۱۳۹۸ بهمن ۱۴, دوشنبه

نگاهی به نقد آواکیانیستی از ترتسکیست های حکمتی (2) دوستان در جبهه متحد



نگاهی به نقد آواکیانیستی از ترتسکیست های حکمتی (2)

دوستان در جبهه متحد

 آواکیانیست ها خواهان «جبهه متحد تاکتیکی» با سلطنت طلبان و تقوایی
آواکیانیست ما ادامه می دهد:
«یکی از مهمترین وظایف کمونیست ها در این مسیر، ترسیم خط تمایز با راه حل ها و پاسخ های غیر پرولتری(بورژوایی و خرده بورژوایی) در دل همان جنبش و در همان محدوده خط اتحاد(و نه خط کمونیستی ) است. اگر چنین خطی ترسیم نشده و کمونیست ها برای کسب رهبری خطی و سیاسی بر آن جنبش تلاش و تبلیغ و ترویج نکنند، نمایندگان سایر طبقات توده ها را رهبری خواهند کرد.»( آتش 92 ، ص 5، تاکیدها از ماست)
 اینجا گفته شده است که کمونیست ها موظف به« ترسیم خط تمایز با راه حل ها و پاسخ های غیر پرولتری(بورژوایی و خرده بورژوایی) در دل همان جنبش و در همان محدوده خط اتحاد» هستند.
روشن نیست که این« خط اتحاد»( و «تمایز») با کدام جریان های بورژوایی و خرده بورژوایی است. یک برداشت این است که منظور اتحاد با جریان های کمونیسم سلطنت طلب از قماش تقوایی و کمونیسم امپریالیستی  دارودسته های حکمتی است و با توجه به اینکه آواکیانیست ما، دارودسته حکمتی ها را جزو جریان های خرده بورژوایی می داند( نگاه کنید به بخش نخست این نوشته)این برداشت می تواند درست باشد.
برداشت دیگر این است که این خط اتحاد باید با جریان های دیگر«خرده بورژوایی و بورژوایی» از جمله سلطنت طلبان و جمهوری خواهان هوادار امپریالیسم باشد که اساسا بحث تقوایی بر سر« اپوزیسیون اپوزیسیون نشدن» بر سر آنهاست.
 اگر چنین باشد، آنگاه منظور نویسنده این گونه می شود که آواکیانیست ها با جریان های سلطنت طلب و جمهوری خواه که ظاهرا در این بند آنها جریان«بورژوایی» بدون هیچ پسوندی- مثلا امپریالیستی و یا ارتجاعی- دانسته شده اند، می توانند اتحاد داشته باشند و در همان محدوده «خط اتحاد»، «خط تمایز» خود را با آنها ترسیم کنند. از دیدگاه نویسنده این تمایز البته می تواند شامل تقوایی و کمونیسم کارگری اش بشود که نماینده «گرایش های بورژوا- دموکراتیک» در جنبش هستند و خوب صد درصد آواکیانیست های ما می توانند با آنها وارد اتحاد در «جبهه متحد» بشوند.
استنتاج دیگر این است که حضرات آواکیانیست که اکنون در ظاهر خیلی «سوپرچپ» شده اند و دم از نیاز به «انقلاب کمونیستی» می زنند، اتحادشان برای انقلاب کمونیستی می تواند جریان های بورژوا- دموکراتیک و حتی سلطنت طلب و پیرو امپریالیسم را در برگیرد.  با توجه به این که در بند بعدی که نظریه ای بر عدم اتحاد استراتژیک با جریان های سلطنت طلب پیرو امپریالیسم داده شده، می توان این گونه نتیجه گرفت که در این بند صحبت بر سر اتحاد تاکتیکی است.
 اکنون به ادامه بحث توجه می کنیم:  
«از آنجا که به جز ما کمونیست ها، امروزه نمایندگان فکری و سیاسی طبقات دیگر، انواع گرایشات خرده بورژوایی و بورژوا دموکرات ها( از جمله تقوایی و حزبش ) هم در جنبش زنان و جنبش علیه حجاب اجباری حضور دارند، ترسیم خطوط تمایز با راه حل های طبقات دیگر در این مورد مشخص یکی از وظایف مهم کمونیست ها است. برخلاف درک ساده لوحانه و مکانیکی تقوایی چنین نیست که هر نوع مبارزه ای علیه حجاب، خودبخود و لاجرم رهبری و محتوایش در اختیار چپ ها قرار بگیرد.... به همین علت ترسیم خطوط تمایز با راست و راست طرفدار امپریالیسم بر خلاف ژست های لیبرال مسلکانه دفرمه تقوایی نه «فرقه گرایی چپ « و «عدم تحمل دیگر دیدگاهها» بلکه انجام وظایف عاجل کمونیست ها بر اساس یک خط و مشی صحیح و اصوب لنینی وحدت و مبارزه در جنبش های توده ای است. فرق کمونیسم و حکمتیسم در اینجا، فرق انقلاب و مبارزه طبقاتی انقلابی با رفرم های بورژوا دمکراتیک، ماندن در چارچوب راه حل های وضع موجود و سازش با راست و بورژوازی است.  فرقی که از سر تا ذیل خط و مشی ، استراتژی و جهان بینی منصور حکمت و کمونیسم کارگری را در بر می گیرد.» »(92، ص5)
 اینجا مسجل می شود که برداشتی که ما از بند نخست کردیم، درست بوده است.
1- «به جز ما کمونیست ها، امروزه نمایندگان فکری و سیاسی طبقات دیگر» در جنبش حضور دارند.
2- « انواع گرایشات خرده بورژوایی و بورژوا دموکرات ها از جمله تقوایی و حزبش» که «ژست های لیبرال مسلکانه» می گیرند نیز در این جنبش حضور دارند. 
روشن نیست که بالاخره تقوایی و حزبش بورژوا- دموکرات است یا بورژوا - لیبرال!
3- حضور در این جنبش، بیان «خط اتحاد» تمامی جریانات خرده بورژوایی و بورژوایی و آوکیانیستی در این جنبش است.    
4- «ترسیم خطوط تمایز با راه حل های طبقات دیگر در این مورد مشخص یکی از وظایف مهم کمونیست ها است»
5- « درک تقوایی» که معتقد است که «هر نوع مبارزه ای علیه حجاب، خودبخود و لاجرم رهبری و محتوایش در اختیار چپ ها» قرار می گیرد، «درک ساده لوحانه و مکانیکی» است.
6- «به همین علت ترسیم خطو«تمایز» در «اتحاد» ما آواکیانیست ها با راست و راست طرفدار امپریالیسم بر خلاف ژست های لیبرال مسلکانه دفرمه تقوایی...» «فرقه گرایی چپ» و «عدم تحمل دیگر دیدگاهها» نیست.
7- این امر « انجام وظایف عاجل کمونیست ها بر اساس یک خط و مشی صحیح و اسلوب لنینی وحدت و مبارزه در جنبش های توده ای است»
8- «فرق کمونیسم و حکمتیسم در اینجا، فرق انقلاب و مبارزه طبقاتی انقلابی با رفرم های بورژوا دمکراتیک، ماندن در چارچوب راه حل های وضع موجود و سازش با راست و بورژوازی است. فرقی که از سر تا ذیل خط و مشی ، استراتژی و جهان بینی منصور حکمت و کمونیسم کارگری را در بر می گیرد.»
بنابراین می توان این گونه برداشت کرد که ما آواکیانیست ها بر اساس اسلوب لنینی «وحدت و مبارزه» با جریان های طرفدارامپریالیسم وارد «وحدت» یا « اتحاد» می شویم( زیرا اینها نیز در جنبش زنان علیه حجاب اجباری مبارزه می کنند) و در عین حال «خط تمایز خود را با آنها ترسیم می کنیم». پس از نظر آواکیانیست ما، جریان های سلطنت طلب و پیرو امپریالیسم جریان هایی هستند که در مقوله « خرده بورژوایی و بورژوایی» جای می گیرند و می توان دیدگاههای آنها را «تحمل» کرد و با آنها وارد وحدت و اتحاد شد.
سوی دیگر قضیه متوجه حکمت و دارودسته کمونیسم کارگری و بنابراین حکمتی های جورواجور است. اینها نیز از نظر آواکیانیست ما جریانی طرفدار «رفرم های بورژوا- دموکراتیک» هستند. این ها حکمتیسم هستند و نه آواکیانیست و عیب و ایرادشان این است که  با «خط راست» یعنی« بورژوازی»( نه بورژوازی «ملی» یا بورژوازی «کمپرادور مرتجع»)« سازش » می کنند و مثل ما  نیستند که با آن در وحدت هستیم، اما خط تمایز می کشیم. باری «کمونیسم» ما آواکیانیست ها در حالیکه طبق اصول وحدت و مبارزه لنینی با سلطنت طلبان وحدت یا اتحاد می کند، اما خط تمایز با آنها را ترسیم می کند. و در حالیکه با حکمتیست ها وحدت می کند، خط تمایز خود را با آنها ترسیم می کند.
 و اینها نتایج این دیدگاهها است.
تازه این دیدگاهها از جانب کسانی ارائه می شود که اولا نظرات لنین در مورد ضرورت استفاده از تضادهای بین جناح های گوناگون بورژوازی را رد کرده اند( نقد آواکیانشان از نظرات لنین در بیماری کودکی« چپ روی» در کمونیسم).  دوما نظرات مائو  در مورد تضاد عمده و غیر عمده را رد کرده اند. سوما از زمانی که آواکیانیست شده اند خواهان «مقابله توامان با دو ارتجاع بنیادگرایی اسلامی و امپریالیسم» بوده اند. چهارما، همین حالا خواهان انقلاب کمونیستی هستند(  ای بابا! زیادی رادیکال شدید!؟ یک کم یواشتر با هم راه بریم!)
موضع آواکیانیست ها در قبال اپوزیسیون هوادار امپریالیسم و امپریالیست ها
آواکیانیست ادامه می دهد:
«اما مساله تقوایی و گرایش آن بخش هایی از توده های مردم به اپوزیسیون پروامپریالیست، اساسا مساله تاکتیک نیست و باز پای مبانی خطی اساسی و استراتژیک وسط کشیده شده..»(92،ص5)
«همین جا باید یقه سناریو سفید حکمتیست ها را گرفت ویاد آوری کرد که دولت های امپریالیستی یا اپوزیسیون پروامپریالیست - که حکمت و حکمتیسم آنها را متحدین شان می دانند- هم از قماش همان نیروهای ارتجاعی سرمایه داری هستند....»(92،ص5)
«آنها همواره این گرایش به امپریالیست ها و نظام جهانی سرمایه داری امپریالیستی – که بیشتر با لفظ «جهان متمدن » یا «جهان مدرن» از آن نام می برند- را نه به عنوان یک معضل در مبارزه بلکه به عنوان یک متحد در «سناریو سفید»علیه اسلام گرایان میبینند.»(92، ص6) دیدگاههای ارائه شده در این بند این هاست:
1- روش برخورد به اپوزیسیون سلطنت طلب از جانب تقوایی تاکتیکی نیست، بلکه «خطی و استراتژیک» است.
همچنانکه ما در بررسی بند های یک و دو نتیجه گرفتیم می توان این گونه برداشت کرد که حضرات در «خط اتحاد» در صورتی که «تاکتیکی» باشد، مخالفتی ندارند.
2- «دولت های امپریالیستی  یا اپوزیسیون پروامپریالیست - که حکمت و حکمتیسم آنها را متحدشان می دانند- هم از قماش نیروهای ارتجاعی سرمایه داری هستند.»
 البته صحبت بر سر اتحاد با سلطنت طلبان به عنوان متحد تاکتیکی نیست که آواکیانیست ها با آن موافقت دارند، بلکه صحبت بر سر متحد استراتژیک است. در ضمن این جا بی آن «بورژوازی» که در بالا از آن نام برده شده است و وحدت یا اتحاد با آن- در عین تمایز گذاشتن- مجاز بود، با «قماش نیروهای ارتجاعی امپریالیستی» فرق گذاشته می شود. بنابراین یا به جز جریان های خرده بورژوایی و بورژوایی( بورژوا- دموکرات و بورژوا- لیبرال) جریان های غیری وجود دارند که «نیروهای ارتجاعی سرمایه داری» را تشکیل می دهند و یا همه « بورژوایی» ها از یک قماشند و فرقی میان بورژوا- دموکرات و بورژوا- لیبرال و بورژوا- امپریالیست نیست.
3- گرایش  بخش هایی از توده های مردم به «دولت های امپریالیستی»را  که اتحاد با آن را نه تاکتیکی بلکه استراتژیک می بینند، باید«به عنوان یک معضل در مبارزه دید و نه به عنوان یک متحد».
 البته باز اینحا منظور استراتژیک است و گرنه آواکیانیست ما با اتحاد تاکتیکی با امپریالیست ها مخالفتی نداشت. در ضمن ما معنای «معضل»  بودن گرایش به دولت های امپریالیستی را متوجه نمی شویم! بد نبود آواکیانیست ما کمی درباره آن بیشتر صحبت می کرد.
4- تقوایی و حزبش گرایش برخی از توده های مردم به امپریالیست ها را به عنوان یک «معضل» نمی بینند. آنها این گرایش را به این شکل که امپریالیسم« متحد» استراتژیک  است در می آورند. به عبارت دیگر خودشان به عنوان یک جریان تروتسکیستی  امپریالیسم را متحد نمی بینند، بلکه «معضل» را «متحد» می کنند!
بنابراین جدای از خط تمایز نگذاشتن، مشکل جریان هایی مانند حکمت و دارودسته اش این است که به امپریالیست ها و جریان های پرو امپریالیست به عنوان یک متحد استراتژیک نگاه می کنند و نه به عنوان یک متحد تاکتیکی.
همچنانکه دیده می شود، عدم صراحت، اغتشاش و ابهام در این نظرات زیاد است و دیدگاه هایی که در این دو بند ارائه شده نه تنها با یکدیگر تضاد فاحش دارند، بلکه هر کدام سازی می زنند.

 آواکیانیست ها و تضاد عمده
«درست است که در چارچوبه انقلاب ایران، دشمن اصلی مردم تمامیت نظام جمهوری اسلامی است و بدون سرنگونی این دولت و رژیم هیچگونه حرکت رو به جلویی در مسیر منافع بلند مدت توده های مردم و در مسیر رهایی برداشته نخواهد شد، اما چه در جریان این مبارزه و چه از نظر اهداف و چشم اندازها، مبارزه کمونیست ها فقط به سرنگونی جمهوری اسلامی محدود نمی شود.»(92، ص 6)
استنتاجات ما از این بخش چنین است:
1-«دشمن اصلی مردم ایران تمامیت نظام جمهوری اسلامی است.»
دشمن غیر اصلی کدام است؟ آیا امپریالیسم «دشمن اصلی» نیست و  دشمن «فرعی» است؟ یا شاید نه گرایش توده های مردم، بلکه اساسا خود امپریالیست ها معضل و نه دشمن هستند؟! شاید منظور نه تنها دشمن اصلی و فرعی بلکه دشمن عمده و غیر عمده حال حاضر باشد. آیا امپریالیسم دشمن غیر عمده حال حاضر است؟  اگر این آخری درست باشد، یعنی حضرات آواکیانیست ها آب پاکی روی  دست آواکیان و نقد وی از تضاد عمده زده اند و همچنین همه نظراتی که خودشان تا کنون علیه نظریه تضاد عمده بلغور کرده اند.
2- «اما چه در جریان این مبارزه و چه از نظر اهداف و چشم اندازها، مبارزه کمونیست ها فقط به سرنگونی جمهوری اسلامی محدود نمی شود.»
آیا این به این معنی است که مبارزه کمونیست ها از «نظر اهداف و چشم اندازها» شامل امپریالیست ها هم می شود؟ رابطه بین دشمن «اصلی» و دشمن فرعی کدامست؟
آواکیانیست ادامه می دهد:
«همچنین درست است که خطوط و جریانات بورژوا - امپریالیستی مانند مسیح علی نژاد دشمن اصلی و خطر عمده جنبش زنان ایران نیستند، اما خط و مشی پروامپریالیستی شان، همکاری و همنشینی شان با زن ستیزهای فاشیست مستقر در کاخ سفید و عادی سازی معاشرت و همکاری با آن ها، یک خطر بالقوه برای انقلاب آتی ایران و جنبش زنان است. ندیدن این واقعیت و این خطر از خطوط و جریانات رفرمیست و غیر انقلابی و بورژوادمکراتیک سازشکار با امپریالیست ها چون کمونیسم کارگری بر می آید.»( 92ص 6)
1- «خطوط و جریانات بورژوا- امپریالیستی( احتمالا منظور بورژوا- کمپرادورهاست!؟  آوکیانیست ها از کاربرد این واژه خود داری می کنند و مانند حکمتی ها تمام دسته های بورژوازی را یکی کرده اند)«دشمن اصلی و خطر عمده جنبش زنان نیستند».
آیا تنها در جنبش زنان خطر اصلی و عمده نیستند و در بقیه هستند و یا اصلا در هیچکدام از جنبش ها و در کل جنبش، خطر اصلی و دشمن عمده نیستند؟
2- مشکل این جریانات بورژوا- امپریالیستی مانند مسیح علی نژاد، «همکاری و همنشینی با زن ستیزهای فاشیست مستقر در کاخ سفید و عادی سازی معاشرت و همکاری با آن ها»ست. این «خطر بالقوه برای انقلاب آتی ایران و جنبش زنان است».
 به این ترتیب مشکل، اندیشه های بورژوا- کمپرادوری اساسی مسیح علی نژاد و ایدئولوگ این جریانات شدن در جنبش زنان نیست، مشکل این است که وی «همکاری و همنشینی با زن ستیزهایی فاشیست» دارد.  
3- مشکل کمونیسم کارگری «ندیدن این واقعیت و این خطر» است.
4- ندیدن این خطر جریان کمونیسم کارگری را  جزو« خطوط و جریانات رفرمیست و غیر انقلابی و بورژوادمکراتیک سازشکار با امپریالیست ها» می کند.
استنتاج می کنیم:
ما خواه با تقوایی و حزب کمونیسم کارگری و خواه با اپوزیسیون پرو امپریالیسم حاضر به وحدت و همکاری بر سر تضاد اصلی که با ارتجاع سیاه است، هستیم. با تقوایی و حزبش به گونه ای استراتژیک و با اپوزیسیون پرو امپریالیسم به گونه ای تاکتیکی. زیرا تقوایی و حزبش نماینده جریان های خرده بورژوازی، بورژوا- دموکرات و یا بورژوا- لیبرال هستند و جریان های پیرو امپریالیسم طرفدار امپریالیست ها.
ادامه دارد.

 هرمز دامان
نیمه نخست بهمن ماه 98



هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر