۱۴۰۰ فروردین ۱۴, شنبه

درباره ی اتحاد بر سر شعار« نه به جمهوری اسلامی»

 

درباره ی اتحاد بر سر شعار« نه به جمهوری اسلامی»
 
تا کنون شعارهایی که صرفا در فضای مجازی طرح شده اند و خواست متحد کردن مردم را پیرامون شعاری کلی داشته اند، به جز مواردی ناچیزهمچون اتحاد بر سر نفی حکم اعدام سه تن از جوانان بازداشت شده در مبارزات آبان 98 که به هر حال خواستی معین بود، بیشتر از آنکه ثمربخش باشند، فریبنده و گمراه کننده بوده اند.
طرح اتحاد بر سرشعار«نه به جمهوری اسلامی» نیز از آن جمله است. به ویژه این که این شعار به وسیله ی نمایندگان سیاسی سرمایه داران وابسته به امپریالیسم( سلطنت طلبان و جمهوری خواهان) و برخی لایه های حل شده در امپریالیسم غرب( و یا متمایل به آن) اصلاح طلبان حکومتی پیشین طرح شده است و ظاهرا بخش هایی از توده ای - اکثریتی ها با آن همراهی داشته و نیز لایه هایی از بورژوازی ملی ایران و خرده بورژوازی مرفه و میانی را نیز به دنبال خود کشیده است.
شعار مزبور از این نظر که شعاری صرفا نفی کننده و یا رد کننده ی( « نه به ...») آنچه که در حال حاضر موجود است و مجموعا سکوت در این باره که منظور از «نه به جمهوری اسلامی»، «آری به ...» چگونه حکومتی است و بنابراین عدم طرح مثبت ماهیت حکومتی که باید بیاید (که از نظر آنها حکومت سلطنتی و یا جمهوری وابسته به امپریالیسم است)، بافت طبقاتی نیروهایی که آن را طرح کرده و یا می خواهند پیرامون آن متحد شوند و همچنین ارزیابی غیر واقعی از نیرو و توانایی خود نه تنها گنگی و ابهام را دامن می زند، بلکه اساسا مردم فریبانه است.
 برای طبقات مردمی و به ویژه طبقه کارگر«نه به جمهوری اسلامی» و این که حکومت مستبد، متحجر و جنایتکار باید برود تنها نیمی از مساله است؛ نیمه ی دیگر و مهم تر آن این است که چه حکومتی و با چه ماهیتی باید برقرارگردد و برنامه ی طبقه کارگر برای جایگزینی این نظام مستبد دینی، استثمارگر و وابسته به امپریالیسم چیست.
در واقع هر گونه اتحادی باید بر مبنای برنامه ی مثبت نه تنها طبقه ی کارگر بلکه تمامی طبقات مردمی برای حکومت آینده و با خط و مرزهایی روشن صورت گیرد و نه زیر نام هایی کلی و صرفا منفی همچون «نه به جمهوری اسلامی». اینکه کدام طبقه و برنامه اش می تواند در عمل نقش راهبر تمامی طبقات مردمی را بیابد به وزن و نیروی طبقات در انقلاب، نقش عملی آنها در رهبری توده ها و استواری و توان پیگیری آنها در انقلاب بستگی دارد.
 تازه حتی زمانی که تعیین خواست هایی بسیار محدود که بتوان بر سر آنها بیشترین اتحاد را به وجود آورد، بنا به دلایل و گاه توجیهاتی، به جا و مناسب و به اصطلاح خورند برخی شرایط در جنبش مردم و طیف مخالفین حکومت  تشخیص داده شده و به عنوان  جنبه عمده ی شعارهای مرحله ای طرح گردد، این که کدام طبقات درون این اتحادها می توانند با یکدیگر متحد شوند، خط مشی سیاسی آنها و خلاصه برنامه های آنها چیست و بین این طبقات چه تضادهایی وجود دارد، باید برای شرکت کنندگان در این گونه اتحادها روشن باشد نه اینکه برعکس چنین مسائلی در پرده ابهام قرار گیرد و یا لاپوشی شود.
 شعار«نه به جمهوری اسلامی» معرف این است که تنها در مورد این «نه به...» حرف بزنید و بر سر آن متحد شوید، زیرا اگر در مورد چیزی دیگر صحبت کنید، به جای پیوستگی و اتحاد، جدایی و افتراق به وجود می آید! به این ترتیب و در معنای ماهوی خود، هم موانع و ضعف های موجود برسر یک اتحاد واقعی بین طبقات مردمی خلق ایران در سایه قرارگرفته، بی اهمیت قلمداد گشته و یا در مرحله کنونی حل ناشدنی دانسته می شود و هم به این وسیله و بنا به این در سایه قرار گرفتن و یا حل ناشدنی دانستن، سر و ته قضایا با یک «نه» گفتن پایان یافته و به این وسیله آنچه باید برقرار گردد مبهم و در واقع ریاکارانه به عنوان بخش اکنون بی اهمیت قضیه قلمداد می گردد.
بر وجوهی مانند لاپوشانه، ریاکارانه و مردم فریبانه تاکید می کنیم. زیرا هدف طراحان و دنبال کنندگان این شعارها ماهیتا تداوم بخشیدن به وضع کنونی و ضعف ها و موانع موجود بر سر اتحاد طبقات خلقی است و استفاده از این موقعیت برای تحمیل رهبری خود بر این طبقات.      
به ما گفته می شود واقع گرا باشید!
این میان ممکن است گفته شود که رجوع شما به طبقه ی کارگر و طرح هایی از آن زمره که برای اتحاد بین طبقات مردم در سر دارید برای چنین اتحادی صرفا طرح هایی ذهنی گرایانه و به دور از شرایط واقعی کنونی جامعه است:
 «نگاهی به شرایط عینی بیندازید، طبقه کارگر شما درگیر مبارزات پراکنده ی صرفا اقتصادی و صنفی است و حتی در این مبارزات، تشکیلات صنفی و اتحاد به درد بخور و مستحکمی میان خودش ندارد چه برسد به اتحاد با دیگر طبقات. این طبقه اساسا از مبارزات سیاسی به دور است چه برسد به اشکال متحدانه آن و از آن بیشتر اتحاد سیاسی با دیگر طبقات نزدیک به وی مانند کشاورزان. با این تفاصیل سخنان شما درباره چنین برنامه ها و اتحادهایی جز هیاهوی پوچ و توخالی چیز دیگری نیست و جز اینکه مانع اتحاد کنونی شود نتیجه دیگری ندارد.»
آنها می افزایند:
« شما نباید به این دلیل که آنچه آرزوی شما است درحال حاضر وجود ندارد و عجالتا به این زودی ها هم به وجود نخواهد آمد، آنچه را که در حال حاضر ممکن و قابل حصول است و گامی است در جهت پیشرفت مبارزه علیه حکومت جابر کنونی و سرنگونی آن، تخطئه کنید!» 
راست است که در این سخنان تا آنجا که در آنها در مورد وضع کنونی طبقه کارگر و اتحاد طبقات خلقی صحبت می شود، حقیقتی وجود دارد! اما آیا این حقیقت، ما را موظف به تمکین به شرایط موجود و تسلیم می کند و یا اینکه برعکس موظف به تلاش برای رفع موانع، مشکلات و ضعف ها و این که آنچه اکنون واقعیت نیست، واقعیت بشود.
تحلیل انگیزه های تدوین شعار« نه به جمهوری اسلامی» به عنوان رکن اتحاد
اکنون به جای شعارهایی روشن برای مرحله ی کنونی و خواست ایجاد جبهه ای متحد از طبقات مردمی پیرامون آنها از جانب نیروهای خلقی، شعارهایی مانند« نه به جمهوری اسلامی» از جانب طبقات ضد خلقی پیش کشیده می شود تا مثلا از نظر کسانی که پا پیش گذاشته و آن را طرح کرده اند، شعاری طرح شده باشد که می تواند بیشترین اتحاد را- و در درجه نخست بین خلق و دشمنان خلق - به وجود آورد.
باید دید که چنین شعارهایی بر مبنای نفی کدامین شرایط طرح می شوند:
عدم پذیرش جمهوری اسلامی و نفرت عمومی همه طبقات ذینفع از آن
در اینجا گویا و به این دلیل که طبقات مخالف جمهوری اسلامی در عرصه ی واقعی متحد نیستند، قرار است در نظر بین تمامی طبقات اتحادی به وجود بیاید.
طبقات اجتماعی مورد بحث این ها هستند:
 طبقه ی کارگر، طبقه ی کشاورز(یا دهقان)، لایه های گوناگون طبقه ی خرده بورژوازی، بورژوازی ملی و بورژوازی کمپرادور وابسته به امپریالیسم.
 در دوران کنونی بین دو طبقه ی بورژوازی ملی و بورژوازی کمپرادور یک لایه شکل گرفته است که دیر یا زود باید به یکی از دو صف خلق و ضد خلق ملحق شود. اگر از برخی اصلاح طلبان بریده از جمهوری اسلامی بگذریم که به شعارهایی روی آورده اند که بیشتر نشان دهنده ی گرایش های طبقاتی لایه های پایین بورژوازی ملی، خرده بورژوازی مرفه و میانه است، باید بیشتر آنها را در لایه ی بین بورژوازی ملی و کمپرادور جای داد.
البته همچنان که در بالا اشاره کردیم بخش هایی از آن ها با رفتن به آغوش امپریالیسم عملا تبدیل به بلندگوهای آن شده اند و مشکل که آنها را بتوان نیروهایی جدیدی به شمار آورد که به این دلیل که با لایه هایی از قدرت در ایران پیوند دارند و بنابراین قدرت شان بیشتر از سلطنت طلبان سابق است، امپریالیسم قرار است روی آنها جداگانه حساب بازکند. اینها عملا در اتحاد با سلطنت طلبان و سرمایه داران کمپرادور سابق قرار گرفته اند و از نظر امپریالیست ها یک گروه را تشکیل می دهند.
 از نقطه نظر سیاسی و حداقل در حرف، این اتحاد، مرتجعین و استبداد طلبان وابسته به امپریالیسم( سلطنت طلبان و جمهوری خواهان)  لایه هایی از لیبرال ها، طیفی از نیمه لیبرال - نیمه دموکرات ها و بالاخره شبه چپ های توده ای- اکثریتی و ترتسکیست را شامل می شود.
اپوزیسیون نامتحد و از هم پاشیده
این شاید یکی از مهم ترین دلایل برای طرح چنین شعارهایی است. عدم انسجام و ناهمگونی اپوزیسیون ایران و ناتوانی تقریبا مطلق آن برای اتحادهایی حتی بسیار کوچک و بر سر مسائلی بسیار ابتدایی، توجیه کننده ی شعاری است که ظاهرا دسته های مزبور بر سر آن توافق دارند.
گفته می شود که حال که ما نمی توانیم که بر سر آنچه که قرار است پس از جمهوری اسلامی برقرارگردد، متحد شویم حداقل می توانیم بر سر خود رفتن جمهوری اسلامی که همه خواهان آن هستیم، متحد شویم.
در واقع مسائلی از قبیل گروه گرایی( سکتاریسم) و فراکسیون بازی در اپوزیسیون که تنها شامل چپ ها و شبه چپ ها نمی شود و به نسبت های گوناگون شامل تمامی جریان های سیاسی می گردد تنها بیانگر وجود مسائلی از گونه ی فرقه گرایی نیست- که به جای خود مساله ای بسیار مهم است و نشان از یک مشکل تاریخی است- بلکه در عین حال بیانگر منافع متضاد طبقاتی بین لایه های سرمایه داران ملی، سرمایه داران کوچک و لایه های خرده بورژوازی مرفه است.
از سوی دیگر میان اپوزیسیون سرمایه داران وابسته به امپریالیسم دو طیف اصلی سلطنت طلب و جمهوری خواه نیز به دسته های درونی متضادی تقسیم می شوند. برای همین هم هست که حتی این لایه ها طی حداقل ده بیست سال اخیر که نسبتا فعال شده اند با وجود پشتیبانی امپریالیست ها از آنها و این همه امکانات نتوانسته اند اتحاد به درد بخوری میان خودشان ایجاد کنند. امر مزبور شامل شبه چپ های وابسته به امپریالیسم غرب مانند طیف کمونیسم کارگری و در کل حکمتی - ترتسکیست  و همچنین دارودسته های رویزیونیستی و خروشچفیستی نیز می گردد. بیشتر اینها نیز مشمول همین امر بوده و همواره در حال تقسیم به دسته های جدیدتری بوده اند.
ارزیابی نمایندگان سرمایه داران وابسته به امپریالیسم از شرایط کنونی جنبش مردم
 به نظر می رسدکه به جز مساله ی عدم اتحاد در صفوف مخالفین، دو مساله بنیان طرح این شعار از جانب طرح کننده گان آن و به ویژه سلطنت طلبان و جمهوری خواهان وابسته به امپریالیسم باشد.
 یکم: تحولات سیاسی امریکا
 در این خصوص شکست ترامپ و حزب جمهوری خواه در انتخابات و پیروزی بایدن و حزب دموکرات می تواند یکی از دلایل اساسی پیش کشیدن این شعار باشد.
به این مساله می توان از دو سو نگریست: یکی اینکه گروه های وابسته به امپریالیسم با طرح این شعار و امکان گسترش آن درون احزاب و سازمان های مخالف کنونی و سپس جامعه ایران و به اصطلاح خود را به مثابه  نیرویی سیاسی طرح کردن، وضع را به گونه ای تغییر دهند که دولت بایدن روی آنها حساب باز کند. در سال های گذشته این جریان ها به ترامپ و حزب جمهوری خواه امید بسته بودند، اکنون و با رفتن ترامپ، می خواهند از نظر بایدن و حزب دموکرات آمریکا هم نیرویی به شمار آیند و دولت کنونی آمریکا امید به این ها ببندد و روی آنها سرمایه گذاری کند.
 وجه دوم آن: آنها می خواهند که با به شمار آمدن به مثابه یک نیروی سیاسی تاثیرگذار، در مسیر سازش بایدن و حزب دموکرات با جمهور اسلامی، اختلال به وجود آورند و وی را از آن منع کنند؛ امری که از روندهای جاری رابطه بین بایدن با جمهوری اسلامی چندان به نظر نمی رسدکه محتمل باشد.(1)
دوم: شرایط درونی جنبش مردم ایران
 این وضع نیز دو وجه بارز دارد:
یکم: شرایط درون جنبش عمومی مردم ایران
 این شعار گویا با عنایت به وضع نابسامان طبقات اجتماعی، عدم آگاهی عمومی آنها، فقدان تشکل های سیاسی واقعی در جامعه و نبود یک نیروی سیاسی با نفوذ درون طبقات خلق که بتواند در شرایط کنونی تاثیر گذار باشد و مردم را گرد خود جمع کند و به اصطلاح مطالعه و ملاحظه ی وضعیت واقعی جنبش کنونی، ترسیم شده است.
و دوم: متکی است به برخی تمایلات درون برخی لایه هایی خرده بورژوازی مرفه و میانی ایران.
 تکیه این تمایلات به توجه لایه هایی از مردم به کنش های فرهنگی و تفریحی سلطنت طلبان و برنامه های تلویزیون های آنها است و همچنین تا حدودی به برخی شعارهای داده شده درون راهپیمایی ها مانند«رضا شاه روحت شاد».
در مورد شعار مزبور که گاه و بیگاه اینجا و آنجا داده شد و تا حدودی این احتمال هست که به وسیله ی عناصر وابسته به سلطنت به درون این راهپیمایی برده شده باشد، بسیار بیشتر از آنکه گرایش به سلطنت طلبان وابسته به امپریالیسم و نظام شاهی پیشین را نشان دهد، خواست حضورفرد قدری علیه آخوندها را در عرصه سیاست نشان می دهد. یعنی این لایه های حامل این گرایش خواهان آن هستند که همچنان که رضا خان به زور برخی تغییرات را که آخوندها با آنها مخالف بودند به وجود آورد(از جمله برداشتن حجاب زنان) و در برخی زمینه ها با مذهب درافتاد و قدرت آخوندها را تضعیف و خودشان را اینجا و آنجا تحقیر کرد، فردی مانند وی بیاید که با زور از پس آخوندها برآید، بساط آنها را برچیند و تحقیرشان کند.( البته رضا خان با آخوندها تنها در نیفتاد بلکه در عین حال از آنها و مذهب به نفع تداوم و بقای حکومت خویش استفاده کرد. کاری که پسرش نیز انجام داد).
 شعار بالا گر چه تک و توک جاهایی طرح شده، با این وجود طرح آن در همین حد هم، نشانگر ضعف این لایه ها در اتکا به نیروی خود را نشان می دهد و نیز نشانگر عدم اعتقادشان است به نیروی طبقات مردمی دیگر. می توان گفت که این لایه ها پشت این شعار و رضاخان پنهان می شوند تا ضعف طبقاتی و توان عملی خود را بپوشانند. آنها همچنین می خواهند خواست خود را به بقیه طبقات به ویژه کارگران و زحمتکشان که به هیچ وجه با این شعار همراه نبوده و نیستند دیکته کنند. از این ها گذشته، بیان چنین شعارهایی تا آنجا که بتوان رضاخان را به پسرش و دوران سلطنت محمدرضا پهلوی وصل کرد و آنها را به هم ربط داد، بیانگر دلتنگ شدن این لایه های خرده بورژوازی برای زندگی گویا «بی دغدغه» شان در آن دوران( دورانی که قهرمان منتقد حکومت این لایه ها،« آقای مربوطه» در سریال تلویزیونی ای به همین نام بود)می باشد.  
 شرایط درون مخالفینی مانند سرمایه داران ملی و نیز گروه های نماینده خرده بورژوازی مرفه و میانه  که عموما زیر نام سوسیالیست و ... فعالیت می کنند از علل دیگر طرح این شعار است. از نظر طراحان این شعار، از هم گسیختگی های درونی این جریان ها، مانع از آن می گردد که اینها بتوانند  رهبری اپوزیسیون را کسب کنند و بنابراین با طرح چنین شعارهایی آن می توانند که چنین جریان هایی را نیز با خود همراه کنند.
بنابراین خلاء های مزبور و این که خلاء مزبور می تواند به وسیله آنها پرشود، جریان های مورد بحث را که دارای بیشترین امکانات مالی و نیز تبلیغی و ترویجی( همچون تلویزیون و شبکه های اینترنتی) هستند ترغیب کرده است تا چنین شعارهای فرصت طلبانه ای را طرح کنند و تلاش کنند از آب گل آلود ماهی بگیرند و خودشان را به عنوان سکانداران جنبش طرح و اگر توانستند تحمیل کنند.
برنامه های پشت طرح این شعار
به طور کلی حضرات سلطنت طلب و دیگر جریان های ذینفع امید دارند که با طرح شعار مزبور( و همچنین هوارهایی تازه بر سر جمهوری خواه شدن جناب رضا پهلوی که قرار بوده نقش یک شوک را در جنب این شعار بازی کند) جای پایی درون اپوزیسیون و از این راه جنبش های مردم ایران به دست آورند و در صورت بروز این جنبش ها، با طرح گزینه ی خود یعنی حکومت بعدی از بالا، به حکومت وابسته به امپریالیسم دیگری جامه ی عمل پوشانند.  
موانع پیشرفت این شعار در عمل
آنچه که تحقق این برنامه را در عمل مشکل می کند این است که جنبش های کنونی در ایران تا آنجا که پای مبارزه ی عملی در میان است عموما به وسیله طبقات زحمتکش به خصوص طبقه کارگر و لایه های پایین خرده بورژوازی پیش رفته است. لایه های میانی و مرفه خرده بورژوازی و بورژوازی ملی عموما درگیر مبارزات مسالمت آمیز و رفرمیستی بوده اند که به وسیله اصلاح طلبان حکومتی رهبری شده اند؛ در شرایط کنونی هم آن نیروی سیاسی ای (و از جمله همان اصلاح طلبان حکومتی) که بتواند این مبارزات را پیش ببرد وجود ندارد و هم اساسا چنین مبارزاتی بی حاصل قلمداد شده و طرد شده اند.  
بنابراین در عرصه عملی ما با جنبش هایی طرف هستیم که تکامل یافته و رادیکال شده ی مبارزات اصلاح طلبانه 1376 تا 1388 بوده اند. یعنی دو جنبش بزرگ آبان 96 و دی ماه 98. جا پا پیدا کردن عملی در این جنبش ها برای سلطنت طلبان و جمهوری خواهان وابسته به امپریالیست ها و نوچه های ترتسکیست آنها و نیز اصلاح طلبان حکومتی که پناه به امپریالیسم برده اند و همچنین از توده ای - اکثریتی ها و ترتسکیست ها کار ساده ای نیست. تا آنجا هم که طبقه ی کارگر و دیگر طبقات دست به مبارزه انفرادی می زنند، گرایشی به این جریان ها دیده نمی شود و نامی از آنها در میان نیست( برای نمونه می توان به مبارزات کارگران هفت تپه، اهواز و اراک نگاه کرد).  
چنانچه این شعار نه از زاویه طبقات وابسته به امپریالیسم بلکه از زاویه ی طبقات خلقی یعنی نمایندگان سرمایه داران ملی و خرده بورژوازی نگریسته شود، باز هم نوعی تمکین به این وضعیت  و ناتوانی خود را پوشیدن و خود را تبرئه کردن است و هم آن را تداوم بخشیدن.
روشن است که اگر حتی چنین شعاری بتواند اتحادی در فضای مجازی به وجود آورد جز آنکه این اتحاد بیشتر یک دلخوشکنک و گاه حتی فریب دادن خود- اگر در برخی از آنها که این شعار را پیش کشیده اند صداقتی باشد- خواهد بود، در عین حال چنین اتحادی نه اتحاد واقعی طبقات در عرصه ی عمل بلکه اتحادی صوری و شکننده خواهد بود و بنابراین نمی تواند جای اتحاد در مبارزه عملی در میدان واقعی مبارزه را گیرد. نیاز واقعی نمایندگان سیاسی چنین طبقاتی این است که دنبال این های و هوی های مریدان امپریالیسم نیفتند. با شناسنامه سیاسی خود وارد اتحاد شوند و برنامه ی روشن داشته باشند.
 هرمز دامان
نیمه نخست فروردین 400    
یادداشت ها
1-   دولت آمریکا سعی در پیش بردن پروژه سازش با جمهوری اسلامی دارد و گام هایی نیز برداشته اند و به نظر می رسد که بیش از آن نیز برخواهند داشت.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر