۱۴۰۲ دی ۱۳, چهارشنبه

درباره ی انفجار در کرمان و دزدان و جانیان همیشه مظلوم!


 
حکومت خامنه و باند حاکم پاسدار -  مظلوم یا هیولا؟
1 
حکومت خامنه و باندهای حاکم سران پاسدار هیولایی بیش نیستند!
اما همیشه با فرار به جلو وضعیتی ایجاد می کنند تا مظلوم نشان داده شوند!
2
انقلاب بزرگی را در سال های 60- 1357خفه می کنند- مظلوم اند
در سال 1360 کودتا می کنند و هزاران از جوانان کشور را می کشند- مظلوم اند
در تابستان 1367 ده ها هزار نفر را در زندان می کشند- مظلوم اند
 در تیرماه 1378 صدها دانشجو را نیست و نابود می کنند- مظلوم اند
در انتخابات 1388 تقلب می کنند- مظلومند
هزاران نفر را در در دی ماه  1396 و آبان 1398 در خیابان ها می کشند- مظلوم اند
هواپیمای مسافربری را به موشک می بندند و 176 نفر را می کشند – مظلوم اند
جوانان و زنان و مردان خلق های کرد و بلوچ و عرب را می کشند- مظلوم اند
دختران و پسران جوان را در سال 1401 به خون می کشند- مظلوم اند
چشم ها را کور می کنند- مظلوم اند
با مواد شیمیایی به دانش آموزان مدارس حمله می کنند- مظلومند
از صبح تا شب دزدی ها و اختلاس های صدها میلیاردی می کنند- مظلوم اند
ادعا می کنند به آنها وحی آسمانی رسیده است- مظلوم اند
 و اکنون بنا به اخبار در زمان حکومت این«مظلومان» دزد و شیاد و جنایتکار بیش از صد نفر در یک مراسم عزا و آن هم از میان مردمی که بیشترین پایگاه اجتماعی شان میان آنهاست کشته می شوند و اینان که مسئول حفظ امنیت و جان این مردم هستندهیچ گونه مسئولیتی نمی پذیرند و تنها مظلوم نمایی می کنند.
4 
اگر بخواهید حکومت را از این شیادان و دزدان و جانیان بگیرید تلاش می کنند چنان وضعیتی به وجود آورند که ورق به جانب آنها برگردد و موانعی در جهت سرنگونی حکومت ایجاد شود!
 
مرحله ی نخست «تاوان» و «انتقام سخت»
 1
پرسش بسیاری از مردم:
آیا «انتقام سخت» گرفته شد؟
آیا اسرائیل«تاوان» داد؟
مردم می گویند: کار کار خودشان است!
چرا هیچ آخوند و پاسداری در میان کشته ها نبوده است؟
چرا فرزندان سلیمانی در مراسم نبودند؟
توطئه های پیشین حکومت در مشهد و شیراز و... جلوی روی ماست!
 2
نقد کوتاهی حکومت در تامین امنیت برای «زائران» و مردم
حکومت اسلامی مسبب اصلی ناامنی در ایران است و تا زمانی که این حکومت بر سرکار باشد مردم ایران امنیت نخواهند داشت.
برای دستگاه های امنیتی ایران جان مردم ایران پشیزی ارزش ندارد و اساسا هم هزینه ای برای امنیت مردم نمی کنند. 
هزینه ی آنها صرفا برای حفظ نظام است.
و تنها سیاست هاشان برای حفظ نظام است که ممکن است درست از کار در نیاید و به نتایج عکس برای آنها بینجامد. 
نقد «اخبار پراکنده» و «روایت» های متضاد
اگر از تضادها میان ارگان های امنیتی و ناهماهنگی میان دستگاه های حاکم بگذریم که به هر حال وجود داشته و دارد، این حدود سه دهه است که پخش اخبار و «روایت» های متضاد شیوه ی اساسی حکومتیان شیاد است. با این شیوه می خواهند هم همه را گیج و منگ کنند و امکان یک درک درست و منسجم از واقعیت و یک انسجام فکری بین مردم را بگیرند و هم به اصطلاح آب را گل آلود کنند تا بتوانند بین«روایت» ها جای مانور داشته باشند و هر کدام را که توانایی بُرد نداشت حذف کرده و هر کدام را که توانست بهتر به آنها خدمت کند برگزینند. این ها فسیل های مرتجعی هستند که ازشیوه های مدرن سرکوب ذهنی و مادی استفاده می کنند!
بازی با اخبار یکی از سیاست های سازمان های اطلاعاتی حاکم بوده است.
یا کار خودشان هست( خودزنی در شکل مردم کشی) و از پیش اندیشیده و برای تغییرموقعیت برای پیش بردن سیاست های سرکوب گرانه و سرکوب جنبش توده ها و استفاده از آن در بازی های منطقه ای به ویژه جنگ کنونی اسرائیل علیه فلسطینی ها!
 و یا اگر چنین نباشد و جریانی مسئولیت آن را پذیرفت دنبال این هستند که چگونه می توانند از آن در سرکوب جنبش های توده ای و پیش بردن سیاست هاشان در این خصوص استفاده کنند؛
و
اگر جریانی مسئولیت آن را نپذیرفت دنبال این هستند که به چه کسی نسبت دهند بهتر است و می توانند بهتر از آن استفاده کنند.
گاه نیز چنان در گِل گیر می کنند( همانند جریان هواپیمای اوکراینی) که نمی دانند چه کنند. این گونه مواقع بین شان جنگ و دعوا می شود که به چه جریانی نسبت دهند و یا چگونه توجیه کنند بهتر است!
 4
چه نتایجی این کشتارهای بی پایان می تواند برای لاشخورهای باند حاکم بر حکومت اسلامی داشته باشد؟
نتایج نظری و عملی که حکومت می خواهد از این واقعه بگیرد:
تزلزل و ریزش های هواداران را به حداقل رساند!
همه ی کشتارها و اعدام ها توجیه شود!
زبان حکومت را در مورد اعتراض به اعدام های اخیر و مبارزه با روند آن دراز کند!
راه برای ادامه ی بسیاری از اعدام های تازه  فراهم شود!
 5
فضا برای مظلوم نمایی در پیش چشم هواداران شان در نیروهای نیابتی در منطقه که سروصداشان از بیعرضگی و بی مسئولیتی این شیادان در آمده فراهم شود!
6
فضا برای سرکوب موج های تازه ی مبارزات کارگران و فرهنگیان و بازنشسته ها و زنان و زندانیان و هنرمندان وکسبه و بازاریان بیش از پیش آماده شود!
امکان ترغیب توده های عامی برای شرکت در انتخابات پیش روی مجلس فراهم گردد!
افزایش مالیات ها وقیمت ها به ویژه قیمت سوخت و گذاشتن بارهای بیشتری به روی مردم و بستن زبان مردم فراهم شود!
 و...
7
اما نگاهی به گذشته نشان می دهد تمامی ترورها و توطئه ها و«خود زنی» ها یا«مردم کشی» ها که این سال ها رخ داده است نتوانسته مانع رشد مبارزات توده ها شود و یا شرایط ایران را به سال های شصت برگرداند تا شیادان جانی بتوانند هر روز بکشند و اعدام کنند و مردم را سرکوب و خفه گردانند.
شاید تنها توانسته باشد تسلط این حکومت را کِش دهد و درازتر کند و شاید این تنها هدفی باشد که عجالتا می توانند دنبال کنند و فکر کنند«از این ستون به آن ستون فرج است»! 
8
اما همان گونه که جریان شلیک به هواپیمای اوکراینی نتایجی را که حکومت می خواست برایش نداشت و خشم توده ها را برانگیخت و همه چیز به ضد خود تبدیل شد این کشتار مردم عزیز و بیگناه کشور ما نیز در هر صورت و به ویژه چنانچه کار حکومت باشد نفعی برای حکومت نخواهد داشت و جز خشم توده ها و تبدیل این خشم به جنبش های عملی گسترده تر و رایکال تر به چیز دیگری ختم نخواهد شد. 

 گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
13 دی ماه 1402 

ادعای وحی - نمایش مضحک خامنه ای

 
 
نمایش مضحک خامنه ای!
 
ادعای وحی
 
خامنه ای ریاکار و شیاد ادعای «وحی» کرده است!
این، یکی از جنایتکارترین ها گفته است که وحی به وی رسیده است!
***
خامنه ای در پی عقب نشینی نسبی خیزش «زن زندگی آزادی» بُل گرفته و خیال برش داشته است! 
***
می توان خودشیفتگی و یا  دچار زوال عقل و پیر خرفت شدن را در مورد وی به کار برد اما عجالتا اینها را به کنار گذاریم!
مشکل که خامنه ای بی مشورت با دفتر خویش چیزی بگوید، آن هم در شرایطی چنین زمین لرزه ای و آتشفشانی در ایران!
***
پرسش می تواند این باشد که خامنه ای چه اهدافی را می تواند از این سخنان خود که به گفته ی خودش بیست سال پیش از این گفته دنبال کند؟
تبدیل یک موجود خودخواه مال پرست که میلیاردها ثروت دارد و یک جنایتکار که بسیاری از جوانان و توده های مردم و حتی افراد باند حکومت اش را کشت و یا خانه نشین کرد یعنی یک موجود مادی که توده های مردم وی را باشعارهای خود در هنگامه ی خیزش ها به ویژه خیزش« زن زندگی آزادی»، حقیر و ناچیز کردند به مثلا یک موجود«روحانی»( صوفی یا عارف!) و اعاده ی حیثیت خود به وسیله ی خود!
تبدیل سیاست های مادی و زمینی یکی از مال پرست ترین و جانی ترین و منفورترین حکومت ها به امور سیاست«معنوی» و «آسمانی»!
***
تیرهای زهرآگین خامنه ای نخست می تواند متوجه رده های میانی و پایینی سپاه و بسیج باشد:
مانع ریزش های بیشتر هوادارانش در سپاه و بسیج شدن شود و به رسوخ دادن تردید و حمق و بیشعوری در میان هوادارانی بپردازد که آتشفشانی که در زیر جامعه روشن است به حریم آنها نیز رسیده است و متزلزل شان کرده است.
وفادار کردن هواداران شان به خامنه و سران سپاه و امید بستن به او در حفظ حکومت کنونی:
«خامنه ای سخنگو و نماینده ی خدا است»! 
پس کورکورانه می توانند وی را دنبال کنند!
پس چه کسی می تواند به او « تو» بگوید!
تشجیع آنها برای پیوستن به نیروهای نیابتی وی در کشورهای دیگر!
از این مهم تر:
هر چه در این مدت از توده های استثمارشده و ستمدیده، از جوانان و زنان و مردان کشته و کور و زندان و سربه نیست و اعدام کرده است به نماینده گی از« خدا» بوده است. پس این ها را «نماینده ی خدا» انجام داده است!
*** 
فضا برای تداوم کشتارها و اعدام های در حال انجام و بی پایان آماده می شود! 
اعدام هایی که وظیفه دارند از شورش های تازه و بیشتر توده ها پیشگیری کرده آنها را به تمکین به ستم وادار کنند.
فضا برای سرکوب بیشتر مبارزات توده های کارگر و زحمتکش که فشارهای اقتصادی امان شان را بریده است فراهم می کند - «همه چیز خواست خداست»!
***
تیرهای زهرآگین خامنه ای که خود هاله ی تقدس به دورشان پیچیده است متوجه مردمی است که هنوز عامی و ستم پذیرهستند وهنوز از خواب بیدار نشده اند!
منع آنها از شرکت در اعتراضات و مبارزاتی که در آینده پیش خواهد آمد!
آماده کردن آنها برای شرکت در انتخابات کثیف پیش روی حکومت.
آماده کردن آنها برای افزایش مالیات ها و قیمت ها به ویژه قیمت سوخت.
این ها باید دلایل این سخنان خامنه ای باشد!
***
اما حکومت جمهوری اسلامی اگر زمانی برای بخشی از عوام «تقدس» داشت، و همین هم موجب شکاف در میان توده ها در سرنگونی این حکومت در همان دوره ی سه ساله ی نخست انقلاب 60- 57 شد، اگر وجودهمین توده های کمابیش پشتیبان و یا بی طرف و یا همین مسخ مذهبی موجب پیوستن بسیاری از توده ها و حتی کارگران مذهبی به جبهه ها و تداوم بی حاصل جنگ با عراق از جانب حکومت  شد، اگر همین «تقدس» موجب ارزش نهادن به سپاه پاسداران و پیوستن بخشی از خام ترین جوانان به آن در طول کمابیش یک دهه شد،
اما اکنون ورق برگشته و آب ریخته و بسیار هم برگشته و بسیار هم ریخته و خامنه ای مال پرست و جنایتکار و سران منفور سپاه اش نمی توانند دوباره آب ریخته را به جوی برگردانند.
این سخنان ممکن است عده ای از هواداران حکومت را خام کند اما نه تنها تاثیری بر توده هایی که در فقر و فلاکت غرق اند و علیرغم کشت و کشتارهای بی پایان حکومت مرتجع جنبش های بزرگ دو دهه  ی اخیر را برپا کرده اند نخواهد داشت بلکه آنها را در سرنگونی این مال پرستان و جنایتکاران جری تر و مصمم تر خواهد کرد.
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
13 دی ماه 1402
 
 
 
 
 
 

 

۱۴۰۲ دی ۱۲, سه‌شنبه

ترور فرمانده پاسدار و«انتقام های سخت» بی پایان

 

 
ترور فرمانده پاسدار و«انتقام های سخت» بی پایان 
                                                                     
در روز دوشنبه 5 دی ماه 1402 اسرائیل یکی دیگر از فرماندهان سپاه قدس در سوریه به نام سید رضی موسوی را ترور کرد. این فرمانده نقش مهمی در امور نظامی و لجستیکی ایران در سوریه و نیز بین ایران و نیروهای حزب الله و جهاد اسلامی و حماس داشته است.
این عملیات اسرائیل از یک سو در چارچوب تضادهایش با ایران و ترورهایی که پیش از این خواه بیرون و خواه داخل ایران( امثال محسن فخری زاده) انجام داده بود و از سوی دیگر در چارچوب ترور فرماندهان جریان های مخالف اسرائیل همچون حماس و حزب الله و جهاد اسلامی قرار می گیرد.
به نظر می رسدهدف اصلی اسرائیل تضعیف نیروهای نظامی و لجستیکی جمهوری اسلامی و جلوگیری از تحرکات آن و نیروهای وابسته به آن در منطقه باشد.
آنچه که به ذهن نمی رسد این است که اسرائیل بخواهد با این نوع ترورها جمهوری اسلامی را به جنگ بکشاند زیرا به نظر می رسد که اسرائیل بیش از خود جمهوری اسلامی مطمئن باشد که خامنه ای و پاسداران اش اهل جنگ نیستند و کل زورشان این است که چند تا موشک و توپ که با خون مردم ایران تهیه کرده اند به برخی از نیروهای نیابتی شان همچون حزب الله در لبنان و نیروهای حشدالشعبی در عراق و حوثی ها در یمن بدهند تا آنها هم برخی مواقع شلیکی کرده و حضور خود را اعلام کنند.
حکایت«تاوان» پس دادن اسرائیل
آنچه که جالب است واکنش جمهوری اسلامی است. نخست این که ولی فقیه زبان درازش را در کام کشیده و گویا تا کنون در مورد کشته شدن این فرمانده اش سخنی به میان نیاورده است در حالی که این فرمانده به وسیله ی اسرائیل ترور شده و اگر چه موقعیت اش مانند قاسم سلیمانی نبوده است اما در میان فرماندهان سپاه قدس موقعیت بالایی داشته است.
و دوم اینجا و آنجا دوباره صحبت از « تاوان پس دادن» و«انتقام سخت» کذایی به میان آمده و انتقام های سخت دیگری که دارد تبدیل به طوماری می شود.
این قضیه«تاوان پس دادن» و«انتقام» ها موجب ساختن لطیفه های بی پایان از جانب مردم شده است. توده های مردم به خوبی می دانند که زبان این آخوندها و فرزندان پاسداراشان در مورد نیروهای خارجی بیش از عمل شان کار می کند و برای شان همچون روز روشن است که این«انتقام های سخت» بی پایان هرگز به انجامی نمی رسد و در نهایت از زمره ی همان« تاوان پس دادن»ها «انتقام های سخت»ی خواهد بود که جمهوری اسلامی از آمریکا پس از کشتن قاسم سلیمانی گرفت و هواپیمای اوکراینی را به موشک بست و جان 176 نفر از هم میهنان عزیزمان را گرفت.
قضیه ی هدف اسرائیل برای کشاندن جمهوری اسلامی به جنگ
از سوی دیگر مبلغان در بوق می کنند که اسرائیل برای این فرمانده ی پاسدار را کشت که ایران را به جنگ جاری در غزه بکشاند. این توجیهی بیش نیست برای اینکه سران جمهوری اسلامی خودشان را از تمامی رویدادهای جاری در منطقه کنار نگه دارند( آنها افراد سر به راهی هستند و اولتیماتوم ضمنی بایدن و آمریکا را که به نظرشان جمهوری اسلامی نقشی در حمله به اسرائیل نداشته است به خوبی آویزه ی گوش کرده اند!) چرا که آنچه تا کنون گذشته پیداست که اسرائیل به خوبی می داند که جمهوری اسلامی اهل جنگ نیست( کافی است به ده ها حمله ی اسرائیل به نیروهای ایران در سوریه و لت و پار کردن آنها نگاه کنیم) و با هزار از این ترورها هم پایش را به جنگی که آخرش برایش روشن نیست و یا موجب سرنگونی اش به وسیله ی توده ی مردم ایران و یا امپریالیست ها خواهد شد- و به این ترتیب ممکن است آخوندها بهشت کنونی شان یعنی قدرت و ثروت نازنین باد آورده را از دست بدهند و برای همیشه به قعر تاریخ بروند - باز نخواهد کرد. نهایت چند توپ و خمپاره و موشک از جانب حوثی ها و حشد الشعبی به عربستان و یا کشتی های تجاری و یا نیروهای آمریکا در عراق شلیک می شود که البته در عوض اش هم آمریکا ده ها موشک بهشان شلیک می کند و خلاصه این می شود انتقامی که قرار بود گرفته شود و«تاوان»ی که پس داده می شود. آش همان آش و کاسه همان کاسه.
سران جمهوری اسلامی در مقابل قدرت های خارجی ضعیف و بزدل و نوکرصفت هستند
این را که اسرائیل می داند ایران اهل جنگ  و حتی ادعا هم نیست روسیه و پوتین هم می دانند. حال دیگر انگشت اتهام به سوی پوتین و روسیه هم هست که احتمالا با اسرائیل در زدن این فرمانده سپاه همکاری کرده است.
نه تنها روسیه بلکه چین هم می داند که خامنه ای و سران پاسداراش ذلیل تر و بدبخت تر از آن اند که هر نیروی خارجی بر سرشان زد سر بلند کنند و جوابی بدهند. این مساله را به ویژه همراهی ایشان با امپریالیست های غربی در نگاه داشتن شمشیر داموکلس مالکیت جزایر سه گانه به وسیله ی امارات بر سر جمهوری اسلامی، نشان داده است. مواضع این متحدین شرقی جمهوری اسلامی در مورد جزایر امارت همانند امپریالیست های غربی است. اما موضع جمهوری اسلامی یک مشت نقادی بی خاصیت از سیاست روسیه و ان هم برای خالی نبودن عریضه است و خودشان هم می دانند که روسیه محل سگ هم به این نوع انتقادات نمی گذارد و در بهترین حالت برای شان توجیه می کند که «دیپلماسی» است و نیاز«موقعیت کنونی روسیه در جنگ اوکراین» است و یا سیاست اجازه ندادن به غرب برای منزوی کردن روسیه است و نیاز اقتصادی روسیه به این کشورها است و غیره. 
حماس و توفان القصی
آنچه که جالب تر است پیش کشیدن حمله ی حماس به اسرائیل با نام توفان القصی است. رمضان شریف سخنگوی سپاه گفته است که حمله ی حماس به اسرائیل«یکی از انتقام های محور مقاومت از کشته شدن قاسم سلیمانی بوده است» و پس از این که حماس این نظر سخنگوی سپاه را تکذیب کرده و گفته که این حمله به دلیل خطرهایی بوده است که مسجد القصی را تهدید می کرده و همچنین اشاره کرد که« ما تاکید می کنیم که تمام اقدامات مقاومت فلسطین در پاسخ به اشغال صهیونیست ها و ادامه تخاصم با مردم و مکان های مقدس ماست»، حسین سلامی فرمانده سپاه و همچنین محمدی گلپایگانی به تکذیب گفته های سخن گوی سپاه پرداختند.
«اوجب واجبات»
اکنون دیگر برای بیشتر مردم روشن است که آنچه باند خامنه ای و سران سپاه برای آن می کوشند بقای جمهوری اسلامی است و نه چیزی دیگر:
«اوجب واجبات حفظ نظام است»!
 و برای این «اوجب واجبات» از یک سو تفنگ ها و طناب های دار برای کشتن پیشروان توده ها آماده است و نیز برای «بقا»ی این منفورترین حکومت تاریخ ایران، سربه نیست کردن جوانان و کور کردن چشمان دختران و پسران جوان و تجاوزها و شکنجه ها و احکام طولانی زندان خامنه ای و سران پاسدارش برای سرکوب مردم ایران مجاز، و از سوی دیگر خوار و ذلیل بودن در مقابل امپریالیست های غربی و روسیه و ... تا کمر خم شدن و سر فرود آوردن در مقابل آنها!
گروه مائوئیستی راه سرخ
ایران
12 دی ماه 1402
 
 
 
 
 
 
 
 

۱۴۰۲ دی ۱۱, دوشنبه

یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(15) های و هوی علیه یک زن مبارز و پیشرو

 
یادداشت های کوتاه پیرامون مسائل جاری(15)
 
چرا جایزه را به حکمتیست های ترتسکیست ندادند؟
 های و هوی علیه یک زن مبارز و پیشرو
 
1-    جنبش زنان همچون جنبش دانشجویی و جنبش خلق ها و اقلیت های مذهبی جنبشی است دموکراتیک که تمام طبقات خلقی یعنی کارگران و کشاورزان و خرده بورژوازی و بورژوازی ملی ایران در آن شرکت دارند. این جنبش بخشی است از جنبش و انقلاب دموکراتیک نوین ایران.
2-    جنبش دموکراتیک زنان جنبشی صرفا از آن طبقه ی کارگر نیست و چنانچه زنان انقلابی کمونیست و وابسته به طبقه ی کارگر رهبری آن را به دست گیرند- و اینجا صحبت از تشکل های مستقل زنان کارگر نیست بلکه بر سر تشکل طبقات خلقی است- بازهم صرفا به زنان طبقه ی کارگر و یا کشاورز و کلا زحمتکشان محدود نمی شود بلکه نماینده جنبش دموکراتیک زنان به رهبری زنان کمونیست طبقه کارگر خواهد بود.
3-    در این جنبش، زنان پیشرو از همه ی طبقات خلقی شرکت دارند. در میان زنان این طبقات افرادی پیشرو هستند و منافع آن طبقه را در حوزه ی مبارزات برای آزادی زنان نماینده گی می کنند.
4-     در جنبش زنان( همچون جنبش دانشجویی و یا جنبش خلق های ستمدیده و اقلیت های مذهبی) باید بر رابطه ی اتحاد دموکراتیک( وحدت و مبارزه ی درون خلق متکی بر دوستی و همکاری و تشویق و یاری و در عین حال انتقاد و انتقاد از خود) بین تمامی طبقات خلقی تاکید شود.
5-    این اتحاد دموکراتیک در جنبش زنان تجلی اتحاد دموکراتیک بین تمامی طبقات خلقی است که باید در یک جبهه ی متحد خلق گرد آیند. این که رهبری این جبهه ی متحد به دست کدام طبقه باشد متکی به سیاست گذاری درست از جانب احزاب و سازمان های نماینده ی آن طبقه و مبارزه عملی و فداکاری برای تحقق آن سیاست ها تعیین می شود و نه با حرافی در مورد رهبری.
6-    بر این مبنا این که نماینده گان کدام طبقه توانایی رهبری جنبش زنان را دارند کاملا به سیاست گذاری های درست از جانب نماینده گان آن طبقه و مبارزه عملی برای تحقق این سیاست ها تعیین می شود نه با حرافی در مورد رهبری جنبش زنان.
7-    در شرایط کنونی جنبش زنان ایران افراد پیشروی بسیاری از تمامی لایه ها از انقلابی کمونیست گرفته تا زن لیبرال حضور دارند. آنچه که پایه و اساس است حفظ و نگه داری اتحاد میان تمامی لایه ها و طبقات خلقی در این جنبش در مقابل حکومت ولایت فقیه استبداد دینی حاکم است.
8-     امر اساسی  حفظ اتحاد مانع انتقاد در جبهه ی متحد زنان در جنبش زنان نخواهد بود. زنان انقلابی کمونیست و یا دموکرات انقلابی می توانند سیاست های جریان های خرده بورژوایی( میانی و مرفه) و یا لیبرال را مورد انتقاد رادیکال قرار داده و برای تسلط سیاست های انقلابی خود بر جنبش زنان مبارزه کنند. از سوی دیگر زنان پیشرو طبقات دیگر می توانند سیاست های زنان کمونیست و یا دموکرات انقلابی را مورد نقادی قرار دهند.
9-     امر انتقاد درون جبهه ی متحد زنان به هیچ وجه نباید خللی در اتحاد ایجاد کند بلکه برعکس باید به اتحاد طبقات خلقی در جنبش زنان بر مبنای سیاست های درست که بازتاب منافع تمامی خلق است بینجامد. هدف از انتقاد از سیاست های لیبرالی و یا سیاست های دموکرات های خرده بورژوا  پیش بردن جنبش بر مبنای سیاست های انقلابی ترین طبقه یعنی طبقه ی کارگر و رساندن آن به اهداف نهایی اش یعنی نظام دموکراتیک نوین و سوسیالیستی می باشد و نه ایجاد انزوا برای زنان کمونیست و یا دموکرات انقلابی و یا منحصر کردن جنبش زنان به زنان کمونیست و تخریب اتحاد طبقات.   
***
حال باید به این امر اشاره کرد که نرگس محمدی یکی از زنان پیشرو در جنبش زنان ایران به شمار می رود. این که او کمونیست نیست تغییری در این مساله ایجاد نمی کند که او یک مبارز پیشرو است و وظیفه زنان کمونیست اتحاد با او و افرادی چون او است.
اینکه جایزه ی نوبل به نرگس داده می شود تابع سیاست های نهادی خارجی است که این جایزه را می دهد( اگر جایزه ای در ایران و به دست جنبش زنان و ملت ایران به زنان پیشرو و به عنوان نمایندگا ن دختران و زنان مبارز در جنبش دموکراتیک و همچنین  خیزش«زن زندگی آزادی» داده می شد قطعا نرگس محمدی نیز به دلیل مبارزات طولانی اش با استبداد و برای آزادی زنان می توانست یکی از کاندیدها باشد). می توان سیاست های این نهاد خارجی را در مورد برجسته کردن جریان های ارتجاعی و لیبرالی و یا نیمه دموکراتیک بسته به شرایط - خواه در عرصه ی بین المللی و خواه در ایران- مورد بررسی قرار داد و آنها را افشا کرد و یا مورد انتقاد قرار داد. می توان شیوه ی برخورد نرگس محمدی به این جایزه و مضمون و شکل و شیوه ی مبارزه ی وی را پس آن مورد بررسی قرار داد و از آن پشتیبانی و یا انتقاد کرد اما این بررسی ها و تحلیل ها و انتقادها نسبت به سیاست های یک نهاد بین المللی و یا اساسا برخورد به یک جایزه که از جانب یک نهاد خارجی داده می شود، در کل امری جانبی و درجه ی چندم در جنبش دموکراتیک خلق ایران و جنبش زنان است و به هیچ وجه تعیین کننده و یا تغییر دهنده ی مضمون و  شکل اساسی برخورد کمونیست ها به نرگس محمدی به عنوان یک متحد طبقه ی کارگر در جنبش زنان و جنبش دموکراتیک نیست. این سیاست های نرگس در داخل در دفاع از حقوق و آزادی زنان و مبارزات وی بر علیه ولایت فقیه و نظام استبدادی دینی حاکم و گستره و شدت پایبندی نرگس به خواست های دموکراتیک زنان و جنبش دموکراتیک  مبارزات بوده و هست که تعیین کننده ی شیوه ی برخورد نماینده گان کمونیست طبقه ی کارگر در جنبش زنان به اوست.
تا زمانی که نرگس محمدی علیه حکومت استبدادی مبارزه می کند(حتی با سیاست های لیبرالی که البته این گونه نیست  و وجوه دموکراتیک در مبارزه ی وی بسیار قوی است) باید با حفظ بررسی و انتقاد، از تمامی مبارزات وی پشتیبانی کرد و به هیچ وجه دادن این جوایز را به دستاویزی برای تخریب وی تبدیل نکرد.
برجسته کردن این جایزه در داوری در مورد نرگس محمدی( و یا حتی شیرین عبادی) مانند آن است که بگوییم چون این جایزه را نهادی به نرگس محمدی داده که پیش از آن به افراد مرتجعی هم داده پس نرگس محمدی مبارز نبوده و چون آن افراد مرتجع است و به این ترتیب بر تمامی مبارزات وی با نظام استبداد دینی خط بطلان بکشیم.
وانگهی نرگس محمدی پس از دریافت جایزه از شرایط و موقعیت ویژه ی بین المللی به دست آمده اش که می توانست شرایط و موقعیت وی را در داخل تا حدودی مستحکم کند، در خدمت مبارزه علیه جمهوری اسلامی و نظام ولایت فقیه و حکومت استبداد دینی مبارزه کرد و آن را شدت و ارتقاء بیشتری بخشید. شیوه های اتخاذ شده از جانب او در مبارزه با حکومت نشان می دهد که نه تنها اشتباهات شیرین عبادی را تکرار نکرده بلکه برعکس شیوه های  متضاد با وی را مورد استفاده قرار داده است. 
در این جا باید اشاره کنیم که برخورد ما به زنانی مانند شیرین عبادی علیرغم سیاست های ارتجاعی وی در همکاری با سلطنت طلبان، برخورد طرد مطلق و نگاه به آنها همچون دشمنی مانند سلطنت طلبان نیست بلکه در انفراد قرار دادن و منفعل کردن است و آن هم نه به دلیل این که جایزه ی نوبل را به وی دادند بلکه برمبنای سیاست هایی که وی در طول مبارزات خود در پیش گرفته است. ممکن است که جایزه مزبور در گرایش وی به راست موثر بوده باشد اما این تا حدودی است زیرا اصل برخورد بر مبنای تکامل مضمون درونی و شکل مبارزات وی با نظام ولایت فقیه است. در نهایت ما برآنیم که در صورتی که افرادی مانند وی مواضع خود را مورد نقد قرار داده و اصلاح کنند از پشتیبانی خلق ایران برخوردار می شوند.
این میان نقش تخریب گر حکمتی های ترتسکیست 
اما ترتسکیست های حکمتیست که بوق غرب پرستی و امپریالیست پرستی شان گوش آسمان و فلک را کر کرده است طبق معمول با گرفتن قیافه ی«رادیکال» و هواداری از طبقه ی کارگر، نقش تخریب گر را در جنبش و اتحاد طبقات طبقه ی کارگر با دیگر طبقات خلقی بازی می کنند.
این دارودسته مزدور از نهاد مزبور گرفته تا نرگس همه را به نقد می کشند و اساس برخوردشان هم این است که این جایزه پیش از این به کیسینجر از وزرای خارجه ی پیشین آمریکا و دوکلرک رئیس جمهور آپارتاید آفریقای جنوبی و اسحاق رابین و باراک اوباما داده شده بنابراین باید نرگس محمدی را در همان چارچوب ارزیابی کرد.
 از سوی دیگر آنجا که پای انتقاد از پیام نرگس محمدی در مورد این جایزه است سخن نگفتن از حمله ی اسرائیل به غزه و محکوم نکردن آن را به میان می کشند حال آنکه اگر نرگس محمدی در این مورد و برای اینکه امر دیگری را پیش برد سازشی با این نهاد بین المللی نکرده و نظر واقعی اش پشتیبانی از مردم فلسطین و غزه نباشد نباید انتقاد از یک موضع را به تمامی سیاست های وی تعمیم داد.
ترتسکیست ها تخریب گران وحدت جنبش و وحدت طبقات خلقی هستند و همیشه و همه جا این یکی از سیاست هاو نقش های اصلی شان است.
حرف آخرشان این است که چرا جایزه را به حکمتیست های ترتسکیست نداده اند!
 هرمز دامان
نیمه ی نخست دی ماه 1402
  
 

 

۱۴۰۲ دی ۹, شنبه

اعتصاب کارگران فولاد اهواز و وضعیت عمومی جنبش پرولتاریای صنعتی ایران(1)

 
اعتصاب کارگران فولاد اهواز
و وضعیت عمومی جنبش پرولتاریای صنعتی ایران(1)*
 
اعتصاب کارگران گروه ملی صنعتی فولاد اهواز اکنون وارد دومین هفته ی گردیده است. این اعتصاب نخست در اعتراض به مدیرعامل شرکت در جلوگیری از ورود بیست و یک نفر از کارگران پیشرو فولاد که مورد غضب رئیس کارخانه و نیروهای امنیتی استان قرار گرفته بودند صورت گرفت. کارگران درهای شرکت را بسته و در خیابان به سوی میدان بقایی شهر راهپیمایی کردند.
خواست کارگران فولاد در آخرین بیانیه هاشان عبارتند از:
رفع ممنوعیت ورود به شرکت کارگران تعلیق شده و بازگشت به کار کارگران اخراج شده قبلی.
همسان‌سازی دستمزد ها برابر دریافتی کارگران شرکت های فولادی همجوار.
اجرای کامل و فوری طبقه‌بندی مشاغل.
قراردادی شدن کلیه کارگران شفق.
برکناری مدیرعامل فاسد و خلع مالکیت از بانک ملی.
مشارکت کارگران در امر مدیریت شرکتی که متعلق به خود کارگران است.
شعارهای کارگران
شعارهای کارگران علیه بانک ملی و تورم و گرانی و مستقر کردن نیروهای انتظامی در کارخانه و همچنین اقدامات آتی کارگران درصورت عدم پاسخگویی به خواست هاشان بوده است:
« بانک ملی حیا کن، گروه ملی را رها کن!»
«سفره ما خالیه، ظلم و ستم کافیه»،
«مشکل ما حل نشه، اهواز قیامت میشه»
«نه تهدید نه زندان، دیگر اثر ندارد.»
«ما کارگران فولاد، علیه ظلم و بیداد، می جنگیم می جنگیم»
 «درود بر کارگر، مرگ بر ستمگر»
در کنار شعارها در بیانیه های کارگران عبارات زیر به چشم می خورد:
 «پنجه‌ی استثمار بر گلوی کارگران که تنگ شود، 
نه تقلا و دست و پا زدن که مبارزه آغاز می‌شود»
«گفته بودیم می آییم
این آغاز راه است»
و
 تازه آغاز راهیم؛»
نبردی دشوار که وسوسه تسلیم در آن راه ندارد.«
جایگاه اعتصاب کنونی
اعتصاب کنونی از یک سو در ادامه ی مبارزات کارگران این کارخانه در دهه ی گذشته قرار دارد و از سوی دیگر در چارچوب مبارزات یک سال و اندی اخیر و خیزش دموکراتیک« زن زندگی آزادی» جای می گیرد که خواست آزادی و دموکراسی(برای کارگران جدا از خواست های عام همچون آزادی بیان و آزادی احزاب و ... به ویژه حق اعتصاب و حق تشکل مستقل سندیکایی) خواست اساسی آن بوده و هست و از سوی سوم واکنشی است نسبت به وضعیت اقتصادی کنونی کارگران و روز به روز فقیرتر شدن آن ها.
برخورد حکومت
طبق معمول سرکوب  وجه عمده ی شیوه ی برخورد حکومت به مبارزات کارگران است. حکومت اکنون دست نظامیان پاسدار است و اینها نیز اساسا جز نشان دادن نیروی نظامی و اسلحه و تهدید کارگران راه دیگری برای رویارویی با کارگران ندارند. همچون دوره های گذشته و همچون مورد کارگران ذوب آهن اصفهان و نیشکر هفت تپه و...، نیروهای انتظامی به محل کارخانه لشکر کشی کردند تا شاید بتوانند مبارزات را خاموش گردانند اما واکنش و شعارهای کارگران نشان از عزم جزم کارگران داشته است:
«نه تهدید نه زندان، دیگر اثر ندارد.»
جدا از استقرار نیروهای نظامی در کارخانه و تهدید کارگران اعتصابی، رویارویی حکومت با مبارزات اقتصادی کارگران در مجموع به وسیله ی تعلیق و اخراج و بازداشت و شکنجه و شلاق و صدوراحکام زندان برای مدتی دراز برای کارگران پیشرو صورت گرفته است و می گیرد.
در کنار سرکوب شیوه ی بازی با خواست های کارگران و سردواندن کارگران و به گفته ی کارگران «زمان خریدن» قرار دارد. روشن است که اگر کارگران به روی خواست های خود بایستند و اعتصاب را ادامه داده و نیز اشکال دیگری از مبارزه را نیز که در کنار آن در پیش گرفته اند( همچون راهپیمایی در شهر) ادامه دهند امکان عقب نشینی نسبی حکومت وجود دارد. به ویژه اکنون که ترس و وحشت از هر جنبده و جنبشی تمام ارکان حکومت را گرفته آن را می لرزاند و پاهایش را سست می کند.   
از سوی دیگر اعتصاب و مبارزه در رشته ی فولاد( پیش از آن مبارزات کارگران ذوب آهن اصفهان) کمابیش همچون مبارزات پیش از آن در این رشته و کارخانه و دیگر کارخانه ها در شکل مبارزه صنفی- اقتصادی جریان دارد. و احتمال دارد که چنانچه حکومت، جدای از سرکوب که در هر حال و تا زمانی که این حکومت بر سرکار است شیوه ی اصلی حکومت بوده و خواهدبود، گامی به عقب بردارد، اعتصاب کارگران پایان یابد.
عقب نشینی های تاکتیکی مستبدین حاکم
حکومت اسلامی در کل نمی خواهد در مقابل هیچ جنبش و مبارزه ای از جانب توده ها عقب نشینی کند و در مورد مشخص اعتصاب کنونی کارگران فولاد هم کوچک ترین امتیازی به کارگران بدهد. روشن است که اگر حکومت  گامی هم به عقب بردارد این گام تاکتیکی است و به محض این که خطر از سر وی گذشت دوباره نه یک گام بلکه چندین گام و تا انجا که بتواند پیش خواهد آمد و کارگران را به وضعیتی بدتر از آنچه اکنون دارند دچار خواهد کرد.
نگاهی به تمامی مبارزات گذشته کارگری در ایران از خود کارگران فولاد اهواز و ذوب آهن گرفته تا کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه، نیشکر هفت تپه و کارگران پیمانی صنعت نفت و نیز هپکو و آذرآب اراک نشان می دهد که گر چه این اعتصابات و مبارزات موجب شده که حکومت نتواند آن گونه که می خواست برنامه ها و نقشه های خود را پیش برد و در این برنامه ها ایجاد خلل کرد اما حکومت از راه های دیگر به ویژه از راه تحمیل نتایج بحران کنونی اقتصادی و نیز تورم و گرانی توانسته سیاست های خود را پیش برد و وضع معیشت کارگران را به اعلا درجه پایین بکشاند به صورتی که شرایط اقتصادی کارگران ماهر و در رشته های صنعتی بسیار فلاکت بارتر از دو دهه ی پیش است.
از این رو پیروزی در مبارزات اقتصادی گر چه در شرایط تکامل «آرام» و ثبات نسبی شرایط برای کارگران پیروزی است و موجب بهبودی اوضاع معیشت کارگران می شود اما در شرایط غیرعادی تکامل یعنی شرایط «ناآرام» و تند و جنبش خیز( و اکنون وضع ایران چنین است و حکومت علیرغم سرکوب ها از فردای خود مطمئن نیست) و در عین حال به دلیل وجود حکومتی خودپرست و فاسد و جنایتکار که از یک سو توده ها را جز مشتی گوسفند دنباله رو تصور نمی کند و از سوی دیگر درهرگونه عقب نشینی مرگ نهایی اش را می بیند، به ویژه در شرایطی که خواست های سیاسی مستقل و مبارزه ی سیاسی ای از جانب کارگران وجود ندارد، پیروزی چشمگیری به شمار نمی آید؛ زیرا بسنده کردن به آنچه به دست آمده(اگر به دست آید)یا کفایت برای تکامل مبارزه را نمی دهد و باید با گام های دیگری و رو به پیش ارتقا یابد و یا از جانب حکومت به سرعت و از راه ها و در زمینه های دیگر و با پیش بردن سیاست های دیگری از کارگران گرفته می شود و آنها به موقعیت و وضعیتی بدتر می افتند.(1)
پرولتاریای تولیدی - صنعتی ایران
این اعتصاب و پیش از آن اعتصاب کارگران ذوب آهن و مبارزات کارگران پیمانی و رسمی نفت نقطه های اوج نوین مبارزات اقتصادی کارگری در رشته های تولید صنعتی است؛ یعنی به واقع تحرک نوینی از جانب بخش های پیشروی کارگران تولیدی- صنعتی ایران که پیشروترین بخش طبقه ی کارگر ایران می باشند به شمار می آید. چنانچه این بخش که می تواند بقیه ی بخش های طبقه ی کارگر را به دنبال خود بکشد و رهبری کند، به ویژه در مراکز اصلی صنعتی کشور یعنی خوزستان، تهران و بوشهر و بندرعباس و اصفهان و تبریز و اراک و ... به حرکت در آید نیرو و توان بزرگ و ویران کننده ای را که در طبقه ی کارگر ایران در مقابله با نظام استبداد دینی حاکم نهفته است بر تمامی طبقات خلق ایران آشکار کرده و به این ترتیب شرایط را برای رهبری این طبقه بر مبارزات خلق آماده خواهد کرد.
جایگاه اعتصابات اقتصادی در مبارزات انقلابی - دموکراتیک
نکته اساسی در مورد مبارزات کارگران عقب بودن مبارزات آنها است از شرایط کنونی مبارزات سیاسی انقلابی - دموکراتیک  در ایران که هدف اساسی آن سرنگونی حکومت است و یا حتی مبارزات اصلاح طلبانه ی سیاسی که در چارچوب حکومت اما برای به دست آوردن آزادی های سیاسی و اجتماعی است.
در مورد مبارزات سیاسی انقلابی دموکراتیک در ایران می توان گفت که در خلال جنبش دموکراتیک زن زندگی آزادی( ژن، ژیان، ئازادی) در یکسال و اندی گذشته و همچنین حال حاضر که عمدتا به وسیله ی زنان و جوانان پیش رفته خواست اساسی آزادی و دموکراسی بوده و مستقیما علیه حکومت ولایت فقیه و استبداد دینی حاکم طرح شده است. سرکوب این مبارزات به وسیله ی حکومت با زوراسلحه و کشتار و چشم کور کردن و تجاوز و«خودکشی»گردانی و غیره بوده است. این مبارزات که تا همین حدش هم ویران کننده بوده و استحکام هسته ی سخت قدرت را در حکومت، متزلزل و در بسیاری موارد دست به عصا کرده است تا حد خواست سرنگونی پیش رفته و با توجه به شرایط موجود اقتصادی و سیاسی و فرهنگی قطعا در موج های پس از این خود بیشتر پیش خواهد رفت.
در مقابل، مبارزات اقتصادی کارگران در حالی که در زمینه ی این خیزش بزرگ حرکت می کند( کافی است با وضعیت همین مبارزات پیش ازاین خیزش مقایسه شود) تا کنون از حد خواست های اقتصادی قدمی به پیش برنداشته است و جهشی به سوی خواست های سیاسی و مبارزه ی عملی برای آنها نکرده است.
این مساله ای است که می توان به بررسی بیشتر آن پرداخت.   
 هرمز دامان
نیمه ی نخست دی ماه 1402
*این مقاله در دو بخش تنظیم شده است.
یادداشت
1-  در مورد خیزش «زن زندگی آزادی»عقب نشینی به حکومت تحمیل شد. در واقع این تنها جنبش توده ای نیست که در برخی زمینه ها عقب نشینی کرده و در بخشی پیش رفته است، حکومت نیز در حالی که در برخی بخش ها پیش آمده در بخش های دیگر مجبور به عقب نشینی شده و گر چه حاضر نبوده و نیست اعلام کند عملا به آن تن داده است. برای نمونه گسترده شدن بی حجابی که به هیچ وجه قابل مقایسه با وضع پیش از«خیزش زن زندگی» آزادی نیست.

 

سه مقاله در مورد وضعیت طبقه ی کارگر


 
1
وضع کلی طبقه ی کارگر در مرحله ی کنونی انقلاب دموکراتیک نوین ایران
 
طبقه ی کارگر و امکانات تبدیل خیزش انقلابی جاری به یک انقلاب واقعی
 از زمان آغاز خیزش انقلابی جاری که به گونه ای می توان آن را مرحله ای نوین در تکامل  انقلاب دموکراتیک نوین ایران و چنانچه مفهوم خاص انقلاب را در نظر داشته باشیم مرحله ی نخستین انقلاب 1401 ایران دانست، طبقه ی کارگر ایران به گونه ای مستقل و با هویت طبقاتی خویش نقشی در آن نداشته است و انقلاب محدود به جوانان به ویژه زنان، دانشجویان، دانش آموزان و فرهنگیان و تا حدود کمی کسبه و بازاریان( در روز شنبه 16مهر شرکت بازاریان به ویژه بازاریان تهران که نقشی بسیار مهم و کلیدی در کشور دارند بیشتر شده است) بوده است.(1)
وضع اعتصابات اقتصادی
مبارزات طبقه ی کارگر ایران در دو دهه ی اخیر عمدتا گرد خواست های اقتصادی صورت گرفته است. نقطه های اوج تکامل این جنبش های کارگری، مبارزات کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه، کارخانه ی نیشکر هفت تپه، فولاد اهواز( اعتصابات این دو کارخانه ی اخیر به جنبش هایی در سطح شهرهای شوش و اهواز کشیده شدند) کارخانه های هپکو و آذرآب اراک و بالاخره مبارزات اقتصادی کارگران شجاع پیمانی وزارت نفت بوده است. در دیگر موسسات و کارخانه ها و کارگاه ها در حالی که مبارزات اقتصادی روی داده است اما این مبارزات هرگز به سطح کارخانه های مزبور و کارگران پیمانی شرکت نفت نرسیده و عموما پیرامون عقب افتادن حقوق ها و دیگر شرایط کار بوده است.   
وضع بخش های پیشرو طبقه ی کارگر
در شرایط کنونی کماکان کارگران همین کارخانه ها، هسته ی پیشروتر طبقه ی کارگر را تشکیل می دهند. کارگران شرکت واحد و نیشکر هفت تپه دارای سندیکا هستند و سازمانده مبارزات کارگران پیمانی وزارت نفت شورای کارگران است که تشکلی است خودروییده از مبارزات کارگران و طبعا غیر قانونی.
استبداد و نبود تشکل های سیاسی
نخستین دلیل عقب افتادن طبقه ی کارگر از خیزش جاری وجود استبداد مذهبی حاکم بوده است. به دلیل وجود استبداد بر تمامی شئون زندگی اجتماعی و سیاسی، این طبقه هرگز نتوانسته حزب سیاسی خود را داشته باشد. یورش به سازمان های انقلابی چپ ایران و کشتن بسیاری از رهبران و کادرها و اعضای آنها در سه ساله ی نخستین انقلاب 57 و همچنین اعدام های سال 67 شدیدترین ضربات را بر پیشروان سیاسی طبقه ی کارگر زد و یک نسل از انقلابیون را از بین برد. این امر بر سازماندهی سیاسی طبقه ی کارگر بدترین تاثیر را گذاشته است.
استبداد و نبود تشکل صنفی
استبداد مذهبی حاکم نه تنها پیشروترین عناصر مبارز چپ را قلع و قمع کرد و به این وسیله هر گروه و سازمان سیاسی کمونیستی را از بین برد، بلکه همچنین مانع شکل گیری تشکل های صنفی کارگری به ویژه سندیکاهای مستقل کارگری گردید. دو سندیکای شرکت واحد و نیشکر هفت تپه با پشتکار و مبارزات طولانی کارگران توانست تشکیل شود و به یاری همین مبارزات هم تا کنون تداوم یافته است. امر نداشتن تشکل صنفی مانع از سازماندهی کارگران در کارخانه ها و رشته ها و همچنین در سطح کشور برای حقوق صنفی و اقتصادی خویش شده و این طبقه را در وضعیت بسیار عقب مانده ای نگه داشته است.
برقراری فضای خفقان و پلیسی بر رشته ها و کارخانجات کلیدی
جز این ها استبداد مذهبی حاکم  از همان آغاز یک فضای پلیسی و نظامی بر تمامی موسسات و کارخانه های کلیدی حاکم کرد و آن را ادامه داد. این فضای پلیسی مانع مهمی در راه هر گونه شکل گیری هسته ها و کمیته های مبارز کارگری در کارخانه ها شده و تا حدود زیادی کارگران را به انفراد و تنها دنبال کردن منافع شخصی خویش کشاند. 
نقش گزینش در تبدیل موسسات و کارخانه ها به دنبالچه ی حکومت
جمهوری اسلامی با تحلیل دلایل بروز انقلاب 57 و به ویژه چگونگی شکل گیری و تکامل مبارزات کارگران خواه در دوران انقلاب( پس از کشتار میدان ژاله) و خواه در دوره ی 60- 58 به تسویه ی موسسات و کارخانه های استراتژیک کشور دست زد تا با این کار خود یکی از مهم ترین کانون های اساسی انقلاب را مسدود کند و از کار بیندازد.(2) بر طبق همین برنامه در این دوره ی 40 ساله، کارگران این گونه کارخانه باید از یک دالان گزینشی رد می شدند تا بتوانند به استخدام موسسه یا کارخانه در آیند. از سوی دیگر این امر به گزینش گران اجازه می داد تا افرادی را که یا تعهد به حکومت جمهوری اسلامی دارند( وابستگاه سپاه، بسیج و نیروهای اطلاعاتی و یا افراد وابسته به حکومت) و یا حداقل مخالف آن نیستند( خانواده های شهدای جنگ) را استخدام کند. این امر به شکل گیری یک سری باندهای حکومتی درون موسسات و کارخانه ها کلیدی به ویژه صنعت نفت که کلیدی ترین بخش اقتصاد ایران بود، انجامید.
پیمانی کردن کارها
یکی دیگر از شگردهای استبداد مذهبی حاکم که شکل داخلی سیاست نئولیبرالیسم جهانی بود تجزیه طبقه ی کارگر به واحدهای بسیار کوچک در موسسات و کارخانه های بزرگ و کلیدی بود. جدا از منافع اقتصادی این امر برای سرمایه داران بوروکرات – کمپرادور جمهوری اسلامی و محروم کردن کارگران از حقوق رسمی، این امر منجر به این شد که طبقه ی کارگر تجزیه شده و منافع هر بخش جدا از بخش دیگر شود. به این ترتیب کارگران رسمی، کارگران پیمانی، کارگرانی با قراردادهای سه ماه کار و ... به وجود آمد و اختلافات میان این بخش ها تا حدودی حاکم بر اتحاد میان کارگران شد. در اعتصاب اخیر کارگران پیمانی صنعت نفت ما به روشنی نتایج این اختلافات و تاثیرات آن را در اعتصابات مشاهده می کنیم.
بحران اقتصادی کشور و فلاکت طبقه ی کارگر
به آن چه در بالا گفته شد باید بحران اقتصادی کشور را افزود. این بحران، طبقه ی کارگر و به ویژه لایه های نیمه ماهر و ساده ی آن را که به هر حال دستمزدشان کمتر از بخش ماهر است به فقر و فلاکتی هولناک کشانده است و در مجموع این طبقه را چنان اسیر وضع معاش و زندگی خویش کرده که کمتر فرصتی برای فکر در مورد امور دیگر دارد. آنجا هم که به مبارزه دست می زند عموما باید برای عقب افتادن حقوق ماهانه ی خویش مبارزه کند. این امر گونه ای سر در گریبانی  رنج آور برای بیشتر لایه های این طبقه به ویژه بخش های میانی و پایین طبقه به وجود آورده است و هر کارگر را به گونه ای دچار این فکر که چگونه گلیم خود را از آب بکشد. 
آنچه به گونه ای مختصر بر شمردیم و نکات ریز و درشت دیگر مانع شکل گیری اعتصابات سیاسی و یا حتی اعتصابات اقتصادی با خواست های پیشروتر شده است.
اما جدا از این ها که از نقش پلید حکومت و سیاست های ارتجاعی و مستبدانه ی آن در میان کارگران و برخی ویژگی های درونی خود طبقه ی کارگر ایران ناشی می شود، باید به نقش گروه های سیاسی ای نیز توجه کرد که ادعای چپ داشتند.
تبدیل جریان های چپ انقلابی به رویزیونیست و ترتسکیست
طی سرکوب خونین جریان های سیاسی چپ در سال های  67- 57 که در تمام ایران و به ویژه در کردستان صورت گرفت، تقریبا بیشتر عناصر پیشرو و انقلابی سازمان های سیاسی مبارز کشته شدند و بخش های باقی مانده به خارج گریختند. بخش هایی نیز پس از دوران زندان یا به زندگی معمولی در ایران تن دادند و یا راه خارج در پیش گرفتند. آنچه نکته ی کلیدی است این که بخش عمده ی نیروهای سیاسی باقی مانده پس از سال 67 که عمدتا در خارج اسکان گزیدند به انفعال فکری و عملی در غلتیدند.
در این جا دو مساله بیش از دیگر مسائل موجب به انفعال کشیده شدن فکری و عملی نیروهای انقلابی چپ( و ما تنها در مورد این نیروها صحبت می کنیم و نه درباره ی رویزیونیست های توده ای- اکثریتی و یا جریان های سه جهانی و یا ترتسکیست های حکمتی) شد. یکی غالب شدن روحیه ی شکست و انفعال پس از شکست طبقه ی کارگر ایران و کلا شکست انقلاب بزرگ 57 که همه با هزاران آرزو در خدمت آن قرار گرفته بودند، و دیگری شکست طبقه ی کارگر چین در 1976 و از بین رفتن آخرین دولت واقعا سوسیالیستی در جهان. امر سومی که به این انفعال کمک کرد سکنی گزیدن طولانی در کشورهای امپریالیستی غرب و به دست آوردن موقعیت های اجتماعی و مالی خوب بود. این ها موجب شد که انگیزهای انقلابی دوران نخستین سال های انقلاب از بین برود و بسیاری از افراد این جریان ها یا صرفا مشتی حراف شوند که در حرف چیزی و در عمل زندگی چیز دیگری هستند و یا به با دلیل تراشی و توجیهات تئوریک- سیاسی به جریان های مرتجع حکمتی- ترتسکیستی و رویزیونیستی توده ای - اکثریتی بپیوندند. 
چنان که می دانیم در کنار سازمان ها و جریان های انقلابی که از بیشترشان اثری باقی نماند، دو جریان ضد مارکسیستی- لنینستی نیز وجود داشتند. یکی جریان های رویزیونیستی حزب توده- اکثریت و راه کارگری، و دیگری جریان های ترتسکیستی که در ایران با نام حکمتی ها مشخص می شوند. البته جریان های دیگری نیز طی سال های 70 به بعد سبز شدند از جمله چپ نویی ها، مارکسی ها و مارکسیسم غربی و ... که همه به یکی از این دو جبهه ی اصلی تعلق داشتند و وجه همگی شان بلا استثناء نفی تئوری های اساسی و انقلابی مارکسیسم بود.
 این ها تقریبا بیشترین نیروهایی را که زیر نام «چپ» فعالیت می کردند در بر می گرفتند. جریان های مزبور از یک سو دارای نیرویی آنچنانی درون ایران و درون طبقه کارگر ایران نبودند و از سوی دیگر آنجا که بودند( تقریبا بیشتر جاهایی که کارگران دست به مبارزات طولانی زدند) سیاست شان تماما اکونومیستی بوده و مبارزات کارگران را اسیر شورا سازی و کمیته سازی و یا صرفا سندیکا سازی کردند.
 به این ترتیب این ها که بخش عمده ی افرادی را تشکیل می دادند که می توانستند میان کارگران کار کنند نه مارکسیسم- لنینیسم مورد ادعا شان را میان کارگران تبلیغ  می کردند و سطح آگاهی سیاسی - انقلابی این طبقه را بالا می بردند، نه فعالیتی در جهت ایجاد سازمان انقلابی درون طبقه ی کارگر انجام می دادند( خودشان را همان سازمان و حزب می دانستند) و نه تلاشی برای این که طبقه ی کارگر نقش رهبری خویش و سازنده ی کمونیسم را دریابد. علنی گرایی مفرط، اکونومیسم و سیاست های ضد مارکسیستی - لنینیستی ماحصل کار این جریان ها درون طبقه ی کارگر ایران بود.
به این ترتیب طبقه ی کارگر ایران و به ویژه بخش پیشرو آن نه تنها از جانب حکومت مستبد ضربات پی در پی خورد بلکه این جریان ها نیز که مدعی بودند سازمان و حزب طبقه ی کارگرند نیزبا سم پاشی های خود علیه مارکسیسم - لنینسم و تبلیغ رویزیونیسم و ترتسکیسم ضربات متوالی ای به آن وارد کردند. و به اصطلاح به جای این که این طبقه را پیش ببرند به عقب بازگرداندند و در اسارت افکار بورژوایی قرار دادند.
تفاوت بزرگ شرایط طبقه ی کارگر ایران در سال های 57 با شرایط طبقه ی کارگر کنونی در دو امر مهم است.
در آن سال ها سازمان های و محافل انقلابی در مراکز صنعتی کشور زیاد بودند و بسیاری از آنها هم پیش از سال 56 یا بافت کارگری داشتند و یا اعضای کارگرشان کم نبود و هم توانستند طی یک سال انقلاب کار سیاسی خود را میان طبقه کارگر گسترش دهند. افزون بر این سازمان ها و محافل، درون خود کارگران نیز محافل مخفی پیشرو و کمونیستی وجود داشت و همین مجموعه بود که توانست طبقه ی کارگر را به سوی اعتصابات سیاسی 57 رهبری کند.
اما اکنون چنین سازمان هایی مطلقا وجود ندارند و مشکل که محافل پیشرو و کمونیستی زیادی هم در میان این طبقه وجود داشته باشند.(3)
اشاره ای به تفاوت وضع طبقه ی کارگر ایران با روسیه
تفاوت طبقه ی کارگر ایران با روسیه تا کنون این بوده است که در هر دو انقلاب 1905 و فوریه 1917 این کارگران  بودند که انقلاب را با مبارزه ی اعتصابی خود آغاز کردند( انقلاب اکتبر که از جانب حزب لنینی بلشویک سازماندهی شده بود جای خود را دارد) اما در انقلاب 57 کارگران آغاز کننده نبودند و دیر به انقلاب پیوستند. در این انقلاب کنونی نیز طبقه ی کارگر شاید دیرتر از بقیه به انقلاب بپیوندد. با این همه خواهد پیوست.
در این تفاوت زود و دیر پیوستن یکی از مهم ترین اختلافات بین شرایط طبقه ی کارگر روسیه با ایران نهفته است.
 آنها سازمان های انقلابی کمونیستی ای داشتند ( تقریبا از  دهه  1890 و به ویژه نیمه ی دوم آن)که در مراحل نخستین فعالیت خود تمامی نیروی خویش را در این طبقه گذاشته بودند( و این جدا از اتحادیه های کارگری ای بود که پیش از این وجود داشت) و تنها پس از 6 الی سال کار متوالی در این طبقه، نیروهای خود را به میان طبقات دیگر فرستادند.
اما طبقه ی کارگر ایران خواه به دلیل استبداد همه جانبه و خواه به دلیل درک های نادرست در میان مبارزان انقلابی چپ، همواره از چنین نیرویی محروم بوده است. این طبقه تنها در زمان شل شدن استبداد توانسته تا حدودی خود را سازمان دهد.
وضع در آینده
اکنون با هر پیشرفت در انقلاب این استبداد شل می شود. باید از این فرصت به نحو احسن استفاده کرد و محافل، هسته ها و گروه های انقلابی موجود در میان کارگران به آگاهی بخشیدن و سازماندهی طبقه ی کارگر بپردازند و این طبقه را برای رهبری آماده کنند.
شکی نیست که طبقه ی کارگر ایران به خروش خواهد آمد. این که چنین امری در آینده نزدیک و یا دور صورت گیرد تماما به همین محافل و هسته ها و پیشروان موجود در خود طبقه ی کارگر وابسته است. آنها باید تلاش زیادی بکنند تا بخش های میانی و ساده تر طبقه ی کارگر را به این  آگاهی برسانند که مبارزه ی سیاسی با این غارتگران سالوس و جنایتکار و دفن کردن اینها در اعماق تاریخ به نفع طبقه ی کارگراست. در عین حال این طبقه را برای نبردهای بزرگ تاریخی پیش رو که قطعا محدود به سرنگونی جمهوری اسلامی نخواهد بود، آماده کرد.
نیمه ی دوم مهر 1401
یادداشت ها 
1-    از دیدگاه ما و آن گونه که روندهای تاریخی نشان می دهد در انقلاب های مشروطیت و 57 و نیز در جنبش های اجتماعی – سیاسی بزرگ  همچون مبارزات در گیلان و آذربایجان  انقلاب در ایران از سه مرحله گذر کرده داست.  مرحله نخست: نامه نویسی، تحصن، گردهمایی و راهپیمایی خیابانی مرحله ی دوم: اعتصاب ها مرحله ی سوم : شورش ها و قیام ها و جنگ ها.
2-    برای تداوم حکومت استبداد مذهبی و تسلط استراتژیک آخوندها برای دهه ها، این کانون ها باید شناسایی و نابود و یا مسدود می شدند؛ برای نمونه سازمان ها و رهبران تمامی سازمان های سیاسی و روزنامه نگاران و هنرمندان و فعالین فرهنگی و...
3-    البته این امر را نمی توان با اطمینان کامل گفت. مبارزات آینده ی این طبقه که در هر حال صورت خواهد گرفت این را نشان خواهد داد.

2
 شرایط طبقه ی کارگر و مساله ی اعتصابات سراسری

 این مساله که تا کنون کارگران به گونه ای گسترده و همچون یک طبقه ی حتی اقتصادی به مبارزات انقلابی نپیوسته اند مساله ای مهم است. در زیر اساسی ترین دلایل عینی و ذهنی این نپیوستن را به گونه ای مختصر مرور می کنیم. در ضمن به نکاتی که این اواخر در مقاله ی وضع کلی طبقه ی کارگر در مرحله ی کنونی انقلاب دموکراتیک نوین ایران پرداخته ایم در اینجا به گونه ای گذرا اشاره می شود.
شرکت در مبارزه به شکل فردی
در خیزش انقلابی جاری کارگران به شکل انفرادی شرکت داشته و دارند و بخش مهمی از کسانی را که در خیابان ها حضور داشته و به مبارزه با حکومت پرداخته اند تشکیل داده اند.
امری که بیشتر شامل کارگران جوان و کارگران غیر کارخانه ای است
این امر البته بیشتر شامل کارگران جوان و کارگرانی بوده که در کارهای پیمانکاری و یا کارهای خدماتی کوچک و ... شرکت داشته اند و نه کارگران صنعتی کارخانه ها و کارگاه های بزرگ و یا متوسط و به ویژه کارگران رسمی این کارخانه ها و کارگاه ها.
در مورد این بخش ها به جز آنها که اعتصاب کردند مشکل بتوان گفت که بقیه - و نه تک و توک و اینجا و آنجا- در مبارزات شرکت کرده اند. شرکت در مبارزات ممکن است شامل حال همسر و فرزندان دختر و پسر کارگران بین 45 تا 50 سال و بالاتر شده باشد اما به احتمال زیاد نه آن چنان شامل حال خود شخص کارگر.
فشار طاقت فرسای اقتصادی
در مورد این گونه کارگران، نکته ی نخست، فشار طاقت فرسای اقتصادی، بحران و تورم و گرانی وحشتناک و فقر کشنده و اموری مانند این هاست. این بار به جای این که بحران و تورم و فقر کارگران را به سوی مبارزات اقتصادی گسترده بکشاند، موجب محافظه کار شدن نسبی آنها شده است. 
کار و دستمزد
تصور بخش های مهمی از کارگران این بوده که شغل آنها آب باریکه ای است که خانواده را از گرسنگی می رهاند. اما اگر این آب باریکه نیز نباشد چه باید کرد؟ باید توجه کرد که عقب افتادن حقوق ها گاه ماه ها طول کشیده است اما کارگران به کار خود ادامه داده اند و با قرض و قوله زندگی کرده اند. کارگران شاغل دارای همسر و فرزند بیشتر به این فکر می کنند که اگر آنها کار نداشته باشند وضع خانواده ی آنها چه می شود.
مشکل قراردادهای سفید و موقت و اخراج
هر اعتصابی در این جمهوری نکبت این امکان را به وجود می آورد که فرد اخراج شود. از سوی دیگر قراردادهای سفید و یا موقت سه ماهه و... موجب می شود کارگران همواره در نگرانی از دست دادن شغل بوده و تا حدودی محتاط و دست به عصا شوند.
بیکاری
به این ترتیب از دست دادن شغل و بیکاری یکی از ترسناک ترین وضعیت هایی است که معیشت و زندگی کارگران و خانواده های آنها را تهدید می کند.
نبود صندوق اعتصاب برای تداوم مبارزه
از سوی دیگر دست زدن به اعتصاب در شرایط عادی مساله ی تامین مالی را پیش می کشد و عموما این گونه دست به اعتصاب زدن بدون وجود صندوق های اعتصاب کاری سخت است. به ویژه اگر کارگران مطمئن نباشند که سریعا به خواست های خود می رسند. باید توجه کرد که مبارزه و اعتصاب برای افزایش حقوق و مسائلی از این گونه نیز گاه «گارانتی» ندارد چه برسد به مبارزه برای سرنگونی یک نظام مستبد با این همه دم و دستگاه اطلاعاتی و پلیسی و ابزار و ادوات نظامی. 
تاثیر تجارب مبارزات صنفی گذشته
تجارب گذشته از جمله حمله ی نیروهای رژیم به کارگران و سرکوب های خونین مبارزات اقتصادی آنها( برای نمونه شلیک به کارگران خاتون آباد و به خون کشیدن مبارزه ی کارگران) و نیز به شلاق بستن( کارگران معدن) و زندانی های درازمدت بریدن( کارگران سندیکای شرکت واحد و نیز کارگران هفت تپه و فولاد) نیز پیش چشم کارگران است و در شرایطی که طبقه آگاه و متشکل نیست و اطمینان لازم به آینده ی مبارزه وجود ندارد اینها همه مساله است و ایجاد تردید می کند. چنانکه اشاره کردیم یک کارگر تنها به خود فکر نمی کند بلکه بیشتر به خانواده ی خود می اندیشد و از آینده ی آن ها پس از خودش بیمناک است.
عدم به هم پیوستگی و تداوم در جنبش کارگری
در جنبش کارگری 40 ساله اخیر به جز اعتصاب های برای عقب افتادن حقوق ها، پرداخت حق بیمه، مساله ی ایمنی شرایط کار، قراردادهای سفید و موقت و اخراج ها، با کمتر مبارزه ای حتی با خواست های افزایش حقوق ها روبرو بوده ایم و مواردی مانند کارگران پیمانی نفت تک و توک بوده است. بنابراین نسل های تازه تر طبقه ی کارگر تجارب کافی در مبارزه ی اقتصادی ندارد چه برسد به سیاسی.  
سندیکا و اتحادیه
نبود تشکل صنفی و سندیکا و کلا تشکیلات یکی از معضل هایی است که کارگران را به مبارزه ی انفرادی و یا تمکین به شرایط سخت کار و حقوق ناچیز می کشاند.
نبود سندیکا و اتحادیه - فقدان آگاهی لازمه ی صنفی
در شرایط نبود تشکل های صنفی مانند سندیکا و اتحادیه این امکان که کارگران( به ویژه لایه های میانی نیمه ماهر و پایینی ساده ی طبقه کارگر) حتی بتوانند آگاهی صنفی(یا تردیونیونی) کافی از وضع خود به دست آورند بسیار مشکل است چه برسد به آگاهی سیاسی انقلابی. این که کارگران عموما برای عقب افتادن حقوق ها مبارزه کرده اند خود نشان از شرایط عقب مانده ی مبارزات کارگری می دهد. روشن است که یکی از عوامل اصلی این وضع استبداد حاکم است. به دلیل شرایط اسفبار کار و زندگی، برخی از کارگران که از وضع خود مایوس می شوند به جای مبارزه کردن، خودکشی می کنند. این حتی در کارخانه نیشکر هفت تپه نیز رخ داده است.
در زمان انقلاب 57 نیز کارگران سندیکا نداشتند اما اعتصاب کردند
البته کارگران در زمان سلطنت استبدادی سابق نیز سندیکایی از آن خود و مستقل نداشتند و در انقلاب اعتصاب کردند. اما پیش از اعتصابات سراسری کارگری، مبارزه ی عمومی در کشور بسیار پیشرفته تر از چهار ماه مبارزات اخیر بود.
 در عین حال در آن زمان تجار و بازاریان و کسبه نه تنها اعتصاب می کردند بلکه به رفع و رجوع مسائل انقلاب می پرداختند و طلاب و روحانیون نیز نقش مبلغان فکری آنها را ایفا می کردند. در واقع آنها رهبری انقلاب را در دست خود گرفته بودند نه چون اکنون که انقلاب رهبری ندارد و طبقه ی کارگر نیز آماده ی برای رهبری نشده است.
در مورد «مجمع عمومی» باید توجه کرد که این تشکل نیست و نمی تواند نقش چندانی در دست زدن به اعتصابات سراسری بازی کند. تنها تشکل های پایدار صنفی با رهبری و کادر و غیره همچون سندیکا و اتحادیه می توانند نقش آگاهگرانه ی تردیونیونی داشته باشند و امور و منافع اقتصادی و تا حدودی سیاسی کارگران را دنبال کنند. تجارب سندیکای شرکت واحد، سندیکای نیشکر هفت تپه و نیز شورای کارگران پیمانی نفت جز این نشان نمی دهد.
عدم اتحاد کارگران کارخانه ها در مسائل غیر اقتصادی- بی تجربه گی در این گونه مسائل
 نبود اتحاد کارگران در مسائل مهم صنفی، و نه عقب افتادن حقوق ها و یا پرداخت حق بیمه بلکه خواست هایی مانند دستمزدهای منطبق با تورم و ساعات و شرایط بهتر برای کار، موجب می شود که کارگران تجارب لازم را برای مبارزات بزرگ تر کسب نکنند و برای دست زدن به یکباره به مبارزات بزرگ دچار مشکل و تردید شوند. 
فقدان آگاهی سیاسی - نبود حزب سیاسی یا سازمان انقلابیون حرفه ای
جدا از این که در کشور ما کارگران از ابتدائی ترین حقوق برای تشکل برخوردار نیستند و بنابراین حق داشتن تشکل های مستقل صنفی را ندارند، نبود حزب سیاسی انقلابی کمونیستی نیز به شرایطی که در بالا آمد کمک کرده و موجب حرکت بسیار کند جنبش کارگری شده است.
شکست طبقه ی کارگر در شوروی و چین و نیز شکست تلخ انقلاب 60 -57 در ایران
این امر جدا از هر مساله ی دیگری از جمله نبود پشتیبانی کارگران یک کشور سوسیالیستی برای کارگران، به نداشتن افق و دورنما میان کارگران انجامیده است. شکست تلخ انقلاب 57 و مبارزات بزرگ کارگران در آن دوران به این شرایط ناامید کننده افزوده است.
وضع کنونی گروه های سیاسی و نقش «شبه جپ» در ایجاد عدم اعتماد به سازمان های چپ
در این مورد در مقاله ی اشاره شده در بالا صحبت کرده ایم.
جوان بودن جنبش 
 جنبش جاری در خیابان ها بافت جوانی دارد. سن مبارزان خیابان عموما بین 16 تا 25 سال است. با وجود این که کارگران پشتیبان این جنبش بوده اند اما این پشتیبانی عموما معنوی بوده است و بنابراین جنبش جاری نتوانسته  تاثیری در این حد که کارگران را در پشتیبانی از خود به اعتصاب سراسری بکشاند روی آنها بگذارد.
 اعتصاب فرهنگیان نیز نتوانست به اندازه ی کافی به روی طبقه ی کارگر اثر گذارد به ویژه این که فرهنگیان در سراسر کشور منافع یکسانی دارند و بنابراین راحت تر و ساده تر می توانند متحد شوند حال آن که در این شرایط خفقانی اتحاد کارگران در یک کارخانه دشوار است چه برسد به اعتصاب های سراسری. و این جدا از این است که جمهوری اسلامی با سپردن کار به پیمانکارها در کارخانه های بزرگ و متوسط، طبقه ی کارگر را به شدت پراکنده و امکان اتحاد میان کارگران را حتی در یک پروژه مشکل کرده است. آنچه در مورد فرهنگیان گفتیم در مورد تاثیر مبارزات دانشجویی بر طبقه ی کارگر نیز کمابیش صدق می کند.
اطمینان لازم نداشتن به آینده ی جنبش
با توجه به این که به جز اعتصاب فرهنگیان و تعدادی اعتصاب مقطعی کارگری به ویژه اعتصاب کارگران پیمانی نفت و نیز چند بار اعتصاب کسبه و بازاریان، اعتصابات دیگر طبقات آن چنان که باید گسترده و فراگیر نشده است و مثلا استادان دانشگاه( که جزو سرآمدان جامعه به شمار می آیند) و یا بخش هایی از کارمندان دولت را در بر نگرفته است، اطمینان نسبی و امید لازم به آینده ی جنبش در کارگران تا کنون و به طور گسترده پدید نیامده است.
بازداشت های گسترده در تجربه ی کارگران نفت
 بازداشت حدود 250 کارگر در اعتصاب کارگران پیمانی نفت نیز به نوبه ی خود و در چنین شرایطی می تواند به روی دیگر کارگران تاثیر بگذارد. برای یک کارگر فنی پیدا کردن کار باز هم ساده تر از کارگران نیمه ماهر و ساده ی طبقه ی کارگر است و بدون پیوستن این دو دسته کارگران به اعتصابات، کارگران نمی توانند به عنوان یک طبقه به انقلاب بپیوندند.
تجارب سندیکای واحد و نیشکر هفت تپه
با وجود این که سندیکاهای کارگری واحد و هفت تپه تلاش و مبارزه ی بسیار کردند و در مبارزات خود موفقیت هایی هم داشتند اما تا کنون نتوانسته اند به عنوان الگوهای برانگیزاننده ای در آمده و موجب شوند کارگران در کارخانه های بزرگ و متوسط تلاش خود را متوجه ایجاد سندیکا و یا شوراهای صنفی کرده و بر موانع ایجاد آن چیره گشته چنین تشکل هایی را ایجاد کنند.    
آینده و فشارهای طاقت فرسا
در شرایط فعلی ایران آنچه که در درجه ی نخست و بیش از هر چیز می تواند کارگران( به ویژه لایه های میانی و ساده ی این طبقه) را به تحرک و اعتصاب بر انگیزد همین بحران و تورم و فشار طاقت فرسای اقتصادی و تقلیل آب باریکه به آبی بسیار باریک تر است چندان که داشتن کار با نداشتن آن دیگر فرق چندانی نکند. و این به ویژه به این دلیل است که سطح آگاهی در طبقه ی کارگر به جز در لایه های اندکی از کارگران صنعتی و کارگران حمل و نقل، بسیار پایین است. 
 البته این به این معنا نیست که امور دیگر مانند فشارهای استبداد پلیسی و نظامی به روی خود کارگران در زمینه ی صنفی و یا سیاسی، زیر فشار و اختناق شدید بودن زنان و جوانان و دانشجویان، سرکوب های خونین دیگر طبقات و بخش های اجتماع، اعدام بی رویه حکومت که تا کنون بیشتر شامل کارگران جوان و با انگیزه شده است، شورش در مناطقی مانند بلوچستان و کردستان و یا در شهر و روستایی و خلاصه رویدادها و حوادث سیاسی و یا غیر سیاسی دیگر نمی تواند نقش برانگیزاننده به روی طبقه ی کارگر داشته باشند. این ها قطعا می تواند به روی کارگران تاثیر بگذارد اما این که این رویدادها و حوادث در چه حدی برانگیزاننده ی طبقه ی کارگر خواهند بود و آیا این طبقه را به اعتصابات سراسری می کشاند جدا از خود رویداد و شرایطی که آن رویداد یا حادثه در آن رخ می دهد به وضع و شرایط درون خود طبقه ی کارگر و فعل و انفعالات آن بستگی دارد.
نیمه ی نخست دی ماه 1401

3
وضعیت کنونی جنبش خودبه خودی طبقه ی کارگر
 
آنچه در بخش پیش در مورد رشد آگاهی توده ها گفته شد طبعا در مورد طبقه ی کارگر که یکی از پر جمعیت ترین و زحمتکش ترین طبقات خلق است صدق می کند. با این حال وضع طبقه ی کارگر از نقطه نظر انتظاری که از وی می رود به کلی با بقیه ی طبقات فرق می کند.
طبقه ی کارگر تنها بخشی از توده نیست بلکه باید رهبر جنبش توده ای باشد و بدون رهبری این طبقه سخنی هم از پیروزی نهایی انقلاب دموکراتیک نمی تواند در میان باشد.
اما بین آنچه که این طبقه اکنون هست و آنچه که باید باشد یک تفاوت اساسی و کیفی وجود دارد. در حال حاضر طبقه ی کارگر ایران آنی نیست که باید باشد. پیشروان این طبقه آنی نیستند که باید باشند. یعنی به هیچ وجه نه نشان چشم گیری از آگاهی سیاسی - انقلابی یک طبقه ی رهبری کننده در این طبقه و در درجه ی نخست در میان پیشروان این طبقه مشاهده می شود و نه نشانی از مبارزات عملی ای که شرایط را برای این امر بزرگ آماده سازد. در حال حاضر جز چند بخش نسبتا متشکل و نسبتا فعال در سیاست همچون کارگران شرکت واحد و هفت تپه و  شورای پیمانی کارگران نفت نشان چشمگیری از این طبقه خواه از نظر تشکل و خواه از نظر فعالیت سیاسی مشاهده نمی شود. در یک سال گذشته تقریبا بیشتر طبقه همچون روال دهه ی های اخیر درگیر مبارزات محدود اقتصادی، اعتراض به عقب افتادن حقوق ها و طرح طبقه بندی مشاغل و در بهترین حالت اعتراض به  تورم و گرانی و سفره خالی و خواست افزایش حقوق ها است.
 این وضع باید تغییر کند. به این معنا که شرایط آگاهی طبقه ی کارگر باید به گونه ای تغییر یابد که نه تنها این خواست ها را دنبال کند بلکه خواست سرنگونی حکومت و برقراری یک جمهوری دموکراتیک و رفتن به سوی سوسیالیسم و کمونیسم را در سر داشته و در راه آن مبارزه ی عملی کند. نقش مهمی در این تغییر به عهده ی انقلابیون کمونیست است.
تفاوت بین مبارزات اقتصادی پیش از خیزش بزرگ و در یک ساله ی اخیر
البته میان مبارزات اقتصادی در پیش از جنبش«زن زندگی آزادی» و پس از این جنبش یک تفاوت کیفی وجود دارد.
در پیش از خیزش بزرگ مبارزات اقتصادی کارگران بر بستر سیر به نسبه عادی تر امور صورت می گرفت و از این رو عموما محدود به محل کارخانه و کارگاه و در خودبسته بود و چندان با اوضاع سیاسی عمومی جامعه و حکومت مرتبط  نمی شد و از این رو تا حدودی به وسیله ی حکومت قابل تحمل بود.
این میان اعتصاب های کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز و آذرآب و هپکوی اراک تا حدودی وضعی خاص یافتند و حکومت دست به سرکوب شدید آنها زد. این که در آن شرایط این اعتصاب ها شرایط ویژه ای یافتند نیز نخست به این دلیل بود که این ها شدیدترین و گسترده ترین اعتصاب ها در دو دهه ی اخیر بودند و توانستند در شهر و منطقه پشتیبانی عمومی زحمتکشان و توده ها را برانگیزند؛ و دوما خواست اساسی این اعتصاب ها لغو خصوصی شدن کارخانه و برگشت آن به دست دولت بود و از این رو به ناچار با دولت و سیاست درگیر می شدند و بالاخره به این دلیل که از دل برخی از این اعتصاب ها تشکل های پیشرویی شکل گرفت که تلاش کرد اتحاد کارگران را حفظ کند و وضع آگاهی و مبارزات کارگران را در سطح بالایی نگاه دارد. تردیدی نیست که این اعتصاب ها و جنبشی که ایجاد کردند به نوبه ی خود و از جهات معینی در ایجاد خیزش یک ساله ی کنونی موثر بوده است.
اما مبارزات اقتصادی و اعتصاب های اقتصادی در این برهه به ویژه اعتصاب های کارخانه های بزرگ و صنایع کلیدی این امکان را دارند که در خودبسته نمانند و پشتیبانی عمومی را برانگیزند و به این ترتیب خواست های خود را به حکومت که از گسترش اعتصابات در وحشت و هراس است تحمیل کرده و آن را مجبور به عقب نشینی کنند.
افزون بر آن این چنین مبارزات و اعتصاب هایی (همچون اعتصاب کارگران پیمانی نفت و هفت تپه و ذوب آهن و یا هفته های اخیر کارگران ماشین سازی تبریز و اراک و...) بر بستر خیزش  کنونی و شرایط سیاسی خاص فعلی می تواند بر رشد عمومی آگاهی سیاسی خود کارگران اثر گذارد و جزیی از خیزش بزرگ شود و به نوبه ی خود آن را پیش ببرد و به این ترتیب ضربات سنگینی به حکومت که خیال«عادی سازی امور» و خفه کردن خیزش بزرگ را دارد بزند.   
با این همه چنین مبارزاتی نمی تواند جای مبارزات مستقیما سیاسی و به ویژه مبارزات سیاسی آگاهانه را بگیرد. و از قضا یکی از وجوهی که قدرت طبقه ی کارگر در آن نشان داده می شود و می تواند دیگر توده ها را به گرد کارگران متحد کند همین مبارزات سیاسی و به ویژه نوع آگاهانه و با هدف آن است. 
جنبش آگاهی کمونیستی و جنبش خودبه خودی طبقه ی کارگر
در بالا در مورد عقب مانده گی طبقه ی کارگر از اوضاع جاری به ویژه از نظر وظیفه ای که که در انقلاب دارد صحبت کردیم. اکنون باید به این امر اعتراف کنیم که در این امر بی تردید ما کمونیست ها مقصرین اصلی هستیم.
جنبش خودبه خودی و جنبش آگاهی کمونیستی دو جنبه ی متضاد واقعیت هستند. این ها از یک سو با یکدیگر وحدت دارند و از سوی دیگر با یکدیگر در تضاد هستند. کمونیست ها در عین این که جنبش خود به خودی طبقه ی کارگر را ارج می گذارند وظیفه دارند که با وضع خودبه خودی آن به مبارزه بپردازند و آن را منحرف کرده به جنبشی آگاهانه و کمونیستی تبدیل کنند.
تایید مطلق این جنبش منحر به آن می شود که یک کمونیست دنباله روی جنبشی شود که ماهیتا بورژوایی است. یعنی نمی تواند از چارچوب های یک نظام سرمایه داری بیرون آید حتی اگر در اوج خود بتواند ضربات شدیدی به آن وارد کند. از سوی دیگر ما جدا از جنبش عملی و خودبه خودی طبقه ی کارگر جنبش عملی دیگری نداریم. از این رو همین جنبش است که باید به وسیله کمونیست ها تبدیل به جنبشی آگاهانه برای سوسیالیسم و کمونیسم شود. همین جنبش است که طبقه ی کارگر باید در آن پرورده و برای رهبری خلق در انقلاب دموکراتیک آماده گردد و جنبش را به سوی جامعه ی دموکراتیک هدایت کند و در جهت سوسیالیسم و کمونیسم پیش ببرد. نخستین گام این تبدیل نافذ کردن آگاهی کمونیستی در پیشروان طبقه ی کارگر است.
نقش «شبه چپ» در ایجاد وضع کنونی طبقه ی کارگر
با توجه به معجونی که به نام «چپ» در ایران وجود دارد وضعیت فعلی محدود بودن طبقه ی کارگر به جنبش خود به خودی و تازه اساسا اقتصادی و عموما بدون تشکل های صنفی به هیچ وجه امر غریبی نیست. مشتی سازمان و تشکل اپورتونیستی و رویزیونیستی سوسیال دموکرات و یا ترتسکیستی که نه چیزی از مارکسیسم در انها یافته می شود و نه عملی انقلابی از آنها سر می زند از عاملین مهم وضع فعلی طبقه ی کارگرهستند. روشن است که با این«شبه چپ» و گروه ها و افرادی که این «شبه چپ» نام شان را«فعالین کارگری»( بخوانید توده ای- اکثریتی ها و راه کارگری ها! بخوانید اکونومیست و رویزیونیست و سوسیال دموکرات! بخوانید ترتسکیست های اکونومیست و تخریب گر جنبش! )گذاشته است و مورد انتقاد برخی از دلسوزان این طبقه نیز قرارگرفته است این که طبقه ی کارگر در وضع کنونی قرار گرفته است چیز غریبی نیست.
 باید بر این وضع غلبه کرد و آن را تغییر داد. و برای این کار در دو سو باید مبارزه تداوم یابد: از یک سو باید با این گروه های «شبه چپ» مبارزه را ادامه داد و از جهان بینی طبقه ی کارگر و اصول اساسی آن دفاع کرد و از سوی دیگر با جنبش خودبه خودی که در حال حاضر به مبارزات صرفا اقتصادی محدود می شود به مبارزه برخاست. این نبرد دو جانبه باید کنار هم پیش برده شوند.
گرچه شرایط آنی نیست که ده بیست سال پیش بود و تسلط رژیم بر اوضاع تا حدودی در هم شکسته شده است، با این وجود رسوخ دادن آگاهی کمونیستی در میان کارگران و تبدیل مبارزات این طبقه به مبارزات سوسیالیستی و کمونیستی سخت است. اما از آنجا که صحبت بر سر طبقه ی کارگر است یعنی طبقه ای که باید برای رهبری انقلاب آماده شود، راه دیگری نیز وجود ندارد. باید توانست بر این مشکل بزرگ پیروز شد و شرایط تبدیل این طبقه به رهبر انقلاب را فراهم ساخت.
 هرمز دامان
 نیمه ی دوم شهریور 1402