۱۳۹۸ آذر ۲۲, جمعه

جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(6)


جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(6)

از هم پاشیدگی و انسجام در طبقه حاکم
نخستین نکته ای که باید در مورد طبقه ارتجاعی حاکم گفت، توانایی های این طبقه و در واقع باندی است که بر این طبقه حاکم است.  تردیدی نیست که این رژیم از نظر درونی، هم در حال سست شدن، از هم پاشیدگی و تخریب است و هم در حال  انسجام یافتن، تمرکز و استحکام . از هم پاشیدگی  و تخریب آن، جدا از بحران اقتصادی، سیاسی و فرهنگی مزمن، به باندهای گوناگونی باز می گردد که هر یک گوشه ای از قدرت و ثروت را در دست خود گرفته و به سوی خود می کشند و هر بار که باندی سرنگون شده و از دایره قدرت کنار رفته، باند دیگری سر برآورده است. نگاهی به تاریخ چهل ساله جمهوری اسلامی نشان از وجود فرقه و فرقه گرایی و باند و باند بازی و بلعیدن یکدیگر در این نظام دارد. امری که همواره و به ویژه در دوران اخیر موجب تضعیف تمرکز، استحکام و ثبات طبقات حاکم گردیده است.
 طی سالهای اخیر، روند مزبور بیش از گذشته تشدید شده است. چنانچه بخواهیم نه از موارد متوسط و کوچک بل از موارد بزرگتر سخن به میان آوریم، باید به زدن باند احمدی نژاد، کشتن رفسنجانی و این اواخر به تشدید تضاد با باند لاریجانی ها و گوشه نشین کردن آنها اشاره کنیم. اما روند سست شدن و از هم پاشیدن، یکی از دو روند متضاد درون طبقه حاکم و نظام کنونی است.
 از سوی دیگر و همراه با روند تشدید تضادهای درونی طبقه حاکم، روند شکل گیری هسته سختی از ارتجاع  به مرکزیت خامنه ای و هر چه بیشتر متشکل شدن، انسجام و مسلط شدن این هسته بر اوضاع داخلی طبقه حاکم و نیز کل جامعه به چشم می خورد.
 البته این تا جایی است که ما در مورد نهادهای نظامی این رژیم صحبت می کنیم و نه نهادهای سیاسی و حتی امنیتی آن. هر کدام از این نهادهای اخیر را بنگریم، به انبوهی از تضادهای حاد در آنها  برمی خوریم. از مجالس شورای اسلامی تا خبرگان و از خبرگان تا تشخیص مصلحت نظام و شورای نگهبان و از وزارت اطلاعات تا سازمان حفاظت اطلاعات سپاه و خود دفتر خامنه ای. البته این تضادها در برخی ارگان ها شدیدتر و در برخی هنوز خفیف تر است.
 اما چنانچه از نهادهای سیاسی به نهاد های نظامی گذر کنیم، تا حدودی آن تمرکز، انسجام، تسلط و نظم مشاهده می شود. در سطح این نهادها، به ویژه سپاه و بسیج که نقش اصلی را در سرکوب های تمامی چهل ساله اخیر و به خصوص از 78 به این سو به عهده داشته اند، هنوز پیوستگی و استحکامی به چشم می خورد. و این اساسا به دلیل نظم سفت و سخت در این ارگان ها و تصفیه های مداوم آنها از عناصر مخالف یا«ناباب» است.
 این که آیا این نظم، پیوستگی و استحکام آنجا که مقابل جنبش رشد یابنده طبقه کارگر و توده ها در تمامی اشکال آن  قرار می گیرد، می تواند دوام آورد، و آیا  می تواند جنبش خلق را در تمامی ابعاد آن در هم شکند و توده های را برای دورانی وادار به تمکین کند، و یا خیر، خود در نتیجه رشد و تکامل جنبش متلاشی می شود، مسئله ای است که هنوز روشن نیست و با اطمینان نمی توان در مورد آن سخن گفت.(1)
 به این ترتیب، اگر ما به دو صف ارتجاع و توده ها نگاه کنیم، صف ارتجاع را دارای رهبری ای متمرکزتر، سازمان یافته تر، دارای برنامه ریزی بهتر و دارای آمادگی و انعطاف بیشتری مشاهده می کنیم. توده ای بدون رهبری و با دست خالی در مقابل نیروهای نظامی متشکل و به انواع و اقسام سلاح مسلح ارتجاعی حاکم قرار گرفته است و این وضع گرچه پیروزی استراتژیک ارتجاع مقابل توده ها را رقم نخواهد زد و موفقیتی برای هسته مرکزی قدرت نخواهد داشت، اما حداقل برای دورانی، کار گره گشایی از اوضاع را پیچیده و مشکل می کند.

ارزیابی های غلو آمیز از قدرت رژیم و ضعف مردم - خط تروتسکیستی
در بالا به این نکته اشاره کردیم که هسته مرکزی که پیرامون خامنه ای گرد آمده، پس از شورشهای دی ماه 96، تلاش کرد که ضعف های خود را در مقابله با رویدادهایی که چندان به طور دقیق نمی توان پیش بینی کرد، برطرف کند و در عین حال با رویدادهایی مانند فرایند ده روزه دی ماه 96 آماده کند. همین آمادگی همه جانبه و تقریبا در تمامی شهرها، و نیز اتخاذ خط  سرکوب به وسیله کشتار، موجب شد که جنبش به گستردگی و بزرگی جنبش آبان 98  به زور سلاح و در عرض چند روز، به شکست و عقب نشینی کشانده شود.
این شکست و عقب نشینی، موجب پاگیری هر چه بیشتر، قُرص شدن و رواج گسترده تر اندیشه ای به غایت نادرست گردیده است. اندیشه ای منفعل مبنی بر اینکه در ایران کاری از توده ها بر نمی آید و رژیم هر گونه مبارزه آنها را درهم خواهد شکست و قفل مبارزه تنها به وسیله تهاجم خارجی امپریالیستی شکسته می شود. به عبارت دیگر، سرنگونی این رژیم به هیچوجه به وسیله طبقه کارگر و توده های مردم نمی تواند انجام شود، بلکه به وسیله نیروی امپریالیستی قدر قدرت که دارای نیروی نظامی قوی است و توانایی تجاوز به ایران و سرنگونی این رژیم را دارد، می تواند صورت گیرد. بنابراین از این نظریه این نتیجه بدست می آید که ارتقاء و تکامل مبارزه  طبقاتی در ایران به مراحل بالاتر و به وسیله خود توده ها، مقدور و ممکن نیست.
این دیدگاه، قدرت یکی از دو نیرو، یعنی قدرت حاکم را مطلقا قدر قدرت و نیروی دیگری یعنی قدرت توده را مطلقا ضعیف ارزیابی می کند. شاید به گونه ای همان داستان «دو مطلقی» که در دوره ای در مورد رژیم شاه میان بخشی از چپ حاکم شد، با این تفاوت که از درون مبارزه با نظریه «دو مطلق» در زمان شاه سابق، مشی مسلحانه جدا از توده پدید آمد، اما از درون این نظریه، و به اصطلاح برای گذر از« دو مطلق» مورد بحث، نظریه  نگاه به امپریالیست ها و تکیه به آنها برای ورود به مبارزات طبقاتی در ایران بیرون می آید.   
البته پیروان این دیدگاه را باید به دو بخش تقسیم کنیم: بخشی که سالم و صدیق هستند و بخشی که ناسالم و نا راستند. خط اصلی در بخش  دوم، نه صرفا از یک درک انفعالی، بلکه از یک بی باوری ژرف به قدرت لایزال توده ها سرچشمه می گیرد و در عین حال در مقابل آن، مبنی بر اعتقاد کامل به قدرت امپریالیست ها است. حاملین این نظریه که بیشتر خیل  تاریک فکران تروتسکیست های حکمتی هستند، در تکامل  خدمت به امپریالیسم و مزدوری آن، این نظریه را طرح، تبلیغ  و ترویج می کنند.  

مسئله واکنش های توده به سرکوبی ارتجاع
اگر بر مبنای سیر تحولی که تا کنون بر قرار بوده است، ما فرض را بر این بگذاریم که یکی از واکنش های بعدی جنبش توده های تهیدست، به ویژه توده های منسوب به طبقه کارگر و بخصوص جوانان کارگر، گرایش به کاربرد سلاح است، آنگاه روشن است که نیروهای نظامی ای که از مرکزیت قوی و پخته ای برخوردارند و تا حدود زیادی و حداقل تا کنون از یکدستی نسبی و نظم برخوردار بوده اند، در حالی که گردهمایی و راهپیمایی های مسالمت آمیز توده ها را چنین به گلوله می بندند، با نیروهایی که سلاح بدست به مبارزه برخیزند، به چه شکلی رفتار خواهند کرد.
در واقع، در وضعیت فعلی، هسته مرکزی قدرت و نیروهای نظامی آن ممکن است بدشان نیاید که بخش هایی از توده های جوان به مبارزه مسلحانه ای روی آورند تا به شدیدترین وجه آن را  درهم کوبیده و سرکوب کنند و بدینسان هم خود را شکست ناپذیر نشان دهند و هم توده ها را به افسردگی، انفعال و تمکین به نظام بکشانند.
 بحث و یا نتیجه این نیست که توده ها نباید به اشکالی از مبارزه مسلحانه توده ای، به عنوان شکلی در کنار دیگر اشکال در جریان، روی بیاورند، امری که اساسا یکی از وجوه اندیشه هایی است که راه مسالمت آمیز را موعظه می کنند و ما در مورد آن در بخش های پیشین صحبت کرده ایم، بلکه بحث بر سر این است که در شرایطی که مبارزه خودبخودی است و رهبری ندارد، سازمان دادن و پیش بردن چنین مبارزه ای بسیار سخت است و چنانچه عجالتا محافل کوچک توده ای متشکل، دست به این کار زنند، باید تا حد ممکن، اندیشمندانه و با دقت و حساب و کتاب چنین کنند. بی گدار به آب نزنند و به تدریج پیش روند.
همین جا باید اشاره کنیم که قدرت توده ها و خلاقیت و توانایی آنان برای آفرینش  شیوه ها و راه های نوین مبارزه پایان ناپذیر است و تردیدی نیست که راه برون رفت از اوضاع کنونی در نهایت با واسطه تجارب خود آنها نشان داده خواهد شد. 

 راه های تکامل مبارزه طبقاتی، خطی نیست، بلکه مارپیچی است
همچنانکه پیش از این اشاره کردیم، زمانی که در امری کار پیش نمی رود، و یک جنبه از آن تضاد، و بنابراین تضاد در آن شکل، دچار ضعف نیرو برای پیشروی شده است و در عوض در دیگر تضادها و یا تضادها در اشکال دیگر، می توان پیشروی کرد، آنگاه  تا زمان بر طرف شدن اشکالات در آن امر یا آن تضاد، باید کار در امور دیگر و اشکال دیگر تضاد پیش رود.
 به بیانی دیگر، زمانی که شکلی از مبارزه توده ها به دلیل ضعف نیروی توده ها در آن شکل به بن بست می رسد، گاه برای حل آن بن بست، باید اشکال دیگری را در دستور قرار داد و به اصطلاح از راه های دیگری باید رفت. این امر نوعی گره گشایی در تکامل ناموزون است. زمانی که دوباره به شکلی از حرکت برمی گردیم که در آن در زمان پیشین مفروض، نمی توانستیم تحرک بیشتری در آن داشته باشیم، و به اصطلاح راهها بسته شده بود، ما ضعیف بودیم، یا آن شکل از مبارزه در آن زمان دیگر نمی توانست جواب اوضاع تکامل یابنده را بدهد، آنگاه می بینیم که ما در وضعیت نوینی هستیم که با وضعیتی که آن را ترک کردیم، متفاوت بوده و امکانات تکامل در آن شکل باز شده، یا در حال باز شدن است، و یا به سبب داشتن نیرو برای پیشروی و به یاری تلاش های فکری و عملی معین و به  اصطلاح با کمی تلاش فکری و زور راه ها باز می شود و کار پیشروی به روی غلطک می افتد.
 تغییر اشکال مبارزه طبقاتی و «افتادن از یک ریل روی ریل دیگر» نیز از همین مقوله است.  

کدام حلقه انتقال مبارزه توده ای به مراحل بالاتر را ممکن می کند؟
در بالا به استحکام و قدرت هسته مرکزی ارتجاع و هر چه بیشتر متمرکز شدن پیرامون خامنه ای صحبت کردیم. با توجه به تسلط این هسته بر ارگانهای نظامی رژیم به ویژه سپاه و بسیج و صف آرایی این هسته در مقابل  طبقه کارگر و توده های تهیدست و ستمدیده، این مسئله که جنبش بتواند به سادگی در اشکال مبارزه خیابانی تکامل یافته و به قیامی ختم شود، مشکل به نظر می رسد. برای اینکه وضع به گونه ای شود که شرایط فعلی بتواند به وضع تکامل یافته تری ارتقاء یابد، باید جنبش خودبخودی به حلقه های دیگری از مبارزه چنگ زند، تا توده ها در موقعیت بهتری قرار گرفته، شرایط مبارزه و پیشروی برای آنها بهتر شود.
 اکنون به نظر می رسد که چنین حلقه ای، اعتصابات گسترده طبقه کارگر و دیگر طبقات باشد. نمونه هایی از این اعتصابات همواره اینجا و آنجا بوده است، اما این اعتصابات عموما اقتصادی بوده و به هیچوجه پشتیبانی عملی از یکدیگر نداشته اند. روشن است که وضع از این نظر در اعتصاب آتی باید فرق کند. از سوی دیگر،همچنانکه در چند روزه آبان ماه، با خیل شهرهایی که در آنها اعتراضات توده ای صورت گرفت، روبرو بودیم، باید اعتصابات آتی نیز در کارخانه ها، کارگاه ها و موسسات گوناگون  صورت گیرد و نه تنها از جانب طبقه کارگر، بلکه از جانب تمامی طبقات مردمی باشد.

برخی تضادهای مسئله اعتصاب همگانی
اگر ما نگاهی گذرا به وضع طبقه کارگر کنیم می بینیم  که بین دو بخش طبقه کارگر از نظر شاغل بودن، در حال حاضر تضادی به چشم می خورد. از سویی با کارگرانی روبروییم که در کارخانه ها و موسسات مهم کار می کنند و دارای کار دائم هستند و از سوی دیگر با کارگرانی که کار دائم نداشته و نیز گاه نیمه وقت کار می کنند و از آن بدتر بیکار هستند. این تضادی است که همواره در طبقه کارگر وجود داشته است.
 با توجه به اینکه کارگران فاقد مشاغل دائم، نقشی در موسسات و کارخانه های کلیدی ندارند، روشن است که اگر قرار باشد که اعتصابی صورت گیرد، باید این اعتصاب به وسیله کارگرانی باشد که شاغل در این موسسات هستند.
  اما اکنون وضع به واسطه فقر و فلاکت همگانی طبقه کارگر به گونه ای است که فرد کارگری که کار می کند، نمی تواند از پس مخارج زندگی بر آّید، چه برسد به این که بیکار شود. یعنی در صورت بروز اعتصاب در موسسات و کارخانه ها، کارگران بدتر از حال، نمی توانند از پس مخارج زندگی خود بر آیند و صندوق بیکاری ای هم که کارگران اعتصابی هر کارخانه بتوانند با برداشت از آن، مدتی اعتصاب را ادامه را دهند، وجود ندارد.
 از سویی دیگر، نگاهی گذرا به اعتصابات کارگران نیشکر هفت تپه، فولاد اهواز و نیز هپکو و آذرآب  نشان می دهد که دلیل اعتراض کارگران این کارخانه ها، جدا از مسئله عقب افتاده حقوق ها و برخی مسائل صنفی دیگر، به دلیل مسئله واگذاری این کارخانجات به بخش خصوصی بوده است. این امر در مورد بسیاری از موسسات و کارخانه ها صدق نمی کند. بنابراین این که چون این کارگران اعتصاب کردند، دیگر کارگران نیز باید اعتصاب کنند، بدون اینکه شرایط ویژه آنها را- حداقل در این شرایط و اوضاع - داشته باشند، حکم بدون دلیل و منطقی است.
از اینها گذشته، وضع وسایل تولید، مواد اولیه و نیز بازار اجناس و خدمات در بسیاری از کارخانه و موسسات - به ویژه متوسط و کوچک - به گونه ای که برخی سرمایه داران در صورت اعتصاب، ترجیح می دهند که در کارخانه را ببندند.
 سوی دیگر و مهمی از قضیه هم به سطح آگاهی طبقه کارگر بر می گردد. این سطح به دلیل عدم حضور مستمر نیروهای آگاه در میان طبقه کارگر، در سطح مناسبی به سر نمی برد. لذا این توقع که امر اعتصاب طبقه کارگر بتواند سریعا آغاز گردیده و گسترده و همگانی شود، نمی تواند وجود داشته باشد.
  اما این ها دلیل آن نمی تواند باشد که برای آن کار نشود.
ادامه دارد.
هرمز دامان
 نیمه دوم آذرماه 98
یادداشت ها
1-   ما در مقالات خود بارها به خصلت خودبخودی جنبش توده ای و فقدان رهبری و سازماندهی در آن اشاره کرده ایم. تمامی تلاش گروههای«شبه چپ» بی خاصیت بیرون کشور در این زمینه بوده است که این جنبش را از زیر رهبری اصلاح طلبان بیرون بکشند، به این امید که به زیر رهبری آنها در آید. اما توده ها گرچه خود را از زیر رهبری اصلاح طلبان بیرون کشیده - و نه به دلیل تلاش این حضرات، بلکه به دلیل تجارب عینی خود- و تا حدودی از این نظر رها و آزاد شده اند، اما هیچ سازمان سیاسی «شبه چپی» در خارج کشور نبوده است که توده ها حتی گرایشی به آن نشان دهند و یا اسم آن را زمزمه کنند، چه برسد به اینکه از آن تبعیت کرده و زیر رهبری آن در آمده باشند.( به واقع این سازمان ها عددی نیستند که حتی توانایی رهبری را داشته باشند. بسیاری از آنها حتی ترجیح می دهند کار را به حرکت های خودبخودی بسپارند و آن را تئوریزه کنند. پنهان شدن پشت نظریه شوراها نمونه ای از آن است) نتیجه اینکه در حالیکه توده ها از رهبری پیشین کنده شده اند، اما رهبری نوینی را نپذیرفته اند و یا پیدا نکرده اند. جنبش کماکان خودبخودی بوده و به نظر می رسد که به این زودی ها هم رهبری ای پیدا نخواهد کرد.


۱۳۹۸ آذر ۲۰, چهارشنبه

جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(5)


جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(5)

پیش از اینکه بررسی خود را ادامه دهیم نیاز است که به برخی مسائل در یکی دوهفته گذشته اشاره ای داشته باشیم.

آمادگی نیروهای سرکوب پاسدار و بسیجی
فرایند رویدادهای چند روز آبان ماه نشان داد که هسته مرکزی ارتجاع که پیرامون خامنه ای گرد آمده است و همچنین سران پاسداران و بسیج، پس از شورش های ده روزه دی ماه 96، این نیروها را برای درگیری در تمامی شهرهای بزرگ و کوچک آماده کرده بودند. افزون بر این و با توجه به اینکه این احتمال داده می شد که پس از اعلام افزایش قیمت بنزین، اعتراضات و شورش هایی رخ دهد، به این نیروها از مدتی پیش اعلام آماده باش داده شده و برنامه سرکوب و کشتار به شکلی که انجام شد، کاملا طرح و برنامه ریزی و در مانورهایی تمرین شده بود. به همین دلیل است که در حالی که توده هایی که در گردهمایی و راهپیمایی ها و اعتراضات شرکت کردند، به این مسئله که به سادگی مورد تهاجم مسلحانه نیروهای پاسدار و بسیجی قرار گیرند و به آنها به اشکال گوناگون شلیک شود، توجه نکرده بودند، و اساسا و یا خیلی نیندیشیده بودند، نیروهای پاسدار و بسیجی آماده بودند. از این رو، در حالیکه نیروهای رژیم با برنامه عمل می کردند، توده ها و جوانان در صحنه به اجبار باید برنامه های خود را به گونه ای عکس العملی  و عمدتا با طرح  و اجرا در صحنه پیش می بردند.
اکنون  و پس از این سرکوب چند روزه، وضع تا حدود زیادی فرق کرده است و به نظر می رسد که توده های زحمتکش و جوانان، جدا از اینکه به احتمال، اشکال دیگری از مبارزه را پیش خواهند برد، در مورد گردهمایی ها و اعتراضات خیابانی آینده، چندان بی گدار به آب نزنند و برنامه ها و نقشه های نوینی را برای درگیری پیش گذاشته و عمل کنند. بدین سان، اینکه مبارزه در اشکال آتی بروز خویش به مراحل نوینی تکامل یابد که بعضا غیر قابل پیش بینی است، چندان دور از انتظار نیست.  

سخنان خامنه ای در مورد تحرک بسیج در محلات
 از سوی دیگر خامنه ای پس از سرکوب شورش ها تلاش کرد تا با ارج گذاری به بسیج، به نوعی نقش گرفتن این نیروها را در سرکوب های آینده جنبش های توده ای متمایز و برجسته  کند. با توجه به اینکه مرکز درگیری ها بیشتر محلات  فقیرنشین و توده های درگیر، کارگران و زحمتکشان شهری بودند، وی از نیروهای بسیج خواست تا همچون کمیته های انقلاب اسلامی سابق، در محلات حضور داشته باشند، و هم به شناسایی رهبران و فعالین مبارز در منطقه و محل دست زنند و هم در صورت وقوع رویدادهایی، آمادگی داشته و به سرکوب شورشهای محلی بپردازند.
 جدا از تاکید بر حضور بسیج در محلات و هماهنگی بین این ارگان با دیگر ارگان ها، یکی دیگر از نکات مهم در دیگر سخنران های خامنه ای این بود که از کل نیروهای وفادار به خویش خواست که همواره «یک قدم جلوتر از دشمن» یعنی توده های مردم باشند.
معنای «یک قدم جلوتر از دشمن» هم در نظر خامنه ای و دارودسته مرتجعی که پیرامون وی جمع شده اند، این است که اگر  برای نمونه روز 16 آذر  یعنی روز دانشجو در پیش بود و حدس زده می شد که در دانشگاه ها گردهمایی هایی به وسیله دانشجویان مبارز به وجود آید، ما بگوییم که  دشمن( آمریکا، اسرائیل، سلطنت طلبان و مجاهدین) در صدد است که فلان و یا بهمان طرح را در دانشگاه اجرا کند و نیروهای خود را بسیج کنیم و آماده سرکوب گردهمایی و یا راهپیمایی دانشجویان کرده و یا به آن دست زنیم. همین امر در مورد هر گردهمایی، راهپیمایی توده ها و یا اعتراض و اعتصاب طبقه کارگر و دیگر طبقات صدق می کند.
بستن توده های خلق به مجاهدین خلق و سلطنت طلبان، جدا از اینکه دلیل و شرایط سرکوب جنبش توده ها از جانب ارتجاع را توجیه می کند، در عین حال با یادآوری دوران پس از انقلاب 57 و نیز پس از برخی از عملیات ها به وسیله مجاهدین، آماده کردن فکری نیروهای سرکوب نظامی و قضایی را پیش برده و نیز توجیه گر درجه شدت این سرکوب از جانب ارتجاع می باشد.

بسیج «مستضعفین» و بسیج ایدئولوژیک بسیجیان
خامنه ای در سخنان دیگری که مربوط به شک و شبهه هایی است که در مورد مسئله «بسیج مستضعفین» در میان نیروهای خودی و به ویژه  رده پایین و میانی بسیج و سپاه ایجاد شده و اینکه اگر این «بسیج مستضعفین» است، پس چرا باید نقش اصلی وی سرکوب مستضعفین باشد، برای اینکه هرگونه شک وشبهه  ای را در میان پایه های خود در این نیروها از بین ببرد و این نیرو را از نظر ایدئولوژیک برای هر گونه سرکوب و کشتار توده های زحمتکش مردم تجهیز و دارای آمادگی بیشتری کند، به تشریح معنای مستضعفین پرداخت و گفت که مستضعف به ائمه اطهار گفته می شود.
البته باید به این نکته اشاره کرد که این «بسیج مستضعفین» گر چه در دوران جنگ، برخی از توده های زحمتکش به آن می پیوستند، اما از آغاز، هیچگاه تعلقی به این طبقات و «مستضعفین» نداشته، بلکه در خدمت طبقات ارتجاعی مسلط، و سپاه پاسداران و برنامه های ضد توده ای آن ها بوده است و منبعی برای شناختن حزب اللهی های، لباس شخصی ها و چماقداران«مومن» به حکومت و برای حمله به کارگران و زحمتکشان.
با این وجود، خامنه ای لازم می بیند به همین بسیج که در تمامی طول سالهای پس از انقلاب 57 در خدمت قدرت سیاسی ارتجاع بوده، نیز اندیشه جدیدی که ظاهرا برای آن بیگانه است، تزریق کند و شستشوی مغزی این نیروها را کامل تر کند. اینکه «مستضعف» به معنای زحمتکش و تهیدست و زیر ظلم ستم واقع شده نبوده، بلکه منظور از آن«ائمه اطهار و نمایندگان و جانشینان آنها» در هر دوره می باشد.
 به این ترتیب برای نخستین بار پس از تقریبا چهل سال معنای مستضعف در  ادبیات مذهبی طبقات و نیروهای ارتجاعی حاکم تغییر کرد. با توجه به تفسیر تازه از واژه مستضعف ، خامنه ای به روشنی می گوید که از نظر وی توده های زحمتکش  طبقه کارگر و به همراه این طبقه، زحمتکشان شهری و روستایی اساسا مستضعف نیستند و نیروهای بسیج هم هیچ تعلق مرامی و احساسی به این طبقات ندارند. بنابراین نیروهای بسیجی می توانند به راحتی توده های طبقات تهیدست را در صورت شورش به گلوله ببندند و بکشند و به طور کامل در خدمت او و دارودسته اش باشند.
 چنین تاکیدی که وجه تغییر هویت اندیشه ای و ایدئولوژیک این نیروها را، از طریق تغییر معنای برخی  مفاهیم و واژه ها باقی مانده در این نهادها، دنبال می کند، نشان از مباحث و تردیدهایی است که در رده های پایین و میانی بسیج و حتی برخی پاسداران این جا و آنجا پدید آمده است. یعنی کسانی که با این مفاهیم فریفته و مسخ شده و به خدمت بسیج و سپاه در آمده اند و اکنون سخت مردد گشته اند.
همچنانکه خامنه ای تلاش می کند که بسیج را از نظر ایدئولوژیک در جهت اهداف سرکوبگرانه خود تجهیز کند، نیروهای وابسته  به طبقه کارگر و دیگر طبقات زحمتکش و تهیدست باید کار آگاه گرانه ای را در نیروهای رده پایین و میانی بسیج و سپاه و ارتش، پیش ببرند و شرایط انفکاک و ریزش این نیروها را هر چه بیشتر فراهم نمایند.

 سران پاسداران و بسیج
 یکی از نکاتی که در مورد رهبران سپاه و بسیج جلب توجه می کند این است که از این سران در هنگامی که نیروهای رژیم در حال سرکوب مبارزات مردم هستند، هیچ سخنرانی و ادعای برنامه ای و خط و نشان کشیدنی به گوش نمی رسد، چندان که برخی اوقات این گمان پیش می آید که اصلا این نیروها نه دارای برنامه ریزی بوده و نه  در «صحنه» حضور داشته اند و این تنها نیروهای انتظامی بوده اند که در برنامه ریزی سرکوب ها و اعمال سرکوب نقش داشته و دارند.   اما پس از سرکوب اعتراضات، سران درجه یک و دو این نیروها، یکی یکی و از در و دیوار پیدایشان می شود و شروع می کنند به اینکه جریان از چه قرار بود و کی یک و کی یک می خواستند چه و چه کنند و نیروهای پاسدار و بسیجی « یک قدم جلوتر» بوده و  از پیش برنامه ریزی کرده بودند و نگذاشتند که چنین و چنان شود. اینجا روشن می شود که نیروهای اساسی در سرکوب جنبش توده ای و یا اعتصاب جاری نیروهای پاسدار و بسیج بوده اند.
اما سکوت آنها تا پیش از کسب نتایج دلخواه در سرکوب،  به این دلیل است که تا آنجا که امکان دارد نمی خواهند سرکوب ها به نام آنها نوشته شود و آبروی نداشته خود را در میان مردم از بین ببرند. همچنین این امر به این دلیل است که کاملا به نتایج کار مطمئن نیستند و احتمالا می خواهند چنانچه چرخشی در اوضاع پدید آمد، بیشترین امکان مانور را داشته باشند. براستی که از این نیروها بزدل و ترسوتر کجا می توان یافت؟       

موزونی و ناموزونی
 ما به دفعات از ناموزونی در تکامل مبارزه طبقاتی در ایران صحبت کرده ایم. اکنون ناموزونی درون جنبش طبقه کارگر را در نظر می گیریم و برای اشاره بیشتر به وجوه و دامنه صدق ناموزونی نکاتی را در مورد آن بیان می کنیم:
 اولا، تمامی لایه طبقه کارگر به گونه ای یکسان نبوده، بلکه پیشرو، متوسط و عقب مانده و ماهر، نیمه ماهر و ساده دارند؛ دوما، در حالی که در منطقه ای لایه های پیشرو متمرکز شده اند، در منطقه ای دیگر لایه های میانی و عقب مانده تمرکز دارند؛ سوما، اشکال مبارزه طبقه کارگر ( و به گونه ای گسترده تر توده های زحمتکش) با یکدیگر از هر نظر در یک ردیف نیستند و دارای سطوح گوناگون بوده و درجه بندی دارند؛ چهارما، تمامی این اجزاء یا صور گوناگون و متضاد وجود یک طبقه و اشکال مبارزه آن، به گونه متعادل و در تناسب با یکدیگر گسترش و تکامل نمی یابند، بلکه یکی پیشرفته و دیگری عقب مانده است، و بالاخره عموما این گونه است که هر زمان که یکی یا بخشی از مبارزه پیش رفت و به هر دلیلی متوقف شد، بخش دیگری که عقب مانده بوده به راه می افتد و پیش می رود.
 باید توجه داشت که هنگامیکه فرایند تکامل ناموزون به نقطه ای معین که اوج حرکت طبقه و اشکال مبارزه وی است، رسید، موزونی و تعادلی پدید می آید و تقریبا بخش های گوناگون طبقه و  مبارزه در تناسبی معین به تکامل و جهش می رسند.
 در اینجا ما تنها به نمونه بافت یک طبقه و اشکال مبارزه آن اشاره کردیم، اما مسئله موزونی و ناموزونی و رابطه متقابل میان آنها، باید همچون قانونی طبیعی( و اجتماعی و  ذهنی - شناختی) در تمامی موارد اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و فرهنگی و در روابط متقابل آنها به کار رود و از آن در تاکتیک و استراتژی حزب سیاسی طبقه کارگر یعنی حزب کمونیست استفاده شود. روشن است که آنچه که در مورد طبقه کارگر گفتیم در مورد توده مردم زحمتکش و در کل در مورد طبقات مردمی در وجوهی  گسترده تر راست در می آید.

توده مردم و اشکال مبارزه آن ها
 در کشور ما، توده های زحمتکش، اشکال مبارزه گوناگونی دارند که هر کدام دارای درجاتی از گسترش و در مرحله رشد و تکامل جداگانه ای بوده و هستند.  برخی از این اشکال در مجموع اشکال مبارزه، دارای گسترش بیشتر، آماده تر، پیشرفته تر، رشد یافته تر و تکامل یافته تر و برخی دیگر برعکس ناآماده تر، رشد نایافته تر و تکامل نایافته تر هستند. برخی اوقات یکی از این اشکال در گوشه ای از دیگر اشکال پیش می افتد و برخی دیگر از اوقات، دیگری و در گوشه ای دیگر. مثلا در حالیکه در دی ماه 96 ، اشکال اعتراض توده ای و مبارزه خیابانی، در عین گسترش به سرعت رشد و تکامل یافت و در طی ده روز به اوج خود رسید، در دو سال بعدی نسبتا توقف داشت.  در حالیکه در همین دوران، یکی از اشکالی که تا حدودی گسترش و رشد و تکامل داشت، مبارزه اعتصابی طبقه کارگر و همچنین آموزگاران بود. در همین دوره و پس از رویدادهای دی ماه 96، ما با اشکال مبارزه رانندگان و بازاریان و نیز همواره باز نشسته ها و مالباختگان روبرو بوده ایم.
علت اساسی این امر این است که توده مردم، شکیل، یکدست و از یک طبقه واحد، در مناطقی از نظر ساخت اقتصادی، بافت اجتماعی و شرایط سیاسی و فرهنگی همگون،  و درگیر رویدادهایی کاملا همانند در مناطق خویش نیستند.  روشن است که آنچه در مورد  توده های زحمتکش می گوییم، در مورد مبارزه طبقه کارگر نیز صدق می کند.

طبقه کارگر
در مورد طبقه کارگر، امر مورد نظر ما، همان مبارزه اعتصابی است که به ویژه در مبارزات کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز و همچنین در پی آنها هپکو و آذرآب اراک تجلی یافت، در یک فرایند به پیش رفت و در نقطه معینی توقفی نسبی یافت.
 نکته ای که در مورد این اعتصابات می توان گفت این است که اینها صرفا اعتصاب نبوده و با اشکال گردهمایی و راهپیمایی خیابانی در هم آمیخت. گرچه گردهمایی ها و راهپیمایی کارگران نیشکر هفت تپه و فولاد اهواز با شکل عمومی مبارزات و شورش های خیابانی تفاوت داشت، اما اجزایی از این شکل را در بطن خود و در تبعیت از مبارزه اعتصابی حمل می کرد. در عین حال در حالیکه در مبارزات خیابانی پس از 96، ما با توده بی شکلی طرف هستیم که منسوب به طبقات فقیر و تهیدست هستند، در مبارزات کارگران مورد بحث ما، با بخش هایی از یک طبقه طرف هستیم که توده ی تهیدست و مبارزین جوان را در پی خویش و زیر رهبری خویش می کشاند.   
 همچنانکه ما در مباحث خود در مورد مبارزات کارگران هفت تپه و فولاد اهواز و نیز هپکو اراک گفتیم، پیشرفت مبارزات در این شهرها، بیانی از آینده انقلاب ایران است؛ یعنی قرار گرفتن طبقه کارگر در صدر مبارزات توده  تهیدست شهری و رهبری و هدایت مبارزه به وسیله این طبقه.

اشاره ای به برخی روابط میان دو شکل موجود
در بالا به توده زحمتکش به شکل یک کل اشاره کردیم. اگر ما تکیه را روی یک طبقه یعنی طبقه کارگر قرار دهیم، آنگاه به سادگی در می یابیم که نه تنها کارگران کارخانه های مورد بحثی که اعتصاب کردند، کارگر هستند، بلکه بخش اصلی و مهم توده ای که در آبان ماه امسال مبارزه و جنگ خیابانی را پیش بردند، کارگرند. تفاوت آن است که بخشی که کار اعتصاب را پیش بردند، کارگران شاغل در کارخانه های صنعتی و عموما دارای کار دائم هستند و تشکلی نسبی دارند، در حالی که بخشی که مبارزه خیابانی را پیش برد، از تهیدست ترین و فقیرترین کارگران تشکیل شده است. کارگران  نیمه وقت و یا  کارگرانی که کار دائم ندارند، بیکاران و لایه هایی که به این بخش ها متصل هستند.  روشن است که این بخش ها همچون جزایر دور افتاده ای از یکدیگر نبوده و  بین آنها روابطی همه جانبه موجود است.  روابطی هم در وجه اجتماعی و هم در وجوه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی، که موجب تاثیرات آنها از یکدیگر بر زمینه  موجود در هر شهر بزرگ و کوچک می شود.
مبارزه اعتصابی از مبارزه خیابانی تاثیر می پذیرد و در عین حال محرک جنبش ها، مبارزات و نبردهای خیابانی است
مهمترین نکته ای که در مورد رابطه بین شکل مبارزه و نبرد خیابانی و اعتصابات اقتصادی- سیاسی باید تاکید کرد، ناموزون بودن تکامل این دو شکل است. یعنی در مرحله ای معین مبارزه خیابانی آغاز، ادامه، تکامل و متوقف می شود. در این مرحله مبارزات اعتصابی غیر عمده است. سپس در مرحله بعدی مبارزات اعتصابی از اشکال ریز و درشت، آغاز، ادامه، تکامل و متوقف می شود. در این مرحله مبارزات خیابانی غیر عمده می شود. به عبارت دیگر، ناموزون بودن به این شکل جریان می یابد که در هر مرحله، تحرک و پویایی و پیشرفت یکی عمده، و تحرک، پویایی و پیشرفت دیگری غیر عمده می شود. در هر دو حال، این دو شکل مبارزه  روی یکدیگر تاثیر گذاشته و یکدیگر را پیش می برند.
 البته گاه این گونه بوده که این دو با یکدیگر به گونه ای متناسب و متعادل جریان می یابند، اما چنین تعادلی در مراحل نخستین جنبش ها و انقلابات کم مشاهده می شود. موزون و متعادل شدن مبارزه، همانگونه که بالاتر اشاره کردیم، تنها و عموما در مراحل تکامل یافته جنبش ها و انقلابات به وجود آمده و می آید. قانون اصلی رشد و تکامل، ناموزونی است و نه موزونی.
ادامه دارد.
هرمز دامان
 نیمه دوم آذرماه 98






۱۳۹۸ آذر ۱۵, جمعه

جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(4)


جهش هایی تازه در جنبش دموکراتیک و ضد استبدادی(4)

جنبش اعتصابی طبقه کارگر
شکل دیگر مبارزات توده های استثمار شده و زیر ستم ایران، اعتصابات صنفی، اقتصادی و سیاسی است.
تاریخچه این نوع اعتصابات همچون مبارزات و نبردهای خیابانی به زمان انقلاب مشروطه برمی گردد. به واسطه کمیت ناچیز کارگران در آن دوران و نیز بافت تازه شکل گرفته کارگری که عموما در صنایع نوپا و یا بخش های خدمات بود، تعداد این اعتصابات هم در آن زمان ناچیز بود. برعکس، شکل گردهمایی و راهپیمایی و نبرد و جنگ خیابانی، شکلی بود که در زمان انقلاب مشروطیت در ابعاد گسترده ای پدید آمد؛ امری که  با جنگ های پارتیزانی دهقانی در مناطق گوناگون ایران و نیز جنگ های منظم کلاسیک کامل می شد.
 بروز این امور، به دلیل عدم رشد صنایع نوین ایران، تسلط ساخت اقتصادی فئودالی و عشیره ای، و بر این مبنا، بافت روستایی و عشیره ای کشور و وجود دهقانان، توده فقیرعشایر و نیز تهیدستان و فقرای شهری بوده است که نیروی اصلی و عمده تمامی درگیری های خیابانی و نیز جنگ های پارتیزانی و منظم بوده اند.
در دوران های استبداد و اختناق، تعداد اعتصابات کارگران و بقیه طبقات زحمتکش شهری بسیار ناچیز، گرچه از نظر کیفی بسیار با اهمیت و دارای نقش در تکامل جنبش طبقه کارگر هستند. در سه دوره تاریخی 1300 تا 1320، 1332 تا 1357 و 1360 تا 1376 تعداد اعتصابات را کمابیش می توان با انگشت های دست شمرد. برعکس، در دوران های باز شدن نسبی جامعه یعنی سال های 20 تا 32 و به ویژه سال های 56- 60  یعنی سال های انقلاب، تعداد اعتصابات بسیار زیاد بوده است.
افزون بر این دو وضع، دوران هایی هم بوده که گرچه استبداد بسیار شدید و فضای سیاسی بسیار خفقان آور بوده است، اما به واسطه لبریز شدن صبر تحمل کارگران و طبقات زحمتکش و فقیر شهری در زیر فشارهای اقتصادی و مقاومت آنها برای اینکه بیش از این در دامان فقر و فلاکت نیفتند، اعتصابات اقتصادی ریز و درشت بسیاری به وقوع پیوسته است. خصلت ویژه اعتصابات در دوران 76 تا 98 از این گونه بوده است. امری که در تاریخ صد ساله ایران تقریبا بی سابقه است.

اعتصابات اقتصادی و سیاسی
به دلیل نبود تشکل های کارگری  و نیز آزادی اعتصاب، عموم اعتصابات در دوران ثبات نسبی استبداد، صنفی و اقتصادی بوده و جنبه سیاسی ناچیزی داشته اند. برعکس، در دوران بازگشایی جامعه و به ویژه زمان هایی که  جامعه وارد دوران انقلابی گردیده، وجه اساسی اعتصابات کارگری را سیاسی بودن آنها تشکیل داده است. برای نمونه، مشخصه و نیروی اعتصابات کارگری در دوران انقلابی 56- 57 جنبه اقتصادی آنها نیست، بلکه وجه سیاسی آنهاست. در واقع طی 70 سال اخیر، یکی از ستون های اساسی جنبش انقلابی دموکراتیک  طبقه کارگر و توده های  ایران را همین اعتصابات سیاسی تشکیل داده است. اعتصابات سیاسی، جدا از فلج کردن روند عادی تولید نظام سرمایه داری بوروکراتیک حاکم، همچون ستونی قدرتمند از توش و توان مبارزه توده ای در کنار مبارزات خیابانی و همچنانکه اشاره خواهیم کرد مبارزات پارتیزانی و جنگ های توده ای بوده است.  

اعتصابات اقتصادی- سیاسی امکان تشکل های طبقه کارگر را فراهم می کند
تاریخ تشکل هایی مانند سندیکا و اتحادیه به زمان مشروطیت بر می گردد. در دوران مشروطیت و پس از آن، هر زمان فضای سیاسی نسبتا باز بوده، تشکل های کارگری به سرعت  به وجود آمده و گسترش  یافته است.  تشکلات کارگری در ایران در فضاهای نسبتا باز سیاسی و عموما به وسیله احزاب و سازمان های کمونیستی و یا  در جریان اعتصابات اقتصادی و سیاسی و در هنگامه جنبش ها و انقلابات شکل گرفته است..
در مملکت ما به سبب استبداد مذهبی و پیش از آن استبداد سلطنتی، امکان تشکل های صنفی مستقل کارگری( و نه تنها کارگری بلکه زحمتکشان نیز) موجود نبوده است. به همین دلیل در تمامی این سال ها هر اقدام کارگران و دیگر طبقات زحمتکش برای ایجاد چنین با واکنش های سرکوب گرانه مستمر رژیم های مستقر روبرو بوده است.
در دوران اخیر که استبداد مذهبی سرمایه داری بوروکراتیک و وابسته برقرار گردیده، سندیکاهایی معدود در فضای اختناق آمیز کنونی شکل گرفته است. سندیکای شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه و نیز کارگران نیشکر هفت تپه  دو سندیکای استثنایی کارگری هستند که در بطن استبداد و اختناق به وجود آمدند و با مبارزه و مقاومت یک پارچه و ستایش آمیز کارگران این دو مجموعه توانستند تداوم یابند.

مبارزات در محل کار، رهبری های کارگری را ایجاد می کند
 اعتصابات اقتصادی - سیاسی افراد پیشرو طبقه کارگر را از خود بیرون می دهد. بدین طریق رهبران طبقه کارگر پدید آمده و شکل می گیرند. این رهبران می توانند نقش بارزی در آگاه کردن، متشکل کردن و برنامه ریزی برای جنبش کارگری داشته باشند.عموم سازمان های صنفی طبقه کارگر به وسیله  تلاش و هدایت این رهبران شکل گرفته است.
در حقیقت رهبران طبقه کارگر، نه از دل مبارزه خیابانی، بلکه عموما از دل همین اعتصابات اقتصادی و سیاسی بیرون می آیند. همچنین تشکل های صنفی و سیاسی کارگران همچون سندیکا و یا شورا نیز در درجه نخست، نه محصول مبارزات خیابانی کارگران، بلکه محصول مبارزاتی است که این طبقه در محل کار خود یعنی در کارگاه ها، کارخانه ها و موسسات دولتی و خصوصی صنعتی و خدماتی انجام می دهد. اعتصاب، مدرسه جنگ طبقاتی کارگران است.
 این امرالبته این نکته را نفی نمی کند که کارگری که از طریق محل کار خود به آگاهی سیاسی نرسیده است، اما از دل مبارزات خیابانی این آگاهی را کسب کرده است، در محل کار خود فعال شده و به عنوان و پیشرو و رهبر کارگری نقش معینی در تکامل آگاهی و تشکل کارگران داشته باشد. سخن ما بر سر قواعد است.

ارائه خواست های سیاسی طبقه کارگر، ارائه مقدماتی برنامه حکومتی این طبقه است
 اعتصابات اقتصادی- سیاسی نه تنها رهبری های کارگری و تشکل های کارگری را فراهم می کند، بلکه امکان ارائه برنامه طبقه کارگر برای حکومت را اعلام می نماید. خواست های مشخص طبقه کارگر، از درون مبارزات خیابانی بیرون نمی آید، بلکه از درون همین اعتصابات سیاسی بیرون می  آید. در فرایند انقلاب 56- 57 طبقه کارگر نخست با اعتصابات اقتصادی وارد انقلاب شد، اما چیزی نگذشت که این طبقه در فرایند رشد مبارزات خیابانی و ارتقاء آنها به درگیری های مداوم روزمره، و نیز تغییرات ممتد سیاسی، خواست های سیاسی خود را پیش گذاشت.
 این خواست ها در حالیکه عمدتا خصلت دموکراتیک داشتند، در عین حال برخی وجوه سوسیالیستی را با خود حمل می کردند. گرچه در مجموع، رادیکالیسم نسبی ای از جانب طبقه کارگر را در بر داشتند و نه تمامی رادیکالیسم طبقه کارگر را. دلیل این امر این بود که ارائه این خواست ها در زمانی صورت می گرفت که خود طبقه کارگر در زیر رهبری حاکم بر انقلاب یعنی خمینی و طبقه تجار و تولید کنندگان خرد و کسبه سنتی قرار داشت. در مقابل و پس از پیروزی نسبی انقلاب پس از قیام بهمن ماه 57، خصالی که رادیکالیسم دموکراتیک بیشتری داشته و تا حدودی و به گونه ای جنینی عناصری از سوسیالیسم را دنبال می کرد، در مبارزات طبقه کارگر آغاز به خودنمایی کرد و  طبقه کارگر را مقابل رهبری و تمامی  طبقات  بورژوایی حاکم بر انقلاب قرار داد. دوران پس از انقلاب 57 و تا خرداد سال 60، یکی از دوران های با شکوه مبارزات طبقه کارگر ایران است.   

اعتصابات سیاسی، اشکال تشکل طبقه کارگر را ارتقاء می دهد - تشکیل شورا
در دوران ثبات نسبی، امر مبارزات صنفی و اقتصادی طبقه کارگر را سندیکاهای کارگری پیش می برند. در دوران انقلابی، عموما وضع بدان گونه نیست که بتوان به وسیله سندیکاها، مبارزات انقلابی را پیش برد، لذا نیاز به تشکیلات دیگری است که جلوه تکامل مبارزه انقلابی طبقه کارگر بوده و نخست بتواند نماد تسلط همه جانبه قدرت کارگران بر تمامی امور کارخانه، کارگاه و موسسه و سپس خیز وی برای کسب قدرت سیاسی و برقراری دیکتاتوری طبقه کارگر باشد. (1)
 از این رو، در کنار سندیکا، در این دوران شکل دیگری از تشکیلات در میان طبقه کارگر به وجود آمد که شورا نام گرفت. این شوراها به عنوان تشکل سیاسی کارگری تنها در بستر انقلاب 57  و به ویژه بر مبنای اعتصابات سیاسی طبقه کارگر و خواست های تا حدودی ضد سرمایه دارانه این طبقه شکل گرفتند. شوراهای مورد ذکر نیز عموما خودبخودی بوده و بدون رهبری منظم احزاب و سازمان های کمونیستی و یا دارای باورهای سوسیالیسم خرده بورژوایی، به وجود آمدند.
نکته مهم در مورد خصوصیت شوراها در ایران این است که در حالی که این شوراها به نیروی توده کارگران کارخانه ها و موسسات تولیدی متکی بودند، اما از بطن مبارزه عمومی دموکراتیک و یا سوسیالیستی ای  که طبقه کارگر دارای نقش رهبری سیاسی در آن باشد، و یا حداقل در رهبری سیاسی، اشتراکی نسبی داشته باشد، بیرون نیامدند. برعکس، این شوراها در شرایطی شکل گرفتند که طبقه کارگر نقشی کاملا تابع در رهبری سیاسی مبارزات  طبقات مختلف ایران داشت.
 به دلیل خصلت مزبور، سخن گفتن از این که شوراهای کارگری به وجود آمده در سالهای 57- 60 بیان قدرت دوگانه ای بوده است درست همانند قدرت دوگانه ای که در روسیه در فاصله بین انقلاب فوریه و اکتبر 1917  بین شوراهای کارگری از یک سو و دولت بورژوایی از سوی دیگر شکل گرفت ، نادرست است.  

مقایسه ای بین شوراهای کارگری در ایران و روسیه
برای اینکه بتوانیم خصلت شوراهای کارگری را در ایران بهتر بیان کنیم، بد نیست مقایسه ای بین این شوراها و شوراهای کارگری که در روسیه پدید آمدند و تفاوت های کیفی آنها بکنیم:
 شوراها در روسیه که یکی از دو قدرت موجود را شکل دادند، از بطن انقلابی که طبقه کارگر نقش سیاسی مهمی  در رهبری سیاسی( به وسیله احزاب پرولتری و خرده بورژوایی) و کسب قدرت داشت، طبقه کارگر در آن مسلح شده بود و در انقلاب فوریه 1917 و قیام های مسلحانه نقشی مشخص و اساسی داشت، بیرون آمدند.  در ایران چنین امری رخ نداد یا حداقل در این ابعاد رخ نداد.
در انقلاب روسیه، کارگران مسلح، کنترل کارخانه ها را به وسیله نیروهای مسلح خود به عهده گرفتند. در انقلاب ایران چنین وضعی رخ نداد.
طبقه کارگر در روسیه به وسیله احزاب  سیاسی پرولتری( بلشویک ها) و خرده بورژوایی( منشویک ها و سوسیال رولوسیونرها) رهبری می شد . در حالیکه در انقلاب ایران، طبقه کارگر طی مبارزه عمدتا خودبخودی توانست به تشکل شوراها دست یابد.
بنابراین، آن وضع قدرت دوگانه ای که در روسیه پدید آمد، به این معنا که شوراهای کارگری به عنوان یکی از دو قدرت واقعی موجود در کشور قد علم کنند، دارای قدرت قانونگذاری و اجرا باشند و نیروی مسلحی که ضامن اجرای احکام آنها باشد، داشته باشند و نیز در مقابل قدرت دولتی مرکزی بتوانند بایستد، در انقلاب ایران پدید نیامد.
مقایسه ساده ای بین طبقه کارگر روسیه که به مدت بیش از بیست سال کار ممتد دموکراتیک و کمونیستی در آن شده بود و طبقه کارگر ایران، که به واسطه استبداد شاهی و اختناق سیاسی در ایران و نیز تسلط نظریات تئوریک - سیاسی نادرست بر جنبش چپ ایران، از چنین کاری آگاه گرانه، سازمان دهنده و رهبری کننده ای محروم بود، تا حدود زیادی توضیح دهنده تفاوت های بالا است.

تفاوت های موجود بین وضع فعلی با سال 57
 اکنون وضع با انقلاب 57 از نقطه نظر سازمان های سیاسی چپ یک تفاوت کیفی دارد که موجودیت آن به هیچوجه به نفع طبقه کارگر ایران و جنبش خلق نیست. این تفاوت آن است که در انقلاب 57، سازمان های موجود چپ( و ما از توده ای ها و تروتسکیست ها صحبت نمی کنیم) عموما انقلابی بودند و توانستند در زمان کوتاهی، نفوذ قابل توجهی در میان کارگران بدست بیاورند، سطح آگاهی کارگران را ارتقاء دهند و تا حدودی در تشکلهای سندیکایی و نیز شوراها موثر باشند.
 اما در دوره کنونی، عمده سازمان های موجود به هیچوجه انقلابی نیستند، بلکه به سبب تغییر ماهوی تئوریک - سیاسی، یا سوسیال دموکرات و تروتسکیست شده اند و یا نخبه گرا و شدیدا ضد کارگر. همچنین به واسطه سال ها اقامت در کشورهای اروپایی و آمریکایی و شرایط عموما مرفه سرانشان، در انفعال و بی عملی محض غوطه ورند و تنها ادعا دارند. این سازمان ها به این علت که ماهیت انقلابی ندارند، حتی اگر ما برخی از آنها را در بهترین حالت، به لایه های میانی و مرفه طبقه خرده بورژوازی ایران منسوب کنیم، بر این مبنا، بازتاب وجه پیشرو و انقلابی خرده بورژوازی نبوده، بلکه بازتاب وجه اصلاح طلبانه این طبقه هستند. به بیانی ، آنها حتی با منشویک ها و سوسیال رولوسیونرها روسی یعنی دو حزب خرده بورژوایی نافذ در طبقه کارگر روسیه، که تا حدودی بیانگر افکار کارگران میانه و یا عقب مانده طبقه کارگر هم بودند نیز قابل مقایسه نیستند.
در هر صورت از نظر ما، بروز اعتصابات اقتصادی و سیاسی توان تشکل یابی خودبخودی کارگران را ارتقاء می دهد. اما شکل شورا که شکل سیاسی کسب قدرت سیاسی به وسیله طبقه کارگر است، نیازمند وجود یک حزب انقلابی در راس جنبش طبقه کارگر، نقش گسترده کارگران در انقلاب، ایجاد نیروی مسلح کارگری و در ابعاد گسترده تر کارگری- دهقانی و نیز نقش داشتن در سرنگونی استبداد مذهبی سرمایه داری بوروکراتیک - کمپرادور موجود و کسب قدرت سیاسی و یا حداقل اشتراک داشتن با دیگر طبقات در کسب قدرت سیاسی است. روشن است که  در صورتی که جنبش طبقه کارگر به وسیله یک حزب انقلابی کمونیست رهبری شود، وضع تا کسب قدرت سیاسی به وسیله طبقه کارگر در اتحاد با دیگر زحمتکشان و به ویژه زحمتکشان روستایی اعم از کارگران روستایی، دهقانان و کشاورزان و برقراری جمهوری دموکراتیک مردمی ایران تداوم خواهد داشت.

تشکیل شوراهای کارگران و کارکنان
در بخش پیش به نیاز جنبش به رشد فرایند اعتصابات کارگری و کارمندی و نیز دیگر طبقات و گروههای اجتماعی اشاره کردیم.  فرایند اعتصابات می تواند به تشکیل شوراهای کارگران و یا کارکنان در تمامی موسسات تولیدی، آموزشی و خدماتی بینجامد. در واقع هم شکل تکامل مبارزات اعتصابی در ایران در شرایط انقلابی این گونه بوده است که در پی آنها در موسسات تولیدی و خدماتی شوراهای کارگران و یا کارکنان تشکیل شده است. این امر در مورد طبقه خرده بورژوازی( تولیدکنندگان کوچک، کسبه، معلمین، کارمندان ادارات دولتی و خصوصی) و بورژوازی کوچک و متوسط( در حال حاضر به ویژه بنکداران کوچک و بزرگ بازار) نیز صدق می کند.
 دوران کنونی نیز از این امر مسنثنی نیست. این شوراها در هر بخش می تواند از پیشروترین و مبارزترین عناصر تشکیل شوند و به این ترتیب سازمان های خودجوش از میان توده ها سر برآورند. در شرایط کنونی شوراهای طبقاتی، شرایط اتحاد هر طبقه را آماده خواهد کرد. رهبران شوراهای مردمی و تشکل های خودجوش توده ای، شورای توده ای شهرها را تشکیل خواهند داد. این شوراها مبارزه برای ایجاد جمهوری دموکراتیک طبقات مردمی ایران را پیش خواهند برد.

مسئله ناموزون بودن تکامل مبارزه و نظرات نادرستی که از درک نکردن آن بر می خیزد
 نکته ای که باید در مورد اعتصابات اقتصادی- سیاسی گفت این است که این اعتصابات عموما نسبت به جنبش های توده ای دیگر با کمی تاخیر صورت گرفته است. به عبارت دیگر، اعتصابات در شرایطی به شکل گسترده و همگانی و عمدتا با وجه سیاسی در آمده  که کل جامعه درگیر مبارزه فراگیر سیاسی شده است.
این ها به این معناست که اولا، تمامی طبقه کارگر، دیرتر از سایر طبقات به شکل یک طبقه به مبارزه و انقلاب پیوسته است؛ و دوما، باز تا روزهای آخر، شکل سیاسی مبارزه را به عنوان تنها شکل یا شکل عمده مبارزه اتخاذ نکرده و هنوز در برخی مناطق، کارخانه ها، موسسات و کارگاه ها، یا کارگران اعتصاب نکرده اند و یا اگر اعتصابی بوده است، اعتصابی اقتصادی بوده است.
بروز این خصوصیات در مبارزات طبقه کارگر موجب گردیده است که هم طبقات دیگر در انقلاب از نظر شکل هایی که  به وسیله آن وارد مبارزه می شوند، جلوتر و به گونه ای پیشروتر از طبقه کارگر باشند(2) و هم اینکه رهبری انقلاب را کسب کنند. به این ترتیب، وضع به گونه ای شده که کارگران «دیر آمده» و «دیر پیوسته»، نتیجه ای منطبق با خواستها و ماهیت خواست های خود، از انقلاب و یا جنبش ها نگیرند.
نکته اخیر تنها از نظر شرکت کارگران به عنوان یک طبقه در مبارزه عمومی جاری راست در می آید، و گر روشن است که این طبقه در مبارزات خیابانی شرکت دارد، اما شرکتش را به حساب دیگران می نویسند، و این رهبری های خرده بورژوایی و بورژوایی هستند که از این امر به نفع خود استفاده می کنند.
یکی از علل وضع مورد بحث این است که در دوران استبداد فعالیت تمامی احزاب و سازمان های سیاسی چپ ممنوع است و هیچ سازمانی نتوانسته در این دوره ها کارآگاه گرانه ادامه داری را درون طبقه کارگر پیش برد. سازمان های روشنفکرانه انقلابی موجود، هم به سبب کار سنگین آگاه گرانه روزمره در میان کارگران در این دوره ها،عطای آن را به لقایش بخشیده و تلاش کرده اند تا از راه هایی همچون مبارزه مسلحانه انفرادی، کار مبارزه با نظام مستبد موجود را پیش برند.
 جدا از این علت، علت دیگر، وجود بافت ناهمگون و ناموزون صنایع ( پیشرفته، میانه، عقب مانده) و همچنین خود طبقه کارگر ایران است. در مورد طبقه کارگر می توان گفت که فواصل میان لایه های پیشرو طبقه کارگر و لایه های میانی و عقب مانده بسیار زیاد است و افزون بر این خود این بافت کارگری در کشور و در مناطق و  صنایعی با ویژه گی های مورد بحث پراکنده است. در واقع در بیشتر صنایع ایران کارگرانی کار می کنند که از نظر آگاهی عقب مانده هستند. از سوی دیگر، موسساتی که در جنبش ها و انقلاب ها نقش کلیدی دارند، رشته های صنعتی و خدماتی ویژه ای هستند. به هرحال تضادهای زیادی در این خصوص وجود دارد.
 این مسائل و به ویژه شورش های آبان 98 که تا حدودی در شهرهای غیر مرکزی و در محلات حاشیه ای و فقیر نشین بود و عمدتا به وسیله  اقشار زیر فشارتر طبقه کارگر( کارگرانی که کار تمام وقت و مداوم ندارند، بیکاران، حاشیه نشین ها، نیمه پرولتارها و...) و زحمتکشان شهری و نیمه روستایی صورت گرفت، موجب گشته که عده ای نخبه گرای شبه تروتسکیست بُل بگیرند که مثلا بخش صنعتی و دارای کار دائم طبقه کارگر، که بخش رهبری کننده طبقه کارگر است قابل اتکاء نیست.(3)
ادامه دارد.
 هرمز دامان
نیمه نخست آذرماه 98
یادداشتها
1-   در خصوص گرفتن قدرت سیاسی به وسیله اتحادیه های کارگری یعنی سازمان های صنفی طبقه کارگر( و ارتقاء این سازمان ها به سازمان سیاسی) می توان  به مبارزات طبقه کارگر لهستان و تجربه اتحادیه همبستگی در کسب قدرت سیاسی و نیز استحاله سیاسی آن اشاره کرد. شرایط اجتماعی- سیاسی ایران به کلی متفاوت است با شرایط لهستان. در صورتی که همانندی هایی پدید آید می توان در مورد آن صحبت کرد.
2-   نه از نقطه ماهیت خواست ها، بلکه از نظر شکل مبارزه، زیرا اگر طبقه کارگر با خواستهای خود در انقلاب شرکت کند، اما زیر رهبری طبقات دیگر رود، این امر نیز ربطی به ماهیت خواست های این طبقه  ندارد.
3-    نگاه کنید به مقاله تحلیل طبقاتی و جمعیت شناسی از خیزش آبان 98، نشریه آتش شماره 97 . در خصوص این مقاله و نیز برخی دیگر از نظرات آواکیانیست ها در مورد جنبش آبان در ادامه این مقالات صحبت خواهیم کرد.


۱۳۹۸ آذر ۱۲, سه‌شنبه

راه کارگری ها و تحریف نظریه انقلاب سیاسی و اجتماعی(3)


راه کارگری ها و تحریف نظریه انقلاب سیاسی و اجتماعی(3)

با تجدید نظر(26 آذرماه 98)

«انقلاب اجتماعی» راه کارگری ها
راه کارگری ها ادامه می دهند:
«بلکه با درهم شکستن کامل دم و دستگاه سیاسی و اقتصادی بورژوازی، شرایط را برای عبور از سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم فراهم می کند جامعه ای که آزادی هر فرد شرط آزادی همگان باشد و سرشار از برابری و عدالت اجتماعی باشد»( گزارش سیاسی مصوب کنگره ۲۴ سازمان راه کارگر با نام «اوضاع سیاسی حساس ایران، وضعیت جنبش و وظایف مهم چپ»، سپتامبر 2019)
 به این ترتیب انقلاب اجتماعی مورد نظر راه کارگری ها پس از «درهم شکستن کامل دم و دستگاه سیاسی و اقتصادی، شرایط را برای عبور از سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم فراهم می کند».
 پس گویا قرار است راه حل «انقلاب اجتماعی» مورد نظر راه کارگری ها«انقلاب سوسیالیستی» باشد. البته راه کارگری ها در «گزارش سیاسی» خود به مفهوم« انقلاب سوسیالیستی» اشاره نمی کنند. آنها به جای انقلاب سوسیالیستی، مفهوم «انقلاب اجتماعی» را بکار برده بودند و اینجا از عبارت« شرایط را برای عبور از سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم فراهم می کند» استفاده می کنند. به عبارت دیگر نمی گویند انقلاب سوسیالیستی، یعنی نخست تصرف قدرت سیاسی به وسیله طبقه کارگر( با رهبری کردن لایه های تهیدست دهقانان و خرده بورژوازی شهری)می تواند شرایط ضروری برای عبور از سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم فراهم کند.
 بنابراین، می توان اینگونه نتیجه گرفت که انقلاب اجتماعی مورد نظر«انقلاب سوسیالیستی» نیست؛ یعنی تصرف قدرت سیاسی به وسیله طبقه کارگر نیست، بلکه یک «دگرگونی» ای است که قرار است «شرایط را برای عبور از سرمایه داری و گذار به سوسیالیسم فراهم کند»( به دو واژه «شرایط» و «گذار» توجه شود)(1). این دگرگونی می تواند لزوما با معنای «انقلاب» و «جهش» مشخص نشده، بلکه به شکل «اصلاحات» و «تدریجی» باشد. این یکی دیگر از دلایلی است که موجب شده راه کارگری ها بجای مفاهیم درست، خاص و کلاسیک، از مفاهیمی عام مانند «انقلاب سیاسی» و «انقلاب اجتماعی» استفاده کنند و انقلاب سیاسی را نیز با تفسیری نادرست نقد کنند
 در واقع راه کارگری ها برای این از این دو مفهوم استفاده نمی کنند تا مثلا مباحث را پیش برده و نکات نوینی استنتاج نمایند( گرچه همچنانکه گفتیم به وسیله این مفاهیم که عام هستند نمی توان بررسی ها را تدقیق کرد) بلکه برای این از این دو مفهوم استفاده می کنند تا مفاهیم روشن را انکار و نفی کنند. آنها پشت این مفاهیم پنهان می شوند تا تبعیت آنها از سیاست خروشچفیستی و سوسیال دموکراسی غربی به راحتی آشکار نشود. گویا برای راه کارگری های« مدرن» و « امروزی» ( یا بهتر بگوییم  دموکراسی  غربی یا دموکراسی بورژوایی زده شده) مفهوم انقلاب سوسیالیستی  مربوط به گذشته های خیلی دور و کهنه است و باید جای خود را به مفهوم تازه ای، مفهوم « انقلاب اجتماعی» بدهد.
 برای اینکه به نظر خود مطمئن شویم، به بخش دیگری از عبارات بالا توجه  می کنیم.
منظور راه کارگری ها «از درهم شکستن کامل دم و دستگاه سیاسی و اقتصادی» چیست؟
 راه کارگری ها در عین حال از « درهم شکستن کامل دم و دستگاه سیاسی و اقتصادی بورژوازی» صحبت می کنند. این عبارات گَنده مُنده ظاهرا یاد آور مباحث مارکس در مورد درهم شکستن دستگاه دولتی است. اما مارکس کجا و راه کارگری های خروشچفیست کجا!؟
هنگامی که مارکس از درهم شکستن دستگاه دولت بورژوازی صحبت می کند، اولا، این دستگاه را دستگاه بوروکراتیک و نظامی می داند؛ و دوما، در عین حال و عموما این درهم شکستن را به وسیله انقلاب قهری( به مثابه  مامای جامعه کهنه) می داند، و سوما، او نظریه سترگ و تاریخی خویش یعنی دیکتاتوری پرولتاریا- همان نتیجه و ماحصل انقلاب سیاسی مشخص طبقه کارگر که راه کارگری ها برای فرار از طرح روشن و درست مسئله، کلی آسمان و ریسمان به هم بافتند- را عرضه می کند. خروشچفیسم سوسیال دموکراسی راه کارگری را در برخورد به این سه مسئله می توان دید.
مسئله نخست: از دیدگاه مارکس، مهمترین بخش دستگاه دولت، دستگاه نظامی آن است؛ یعنی ارتش و نیروهای انتظامی. در حالیکه در بحث راه کارگری ها اولا، از «دستگاه سیاسی و اقتصادی» صحبت شده و اسمی از دستگاه نظامی که اساس قدرت طبقه حاکم یعنی از نظر راه کارگری ها طبقه« بورژوازی» است، برده نشده است.
 این فرار از طرح مباحث به شیوه مارکسیستی  است و تنها به قصد تجدیدنظر طلبی صورت می گیرد.
اشاره کنیم که دولت یا دستگاه حاکم، اساسا دستگاهی بوروکراتیسم و نظامی است. شکستن دستگاه دولت، بیشتر از اینکه وجه شکستن دستگاه بوروکراتیک آن باشد، نخست شکستن دستگاه نظامی آن است. زیرا بدون درهم شکستن دستگاه نظامی، نمی توان دستگاه بوروکراتیک را درهم شکست. ضمنا اشاره کنیم که دستگاه سیاسی مفهومی عام است و بدون مشخص کردن آن و  اشاره به دستگاه نظامی، این معنا را نخواهد داد. این به معنای آن است که مثلا  دستگاه سیاسی بدون خرد کردن دستگاه نظامی، دست به دست شود.توجه کنیم که راه کارگری ها، انقلاب سیاسی» را طرد کردند.
مسئله دوم:  از دیدگاه مارکس، درهم شکستن دستگاه نظامی، تنها به وسیله کاربرد قهر انقلابی، یا قهر مسلحانه امکان پذیر است. به بیان دقیقتر، از نظر مارکس  قاعده عمده برای درهم شکستن دستگاه دولتی، انقلاب قهری است.
 اینجا خروشچفیسم راه کارگری آشکارا خود را نشان می دهد.
برای اینکه ببینیم که آیا راه کارگری ها چه نوع درکی از «درهم شکستن دستگاه سیاسی و اقتصادی بورژوازی» دارند، به بررسی ادامه تحلیل آنها می پردازیم.
 «اگر خیزش دی ماه با شعار: "اصلاح طلب اصولگرا دیگه تمومه ماجرا" ناقوس مرگ استحاله طلبی و بازی در بساط جناح بندیهای رژیم را به صدا درآورد، خیزش کارگری خوزستان راه طبقاتی شفافی را پیش روی اکثریت زحمتکش ایران قرار داد. شعار: "نان، کار، آزادی، اداره شورایی" باید به پرچم اصلی انقلاب نوین ایران تبدیل شود. اگر برای رهایی از چهار دهه حاکمیت جمهوری اسلامی، جنگ و کودتا و تحریم اقتصادی و هر نوع دخالت امپریالیستی و ارتجاعی راه چاره نیست، آنگاه یک راه حل بیشتر وجود ندارد: سرنگونی انقلابی کلیت این رژیم جهنمی.»
ما در اینجا از « شعار: "نان، کار، آزادی، اداره شورایی"»(2) که سَمبَل شده شعار «حکومت شورایی» است می گذریم و توجه خود را متمرکز بر مسئله شکستن دستگاه سیاسی یا همان «انقلاب سیاسی» می کنیم.
در متن بالا دو اشاره به مفهوم انقلاب شده است. یکی «انقلاب نوین ایران» و دیگر« سرنگونی انقلابی کلیت این رژیم جهنمی». منظور از مفهوم «انقلاب نوین ایران» همان انقلاب اجتماعی کذایی راه کارگری هاست که جای مفهوم «انقلاب سوسیالیستی» را گرفته بود. راه کارگری ها باز هم طفره می روند. آنها زمین و زمان را به هم می دوزند تا مفهوم « انقلاب سوسیالیستی» را طرح نکنند و بکار نبرند.
 و اما «سرنگونی انقلابی کلیت این رژیم جهنمی» در حالی که خیلی آتش تندی علیه «جهنم» و «جهنمی یان» دارد، اما پوچ و توخالی است. این شعار مشخص نمی کند که خصلت این سرنگونی چگونه خواهد بود. آیا سرنگونی انقلابی رژیمی که «جهنمی» است به وسیله انقلاب قهری و مسلحانه است و رژیم  را آن گونه که شایسته و بایسته است و با آتش سلاح پاسخ می دهد و «جهنمی» واقعی را برای این رژیم و حکومتگران ایجاد خواهد کرد، و یا نه سرنگونی به وسیله اصلاحات و رفرم «پر ملاطفت»، «نوازشگر» و «بهشتی» خواهد بود.( توجه کنیم که راه کارگری ها همچون دارودسته توده ای- اکثریتی همواره حاضر بوده اند که دنباله رو اصلاح طلبان باشند).
منظور راه کارگری ها از «قیام انقلابی نهایی» چیست؟
 راه کارگری ها ادامه می دهند:
«در مسیر راهپیمایی به سوی این هدف بزرگ، دست به نقد چند وظیفه مهم بر دوش فعالین انقلابی چپ در جنبشهای گوناگون سنگینی میکند: ۱- حمایت همه جانبه از جنبشهای کارگری و اجتماعی در داخل و خارج از کشور ۲- یاری رسانی به همبستگی و هماهنگی این جنبشها با یکدیگر ۳- کمک به تشکل یابی سراسری و سازماندهی منطقه ای و کشوری در متنوع ترین اشکال علنی، نیمه علنی و مخفی ۴- کمک به گسترش اعتصابات عمومی بویژه حرکت به سوی اعتصاب عمومی سیاسی سراسری هماهنگ جنبشهای مختلف با هدف قرار دادن رژیم بر لبه پرتگاه و ایجاد زمینه برای قیام انقلابی نهایی»
آنچه در متن بالا برای ما  اهمیت دارد همانا عبارت دهن پرکن و کشدار« قیام انقلابی نهایی» است.
به راستی منظور راه کارگری ها از این «قیام انقلابی نهایی» چیست؟ آیا این قیام انقلابی نهایی مسلحانه  است و قرار است دستگاه نظامی رژیم را به نیروی سلاح در هم شکند و یا یک« برخاستن» صرف و خشک و خالی است!؟ همانگونه که هنگام ورود کسی، عده ای به احترام وی بر می خیزند یا به زبان عامیانه «قیام می کنند»!؟ به نظر ما منظور کارگری ها دومی است!؟
چنانکه می بینیم راه کارگری ها در متن خود انواع و اقسام عبارات تند و تیز را به کار می برند، تا از بکار بردن آنچه به واقع تند و تیز است اجتناب کنند. آنها از به کار بردن مفهوم دستگاه نظامی، انقلاب قهری، قهر مسلحانه، قیام مسلحانه و غیره پرهیز می کنند، و این در جایی است که حضرات می خواهند «انقلاب» نوینی را صورت دهند که «انقلابی اجتماعی» باشد و انقلاب اجتماعی آنها در حالی که«انقلاب سیاسی» را طرد می کند، در عین حال قرار است وظایف انقلاب سیاسی را نیز انجام دهد.
 و اما مسئله سوم برقراری قدرت سیاسی طبقه کارگر که در شرایط کنونی انقلاب ایران دیکتاتوری دموکراتیک خلق به رهبری طبقه کارگر است. اینجا را که دیگر راه کارگری ها حاضر نیستند کوتاه بیایند. اگر آنها با انقلاب دموکراتیک نوین موافق نیستند و می خواهند انقلاب «اجتماعی» کنند، بسیار خوب، بفرمایند انقلاب اجتماعی کنند. اما آنجا نیز باید قدرت دولتی به وسیله طبقه کارگر تصاحب شود و طبقه کارگر فرمانروای جامعه گردد. این قدرت سیاسی را دیکتاتوری پرولتاریا می نامند. این بزرگترین دکترین مارکس است. اما راه کارگری ها به جای دیکتاتوری پرولتاریا و یا حتی از «حکومت طبقه کارگر»(مفهوم مورد علاقه قلبی هال دریپر که پیامبر راه کارگری ها و فسیل هایی مانند تراب ثالث از خان های اعظم راه کارگری ها در مسئله مورد بحث است)، از اداره شورایی صحبت می کنند. گویا انقلاب اجتماعی راه کارگری که انقلاب سیاسی نیز خواهد بود، نتایجی بی ارزش به بار می آورد و به قول مارکس «کوه» مفاهیم گنده راه کارگری ها «موش می زاید».
ادامه دارد.
هرمز دامان
نیمه دوم آبان 98
یادداشتها 
1- این واژه ها در قاموس راه کارگری های خروشچفیست معنایی دارند متفاوت از معنای آن  ها در نزد مارکسیست- لنینیست- مائوئیست ها. برای گروه  اخیر شرایط و گذار بر بستر انقلاب معنا می دهند. برای راه کارگری ها بر نفی انقلاب متکی هستند. چارچوب معنایی این واژه ها را از دیگرافاضات آنها می توان دریافت.  
  2- این شعار، شعاری تحمیلی  و زورچپان از جانب «شبه چپ»های دروغین به مرحله کنونی جنبش کارگری است که نشان از وضعیتی نمی دهد که خورندش چنین شعاری باشد. وانگهی  جدا از درست و نادرست بودنش در مرحله کنونی جنبش کارگری، این شعار در معنا هم قاراشمیش و رویزیونیستی است. از این رو به هیچوجه شعاری  دقیق و منطبق با منافع استراتژیک طبقه کارگر نیست. توجه کنیم که واژه«اداره» کردن شورایی به هیچوجه معنای حاکمیت طبقه کارگر را در شوراها نمی دهد، بلکه به مفهوم اشتراک طبقات با منافع متضاد در «اداره» شوراهاست.