۱۳۹۸ اسفند ۵, دوشنبه

درباره ی تحریم انتخابات مجلس


درباره ی تحریم انتخابات مجلس

همان گونه که می شد تصور کرد، شرکت مردم ایران در انتخابات مجلس شورای اسلامی اخیر به پایین ترین درجه خود رسید و تقریبا به وجهی غیر قابل قیاس با تمامی  دوره های برگزار شده در طی 40 سال اخیر بود. اعلام نتایج وزارت کشور نشان از مشارکت 42 درصدی در کل کشور می دهد. یعنی از 57 میلیون 995 هزار نفر واجد شرایط 24 میلیون و 512 هزار و 404 نفر در انتخابات شرکت کردند. ضمن این که در استان تهران  میزان شرکت کنند گان 20 و 26 درصد بوده است.
 اگر از این میزان حداقل حدود نصف آن را تقلب انتخاباتی بدانیم، که این با توجه شواهد و قرائن ذهنی و عینی پیش از انتخابات و نیز هنگام برگزاری آن برای عدم شرکت مردم در انتخابات، امری ساده و روشن جلوه می کند، و نیز عموما و کمابیش جزو وجوه اساسی برگزاری بیشتر انتخابات برگزار شده در ایران است، همان عدم شرکت حدود 80 درصدی مردم ایران به دست می آید. به عبارت دیگر رأی ریخته شده به صندوق ها در بهترین حالت همان رأی پایگاه اجتماعی اصول گرایان است که کمتر از 20 درصد واجدین شرایط و  زیر حدود 10 میلیون می شوند( یکی دو میلیون سپاه و بسیج و ارتش و کارمندان ارگان های وابسته به دم و دستگاه امنیتی و نظامی با خانواده هایشان و چند میلیون هم پایه ها در شهرها و روستاها)، به اضافه برخی شهرستان، که گزینش مردم آنها اساسا تابع رقابت های ایلی، طایفه ای، قومی و برخی نسبت های سنتی است. آنچه که به دست می آید تقریبا با برآوردهایی که پیش از انتخابات به عمل می آمد و نشان می داد که به میزان 75 تا 80  درصد مردم در شهرستان ها و تهران در انتخابات مشارکت نمی کنند، تطبیق می کند.
به این ترتیب تحریم یک پارچه انتخابات مجلس به وسیله اکثریت به اتفاق طبقات مردمی ایران، تو دهنی محکمی بود به خامنه ای و ایراداتش در مورد «وظیفه شرعی، ملی، انقلابی و حق مدنی آحاد مردم» و هم چنین  مومیایی های گنداب گرفته و متعفن شورای نگهبان و نیز سران پاسداراش که به صف شده اند تا به مجلس «دخول» کنند. با این تحریم خامنه ای و دم و دستگاهش، ملت ایران نشان داد که« کاربلد» است و می داند که«چه بکند»!
پیرامون آمار
 اگر ما نسبت 70 درصد بالاترین میزان شرکت در انتخابات مجلس و چیزی در حدود 42 درصدی را که وزارت کشور و دم و دستگاه های وابسته به سپاه اعلام کرده اند، در نظر بگیریم، حدود 28 درصد - که در تهران این میزان با توجه به اعلام شرکت 22 درصدی بسیار پایین تر است- در انتخابات، شرکت نکردند؛ یعنی حدود 15 میلیون نسبت به بیشترین میزان شرکت  کنندگان در انتخابات مجلس.( گرچه آمار واجدین شرایط در هر دوره متفاوت بوده است اما با توجه به این که در نسبت ها، تفاوت کمی عجیبی ایجاد نخواهد کرد، آن را در این جا یک سان فرض می کنیم)
این رقم 15 میلیونی که از خود آمارهای وزارت کشور و نسبت به بیشترین شرکت به دست می آید( آمار واقعی دو برابر این رقم و بیش از 30 میلیون نسبت به بیشترین شرکت است) از سه لایه می باشند: لایه هایی از زحمتکشان شهری و روستایی یعنی طبقات کارگر شهری، کشاورزان، لایه هایی از  خرده بورژوازی میانی و مرفه و بالاخره ریزش خود نیروهای رژیم.
این ها یا عموماً در انتخابات شرکت می کردند، و یا حداقل در زمان هایی شرکت می کردند- به ویژه از 78 به این سو- که گمان می کردند از شرکت در انتخابات و تشکیل مجلسی  که عمده آن را اصلاح طلبان تشکیل دهند، چیزی عایدشان می گردد و چنین مجلسی می تواند نقشی در تکامل اوضاع داشته باشد.
وزارت کشور
 نکته دیگر همانا ژست به اعلام حقایق در مورد آمار کم شرکت کنندگان و جارو و جنجال درباره علت آن است. گویا پس از این همه دروغ و دلنگ و این همه فریب در مورد هواپیما و جعبه سیاه و این همه ادا و اطفار در مورد چگونگی اعلام نتایج انتخابات و با این درجه بی اعتمادی مردم به آنها، جایی برای اینکه دروغ ها را خیلی شاخدار کنند و آمار را بیش از این اعلام کنند، نداشته اند. برای همین ظاهرا وزرات کشور در اعلام اینکه در این انتخابات نه 50 درصد و بالاتر، بلکه مثلا 42 درصد شرکت کردند و این کمترین میزان در تمامی طول تمامی انتخابات برگزار شده است، چاره ای نداشته است. این  امر در مورد سایت های مربوط به سپاه  مانند فارس و کیهان نیز صدق می کند.
حضرات وزارت کشوری ها صحبت از این می کنند که حوادث آبان و همچنین شلیک به هواپیما و اخیراً شیوع کرونا و نیز استفاده« دشمنان» از این رویدادها موجب این شده که میزان شرکت مردم در انتخابات پایین بیاید. دلایلی به کلی مضحک و مسخره.
درواقع اگر در حوادث آبان و شلیک به هواپیمای مسافربری نه حکومت کنونی بلکه دشمنان خارجی یعنی آمریکا و اسرائیل مسبب بودند، آن گاه مردم باید به دعوت خامنه ای و تبلیغات کرکننده ی صد و سیما گوش فرا می دادند و در دفاع از این حکومت  بیشتر در رأی گیری شرکت می کردند. ضمن آنکه برآوردها پیش از برگزاری انتخابات که هنوز مسئله کرونا در ایران به گونه ای جدی طرح نشده بود، نشان از همین درصد از عدم شرکت در انتخابات می داد.
دسته های دیگر از اینها همچون کیهانی ها، کمی آمار شرکت کنندگان را به گردن اصلاح طلبان و مجلسی که ظاهر اکثریت آن را این ها تشکیل می دادند، می اندازند و نا امید شدن از نفس مجالس.
 راست است که عدم شرکت بخش هایی از مردم در انتخابات، بخشاً و از دو سال پیش، از ناامید شدن از اصلاح  طلبان و کلا انتخاب روحانی به عنوان رئیس جمهور و لیست امید برای مجلس و نهایتا بی حاصل بودن انتخاب نماینده برای مجلس، سرچشمه می گیرد، اما نفی اصلاح طلبان از جانب مردم، به هیچ وجه امتیازی برای جناح به اصطلاح اصول گرایان به همراه نداشته است. اگر اصلاح طلبان مردم را نسبت به توان خود برای تغییر اصلاح طلبانه و تدریجی قوانین و نظام کنونی و پایین آوردن باند خامنه ای از قدرت ناامید کردند، این هم به تجربه این بیست و پنج سال اخیر بر می گردد و هم به اینکه اصلاح طلبان چندین بار ریاست جمهوری و اکثریت مجلس  را با هم داشته اند و با این توجیه که نمی گذارند کاری بکنیم، در مقابل به اصطلاح اصول گرایان و باند خامنه ای کاری نکرده اند. بگذریم از این که بخشی از اصلاح طلبان خودشان به  زمره اصول گرایان در آمدند.
 پس، این که این اصلاح طلبان بوده اند که مردم را از انتخاب نماینده برای مجلس و کلاً رأی دادن گریزان کرده اند، نه به این دلیل است که مثلا  اگر محافظه کاران پست ریاست جمهوری و اکثریت مجلس را داشتند، چنین امری اتفاق نمی افتاد. برعکس، این جریان در دوران احمدی نژاد هم پست ریاست جمهوری را در اختیار داشت و هم اکثریت مجلس را و اتفاقا در هر دو مورد کار به شرکت حداقلی در دوره بعدی و یا به جنبش های گسترده اجتماعی- سیاسی کشیده شد؛ مانند 88 که اوج رأی دزدی خامنه ای  و باند حاکم بود.
اصلاح طلبان و ادعاهای بی مایه
 شکی نیست که این صحبت اصلاح طلبان جایی ندارد که اگر شورای نگهبان کاندیدهای آنها را رد صلاحیت نمی کرد، آنها می توانستند مردم را بسیج کنند، شرکت کنندگان در انتخابات را بیشتر کنند و رأی بیاورند. این امر روشن است که بخشی از خود اصلاح طلبان و نیز هواداران آنها که احتمالا در انتخابات شرکت نکرده اند، ممکن بود برای پیروز شدن به کاندیدهای پذیرفته شده رأی دهند، اما این رأی گرچه می توانست نسبت به رأی کنونی نسبت به لیست اصلاح طلب کمی بیشتر باشد، اما در کل و نسبت به مثلا انتخابات 4 سال پیش که آنها توانستند بخشی از لایه های میانی و مرفه را بسیج کنند، بسیار ناچیز بود. در عین این که نمی توانست از شکست آنها در این انتخابات جلوگیری کند
 در حقیقت آنها به واسطه عملکرد خود تا آنجا که مدافع پر و پا قرص روحانی بودند، نقش خود در مجلس دهم که به راستی جز هر از گاهی مشتی نطق، مایه ای برای رو کردن نداشتند، نقش بزدلانه و منفعل خود به ویژه در مقابل خامنه ای و بالاخره به واسطه گذر جنبش از مرحله اصلاح طلبانه  به مرحله شورش های دی ماه 96 و 98  و مواضع منفعل و یا راستی که این جریان کمابیش درهمراهی با سرکوب های رژیم گرفت، قدرت نفوذ خود را به کلی از دست داده بودند و نه تنها پایه های خود را از دست دادند، بلکه خود به جسدی سیاسی تبدیل شده بودند.
 خامنه ای و مسئله تحریم
نکته دیگری که حائز اهمیت است این است که گرچه برای خامنه ای و دم و دستگاه اش اگر مردم در انتخابات شرکت می کردند بسیار خوب بود(مثل مراسم دفن سلیمانی ) اما این گونه هم نبود که حال که شرکت نکردند، این ها عزا بگیرند.
خامنه ای و دم و دستگاهش امید بسته بودند که با توجه به شرکت مردم در مراسم  عزاداری برای قاسم سلیمانی، تا زمان انتخابات مجلس، فضا به گونه ای تداوم یابد که کار به شرکت گسترده مردم در انتخابات بکشد. گرچه این فضا به دلیل اشتباه هولناک خامنه ای و باندش در شیلک به هواپیمای مسافربری به سرعت برگشت، و مواضع، صف آرایی و گارد گرفتن طبقات مردم  که اکنون و با پیوستن لایه هایی از طبقات میانی بیشتر شده بودند، در مقابل خامنه ای، تداوم مواضع و صف آرایی شورش های آبان ماه گشت، اما حتی اگر آنها مرتکب این خطای وحشتناک نمی شدند، بازهم میزان رای دهندگان برای انتخابات مجلس به وجهی تقریباً نزدیک به وضعی که اکنون شاهد آن هستیم، پایین می آمد.
 در واقع دلیل اصلی پایین آمدن رای مردم در انتخابات کنونی مجلس، ناامید شدن مردم، نه تنها از اصلاح طلبان، بلکه از وضع اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و به طور کلی از نظام استبداد مذهبی و ساختار قدرت در ایران بود؛ ساختاری که خود خامنه ای و دستگاه هایی مانند شورای نگهبان، شورای تشخیص مصلحت نظام، دستگاه قضایی، مجلس خبرگان و بالاخره دم و دستگاه های امنیتی و سپاه، همچون اختاپوسی بر آن چنگ انداخته اند و بسیاری از فسادها، اختلاس ها، دزدی ها و کثافت کاری ها از میان آنها بیرون درز کرده بود.
 اما خامنه ای مدت ها پیش و به ویژه از 88 به این سو که مطمئن شد نمی تواند پایگاه مردمی داشته باشد و حتی همین را که دارد حفظ کند، شمشیر را از رو بسته و خیال خود را از بابت نیاز نداشتن به پایگاه توده ای راحت کرده بود! او هر روز بیشتر از روز پیش در مقابل توده های مردم به دستگاه های امنیتی- نظامی خود پناه برده بود. زمانی که خامنه ای توده های تهیدست ستم کشیده و استثمار شده را به گلوله می بندند، بدون شک، نمی تواند فکر نمی کند و نیز امید هم نمی بندند که این توده همین فردا دوباره به هرچه وی گفت، گوش کند و به وظایف « «جهادی و ملی» خود عمل کند.
 از این رو، برای خامنه و باند اصلی حکومت، که برای شان هر گونه اختلاس و  دزدی، هرگونه فشار اقتصادی به مردم و هرگونه  بی محابا سرکوب کردن مردم و کشتار آنها مجاز بوده است، این مسئله اهمیت آن چنانی نداشته و ندارد که آیا توده ها در انتخابات شرکت می کنند یا نمی کنند. زمانی که خامنه ای به دستگاه شورای نگهبان اش دستور می دهد که به قلع و قمع کاندیداها دست بزند، به خوبی آگاه و روشن است که اولاً حتی اگر این کاندیداها صلاحیت شان تأیید هم شود، باز عده رأی دهندگان خیلی زیاد نخواهد شد، و دوماً چه بهتر که با این قلع و قمع خیال خود را از این بابت راحت کند که نمایندگان مجلسی که بدین نحو تشکیل شود از وی تبعیت خواهند کرد و موی دماغ او و پسرش و نیز رؤسای پس از وی- اگر زنده نماند- نخواهند شد.  
تحریم
مسئله دیگرخود تحریم است. اگر از این زاویه نگاه کنیم که تحریم انتخابات مجلس اساسا درمقابل شرکت کردن در آن و برای انتخاب نماینده واقعی( هر طبقه برای خود) و به دست آوردن موقعیتی برای پیشبرد منافع طبقاتی خود معنا می دهد، آن گاه این تحریم کردن از جانب مردم از نقطه نظر منافع اساسی آنها یعنی هر طبقه برای خود، جایگاه و اهمیتی ندارد. به عبارت دیگر، این گونه نبوده که انتخاب نماینده برای مجلس آش دهن سوزی بوده است و مثلا آزادی بیان، احزاب و اجتماعات و انتخاب شدن و انتخاب کردن وجود داشته و حال که رژیم جلو همه اینها را گرفته پس طبقات مردم با شرکت نکردن، یک تقابل بزرگ را از این زاویه شکل داده اند.
 در واقع و به ویژه از سال 76  به این سو، از جانب مردمی که در برخی از این  رأی گیری ها شرکت می کردند، در بهترین حالت این گونه بوده است که می بایست به  گروهای اصلاح طلبی رأی دهند که تا به قدرت دست می یافتند، حداکثر نرمش و سازش را در مقابل نظام، به بهانه های واهی و مثلا از این گونه که در ایران استبداد دیرپا بوده است و باید به مرور دموکراسی را  پیش برد و نهادینه کرد، در پیش می گرفتند. برای همین با تحریم انتخابات، نه تنها مردم چیز به درد بخور و با ارزشی را از دست نداده اند، بلکه از روش هایی که برخی از آنها فکر می کردند بدرد بخور و نتیجه بخش است یعنی تغییر اصلاح طلبانه نظام موجود و نیز آنها که فکر می کردند ممکن است کاری انجام دهند یعنی اصلاح طلبان، به گونه ای مشخص تر گسست کردند و به شعار «اصلاح طلب، اصول گرا دیگه تمومه ماجرا» وجوه و گستره عملی تازه ای بخشیدند.
 اتحاد یک پارچه تمامی طبقات مردم
تحریم کردن البته فعالیت عملی مبارزاتی ای هم چون راهپیمایی یا متینگ اعتراضی و اعتصاب و شورش نیست. یک پاسخ نه است به دعوت رژیم از مردم برای شرکت در انتخابات فرمایشی. نه ای که وجه  ذهنی و عملی اش صرفا در همان پاسخ نه و شرکت نکردن است. نه ای که  نمی توان آن را «قهر کردن» مردم با صندوق رأی نامید، زیرا «آشتی» ای در پی آن نیست.
اما تحریم یک پارچه انتخابات، در شرایط کنونی ایران دارای وجه ذهنی و عملی مثبت و از نظر مردم بسیار با اهمیت می شود؛ زیرا خود از یک سو به عنوان یک معلول در تداوم مبارزات طبقات مردمی با حکومت شکل گرفته است، و از سوی دیگر به مثابه علتی و همچون پله ای است که موجب تحرک و ادامه روندهای مبارزاتی  آینده می شود. این روندها شامل حرکت هایی است که به ویژه دو سال اخیر یعنی از دی ماه 96 تا آبان 98  ادامه یافته است.
 به این ترتیب تحریم گونه ای آزمایش اتحاد و یکپارچگی مردم است برای درگیری های آینده با  طبقات مرتجع حاکم کنونی و حکومت استبداد دینی ای که برقرار کرده اند و می تواند موج های بعدی مبارزات را گسترده تر، همه جانبه تر و ژرف تر سازد. موج هایی که به واسطه این که شرایطی که موجب بر آمدن آنها شده بود، کماکان ادامه دارد، در آینده شدیدتر بروز خواهندکرد.  
آنچه در این تحریم دارای اهمیت کلیدی است، اتحاد تمامی طبقات مردمی در امر تحریم انتخابات است. گرچه طبقه کارگر و  دهقان و کشاورز و زحمتکشان شهری و روستایی و نیز لایه های پایین خرده بورژوازی جمعیت اصلی کشور را تشکیل می دهند، و اتحاد آنها در شرکت نکردن  در انتخابات کاملا روشن و بارز بود، اما اینکه لایه های میانی و مرفه خرده بورژوازی و همچنین لایه های بورژوازی ملی در این انتخابات شرکت نکردند، نه تنها نشانگر برخی  گسست ها وجدایی های بین این طبقات با اصلاح طلبان است، بلکه نشانگر هم سو شدن و اتحاد تمامی طبقات مردمی در مقابل دستگاه استبداد حاکم به رهبری خامنه ای، با یک عمل متحدانه است،  و  این امری است که با توجه به گسترش نهایی شکاف بین مردم و رژیم، در بر آمدهای مبارزاتی آینده  نتایج و تأثیر خود را نشان خواهد داد. 
مسئله طبقات میانی و مرفه
البته می توان به درستی مسئله شرکت در انتخابات یا تحریم آن را جزو وجوه مسالمت آمیز مبارزه دانست و گفت که در این موارد  طبقات میانی و مرفه بهتر شرکت می کنند، اما یقینی و اطمینانی نیست که آنها در آینده و زمانی که مبارزات دوباره شدت گیرد و اشکال قهرآمیزی پیدا کند، پای کار باشند.
 مشکل بتوان در این امر تردیدی روا داشت. به هر حال لایه های میانی خرده بورژوازی و پس از آنها بخش های مرفه خرده بورژوازی مواضع  رادیکال کارگران، دهقانان و لایه های پایین خرده بورژوازی را در قبال انقلاب دموکراتیک ندارند و عموما گرایش به اصلاحات تدریجی در آنها زیاد است؛ اما اگر ما دو رویداد اخیر را ملاک بگیریم یعنی شلیک به هواپیما و در پی آن اعتراض طبقات میانی، و نیز همین انتخابات مجلس و اینکه همین طبقات میانی که عموما  بخش مهمی از رای دهندگان به اصلاح طلبان را تشکیل می دادند، آن را تحریم کردند، آنگاه روشن می شود که این طبقات دیگر نه امیدی به بهبود اوضاع دارند، نه امیدی به تغییرات تدریجی ای که اصلاح طلبان آنها را با تشویق به رأی دادن، به آن ترغیب می کردند. این امر می تواند در مبارزات آینده، این جریان را از حالت مخالفت فعال با تظاهرات ها و شورش ها و ممانعت از انقلاب و مقاومت در مقابل آن، به انفعال در قبال آن و در حالت بهتر و در صورت برقراری رهبری انقلابی طبقه کارگر بر جنبش، به همراهی با مبارزات طبقات پایین یعنی کارگران و کشاورزان و انقلاب بکشاند، و این هر دو موضع نسبت به مواضع کنونی این طبقات، مواضعی مثبت هستند.   
مجلس آینده
 در مورد مجلس آینده نیز اگر از گفته های کلیشه ای خامنه ای که باید برای مجلس شورای اسلامی افراد «با ایمان»، «شجاع»، «کارآمد»، «وظیفه‌شناس»، «پرانگیزه»، «وفادار به اسلام، مردم، انقلاب و کشور»، «سرسخت در مقابل دشمنان» و «دل نبسته به دنیا و مطامع مالی» برگزیده شوند، بگذریم، ظاهرا کلیدی ترین نکته خامنه ای «جوان گرایی» کردن در انتخاب نمایندگان جان مجلس است:
«مجلس باید یک ترکیب متناسبی از جوانان و افراد مجرب، دانا و راه بلد باشد. جوان‌گرایی یک ضرورت قطعی برای کشور است و کنشگر اصلی و پیشروان حرکت رو به جلو جوانان هستند اما تکیه بر جوانان به معنای چشم پوشی از افراد با تجربه نیست.»(این باز گویه و دیگر اشارات در متن تماما از سخنرانی خامنه ای در 29 بهمن 98 در دیدار با مردم آذربایجان شرقی)
 روشن است که از نظر خامنه ای جوان شدن نمایندگان مجلس به چه درد می خورد. چنین مجلسی تا آن جا که پای دفاع از منافع مردم باشد(که هرگز نبوده است)، نه تنها قوی نخواهد بود، بلکه ضعیف تر و قابل کنترل تر از آنی خواهد بود که تا کنون بوده است؛ خواه دوره ای که خامنه ای زنده است را در نظر بگیریم و خواه دوره پس از مرگ وی و به وسیله کسانی که او برای این مملکت انتخاب کرده یا می کند.
اما با توجه به باندهایی از جناح محافظه کاران طبقه حاکم که به مجلس راه یافته اند و برخی شواهد حاکی از آن است که اختلاف و شکاف میان آنها زیاد است، اینکه این مجلس بتواند تضادهای روز به روز گسترش یابنده میان باندهای جناح های طبقه حاکم را پنهان کند، و نقشی منفعل در قبال رقابت وحشتناک درون به اصطلاح اصول گرایان داشته باشد- به ویژه اگر خامنه ای در این گیرودار بمیرد- بعید است. در مورد مجلسیان آینده  نیزآن گونه که تبلیغات کاندیدها  نشان می داد، در تقابل با یکدیگر و برای جلب و جذب مردم «مموش» بازی های فراوان در پیش خواهند گرفت.
 هرمز دامان
پنجم بهمن 98 





هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر