانند بسیاری از سیاست های داخلی ای که هزینه های دولت را کاهش می دهند و یا میزان خدمات دولتی را پایین می آورند، تعرفه به کالاهای وارداتی برخی از کشورها، صلح بین اوکراین و روسیه و یا اسرائیل و حماس و نیز جمع کردن بساط هسته ای جمهوری اسلامی و ...
در این جا ما به سیاست تعرفه ها می پردازیم:
سیاست تعرفه
سیاست تعرفه های ترامپ بر این مبنا است که کشورهای دیگر به ورود کالاهای آمریکایی تعرفه های سنگین می بندند در حالی که در کشور آمریکا آنها راحت و با تعرفه های کمی کالاهای خود را وارد کرده و به فروش می رسانند و این به ضرر اقتصاد آمریکاست.
همچنین نظر ترامپ این است که تراز تجاری آمریکا با بسیاری از کشورها منفی است و آنها بیش از آن که از آمریکا کالا وارد کنند به آن صادر می کنند. سیاست تعرفه ها بر مبنای محاسباتی تنظیم شده که موجب تراز شدن این مبادلات بازرگانی گردد.
کسری تراز تجاری را بین کشور آمریکا و کشور مزبور محاسبه می کنند، سپس کسری تجاری آمریکا با آن کشور را بر کل ارزش واردات کشور مزبور تقسیم و نتیجه را به عدد ۲ تقسیم میکنندو به این سان درصد تعرفه ی بر واردات آن کشور را به دست می آورند. در مورد نمونه ی تعرفه بر واردات از چین که عموما رایج است به این شکل است که کل کالاهایی که آمریکا از چین می خرد440 میلیارد دلار است. کسری تجاری آمریکا 295 میلیارد دلار است. عدد 295 میلیارد بر 440 میلیارد تقسیم می شود و رقم 67 درصد به دست می آید. این یک بر دو تقسیم می شود و عدد ساده شده 34 درصد می گردد. این تعرفه ای است که آمریکا به واردات از چین می بندد.( البته 20 درصد هم پیش از این بوده و در نتیجه تعرفه به کالاهای چینی 54 درصد می گردد. سپس در نتیجه ی اقدام تلافی جویانه چین که تعرفه ی کالاهای آمریکایی را به 84 درصد رساند، ترامپ 50 درصد تعرفه به کالاهای چینی را بالا برد و به عدد 104 و سپس به عدد 125 رساند.)
ترامپ بر آن است که بسیاری از کارخانه های آمریکایی در کشورهای دیگر دایر شده اند و این اقتصاد آنها را قوی و اقتصاد آمریکا را ضعیف کرده است. اگر تعرفه ها زیاد باشد آن گاه آنها مجبورند از جیب شان مبلغی پول به ما بدهند. این امر موجب می شود که دولت بتواند از محل تعرفه ها به درآمد خویش بیفزاید و به نوعی مانع خروج ارزش ها از کشور شود.
در عین حال سیاست های مالیاتی حمایتی به شرکت هایی که در آمریکا سرمایه گذاری کرده اند تعلق می گیرد. این موجب می شود که گرایش به سرمایه گذاری و تولید در آمریکا بیشتر شود.
در نتیجه ی این سیاست ها کالاهای خارجی گرانتر می شود و مردم مقدار کمتری از آنها را می خرند و رو به سوی تولیداتی که در داخل تولید می شوند می آورند و بنابراین این بخش تقویت و سود آورتر گشته و سرمایه ها میل به سرمایه گذاری داخل آمریکا پیدا می کنند. یکی از نتایج این سیاست این است که شرکت هایی که در خارج کشور سرمایه گذاری کرده اند سود کمتری برده و بنابراین چنین شرکت هایی که کارخانه های خود را در کشورهای دیگر بنا کرده اند مجبور می شوند که آن کارخانه ها و سرمایه ها را به آمریکا باز گردانند و اقتصاد صنعتی آمریکا را تقویت کنند.
تعرفه ها به دولت ترامپ کمک می کند
در این که این تعرفه ها به دولت آمریکا کمک می کند و کسری هنگفت بودجه ی آن را جبران می کند می توان با ترامپ هم عقیده بود. جاری کردن تعرفه ها موجب می گردد که در عرض یک سال مبلغ هنگفتی به درآمد دولت آمریکا افزوده گردد. این امر به همراه محدود کردن دولت که به وسیله ی باند ایلان ماسک صورت می گیرد و موجب بیکاری هزاران نفر شده است می تواند سبیل مولتی میلیاردهای حاکم بر آمریکا را چرب تر کند و حکمرانی اقلیتی ناچیز از سرمایه داران را بر کل سرمایه داران آمریکا تامین کند.
تعرفه ها از جیب کارگران و زحمتکشان آمریکایی پرداخت خواهد شد - پایین آمدن قیمت نیروی کار
در این که برای تعرفه ها کشورهای خارجی باید مبالغی بدهند تردیدی نیست اما آنها برای پرداخت این مبالغ، از سود خود نزده بلکه این مبالغ را به روی کالاهای صادراتی خود کشیده و در نتیجه این کالاها در بازار داخلی آمریکا گران تر عرضه خواهد شد. برای نمونه در نتیجه ی سیاست های تعرفه های ترامپ در سال 2018 قیمت ماشین لباسشویی 12 درصد افزایش داشت. (8 فوریه 2025، بی بی سی) روشن است که این 12 درصد از جیب کارگران و کارمندان وکلا توده ی زحمتکش پرداخت شود که بیشتر جمعیت مصرف کننده در آمریکا هستند.
این امر موجب خواهد شد که بخش مهمی از مصرف کننده گان آمریکایی که کارگران و زحمتکشان آمریکایی و لایه های پایینی خرده بورژوازی هستند یا میزان مصرف خود را از این کالاها پایین بیاورند و یا به کلی از مصرف آنها دست بکشند و کالای دیگری را جایگزین کنند. این امر در مورد تمامی کالاهایی که امکان داشته باشد صورت می گیرد( الان در ایران می بینیم که توده ها فقر شدیدتری را تحمل می کنند و از اساسی ترین کالاهای مورد نیاز خود نیز مجبورند دست بکشند). در مورد برخی کالاها نیز موجب می گردد که تعویض سالیانه ی یا چند سال یک بار آنها به تعویق افتد. مثلا در مواردی مانند ماشین ها، لوازم الکتریکی خانگی و مبلمان منزل و غیره...
اما همین مصارف نیز موجب می گردد که مصرف کننده ی آمریکایی مبلغی را که دولت ترامپ به نام تعرفه بستن به روی کالاها از شرکت های خارجی گرفته است، از جیب خود پرداخت کند. به عبارت دیگر تعرفه اسما به کالای خارجی بسته می شود اما عملا پول آن را باید مصرف کننده ی آمریکایی پرداخت کند. این به معنای آن است که مالیات اضافی غیرمستقیم از کارگران و زحمتکشان آمریکایی گرفته شود. معنای ماهوی این مالیات غیرمستقیم این است که قیمت میانگین نیروی کار( که مساوی با میانگین وسایل معیشت برای نگه داری و بازتولید نیروی کار درهر جامعه ی مشخص است) یعنی دستمزد واقعی کارگر پایین بیاید و بنابراین او نتواند آنچه را که پیش از این می توانست با آن دستمزد خرید کند اکنون نیز خرید کند. به طور کلی در کشورهای سرمایه داری دستمزد واقعی ، یعنی قیمت وسائل معیشت مورد نیاز در نتیجه ی عوامل گوناگون اقتصادی گرایش رو به پایین دارد، اما این جا به طور مشخص و در نتیجه ی این سیاست ها پایین می آید.
افزایش قیمت کالاهای داخلی
از سوی دیگر در واکنش به افزایش قیمت کالاهای خارجی( ساخت سرمایه ی غیر آمریکایی و یا سرمایه های مهاجرت کرده آمریکایی) قیمت کالاهای مشابه داخلی و دیگر کالاها نیز افزایش خواهند یافت.
این افزایش حداقل دو دلیل خواهد داشت: از یک سو این کالاها در صورت ارزان بودن نسبت به کالای مشابه خارجی( یا آمریکایی تولید شده در کشور دیگر) بیشتر مصرف شده و در نتیجه تقاضای این کالاها بر عرضه ی آنها سبقت می گیرد و این موجب می شود که قیمت کالای داخلی حداقل تا زمانی که عرضه ی داخلی بیش از تقاضا شود بالا رود؛
و از سوی دیگر با توجه به این که بخشی از کالاهای وارداتی که مشمول تعرفه می شوند، مواد اولیه و یا کالاهای نیمه ساخته و واسطه ای هستند که در داخل یا برای ساخت کالاها به کار می روند و یا مراحل نهایی را طی کرده و به فروش می رسند، افزایش قیمت این کالاها به روی قیمت کالاهای داخلی تاثیر گذاشته و قیمت آن ها را افرایش خواهد شد.
غیر رقابتی شدن کالاها و پایین آمدن کیفیت کالاهای داخلی و نیز کم شدن نوآوری
امر دیگری که به وجود می آید غیررقابتی شدن کالاهای تولید داخل است. این امر حداقل دو نتیجه خواهد داشت. یکم این که کیفیت کالاهای داخلی که اینک رقیب ندارند و یا رقبایشان باید کالاهای خود را بیش از قیمت کالاهای آنها بفروشند و در نتیجه بازار فروش خود را از دست خواهند داد، پایین خواهد آمد. نتیجه ی دوم این که نوآوری در تولید کالاها کمتر از پیش خواهد شد. یعنی زمانی که در رقابت با دیگران، تولید کننده گان مجبور بودند مداوما نوآوری کنند تا بتوانند کالاهای خود را در رقابت با دیگر کالاها بفروشند.
افزایش قیمت کالاهای کشورهایی که تعرفه به آنها تعلق نخواهد گرفت و یا کمتر تعلق خواهد گرفت
همین افزایش شامل کالاهای کشورهایی خواهد شد که تعرفه به کالاهای آنها تعلق نگرفته باشد یا کمتر از کشوری دیگر به آن تعلق گرفته باشد. مثلا در صورتی به کالاهای صادراتی چین به آمریکا تعرفه ای بیشتر از کالاهای صادراتی نیوزیلند و اندونزی و یا ویتنام به آمریکا بسته شود، بازتاب افزایش قیمت کالاهای چین در آمریکا، به روی کالاهای کره جنوبی و مالزی صورت گرفته و آنها نیز گران خواهند شد. زیرا که از یک سو بالا رفتن قیمت کالاهای دیگر، تقاضا برای کالاهای ارزان تر را افزایش خواهد داد و در نتیجه تقاضای این کالاها بر عرضه ی آنها سبقت خواهد گرفت؛ امری که بالا رفتن قیمت این کالاها را ایجاد خواهد کرد. از سوی دیگر چنان که گفتیم تعرفه ها تنها قیمت کالاهای وارداتی را افزایش نخواهد داد بلکه قیمت کالاهای تولید داخل را افزایش داده و موجب گرانی کالاهای آمریکایی نیز خواهد شد و از آن جا که کشورهای دیگر نیز در رابطه ی اقتصادی با این دو کشور( در مثال ما آمریکا و چین) هستند این بالارفتن قیمت ها به روی مواد اولیه و کالاهای نیمه ساخته و واسطه ای که آنها نیاز دارند تاثیر گذاشته و قیمت کالای تمام شده را برای آنها بالا خواهد برد.
دولت های دیگر به روی کالاهای آمریکایی تعرفه می بندند
صورت مقابل قضیه تعرفه ها به این گونه خواهد بود که دولت های دیگر نیز در اقداماتی همانند به روی کالاهای آمریکایی وارد شده به کشورهاشان تعرفه های بیشتری ببندند. امری که موجب گران شدن کالاهای آمریکایی در کشورهای دیگر خواهد شد. نتیجه ی آن این خواهد بود که این کالاها قدرت رقابتی خود را با دیگر کالاهای کشور مزبور و همچنین کالاهای دیگر کشورهایی که به آن کشور کالا صادر می کنند از دست بدهند و در نتیجه با تقاضای کمتری در کشورهای مزبور مواجه گردند. این نیز، آن هم در حالی که هدف رشد اقتصاد ملی آمریکا است به نوبه ی خود به صادرات آمریکا و اقتصاد آن ضربه خواهد زد و رکود را بیشتر خواهد کرد.
تعرفه چه موقع برای اقتصاد سودمند است
تعرفه به کالاهای خارجی دلایل گوناگون اقتصادی و سیاسی دارد. یکی از مهم ترین آنها این است که به آن کالاهای وارداتی بسته شود که مشابه آنها در کشور تولید می شود و بنابراین در دفاع و پشتیبانی از کالاهای داخلی یک کشور در مقابل کالاهای خارجی که وارد می شوند باشد. یعنی با بالا بردن قیمت کالاهای خارجی، مصرف کننده به مصرف کالای داخلی که ارزان تر است سوق داده می شود و با مصرف این کالا تولید داخلی رونق می گیرد و اقتصاد کشور قوی می شود. در کشورهایی که نیاز به رشد صنعت داخلی دارند اگر این تعرفه ها بسته نشود( که در کشورهای زیرسلطه ی به ظاهر مستقل که امپریالیست ها فرمانروای اصلی هستند، به دلیل سیاست امپریالیست ها برای شکست دادن سرمایه داران ملی، درصد و یا مبالغی آنچنانی بسته نمی شود) آن گاه کالای خارجی با کیفیت بهتر و قیمت ارزان تر در بازار داخلی عرضه می شود و در نتیجه مصرف کننده کالای خارجی را که قیمت ارزان تر و یا همانند با کالای داخلی دارد و در عین حال به سبب پا نگرفتن تولید داخلی و یا ارتقاء نیافتن آن، کیفیت آن بهتر است، می خرد. این سبب می شود که صنعت داخلی از رقابت با صنایع کشورهای دیگر باز بماند و در نتیجه کشور همچنان زیرسلطه ی صنایع خارجی( و در سطح سیاسی زیرسلطه ی امپریالیست ها و یا کشورهای از نظر اقتصادی قوی تر) باقی بماند.( در ایران در دوران مشروطیت که صنایع ملی داخلی که نیازمند رشد بودند این تعرفه ها می توانست به سود این کالاها باشد که سیاست امپریالیست های انگلیس و روسیه برعکس نابودی این صنایع نوپای ملی ایران بود.)
بخشی از تعرفه ی ترامپ به سرمایه های آمریکایی است
اما تعرفه در آمریکا تعرفه به کالاهای تماما ساخت کشورهای خارجی نیست، بلکه به کالاهایی است که شرکت های آمریکایی در کشورهای زیرسلطه و یا کشورهای امپریالیستی اروپا ( شرکت های چند ملیتی) تولید می کنند( سرمایه و تکنولوژی از آمریکا، کار و مواد اولیه و تاسیسات زیربنایی مثل جاده و بندر و آب و برق و گاز و... از کشور مزبور). امری که برآمد آن ضرر به فعالیت سرمایه های آمریکایی است که در کشورهای دیگر سرمایه گذاری کرده اند. نتیجه ی این سیاست در سطح معینی به اصطلاح مجبور کردن این کارخانه به برگشت دادن کارخانه ها و سرمایه هایشان به کشور و انجام تولید در کشور مادر است.
صدور سرمایه
گفته می شود یکی از اهداف ترامپ بازگرداندن سرمایه ها و کارخانه ها به کشور است اما این امری است که تا حد زیادی مشکل است انجام پذیرد. چرا؟
سرمایه های آمریکایی برای این آمریکا را ترک کرده و به کشورهای دیگر( آسیا، آمریکای جنوبی و مرکزی و افریقا) مهاجرت کردند که اولا بازار داخلی از سرمایه اشباع شده بود و سرمایه روی دست شان مانده بود و دوما صدور این سرمایه ها به این کشورها از نظر سود دهی به صرفه بود. زیرا در این کشورها زمین ارزان، کارگر ارزان و مواد خام در دسترس تر و حمل و نقل کم هزینه تر بود و در عین حال بازار مصرف داخلی گسترده ای در انتظار کالای تولید شده بود و بازارهای دیگری نیز در نزدیکی کشور مزبور قرار داشت. در اینجا عجالتا در مورد مسائل اقتصادی صحبت می کنیم اما روشن است که مسائل سیاسی نیز در این صدور سرمایه ها بی تاثیر نبوده است؛ برای نمونه صدور سرمایه ی آمریکایی به کره جنوبی پس از جنگ کره.
مساله ی کارخانه ها
فرستادن کارخانه ها نیز به همین منوال و در تداوم صدور سرمایه ها شکل گرفت. علت آن این بود که تولید کالای مورد نیاز در داخل در اوضاعی که شرح آن گذشت موجب می شد که کالای تولید شده حتی با افزوده شدن مبالغی که باید خرج حمل و نقل کالا به داخل می شد بسیار ارزان تر از تولید همان کالا در کشور مادر گردد و بنابراین قیمت کالای تمام شده به قیمت پایین تری نسبت به همان کالا که در داخل تولید می شدعرضه گردد.
بخشی از کالاها وسائل معیشت ( موادغدایی، پوشاک، مسکن، بهداشت و درمان و آموزش و تفریجات لازم و...)هستند. پایین آمدن قیمت آنها به منزله ی پایین آمدن کار اجتماعا لازم برای تولید نیروی کار(بازتولید کاراجتماعا لازم برای تولید نیروی کار در وسائل معیشت مورد نیاز برای بازتولید آن بازتاب می یابد و این یک در دستمزد یعنی شکل پولی بازتولید نیروی کار متجلی می شود) در آن کشور است. این امر با گرایش سرمایه به پایین آوردن مبلغ سرمایه ی متغیر یعنی مزد کارگر و افزودن به سود سرمایه قابل توضیح است. اگر چنین حرکتی صورت نمی گرفت سرمایه داران آمریکایی مجبور بودند اکنون به جای مثلا 20 دلار حداقل دستمزد برای یک ساعت کار 40 دلار( ارقام فرضی است) به یک کارگر پرداخت کنند زیرا با توجه به قیمت کالاهای مورد نیاز کارگر که در داخل تولید می شد، میزان متوسط نیازهای کارگر برای یک ساعت حداقل 40 دلار را مقرر می کرد.
به این ترتیب مهاجرت کارخانه ها از نقطه نظر بحث ما نتایج دوگانه ای را رقم زده است. سود سرمایه داران مالک این کارخانه ها در کشورهای زیرسلطه بسیار بیشتر از سودشان در داخل کشور شده است. روشن است که بخشی از این ارزش اضافی به کشور مبدا بر می گردد.
مساله ی سرمایه ی متغیر و دستمزد کارگر
از سوی دیگر صدور کارخانه ها موجب گردید که بخش مهمی از کالاهای مصرفی در داخل کشوری مانند آمریکا در خود آمریکا تولید نشود بلکه در کشورهای جهان زیرسلطه تولید گردد.
این سبب می شد که میزان تقاضا برای نیروی کار در داخل آمریکا پایین بیاید و بیکاری افزایش یافته و در نتیجه عرضه ی نیروی کار بیش از تقاضا برای آن گردد. این ها موجب کاهش ارزش نیروی کار داخلی گشته و بنابراین سود سرمایه دارانی را که سرمایه های خود را در داخل به کار می اندازند بیشتر کرد. نتیجه ی این امر گرایش دستمزد کارگران آمریکایی به سوی مقداری کمتر از میزان متوسط دستمزد مورد نیاز برای بازتولید نیروی کار بوده که معنایی جز فقیرشدن مطلق کارگران نداشته است.
مساله ی مهاجران
اگر مساله ی پذیرش مهاجران را نیز در نظر گیریم که در دو دهه ی اخیر افزایش چشمگیری داشته اند و با دستمزدهای پایین تر رقیب کارگران بومی می گردند و در عین حال اضافه جمعیت نسبی( ارتش ذخیره ی صنعتی) را در کشورهایی مانند آمریکا افزایش دادند، این پایین نگه داشتن دستمزد در کشورهای امپریالیستی بیشتر بارز می گردد.