۱۳۹۷ آبان ۴, جمعه

مبارزه فعالین سیاسی و سرکوب های بی فرجام


مبارزه فعالین سیاسی و سرکوب های بی فرجام 

در هفته جاری، حکومت مستبد مذهبی تلاش هایش را برای سرکوب نیروهای مخالف خود، خواه آزادیخواه و خواه حتی کسانی که روزگاری در پیرامون آن بوده و امروز به هر دلیلی (خوب یا بد) با آن مخالفند و علیه آن به مبارزه دست میزنند، ادامه داد. از این میان، دو مورد  مهمتر است.
نخست کشتن فجیع  فعال اجتماعی- سیاسی نسبتا جوان به نام فرشید هکی حقوق دان و استاد دانشگاه که درعین حال در زمینه های گوناگونی همچون حقوق بشر، محیط زیست، کودکان کار و... فعالیت میکرد. وی را نخست با چاقو کشته و سپس  ماشین را آتش زده و جسد وی را سوزانده اند. از موضع گیری های نیروهای اطلاعاتی سپاه و روزنامه ها و سایت های وابسته به آن پیداست که این کار خود این نیروهاست.
همانگونه که میدانیم برای نظام، این امر دارای اهمیت است که نیروهای مخالف را با تعلقات طبقاتی متفاوت، در حوزه های گوناگون و در هر موقعیت و شرایطی باشند، سرکوب کند و باصطلاح «سرجای خود بنشاند». یکی از شیوه های این امر این بوده که گروهی یا چند نفری از فعالترین این نیروها را دستگیر کرده و آنها را به اشکال مختلف از بازداشت، شکنجه، زندان دراز مدت و غیره گرفته تا آدم ربایی، کشتن و سوزاندن از دور مبارزه بیرون کند تا عبرتی برای فعالان آن حوزه و محدوده گردد.
فرشید هکی گویا در دورانی از اعضای انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه بوده و در دوران اخیر نیز در تلاش برای ایجاد حزبی سیاسی؛ وی در طول ماهها و هفته های منجر به مرگ دردناکش، فعالیتهای بیشتری از خود نشان داده و در سخنرانی های خود علیه استبداد و افراد مستبد و آن گونه که  از برخی از آنها بر میاید، بگونه کمابیش آشکار علیه خامنه ای موضع گرفته است.
حکومت مستبد مذهبی، طی نزدیک به چهل سال اخیر تلاش کرده است که هیچ کدام از طبقات اجتماعی، حزبی سیاسی و یا تشکیلاتی رهبری کننده و حتی رهبران و یا فعالین برجسته ای که به نوعی توده های هر طبقه گرد آنها حلقه زنند، نداشته باشند؛ به همین منظور هم،  تمامی رهبران اصلی جریانهای مخالف را به اشکال مختلف، یا کشت و یا با شکنجه و زندانهای دراز مدت انرژی و رمق آنها را گرفت - که در پی این دورانها، برخی از آنها به بیماری های روانی شدید دچار شدند- و یا آنجا که زورش نرسید، دربدر و به تبعید اجباری محکوم کرد. اما برخلاف این کشت و کشتارها، این جنبش چنانکه خصلت هر جنبش  ریشه ار، ژرف و پایداری است، به سختی اما  به برآمدن  نسل نویی از رهبران خود دست زد؛ رهبران و فعالینی که عمدتا ثمره جنبش دموکراتیک تقریبا بیست ساله اخیر هستند.
به همین دلیل، نظام مستبد برای اینکه مانع از شکل گیری فعالین و رهبران جدید و تسلط  آنها بر این جنبش شود، مجبور شده است که شیوه های مختلف سرکوب خود و از جمله کشتار و سر به نیست کردن را کماکان ادامه دهد.
 این امر بویژه اکنون برای نظام به امری فوری تر تبدیل شده است. یعنی دوره ای که مردم در شرایط بحران اقتصادی و رشد جنبش خودبخودی به سر میبرند و در صورتی که این جنبش به درجاتی از گسترش و تکامل برسد، خواه ناخواه رهبران بیشتری را، رهبرانی که از دل طبقات مختلف و توده ها بیرون میایند، از خود بیرون خواهد داد و در نتیجه سرکوب خود را دشوار خواهد کرد.
 از این رو از دیدگاه سازمان های اطلاعاتی نظام(خواه وزارت رسمی اطلاعات و خواه سازمان اطلاعات سپاه و بویژه این دومی که در چند سال اخیر و بویژه در حال حاضر نقش فعالتری در سرکوب مخالفان به عهده گرفته است) کشتن تعدادی از فعالین و رهبران بالقوه، آن هم به اشکال فجیع، میتواند هم از شکل گیری رهبران تازه برای جنبش جلوگیری کند و هم دیگر فعالین اجتماعی و سیاسی را «ساکت و آرام» کند.
 اما مشکل مستبدین نظام این است که هر چه اوضاع تکامل بیشتری پیدا میکند تعداد این گونه فعالین در حال حاضر بی نام میان مردم، بیشتر میشود. به همین دلیل این ادعای رژیم که این گونه افراد «نام و نشانی» در میان مردم ندارند و از این رو کشتن آنها دردی از حاکمیت مستبدین را دوا نمیکند، صرفا برای رد گم کردن است؛ وگرنه این افراد بسیار مهمند و گرچه اکنون در حوزه هایی کمابیش محدود- و درست به این دلیل که تمامی راههای تبلیغ و ترویج عمومی بسته است-  فعالیت میکنند، اما با اوج گیری غیر قابل کنترل جنبش توده ای و پرتاب شدن جامعه بدرون یک شرایط انقلابی ، تمامی این محدوده ها در زمان کوتاهی پشت سر گذاشته شده و نسل نویی از رهبران و کادرهای طبقات انقلابی و مترقی رو خواهند آمد. به این دلیل رژیم برای حال نیست که میکشد، بلکه برای آینده است که میکشد و سر به نیست میکند.
 سپاه پاسداران- که اکنون منفورترین ارگان حکومتی گشته است که در مقابل مردم قد علم کرده- و دفتر و دستک های بی پایانش، نیز تنها خود را لو داد، زمانی که  دلیلی برای کشتن فرشید هکی بوسیله مخالفین حکومتی اش(یعنی خودشان) نیافت و سعی کرد مسئله را«خودکشی» جا بزند.
 و براستی که چقدر این «خودکشی» ها زیاد شده است!؟ از زندانهای نظام که جوانهای دستگیر شده و یا  مسئولان سازمانهای محیط زیستی در آن یکی پس از دیگری«خودکشی» میکنند، تا بیرون که  محقق و فعال حقوق بشری یکباره دچار«یاس و افسردگی» میشود و خود را میکشد!؟ حتی اگر از این سر هم به قضیه نگاه کنیم باید بگوییم که براستی که چه جامعه ای این  دزدان و جانیان برای ما به ارمغان آورده اند!؟
 بهرحال آنها تنها سعی کردند که از فرصتی که کشتن جمال خاشقجی منتفد حکومت عربستان سعودی در اختیار آنها گذارده بود و تمرکز بخشهایی از جامعه بروی آن بود استفاده کنند؛ استفاده نه برای تقابل با حکومت سعودی ها که  لنگه همین حکومت استبدادی و متحجر است، بلکه برای کشتن فردی دیگر از بین کسانی که  منتقد حکومت خودشان است و به گونه ای با این رژیم در تقابل قرار دارد. همان کاری که سعودی ها کردند، اینها برای اینکه از حکومت سعودی در جنایت و کثافت عقب نیفتند با یکی از منتقدین حکومت خودشان کردند!؟
 مورد دوم دستگیری هاشم خواستار از رهبران کانون صنفی آموزگاران ایران است که در دوران اخیر مبارزاتی چشمگیری داشته است و یکی از مهمترین سخنگویان آموزگاران و  زحمتکشان بوده است. وی پیش از این نیز مدت دو سال را در زندان های جمهوری اسلامی سپری کرده است. آنچه در مورد شکل این سرکوب توجه را جلب میکند، زندانی کردن وی در بیمارستانی روانی در مشهد است. به نظر میرسد که بجز خودکشی، شکل تازه ای از سرکوب به شیوه های حکومت افزوده شده و آن به بیمارستان روانی انداختن دستگیر شدگان و احتمالا تبدیل آنها به بیماران روانی با استفاده از انوا ع شوک ها و داروهاست.
جنبش توده ای با رهبران دموکراتی مانند هاشم خواستار که تا کنون جسارت و شجاعت بی مانندی از خود نشان داده اند، راه خود را به پیش باز کرده و خواهد کرد. افتادن هر کدام از این مبارزین و رهبرانی طبقات خلقی، ده ها و صدها و هزاران نفر را در پی آنها روانه خواهد کرد و پرچمی که از دست آنان بیفتد دیگران برخواهند داشت. در تاریخ،  نظام های دد منش و خونخوار با کشتار خلق، ممکن است توانسته باشند چند روزی بیشتر بر تخت قدرت باقی بمانند، اما هرگز نتوانسته اند اراده خلق را برای تغییر در نظم کهنه درهم شکنند و بقای خود را همیشگی سازند.
با توجه به اوضاع جاری اقتصادی، سیاسی و فرهنگی، شرایط کنونی جنبش به سوی گسترش و تکامل خواهد رفت و زمانی خواهد رسید که نظام در توجیه قتلها و کشتارهای خود به «هته پته» خواهد افتاد. در آن زمان، دیگر، گفتن اینکه این فرد«خودکشی» کرده و آن دیگری «بیماری روانی» است، حتی به نظر خودشان هم مضحک جلوه خواهد کرد! درونشان تهی و جز چارچوبی خشک از آن باقی نخواهد ماند! چارجوبی که به تلنگری بند است تا فرو افتد!
    گروهی از مائوئیستهای ایران
چهارم آبان 97        

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر