۱۳۹۹ بهمن ۱۹, یکشنبه

اوضاع سیاسی ایران در آستانه ی سالگرد انقلاب دموکراتیک بهمن57

 
 اوضاع سیاسی ایران در آستانه ی سالگرد انقلاب دموکراتیک بهمن57
  
انقلابی بزرگ و حکومتی حقیر
اکنون 42 سال از انقلاب تاریخی توده های مردم ایران علیه رژیم بوروکرات - کمپرادورهای پهلوی می گذرد. هر چقدر که آن انقلاب  سرزنده و شاداب و گسترده و بزرگ بود، حکومتی که پس از آن بر سرکار آمد تهی از زندگی و متحجر و خوار و حقیر بود و هر چه گذشت این مرده گی و تحجربیشتر و این حکومت خوار و حقیرتر شد، چندان که می توان گفت آنچه به عنوان حکومت پس از انقلاب بر کار آمد و توانست دزد انقلاب باشد و تمامی دستاوردهای انقلاب را از توده ها پس بگیرد کاملا در تضاد با خواست ها و اهداف ماهوی انقلاب بوده و نه تنها در شأن سرفرازی آن نبود بلکه درست در مقابل این سرفرازی و بزرگی قرار داشت.
فرایند تکامل جمهوری اسلامی عبارتند بوده از فرایند تمرکز قدرت حاکمه در دست ارتجاعی ترین و کثیف ترین باندهای حاکم. فرایند تکامل تمامی اجزاء این حکومت به دسته ی مال خوران، اختلاس گران، دزدان و جنایتکارانی که جز به منافع حقیر مشتی موجود جاه طلب تا مغز استخوان متحجر فکر نمی کنند و راهی برای حفظ و بقای خود جز از راه کشتار و سرکوب خلق و جنایت از پس جنایت نمی شناسند.
 فرایند تکامل وضع تمامی طبقات مردمی از طبقه کارگر تا کشاورزان و لایه های خرده بورژوازی عبارت بوده از افتادن در مغاک فلاکت و بدیختی اقتصادی و دست و پا زدن برای زنده ماندن از یک سو و فرایند تکامل روحیه ی مردمی که تا حدودی امید داشتند که حکومت خمینی و مرتجعین پس از وی کاری برایشان بکند، تا مردمی که اکنون نه تنها هیچ گونه امیدی به این حکومت ندارند بلکه عمیقا از آن نفرت و کینه داشته، در مقابل آن قرار گرفته و تلاش های مداومی داشته اند که آن را از سر راه خود بروبند.
 بر چنین مبنایی، به همان میزان که به مرور مردم ایران نسبت به عموم کنش های حکام کنونی بی علاقه و بی تفاوت شده اند - و بی تفاوت نه به معنای پذیرش وضع موجود و بی تفاوت نسبت به آنچه بر سرشان می آید، بلکه بی تفاوت به معنای بی ارج و بُرد شدن تبلیغات کورکننده ی حکومت مذهبی در تمامی وجوه آن- و از جمله فراخوان های آن را برای شرکت در انتخابات به هیچ می شمارند، از آن سر نیز، برای باندهای حاکم بر جمهوری اسلامی یعنی خامنه ای و دفتر و دستک اش به کلی بی تفاوت شده است که آیا میان مردم پایه ای دارند و یا خیر و آیا مردم آنها را می پذیرند و یا خیر. همچنان که می دانیم در حالی که مردم نسبت به آخرین انتخابات مجلس بی تفاوت شده بودند و در آن شرکتی نداشتند، به همان سان گویی سران این حکومت به حاصل انتخاب خودشان اهمیت می نهند و کاری به آن ندارد که آیا مثلا مردم این نمایندگان مجلس را انتخاب کرده اند و یا اینها را خود گزیده اند و به مجلس فرستاده اند. در تمامی اقدامات حکومت این بی تفاوتی و بی ارجی مردم را در نزدشان می توان دید( کشتار مردم در آبان 98، مرگ و میر وحشتناک مردم در اثر بیماری کووید 19 و حکایت خرید واکسن کرونا و...). آنان به آنچه می خواستند رسیده اند و اکنون و از دیدگاه خودشان روز از روز بیشتر می رسند و برای آنها این اهمیت و جایگاهی ندارد که مردم درباره شان چگونه می اندیشند.آیا مال پرست و فاسدند یا نیستند؛ آیا متحجر ند یا نیستند و آیا جنایتکارند یا نه؛ از دیدگاه آنان مردم مجبورند آنها را تحمل کنند و اگر مردم طاقت شان طاق شد و دست به عملی برخلاف خواست و منافع آنها زدند و بقای آنها را تهدید کردند، آنها می خواهند این تحمل کردن خودشان را به زور سر نیزه و سلاح و به گلوله بستن، به مردم بقبولانند.
 بدین ترتیب دو گرایش اساسی متضاد در تکامل اوضاع جاری عبارت است از جدایی توده های مردم به ویژه طبقه کارگر و زحمتکشان شهری و روستایی و نیز لایه های گوناگون خرده بورژوازی از قدرت مذهبی حاکم از یک سو و جدایی  قدرت حاکمه از مردم از سوی دیگر. صف آرایی دو قطب مخالف در مقابل یکدیگر.
«دولت جوان حزب اللهی»
حرکت کنونی باند حاکم جمهوری اسلامی یعنی باند خامنه ای و شرکا عبارت است از حرکت به سوی محدود کردن هر چه بیشتر دایره حرکت یا چرخش در حکومت و به اصطلاح استوار کردن آن بر مبنای حاکمیت باندهایی محدود از جناح مسلط طبقه ی حاکم.
آنچه به نام«دولت جوان حزب اللهی»(که قرار است در سال 1400 و پس از انتخابات ریاست جمهوری روی کار بیاید) نخست به وسیله خامنه ای عنوان شده و سپس هر روز بیشتر از روز پیش به وسیله مشتی از آخوندهای کاسه لیس و دیگر افراد مرتجع نزدیک به دفتر رهبری در بوق و کرنا شده است، چیزی نیست جز محدود کردن قدرت طبقه حاکم در حدود یک جناح از طبقه حاکم و یک باند از یک جناح از باندهای گوناگون آن جناح.
این حرکت به آن دلیل صورت می گیرد که یک باند متحد و منسجم  از یک جناح بر کشور حکومت کند و بقیه ی باندهای جناح حاکم از وی تبعیت کنند و یا به تبعیت از وی مجبور شوند.
 آنچه به عنوان روی کار آمدن دولت جوان حزب اللهی و در واقع تا حدودی و یا عمدتا سپاهی ها و یا دولت سپاهی یا نظامی( با احتمال رئیس جمهور شدن یکی از سران پاسداران) مطرح است، گسترش بیشتر دایره حکومت سران سپاه پاسداران و یا باندهای حاکم بر آن و یا مرتبط با آن و نزدیک به آن از دستگاه قانونگذاری یا مجلس شورا به دستگاه اجرایی است( باند خامنه ای دستگاه قضایی را همواره در دست داشته است و دارودسته ی حاکم بر آن همکار همیشگی رهبری و سپاه پاسداران بوده است). چنین فرایندی از دیدگاه خامنه ای و سران دفتر وی عبارت است از یگانه کردن دستگاه حکومتی و ایجاد یک وحدت درون طبقه ی حاکم بر مبنای تسلط یک باند از یک جناح بر باندهای دیگر آن جناح و تسلط یک جناح بر دیگر جناح های طبقه ی حاکم. این امر قرار است ثبات نسبی و برای مدت درازی را برای طبقه ی بوروکرات – کمپرادور حاکم بر جمهوری اسلامی تامین کند.
 از سوی دیگر اگر این دولت جوان حزب اللهی یک دولت پاسدار یا بخشا پاسدار باشد این دولت تنها یک باند از جناح مسلط طبقه حاکم را مسلط تر نمی کند، بلکه قرار است وضعیتی به وجود آورد که حداقل تنفس اقتصادی( برای آن سرمایه داران بخش خصوصی که در عرصه ی اقتصاد کار می کنند)، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی نیز به محدودترین اشکال خود تنزل یابد. به عبارت دیگر استبداد مذهبی - نظامی جای استبداد مذهبی حاکم را بگیرد یا به گونه ای دیگر استبداد به حدود نهایی خود از هر جهت تکامل یابد.
 شکی نیست که این دولت جوان حزب اللهی چنانچه به قدرت برسد، برنامه های اقتصادی، سیاسی و فرهنگی تازه ای در آستین خود دارد که قرار است تحقق بخشیده شوند. جدا از انحصار طلبی اقتصادی و سیاسی که تکامل بیشتری خواهند یافت، وجه فرهنگی آن شامل منحصر کردن تاریخ مردم به تاریخ دینی مردم و آن هم تاریخ دین اسلام و منحصر کردن تاریخ دینی مردم به مذهب حاکم پس از صفویه یعنی به مذهب شیعه اثنی عشری است. به عبارت دیگر سلاخی تاریخ مردم این سرزمین و محدود کردن آن به تاریخ پس از اسلام و تمامی ویژگی های جانبی آن. تبدیل ایران به گورستان؛ بی تحرکی و بی صدایی.    
سه برنامه ی اساسی برای به وجود آوردن ثبات نسبی
از نظر باند خامنه ای و دفترش و نیز شرکایش یعنی سران سپاه پاسداران برای پیش برد چنین برنامه ای سه اقدام بسیار اساسی نیازمند است:
الف - تصفیه ی بخش مسلط طبقه حاکم از باندهای ریز و درشت دزد:
برای اینکه طبقه ی حاکم بتواند وضعیت خود را ثبات بخشد، باید تناسب معینی در میان سلسله مراتب طبقه حاکم- یعنی سرمایه داران بوروکرات – کمپرادور مذهبی حاکم - در تسلط اقتصادی عادی و جاری، چپاول، زدو بندها، اختلاس ها و دزدی ها، رشوه گیری ها و فسادها باشد. نمی توان هر باندی و هر دسته ی متحدی را در شریان های اقتصادی جاری و ارگان های حاکم و ادارات  بزرگ و کوچک اجازه داد که از موقعیت خود استفاده کرده و دزدی و اختلاس و پشت هم اندازی کند و فساد به بار بیاورد. این رشته ی تمرکز آن را از هم می گسلد، کار حکومت را مشکل می کند و بقای آن را تهدید می کند. برای همین یکی از دو وظیفه ی مهم جناب رئیسی جلاد که در حال حاضر ریاست دستگاه قضایی را به عهده دارد، عبارت است از پاکسازی طبقه ی حاکم از باندهای ریز و درشتی از جناح های مختلف که همه می خواهند همان قدر بخورند که دیگری و جناح و باند حاکم می خورد.
از نظر باند خامنه ای و در ابعادی گسترده تر جناح وی می باید سلسله مراتب معینی در تسلط بر شریان های اقتصادی و چپاول مردم در میان طبقه حاکم پدید آید و هر باند و دسته به فراخورجایگاه و موقعیت خود اختلاس کند، بدزدد و بخورد و  خان خانی و فعال مایشایی هرگروه و باندی برای خود نباشد. یعنی در زدو بندها و دزدی ها و اختلاس ها سلسله مراتب قدرت رعایت شود؛ چیزی مانند زمان شاه سابق و رژیم سلطنتی وی از بالا و باند حاکم به باندهای کوچک تر.
در واقع این دسته های و گروه های فعال مایشاء با بی توجهی به عواقب زدو بندها، بالا کشیدن اموال عمومی، دزدی ها، رشوه گیری ها و اختلاس های شان شرایط و موقعیت کلی طبقه حاکم را وخیم و تلاش آن را برای بقا به هم می زنند. بخش مهمی از دستگیری های باندهای اختلاس گر، رشوه گیر و مال دزد را در دستگاه های حاکم و نیز «سرمایه داران» خصوصی فعال در عرصه ی اقتصاد که بیشتر آنها به همین باندها تعلق دارند باید بر همین مبنا تفسیر کرد.
از سوی دیگر این دسته ها و باندها چنانچه زیاده تر از معمول گسترش یافته باشند و در هر سوراخ و سنبه ای از دستگاه های مختلف حاکم وجود داشته باشند و نیز کنترلی بر آنها وجود نداشته باشد و به اصطلاح هر کی به هر کی باشد، به مرور از نظر اقتصادی قدرتمند می شوند و به تدریج و آهسته آهسته در پی ارتقاء قدرت اقتصادی خود به قدرت سیاسی خواهند بود و آنگاه که قدرتی یافتند در مقابل باند حاکم قد علم می کنند و سهم بیشتری از قدرت می خواهند. و این است که بحران پشت بحران در دستگاه های حکومتی از مجلس گرفته تا دستگاه اجرایی و قضایی و نیز دستگاه های اطلاعاتی و نظامی به وجود خواهد آمد. براستی مگر باند احمدی نژاد چه می خواست. بقیه نیز همچون او و باندش خواهند شد، اگر چه اکنون ممکن است کوچک باشند و یا به نظر رسند.
ب- سرکوب مبارزان و فعالان اجتماعی و سیاسی
این وظیفه که می توان آن را وظیفه ی تصفیه ی درونی طبقه ی حاکم و نشاندن هر کس به جای خویش بر مبنای برنامه ی خامنه ای و سپاه پاسداران اش نام نهاد، باید با وظیفه ی دیگری کامل شود که می توان آن را وظیفه ی تصفیه  بیرونی نام نهاد و آن عبارتند از پاک کردن جامعه از تمامی جریان های سیاسی ای که از نظر خامنه ای و شرکا مبارزه در راه حقوق مردم را پیش می کنند و علیه دستگاه حاکم هر نوع تحرک و فعالیتی را از خود بروز می دهند خواه فعالیت لیبرالی باشد و خواه دموکراتیک و یا کمونیستی. برای اینکه حکام کنونی بتوانند میخ خودشان را برای چندین دهه ی متوالی  به زمین بکوبند و بدون دغدغه و با خیال راحت حکومت کنند، باید جامعه را از وجود فعالان اجتماعی و سیاسی پاک کنند. آنچه ما در یکی دو سال اخیر در جامعه با آن روبرو هستیم گسترده شدن بازداشت های فعالان اجتماعی و سیاسی، زندانی بریدن های دراز مدت و به اصطلاح بالا بردن هزینه ی فعالیت اجتماعی و سیاسی علیه حکومت و بالاخره احکام پی درپی برای اعدام است. این احکام در مناطقی مانند کردستان، بلوچستان و خوزستان برای فعالین حقوق خلق های زیر ستم به کرات و شدیدتر است.
 روند مزبور در پی بروز جنبش هایی پی درپی در سال های 88 ، 96 و 98 به راهبرد اساسی حکومت تبدیل شد و البته تنها شامل فعالان جوان و میانسال در این جنبش ها نشد بلکه به  فعالینی که دامنه تحرک شان بسیار محدود بود گسترش یافت. از نظر باند خامنه ای و شرکا این روند باید تا حاکم کردن سکوت قبرستانی بر جنبش توده ها تداوم یابد.
پ- نیاز به برقراری روابط عادی با امپریالیسم غرب
برای برقراری ثبات، جناح مسلط نیاز به عادی سازی روابط خارجی خود به ویژه با امپریالیسم غرب دارد. این جناح با ساختاری اقتصادی روبرو است که وابسته به امپریالیسم غرب است و بنابراین خواه وضعیت عینی اقتصادی را در نظر گیریم و خواه علائق و تمایل درونی آن را، به جز در شرایط اضطراری که حکومت خامنه ای، به اجبار و به عنوان یک بازی در میان قدرت ها و واکنش به محدودیت های امپریالیست های غربی، به سوی کشورهای شرقی رانده می شود، گرایش به سوی امپریالیسم غرب است و نه شرق؛ گرچه اکنون و در عرصه های سیاسی گرایش به شرق یعنی به روسیه و چین و کوبا و ... عمده است اما این عمده گی تا کنون بدان حد پیش نرفته که چرخشی اساسی صورت گیرد و اقتصاد ایران وابسته به روسیه و چین شود و کشوری شود مانند عراق و سوریه و لیبی در گذشته و یا کره شمالی و کوبای  گذشته و کنونی ... اشاراتی که اغلب نمایندگان پاسدار مجلس به دولت بایدن کرده اند که وی باید با دولت( به معنای دستگاه اجرایی) بعدی وارد مذاکره شود نه با دولت کنونی، زیرا جناحی که اکنون دستگاه اجرایی را دارد کاره ای نیست، بر این پایه است. در خصوص این گرایش بد نیست که اشاره کنیم که تمامی فک و فامیل  و اقوام سران حاکم بر جمهوری اسلامی که از ایران بیرون رفته اند، تقریبا به طور مطلق، تحصیل، فعالیت اقتصادی و کلا زندگی در غرب را به  تحصیل و زندگی در کشورهایی مانند روسیه و چین و کشورهایی از این گونه را ترجیح می دهند و تنها کسانی به  این گونه کشورها می روند که فعالیت اقتصادی و یا مسئولیت سیاسی ویژه ای دارند.
نمونه های حکومت برای جناح خامنه ای
نمونه های پیش رو برای جناح خامنه ای نمونه ی شوروی در دوران حکومت مستبد خروشچف و برژنف و نیز نه به تمامی اما تا حدودی روسیه ی پوتین، دولت مستبد طبقه ی سرمایه دارحاکم بر چین رویزیونیستی و سرمایه داری کنونی،  دولت مستبد طبقه سرمایه داران دولتی حاکم بر کره شمالی و حکومت هایی از این گونه است؛ گر چه اینها هیچ کدام حکومت های نظامیان نبوده و نیستند. به ویژه آرزوی نهانی و نهایی جناح خامنه ای برقراری ثباتی از نوع حکومت مستبد کره شمالی بر کشور و تداوم بیش از نیم قرنی این حکومت است؛ البته اگر آرزوی وی و جناح اش را تسلطی همچون تسلط دویست ساله ی خلفای عرب بر ایران، و از آن هم بیشتر ندانیم!  
تضادهای درونی پایان نیافتنی
آنچه تا کنون اشاره کردیم تصوری است که جناح حاکم از امکان یکدست شدن خود و روبراه کردن مسائل  درونی و بیرونی دارد، اما آنچه طی چهل و دو سال اخیر گذشته است( و کلا تاریخچه ی این حضرات حداقل از مشروطیت به این سو) نشان از آن دارد که این حکومت نمی تواند وحدت درونی خود را تامین کند، حتی اگر این وحدت درونی تنها شامل حکومتی از پاسداران باشد؛ یعنی مثلا به طور یکجا  به ویژه همچون نمونه های آمریکا مرکزی و جنوبی، حکومتی از نظامیان به وجود بیاید.
مروری بر تضادهای به وجود آمده خواه در خود سپاه پاسداران و تصفیه های مداوم آن از سران ناراضی و یا جورنشده با خامنه ای و شرکا و نیز تضاد میان پاسدارانی که لباس نظامی را کنار گذاشته و با کت و شلوار وارد دستگاهای قانون گذاری و دولتی و دیگر دستگاه های حاکم شده اند، نشان می دهد که چنین اتحادی درون عناصر سپاه وجود نداشته و بر این مبنا نمی تواند به وجود آید. به ویژه اینکه حضرات زمانی که از لباس نظامی در آیند، آن نظم تحمیل شده ای که در دستگاه نظامی ارتجاعی وجود دارد، خود به خود تا حدود زیادی بُرد خود را از دست می دهد و نمی تواند به همان شکل و میزان اجرا شود و مانع پدید آمدن صدای مخالفی گردد.
به راستی مگر بخش مهمی از سازمان اطلاعات که به اصطلاح زیر نظر دستگاه اجرایی است در دست خود پاسداران نبود، پس این تضادهای شدید خواه درون خود دستگاه اطلاعات و خواه به ویژه بین این دستگاه با حفاظت اطلاعات سپاه چگونه روی داد؟ در واقع این تضاد صرفا بین بخشی از سازمانی که جزیی از دستگاه اجرایی به شمار می آید با سازمانی که زیر نظر سپاه پاسداران و خامنه ای است نبوده و نیست، بلکه تضادی شدید درون خود سپاه پاسداران است. و چرا راه دوری برویم! مگر از این زمره نبوده است خود دولت احمدی نژاد یعنی دولتی که تا حدودی از دل پاسداران درآمد و جدی ترین پشتیبان آن هم سپاه پاسداران بود و همان ها هم تقلب بزرگ را در انتخابات 88 به نفع این دسته صورت دادند و دیگر این لطیفه است که بگوییم بنا به قول رهبر، احمدی نژاد به وی «از هر کس دیگر نزدیک تر بود»! و اشاره کنیم به اینکه همین فردی که با پشتیبانی این سران پاسدار و بسیجی به سرکار آمد آنها را که عزیز کرده ی خامنه ای هستند« برادران قاچاقچی» نامید و اسکله های پنهانی آنها را لو داد. راستی که هشت سال ریاست جمهوری احمدی نژاد تنها تضاد باند حاکم خامنه و پاسداران و احمدی نژاد با اصلاح طلبان نبوده، بلکه در عین حال شدت گرفتن تضادهای درونی خود این باندها نیز بوده است. و اکنون شنیده می شود که دوباره اینها تلاش می کنند با این باند احمدی نژاد وارد مذاکره شوند و همراهی آنها را در انتخابات آینده و نیز احتمالا ولی فقیه آینده داشته باشند. و چه تلاشی و چه اعتمادی!؟
انتخاب جانشین خامنه ای
 از سوی دیگر انتخاب هر آخوندی به جای خامنه ای خواه از تخم و ترکه خودش باشد و خواه از افراد نزدیک به وی همچون رئیسی و یا دیگر آخوندهای دور قاب چینِ همواره به پابوس اش رفته، تاثیر چندانی در این روند ندارد. خود خامنه ای بوده است، یعنی فردی که به هر حال برخی از باندها و جناح ها با وی همسو بوده اند، و ما شاهد این همه تضاد درون جناح و باند خودش و نزدیک ترین و مورد اعتماد ترین به اصطلاح همراهانش بوده ایم، حال که خودش نباشد دیگر چه خواهد شد!؟
 و تازه با این همه نفرت و کینه ای که طبقات گوناگون مردم به ویژه کارگران و زحمتکشان از این رژیم و به ویژه خامنه ای و پسرش به دل دارند، چه اهمیتی دارد که چه کسی بعد از وی نام ولی فقیه را از آن خود کند و یدک کشد. نیازی نیست که اشاره کنیم که مردم به خاطر روشدن بسیاری از مداخلات پسر فاسد وی به ویژه از تقلب بزرگ 88 به این سو و نیز نقش جنایتکارانه ی وی و همدستان اش در سپاه و بسیج از وی تنفر بیشتری دارند، و آماده اند تا در صورت انتخاب و جانشین شدن وی، این نفرت و کینه را بروز دهند.
رابطه ای دولت جوان حزب اللهی ومساله ی جانشین برای خامنه ای
این میان مساله ای بسیار مهم هم هست که این دو قضیه یعنی« دولت جوان حزب اللهی» و مساله «جانشینی خامنه ای» را به هم پبوند می دهد. این مساله همانا ترس رژیم از مردم و از دیگر جناح هایی است که اگر بتوانند از خلا خامنه ای استفاده کرده خیز برداشته و جناح خامنه ای را  از قدرت به زیر کشیده و خود جانشین اش می شوند. به این دلیل قرار است یک دولت از پاسداران یا نزدیک به پاسدارن نقشی دوگانه بازی کند. از یک سو فضای کشور را کاملا یا تا حدود زیادی نظامی و امنیتی کند ومانع  این شود که در میان مردم جنبش های تعرضی نوینی از زمره دی ماه 96 و آبان 98 پدید آید و اگر پدید آمد آنها را سرکوب کند و از سوی دیگر مانع از این شود که جناح ها و باندهایی که با جناح خامنه ای سر سازگاری ندارند و سهم بیشتری می خواهند از فضای موجود استفاده کند و برای گرفتن قدرت از باند خامنه ای خیز بردارند. بنابراین وظیفه این دولت در عین حال وظیفه ایجاد هاله ی ای امنیتی - حداقل برای مدتی -  گرد باند و رهبری انتخاب شده است تا به اصطلاح وی این دوره ی انتقالی را پشت سر گذارد و تثبیت شود.       
وضع عمومی جنبش های طبقات مردمی
درست برخلاف طبقه حاکم که تمایل وی بر آن است که دایره و گستره جناح و باندهای حکومت کنندگان را هر چه محدودتر کند، ضرورت عمومی و گرایش در جنبش مردم بر این بوده است که دایره و گستره ی ناراضیان و مخالفین این حکومت را هر چه بیشتر کند و بر نارضایی آنها ژرفا ببخشد. به این ترتیب هر روز بخش های جدید از طبقه کارگر، کشاورز و لایه های گوناگون خرده بورژوازی از فقیر تا مرفه از سنتی تا مدرن به جنبش عمومی می پیوندند و دامنه و گستره ی این پیوستن ها تمامی ندارد.
خواست های عمده ی حاکم بر این جنبش عموما خواست های اقتصادی است و شکل های حاکم بر آن نیز کماکان شکل های مسالمت آمیز مبارزه است؛ خواه شکل اعتصابات را در نظر گیریم و خواه گردآمدن های خیابانی و راهپیمایی ها را که به ویژه این اواخر به وسیله بازنشسته ها و آموزگاران تعدادشان زیاد شده است. آن گاه که در دوره هایی که خواست ها، اقتصادی و اشکال مبارزه، مسالمت آمیز است و بر مبنای گروه بندی ها و طبقات صورت می گیرد، گستره ای در کمیت ناراضیان و مخالفان به وجود آید این امر می تواند تاثیر خود را در دوره هایی که مبارزه به سوی اشکال عمومی تر اعتراض و پیوند طبقات در جنبش های عمومی تر پیش می رود، بگذارد و در نتیجه ابعاد و شدت این مبارزات را بالاتر ببرد.
در حالی که وضعیت آینده خواست های اقتصادی و شکل های حرکت مسالمت آمیز تا حدودی قابل پیش بینی است، زیرا این خواست ها هر روز بیش از روز پیش انباشته می شوند و شکل های مبارزه نیز خواه ناخواه تداوم بیشتری پیدا می کنند، اما در مورد خواست های سیاسی عمومی و اشکال مبارزه غیر مسالمت آمیز و نیز قهر آمیز پیش بینی تا حدودی دشوار است.
خواه خواست ها ی اقتصادی و خواه اشکال مبارزه مسالمت آمیز و خواه خواست های سیاسی واشکال عموما غیر مسالمت آمیز را در نظر گیریم، هر دو این حرکات و جنبش ها خود به خودی است؛ تفاوت اینجاست که در مورد خواست های اقتصادی افراد یک کارخانه، موسسه و یا سازمان خصوصی و یا دولتی( کارگران، کشاورزان، آموزگاران، بازنشسته ها، مالباخته گان، بازاریان و ...) مردم می توانند با هم برنامه ای از پیش بریزند و اشکال مبارزه پیشبرد آن را تنظیم کنند و پیش ببرند، اما در مورد خواست های سیاسی و اشکال پیشبرد آن این چنین توافقی به سادگی نمی تواند پدید آید. هر اتفاقی و هر رویدادی و در شرایط کنونی در هر آنی می تواند موجب بر انگیختن خواست هایی و برآمدن چنین مبارزاتی گردد( مثلا تقلب در انتخابات 88، حرکاتی در مشهد از جانب برخی باندهای درونی رژیم در دی ماه 96 و یا گران شدن بنزین در آبان 98).  
 از سوی دیگر در حالی که در مبارزه به خاطر خواست های اقتصادی و اشکال مبارزه مسالمت آمیز شکل تقابل حکومت تا حدودی با ضرب و جرح کردن و بازداشت و زندانی بریدن توام است در درگیری های سیاسی کار حکومت کشت و کشتار خیابانی و اعدام های متوالی پس از آن است.
  به طور کلی امید جناح خامنه ای این است که با عادی سازی روابط سیاسی و اقتصادی با امپریالیست های غربی(و اکنون با آمدن بایدن، از یک سو تمایل خود را در مورد رابطه با آمریکا پنهان و آشکار بروز می دهند و از سوی دیگر در برابر برخی از خواست ها و موانعی که بایدن و گروهش پیش می گذارند هوار می کشند و قیل و قال دروغین و توخالی ضد استکبار به راه می اندازند) سروسامانی به اقتصاد خود بدهد و طبقات ناراضی را آرام کند و به سرکار و خانه برگرداند. از نظر آنها این امر می تواند خود به خود موجبات اعتراضات و شورش های غیر مسالمت آمیز و یا قهر آمیز را از بین ببرد و آنها را بخواباند.
 می ماند اشاره ای هم به وضعیت کنونی مخالفین جمهوری اسلامی بکنیم و نیز سیاست های امپریالیسم آمریکا در مورد جمهوری اسلامی پس از روی کار آمدن بایدن که در این مقاله اشاره ای جزیی به آن شد. این کار را به مقاله ای مستقل واگذار خواهیم کرد.
هرمز دامان
17 بهمن 99



 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر