۱۴۰۳ شهریور ۳۰, جمعه

یادداشت هایی در مورد نامه ی فائزه هاشمی(1)*

  
در بخش چهارم مقاله ی به مناسبت سالگرد خیزش دموکراتیک«زن، زندگی،آزادی» به تاریخ 23 شهریور 1403 در بخش زندانیان سیاسی نوشتیم که:
«گذشته از این بیهوده نیست که مشتی«اصلاح طلب» حکومتی که خیال برشان داشته که مثلا خیلی دانا و سیاست مدار و استراتژ و برنامه ریز هستند و می دانند چگونه از پس جنبش توده ها بر آیند و کاری را که از عهده ی اصول گرایان برنیامده آنها پیش برند، این نوچه های آماده به خدمت در رکاب خامنه ای و دستگاه های اطلاعاتی و سران پاسدار یعنی ضدانقلابیونی مانندعباس عبدی و احمد زیدآبادی و صادق زیباکلام نوچه رفسنجانی برای نامه ی اخیر فائزه هاشمی با نام «زندان در زندان» که در سالگرد خیزش سترگ«زن، زندگی، آزادی» همین خیزش انقلابی و همین زندانیان عموما دموکرات و چپ را هدف گرفته است چنین بُل گرفته و دم تکان می دهند و هل هله ی«شجاعت، شجاعت» به راه می اندازند.( در مورد این نامه و مواضع سرشار از حب و بغض فائزه هاشمی نسبت به زندانیان مبارز زن، تخریب استراتژیک زندانیان سیاسی و ضدیت با نفس مبارزه ی مترقی و انقلابی و نقش و وظیفه ی احتمالی این نامه در آزادی وی- همچون نقش شرکت کروبی در انتخابات در برداشتن حصر- پس از سالگرد خیزش ژینا خواهیم نوشت).
نامه ی فائزه هاشمی در خور توجه است خواه  به سبب اینکه نویسنده ی آن مخالفت هایی طی سه دهه ی اخیر با حکومت ولایت فقیه داشته است و مداوما در زندان بوده است و بنابراین نظرات اش می تواند تا حدودی بر بخشی از جوانان که زیر تاثیر اصلاح طلبان هستند موثر باشد؛
 و خواه تا آنجا که تمرکز بر خود نقد بیرون از نتیجه گیری های عام آن است، به هر حال باید پاسخ داده شود و این این بیشتر وظیفه ی زندانیان سیاسی است که به درستی و نادرستی آن بپردازند.
و  خواه به این دلیل که نامه در شرایط خاصی نوشته شده است و بنابراین به نظر می رسد که مستقیم و یا غیرمستقیم یک ندامت نامه است و نیازمندامضای نهایی خامنه ای و  دستگاه قضایی برای آزادی.( این امر اتفاق افتاد و فایزه هاشمی آزادشد)
مهم تر از همه ی این ها به این دلیل که مشتی اصلاح طلب استخوان به دندان کش حکومتی همچون عباس عبدی و احمد زید آبادی و صادق زیبا کلام (و البته به همراه آنان مرتجعین سلطنت طلب و ساواکی ها) می توانند پشت آن پنهان شوند و کثافت و کراهت اعمال ریاکارانه و فریبکارانه ی و گذشته ی جنایتکارانه و  ننگین خود را بپوشانند و تلاش کنند تاثیرات مخربی بر جنبش توده ها و جوانان بگذارند و آن را به انفعال و رکود بکشانند.
و بالاخره جدا از هر نقد درست و نادرستی از جهت نگاه تنگ نظرانه و هدفمندی که در آن است و تاثیراتی که این نگاه به همراه بوق و کرنای دارودسته ی اصلاح طلبان ولایت فقیهی احتمالا می تواند به روی جامعه و توده ها و به ویژه نسل جوان مبارزین و انقلابیون بگذارد.
برخی برخوردهایی که از سوی برخی افراد مبارز و یا «شبه چپ» به نامه ی فائزه شده عموما یک جانبه بوده و روی یک خط حرکت کرده است: مخالفت و جدال های فائزه هاشمی با حاکمیت اهمیتی ندارد. وی دختر هاشمی رفسنجانی است. هاشمی رفسنجانی از عوامل برپایی و ماندگاری ولایت فقیه است و پس حرف های فائزه هاشمی و نقد وی از مبارزین ارزش و اهمیتی ندارد.
این دیدگاه تنها به یک جنبه از واقعیت توجه می کند و جنبه های دیگر آن را از نظر دور می دارد. مهم ترین جنبه ای که از نظر دور داشته می شود این است که حتی اگر دشمن طبقه ی کارگر و نیروهای انقلابی و چپ از ما انتقاد کردند صرف نظر از نیات و اهدافی تخریب گری که دارند که عمده است و باید به آنها پرداخته شود، به متن و مضمون انتقاد توجه کنیم و اگر آن را در هر حدی درست و درخود می بینیم آن را اصلاح کنیم نه این که چشم خود را ببندیم و آن ها را تخطئه کنیم.
ما تلاش می کنیم در این یادداشت ها به جنبه های گوناگون این نامه بپردازیم. 
 یک
 این که آیا فائزه صرفا خواسته نقدی به رفتار و کردار زندانیان زن داشته باشد و آنها را متوجه ایرادات شان کند و به بهبود مبارزه یاری رساند و یا نه به دلیل انتخاب پزشکیان و تاکتیک های خامنه ای در پذیرش اصلاح طلبان با توافق با نهادهای امنیتی و دستگاه قضایی برای آزادی این نامه را نوشته است مساله ای مهم است. وقایع بعدی نشان داد که این یک پروژه ی اطلاعاتی – امنیتی با همراهی اصلاح طلبان و یا پیشنهاد آنها صورت گرفته و تلاش آنها این بوده است که با توسل به زندان بودن فائزه هاشمی،  یک موج ضدانقلابی علیه جنبش «زن، زندگی، آزادی» و مبارزان جوان به راه بیندازند.
دو
این که مشاهدات فردی در زندان به این منجر شود که هر مبارزه ای«حال اش را به هم زند» یک امر عمومی نبوده و نیست و نخواهد بود. بیش از صد سال است که در ایران مبارزه ی سیاسی از جانب گروه ها و سازمان های گوناگون مبارز علیه استبداد و ستم و استثمار و آزادی و استقلال ایران وجود داشته است و بسیاری جان خود را در این راه فدا کرده اند. ممکن است که در برخی شرایط در زندان ها به دلیل وجود  صفات و دیدگاه های شخصی و فردی متفاوت و متضاد و جریان هایی که هر کدام جهان بینی و دیدگاه و خطی دارند، وضعی پدید آید که برای برخی از افراد خیلی خوشایند نباشد و از مبارزه زده شان کند، اما علیرغم چنین شرایطی که همواره وجود داشته و وجود خواهد داشت مبارزان به مبارزه ی سیاسی ادامه داده و تلاش کرده اند جامعه را دگرگون کنند.
کدام یک تعیین کننده ی فرایند و تداوم مبارزه بوده است؟ «حال به هم خوردن» از هر مبارزه ای و کناره گیری کردن و «بریدن» و یا تداوم مبارزه علیرغم وجود اشتباهات و ایرادات و نابسامانی ها و بی نظمی ها؟ یقینا تداوم مبارزه. فعال بودن و پیگیری در مبارزه جنبه اصلی و انفعال در مبارزه جنبه ی فرعی و کوچکی داشته است. 
سه
اکنون بیش از پیش مشاهده می شود که فائزه نه از سر صداقت و دوستی و دلسوزی و برای تغییر و در جهت درست قرار دادن کارها بلکه برای تخریب این نقادی را کرده است. اگر این نقادی صادقانه بود نه ایرادی بر نفس آن وارد بود و نه این که اگر فردی همه تلاش هایش را برای رفع اشنباهات و ایرادات و تغییر روابط و شرایطی انجام داد و موفق نشد وضع را تغییر دهد امر را عمومی کند و به مردم برساند.
چهار
اگر از نظر ما نمی باید به فائزه هاشمی همچون دشمنان خلق یعنی خامنه ای و ... برخورد کرد  به دلیل همین مبارزات اش علیه استبداد دینی ولایت فقیهی و برای آزادی و قرار گرفتن اش زیر این فشارها و این زندان کشیدن ها بود.
پنج
اکثریت مبارزان در «کلام عالی و در عمل خالی» و یا «نظریه پردازانی درون تهی» و یا «دیکتاتورهای کوچک» نیستندو بد نبود که هاشمی همچنان که از «خاطرات خوب و بد» و «تلخ و شیرین» نام می برد در این جا نیز حدود قضیه را مشخص می کرد و دو سو را در کنار هم قرار می داد. یعنی اگر از «دیکتاتورهای کوچک» نام می برد از گشاده رویی و اخلاق و منش دموکراتیک چپ های انقلابی و دیگر مبارزان دموکرات نام می برد.عمومیت دادن به امری که عمومیت ندارد، شیوه ی سالم و درستی در نقد نیست.
شکی نیست که بسیاری مبارزان و انقلابیون با هر جهان بینی و از هر حزب و سازمان و گروه نواقص و ایرادات شخصی و اشتباهات فردی و سیاسی و تشکیلاتی و غیره دارند. نخستین شرط نقد از مبارزین و انقلابیون چپ و دموکرات در پیشگاه مردم، صمیمانه بودن آن و داشتن جهت برای وحدت و اتحاد برای تداوم مبارزه است.
شش
اگر بپذیریم که تمامی این مطالب درست است و تمامی افرادی که فائزه هاشمی با آنها در زندان هم بند بوده است از این زمره افراد بوده اند که چنین نیست، اما نظرات وی در مورد مقایسه ی  آنها با حاکمان به کلی نادرست است. این ها دو دسته ی افراد و جریان های ماهیتا متفاوت و متضاد هستند. مستبد و دیکتاتور بیرون زندان نماینده ی یک طبقه ی استثمارگر و ستمگر و مزدور است و می تواند ریاکار و فریبکار و شارلاتان و پست و جنایتکار باشد اما برخی افرادی که درون و یا بیرون زندان برخی خصوصیات از خود بروز می دهند افرادی هستند که در حال مبارزه با این طبقات و دیکتاتورها هستند. بسی از این به افراد با این گونه گرایش ها و خلقیات، مبارز جان برکف و در امر فداکاری و جان باختن در راه مبارزه با مستبدین حاکم پیش قدم هستند. دسته ی نخست کثیف و پلید و دسته ی دوم شریف اما دارای عیب و ایراد هستند. عیب و ایرادهایی( بر فرض دیکتاتورهای کوچک) که عموما نشان از نفوذ آن جهتی ( مستبد و دیکتاتور بزرگ حاکم) در آنهاست که در حال مبارزه با آن و برای برانداختن آن هستند.  این به کلی نادرست است  که این دو دسته با یکدیگر در یک ردیف قرار داده شوند. این امر اما به این معنا نیست که از خصال و رفتار نادرست مبارزان نقدی جدی و صمیمانه و از موضع وحدت با آنها به عمل نیاید.
بهترین نتیجه چنین دیدگاهی این است که فرد مبارزه را کنارگذارد و به گوشه ای برود و انزوا گزیند و در انزوا و سکوت خویش زندگی بگذراند. اما در این صورت و اگر فردی آگاه باشد باید بداند که چنین امری نه به نفع خودش است و نه به نفع جامعه اش.
هفت
سخن گفتنی این چنین نفی هر گونه ضرورت عینی و جبر رانده شدن به سوی مبارزه است. به این معنا که افرادی که در مبارزات بازداشت و شکنجه و زندان می شوند صرفا برای این به مبارزه روی آور می شوند و برای آن جان خویش را بر کف دست می گذارند که افرادی پیش از آنها به مبارزه برخاسته بودندو اینان آنها را مدل و مبنای مبارزه ی خویش ساخته بودند. و حال که این افراد این چنین اند پس مبارزه را رها کرده و پی زندگی خود می روند!
اما این تنها بخشی از حقیقت و آن هم بخش کوچک آن است و تا آنجا بیان آن درست است که نیت آن اشاره به تاثیرات اشتباهات و ایرادات انقلابیون بر تازه واردها باشد و بنابراین تصحیح و اصلاح آنها برای پیشبرد مبارزه. اما با توجه به این که فائزه هاشمی خود را از زمره ی این افراد یعنی افرادی که  از مبارزه زده شده اند می داند( اگر او واقعا دچار تردید و بر سر دو راهی بودمی توانست به گونه ای صادقانه و شیوه ای بهتر از این سخن براند) بنابراین نیت واقعی وی اصلاح نیست بلکه بیشتر تاثیر گذاشتن بر جوانانی که مبارزین را مدل خود کرده اند به نظر می رسد.
 افراد و دسته ها و گروه های اجتماعی از آن رو به مبارزه دست می زنند که زیر فشارهای اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و فرهنگی قرار می گیرند. روی آوردن به مبارزه در دست آنها نیست بلکه این شرایط عینی زندگی آنهاست که آنها را به سوی مبارزه می راند. جنبش های کارگری و دهقانی و دانشجویی و زنان و ملیت های دربند و غیره بارها و بارها در کشورهای گوناگون روی داده اند و بسیاری از آنها شکست خورده اند. در این فرایند برخی از رهبران و پیشروان آنها تا آخر پای مبارزات شان نایستاده بودند و دچار سست عنصری و ضعف شده و حتی به دشمنان پیوسته و مقابل مبارزاتی که خود جزو بانیان آن بودند ایستاده بودند( و فائزه هاشمی در جمهوری اسلامی ای که خمینی و بهشتی و باهنر و پدرش و همین خامنه ای جنایتکار برای توده ها ساختند از این گونه افراد هم دیده است). پس آیا کسانی که می خواستند به مبارزه بگروند و اینها را مدل کرده بودند دیگر دست به مبارزه نزدند؟
و یا اینکه بسیاری از صفات اشخاص و یا گروه و سازمان هایی که دست به مبارزه می زدند ایراد و اشکال داشت و بسیاری از افرادی که به این دسته ها و گروه ها می پیوستند از همان آغاز به این ایرادات و ضعف ها پی می بردند؛ پس آیا این افراد به سبب وجود ایرادها و ضعف های این اشخاص عطای مبارزه را به لقای آن بخشیده و مبارزه را تعطیل و یی زندگی خود رفته بودند؟ 
خیر! چنین نبوده و نیست و نخواهد بود. این درست است که افراد و دسته هایی از دانشجویان و زنان و افراد از رده ها و طبقات خلقی به این سبب به مبارزه می پیوندند که می ببینند افراد مبارز و پیشرویی هستند که در مبارزه حاضر به هر نوع فداکاری و جانفشانی ای هستند و بخشا مجذوب جنبه های مثبت شخصیت انقلابی این افراد شده و به مبارزه روی می آورند( و این امری است که همواره وجود داشته و وجود خواهد داشت) اما این بخشی از دلایل پیوستن به مبارزه است.
و نیز درست است که برخی از افراد و دسته ها به این سبب از مبارزه روی گردان می شوند که افرادی که آنها نمونه ای برای خویش قرار داده بودند افرادی بودند که ایرادها و نواقص شخصی و یا حزبی و سازمانی بسیار داشتند و همین هم روی آنها اثر گذاشته و آنها را از مبارزه دلزده کرده است( این نیز کمابیش وجود داشته و وجود خواهد داشت) این ها نیز بخشی، بخشی ایج مبارزه ی انقلابی بوده است که به هیچ وجه قابل مقایسه با ضد آن یعنی آرمان خواهی و پاکی و شرافت و ایستاده گی و فداکاری انقلابیون و شور و امید آفرینی آنها نبوده است و همین ها بوده که بخشا توانسته جنبش ها را حتی پس از اینکه با یورش و سرکوب ارتجاع در هم شکسته و دچار رکود و افت شده است دوباره به راه انداخته و رشد و تکامل دهد. اگر ما جنبه های منفی شخصیت انقلابیون و مبارزان را اصل بدانیم، باید بپذیریم که مبارزه نمی توانست جزیی از ساز و کار جوامع از آغاز مبارزات طبقاتی در جامعه شود و مثلا جنبش های ضد استثمار و ستم و برای آزادی و استقلال و برابری از همان دورهای نخستین آن تعطیل می گردید. چرا که این جنبه های منفی و دلسرد کننده نیز همواره در مبارزه وجود داشته است.
به طور کلی آگاهی و سلامت فکری، صداقت، فروتنی، احترام عمیق به مبارزین و توده ها، دلاوری و ایستاده گی و جان فشاندن و بسیاری خصوصیات مثبت رهبران و پیشروان مبارزات نقش مهمی در تحرک و پیشرفت جنبش داشته و خواهد داشت، همچنان که بر عکس وجود ایراد و اشتباه و خصال منفی در مبارزین و اشتباهات موجب افت و رکود و پس رفت و به عقب افتادن جنبش شده و خواهد شد. عموما نخستین عمده و دومین غیرعمده بوده است.
اما این دو وجه  تنها بخشی از قضیه هستند. جنبش ها و انقلاب های طبقات به دلیل وجود افراد پیشرو نیست که به وجود می آیند بلکه به دلیل وجود شرایط اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و غیره است که پدید می آیند و تداوم پیدا می کنند. همان گونه که پاکی و شرافت و درستکاری و دموکرات منشی و فداکاری و جانفشانی مبارزین به خودی خود نمی تواند موجب مبارزه و حتی برخی مواقع تداوم آن شود و مبارزه حتی با وجود این افراد به رکود کشیده می شود، وجود ده ها و صدها از مبارزینی که صفات نادرستی را با خود حمل می کنند نمی تواند مانع پیوست هزاران و صدها هزار مبارز تازه به جنبش ها وانقلاب ها شود. 
بزرگ کردن چنین حقایق کوچکی هرگز نمی تواند از سر دلسوزی باشد بلکه بیشتر تخریب مبارزان و جنبش است! این گونه سخن گفتن راهنما بودن برای تازه واردها و جوان ها نیست! برعکس تلاش برای راندن آنها از مبارزه است.      
 هشت
مقایسه ای که فائزه هاشمی بین وضعیت سال 1391 زندان و دوره ی کنونی آن می کند نشانگر آن است که آن ایرادات و انتقاداتی که وارد می کند در آن دوره وجود نداشت. یعنی مخالفان حکومت پس از جنبش 88 که احتمالا بیشتر از جریان های پیرو موسوی و کروبی بودند این ایرادات اخیر را نداشتند. این نظر فائزه هاشمی به این معناست که در نفس مبارزه کردن ایرادی نیست، ایراد افرادی است که دست به مبارزه می زنند و جهان بینی آنهاست. اما از نظر فائزه هاشمی تفاوت این دو دوره در این است که در آن دوره چپ ها ( هاشمی می افزاید پادشاهی خواهان- و چه جالب این دو جریان را کنار یکدیگر می گذارد و نفی می کند و سنتز آن می شود نه چپ ها و نه پادشاهی خواهان و بنابراین جریان هایی همچون اصلاح طلبان) حضور نداشتند. به این ترتیب لبه ی تیز حمله فائزه متوجه چپ هاست. فائزه علیه زندانیان سیاسی چپ موضع می گیرد و آنها را « باندباز» و« مهاجم به دیگران» و « پشتیبانی کننده از خطاهای یکدیگر» و« به خاک سیاه نشاننده ی دیگران» می نامد.
اینجا دو مساله با هم درهم می شود: یکی چپ به طور کلی است که چنانکه گفتیم در طول صدو بیست سال اخیر در تمامی مبارزات آزادیخواهانه و استقلال طلبانه و نیز مبارزه برای از بین بردن استثمار و ستم حضور داشته و در هیچ لحظه ای از تاریخ و در هیچ زمینه ی مبارزه ی اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و علمی حضورش قطع نشده است و  مبارزین  و زندانیان و آسیب دیده گان و جانباخته گان بسیار داشته و از سوی دیگر افرادی از این چپ و یا به طور کلی احزاب و سازمان های چپ که دارای انحرافات و ایرادات و اشکالات و غیره بوده اند و بخشی از این ایرادات را افراد با خود حمل کرده و در زندان ها نیز نشان داده اند. فائزه هاشمی این دو را در هم می آمیزد و از یکی یعنی ایرادات افراد و جریان ها به ایراد کلی چپ می رسد و چپ را نفی می کند. این جز عدم احترام به دموکراسی که وی خود را تابع آن می داند نیست. در واقع هاشمی در صورتی که یک دموکرات واقعی می بود که نیست( او در بهترین حالت یک لیبرال ماهیتا اصلاح طلب است) باید به چپ احترام می گذاشت و نقدش را از افراد چپ و برخی جریان های درون زندان به فرض که همه ی آنچه وی در مورد آنها می گوید درست باشد جدا می کرد.
نه
هیچکس مبارزی کامل نیست. هیچ مبارزی بی ایراد و عیوب شخصی نیست. هیچ جریانی و سازمانی بی اشتباه و بی ایراد نیست. هیچکس و هیچ سازمان و حزبی نیست که برای اصلاح نیاز به نقد و یاری دوستان خویش و اعضای خویش نداشته باشد.  
ما نیاز داریم که نقد شویم. این نقد دوستان بر ماست که به ما یاری می کند بیشتر و بهتر اشتباهات و ایرادات و کمبودهای خود را بشناسیم و در صدد رفع آنها برآییم. ما به مخالفین خود نیاز داریم. هر انسانی نیاز دارد که افکار و عقاید و دیدگاه های مخالف خود را بشنود. بدون انتقاد، ما نمی توانیم خود را اصلاح کنیم. زیرا یا اشتباهات و ایرادات و کمبودهای خود را نمی دانیم که در این صورت آنها را خواهیم دانست و در صدد رفع آنها بر خواهیم آمد و یا می دانیم اما آنها را توجیه و خود را تبرئه می کنیم که انتقاد می تواند ما را به خود آورد. شکل دیگر مساله این است که ایرادات خود را می دانیم و از وجود آنها ناراضی هستیم اما  نیروهای مثبت لازم در درون مان آنچنان قوی نیست که بتواند از پس این نیروهای منفی برآید بر آنها پیروز شود که در این صورت نیروی انتقاد از بیرون به این وجوه کم توان ما یاری  می کند تا نیرو بگیرند و توانا و قوی تر شوند و از پس وجوه منفی و نادرست مان بر آیند.
انتقاد سازنده دوست بهتر از انتقاد تخریب گر دشمن است. با این همه از سوی نیروی آگاه باید همه ی انتقادها شنیده شوند و مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرند. هر آنچه در آنها درست است خواه از جانب دوست شنیده شود و خواه از جانب دشمنان - و در این مورد صرف نظر از این که چه هدف و مقصودی را دنبال می کنند- می تواند به مبارزان یاری کند که ایرادات و ضعف های خود را در عرصه ی بازتری بنگرند و تلاش در اصلاح و رفع آنها کنند و هر آنچه در آن نادرست و تخریب گر است باید افشا شود و علل اساسی بیان آنها آشکار گردد.  روشن است که انتقاد دوست از موضع یاری است و انتقاد دشمن از موضع تخریب و رواج یاس و نومیدی در جبهه ی خلق، با این همه می توان بین درستی انتقاد و نقش آن تفاوت قائل شد. درستی آن را تایید و هدف و نقش آن را افشا کرد.
هرمز دامان
نیمه ی دوم شهریور 1403
* این نوشته در دو بخش تنظیم شده است.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر