۱۴۰۲ اسفند ۱۶, چهارشنبه

برخی از بیانیه ها و مقالات منتشر شده در مورد روز جهانی زن و جنبش زنان(3)

 
برخی از بیانیه ها و مقالات منتشر شده به وسیله ی گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
در مورد روز جهانی زن و جنبش زنان(3)
 
مارس 2023
 
به مناسب روز جهانی زن
 
امسال  8 مارس ( 17 اسفند) روز جهانی زن برای زنان ایران و برای تمامی طبقات مردمی خلق ایران حال و روز و رنگ و بوی دیگری دارد.
6 ماه از مبارزات و خیزشی که آغازگر آن زنان مبارز سقز بودند می گذرد و در این 6 ماه زنان جنبش و خیزشی را پیش بردند که تا کنون و در تاریخ کشور ما بی سابقه بوده است.
دختران و زنان مبارز و جان فشان ما، پس از به قتل رساندن مهسا امینی دختر کرد به وسیله ی دارودسته های افسارگسیخته ی خامنه ای در شهریور 1401 آنچنان و گویی همچون رعد و برق  و چونان پتکی گران بر سر این دیوصفتان و پلید سیرتان فرود آمدند که هرگز در مخیله شان نمی گنجید.
این است که تا توانستند دختران و زنان را اسیر گرفتند، شکنجه کردند، کشتند و در گوشه و کنار انداختند و یا زندان های طولانی برایشان بریدند تا زنان را به سکوت و تمکین و برده گی کشانند. اما به راستی که مگر در خواب ببینند که قادرند این جنبش زنان را که جزء بزرگی از مبارز طبقات خلق ایران برای آزادی، دموکراسی، برابری و استقلال است، خاموش سازند. جنبش زنان ایران، جنبشی تاریخی و بزرگ است و این گونه که نشان می دهد تا رسیدن به خواست های خود فرو نخواهد نشست.
 این جنبش بزرگ پس از برخاستن در ایران، توانست پشتیبانی زنان مبارز و جنبش زنان را در بسیاری از کشورهای جهان به خود جلب کند و با خود همراه سازد. اکنون بی تردید دختران و زنان ایران در پیشاپیش زنان زیر ستم جهان علیه حکومت ها و قوانین اسارت بار مردسالارانه و برای حقوق زنان و برابری با مردان تلاش و مبارزه می کنند.
جنبش زنان ایران با وجود همه ی پیشگامی ها و مبارزات جانانه و قربانی دادن های فراوان، با وجود این که در چشم انداز آن روزهای بزرگ بسیاری آشکار است اما از دو کمبود اساسی رنج می برد.
یکی این است که این جنبش با وجود این که سازمان های کوچک و بزرگی در ایران دارد، اما یک تشکیلات محکم  و متحد و سراسری ندارد. تشکیلاتی که بتواند خواست های زنان را برای رفع ستم های مردسالارانه و پدر سالارانه بر زنان و آزادی زنان از اسارت های فئودالی قرون وسطایی و «مدرن» سرمایه داری، و برابری با مردان، به روشن ترین وجه خود تدوین کند و مبارزات  زنان را(و مردان را نیز به پشتیبانی خود) پیرامون آنها سازمان دهد و در سراسر ایران به گونه ای واحد پیش برد. فقدان این امر تا حدود زیادی به وجود استبداد بر می گردد اما اگر نمی شود تشکیلات علنی سازمان داد اما می توان تلاش کرد همین سازمان های کوچک و بزرگ زنان را از طریق شبکه های مخفی به هم ربط داد و سازمان واحد دموکراتیک زنان ایران را تاسیس کرد.
کمبود دیگر نبود تشکیلات زنان کارگر در ایران است. در بیرون کشور سازمان های زنان کم نیستند و این سازمان ها اغلب داعیه ی چپ و طبقه ی کارگر را دارند. اما حقیقت این است که خواه بسیاری از سازمان های کوچک و بزرگ زنان در داخل و خواه این گونه سازمان های زنان در خارج از کشور بیشتر دارای گرایش های فمینیستی هستند . گرایش هایی که مانع از ترسیم درست صف خلق و ضد خلق از جانب آنها و صف بندی درست طبقاتی می شود.
بر این مبنا به نظر ما سازمان هایی که رهبری عمده و بدنه ی اصلی آن ها زنان کارگر باشند یکی از نیازهای اساسی جنبش زنان در ایران است. تنها سازمان هایی که زنان کارگر و زنان روشنفکر کمونیست رهبری اصلی و بدنه ی آن را داشته باشند می توانند بین خواست های دموکراتیک و سوسیالیستی زنان پل بزنند و جنبش زنان را به بخشی مهم از کل جنبش دموکراتیک و سوسیالیستی طبقه ی کارگر و خلق ایران بدل سازند.
 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
14 اسفند 1401
مارس 2022
 
8 مارس روز جهانی مبارزه ی زنان علیه ستم و تبعیض گرامی باد
 
8 مارس امسال تلاقی کرده است با جنگ امپریالیستی در اوکراین. جنگی که به وسیله ی سرمایه داران روسیه و اوکراین بر پا شده و سرمایه داران کشورهای آمریکا و اروپا و ژاپن به طور غیر مستقیم و از طریق نقش در آماده کردن مقدمات آن و نیز کمک همه جانبه ی نظامی به سرمایه داران اوکراین در آن شرکت داشته و یک پای اساسی آن به شمار می آیند.
 این جنگ در ماهیت خود جنگی است برای تقسیم دوباره ی مناطق زیر سلطه و نفوذ. جنگی که اساسا برای سهم گیری و بهره وری اقتصادی و سیاسی و نظامی بین قدرت امپریالیستی روسیه و قدرت های امپریالیستی آمریکا و اروپا بر پا شده است. 
جنگ سرمایه داران امپریالیست در درجه ی نخست زنان و مردان کارگر و زحمتکش کشورهای  اوکراین و روسیه را می بلعد و زندگی آنها را از نظر اقتصادی و سیاسی و به شدیدترین شکل ممکن زیر تاثیر خود قرار می دهد و در درجه ی بعد به روی زندگی و معیشت کارگران و زحمتکشان کشورهای جهان و از جمله خود کشورهای امپریالیست غربی تاثیرات مخرب می گذارد.
چنانچه جنگ از ابعاد کنونی خود خارج شده و به جنگ مستقیم بین قدرت های امپریالیستی روسیه و غرب تبدیل شود در ابعادی باور نکردنی موجب کشتار انسان ها می گردد و ویرانی وحشتناک به بار می آورد و در بدترین حالت ممکن است که در پس چنین جنگی در روی زمین نه از انسان نشانی بماند و نه از آنچه طی هزاران سال با رنج و زحمت فراوان ایجاد کرده است.
بر این مبنا مبارزه ی زنان در تمامی جهان علیه ستم های پدرسالارانه و مرد سالارانه و برای آزادی و برابری حقوق با مردان با مساله ی مبارزه با جنگ امپریالیست ها در اوکراین و برای صلح جهانی که جز با برقراری سوسیالیسم و کمونیسم به وجود نخواهد آمد، گره خورده است.
 از سوی دیگر در کشور ما حکام کنونی که دین و مذهب را بر تمامی وجوه زندگی مردم حاکم کرده اند وجهی سنگین از باورها و تفکرات شان و به گونه ای همه جانبه علیه زنان است. آنان ستمی نیست در تاریخ نظام های حاکم که بر زنان نکرده باشند، تحقیری نیست که در درجه ی نخست زنان را شامل آن نکرده باشند و آزار و اذیتی نیست که به آنان نرسانده باشند.
 چنین ستمی در آغاز و بیش از همه در حق زنان کارگر و کشاورز و زحمتکش شهر و روستا شده است و در درجات بعدی زنان طبقات میانی قربانیان آن بوده اند.
اما این ستم و اجحاف که در تمامی ابعاد اقتصادی، سیاسی و فرهنگی و در تمامی شریان های جامعه جاری است، علیرغم حکومت مذهب و استبداد، مقاومتی را برانگیخته که در طول تاریخ مبارزات زنان ایران علیه ستم پدرسالارانه و مردسالارانه بی مانند است. برای نمونه در تاریخ کمتر این گونه بوده است که زنی عمامه ی آخوندی را به زیر پای خود اندازد و آن را لگد و  چنین آخوندها  و ریاکاری و مذهب دروغین شان را تحقیر . اما در این دوران زنی خشمناک از این همه ستم در مرکز مذهب و آخوندها یعنی شهر قم چنین کرد.  
در حقیقت مبارزه ی زنان که از کوچک ترین آزادی برای بیان اندیشه ها و خواست های خود بر خوردار نیستند و کوچک ترین امکانی برای گردهمایی و راه پیمایی ندارند چنان بوده است که اکنون شیرزنان بسیاری در زندان ها به سر می برند و زندان محلی شده است برای پیگیری و تداوم مبارزات جسورانه و شجاعانه ی آنها. شدت این مبارزات چنان بوده است که حقد و کینه حکام را نسبت به زنان مبارز زندانی به اعلا درجه خود رسانده است و این از فشارهایی که بر برخی از پیشروترین زنان در زندان ها وارد می شود و تضیقاتی که علیه آنها به عمل می آید و نیز توطئه هایی که علیه آنها و برای آسیب رساندن به آنها، ناقص کردن شان از نظر جسمی و احتمالا کشتن شان در زندان می شود، آشکار است. آن ها را نه تنها به زندان های دراز مدت محکوم می کنند بلکه در زندان نیز دمی آنان را آسوده نمی گذارند و هدف شان این است که آنها را در پیشگاه ستم و تحقیر به زانو درآورند و مجبور به سر فرود آوردن در مقابل حکام کنونی کنند. خواستی که با خود به گورهایی که از آن برخاسته اند برخواهند گرداند.
باری هشت مارس امسال افزون بر مبارزه با جنگ امپریالیستی، افزون بر مبارزه با تمامی ابعاد ستم های مردسالارانه باید پشتیبانی همه جانبه و پیگیر از این شیرزنان مبارز باشد و راه آنان را ادامه دهد.
مرگ بر امپریالیست ها
نابود باد جنگ های امپریالیستی
هر چه پیگیرتر و پایدارتر باد مبارزات دلاوارانه زنان علیه ستم مردسالارانه
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
15 اسفند 1400

     

۱۴۰۲ اسفند ۱۵, سه‌شنبه

برخی از بیانیه ها و مقالات منتشر شده در مورد روز جهانی زن و جنبش زنان(2)

 
به مناسبت 8 مارس روز جهانی زن

برخی از بیانیه ها و مقالات منتشر شده به وسیله ی گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
در مورد روز جهانی زن و جنبش زنان(2)
 
 
تراژدی و مضحکه ی جمهوری اسلامی(8) 
تضاد میان مردم و هیئت حاکمه جمهوری اسلامی
زنان
در کشور ما، در کوران انقلاب مشروطیت و پس از آن زنان به تدریج از وضع سنتی اقتصادی، فرهنگی و سیاسی خود فاصله گرفته و به مرور به تمامی زمینه های تولید و خدمات، فرهنگ و سیاست وارد شدند. رژیم های رضاخان و شاه سابق به رواج انواع و اقسام اشکال شبه مدرن آزادی زنان دست زدند که اساسا با شرکت زنان در تولید اجتماعی رقم می خورد؛ و این البته نسبت به زمان پیش که زنان از هر گونه کاری بیرون از خانوار فردی محروم بودند و شرکت شان در تولید عمدتا قالی بافی، کشاورزی و دامداری خانوادگی بود، گامی به پیش بود. این اشکال شبه مدرن عموما نسخه و کلیشه های نتراشیده ای بود از اشکال آزادی زنان از قیود فئودالی و به وجود آمدن اشکال نوین ستم بر زنان در جوامع سرمایه داری امپریالیستی غربی. این کلیشه ها، با حفظ انواع و اقسام شیوه های روابط پدرسالارانه و مردسالارانه و تسلط و ستم بر زنان در جوامع عشیره ای، قبیله ای و فئودالی تلفیق شده و قوانین حقوقی ارتجاعی مذهبی در مورد زنان برآنها سنگینی و چفت و بست آنها را محکم می کرد؛ و این همه  به این دلیل بود که گسست در اقتصاد، سیاست و فرهنگ، تنها از جهات معین و محدودی و در جهت مقاصد امپریالیسم و ارتجاع نوین کمپرادوری صورت گرفته و روابط اقتصادی کهن و قوانین و آداب برگرفته از آنها، یا به همان شکل سابق و یا با تغییرات محدودی در شهر و روستا کمابیش به حضور خود ادامه می داد.
باری، درون چنین اوضاعی ما با رشد یک آزادی و گشایش نسبی در وضع زنان که ناشی از رشد جنبه های اقتصاد و سیاست و فرهنگ مسلط وابسته به امپریالیسم، و نیز غیرمسلط مستقل مترقی و انقلابی بود، روبروییم. شرکت و نقش فعالانه زنان در مشاغل فنی و خدماتی و در کارخانه ها و ادارات، دانشگاه ها، بیمارستان ها ( مهندسی، مدیریت، پزشکی، تدریس در عالی ترین سطوح دانشگاهی)همین طور شرکت فعالانه و خلاق در عرصه فرهنگ و هنر(شاعری، نویسندگی، موسیقی، نقاشی و...) و سیاست و سازماندهی (شرکت در عالی ترین سطوح احزاب سیاسی مترقی و انقلابی و سازمان های زنان) و به جان خریدن انواع فشار، شکنجه، زندان و جان باختن در راه اهداف انقلابی و مترقی به ویژه پس از سال های بیست و باز شدن نسبی فضای سیاسی، فرهنگی، ابعاد گسترده ای می یابد. و اینها  تماما نشان از پیشرو بودن زنان ایران در کسب آزادی و استقلال و برابری حقوقی با مردان نه تنها در ایران، بلکه در منطقه خاورمیانه و بخش های مهمی از آسیای زیر سلطه داشت.
اما حکومت مرتجع اسلامی که ایران را با کشورهای عقب مانده ای که هنوز با قوانین هزارو چهارصد سال پیش زندگی می کردند عوضی گرفته بود، این چنین زنانی را که می خواستند سر به آسمان بسایند، چنان به اسارت و تحقیر گرفت و و چنان به محنت و درد  دچار کرد که داستان وضع زنان در این حکومت خود غمنامه ای است از زندگی سراسر رنج  و جانفرسای آنان؛ و حکایتی است از انزوا و سر در گریبانی و خود از دست داده گی زنان؛ و همین که از وضع  زنان و قوانین حقوقی ایران در مورد زنان و رفتار با زنان در جمهوری اسلامی سخن به میان می آید، ژرفنای ارتجاعی بودن و کراهت نفرت انگیز این نظام خود را به وجه هر چه بارزتری نشان می دهد.
در این نظام نه تنها تمامی آن حقوق نابرابری که درگذشته موجود بود حفظ شد و به درجات هم افزایش یافت، بلکه تمامی قوانین حقوقی درمورد زنان نیز بر مبنای قوانین چهارده قرن پیش تدوین شد. وجود دستمزد نابرابر با مردان برای کار مشابه و در نتیجه استثمار زنان کارگر به درجات بیشتر از مردان کارگر و در کنار آن انواع  ستم های غیراقتصادی، محدودیت ها و فشارهای فرهنگی، اجتماعی و شخصی در کار بر آنها برای حفظ کار، قوانین حقوقی نابرابری که در نتیجه رسوخ و یا تحت تاثیر قوانین و آداب و سنن دینی و مذهبی دچار کاهش حتی نسبت به دوره های پیش از انقلاب شده است، انواع و اقسام ستم های فرهنگی و سیاسی تا جایی که حق زنان برای فعالیت های فرهنگی یا مطلقا وجود ندارد یا به حداقل خود رسیده است و تنها در چارچوب های قوانین مذهبی امکان پذیر است، نفی حقوق زنان برای تشکلات مستقل اجتماعی و سیاسی و مبارزه برای برابری حقوقی در همه ی جوانب با مردان، سرکوب هر نوع حرکت و جنبش آنان و نیز انواع و اقسام مجازات های قرون وسطایی تحقیرکننده، مشمئز کننده و نفرت انگیزهمچون سنگسار کردن و شلاق زدن برای زنانی که مثلا قوانین این حکومت را زیر پا می گذارند؛ اینها شمه ای از شرایط موجود حکومت اسلامی و حکام خونخوار آن را برای زنان تشکیل می دهد.
اشکال مبارزه زنان
با توجه به اینکه حکومت اسلامی هیچ گونه امکان حرکت مستقل اعتراضی و یا سازمان های مستقل زنان را نداده، عمده فعالیت و جنبش زنان داخل کشور در مبارزه با این رژیم از دو راه مبارزه ی قانونی و غیرقانونی جریان یافته و تمامی دستاورهای کنونی آنان از درون این دو مبارزه به وجود آمده است.
مبارزه ی قانونی
مبارزه ی قانونی که ماهیتا رفرمیستی است عموما در چارچوب سازمان ها و جریان های مخالف جناح حاکم درون جمهوری اسلامی(اصلاح طلبان، کارگزاران و جریان های منسوب به اینان) صورت گرفته و می گیرد. این مبارزه  در اشکالی همچون شرکت در متینگ ها، تظاهرات ها و نیز انتخابات، جریان یافته و می یابد. جدای از زنانی که واقعا به این احزاب باور دارند و به اصطلاح پایه های طبقاتی این احزاب هستند، بیشتر زنانی که به این دسته ها باور عمیقی ندارند، تنها به این امید به پای صندوق های رای می روند که وضع کنونی شان اندکی تغییر کند و به اصطلاح به آن چیزی رای می دهند که شرایط  ستمگرانه و حقارت بار اکنون شان در آن نباشد.
مبارزه ی غیرقانونی
مبارزه غیر قانونی که عموما و بیشتر گونه هایی از مبارزه منفی است شکل دیگر مبارزه ی زنان علیه نظم ارتجاعی موجود است. اشکال اخیر عمدتا در مبارزات فرهنگی(مبارزه علیه فرمان ها و یا خواست های دین و مذهب و نیز آداب و سنن مذهبی) و به ویژه در نحوه ی پوشش زنان خود را نشان داده است. گرایش به این نوع مبارزه که در ایران سابقه کهن دارد و عموما زمانی که شرایط برای مبارزه مثبت ضعیف است و یا نیروی لازم برای آن وجود ندارد عمده می شود، تا جایی پیش رفته و با وضع کنونی پیش خواهد رفت که جهت عمده مبارزه زنان را بسازد.
 سوای این دو شکل که در عرصه اجتماع  جریان دارد، ما با اشکال نوین مبارزه علیه پدرسالاری و مرد سالاری در چارچوب خانواده و فامیل و اقوام نیز روبروییم که در دوره حکومت اسلامی، که به تمامی قوانین ستمگرانه سرمایه دارانه را با قوانین کهنه جوامع فئودالی و عشیره ای درهم و پشتیبانی می کند، گسترش و عمق روزافزونی یافته است. زنانی که عموما تحصیل کرده ( و نه تنها تحصیل کرده ها)هستند و به هیچ وجه تن به تسلط مطلق همسر و آداب و سنن مرد سالارانه جاری و ستم بر خود را نمی دهند و طلاق را بر زندگی مشترک ترجیح می دهند؛ و این باعث شده که ما با سنت شکنی و آمار مداوما بالا رونده طلاق نه تنها در شهرهای بزرگ، بلکه حتی در شهرهای کوچک و روستاها نیز روبرو باشیم؛ یعنی محیط هایی که طلاق در آنها تابو به شمار می آمد و زن  طلاق گرفته یا «مطلقه» همواره با نگاه های سرزنش کننده و تحقیر آمیزی مواجه می شد. فرار دختران جوان از محیط های بسته خانواده و پدرسالاری مسلط بر آنها نیز شکل دیگری از مبارزه  ی زنان است برای ترک موقعیت پیشین در خانواده و جستجوی موقعیتی بهتر برای خود. اگرچه به واسطه ی شرایط نامطلوب اقتصادی و رواج انواع بی بندباری های اجتماعی و دزدی و فساد، بسیاری از زنان محروم نیز دچار سرگردانی شده و برای کسب درآمد به راه هایی همچون تن فروشی و کارهایی که مطلوب شان نیست و نهایتا اعتیاد کشیده می شوند. آمار کنونی حکایت از افزایش شدید این گونه کارها، خواه از نظر تعداد و خواه از نظر سن (13 سالگی) و محیطی که زنان و دختران به آن دست می زنند، در حکومت اسلامی یعنی «حکومت دین و قران» حضرات حاکم  دارد.
به این ترتیب، جنبش زنان خواه متشکل و عموما از طریق سازمان ها و جریان های قانونی موجود، خواه غیر متشکل و به سان واکنشی خودبه خودی و غریزی از جانب آنها بر علیه قوانین نابرابر حقوقی و رسوم و آداب و سنت های اقتصادی، فرهنگی و سیاسی در دوران حکومت مذهبی تداوم یافته و تداوم خواهد یافت.
طبقه کارگر و جنبش زنان
در جامعه ی کنونی، در کنار تضاد اساسی یعنی تضاد تمامی طبقات خلقی با ارتجاع و امپریالیسم و برای بر قراری جامعه ای دموکراتیک و مستقل که ماهیت این پدیده و مرکز ثقل اساسی تغییر و تحول  آن را تشکیل می دهد، تضادهای گوناگونی وجود دارد که یکی از آنها تضاد زنان با قوانین موجود علیه آنها و برای رفع ستم های کهنه ی فئودالی و سرمایه دارانه و کسب حقوق برابر با مردان است. این تضاد گرچه تضاد اساسی انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی نبوده و نخواهد بود، اما در کنار تضاد اساسی در تمامی مراحل انقلاب دموکراتیک و سوسیالیستی( که تضاد اساسی آن متفاوت خواهد بود) موجود بوده و از هرگونه تغییر و پیشرفت تضاد اساسی تاثیر گرفته، و نیز، خواه زمانی که تضاد عمده نیست و خواه زمانی و مراحلی که تبدیل به تضاد عمده می گردد و هر گونه پیشرفتی در مبارزه از طریق و کانال آن حاصل می گردد، متقابلا بر تغییر و پیشرفت آن تضاد اساسی اثر خواهد گذاشت.
این تضاد، ماهیتا تضادی میان صفوف خلق و ضد خلق است و در رابطه میان آنها بروز می یابد. تمامی امپریالیست ها و ارتجاعیون از هر نوع و با تفاوت هایی، حامی تداوم حقوق نابرابر زنان با مردان، حفظ روابط مرد سالارانه و ستم های فئودالی و سرمایه دارنه هستند، درحالی که طبقه کارگر و خلق خواهان رفع تمامی اشکال ستم بر زنان، نابودی قوانین و روابط مرد سالارانه و برقراری برابری واقعی، حقیقی و عملی میان زنان با مردان است. بر خلاف ضد خلق که حامی و پشتیبان روابط ستمگرانه است، طبقه کارگر خواهان از بین رفتن آنهاست. بدین ترتیب پشتیبانی و طرح خواست های زنان و هدایت مبارزه آنها برای رفع ستم بر زنان و کسب حقوق برابر با مردان، بخشی بسیار مهم از برنامه و مبارزه دموکراتیک و سوسیالیستی طبقه کارگر است و در نهایت باید به وسیله ی جنبش و انقلابی که طبقه کارگر باید رهبری آن را داشته باشد، حل گردد.
برخورد طبقه کارگر به وابستگی های طبقاتی درون زنان، تابع امر کلی تحلیل طبقاتی مشخص هر مرحله از انقلاب و تقسیم آن به دو صف خلق و ضد خلق است.  در صف خلق نیز برخورد به هر لایه و قشری در زنان، تابع امر کلی برخورد به طبقه ای است که آن زنان به آن وابستگی دارند و جایگاه آن طبقه در آن مرحله از انقلاب. از دیدگاه طبقه کارگر، زنان کارگران، زحمتکشان، زارعین و دهقانان فقیر که خواه خودشان کارگر و زارع اند و یا همسران آنها هستند، اکثریت به اتفاق زنان محروم و زیر ستم دوگانه را تشکیل می دهند و هم اینان اند که به اتفاق مردان باید سوسیالیسم و کمونیسم را بسازند. از این رو طرح خواست های این اکثریت، نخستین اولویت طبقه کارگر است. طرح خواست های دموکراتیک زنان که به درجات مختلف خواست های زنان دیگر طبقات گوناگون خلق را در بر بگیرد، نیز بر مبنای هر مرحله از انقلاب تدوین می شود.   
استقلال و وابستگی جنبش زنان در انقلاب دموکراتیک  
از سوی دیگر، حرکت و جنبش زنان(که البته منحصر به زنان نیست و تمامی مردان پیشرو باید در امر آگاهی یافتن به آنها یاری و در مبارزه آنها را همراهی کنند) برای نابود کردن تمامی روابط نابرابر فئودالی و سرمایه داری دارای استقلال و ویژگی های معین است؛ زیرا نه تنها علیه این نظام ها که وی را به اسارت گرفته اند مبارزه می کند، بلکه امر سنگین و ریشه دار در قرون و اعصار، یعنی رفع تضاد و نابرابری بین زن و مرد را دنبال می کند. از دیدگاه طبقه کارگر و از دیدگاه مارکسیسم - لنینسم - مائوئیسم این جنبش از یک سو در حرکت های عمومی، تابع امر عمده مبارزه خلق با ضد خلق یعنی ارتجاع و امپریالیسم و تابع تضاد عمده معینی است که در هر مرحله عمده می شود و باید از خلال این تضادها، به سوی دمکراسی و سوسیالیسم و نیز نهایتا کمونیسم به پیش برده شود، و از سوی دیگر این جنبش دارای حرکت خاص خود بوده، در مراحل معینی و در چنین انقلاباتی عمده شده و از این رو باید مراحلی از تغییر، تحول و تکامل را طی کند.
غیرعمده بودن یا شدن خواست های این جنبش در مراحلی از تکامل انقلاب به این معنی است که این جنبش، حرکت خاص خود را در آمیختگی و وحدت با، و نیز تبعیت از تضاد عمده در هر مرحله دنبال می کند و خواست های آن در آن مقطع، به طور نسبی و بخشی و در چارچوب آن وجهی از مبارزه که عمده شده است( عمده می شود و یا عمده تر است) طرح می گردد و در آن چارچوب به پیش می رود. به عبارت دیگر، در جهت اتحاد و وحدت طبقه کارگر و دیگر طبقات خلقی و نیز جنبش های توده ای موجود، در هر برهه ای از مبارزه با ضد خلق و در چارچوب تضادعمده است که خواست ها و امیال آن باید به پیش برده شود.
تابع  تضادعمده بودن جنبش زنان از یکسو به این معنا است که این جنبش نمی تواند به طور مطلق و انتزاعی طرح و همه چیز گرد خواست های آن بچرخد، و خواست های آن نیز نمی تواند همیشه به طور جامع  و تمام و کمال پیش گذاشته شود و خواسته شود که همه ی آنها یکجا و در همان زمان تحقق یابد؛ و از سوی دیگر به این معنی نیست که این جنبش  از طرح آن خواست هایی که در چارچوب تضاد عمده باید از جانب آن طرح شود خوداری کند و یا به کلی متوقف و تعطیل شده و جایگاه خود را در مجموع تضادها  فراموش کند.
عمده شدن این تضاد یعنی عمده شدن تضاد زنان و جنبش آنها با تمامی روابط  سرمایه دارانه و فئودالی و باستانی به این معنی است که تمامی تضادهای دیگر انقلاب، در آن مرحله معین، درون آن مستتر و تابع آن گشته و از طریق تغییر و تحول آن به پیش برده خواهند شد. این مبارزه، در دوران انقلاب دموکراتیک از جانب تمامی طبقات خلقی بر علیه ضد خلق یعنی ارتجاع و امپریالیسم به پیش برده خواهد شد، و در دوره سوسیالیسم، از جانب طبقه کارگر و متحدین وی در روستا، در تلاش برای نابودی تمامی شرایط مادی موجود از گذشته که شرایط عینی ستم بر زنان را می سازند و مبارزه با افکار و سنن و آداب ضد زنی که از سرمایه داری و نظام های گذشته باقی مانده اند، خود رانشان خواهد داد و علیه تمامی محافظه کارانی که نمی خواهند به پیش روند و نیز بورژوازی باز تولید شده درون جامعه و حزب که می خواهد جامعه را به عقب باز گرداند، صورت خواهد گرفت. در چنین مراحلی، ویژگی های این تضاد، که تنها مشمول خلق و ضد خلق نشده و به درون خلق و تضادهای درون خلق نیز کشیده می شود، خود را به نحو بارزتری نشان خواهد داد.
مبارزه ی طبقه ی کارگر برای تغییر جهان بیرونی و درونی در برخورد به مساله ستم بر زنان
ضروری است که طبقه کارگر نه تنها برای تغییر و تحول تضاد عمده با صف ضد خلق ارتجاع و امپریالیسم (و در سوسیالیسم با بورژوازی بازتولید شده درون اجتماع و حزب) بجنگد، بلکه درون خود نیز به مبارزات همه جانبه و جانانه ای در برخورد به این تضاد دست زند؛ یعنی جنبش های معینی برای تغییر انقلابی افکار مردان و(زنان نیز) در مورد مسئله رفع ستم بر زنان و برابری میان زنان با مردان ایجاد کند و تغییرات معینی را در افکار، رفتار و کردار و نیز تنظیم های نوین و نوین تر روابط حقوقی بین زن و مرد را  درون جنبش خود و خلق دنبال کند و در عمل با توجه به شرایط عینی موجود در هر کشور معین، آنها را مستقر نماید. به عبارت دیگر، هم مبارزه برای دموکراسی سوسیالیسم و کمونیسم را پشتیبانی کند و هم حل گام به گام این تضاد را درون جنبش جاری خود پی گیرد.
از نکات اخیر چنین بر می آید که گر چه رفع واقعی ستم بر زنان و کسب برابری واقعی و در عمل میان زنان و مردان نهایتا در جامعه کمونیستی ممکن خواهد بود، اما این امر به این معنی نیست که این تضاد هیچ گونه تغییرات کمی - کیفی را تا آن زمان از سر نگذرانده باشد.
تاملی بیشتر نشان خواهد داد که با توجه به این که صفوف خلق و ضد خلق مطلق نبوده و نسبی است، تداخل های  معینی در میان صفوف خلق و ضد خلق همواره جریان  خواهد یافت. یکی از این تداخل ها، رسوخ درجاتی گوناگون از اندیشه های کهنه و ارتجاعی از هرنوع  در میان صفوف خلق است.  لذا در حالی که طبقه کارگر برای از میان برداشتن شرایط مادی، سیاسی و فرهنگی  ای که موقعیت نابرابر مردان با زنان و انواع افکار، قوانین حقوقی و جزایی را نهادینه کرده و از آن پشتیبانی می کند، مبارزه می کند، در عین حال موظف است و باید با بازتاب یا نفوذ تمامی اشکال چنین افکار و روابطی درون خود و صفوف خلق نیز مبارزه نماید. تلاش در حل این تضاد به همراه تضادهای درونی دیگر امری است که به جنبش طبقه کارگر جان داده و آن را تکامل یافته تر می کند.
باید اعتراف کرد که بیشتر ما کمونیست ها، به ویژه در کشورهای زیرسلطه ی خاورمیانه و به ویژه در کشورهایی که مذهب بخش عمده و یا مهمی از روساخت فرهنگی است و آداب و سنن کهن بر اذهان ما سنگینی می کند، در برخورد به این تضاد و کوشش در تکامل و پیشبرد آن و نیز حل نسبی آن درون صفوف خود کوتاهی کرده ایم. در بسیاری از ما وجوه عقب مانده که به شدت جان سخت هم هستند در برخورد به زنان یافت می شود. باید همواره و در هر مرحله ای، تمامی وجوه این تضاد و تمامی اشکال فکری، رفتاری و فرهنگی موجود عقب مانده که از شکل های کهنه ستم عشیره ای، قبیله ای، طایفه ای، خرده مالکی، فئودالی و سرمایه داری در ما موجود یا باقی مانده اند، مورد تجزیه و تحلیل های دقیق قرار گرفته و برای گسست از آنها مبارزه گردد. از سوی دیگر باید تمامی اشکال ممکنه نوین چگونگی برابر حقوقی زنان با مردان مورد بررسی قرار گرفته و در عمل برای استقرار آنها در محدوده های احزاب و جنبش های عمومی مبارزه و تا جایی که توانست آنها را مستقر کرد.
این مبارزه ای است که همواره ادامه یافته و باید ادامه یابد. روشن است که جنبش طبقه کارگر اکنون و در برخورد به این تضاد نسبت به جنبش طبقه کارگر صد سال پیش و یا بیست سی سال پیش تفاوت کرده است و بیست سال دیگر نیز باید با اکنون متفاوت و تکامل یافته تر می گردد. طبقه کارگر باید به گونه ای روشن به این امر پی ببرد که «هیچکس آزاد نخواهد بود اگر حتی یک زن در جهان یافت شود که آزاد نبوده و زیر ستم باشد.»(نقل به معنی از مائو)
مساله ی زنان صفوف دشمن
نکته دیگر اینکه جنبش زنان می تواند و باید در چارچوب تبلیغی و تا حدود معینی از لحاظ عملی ، از مرزهای طبقات درون خلق بیرون برود و زنان نیروهای دشمن را نیز در بر گرفته و در این زمینه حتی به درون صفوف نیروهای طبقات ضد خلق نفوذ نماید، و یا زنانی از این طبقات را درون جنبش خود جذب کند؛ چرا که اشکال گوناگون ستم بر زنان محدود به زنان طبقات خلقی نشده و درون صفوف طبقات ضد خلق نیز وجود دارد؛ چنانچه در شرایط ویژه کشور ما، اینکه بخشی از زنان طبقات حاکم و مسلط از ستم مردان خود و قوانین کهنه ارتجاعی مذهبی رنج می برند، امری روشن  است؛ و ما حتی در میان برخی زنان این طبقات جنب و جوشی را می بینیم که پیشتر نمی دیدیم. گرچه ثروت و قدرت مسحور کننده است و بهشت این دنیایی را برای تمامی افراد نیروهای ضد خلق می سازد، اما مشکل بتوان پذیرفت که ثروت و قدرت، تمامی زنان این طبقات را که عموما تحت تسلط قوانین مرد سالارانه مذهبی و تحقیر شدن در محیط های مردانه هستند، راضی نگاه دارد و بخشی از آنها خواهان حقوق برابر با مردان نباشند و یا ارجی برای آن قائل نشوند.
 طبقه کارگر باید در صفوف و نیروهای  دشمن خویش نفوذ کند و اتحاد آنها را مختل نماید . بخشی از این نفوذ و اختلال در صفوف دشمن، می تواند و باید از طریق تبلیغ جنبش برابری خواهانه زنان برای تساوی با مردان  و گسترش آن به زنان  طبقات دارا صورت گیرد.
نظرات نادرست در مورد جایگاه جنبش زنان در مجموعه ی انقلاب
«اول برخورد خود به زنان را تغییر دهید سپس به تغییر جهان بپردازید»!
برخی اشتباهات تئوریک - سیاسی، کمبودها و ضعف های جنبش چپ در ایران در برخورد به مسائل و جنبش زنان، موجب برخی واکنش های افراطی و زمخت از سوی دیگر قضیه  شده است.
چنانکه برخی فرصت طلبان و نیز ابن الوقت ها به یکباره خواهان تعطیل کردن مبارزه با امپریالیسم و ارتجاع  به وسیله ی طبقه کارگر می گردند و از این طبقه می خواهند که اول مسئله زنان را درون صفوف خود حل و فصل نماید؛ یعنی نخست و به طور مطلق هیچ اشتباهی در برخورد به زن درون این طبقه و یا حداقل درون پیشروان این طبقه وجود نداشته باشد و سپس این طبقه به مبارزه علیه ارتجاع و امپریالیسم و انقلاب  دست زند. امری که نه از نظر تئوریک - سیاسی صحیح است و نه از نظر عملی ممکن. زیرا نه تضاد اساسی و دیگر تضادها منتظر می مانند تا طبقه کارگر مشکل اش را با مسئله ستم بر زنان حل کند و نه چنین امری که خواهان تحولات مطلق فکری پیش از هر گونه عمل است، امری ممکن و مقدور است؛ زیرا طبقه کارگر تنها  در ضمن تغییر دادن جهان، می تواند خود را تغییر دهد.
«جنبش طبقه ی کارگر مرکز ثقل تحولات استراتژیک نیست»!
همچنین، برخی از کسانی که ادعای تفکرات چپ دارند به یکباره جنبش کارگری را که پایه و  اساس جنبش انقلابی است و وظیفه کمونیست ها است که  این جنبش را به یک جنبش انقلابی که برای کمونیسم مبارزه می کند، تبدیل کنند، به یکباره متهم به ناتوانی در تحقق سوسیالیسم و کمونیسم می کنند و از کمونیست ها میخواهند هم خود را مصروف این جنبش نکرده، بلکه صرف جنبش های زنان و یا دانشجویان کنند که از نظر آنها هم انقلابی ترند و هم فعال تر.
 از چنین دیدگاهی خطرناک تر نمی توان چیزی پیدا کرد. درست است که در برخی مقاطع جنبش های زنان و یا دانشجویان موقعیت های پیشروتری را نسبت به جنبش کارگری اشغال می کنند -  و این نه تنها در دوره کنونی که جنبش کارگری دچاراکونومیسم است، بلکه حتی در دوره هایی که جنبش کارگری  زیر رهبری یک حزب انقلابی کمونیستی قرار گیرد و به گونه ای انقلابی برای کمونیسم بجنگد، نیز اتفاق می افتد -  ولی در مورد وضع کنونی جنبش کارگری، مشکل واقعی آنجاست که کمونیست ها کار متمرکز و مداوم  انقلابی ای را در میان این طبقه دنبال نکرده اند (سوای استبداد و و موانعی که استبداد ایجاد کرده و می کند)، و بیشتر فعالیت هایی که در دوران اخیر صورت گرفته، به دلیل تفکرات رویزیونیستی و ترتسکیستی مسلط بر آنها، هرگز امر انقلاب و کمونیسم را دنبال نکرده اند.
 باید به جنبش های پیشرو زنان، دانشجویان و جوانان توجه کرد. این درست! اما هرگز نباید مرکز ثقل و پایه و اساس تغییر انقلابی را که طبقه کارگر و جنبش این طبقه است و جز این طبقه و جنبش این طبقه، هیچ  طبقه، بخش و جنبش دیگری نمی تواند جایگاه آن را بگیرد، فراموش کرد.    
«انقلاب آینده ایران انقلاب زنانه است»!
شکل دیگری از این برخوردهای نادرست، مثلا در دیدگاه هایی مانند این که «انقلاب آینده ایران زنانه خواهد بود»، بازتاب می یابد.  اگر منظور این است که در انقلاب آینده ایران، زنان نیمی یا شاید بیشتر از نیمی  از جمعیت مبارز هستند که برای حل تضاد اساسی مبارزه  می کنند، این به هیچ وجه نام «انقلاب زنانه» به آن انقلاب نخواهد داد. حتی اگر انقلابی علیه ارتجاع حکومت اسلامی و قوانین کهنه باشد و اینها مثلا طی یک دگردیسی از بالا و یا از خارج تغییر نکرده باشند. اگر منظور این است که تضاد زنان با روابط مرد سالاری و تمامی حقوقی که ازاین روابط ناشی می شود، بخش مهمی از مبارزه دموکراتیک و سوسیالیستی را تشکیل می دهد، این نیز نام آن انقلاب را که ماهیتا دموکراتیک و سپس سوسیالیستی خواهد بود، تغییر نخواهد داد. اما اگر منظور این است که انقلاب آینده ایران بر مبنای تضاد اساسی یعنی تضاد خلق و ارتجاع و امپریالیسم نبوده و صرفا انقلابی برای حل مسئله پدر سالاری و مرد سالاری است، انگاه چنین سخنانی، جز سخن یاوه نخواهد بود.
 نکته دیگر از این برخوردهای افراطی، مخدوش کردن خط و مرزها بین صفوف مارکسیست ها و فمینیست ها است. تلاش هایی که بوسیله فمینیست ها صورت گرفته در خور احترام است و طبقه کارگر و جنبش انقلابی زنان برای دمکراسی، سوسیالیسم و کمونیسم باید از دستاوردهای آنها در این خصوص بیاموزد. اما مخلوط کردن جنبش زنان که در نفس خود پیشرو و انقلابی است با جنبش های فمینیستی صرف که ماهیتا و یا در نهایت لیبرالی و بورژوایی هستند و یا پایین آوردن و یا محدود کردن امر مبارزه  طبقه کارگر تا سطح و یا در چارچوب های فمینیستی و به به کردن برای فمینیست ها، تنها از عهده تنگ نظران و محدود فکرانی بر می یاید که هیچ گونه علقی و باوری به اهداف والای طبقه کارگر نداشته و تنها کوشش می کنند رفرمیسم خود را به جای مارکسیسم، لنینیسم یا مائوئیسم جا بزنند. اشخاص و یا سازمان هایی که چنین افکاری را دنبال می کنند اگر نام خود و یا سازمان متبوع خود را به جای مارکسیست یا لنینست و یا مائوئیست، مثلا «فمینیست» و یا «مدافع حقوق زنان» و یا «سازمان زنان» می گذاشتند، ممکن بود واقعیت بیشتری را در مورد خود بیان کنند و شاید مفید فایده بیشتری می شدند.

هرمز دامان
     بهمن 94          
  

 

۱۴۰۲ اسفند ۱۴, دوشنبه

برخی از بیانیه ها و مقالات منتشر شده در مورد روز جهانی زن و جنبش زنان(1)

 
به مناسبت 8 مارس روز جهانی زن

برخی از بیانیه ها و مقالات منتشر شده به وسیله ی گروه مائوئیستی راه سرخ ایران
در مورد روز جهانی زن و جنبش زنان(1)
 
جنبش زنان و مبارزه علیه حجاب اجباری( بهمن 96)

تاثیر جنبش دی ماه بر جنبش های دموکراتیک
جنبش انقلابی دی ماه 96، اگرچه در شکل عمومی خود دچار افتی نسبی شده است، اما تاثیرات خود را بر زمینه هایی که خود این جنبش اساسا بر بستر آنها استوار بوده، گذاشته و پس از این جنبش این زمینه ها را  جوش و خروشی بیشتر در بر گرفته است. مبارزات کارگران، بیکاران، مالباخته گان، بازنشسته ها، مبارزه برای آزادی مذهب ...از زمینه های مهم این جنبش است که در بیشتر نقاط کشور جریان یافته و می یابد. از جمله جنبش هایی که از مبارزات خیابانی دی ماه تاثیر گرفته، جنبش زنان است.
 زنان زیر ظلم و ستم حکام مستبد مذهبی
 طی چهل سال اخیر، بیشترین تعرض حکومت مذهبی استبدادی کنونی و قوانین حقوقی- شرعی آن علیه زنان و ستم بر آنها بوده و هست. هیچ گروه و دسته ای نیست که در این حکومت به اندازه زنان مورد ستم بوده، آسیب دیده و تحقیر شده باشد.
هرجا ستم باشد، مقاومت هم هست
هرجا ستم باشد، مقاومت نیز هست. مقاومت زنان در مقابل ستم استبدادی مذهبی و قوانین قرون وسطایی در عین حال مبارزه برای احراز حقوق خود است. مبارزه زنان برای رفع ستم بر زن و کسب آزادی برابری حقوقی با مردان، یکی از مهم ترین بخش های انقلاب دموکراتیک ایران بوده و هست. مبارزات گسترده  دی ماه به این جنبش نیرویی وارد کرد و این جنبش را به حرکات نوینی وادار نمود.
نقطه آغازحرکت نوین
نقطه آغاز این حرکت، دختری بنام ویدا موحد بود که با ایستادن در محلی در تهران، پرچمدار مبارزه علیه حجاب اجباری گشت. حرکت وی، آغازگر حرکاتی مشابه در جای جای ایران گشته و جنب و جوش نوینی را در میان زنان دامن زد. این احتمال که این حرکت از شکل فردی و به این شکل که دختران و زنان به گونه ای فردی دست به آن زنند، خارج شده و تبدیل به حرکت جمعی زنان گردد و به شکل اجتماعات و تظاهرات خیابانی در آید، امری دور از ذهن نیست و دیر یا زود تحقق خواهد یافت.
نفی حجاب اجباری یکی از خواست های جنبش زنان است
رد حجاب اجباری یکی از خواست های مهم  زنان ایران می باشد. این خواست اکنون محورحرکت زنان ایران شده ومی تواند زنان بسیاری را، خواه آنها که مخالف با حجاب اجباری هستند و خواه آنان که به واسطه ی باورهای مذهبی خود مخالف حجاب نیستند، اما با اجباری بودن آن مخالف اند، پیرامون خود گرد آورد و جنبش زنان را پیش برد.
خواست های جنبش زنان بسیار گسترده تر از نفی حجاب اجباری است
جنبش زنان خواست هایی بسیار دارد که در حال حاضر در مرکز آنها، نفی قوانین حقوقی - مذهبی حکومت استبداد مذهبی قرار گرفته که زن را به عنوان جنس فرودست در نظر گرفته و تحقیر می کند. مبارزه پیرامون داشتن چنین حقوقی(احکام حقوقی برای زنان برابر با مردان در زمینه هایی همچون شهادت در دادگاه، حق ارث، حق سرپرستی فرزند پس از جدایی و بسیاری قوانین عشیره ای، قبیله ای، عقب مانده و ارتجاعی دیگر) قطعا اکثریت بیشتری از زنان را نسبت به مبارزه برای رفع حجاب اجباری در بر خواهد گرفت و در آن خواه زنانی که رفع حجاب اجباری را یکی از مسائل خود می دانند و خواه زنانی که مسئله مرکزی شان حجاب اجباری نیست، شرکت خواهند کرد.
اما به این هیچ ایرادی وارد نیست که در حال حاضر حلقه مرکزی مبارزه، نفی حجاب اجباری شده است. پیشرفت در این مبارزه، موجب تحرک تمامی حلقه های دیگر خواست ها است. تکامل این جنبش، طرح خواست های دیگر را در پی دارد. باید جنبش زنان به این مبارزه توجه کند و تمامی تلاش خود را در راه گسترش و عمق بخشیدن به آن به کار گیرد.
جنبش زنان جزیی از جنبش دموکراتیک مردم ایران است
جنبش زنان جزیی بسیار مهم از جنبش دموکراتیک کنونی علیه حکومت استبداد مذهبی است که نظام اقتصادی بوروکرات - کمپرادوری وابسته به امپریالیسم را می گردانند. از این رو گرچه خواست های زنان در جنبش دموکراتیک و در مبارزه علیه قوانین مذهبی بسیار مهم است، اما صرفا در حد آنها نبوده و در عین حال متوجه آن برابری های حقوقی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است که نظام بوروکرات – کمپرادور کنونی از آنها دریغ کرده است.
جنبش زنان نیاز به سازمان دموکرتیک زنان دارد
برای اینکه جنبش تداوم یابد، خواست های خود را درست و دقیق طرح کرده و مبارزات خود را به گونه ای با برنامه و منسجم پیش برد، جنبش زنان نیاز به سازمان های دموکراتیک دارد. این سازمان ها باید پیرامون خواستهای اساسی حقوق زنان و مبارزه در راه آنها متحد گردند.
جنبش زنان باید با جنبش طبقه کارگر پیوند یابد
انقلاب دموکراتیک کنونی بدون رهبری طبقه کارگر نمی تواند پیروز گردد. به همین دلیل جنبش دموکراتیک زنان برای احقاق حقوق خود باید با جنبش طبقه کارگر پپوند یابد و به همراه این طبقه برای برپایی یک جمهوری دموکراتیک مردمی تلاش کند.
جمعی از مائوئیست های ایران
دوازدهم بهمن ماه 96
به مناسبت هشت مارس روز جهانی زن( اسفند 96)

روز هشت مارس امسال در شرایطی برگزار می شود که  زنان در تمامی کشورهای جهان زیر انواع گوناگونی از استثمار سرمایه دارانه (و همچنین استثمار فئودالی در بسیاری از کشورها) و ستم جنسیتی، خواه به وسیله ی فرهنگ مرد سالارانه حاکم سرمایه دارانه و خواه انواع و اقسام فرهنگ های پدرسالارانه و مرد سالارانه فئودالی، سنتی، قبیله ای، عشیره ای، دینی، مذهبی و غیره قرار دارند. 
ستم بر زنان در کشورهای امپریالیستی
در کشورهای سرمایه داری پیشرفته غربی در نتیجه برخی از نیازهای رشد و تکامل سرمایه دارای و نیز به ویژه مبارزات زنان طی سال های دراز، شماری از حقوق زنان به دست آمده و به رسمیت شناخته شده و به وسیله ی برخی از قوانین پشتیبانی می شود. این قوانین به ویژه زنان را در مورد برخی از حقوق اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و همچنین برخی ستم های خانگی و محیطی از جانب مردان پشتیبانی کرده و می کند.
گفتنی است که در بسیاری از این کشورها که در ظاهر به«کشورهای زنان و بچه ها» معروف شده اند، تدوین برخی از این قوانین، در عین حال برای امن کردن و جذاب شدن کشور برای مهاجران زن صورت گرفته و اجرا می گردد. در واقع دلایل اساسی تدوین برخی از این قوانین این نیست که دولت های سرمایه داری برای حقوق زنان اهمیتی واقعی قائل هستند(گرچه در چارچوب های معینی و در نتیجه اجبارهای اقتصادی و اجتماعی و غیره به ناچار باید این اهمیت را قائل شوند) بلکه یکی از مهم ترین دلایل این امر این است که اهمیت دادن به زنان در قوانین این چنینی، وسیله ی مهمی برای جذب و ماندگار کردن خانواده های مهاجران در این کشورها در رقابت با دیگر کشورهای سرمایه داری می گردد و نیاز این کشورها به جمعیت  مورد نیاز و نیز جمعیت اضافی را که باید به وسیله ی ماندگار شدن زنان مهاجر در این کشورها صورت گیرد، برآورده می سازد. 
 با این همه و از بسیاری جنبه های دیگر، در این کشورهای «متمدن» بسیاری تضییقات حقوقی نسبت به زنان اعمال می شود. در این جوامع که ادعای برابری زنان با مردان در بوق و کرنا میشود، کماکان مردان در بیشترین زمینه های شغلی تولیدی، تجاری و خدماتی و همچنین سیاسی  نقش ارشد داشته و مردسالاری به روشنی مشاهده می شود و هنوز که هنوز است مزد مساوی برای کار مساوی برای زنان به رسمیت شناخته نشده است و در بیشتر زمینه ها، استثمار زنان شاغل بسی بیش از مردان و حقوق و مزایای آنها کمتر از مردان. 
یکی از بزرگترین ستم های سرمایه دارانه در این کشورها به زنان، دادن نقش کالایی به آنان در انواع  گوناگون تبلیغات کالاهای تولید شده به وسیله ی انحصارات سرمایه دارانه است. از روزنامه ها، مجلات، داستان ها و رمان ها، نقاشی، تلویزیون، تاتر، سینما و اینترنت گرفته تا تصاویر تبلیغاتی روی بدنه اتوبوس ها و یا حتی ماشین هایی که اساسا برای این کار ساخته شده اند و گرد شهر می چرخند و زنان را بر صفحات بزرگ ویدیویی بدنه ماشین در حال تبلیغ جنس های بورژواها نشان می دهند. در اینجا زنان با واسطه ی شکل و شمایل و جنسیت خویش همچون عروسک هایی نقش یک وسیله «جذاب، گیرا و سرگرم کننده» را برای تبلیغ انواع و اقسام کالاهای تولید شده، از وسایلی که مستقیما به آنها مرتبط است تا بی ارتباط ترین وسایل با آنها، بازی می کنند.
 همچنین، نظام سرمایه داری، زنان را خواه به دلیل فقر و نداری(بیشتر به وسیله ی جمعیت مهاجر کشورهای اروپای شرقی و کشورهای زیر سلطه وعقب مانده) و خواه به واسطه ی تمایل به داشتن وضع بهتر در رقابت با دیگران، به عرضه داشت تن به عنوان وسیله ای برای امرار معاش و بهتر کردن شرایط زندگی از جانب آنان می کشاند و تجارت با بدن زنان به عنوان یکی از وجوه اساسی اقتصاد این کشورها در می آید. در عین حال در این کشورها و نظام ها، تن فروشی جزیی از«دموکراسی» و «احترام» به میل و تمایل شخصی انسان ها برای انتخاب نوع «سبک زندگی» شمرده می شود(خرافات دموکراسی- یا شاید شستشوی مغزی- در این کشورها به گونه ای است که حتی از نظر افراد تحصیل کرده، فقیر، بی خانمان بودن، امرار معاش از طریق گدایی و خیابان خوابی، همچون انتخابی آگاهانه، نوعی سبک زندگی شمرده می شود و گویا دیگر افراد برای احترام به «دموکراسی» به ناچار باید به عقاید فقرا و بی خانمان ها از این رو که آنها دوست دارند که این گونه زندگی کنند، احترام گذارند!؟ و مانع سبک زندگی آنها نشوند!؟).
 بدین سان امری که جزیی از ساز و کار سرمایه دارانه بازار شده و به زنان تحمیل می گردد، به عنوان انتخاب آزادنه زنان و جزیی از ساز و کار دموکراسی اجتماعی و فرهنگی وانمود می گردد؛ و بدتر از آن، این رسوایی حقارت بار و کثافت سرمایه داری به وسیله ی برخی توجیهات نادرست تئوریک چون«مالک بدن خود هستم و هر کاری دلم خواست می توانم با آن انجام دهم» به وسیله ی برخی زنان«روشنفکر» و یا«هنرمند»(که زیر این عنوان، خود را برای بازی کردن در کریه ترین فیلم های پورنوی هالیوودی مجاز می دانند و یا تبرئه می کنند) به شکل برگردان شده (یا تعکیس شده) خود به تصور و اندیشه در آمده و عملا مورد پشتیبانی قرار می گیرد. داستان زندگی آیلین وورنوس زنی در ایالات متحده آمریکا که به دلیل به قتل رساندن هشت مرد متقاضی، که شماری از آنها متاهل نیز بوده اند، در سال 2002 اعدام شد و زندگی وی به وسیله ی کارگردان زنی به نام پتی جنکینسن به صورت فیلم هم در آمد(Monester - هیولا 2003) رسوا کننده این نوع توجیه ها، تجلی بارز مرد سالاری و انواع ستم و تحقیر خرد کننده ای است که در مواردی این چنین به زنان می رود.
افزون بر این، زنان نقش ویژه ای در بازارهای زیرزمینی(کافه ها، بارها، نایت کلاب ها ...) و غیره ایفا کرده و جزیی از ساز کار تجارت سرمایه دارانه و مافیایی زیرزمینی به شمار می آیند. قربانی شدن و یا خرد شدن بسیاری از این زنان در چنین راه و کارهایی برای درآمد، جزیی از صفحات حوادث روزنامه های خبری و یا داستان ها و فیلم هایی سینمایی است؛ و تازه آنچه آشکارا بیرون می زند، افزون بر بسیاری رفتارهای خشن و جنایاتی است که در این محیط و جوامع نسبت به زنان اعمال می شود اما به وسیله ی سیستم خبررسانی سانسور شده و اجازه پخش نمی یابد تا این کشورها خود را همچون کشورهای دارای بیشترین درجه امنیت و آسایش بنمایانند.
 به دلیل ستم های وارده و یا برخی دیگر از ناملایمات اجتماعی، زنان به اعتیاد، الکلیسم، دزدی و دیگر رفتارهای افراطی و نیز جرائم اجتماعی کشیده می شوند. رفتارهایی که هنگامی زنان به آنها آلوده می گردند، به دلیل زیر ستم بودن آنها، عموما آسیب هایی بارها بیشتر از مردانی که گرفتار این نوع رفتارها هستند، به روان و ذهن  آنها وارد می کند و انواع بیماری های عصبی را برای آنها  موجب می گردد. بیشترین مشتریان روانپزشکان و روانشناسان در این کشورها زنان و دختران جوان هستند.
  نهایتا در این کشورها در حالی که زنان از مزایای حقوقی بیشتری از کشورهای زیرسلطه برخوردارند، هنوز در بسیاری مسائل ریز و درشت زیر ستم و استثمار سرمایه دارانه و البته با ظواهری چشم نواز و دلفریب به سر می برند. استثمار و ستمی که تا جامعه سوسیالیستی برقرار نشود، گرچه ممکن است در نتیجه مبارزات زنان و پیگیری خواست های خود که خواه پنهان و زیر پوست جامعه و خواه آشکارا وجود دارد، برخی از حواشی آن بازهم به نفع زنان تغییر کند، اما اصل آن دست نخورده باقی خواهد ماند و بدتر نیز خواهد شد.
ستم بر زنان در کشورهای زیر سلطه ی آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین
باری، زمانی که در کشورهای پیشرفته غربی وضع این چنین است، آنگاه وضع در کشورهای زیر سلطه امپریالیسم که ساختارهای اقتصادی و سیاسی و فرهنگی عقب مانده دارند از چه قرار باید باشد!؟
در کشورهای زیر سلطه آسیا، افریقا و آمریکای لاتین وضع به مراتب دهشتناک تر است. در این کشورها شرایط کار برای زنان صدها بار غیر قابل تحمل تر و استثمار چندین برابر کارگران مرد است و انواع و اقسام پدرسالاری و مردسالاری و دیگر رسوم و آداب و سنن قبیله ای و عشیره ای و بر گرده ی زنان سنگینی می کند و اینها اضافه بر تمامی اشکال ستمی است که بر زنان در جوامع سرمایه داری پیشرفته غربی صورت می گیرد. کشورهای امپریالیسیتی غربی در حالی که اندک حقوقی برای زنان در کشورهای خود قائل اند، اما به خاطر منافع انحصارات و تراست ها و به کمک حکومت های دست نشانده و مزدور از هزار راه می کوشند تا در کشورهای زیر سلطه، زنان که بخش مهمی از نیروی کار را تشکیل می دهند از این حقوق بهره مند نشوند و در عقب ماندگی سیاسی و فرهنگی و تحقیرهای جنسیتی باقی بمانند.
ستم بر زنان در نظام ولایت فقیه
در جوامعی مانند ایران که حکومت استبداد دینی است، باز هم وضع از دیگر کشورهای زیر سلطه بدتر است. در این جا متحجرترین و عقب مانده ترین قوانین ضد زن که یا بر اساس قوانین دین و مذهب استوارند و یا به وسیله ی چنین دیدگاه هایی پشتیبانی می شوند، بر زنان اعمال می شود و زنان زیر فشار طاقت فرسای استثمار و ستم جنسیتی قرار دارند. در اینجا ما با سالوسانه ترین، پست ترین، رذیلانه ترین و تحقیر آمیزترین قوانین نابرابر حقوقی در مورد مالکیت، ازدواج، طلاق، ارث، گواهی، حق حضانت فرزندان، حق خروج از کشور، پوشش و غیره روبروییم. در تمامی اینها زنان همچون جنس زیر ستم، در فشار خرد کننده قوانین ضد زن قرار دارند.
 از نظر عملی وضع باز هم بدتر از وضعی است که در حقوق و قوانین آمده است. از محیط خانواده گرفته که دختران و زنان زیر ستم  پدر و برادر و همسر قرار داشته و انواع تعصبات نسبت به آنها اعمال می شود، تا جایی که ریختن خون یک دختر یا زن که پا را از چارچوب فرهنگ سنتی و مذهبی فراتر گذاشته هنوز و تا حدودی امری مجاز و عادی شمرده می شود، تا محیط اجتماع که نیروهای بسیجی و حزب اللهی و لباس شخصی به خود این اجازه را می دهند که آنها را به دلیل نوع پوشش و یا برخی رفتارها زیر شدیدترین انواع آزار و تحقیر اجتماعی قرار دهند، در خیابان کتک بزنند، بازداشت کنند، به زندان بیفکنند، شلاق بزنند و یا سنگسار کنند.
اینها ستم هایی است که در مورد زنان در محیط خانواده و اجتماع و از سوی نیروهایی که بر بالای سر آنها ایستاده اند، صورت می گیرد. قوانین اقتصادی، فقر و نداری، بی فرهنگی و یا سطح پایین فرهنگی نیز به سهم خود، زنان را همچون زنان در جوامع پیشرفته غربی به انواع و اقسام کارها مجبور و آنها را به محیط های منحط  و آسیب زننده و خرد کننده شخصیت و استعدادها و توانایی های آنان می کشاند، تا جایی که زنان در جامعه ما به صورت جنسی بدون هر گونه اعتماد به نفس و بالیدنی به خود، مسخ شده و درون تهی در آیند که برای خود هیچ ارزشی قائل نباشند و خود، خود را تحقیر کرده و مطیع و منقاد اراده نظام اقتصادی- اجتماعی و نیازها و هوس های مردانه گردند.
در واقع ایران در دوران کنونی اگر نگوییم عقب مانده ترین کشور در جهان، باید بگوییم که یکی از عقب مانده ترین کشورها در زمینه  حقوق زنان و رساندن آن به مرزهای حداقل و یکی از بدترین کشورها از نظر درجه استثمار و ستم  اقتصادی- اجتماعی و سیاسی - فرهنگی به شمار می یاید.
اما هر کجا که استثمار و ستم هست، مقاومت و مبارزه نیز هست، و همین امر میل  خروشان زنان ایران و به ویژه زنان طبقات پایین و متوسط  را برای مبارزه در راه به دست آوردن حقوق خود، همچون آتشی در زیر خاکستر دائما زنده نگاه داشته، تا زمانی که بتواند به طور نهایی بروز یابد و همچون صاعقه ای دامن این نظام کریه استبداد دینی و نیز تمامی آداب و سنن عقب مانده، منحط و زشت ضد زن را گرفته و به سهم خود و در کنار دیگر مبارزات صنفی و سیاسی در سرنگونی و نیست و نابود کردنشان نقش ایفا کند. این چنین حجمی از استثمار و ستم می تواند  مبارزه زنان را در ایران که در دوران کنونی جزیی از مبارزات دموکراتیک و آزادیخواهانه مردم ایران است، به خودی خود بسیار شدیدتر از مبارزه در دیگر کشورهای جهان ساخته و زنان ایران را به یکی از پیشروترین زنان جهان در زمینه مبارزه در راه حقوق خود تبدیل کند.
در چهل سال اخیر و به ویژه در دوره کنونی و علیرغم فشارهای همه جانبه حکومت، مبارزه ی
زنان ایران و مساله حجاب اجباری
زنان اشکال بی نهایت متنوعی، از اشکال پوشیده و جانبی تا اشکال آشکار داشته است و تمامی زمینه هایی را که  در آنها نظام کنونی به زنان ستم روا می دارد، در برگرفته است. یکی از آخرین اشکال این مبارزه، پدیده ی دختران و زنانی است که در منظر عموم به برداشتن حجاب خود اقدام می کنند.
این اقدام گرچه از نظر تعداد و گستره هنوز محدود بوده و به یک حرکت اجتماعی گروهی و همه جانبه تبدیل نشده است و نیز از نظر خواست صرفا به مسئله حجاب اجباری محدود گشته و تقاضاهای وسیع حقوقی و عملی زنان را مطرح نساخته، با این همه از نظر شکل یعنی بروز دادن یک خواسته اجتماعی به شکل عملی و در منظر عامه مردم، در نوع خود منحصر به فرد و نشان از ریختن ترس و واهمه دختران و زنان و میل آنان برای ابراز مخالفت آشکار بدون ترس از عواقب آن دارد.
البته برداشتن حجاب اجباری تنها یکی از خواست های زنان است و در حالی که باید از این حرکت پشتیبانی شود، اما نباید در اهمیت آن اغراق گردد. باید توجه داشت نه رفع مسئله حجاب اجباری می تواند به خودی خود تمامی تقاضاهای زنان را برای برابری با مردان بر آورده سازد و نه حکومت استبداد مذهبی کنونی به خودی خود با رفع این معضل فرو می پاشد، و نه حتی برآوردن این خواست، لزوما می تواند به جدایی دین از دولت بینجامد.
 باید توجه داشت که  ارزش این مبارزه در شرایط کنونی پیوندی است که بین این مبارزه - هر چند محدود- با مبارزات دی ماه 96 وجود دارد و درست از پی آن مبارزات و به عنوان یکی از نتایج و یا معلول های آن ظاهر می شود؛ نتیجه و معلولی که به نوبه خود می تواند بر زمینه یا علت خود اثر گذاشته و جایگاه شایسته ای در مبارزات بعدی بیابد؛ یعنی در مبارزاتی که در تکامل مبارزات دی ماه به وجود خواهد آمد؛ مبارزاتی که بی تردید جوشش های این چنینی که اکنون همچون غنچه هایی نارس و ناشکفته هستند، در آنها رسیده و شکوفا شده، هم گستره بیشتری از زنان را در برگیرد و هم موجب این گردد که خواست های آنها، وجوه و ابعاد واقعی خود را بیابد. 
پاینده باد مبارزات زنان در راه رفع استثمار و ستم جنسیتی
سرنگون باد حکومت استبداد مذهبی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک مردمی
جمعی از مائوئیست های ایران
17 اسفند 96 - هشت مارس 2018 
 
روز جهانی زن به تمامی زنان فرخنده باد( اسفند 97)
40 سال اخیر، سال های ستم، سال های نابرابری های هولناک و فاجعه بار و سال هایی پر از درد و تلخی و رنج برای تمامی زنان تمامی طبقات خلقی ایران بوده است. از ستم ها و نابرابری های پدر سالارانه عشیره ای، فئودالی، دینی، مذهبی گرفته تا ستم های مرد سالارانه جامعه مدرن و تا استثمار چندگانه زنان کارگر و زحمتکش شهری و روستایی. در ایران، جز تمامی ستم هایی که به زنان در تمامی کشورهای پیشرفته امپریالیستی غربی و کشورهای عقب مانده و زیرسلطه می شود، ستم هایی می شود که در بسیاری از آن کشورها نایافتنی است.
 در کشور ما به دلیل وجود یک نظام سرمایه داری عقب مانده و زیرسلطه، برقراری خلافت کهنه پرستان، مستبدان و جانیان مال و قدرت پرست و تسلط  دین و مذهب بر فرهنگ کشور، ستم هایی بر زنان می شود که  نه یکی دو لایه بلکه چندین و چند لایه و هر کدام بدتر و حقارت بارتر از دیگری است. در اینجا زنان با تحقیرآمیز ترین نابرابری های اجتماعی و قوانین تبعیض آمیز حقوقی روبرویند. قوانین حقوقی در مورد مالکیت، ازدواج، طلاق، ارث، گواهی، حق حضانت فرزندان، حق خروج از کشور، پوشش و پویش های فرهنگی و ورزشی و غیره که یکی بدتر و کراهت بارتر از دیگری است . اینجا، در ایران بخشی از شنیع ترین و خشونت بارترین اشکال مجازات اسلامی شامل حال زنان می گردد.
 بی دلیل نیست که در ایران یکی از پرخروش ترین بخش های جامعه، زنان هستند. آنها همواره علیه تمامی این اشکال کهنه ستم و استثمار به ستیز و مبارزه برخاسته اند. این مبارزات پس از برقراری جمهوری نکبت و از همان نخستین  روز جهانی زن در 17اسفند 57 و با گردهمایی ها و راهپیمایی ها علیه حجاب اجباری خمینی و تمامی  کهنه پرستان و مومیایی ها آغاز شد و تا روسری برداشتن ها دختران و زنان در این یکسال اخیر در شهرها، و تلاش های زنان آگاه و مبارزی همچون سپیده قلیان برای برقراری اتحاد با جنبش کارگران و زحمتکشان ادامه یافت.
در این مدت 40  سال بسیارند زنان مبارز و فداکاری که جان باختند، به زندان های دراز مدت محکوم شدند، زیر شکنجه های حیوانی قرار گرفتند و محروم از حقوق اجتماعی شدند. هم اکنون که سالگرد روز جهانی زن است، صدها زن به دلیل مبارزات خود علیه همین قوانین ضد زن در زندان های حکومتگران متحجر و جانی هستند.
مبارزات انقلابی، جانفشانه و پیگیر زنان ایران علیه ستم و استثمار ایران شایسته افتخار و بالیدن است و آن را تا رسیدن زنان به خواست های خود و برقراری جهانی بدون تبعیض و نابرابری و کهنه پرستی، پایانی نیست. اینجا، در ایران  روز به روز بر کینه زنان نسبت به حکومت سرمایه داران متحجر و جانی و جلادان آنها بیشتر خواهد شد، و خشم آنها بیش از پیش فوران خواهد کرد و به سمت و سوی مبارزات شدیدتر، مقاوم تر، مهاجم تر و با اعتماد به نفس افزونتری پیش خواهد رفت. 
هر چه پیگیرتر و پایدارتر باد مبارزات زنان
پیش به سوی پیوند جنبش زنان با جنبش کارگری
سرنگون باد حکومت ستم و استثمار جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری دموکراتیک خلق ایران
گروه مائوئیستی راه سرخ
16 اسفند 97
 
هشت مارس روز جهانی زن گرامی باد( اسفند 99)
سال گذشته همچون سال های پیش، سال مبارزه  بود و از جمله سال مبارزه زنان برای رهایی از قید و بندگی قوانین مرد سالار نظام حاکم و نیز تمامی قوانین عهد عتیقی و متحجری که مذهب و فرهنگ حاکم علیه زنان و هویت مستقل و آزادگی و بالندگی آنان اعمال می کند.
ستم بر زنان بدون استثناء در تمامی کشورهای جهان از مستعمره و نیمه مستعمره تا امپریالیستی وجود دارد. این ستم هم در اشکال کهنه ی خود جریان دارد و به ویژه در کشورهای زیرسلطه ی امپریالیسم یعنی کشورهای آسیا، افریقا و آمریکای مرکزی و جنوبی که هنوز ساخت های قبیله ای، عشیره ای، فئودالی، نیمه فئودالی در آنها وجود دارد، و هم در اشکال نو خود که نتیجه ی برقراری نظام سرمایه داری و امپریالیستی است.
به همین دلیل در تمامی کشورهای جهان و از جمله در کشورهای سرمایه داری امپریالیستی، به نسبت های گوناگون مبارزه ی زنان علیه ستم های پدرسالاری، مردسالاری، استثمار و ستم طبقاتی که به ویژه به زنان کارگر و زحمتکش وارد می شود و تمامی جنایات و تضییقات علیه زنان، جریان داشته و دارد و تا چنین نظام های گندیده و متعفنی وجود دارد، ادامه خواهد یافت.
کشور ما به سبب برقرار نظام مرتجع استبدادی دینی یکی از کشورهایی است که محل بروز و تجلی تقریبا تمامی ستم هایی است که به زنان به ویژه زنان طبقات زحمتکش، در طول تاریخ تا کنون اعمال شده و می شود.
 اینجا همه ی انواع استثمار و ستم و نابرابری به هم آمیخته است: بازمانده ی روابط ستمگرانه پدرسالاری قبیله ای و عشیره ای و نقشی که زنان در این گونه روابط به عنوان سایه ای ناچیز از مردان دارند، روابط نیمه فئودالی که خواه در تاروپود روابط اقتصادی سرمایه داری زیر سلطه در آمیخته و وجوه بسیار عقب مانده آن را سفت و سخت تر کرده اند و خواه در اشکال کهنه پرستانه فرهنگی و دینی و مذهبی همین روابط، بسی بیشتر از اشکال اقتصادی آن حضور دارند و به وسیله ی دین و مذهب نظام حاکم تا آنجا که امکان داشته تقویت شده اند. به همین روال تمامی آنچه که از نظام مردسالار سرمایه داری و تمامی نابرابری های جنسیتی اش برمی خیزد، در روابط سرمایه داری بوروکراتیک وابسته به امپریالیسم جامعه ما حضور دارد. اینجا یکی از منفی ترین نمونه های منفی است و استثمار مضاعف و ستم چندین و چند لایه بر زنان حضوری سهمگین دارد.
اینجا زنان با تحقیرآمیز ترین نابرابری های اجتماعی و قوانین تبعیض آمیز حقوقی روبرویند. قوانین حقوقی در مورد مالکیت، ازدواج، طلاق، ارث، گواهی حق حضانت فرزندان، حق خروج از کشور، پوشش و پویش های فرهنگی و ورزشی و غیره که یکی بدتر و کراهت بارتر از دیگری است . اینجا، در ایران بخشی از شنیع ترین و خشونت بارترین اشکال مجازات اسلامی همچون سنگسار کردن زنان و قطع عضو وجود دارد.
اما هر جا که ستم هست، مقاومت و مبارزه نیز هست. و هر جا که ستم در تمامی وجوه خود حضور داشته باشد و به اوج خود برسد مبارزه ای که برمی انگیزد را نیز همه جانبه خواهد کرد و به اوج خود خواهد رساند. برای همین است که در دوران چهل ساله اخیر مبارزه ی زنان ایران یکی از جاندارترین، سخت ترین، پیگیرترین و برجسته ترین مبارزات زنان در تاریخ و در سطح جهان شده است و راستی که از این نظر نمونه گشته است.
چهل سال ستم حکام مستبد و مرجع مذهبی و در تمامی اشکال آن و چهل سال مبارزه زنان علیه تمامی اشکال ستم.
 بازداشت، شکنجه، زندان های درازمدت و کشتار و اعدام به اشکال گوناگون اشکال اساسی تقابل حکومت متحجر با مبارزات زنان بوده است. و این همه نه تنها خللی در اراده بزرگ زنان آگاه برای احقاق حق خود و پایان دادن به این ستم ها و نابرابری ها به وجود نیاورده بلکه آنها را در چنین مبارزه ای چون صخره های سهمگین و کوه های استوار و پرشکوه در آورده است و بسی قهرمانان زن پرورده است.
آنچه که نیاز اساسی مبارزه زنان است این است که این مبارزه برنامه داشته باشد، تشکیلات پیدا کند و سمت و سو یابد. چنین برنامه و تشکیلات و مبارزه ای باید در خدمت برقراری آن چنان نظامی باشد که برقراری برابری همه جانبه زن و مرد را به رسمیت شناخته و در آن سو گام بردارد. چنین نظامی تنها می تواند سوسیالیسم و کمونیسم باشد.
 در نظام های سوسیالیستی که در پی جنگ جهانی اول و دوم و به همت و کوشش زنان و مردان کارگر و زحمتکش و احزاب کمونیست برقرار شد، به استثمار زنان و ستم های پدرسالارانه و مردسالارانه پایان داده شد و زنان وجوه اساسی حقوق برابر خود با مردان را به دست آوردند؛ شوروی لنین و استالین و نیز چین مائوئیستی از این نظر نمونه اند.
برعکس وضع و شرایط زنان در نظام های سرمایه داری امپریالیستی حتی در پیشرفته ترین آنها به هیچ وجه قابل مقایسه با نظام  سوسیالیستی نبوده و نیست. در این کشورها زنان گرچه از قیود فئودالی آزاداند، اما در چنبره ی قیود نظام های سرمایه داری، استثمار و ستم سرمایه دارانه، مرد سالارانه و نیز تمامی نابرابری های برخاسته از آن گرفتارند. در این کشورها نه تنها زنان حقوق برابر برای کار برابر با مردان ندارند بلکه در عرصه ی اقتصاد، سیاست و فرهنگ تبدیل به کالاهای نمایشی و جنسی می شوند و به موجودات قابل خرید و فروش تبدیل می گردند.  
برای همین مبارزه ی زنان ایران هرگز به سامان نخواهد رسید اگر در خدمت برقراری نظامی های وابسته به امپریالیستی همچون نظام سلطنتی سابق در آید که صد پله از خود نظام های امپریالیستی عقب مانده تر و بدترند. در نظام شاه سابق اساس استثمار و ستم بر زنان به همراه بسیاری ستم هایی که از مذهب و فرهنگ مسلط برمی خاست وجود داشت. این حکومت متحجر از دل همان نظام سلطنتی شاه بیرون آمد و بنابراین نشانگر بسیاری ستم هایی است که پنهان و آشکار در آن زمان وجود داشت و بر زنان اعمال می شد.      
طبقه کارگر ایران باید مبارزه زنان به ویژه مبارزه زنان کارگر و کشاورز، زنان طبقات زحمتکش  شهری و روستایی و نیز زنان لایه های گوناگون خرده بورژوازی را بخش مهمی از مبارزه برای جمهوری دموکراتیک خلق بداند و در آن مسیر جهت دهد و از سوی دیگر پیشروترین و مبارزترین زنان باید مبارزات خود را با برنامه برای جمهوری دموکراتیک خلق سامان دهند و پیش روند. تنها پیشگیری چنین راهی است که ایرانی سرخ با زنان و مردانی که خود را شایسته زندگی بهتر کرده اند، پا به وجود خواهد گذاشت.
هر چه پیگیرتر و پایدارتر باد مبارزات دلاوارانه زنان
پیش به سوی پیوند مبارزه و جنبش زنان با جنبش کارگری
سرنگون باد حکومت متحجر ستم و استثمار جمهوری اسلامی
برقرار باد جمهوری انقلابی دموکراتیک خلق ایران
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
15 اسفند99

۱۴۰۲ اسفند ۱۲, شنبه

یکپارچه گی توده ها در تحریم انتخابات 1402 مجلس شورا و خبرگان

 یکپارچه گی توده ها در تحریم انتخابات 1402 مجلس شورا و خبرگان
 
روزی مهم در مبارزات دموکراتیک توده ها
روز 11 اسفند 1402 را می توان یکی از روزهای بزرگ در مبارزه برای سرنگونی ولایت فقیه و جمهوری اسلامی دانست. در این روز اکثریت توده های طبقات خلقی به ندای سازمان ها و پیشروان زن و مرد مبارز و آزادیخواه خود از بیرون تا درون زندان ها گوش داده و در خانه های خود ماندند و انتخابات 1402 مجلس شورا و خبرگان رهبری را تحریم کردند.
این از یک سو ضربه ای کشنده به خامنه ای و سران پاسداراش و باندهای گرد آمده پیرامون وی و پسرش مجتبی و از دیگر سو گامی است مهم در راه یگانگی توده ها برای مبارزات پیش رو.
خامنه ای و دارودسته اش و مساله ی شرکت کننده گان
خامنه ای و دستگاه هایش اعلام کرده اند که 41 درصد در انتخابات شرکت کرده اند و این را پیروزی برای خود دانسته خوشحالی نشان می دهند که دشمنان می خواستند آرا را زیر 25 درصد بیاورند و موفق نشدند! اما میزان اعلام شده نشان از این دارد که این انتخابات کمترین رای دهنده در طول تاریخ جمهوری اسلامی را داشته است، مساله ای که حتی در این حد نشان از تقلیل میزان رای دهندگان به نصف ارقام رای دهندگان در برخی از دیگر انتخابات پیشین و نشان از بزرگ شدن شکاف میان حکومت خامنه ای و سران پاسدار جنایتکارش و توده ها را دارد.
 این در حالی است که در دروغ بزرگ بودن این رقم شک و تردیدی روا نیست و رقم واقعی در برخی مناطق مانند تهران زیر ده درصد( پیرامون پنج درصد) و در برخی شهرها و مناطق روستایی که رقابت های فامیلی و قومی و عشیره ای وجود دارد شاید بیش از ده درصد باشد و در کل در بهترین حالت و با وجود اجباری و زورکی بودن رای برای برخی از ارگان ها و سازمان ها و نیز به شمار آوردن آرای سفید یا باطله چیزی بین ده تا پانزده درصد در کل کشور باشد؛ یعنی جمعیتی بین 6 تا ده میلیون از جمع واجد شرایط برای رای دادن.
در عین حال رای های افراد تا کنون انتخاب شده از یک سو نشانده دهندی پایین آمدن آرا این افراد نسبت به انتخابات پیشین و از سوی دیگر گرایش به حذف کاندیداهای دیگر جناح های اصول گرا و یکه تازی باند خامنه ای و قرق کردن دم و دستگاه ها از جانب این باند و از سوی سوم شرکت نکردن بسیاری از پایه های دیگر بخش های اصول گرا در انتخابات خامنه ای و بیت رهبری است.  
تحریم انتخابات به عنوان شکلی از مبارزه ی توده ها در مبارزات دموکراتیک کنونی
اگر چه در خیزش دموکراتیک 1401«زن، زندگی، آزادی» تنها بخشی از توده ها به ویژه زنان و جوانان شرکت کردند و مبارزات را به شکلی توفانی و کوبنده پیش بردند اما در تحریم انتخابات اکثریت توده ها شرکت کردند و نشان دادند که آنان نیز گرچه گاه خاموش (یا«خاکستری») اما کمابیش همان چیزهایی را می گویند و می خواهند که خیزش «زن، زندگی، آزادی» و نیز خیزش ها و جنبش های پیش از آن و نیز مبارزات روزمره ی توده های کارگر و زحمتکش خواسته و در تحقق آن دست به مبارزات دامنه داری زده بودند.
جایگاه تحریم انتخابات در مبارزات دموکراتیک کنونی و برخی نظرات نادرست
مبارزات برای سرنگونی جمهوری اسلامی شکل های بی نهایت گوناگونی را در بر می گیرد که از پایین ترین اشکال یعنی مبارزاتی مانند اعتراض های ساده ی صنفی و اقتصادی تا عالی ترین اشکال یعنی دست بردن به سلاح و پیش بردن مبارزات مسلحانه ی توده ای را شامل می شود.
 در هر سطحی، میزان شرکت توده ها بسته به وضعیت کلی جنبش توده ای در آن زمان و مرحله و نیز وضع آگاهی طبقات و گروه ها و لایه های میان توده ها دارد؛ و روشن است که کمیت و کیفیت شرکت کننده در هر کدام از این مبارزات و نیز میزان اثر و نقش شان در پیش برد کلی مبارزه، متغیر و متفاوت خواهد بود.
درست برخلاف رفرمیست ها که همه ی مبارزه را در همین گونه مبارزات مدنی و این اشکال و مبارزات خلاصه می کنند - نظراتی که به آن پرداخته و باز هم به آنها خواهیم پرداخت- برخی مبارزان به ویژه از میان جوانان بر این باورند که تحریم انتخابات به خودی خود تغییری در وضع ایجاد نخواهد کرد زیرا رای ندادن و تحریم اولا مبارزه ای منفی است و تاثیری در سرنگونی حکومت که آمال و خواست اکثریت توده هاست ندارد و دوما، حکومت هر کاری که دلش خواست با انتخابات می کند و رقم را هر چه دلش خواست اعلام می کند و در عین حال هر کاری هم پس از آن خواست انجام می دهد.
چنین نظری نشانگر عطش قابل احترام این مبارزان برای شکل های پیشرفته تر مبارزه است که پس از جنبش مهسا دیگر این گونه مبارزات قانع و سیراب شان نمی کند، اما این نظر تا حدودی درست است و درست بودن آن بیشتر یک بخش از دو سو یعنی سوی حکومت را و آن هم نه به طور کامل در بر می گیرد، اما سوی دیگر یعنی توده ها را تا حدودی زیادی از قلم می اندازد.
تاثیر تحریم توده ای در  حکومت
در مورد طرف حکومت و طبقه ی حاکم باید گفت که علیرغم این که حکومت در کل تلاش می کند به روی خودش نیاورد و کار خود را دنبال کند، تحریم انتخابات ضرباتی کاری به درون آن وارد کرده و موجب حس سست بودن پایه و یا نقطه ی اتکا آن گردیده و اخلال در درون آن و شدت گرفتن تضادهای باندهای درون آن را سرعت می بخشد؛ امری که خواه در شرایط عادی و خواه به ویژه در شرایط بحرانی و اوج گیری مبارزات توده ها موجب اختلال بیشتری در پیوستگی باندها و جناح های طبقات حاکم و جدایی بیشتر آنها از یکدیگر، ریزش های بیشتر و ناتوانی حکومت در سرکوب های شدیدتر می گردد و در عین حال هسته مرکزی را که قطعا واکنش معکوس داشته و به شدت سرکوب ها خواهد افزود( چنان که در خیزش ژینا و پس از آن دیدیم و می بینیم) محدودتر و کوچک تر می کند.
تاثیر تحریم در تکوین اشکال آتی مبارزات توده ها
اما بیشترین تغییر و مهم ترین تغییر در توده ها یعنی سوی مهم تر قضیه صورت می گیرد. آنها با شرکت نکردن در انتخابات نه تنها به حکومت«نه» می گویند بلکه درون شان و به خود آری می گویند. «آری» به این معنا که همه از حکومت نفرت داریم و می توانیم در بیان آن درون خود وحدت و یکپارچه گی داشته باشیم و اگر توانستیم در این مورد چنین اتحادی داشته باشیم چون می دانیم تحریم انتخابات به خودی خود به سرنگونی حکومت نخواهد انجامید آن را پله ای برای مبارزات دیگر و عالی تر خود ساخته و در آن مبارزات نیز یگانه و متحد بوده و حکومت را سرنگون خواهیم کرد.
از سوی دیگر مبارزه با هر حکومت ستمگر و استثمارگری از فرایندی با درجات گوناگون اهمیت، رفت و برگشتی، ساده و پیچیده و پر از بالا و پایین رفتن و افت و خیز تشکیل شده است. هر مبارزه به هر شکل می تواند به روی اشکال پیش رو و کمیت و کیفیت توده های شرکت کننده در آنها تاثیر گذارد.
شاید برای برخی، زمانی پس از آن اشکال به نسبه عالی خیزش بزرگ «زن، زندگی، آزادی» و آن اوج گیری توفانی و آن ضربات هولناک به خامنه ای و سپاه و بسیج و همچنین مبارزات پیش از آن و یا مبارزات و اعتصاب های هر روزه ای که مشاهده می کنند، تحریم انتخابات بی خاصیت جمهوری اسلامی آن هم زمانی که می دانند این تحریم به خودی خود نمی تواند حکومت را سرنگون کند و حکومت نیز توجهی به این گونه تحریم ها نداشته و کار خودش را پیش می برد، چندان جذاب و گیرا نباشد و آن را گامی آنچنانی و به پیش در مبارزات به شمار نیاورند و حتی برعکس گامی به پس بخوانند.
اما اگر توجه کنیم که مبارزات طبقاتی در هر زمان بر مبنای مسائلی و مواردی که در هر کشور معین پیش می آید پیش می رود و نه بر مبنای موارد دلخواسته ی پیشروان، و در عین حال نمی توان خواستار آن بود که مبارزه ی طبقاتی همواره در اوج بوده و فرودی و پس و پیشی نداشته باشد، و نیز در کنار اینها توجه داشت که جنبش دموکراتیک حال حاضر خلق ایران خود به خودی و بی رهبری متمرکز طبقه ی کارگر و دیگر طبقات خلقی بوده و به ناچار شکست ها و عقب نشینی هایی که به آن وارد می گردد به ساده گی جبران پذیر نیست(حتی با رهبری متمرکز نیز گاه جبران فوری و آسان برخی شکست ها و عقب نشینی های ناخواسته ممکن نیست) بلکه فرایندی از بالابردن آگاهی و تجدید نیرو و پیدا کردن آماده گی برای مبارزات سخت تر را نیازمند است، آن گاه می توان پذیرفت که تحریم انتخابات کنونی یکی از درجات و اشکال مبارزه است که عملی شدن آن در پی عقب نشینی نسبی خیزش دموکراتیک 1401 و افت نسبی برخی از اشکال مبارزه می تواند گامی ارزشمند و به مراتب مهم تر و والاتر از تحریم انتخابات مجلس پیشین باشد و در کنار دیگر دستاوردها بر برخی یاس ها و افسرده گی ها و ناامیدی های ناشی از آن عقب نشینی فائق آید. به ویژه این که بسیاری از توده هایی که در آن مبارزه فعال نبودند و یا  توده هایی با سطح آگاهی پایین در مناطق روستایی و عقب مانده می توانستند در این مبارزه فعال باشند و از مجموع فضای شکل گرفته پیش و پس از انتخابات به نفع افزایش آگاهی و اتحاد خود بهره برند و در گام های بعدی و امواج و اعتلای نوین مبارزه در زمره ی مبارزان پیشرو در آیند و برای اهداف خود و خلق بجنگند.
برنامه ی حکومت برای سازمان دادن طبقه ی حاکم
و اما در چارچوب اهداف حکومت از مجلس گزینشی که به بخش هایی از اصول گرایان محدود می شود می توان به گرایش خامنه ای و سران سپاه برای شکل دادن یک سازمان بوروکرات نظامی- روحانی به رهبری باند مجتبی اشاره کرد که چینش مجلس هم جایی معین در آن دارد. به نظر می رسد که مدل اصلی برای خامنه ای و شرکا حزب بوروکرات- رویزیونیست کره شمالی و دیگر احزاب بوروکرات- رویزیونیست شوروی سابق و چین حزب تنگ سیائو پین و دارودسته ی حاکم کنونی اش باشد. طبقه ای که بوروکراسی سیاسی و نظامی و ایدئولوژیک و اقتصادی را در دست دارد و به ساده گی هر باندی و جناح و نیرویی را که علیه اش برخاست سرکوب می کند.  
آنها می خواهند اولا با تصفیه های پی در پی هر کسی و جریانی را که می تواند در مقابل باند مجتبی قد علم کند، از آخوندهای پیر «معترض» و «مزاحم» تا جوانان «غُد» و «جاه طلب» سهم خواه یعنی افراد و باندهایی که می توانند پس از مرگ خامنه ای فعال مایشاء شده و خود مرکز ثقل و موی دماغ باند مجتبی گردند حذف کنند و یک سازمان با اتوریته و قوی درست کنند که به تناسب رده ای که افراد و لایه های لاشخور طبقه ی حاکم اشغال می کنند از مزایای حکومت بهره مند باشد. یعنی یک طبقه ی بوروکرات روحانی- نظامی با سازمانی معین که باید جای حزب بوروکرات - رویزیونیست حکومت هایی از نوع کره شمالی و چین بنشیند.
آمیزش تشکیلات نظامی سپاه پاسداران با شغل های دولتی و از جمله مجلس شورا بخشی از این برنامه بوده است که از زمان «دولت جوان حزب اللهی» خامنه ای آغاز شده و تا کنون ادامه یافته است. تشکیل مجلس دوره ی پیشین نیز بخشی از آن بود؛ مجلسی که هم صدا با خامنه ای علیه خیزش ژینا و خواستار اعدام معترضان شد و همچنین برای کارگران شاخ و شانه کشید. مجلس شورا و خبرگان  کنونی نیز با تصفیه های جاری قرار است مجلسی باشد که مرکز ثقل اصلی آن را اعضا و هواداران باند مجتبی تشکیل دهند. بیشتر ترورهای پیشین و حذف های صورت گرفته ازجمله افراد جانی ای مانند پورمحمدی در چارچوب همین برنامه برای خالص سازی باند مجتبی از افرادی است که ممکن است بتوانند احمدی نژادهای دیگری شوند.    
تفاوت اساسی بین پروژه ی خامنه ای و سران سپاه با حکومت های بوروکرات - رویزیونیست کره شمالی و چین و دیگر حکومت های نامبرده این است که آنجا یک طبقه و یک حزب است که قدرت را در همه جا در دست دارد و افراد بوروکرات به ترتیب رده در حزب صاحب موقعیت و امکانات هستند، اما در حکومت اسلامی نه یک حزب بلکه عملا چندین حزب و سازمان نظامی و تشکیلات موازی وجود دارند و در درون و کنار آنها ده ها و صدها باند دزد و اختلاس گر در حکومت.
و این  جدا از تفاوت ایدئولوژی حاکم و درجه ی ارتجاعی بودن است. ایدئولوژی مذهبی و حکومت ولایت فقیه و در کل استبداد دینی به سبب تعلق به دوران عشیره ای و فئودالی بارها ارتجاعی تر از رویزیونیسم و استبداد حزبی- بوروکراتیک حاکم بر این کشورهاست که علیرغم کریه و ارتجاعی و نفرت انگیز و مشمئز بودن متعلق به دوران سرمایه داری- گرچه عقب مانده ترین مراحل و دوران های آن- می باشد.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
12 اسفند 1402