۱۳۹۹ بهمن ۲۸, سه‌شنبه

یورش هواداران ترامپ به کنگره و الم شنگه ی آواکیان و رویزیونیست های آواکیانی درباره «کودتای فاشیستی» در آمریکا(5)

 

 

یورش هواداران ترامپ به کنگره و الم شنگه ی آواکیان و رویزیونیست های آواکیانی درباره

«کودتای فاشیستی» در آمریکا(5) 

 درباره ی رویدادهای ششم ژانویه
به نظر می رسد تحرکاتی که از مدتی پیش از 6 ژانویه به وسیله هواداران ترامپ در آمریکا صورت گرفته بود و به ویژه تهاجم آنها به کنگره در 6 ژانویه 2021، کنترل شده بود. این کنترل از سوی نهادهای امنیتی و نظامی آمریکا اعمال شده و می توان گفت که بخش عمده ی طبقه سرمایه دار امپریالیست آمریکا در آن نقش داشت. به عبارت دیگر خواه حزب دموکرات و خواه بخش مهمی از حزب جمهوری، در توافقی پنهانی با یکدیگر( توافقی که حدود استفاده حزب دموکرات از آن نمی توانست از حدی معین فراتر برود) بر این شدند که در تلاشی مشترک کل رویدادها و تحرکاتی را که از سوی یک جناح از حزب جمهوری خواه یعنی جناح ترامپ به وجود آمده و یا می توانست به وجود آید، کنترل کنند و اجازه ندهند که حوادث و رویدادها از دست آنها بیرون رود.
 مواردی که موجب می شد بخش عمده ی طبقه حاکم آمریکا در مورد فعالیت های هواداران ترامپ بیمناک شود و عاقبت آنها را به نفع حاکمیت کل طبقه نبیند عبارت بودند از:
ماجراجویی های ترامپ و عدم رعایت قواعد دموکراسی میان طبقه ی حاکم از جانب وی و جناح اش که از پیش از انتخابات آغاز شده بود و در طول انتخابات و به ویژه پس از آن به اوج خود رسید؛
شیوه های برخورد ترامپ به مبارزات ضد نژادپرستی جاری در جامعه آمریکا که نمی بایستی  آنها را صرفا یک مبارزه ضد نژادپرستی دانسته بلکه باید در عین حال مبارزه ای با کوتاهی ها و بی اهمیتی ها طبقه ی حاکمه آمریکا و به ویژه جناح ترامپ علیه گسترش کووید 19 و مرگ صدها هزار نفر در آمریکا دانست و همچنین مبارزه ای برآمده از بحران اقتصادی- اجتماعی جامعه آمریکا که از دهه ی پیش آغاز شده بود و فقر مطلق و نسبی را در جامعه آمریکا بالا برده بود.
به این ترتیب به جای اینکه این بحران های اقتصادی، اجتماعی و مساله ی مهم بیماری همه گیر به وسیله سیاست های معینی به سوی حل و فصلی نسبی سوق یابد و یا حداقل - از دیدگاه طبقه ی حاکم - به سوی آن گامی برداشته شود، با شیوه های برخورد ترامپ و جناح اش در حزب جمهوری خواه، موجب بدتر شدن آن و پدید آمدن یک گروه بندی در جامعه آمریکا و به ویژه دو بخشی شدن این جامعه گردید. اکثریت طبقه کارگر و خرده بورژوازی( به ویژه لایه های میانی و پایینی آن) از یک سو و از سوی دیگر بخشی از طبقه حاکم که در مقابل این مبارزه ایستاد و همراهی راستین و دروغین بخش هایی از طبقه کارگر و خرده بورژوازی( به ویژه بخش های مرفه) آن را با خود همراه داشت. به عبارت دیگر یک شکاف و دو قطبی در میان توده های طبقه ی کارگر و خرده بورژوازی از یک سو و شدت گرفتن شکاف و دو قطبی شدن بخش مهمی از توده های طبقه کارگر و خرده بورژوازی و طبقه حاکم امپریالیست آمریکا از سوی دیگر.
 این دو پاره شدن می توانست به یک مبارزه داخلی دو سویه تکامل یابد: مبارزه ای میان مردم و مبارزه ای میان توده های مردم با طبقه حاکم. مبارزه ای که سرانجام آن را نمی شد حدس زد. یک سوی آن به سوی رشد مبارزه ی توده ها و از کنترل بیرون آمدن آن و در نتیجه متلاطم شدن جامعه آمریکا بود و سوی دیگر آن رشد یک جریان عمیقا ضد انقلابی و تکامل آن به یک سیاست کنترل نشده که پایان آن نیز به هیچوجه روشن نبود.
به دلیل این وضعیت، هم بخش مهمی از حزب جمهوری خواه و هم حزب دموکرات تمایل داشتند که با کنترل و هدایت جریان ترامپ  یعنی بخشی از خود طبقه ی حاکم که به ویژه در شرایط پس از انتخابات تا حدودی با ترمز بریده و بی محابا حرکت می کرد( برخلاف مخالفین آن- و یا حداقل بخش مهمی از آنها- که با پیروزی بایدن تا حدودی آرام گرفته بودند) آن را آرام کنند. به عبارت دیگر می باید فشار و تقلای آن، با میدان نسبی دادن به این فشار و تقلا و اجازه دادن به آن تا حدودی که به اصطلاح عقده های شکست در انتخابات را خالی کند، خنثی گردد.
 عکس این جریان و سیاست طبقه حاکم می توانست به این شکل باشد که دولت و یا ارگان های امنیتی و نظامی جلوی این  فشار و تقلا و حرکت بایستند و بکوشند با شدت عمل آن را کنترل کنند. اما این کار ممکن بود به وضعیت بدتری بینجامد و به ویژه در تقابل هایی که صورت می گرفت، کشته های بیشتری به بار آورد. افزون بر اینها عواقب آن روشن نبود و اینکه هواداران ترامپ و به ویژه هسته اصلی راست افراطی آن که سازماندهی مستحکمی داشتند چگونه واکنشی نشان دهند در پس پرده جای می گرفت و نمی شد حدس دقیقی زد.
این درست است که یک بخش از سر نخ این هسته سفت و سخت نژاد پرست که ترامپ را عجالتا تحقق بخش امیال و خواست های خود می دید، یعنی خود ترامپ و جناح اش، در قدرت حاکم بود و بنابراین می توان از تقابل های آن به عنوان حرکتی از سوی جناحی از طبقه ی حاکم برای ماندن در قدرت به هر قیمتی ( و از جمله استفاده از فشار از پایین برای رسیدن به آن) نام برد، اما اولا تمامی قدرت حاکم عجالتا با این نیرو و تحرکات آن در سطح جامعه موافق نبود و از سوی دیگر گسترش تحرکات این نیرو می توانست قطب مخالف آن را که در حال حاضر اکثریت  طبقه کارگر آمریکا و نیز لایه های خرده بورژوازی به ویژه بخش زیرین و کم درآمد آن را در بر می گیرد به حرکت در آورد و فعال کند. این نیز ممکن بود که در چنین فرایندی و عجالتا در اوضاع و احوال کنونی، بیش از آنکه از بخشی که به بایدن رای داده بود به بخش ترامپ بپیوندند، در جریان هواداران ترامپ تجزیه بیشتری صورت گرفته و از آن ها به بخش بایدن بپیوندند. بخشی که لایه هایی از آن در حال حاضر پیرامون حزب دموکرات حلقه زده و امیدوار است که این حزب مسائل و مشکلات اش را از پیش رو بردارد.
 از سوی دیگر شیوه های برخورد بایدن و حزب دموکرات که تلاش می کند تا آب سردی به این تقابل بپاشد و آنها را به کنترل بیشتری در آورد می تواند مؤید سازش نسبی این حزب با حزب جمهوری خواه در به دست گرفتن و کنترل اوضاع باشد.
خلاصه کنیم: رای به ترامپ و نیز شکست وی، با یک موج همراه بود که با توجه به نقش تحریک کننده ترامپ در قبال آن و مخاطراتی که این موج می توانست به همراه داشته باشد و ظاهرا ترامپ جاه طلب و باند وی به آن توجه نداشت، از دیدگاه نه تنها جناح های دیگر حزب جمهوری خواه بلکه حزب دموکرات نیز یعنی از دیدگاه بخش عمده ی طبقه ی حاکم سرمایه دار، باید به شکلی  تخلیه و بنابراین مدیریت و کنترل می شد. و این می توانست برای جلوگیری از امکان تخریب کننده شدن این موج  و تبدیل نشدنش به یک معضل حل نشدنی و همچنین پیشگیری از برانگیختن ضد مقابل خودش یعنی هواداران حزب دموکرات و به ویژه توده های مردم که جدای از این دو حزب اند، و در کل برای جلوگیری از تبدیل این موج و شکاف و تضاد به یک جنگ داخلی باشد.(1)
 امکان بروز جنگ داخلی در آمریکا
 اکنون به برخی از بیانات مقامات ارشد آمریکایی که پیراهنی در قدرت سیاسی و در نیروهای نظامی پاره کرده اند و به اصطلاح کارکشته اند و اکنون بازنشسته و کمابیش در حواشی قدرت سیاسی حاکم فعالیت می کنند، توجه می کنیم.       
در یک برنامه ی سیاسی، پرسشی با این مضمون که« آیا با توجه به واقعه ششم ژانویه و ادامه برنامه‌ریزی گروه‌های شبه‌نظامی برای حمله به پایتخت و دیگر مراکز دولتی در ایالت‌ها، آمریکا شاهد تولد یک جریان پیکارجویی نظیر آنچه طالبان در افغانستان شکل داده‌اند است؟» طرح می شود و «سرهنگ بازنشسته لورنس ویلکرسن، رئیس دفتر کالین پاول در زمان حضور او به عنوان وزیر خارجه در دولت جورج دبلیو بوش( یعنی یکی از جناح حزب جمهوری خواه- دامان) پاسخ می دهد: "مطمئن نیستم که بتوان اصطلاح پیکارجویی را در اینجا به کار برد چرا که برای من این اصطلاح معانی نظامی خاصی دارد اما فکر می‌کنم بتوانیم آن را آغاز یک جنگ داخلی نظیر آنچه در سال‌های ۱۸۶۱ تا ۱۸۶۵ روی داد فرض کنیم که در قالبی دیگر به وقوع می‌پیوندد."»( در رسانه‌های آمریکا؛ آیا یورش حامیان ترامپ به کنگره کودتای نافرجام بود؟ بی بی سی فارسی، امیر پیام، 24 دی 1399، 14 ژانویه 2021نگاه کنید به بخش های سوم و چهارم همین مقاله)
 «جنگ داخلی» مانند آنچه در سال های 1861 تا 1865 روی داده که در قالبی دیگر به وقوع می پیوندند. تجزیه و تحلیل این « قالبی دیگر» می تواند اهمیت زیادی داشته باشد.
سرهنگ ویلکرسن ادامه می دهد:
«در حقیقت من در دو سال گذشته عضو کارگروه ملی ویژه بحران‌های انتخاباتی بوده‌ام و آنجا ما بارها درباره سناریوهای محتمل پس از انتخابات سوم نوامبر کار کردیم و شبیه آنچه روز چهارشنبه روی داد را در سناریوهایی مشابه‌سازی شاهد بودیم. بنابراین برای من وقوع آن هرگز باعث شگفتی نشد...»
به این ترتیب وی در دو سال گذشته عضو گروهی بوده است که ویژه بحران های انتخاباتی است. در این گروه بارها درباره ی سناریوهای محتمل پس از انتخابات سوم نوامبر کار شده است. سرهنگ می گوید که آنچه را که در روز چهارشنبه روی داد پیش از این در سناریوهای خود بازسازی کرده بودند و برای همین هرگز موجب شگفتی وی نشده است( ظاهرا این سرهنگ تحلیل عینی تری از وقایع داشته است تا آواکیان که ننه من غریبم در می آورد).(2)
 و اما این رئیس دفتر کالین پاول  چه چیز بیشتری می گوید:
«من اگر بخواهم آنچه روی داد را ارزیابی کنم از عبارات مدیر بنیاد فورد (دارن واکر) کمک می‌گیرم که در واکنش به یورش ۶ ژانویه به کنگره گفته 'بزرگترین تهدید علیه دموکراسی در آمریکا تفکر برتری نژاد سفید است و بزرگترین تهدید برای حامیان برتری نژادسفید، دموکراسی است'.»
 به این ترتیب لبه تیز حمله یک عضو ارشد دولت های پیشین آمریکا متوجه نژاد پرستی است و وی آن را تهدیدی علیه دموکراسی، و بزرگترین تهدید برای حامیان برتری نژاد سفید را دموکراسی (منظور دموکراسی بورژوایی سر و دم بریده آمریکا است که ده ها سال است تنها دو حزب می توانند فعالیت سیاسی داشته باشند) می داند. بنابراین از نظر وی دفاع از این «دموکراسی بورژوایی» می توانست جریان ترامپ را به کما و اغما برد که ظاهرا برد.
گزارشگر برنامه مزبور ادامه می دهد:
«میهمان دیگر این پادکست فرانک فیگلیوزی، دستیار رئیس اف‌بی‌آی در امور ضدتروریستی در سالهای ۲۰۱۰ تا ۲۰۱۲ است که به مدت ۲۵ سال هم مامور ویژه نهادهای اطلاعاتی آمریکا بوده است. او در طبقه‌بندی این یورش به کنگره می‌گوید: "من معتقدم که ما شاهد هر دو بودیم؛ یعنی هم شورش و هم پیکارجویی مسلحانه. در حقیقت آنچه - چهارشنبه گذشته- در کنگره روی داد بنابر تعریف شورش بود چرا که هدفش حکومت و قدرت بود و نه لزوما یک شخص و مقام، اما این شورش نشانه‌ای است از آغاز یک حرکت پیکارجویانه که در حال تکثر و شکل گرفتن است. در روزها و هفته‌های آینده به احتمال زیاد ما شاهد پدیدار شدن یک جنبش پیکارجویی دائمی و بومی در آمریکا خواهیم بود".»
و این درست آن چیزی بوده است که طبقه ی حاکم آمریکا از آن می ترسید. یعنی رفتار افسار گسیخته هواداران ترامپ که می توانست نشانه ی آغاز یک حرکت «پیکارجویی» باشد و با شکل گرفتن و گسترش آن، به یک حرکت تقابل دائمی و بومی  در آمریکا بینجامد. یعنی چیزی مانند جنگ داخلی در آمریکا که در سخنان سرهنگ هم به آن اشاره شده بود.
البته اگر سخنان این مقام اف بی آی را که 25 سال مامور ویژه نهادهای اطلاعاتی آمریکا بوده است در مورد اینکه هدف تهاجم هواداران ترامپ « حکومت و قدرت» بوده است، به معنای کودتا تعبیر کنیم آن را به اغراق تفسیر کرده ایم. به نظر می رسد که باید منظور وی از «حکومت و قدرت» را همان خواست آنها یعنی فشار از پایین به کنگره برای پذیرش تقلب و تغیر رای و در نتیجه در قدرت ماندن ترامپ در حکومت و قدرت تفسیر کنیم.
 از سوی دیگر شکل تکامل وقایع و به ویژه برخوردهای خود ترامپ و جریان اش که به نظر می رسد سودای تشکیل حزبی را در سر دارند نشان داده که قضیه حداقل در اشکالی که بروز کرد، برای مدتی پایان یافته است.
حذف و سرکوب جریان ترامپ درست نیست
گزارشگر ادامه می دهد:
«کارشناسانی که در این پادکست با خانم چاکاربارتی گفتگو کردند همگی متفق‌القول بودند که حذف کاربران حامی رویکردهای راست افراطی از رسانه‌های اجتماعی چون توییتر، فیسبوک و غیره و همچنین سرکوب آنها از سوی نهادهای امنیتی و انتظامی به زیرزمینی‌ و افراطی‌شدن تحرکات این گروه‌ها خواهد انجامید و از نطر آنها اصلا گزافه نیست اگر متصور شد یک تیموتی مک‌وی دیگر در حال تولد است.»
به این ترتیب مساله بسیار مهمی که در مقابل طبقه حاکمه آمریکا قرار داشت می توانست چگونگی کنترل و هدایت این جریان باشد. این کنترل و هدایت باید به گونه ای می بود که اولا به حذف آنها از رسانه های اجتماعی نینجامد، زیرا آنها با آمدن در این رسانه ها و بیان خواست های خود، هم انرژی روحی خود را خالی می کنند و هم طبقه ی حاکم آمریکا از چندو چون نظرات و برنامه های آنها سردر می آورد؛ از سوی دیگر نهادهای امنیتی و انتظامی نباید آنها را سرکوب کنند یعنی باید اجازه دهند آنها اعمالی که می خواهند انجام دهند( می توان گفت در چارچوب های کنترل شده و با حداقل خسارت و تلفات) و با شیوه های برخورد سرکوب گرانه آنها را به زیرمینی شدن و افراطی شدن نکشانند؛ زیرا چنین امری می توانست و کماکان می تواند یک «تیموتی مک گوی»(3) دیگری متولد کند.
 آنچه ما در اینجا می بینیم صرفا نظر دادن مشتی بیکاره نیست بلکه کسانی است که دارای مقام بوده اند. اینها تنها در یک برنامه گرد نیامده اند بلکه بسیاری از اینها مشاورمقامات اجرایی بوده و هستند. افزون بر اینها بسیاری از مقامات اجرایی در سازمان هایی که کنترل رسانه های اجتماعی را دارند و بخشی از آنها نیز که سران و کادرهای اصلی نهادهای امنیتی و نظامی هستند، یا نظراتی مانند این افراد دارند و یا کمابیش می توانند داشته باشند.
بنابراین آنچه به وقوع پیوست یعنی اجازه دادن به خالی کردن انرژی ذهنی خود در پیشگاه عموم و در تبلیغات رسانه ای و نیز خالی کردن انرژی عملی خود به وسیله یک سری سرکشی ها و گردنکشی ها همچون حمله به کنگره آمریکا و سرکوب نکردن شان از سوی نهادهای امنیتی و نظامی به شکلی که به زیر زمینی  شدن آنها بینجامد می تواند وجوه یک برنامه از پیش تعین شده بوده باشد. این ها کمابیش مانند آن سیاست هایی است که این افراد در اینجا ارائه می دهند. 
پیکارجویی
 گزارشگر ادامه می دهد:
«سومین میهمان پادکست ان پوینت (On Point) دیوید کیلکالن، استراتژیست و کارشناس مبارزه با پیکارجویی است که سابقه دستیاری کاندولیزا رایس، مشاور امنیت ملی باراک اوباما را هم دارد. آقای کیلکالن در جمع‌بندی خود هشدار می‌دهد که باید آنچه در روز ششم ژانویه در کنگره آمریکا روی داد را به دقت نام‌گذاری و طبقه‌بندی کرد چرا که ارزیابی و برچسب زدن بر آن می‌تواند مبنای سیاست‌های مقابله با آن قرار گیرد و چنانچه این ارزیابی از بنیان اشتباه باشد نه تنها به پیشگیری و مقابله موثر با این پدیده کمک نخواهد کرد بلکه به وخامت آن دامن خواهد زد.»
اینک فردی که مقامی امنیتی( امنیت ملی) در یک دولت دموکرات داشته است نظر می دهد. نظرات وی بی اندازه مهم هستند زیرا کمابیش می تواند نماینده نظرات حزب دموکرات و یا شمه ای از این نظرات در مورد رویداد مزبور و نیز چگونگی سیاست برخورد به آن نیز باشند. مهم ترین امور از نظر وی« نام گذاری و طبقه بندی» آنچه در ششم ژانویه روی داد می باشد. وی می گوید که اگر ما از این رویداد درست ارزیابی نکنیم و جایگاه آن را مشخص نکنیم و به جای آن برچسب بزنیم، آنگاه چنین برچسب هایی می تواند مبنای مقابله با آن قرار گیرد و چنانچه این ارزیابی از بنیان اشتباه باشد آنگاه  نه تنها به پیشگیری و مقابله موثر با این پدیده کمک نخواهد کرد بلکه به وخامت آن دامن خواهد زد.
 روشن است که منظور این فرد از ارزیابی اشتباه این است که اگر جز این بگوییم که هدف این حرکت فشار به کنگره برای تاثیر گذاری بر رای نمایندگان بوده است و مثلا آن را«آغاز پیکار با دولت آمریکا»، «خیز برای تصرف قدرت سیاسی»( و یا مثلا «کودتای فاشیستی») ارزیابی کنیم، اشتباه است.
وی ادامه می دهد:
«به باور من این خیلی مهم است چرا که اگر ما تصور کنیم که آنچه روی داده پیکارجویی بوده، آن وقت اقدامات ضدپیکارجویی را پیش خواهیم گرفت و این ممکن است یک اشتباه بسیار جدی در این مرحله باشد و منجر به تورم و انبساط قضیه شود. من معتقدم که باید این یورش را در مرحله پیش- پیکارجویی قرار داد. ما احتمالا هم اکنون در پنجره زمانی بین چند هفته تا چند ماه میان پیش- پیکارجویی و ظهور کامل پیکارجویی هستیم و تنها همین زمان را هم برای مقابله با آن فرصت داریم.»
بسیار جالب است: این مرحله را می توان پیش - پیکار جویی نام نهاد و نه پیکار جویی. اما اگر ما آن را پیکار جویی نام نهیم، آنگاه اقدامات ضد پیکارجویی را پیش خواهیم گرفت و این ممکن است یک اشتباه بسیار جدی در این مرحله باشد و منجر به گُنده شدن غیرمعقول  قضیه و گسترش بیشتر آن شود.
نکته مهم اما اینجاست که آنچه از نظر این افراد می باید سیاست دولت آمریکا پس از این رویداد باشد در واقع از مدت ها پیش بوده است. بخش عمده ی طبقه ی حاکم آمریکا خواه دموکرات و خواه جمهوری خواه ( جناحی که هم سریعا نتایج انتخابات را پذیرفت برای اینکه مجال ترامپ را برای دمیدن به هواداران خود و گسترش اعمال آنها محدود کند و سروته قضیه را به هم بیاورد و هم پس از آن ترامپ را زیر فشار قرار داد تا نتایج را بدون قیل و قال بپذیرد) به این نتیجه رسید که تا سررشته کار از دست نرفته و جامعه آمریکا به یک جنگ داخلی( و چه بسا یک انقلاب توده ای) پا نگذاشته اوضاع را و به ویژه عملکردهای ترامپ و هواداران وی را کنترل و هدایت کند.
 از این دیدگاه می توان عدم مداخله نیروهای نظامی و امنیتی را در تهاجم هواداران ترامپ به کنگره  و به اصطلاح اجازه دادن به آنها که با اشغال کنگره  گرد و خاکی به پا کنند و تا حدودی آنچه دل تنگشان می خواهد انجام دهند ارزیابی کرد.
  از این دیدگاه می توان هشدار آن ده وزرای دفاع سابق را ارزیابی کرد. آنها نگران کودتای هواداران ترامپ نبودند، بلکه نگران پیوستن بخشی از هواداران ترامپ که در نیروهای امنیتی و پلیس و ارتش و غیره هستند، بودند. پیوستنی که می توانست مانع از جمع کردن غائله ی ترامپ شود. پیوستنی که ممکن بود کار را به مبارزات مسلحانه ی غیر قابل کنترلی سوق دهد و هم نیروهای امنیتی و نظامی را دو پاره کند و هم کار را به کشتارهای بیشتری بکشاند.
 اجازه به هواداران ترامپ برای اشغال موقت و کوتاه کنگره و تمرکز درگیری با آنها ( که جنبه ی مسالمت آمیز آن عمده بود) در آن و جمع کردن قضیه با چند کشته، بسیار به صرفه تر بود تا اینکه این درگیری ها در هنگام ورود به کنگره و یا بدتر از آن بیرون و در شهر رخ دهد(می دانیم که بسیاری فروشگاهایشان را از ترس خسارت در و تخته کرده بودند)؛ درگیری هایی که می توانست موجب گشودن آتش از جانب هواداران ترامپ شود و آنگاه  قضیه ای را که حداکثر با چند کشته جمع شد را نتوان با ده ها و صدها کشته جمع کرد و از آن گذشته حتی نتوان آن را جمع کرد.
و این تنها از این رو نبود و یا این بدترین شکل تکامل اوضاع نبود که مثلا ترامپ و هواداران اش به قدرت برسند، بلکه شکل بسیار بدتر از آن از نظر طبقه ی حاکم آمریکا، امکان رادیکال شدن جامعه آمریکا، رشد مبارزه طبقاتی، برآمدن احزاب و سازمان هایی نو، برآمدن طبقه کارگر و لایه های زحمتکش جامعه آمریکا و بسیاری دیگر از احتمالات بود. چنانچه یک جنگ داخلی روی می داد، این دیگر به شکل آن جنگ داخلی آمریکا در قرن گذشته نبود بلکه در« قالبی دیگر» بود و پایان آن دیگر لزوما پیروزی مخالفین برده داری بر موافقین آن نبود، بلکه می توانست حتی اگر پیروزی برده های نوین یعنی طبقه کارگر بر برده داران نوین یعنی سرمایه داران امپریالیست را به همراه نداشته باشد، اما حداقل طلایه های یک برآمد انقلابی و کمونیستی را در آمریکا در افق پدیدار کند.
 می توانیم بیاد بیاوریم مبارزات طبقه کارگر آلمان را پیش از بروز فاشیسم، مبارزات طبقه کارگر اسپانیا را در دوران پیش از فرانکو، مبارزات شکوهمند طبقه کارگر فرانسه را در مه 1968، مبارزات طبقه کارگر پرتغال را در دهه ی هفتاد و نیز طبقه کارگر یونان را در همین دهه.    
ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه دوم بهمن ماه 99
یادداشت ها:
1-   جدا از مخالفت های جدی بسیاری از اعضای ارشد حزب جمهوریخواه با ترامپ از همان آغاز دولت اش، در طول انتخابات و نیز پس از شکست وی در انتخابات، در استیضاح ترامپ نیز بخشی از نمایندگان این حزب شرکت داشتند. گرچه این استیضاح شکست خورد، اما رقم 57 به 43 نشانگر وضع غیر عمده ی جناح ترامپ در طبقه ی حاکم بود. تازه همه ی این 47 نفر نماینده حزب جمهوریخواه مخالف استیضاح، لزوما موافق ترامپ نیستند بلکه همان گونه که در بخش چهارم آوردیم بنا به دلایل دیگری به ویژه دو دلیل نگاه داشتن هواداران ترامپ پیرامون حزب جمهوریخواه و نیز محدود کردن حزب دموکرات برای بهره برداری از این شکست مخالف استیضاح بودند.
2-   مقایسه کنیم با ادعاهای خانم هیل که در بخش گذشته بررسی کردیم«... آنچه روز ششم ژانویه در پایتخت آمریکا روی داد یک "کودتای نافرجام" بوده که آقای ترامپ در چهار سال گذشته "آهسته اما پیوسته در تدارک آن" بوده و او توانست همه نیات و اقدامات خود را "با در روز روشن عیان کردن" از "نظرها پنهان" نگه دارد.»
3-   در یادداشت های گزارش مزبور آمده است:«تیموتی مک‌وی یک جوان متولد ایالت نیویورک بود که در سال ۱۹۹۵ با بمب‌گذاری در یک ساختمان دولتی در اوکلاهاما سیتی، ۱۶۸ نفر را کشت و ۶۸۰ نفر دیگر را مجروح کرد. بمب‌گذاری اوکلاهاما تا پیش از حملات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱، بزرگترین حمله تروریستی شکل گرفته در داخل خاک آمریکا بود و همچنان بزرگترین واقعه تروریسم داخلی در این کشور محسوب می‌شود. تیموتی مک وی که در سال ۲۰۰۱ اعدام شد علت این بمب‌گذاری را نبرد با دولت فدرال دانسته بود و امیدوار بود این بمب‌گذاری جرقه یک قیام داخلی علیه دولت آمریکا را رقم بزند.»
 
 
 
 

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر