۱۴۰۲ بهمن ۱۹, پنجشنبه

کدام طبقات و گروه های اجتماعی از انقلاب 22 بهمن 57 نفرت دارند؟

 

کدام طبقات و گروه های اجتماعی از انقلاب 22 بهمن 57 نفرت دارند؟د

چهار جریان مخالف انقلاب بهمن 57 هستند که دو دسته بیش از بقیه از آن نفرت دارند و به آن کینه می ورزند. این دو دسته، نخست ارتجاع سلطنت طلب و دوم طبقه ی ارتجاعی حاکم بر جمهوری اسلامی هستند. دو دسته ی دیگر که مخالف انقلاب هستند بورژوازی ملی و خرده بورژوازی مرفه و روشنفکران وابسته به این طبقات می باشند که کلا انقلاب را قبول ندارند و از جمله انقلاب بهمن را. این ها در بدترین حالت نسبت به انقلاب کینه می ورزند و در بهترین حالت آن را مفید نمی دانند و مبارزات تدریجی و مسالمت آمیز را مطلوب خود می دانند.
نظرات ارتجاع بورژوا- کمپرادور سلطنت طلب عموما در جریان های ترتسکیست به ویژه احزاب حکمتی و در راس همه ی آنها «حزب کمونیسم کارگری امپریالیستی» بازتاب می یابد و نظرات طبقات بورژوازی ملی و خرده بورژوازی مرفه نیز عموما در جریان های شبه توده ای رویزیونیستی.
بخشی از این دسته های اخیر یا آشکارا با انقلاب مخالفت می کنند و یا آن را با این عنوان که انقلاب نبود، تحریف می کنند. بخش دیگر در حالی که در حرف با انقلاب موافق هستند و در مورد آن داد سخن می دهند اما آن را به یک سلسله حرکات مسالمت آمیز و یا امری کلی به نام «انقلاب» محدود می کنند و جوهر آن را که  شورش و قیام و در دست گرفتن سلاح و نبرد مسلحانه توده های خلق برای سرنگونی یک نظام از راه قهر آمیز است، یا قبول ندارند و یا در سایه قرار می دهند( بخشی از مخالفت ها با جریان سیاهکل از این موضع است).
 به جز این ها که صحبت شان شد، دسته ی دیگری هستند که از مردم و عمدتا از لایه های طبقات میانی اند. آنها بعضا به دلیل تجارب تلخی که از جمهوری اسلامی داشته و دارند و به ویژه به دلیل کمبودهای مبارزه جاری علیه نظام ارتجاعی حاکم، نبود طبقه و حزب مخالف نیرومندی در پیشاپیش مبارزه و ناتوانی گذرای کنونی در برانداختن رژیم که حرص شان را در آورده و دلتنگ شان کرده است، روز انقلاب را که ربطی به حکومت مرتجع کنونی و راهپیمایی هایی که این حکومت به راه می اندازد ندارد، روز«عزای ملی» معرفی می کنند. برخی از آنها متاسفانه رو به گذشته و رژیم سابق آورده اند و آن را آرمان خود قرار می دهند.
دسته ای دیگر که بافت اصلی آنها را نسل های اخیر و جوانان تشکیل می دهند کمابیش از انقلاب 57 دل خوشی ندارند و دوستدار بازگشت به گذشته هستند. آنها چون در دوران نظام سلطنتی سابق زندگی نکرده اند، تصوری بسیار نادرست از آن دارند. تصوری که به طرزی جنون آمیز از سوی رسانه های تبلیغی سلطنت طلبان به آن دامن زده می شود. بخش هایی از آنها حتی حاضر نیستند که اسناد و مدارکی که در آن زمان و نیز پس از آن نگاشته شده بخوانند و یا فیلم هایی گوناگون مستند و یا سینمایی که در دسترس است ببینند و در آنها تعمق کنند و به واقعیت آن دوران برسند. آنها بر مبنای برخی شنیده ها و قیاس جنبه هایی از وضع گذشته با وضع کنونی و به ویژه به واسطه ی وجود آزادی های اجتماعی در آن دوران و نبود آن در این دوران، تصوری محدود سر و دم بریده از آن دوران دارند. آنها به گونه ای دچار اوهام می شوند و گمان می کنند که آنها را همین آزادی های اجتماعی بس است. آنان به هیچ وجه نمی توانند تصور کنند که بخش مهمی از مخالفین آن نظام، جوانان آن دوره بودند که بسیاری از آنها اساساهوادار یا عضو هیچ گروه سیاسی نبودند. جوانانی که بیکار بودند و یا شغل هایی داشتند که با دستمزدی که بابت آن می گرفتند از عهده ی مخارج خانواده ای که مسئولیت آن به عهده آنها بود، بر نمی آمدند. جوانانی، دختران و پسرانی که به شکل های گوناگون آسیب دیده و خون شان از آن همه ستم و استثمار و پلیدی به جوش آمده بود. جوانانی که به هیچ گروه و دسته ای وابستگی نداشتند و اگر هم وابستگی پیدا کردند و هوادار و عضو جریان های مخالف چپ و دموکرات شدند، پس از 22 بهمن 57 بود.
باری، چون در مقالات دیگر به برخی از این ها مخالفت ها اشاره کرده ایم در این نوشته دیگر به آنها نمی پردازیم و به دو بخش نخست، یعنی ارتجاع سلطنت طلب و ارتجاع جمهوری اسلامی که عمده ترین کینه توزی با انقلاب 57 از جانب آنها بروز داده می شود، توجه می کنیم.(1)

نفرت ارتجاع سلطنت طلب از انقلاب بزرگ توده ای
 انقلاب دموکراتیک 57 ایران یکی از چند انقلاب بزرگ توده ای در قرن بیستم است. تا آنجا که این انقلاب نظام استبداد سلطنتی در ایران را آماج حملات خود قرار داد و با شعار کلیدی و بزرگ «مرگ بر شاه» آن را پیش برد و سرنگون کرد، تا آنجا که هدف آن سرنگونی طبقه ی بوروکرات - کمپرادور یعنی طبقه حاکم مرتجع استثمارگر و نوکر امپریالیسم غرب در ایران بود که این نظام سلطنتی آنها را نمایندگی می کرد، این انقلاب پیروزی به دست آورد. طومار سلطنت و نظام پادشاهی وابسته به امپریالیسم را در هم پیچید و طبقاتی که این نظام نماینده آنها بود فروپاشانده و سرنگون ساخت. این امر البته یک پیروزی تام و تمام نبود، شاه از کشور بیرون رفت و طبقه ی حاکم تبعید و مهاجر شد و به مدد سرمایه های دزدیده شده از طبقه ی کارگر، دهقانان و زحمتکشان شهری و روستایی و نیز پشتیبانی امپریالیست درهجرت به بقای خود و دسیسه چینی ادامه داد؛ سازمان های امنیتی و ارتش کمابیش دست نخورده باقی ماند و در خدمت حکام مرتجع تازه در آمد.
روشن است که خاندان شاه پیشین و نیز سرمایه داران کمپرادور پیشین نخستین دشمنان این انقلاب بوده و هستند و از آن تا مغز استخوان شان نفرت دارند و هیچ چیز را یارای آن نیست که عمق این نفرت و کینه را توصیف و بازگو کند. آنان مزدوران امپریالیسم و استثمارگر و دشمن توده ها بوده و هستند و طبیعی است که نفرت شان از توده ها و مبارزات آنها بی پایان باشد.
 این دسته به دلیل رشد مبارزات توده ای علیه حکام جمهوری اسلامی و نیز در نبود یک طبقه و نیروی قدرتمند داخلی برای سرنگونی جمهوری اسلامی، بُل گرفته و چنان شامورتی بازی از خود در آورده اند که اگر کسی از آنها چیزی نداند گمان می کند در جامعه ای که آنها درست کرده بودند، همه در رفاه و شادی بودند و مردم با دُم شان گردو می شکستند و به به شاه را می گفتند و این چپ ها بودند که مردم را فریب دادند و پشت سر خمینی ردیف کردند و به انقلاب کشاندند. حال آنکه نگاهی به تاریخ  آن دوره، خواه به شکل اسناد خواه به شکل نوشته های محققین تاریخ و خواه به شکل فیلم های مستند، نگاهی به آثار هنری آن دوره به ویژه رمان ها و داستان های نگارش یافته و فیلم ها نشان می دهد این نظامی بود وابسته به امپریالیست های غربی، متکی به استثمار اکثریت به اتفاق توده های زحمتکش کارگر و دهقان و سرشار از  فقر و بدبختی و تحقیر برای توده ها و اعتیاد و تجاوز و فساد و جنایت.
این ها را حتی از آنچه که در روزنامه ها و مجلات خودشان در آن دوره از جمله جوانان، اطلاعات هفتگی و زن روز در مورد شرایط جاری می نوشتند( گزارش هایی در صفحه ی حوادث، شرح زندگی آسیب دیده ها و بی خانمان ها در مصاحبه ها و یا داستان های دنباله دار) می شد دریافت. روزی نبود که از فقر و بدیختی چیزی شنیده نشود. روزی نبود که جنایتی در کشور صورت نگیرد و از این بابت راستی که «بیابان های مسگر آباد» تهران مشهورترین بود. روزی نبود که از اعتیاد سخن نرود و روزی نبود که از کتک خوردن زنان از مردان، فرار دختران و زنان جوان از دست پدری زورگو، برادری متعصب و یا همسری قلچماق که دست بزن داشت، و یا تجاوز به دختران و زنان و یا چیزهایی از این گونه نباشد.(2) اینها نه تنها در آنچه به آن اشاره شد بلکه حتی در«فیلم فارسی»های خودشان(و از جمله مشهورترین آنها یعنی گنج قارون و چرخ و فلک و نیز فیلم های لات و لوطی) نیز به گونه ای مسخ شده بازتاب می یافت.(3)
ببینم شمه ای از عمق این کینه و نفرت را که در روزهای نزدیک به 22 بهمن 99 اوج گرفت:
« این سخنان یکی از این آقازاده های جمهوری اسلامی نشان از شکست انقلابی است که خود را انقلاب اسلامی معرفی می کرد... آقا زاده ای که فرزند یکی از بنیانگذاران این انقلاب ننگین است.»
 انقلاب خود را «انقلاب اسلامی» معرفی نکرد بلکه این رهبر آن زمان انقلاب و طبقه ی حاکم بر آن بود که  انقلاب را به دروغ «انقلاب اسلامی» معرفی کرد. و البته باید هم که تلویزیون من و تو که تلویزیون مرتجعین سلطنت طلب است، انقلاب بهمن 57 را «انقلاب ننگین» بنامد زیرا این انقلاب بساط آنها را جمع کرد!
 یکی دیگر:
« نخست وزیر هویدا توی دادگاه گفت که به مردم خدمت کرده و 13 سال قیمت ها را ثابت نگه داشته وهمه خندیدند بعد هم اعدامش کردند... هر چند مقایسه یکی از دزدهای قوه قضاییه  با هویدا، توهین به هویدا است ولی باید دید که مردم چه دادند و چه گرفتند.»
«توهین به هویدا»!؟ نوکر حقیر و توسری خور شاه و مزدور امپریالیسم! انگار کنترل قیمت ها تو دست هویدا بود! سگ زرد برادر شغال است! چه هویدا و چه  دزدهای دستگاه قضایی کنونی هر دو یک کرباس و آشغال اند. (4)

نفرت ارتجاع حاکم جمهوری اسلامی از انقلاب57
دومین طبقه و گروهی که از انقلاب 57 نفرت دارند و به آن کینه می ورزند خود طبقات حاکم جمهوری اسلامی و گروهای منسوب و یا در پیرامون آن هستند؛ یعنی طبقه ای که به طبقه ی بوروکرات - کمپرادور حاکم فئودال مسلک که به جای استبداد سلطنتی پیشین استبداد دینی را حاکم کرد، تکامل یافت.
 این ها نتایج انقلاب را به خدمت خود گرفته و به قدرت رسیدند. طی سه سال 60-57 با پشتیبانی1- عوامل امنیتی( افراد و مقامات بالای ساواک) و خدمات بی دریغ آنها در قلع و قمع کردن احزاب، سازمان ها و گروه های انقلابی کمونیست و دموکرات و حتی لیبرال، و 2- عوامل نظامی( فرماندهان ارتش از جمله تیمسار ظهیرنژاد و قرنی و ...) و ارتش، عناصر همین طبقه ی بوروکرات- کمپرادو سرنگون شده، تا آنجا که توانستند به تثبیت اوضاع به نفع این طبقه ی تازه حاکم شده کمک کردند. این کار با قلع و قمع کامل مبارزات طبقه کارگر، دهقانان، طبقه خرده بورژوازی، خلق های زیر ستم، زنان، دانشجویان و ... صورت گرفت.
بنابراین، هر چقدر شاه طبق نظر و دستور امپریالیست ها دست به کشتاری گسترده به سبک کشورهایی مانند شیلی و اندونزی نزد، آن هم به دلیل نتایج و عواقب پیش نشدنی آن و به ویژه این امکان که در نتیجه چنین کشتاری وضع برعکس شده طبقه کارگر و سازمان های وی رشد و گسترش یابند و یا کشور به دست سوسیال امپریالیسم شوروی افتد، آنچه از دولت وی بر جای ماند یعنی دستگاه امنیتی و نظامی که اینک در خدمت مرتجعین تازه به قدرت رسیده در آمده بود، از وضع و موقعیت استفاده کرده و در کردستان و خوزستان کشتار کرد. یعنی کاری که در زمان شاه بنا به توصیه ی امپریالیست ها نمی بایست انجام شود، اینک در نبود شاه و طبقه ی پیشین و به وسیله ی آنها و با موافقت بیان نشده و یا پنهانی بیان شده ی امپریالیست ها در حال انجام بود. اکنون دیگر این سرکوب ها باید صورت می گرفت زیرا حکومت مرتجع در وضعیتی مانند شاه که توده ها به شکل متحد مقابل آن باشند نبود. در آن زمان هنوز سپاه پاسداران در مراحل نخسین شکل گیری خود و بیرون آمدن از کمیته های انقلاب اسلامی بود و کارهای سرکوب عمدتا در دست ارتش بود. بدین ترتیب، این کشتارها تنها منتسب به سران مرتجع جمهوری اسلامی و سپاه و کمیته نیست بلکه در عین حال منتسب به دستگاه امنیتی- نظامی طبقه ی از قدرت خلع شده است که در یک هماهنگی با امپریالیسم غرب و در اطاعت از برنامه های این امپریالیسم به طور تاکتیکی تسلیم شد و خود را در خدمت ارتجاع نوین حاکم قرار داد.  این سان امپریالیست ها شاهد نخستین نتایج پیروزمند سازش پنهانی خود با خمینی شدند.
اما نفرت وکینه ی حکام مرتجع جمهوری اسلامی از انقلاب 22 بهمن از آنجاست که این انقلاب، انقلاب آنها( و مثلا ماهیتا«انقلاب واپسگرا»!؟) نبود، بلکه اساسا انقلاب خلق ایران، طبقه کارگر، دهقانان و کشاورزان و لایه های طبقه ی خرده بورژوازی ایران بود. و این حکومت نه تنها منافع هیچ کدام از این طبقات اصلی را نمایندگی نمی کرد(5)بلکه از همان آغاز پیروزی موقت و نسبی انقلاب یعنی سرنگونی نظامی شاهی و فراری شدن سرمایه داران کمپرادور، کاملا در مقابل آنها و خواست های اساسی آنها قرار گرفت. از آنها خواست که اسلحه خود را تحویل دهند و بدون اینکه خواست های کارگران را پاسخ دهد، از آنها خواست که به سرکار خود برگردند. بدین گونه طی سه سال با فریب، نیرنگ، دو دوزه بازی ها، تاکتیک های فریبنده و سرکار گذاشتن مردم، جورکردن گروه های چماق به دست که هم ریشه در تاریخ ایران داشتند و هم امپریالیست های نمونه های بسیار موفقی از آنان را در کشورهای  مستعمره و نیمه مستعمره به ویژه در حکومت های آمریکای مرکزی و جنوبی ایجاد کرده بودند، و نیز سرکوب منظم و دامنه دار تمامی طبقات خلقی و در صدر آنها کارگران و دهقانان که انقلاب بر دوش آنها و به یاری آنها پیش رفت، دست زدند.
 روشن است که اینها از انقلاب بیزارند. آنها چگونه می توانند با آن موافق باشند زمانی که تمامی دستاوردهای آن را از بین بردند و تمامی طبقات را سرکوب و تمامی احزاب و سازمان های انقلابی، دموکرات و حتی لیبرال را یا نابود کردند و یا به حاشیه راندند.
باری موافقت آنها با انقلاب یک موافقت دروغین و فریبکارانه است. آنها منظورشان از انقلاب، انقلاب طبقات مردمی نیست، بلکه صرفا آن نقش کوچکی است که در انقلابی بدان بزرگی داشتند و مهم تر، حکومت کثیف، جنایتکار و ارتجاعی خودشان بوده و هست. برای آنها انقلاب مساوی است با سهم خودشان در انقلاب و حکومت متحجر و ارتجاعی خودشان. آنها از همان یکسال بعد از انقلاب حتی فیلم های انقلاب، شورش ها و درگیری های مسلحانه و آن شورها و شادی ها و  نشاط های مردمی را دیگر در تلویزیون نشان نمی دادند، چگونه می توانند موافق آن باشند؟
 آنها انقلاب و اهداف واقعی آنها را دگردیسه کردند به چیزی که آن را«انقلاب اسلامی»می نامیدند؛ و این آن انقلاب و اهدافی نبود که مردم برای آن خون دادند.
البته مردم شعار «جمهوری اسلامی» را طی انقلاب دادند و به برقراری آن رای هم دادند، اما نه این شعار و نه این رای به معنای قبول آن چیزی نبود که به آنها به وسیله ی خمینی و نیروهایی که پیرامون اش گرد آمده بودند تحمیل شد. طبقه کارگر، دهقانان و توده های زحمتکش استقلال و آزادی می خواستند و به واسطه نبود احزاب و سازمان های مبارز و حتی آزادی احزاب نیمچه دموکرات و لیبرال، در این مساله ی مهم روشن نبودند که آنچه خمینی از جمهوری اسلامی مراد می کند با آنچه آنها از آن می خواهند و یا در آن می جویند از دو جنس کاملا ناسازگار، متضاد و در مقابل یکدیگر است.
 سه سال رویدادهای پس از پیروزی قیام بهمن 57 و تکامل همه جانبه ی مبارزه طبقاتی در همه جای کشور بین طبقات خلقی یعنی کارگران، دهقانان و خرده بورژوازی و ارتجاع مذهبی نوین این تضادهای نهفته را آشکار کرد و نشان داد که مردم این جمهوری اسلامی را کاملا مغایر با آن دو خواست ماهوی یعنی استقلال و آزادی می دانند؛ و گرنه چرا طبقه کارگر، دهقانان و خرده بورژوازی و خلق های زیر ستم کرد و عرب و بلوچ و ترکمن و نیز زنان، دانشجویان و روشنفکران و نیز لایه های متخصص همچون استادان دانشگاه، وکلا و پزشکان و مهندسین باید با جمهوری اسلامی می ستیزیدند و آن همه به زندان افتاده و شکنجه دیده و زندگی باخته می دادند؟
 و باز چرا آن همه رهبران، کادرها، اعضا و هواداران احزاب و سازمان های انقلابی کمونیست و دموکرات طی آن سه سال در مبارزه با این نظام جهنمی که در پی استوار کردن نظام استبدادی دینی بود، جان باختند؟
 کسانی که کمونیست های مبارزه سال های 57 را متهم می کنند که آنها خمینی را سر کار آوردند و دنبال شعارهای دروغین ضد امپریالیستی اش افتادند، باید نگاهی خواه به همان رویدادهای دوران انقلاب و خواه به ویژه به حداقل سه سال مبارزه طبقاتی پس از آن بکنند تا ببینند که  کمونیست ها و مبارزینی که واقعا انقلابی بودند چگونه در تقابل با این نیروی ارتجاعی اینک حاکم شده قرار گرفتند و تا پای جان با آن مبارزه کردند.
هرمز دامان
نیمه دوم بهمن 99
 یادداشت ها
1-   خواننده این نوشته می تواند در مقاله ای به نام  مروری بر انقلاب دموکراتیک و ضد امپریالیستی 57 و پیآمدهای آن که ویراست تازه ی از آن در بهمن 98 در وبلاگ ما قرار گرفت و نیز مقاله ی چرا شاه و حکومت اش کمتر از خامنه ای و سران جمهوری اسلامی کشتار کرد؟ که در ماه گذشته در وبلاگ قرار داده شد، نکاتی در مورد انقلاب 57 و نیز قیاس دو رژیم استبدادی و مرتجع پهلوی و جمهوری اسلامی و نظراتی که در پیرامون آنها وجود دارد، بیابد.
2-   فساد خود شاه و برادرش غلامرضا و خواهرش اشرف زبانزد بود. این اشرف سردسته وارد کنندگان مواد مخدر و نیز تاجر سکس بود. وی گروه هایی را سازمان می داد که دختران زحمتکشان شهری و روستایی را فریب می دادند و پس از تجاوز به آنها، به فحشا و فساد می کشاندند.
3-   در این گونه فیلم ها همواره یک دختر یا پسر فقیر بود و یک دختر یا پسر پولدار. این جوان فقیر که با مادر و یا پدرش زندگی می کرد عموما بیکاره و یا بی خانمان، جیب بر، دزد و یا در گروه دزدان و قاچاقچیان بود و در سفره اش نیز چیزی جز نانی خشک و یا دیزی ای نبود( اکنون می گویند که« صد رحمت به وجود همان دیزی و مثقالی گوشت در آن، حال دیگر آن هم وجود ندارد!» و این فاجعه ای است که ارتجاع کنونی به وجود آورده است). فریب و دروغ بزرگ اینان آنجا رخ می داد که عاقبت قضیه، یا این موجود فقیر، دختر یا پسر فرد سرمایه دار و یا مالک فئودالی از آب در می آمد یعنی نسب اش به طبقات بالا می رسید، و به این ترتیب در آن طبقات پذیرفته می شد و یا دختر و یا پسر سرمایه دار و مالک فئودال پدر محترم شان را که کمی بد اخلاق و متکی به تفاوت جایگاه های طبقاتی بود با اشاره به فداکاری ها و جان نثاری های دختر یا پسر فقیر در راه منافع طبقات بالا( نجات سرمایه دار از مرگ با به خطر انداختن جان خود، به خطر انداختن جان خود برای دستگیری دزدان گاو صندوق سرمایه دار) مجاب می کرد با وی ازدواج کند، و به این ترتیب نیکبختی آن فرد فقیر رقم زده می شد. به راستی که اگر زمان شما بهشت بود و ایران به سوی آبادی و آبادانی پیش می رفت چرا باید در بیشتر فیلم فارسی های مورد تایید خودتان، این قدر فقر و بدبختی( و نیز اعتیاد و یا تجاوز و فحشا) وجود می داشت و رهایی از آن ها و شرایطی که آنها تحمیل می کنند، عموما می توانست با ازدواج و یا ایجاد رابطه با خانواده یک سرمایه دار یا مالک زمین به پایان رسد؟
4-   و همچنین به نقل از برخی از آنها که سلطنت طلب نیستند:«چهل سال... با این اوضاع اگر ما 22 بهمن را (عزای عمومی) اعلام کنیم خیلی بهتره» ( روزهای پس از 15 و 16 بهمن 99). 
5-   جایگاه این جریان در انقلاب 57- 56 در حد مبارزات روحانیون و طلاب مخالف دستگاه شاهی و مخالفت بخش هایی از دستگاه روحانیت و بخش هایی از بورژوازی تجاری بود و اینها لایه هایی از خرده بورژوازی سنتی شهری و روستایی را دنبال خود می کشیدند. این جایگاه و منافع، اولا با جایگاه و خواست های طبقات مردمی که اکثریت انقلاب کنندگان را تشکیل می دادند در تضاد قرار داشت گرچه در فرایند مبارزه تمامی طبقات و گروه ها در کنار یکدیگر قرار داشتند و رهبری انقلاب هم بنا به دلایل گوناگون به دست خمینی و همین روحانیون، طلاب و بورژوازی تجاری افتاد؛ و دوما در خود آن  جریان یعنی میان طلاب، روحانیون و لایه های خرده بورژوازی سنتی و بورژوازی تجاری تضادهای فراوان بروز کرد و بسیاری از مخالفین ارتجاع نوین در میان آنها در مبارزه با همین ارتجاع جان باختند. نکته مهم و اساسی این است که جایگاه آنها در انقلاب به هیچ وجه به آنها این اجازه را نمی داد که منافع  قشر خود و طبقه خود را که پا در گذشته و رو به گذشته داشت و نه رو به آینده واز این رو تحجر و پوسیدگی از آن می بارید، منافع کل انقلاب پندارند. از این رو آنها با جایگاه کوچک خود در انقلاب و به سبب سازش امپریالیست ها غربی با آنها، انقلاب را غصب کردند و نتایج آن را در خدمت تسلط خود گرفتند و دستاوردهای آن را از چنگ توده ها بیرون آوردند.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر