۱۴۰۳ شهریور ۲۳, جمعه

به مناسبت سالگرد خیزش دموکراتیک«زن، زندگی، آزادی»(4)

 
 
وضعیت طبقات خلق و گروه های اجتماعی و پیشروی ها در مبارزه ی ضداستبدادی و آزادیخواهانه
 
 
سه -  زنان، دانشجویان، هنرمندان، زندانیان سیاسی، خلق های زیرستم و...
 زنان
در خیزش« زن، زندگی، آزادی»و مبارزاتی که ادامه ی آن به شمار می آید، این دختران و زنان بوده و هستند که نقش پیشگام را داشته اند و کماکان از کانون های فعال جنبش به شمار آمده و می آیند. جدا از برنامه هایی که حکومت برای  سرکوب مبارزات زنان و تحمیل حجاب اجباری پیش می برد که در هر گام آن با مقاومت و مبارزه ی دختران و زنان دلیر ایران روبروست، بازداشت، شکنجه، زندانی کردن، تبعید و کشتن دختران و زنان مبارز جزو سیاست های سرکوب هر روزه حکومت برای خاموش کردن این کانون پیشرو و پرتحرک است.
اکنون و در دوسالگی جنبش مهسا می توان گفت که زنان تا حدودی و به ویژه در تهران مساله ی آزادی پوشش را تحقق داده اند. سخنان خامنه ای در مورد «واجب شرعی و سیاسی» بودن حجاب تبدیل به مشتی حرافی بی خاصیت شده که نهایتا برای سرگرم کردن عده ای مسخ شده حزب اللهی می تواند به کار آید. البته خامنه ای و دارودسته اش با گشت های خود کماکان فشار را بر روی زنان گذاشته اند و تلاش می کنند با خشونت خود را فعال مایشا و همه کاره نشان دهند اما روشن است که محدوده و بُرد این گشت ها محدود است. این بال و پر زدن موجودی در زمینه ای است که در آن نزدیک به مرگ است.
ضعف اساسی جنبش زنان نخست نبود سازمان واحد سراسری متشکل از تمامی تشکل های بزرگ و کوچک موجود است. فقدان این سازمان مانع از برنامه ریزی برای حرکت گام به گام و متحد است. در وضعیت فعلی ضمن مبارزه با حجاب اجباری و تحکیم سنگر آزادی پوشش باید روشن باشد که خواست بعدی زنان چیست و از چه شرایط و یا رخدادهایی باید استفاده کرد تا بتوان خواست را عمومی و  توده ای کرد. در اینجا به ویژه خواست هایی می تواند در دستور روز قرار گیرد و به مبارزه برای آزادی پوشش افزون گردد که امکان تحقق شان در همین شرایط موجود است( استادیوم ها، پارک ها، دوچرخه سواری... و نیز برخی خواست های حقوقی به ویژه هنگامی که سلب می شوند و سوژه ای برای طرح عینی شان پدید می آید) و می توان پیرامون آن مبارزه ای همه جانبه و عملی راه انداخت و جنبش را به پیش برد و تکامل داد. این امر باید در کنار طرح خواست های استراتژیک جنبش دموکراتیک زنان و ترویج و تبلیغ آنها صورت گیرد. خواست هایی که تنها با سرنگونی حکومت مرتجع کنونی و برقراری یک حکومت دموکراتیک خلق ممکن است.
دومین ضعف جنبش زنان بافت کنونی آن است. بافت طبقاتی محرک و هادی این جنبش را عمدتا لایه های میانی و مرفه جامعه تشکیل می دهند و این در حالی است که اگر از مناطقی مانند کردستان بگذریم که سیاسی ترین بخش ایران بوده است و دختران و زنان متعلق به همه ی طبقات خلق  از همان سال آغازین انقلاب 57 و بیش از چهل سال است که درگیر سیاست هستند، زنان کارگر و کشاورز و زحمتکش نقشی اساسی و ملموس در جنبش زنان نداشته و ندارند.
سومین ضعف جنبش زنان نبود یک استراتژی انقلابی روشن است. جنبش زنان برای چه مبارزه می کند؟ جمهوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه ی کارگر و یا جمهوری دموکراتیک بورژوایی( که اساسا در ایران شدنی هم نیست)؟ برای جامعه ی سرمایه داری و دموکراسی لیبرالی سرمایه دارانه و یا برای جامعه ی سوسیالیستی و دموکراسی انقلابی کارگری ؟ این پرسشی کلیدی است و چگونگی پاسخ به آن در این است که رهبری جنبش زنان و بافت اجتماعی زنان از کدام طبقات تشکیل شده است.
دانشجویان و دانش آموزان
دانشجویان از کانون های اصلی مبارزه و انقلاب بوده و هستند. از جانب حکومت سرکوب دانشگاه و دانشجو در بیست و پنج سال اخیر مداوما تداوم داشته است. حکومت همواره تلاش کرده تا سکوت کاملی بر دانشگاه حاکم کند که جز زمانی کوتاه موفق به آن نشده است.
اکنون نیز جدا از بازداشت و شکنجه و زندان کردن و ربودن و کشتن دانشجویان به انواع محدودیت ها و محرومیت ها برای دانشجویان دختر و پسر دست می زند تا شاید موفق شود همان سکوت را بر دانشگاه حاکم کند.
در مورد دانش آموزان این بیشتر در یکی دو سال اخیر است که جنبشی با هویت مستقل آنان برآمد کرده و سرکوب شدیدی نیز بر آنها اعمال شده است که آخرین آن حملات شیمیایی به مدارس بوده است.
هنرمندان
یکی دیگر از کانون های مهم مبارزه هنرمندان(و به همراه آنان ورزشکاران)بوده اند. اکثریت هنرمندان و به نسبت های گوناگون در مبارزات شرکت کرده و هم خود نقش پیشرویی داشته و هم با حرکت های توده ای همراهی کرده اند. هنر و هنرمند صدای توده ها و تجلی آمال و آرزوها و آرمان های آنها شد.
همچنان که با خیزش«زن، زندگی، آزادی» جهشی در مبارزات دختران و زنان و جوانان به وجود آمد با این خیزش جهشی نیز در جهت گیری و گرایش های هنرمندان به وجود آمد. به واقع با این خیزش بخشی از هنرمندان به ویژه هنرمندان زن گامی بزرگ در گسست از اصلاح طلبان فریبکار و بی خاصیت حکومتی برداشتند و گامی بزرگ در پیوند با توده های مردم گذاشتند و در متن خیزش انقلابی- دموکراتیک قرار گرفتند. در جنبش مهسا دیگر هنرمند صرفا مقامی و موقعیتی فرهنگی نبود که بر فراز توده ها بوده و توده ها صرفا دنباله روی این مقام ها و موقعیت ها باشند. هنرمند جزیی از توده ها و معترضی میان آنها و در عین حال  پیشرویی مبارز میان آنها بود که احساس می کرد او هم در برداشتن بار حکومت ارتجاعی ولایت فقیه نقشی و وزنی دارد. امری که به این شکل حتی در انقلاب 57 دیده نشده بود. از این نظر شاید و در چارچوب های معینی بتوان جنبش هنرمندان پیشرو ایران را با کنش انقلابی هنرمندان فرانسه در جنبش  مه 1968 قیاس کرد( درآن جنبش گرایش چپ حاکم بود در جنبش هنرمندان ایران عموما گرایش دموکراتیک و انقلابی - دموکراتیک حاکم بوده است). در آن جنبش نیز هنرمندان به توده ها پیوستند و جزیی از ساز و کار مبارزه ی آنها شدند.
به این ترتیب بخش پیشروی هنرمندان این اندیشه های خشک و دگم را کنار گذاشتند که هنرمند باید صرفا هنرمند باشد و در حوزه ی خودش کار ویژه ی خودش را انجام دهد. یعنی صرفا هنرمند باشد و نه عصیانگری و مبارزی و انقلابی ای میان توده ها. این اندیشه بعضا از جانب برخی هنرمندان ادا شد. از جمله مژگان شجریان که می گفت از هنرمندان نخواهیم به میان توده ها آمده و در گردهمایی ها و راهپیمایی های آنها شرکت کنند. وظیفه ی هنرمند صرفا کار در حوزه ی هنری است و هنرمند با کار هنری اش در جنبش شرکت می کند و همراهی وی با توده ها صرفا از طریق هنرش می باشد. این درک عقب مانده و لیبرالی از نقش هنر و هنرمند پرده ای بر روی حقایق تاریخی می کشد. بسیاری هنرمندان از این رو تجربه اندوخته و هنرمند شدند که بیشترین روابط را با توده ها داشته و در مبارزات آنها خواه پیش از ارتقاء به مقام یک هنرمند و خواه پس از آن شرکت کردند.     
سرکوب و خفه کردن این کانون یکی از مهم ترین وجوه سرکوب کنونی را تشکیل می دهد چرا که هنرمندان به ویژه هنرمندان فعال در سینما مشهوراند و به دلیل شهرت خویش نقش تاثیر گذاری به روی دوستداران شان دارند. حکومت بکتاش آبتین هنرمند متعهد و سپس هنرمندان دیگری مانند کیومرٍ پوراحمد و داریوش مهرجویی وهمسرش و نیز دو سینماگر آزاد را به قتل رساند و بسیاری را بازداشت و شکنجه و زندانی کرد و بسیار محدودیت ها به وجود آورد تا این جنبش را خفه کند. اما وضع برعکس آنچه شد که می پنداشتند و هنرمندان بیشتری به رادیکالیسم و پیوند با توده های مردم گراییدند. آخرین شکل سرکوب برای تسلیم کردن هنرمندان، بیرون کشیدن نمایش خانگی از دست هنرمندان مستقل و سپردن آن به صدا و سیما مبلغ سیاست های سرکوب و رواج دهنده ی خرافات و سازمان فاسد و دزد است. این سرکوب ها در کل جز اینکه ناراضیان را بیشتر و جریان رادیکال را میان هنرمندان تقویت کند نتیجه ای نخواهد داشت.
زندانیان سیاسی
همین نقش را زندانیان سیاسی از زن و مرد کارگر و معلم و حقوقدان و هنرمند ایفا کرده اند. آنها مشوق مردم به مقاومت و تداوم مبارزه بوده و شور و شوق زیادی ایجاد کرده و هر باره موجب گردیده اند که فشار و سرکوب  حکومت بر آنها چند برابر گردد و بهای سنگین تری بپردازند. 
در یکی دو سال اخیر نقش زندانیان سیاسی به ویژه زنان زندانی بسیار بیش از پیش شده است و زندان صدای جامعه و زندانیان سیاسی زن و مرد( به ویژه زنان) هدایت گر و هادی مبارزات تمامی توده های درگیر در مبارزه توده ها و ایستاده گی آنها گشته اند. مبارزات این پیشروان خاموش نشدنی و همچون خاری در گلوی دستگاه های امنیتی و قضایی است. این است که به صدور احکام اعدام دست می زنند. این است که برای زندانیان مداوما پرونده سازی می کنند و پرونده های تازه ای به راه می اندازند و به مدت زندان آنها می افزایند. این است که شکنجه ها را بیشتر می کنند و... 
گذشته از این بیهوده نیست که مشتی«اصلاح طلب» حکومتی که خیال برشان داشته که مثلا  خیلی دانا و سیاست مدار و استراتژ و  برنامه ریز هستند و می دانند چگونه از پس جنبش توده ها بر آیند و کاری را که از عهده ی اصول گرایان برنیامده  آنها پیش برند، این نوچه های آماده به خدمت در رکاب خامنه ای و دستگاه های اطلاعاتی و سران پاسدار یعنی ضدانقلابیونی مانند عباس عبدی و احمد زیدآبادی برای نامه ی اخیر فائزه هاشمی با نام «زندان در زندان» که در سالگرد خیزش سترگ«زن، زندگی، آزادی» همین خیزش انقلابی و همین زندانیان عموما دموکرات و چپ را هدف گرفته است چنین بُل گرفته و دم تکان می دهند و هل هله ی«شجاعت، شجاعت» به راه می اندازند.( در مورد این نامه و مواضع سرشار از حب و بغض فائزه هاشمی نسبت به زندانیان مبارز زن، تخریب استراتژیک زندانیان سیاسی و ضدیت با نفس مبارزه ی مترقی و انقلابی و نقش و وظیفه ی احتمالی این نامه در آزادی وی- همچون نقش شرکت کروبی در انتخابات در برداشتن حصر- پس از سالگرد خیزش ژینا خواهیم نوشت).
خبرنگاران و تحصیل کرده های پیشرو
لایه های تحصیل کرده ی  دموکرات و  ترقی خواه و مبارز( جدا از هنرمندان و یا ورزشکاران آگاه) خواه به شکل انفرادی و در روزنامه ها و مجلات و یا فضای مجازی نقش همیشگی خود را در افشاگری و طرح مسائل جنبش و بحث در مورد آنها و بالا بردن سطح آگاهی و اتحاد و سازماندهی مردم بیش از پیش اجرا کرده و از کانون های مهم جنبش بوده اند. آنها به شدت زیر ضرب حکومت بوده و بسیاری از ایشان بازداشت و شکنجه و زندانی شده و یا همچون دانشجویان در گوشه و کنار ایران ربوده و به قتل رسیده اند.
وکلای مبارز و استادان دانشگاه 
از میان مهم ترین بخش ها در مبارزات طبقه ی متوسط باید از وکلای مبارز نام برد. آنها به واقع جنگ تمام عیار حقوقی را با دستگاه قضایی و اطلاعاتی پیش برده و هم از موکلین خود دفاع کرده و هم مداوما در مورد پرونده ها برای مردم افشاگری کرده اند و خود در کنار موکلین شان بازداشت و زندانی شده اند. احضار بیش از صد وکیل به دادگاه برای دادن تعهد به جمهوری اسلامی آخرین شکل سرکوب این لایه های مبارز بوده است.
همین مساله برای استادان مبارز دانشگاه ها که با سیاست های سرکوب دانشجویان مخالفت و از دانشجویان دفاع کرده اند کم یا زیاد رخ داده است.
خانواده های جانباخته گان - مادران و زنان و مردان
 دختران و زنان تنها در یک جنبش عمومی نقش ندارند و نیز مبارزات خود را تنها جمعی پیش نمی برند، بلکه هر کدام هنگامی دختر و مادر و خواهر و همسر جانباخته و یا آسیب دیده ی مبارزات می شوند تبدیل به یک کانون فردی مبارزه می گردند که جمع زیادی را پیرامون خود به حرکت در می آورند. شمار زیادی از این کانون ها اکنون به وجود آمده است. مادران جانباخته گان از سال ها 60 گرفته تا آبان 98 و اکنون مبارزات نه ماه اخیر که دست در دست یکدیگر داده جنبش را زنده نگه داشته و پیش می برند یک نمونه ی است. نمونه ی برجسته دیگر زنانی چون منیر مولایی مادر کیان و آتش شاکرمی و نیز الهام افکاری خواهر جانباخته نوید افکاری است. ماه منیر و آتش و الهام پرچم مبارزه را در دست گرفته و به این ترتیب شعله ی جنبش را در میان زنان و در میان توده های منطقه و خلق ایران فروزان نگه داشته اند.
همچنین است مردانی که چنین نقشی را داشته و دارند از جمله پدر مهسا امینی و پدر پویا بختیاری و یا برادران زندانی جانباخته ی مبارزات نوید افکاری که سال هاست نقش چنین کانونی را اجرا می کنند. سرکوب این خانواده های مبارز و این زنان شجاع و فداکار تاثیری ندارد جز اینکه خانواده ها و زنان و مردان دیگری را نیز به مبارزات کشانده و از آنها قهرمان بسازد.
خلق کرد و بلوچ
از آغاز دور نوین مبارزات توده ها، خلق های کرد و بلوچ دو کانون مهم مبارزات آزادیخواهانه ی جاری بوده اند. برای همین هم حکومت چماق سرکوب شدید را مداوما بر بالای این دو خلق نگه داشته است. بخش مهمی از این سرکوب، اعدام مبارزان سیاسی و حتی زندانیان عادی این دو خلق است که خواه در این دو منطقه و خواه در مناطق دیگر تداوم یافته است. چنانکه پیش از آن، در هفته ی گذشته نیز حکومتیان هیمن مصطفایی یک جوان مبارز کرد دیگر را که جمهوری اسلامی 12 سال در زندان نگه داشته بود اعدام کردند.  
خلق های کرد و بلوچ اما بیدهایی نیستند که از این بادها بلرزد. چهل سال در کردستان کشتند و نتیجه جنبش بزرگ خلق کرد، جنبش ژینای کرد و ایران شد. باز سرکوب کنند و بکشند جنبشی والاتر پدید خواهد آمد.
و اما جنبش مردم بلوچ:
بلوچ های ما برای نخستین بار در تاریخ مبارزات توانستند یک جنبش توده ای گسترده و ژرف را سامان دهند که حدود یک سال پر شکوه را پشت سر گذاشت و کماکان هم ادامه دارد. خلق بلوچ اینک بیش از پیش خود را بازیافته و نیز همبستگی تمامی خلق ایران را با خود عمیقا احساس می کند.  

هرمز دامان
23 شهریور 1403
 

 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر